جلسه سیصد و هفتم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

رجعت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».

دسته سوم از روایاتی که از طریق شیعه بسیار هم کم هستند و از طریق سنّی متضافر هستند، این است که این «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ»[1] حیوان بوده است. نه انسان آن‌گونه که روایات بسیاری گفته است امیرالمؤمنین (ع) و نه حیوانی که یک حیوان نیست، بلکه اعضاء گوناگون حیوانات مختلف را داشته است. نمونه‌ای از این روایات را برای شما عرض می‌کنیم. از جمله در درّ المنثور جلد 5، صفحه 114: «عن ابن عمر قال: قال رسول الله (ص): إذا كان الوعد الّذي قال الله أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ» که روایت این‌طور است که «فيكون خروجها من الصّفا» این «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» از زیر کوه صفا که صفا و مروه است، اخراج خواهد شد، «ليلة مُنى» ما مِنا نمی‌گوییم، «ليلة مُنى» آن شب اوّلی که شب یازدهم ذی‌الحجةالحرام است و باید مسلمان‌ها در مُنی باشند، چون وقتی روز آفتاب طلوع کرد، روز دهم از مشعر به مُنی می‌روند، بنابراین «ليلة مُنى» از شب یازدهم تا دوازده و سیزده شب مُنی است. «فيصبحون بين رأسها و ذنبها» این‌قدر بزرگ است «لا يدحض داحض و لا يخرج خارجحتّى إذا فرغت ممّا أمرها الله فهلك من هلك و نجا من نجا كان أوّل خطْوة تضعها بانطاكية» خصوصیات را ما نه نفی می‌کنیم و نه اثبات می‌کنیم. آنچه ثابت است: «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ».[2]

تتمه بحث را نسبت به این ایام ثلاثه در سوره مبارکه نمل [پی می‌گیریم]. این ایامی که خوارق عادات منقطع‌النظیر حاصل خواهد شد، بر حسب این آیات سه یوم است. یک یوم قبل‌الرجعة است و یک یوم عندالرجعة است و ‌یک یوم هم عند القیامة الکبری است و قیامت کبری هم دو یوم متصل به هم است که یوم اول اماتة‌الأحیاء است که قیامة‌الاماتة است و یوم دوم إحیاءالاموات است که قیامةالإحیاء است، هر سه یوم این‌جا ذکر شده است.

اول این مقدمه را حضور برادران عرض کنم، هنگامی که در دولت مهدی (عج) رجعت خواهد شد، زنده شدن «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً»[3] محرز، اما اضافه‌ای هم هست. کسانی در آن زمان هستند که خود آن‌ها «مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» هستند. این‌طور نیست که انصار مهدی (عج) که 313 نفر هستند و ارتش زیر پرچم بالفعل که بر حسب روایات عقد هستند، ده هزار نفر هستند، همه این‌ها از مؤمنین طیبین طول تاریخ تکلیف هستند که مردند و زنده می‌شوند؟ نه، دو بخش هستند، یک بخش که بخش اعظم است، به حساب اطول بودن زمان تکلیف از زمان آدم (ع) تا همان زمان رجعت، کسانی از مؤمنینی که «مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» بوده‌اند و مرده‌اند ارجاع می‌شوند. دسته دیگری که ارجاع نیست، بلکه هنوز زنده هستند و در رجعت و دولت مهدی (عج) آن‌ها حضور دارند، این رجعت نیست. این یک مورد است.

دوم: «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً»[4] هم، همین دو دسته به طور مقابل هستند. دسته اول که «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» در طول تاریخ تکلیف تا همان زمان رجعت مرده‌اند، إحیاء می‌شوند و کسانی هم که در همان زمان هستند و «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» هستند که از تمام زمان‌های تکلیف بیشتر هستند، آن‌ها هم هستند. چون ظهور مهدی (عج) در زمانی خواهد بود که تمام عالم را ظلم گرفته است. زمانی که هیچ نظیر ندارد در کل زمان‌های تکلیف که این‌قدر اختناق و ضیق خناق و انحراف و ظلم جهان‌گیر گردد که اصلاً مؤمن بودن کأنّه قدغن است.

بنابراین «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» از زنده‌های آن زمان، «وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» از زنده‌های آن زمان، فرق‌ها دارند. از جمله: «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» در رجعت مهدی (عج) زنده هستند، نه آن‌هایی که إحیاء می‌کنند، «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» را که در رجعت و در ظهور مهدی (عج) زنده هستند، خیلی کم هستند، در اقلیت هستند، بسیار کم هستند. در زمان‌هایی که تمام عالم را ظلم و جور نگرفته است اقلیت هستند. در میان ما اقلیت هستند تا چه رسد در آن زمانی که تمام عالم را جور و کفر گرفته است، قدرت، مال، موقعیت، مقامات، تبلیغات و… تمام مربوط به پرچم‌داران ظلالت و ظلم و کفر است، پس اکثریت با «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» که از أحیاء هستند و اقلیت با «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» است. این یک بخش است.

بخش دوم: درجه اول مؤمنین و درجه اول کافرین که مرده‌اند، آن‌ها هم در این زمان إحیاء می‌شوند. دو التحاق حاصل خواهد شد:

1- التحاق و پیوند کل «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» از سابقین که زیاد بوده‌اند و از کسانی که زمان دولت مهدی زنده هستند کم هستند، به هم ملحق می‌شوند. حشر بین این دو دسته است.

2- التحاق دوم: «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» در طول بسیار هستند، اما آن کسانی هم که در ظهور مهدی (عج) و در رجعت حاضر هستند و حیات دارند کم نیستند، آن‌ها هم به یکدیگر ملحق خواهند شد. این آیات این بخش‌ها را بیان می‌کند. این مقدمه لازم بود.

«وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» چه کسانی هستند؟ آن‌هایی که زنده کردند؟ نه، صحبت از زنده کردن که نیست، تا این‌جا صحبت این نیست که کفار مرده‌اند و آن‌ها را زنده کرده‌اند، نه، همان کفاری که هستند در همان زمانی که «إِذا» هنگامی که کلمه عذاب رب‌العالمین به این کسانی که مستحق عذاب هستند، وارد می‌شود. دیروز عرض کردم که وارد شدن این کلمه دو بُعدی است: یک بُعد اینکه خداوند این‌‌ها را عذاب کند و از بین ببرد، این نیست، چون «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ» تازه «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» با این‌ها باید صحبت کند. یک بُعد این است که نه، الآن وقت آن است. کسی را می‌خواهند اعدام کنند گاهی می‌گویند ده سال دیگر، یک سال دیگر، گاهی می‌گویند فردا، این فردا است، البته این مثال است.

«وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» این یک زمان است، یک یوم است، منتها از آن تعبیر یوم نمی‌شود. در دو مرحله بعدی تعبیر یوم شده است، یکی: «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» که رجعت است. دیگری: «وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ» که در آیه 87 است. از این دو مورد تعبیر به یوم شده است. دو یوم مستقلِ خاصِ متتابع در پی یکدیگر هستند. اما مورد قبلی لفظ یوم ندارد. «وَ إذا» و هنگامی که «وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ‏» قول خدا که «كَلِمَةُ الْعَذابِ»‏[5] است، این کلمةالعذاب بر آن‌ها محقق شد، نه اینکه واقعاً، نه تحقیقاً، نه تحققاً، بلکه تحقیقاً باید شما عذاب شوید. حالا شما باید چطور عذاب بشوید؟ «أَخْرَجْنَا لَهُمْ» منتها «لَهُمْ»، «لِصالِحِهِمْ» در یک بُعدی نیست. این‌هایی که در آن زمان زنده هستند و به تکذیب آیات‌الله مشغول هستند و چه کسانی هستند و اکثریت دارند؛ می‌دانید که در زمانی مهدی (عج) ظهور می‌کنند اکثریت با مکذبین به آیات‌الله است. این اکثریت مکذبین به آیات‌الله که «مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» هستند و در آن زمان زنده هستند، برای آخرین مرحله احتجاج ربانی هم‌زبان‌های آن‌ها را، هم‌زبان آن‌ها را خداوند اخراج می‌کند. «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ».

در این‌جا در قسمتی از روایت دارد که این دابۀ من الارض «تَکْلِمُهُمْ»، «تَکْلِمُهُمْ» با «تُكَلِّمُهُمْ» فرق دارد. «َتکْلِمُهُمْ» یعنی چه؟ چون تکلیم از کَلم است. جرح زدن است، گاه جرح لسانی است:

«جِراحَاتُ السِّنانِ لها الْتِئامٌ              و لا يَلْتَامُ ما جَرَحَ اللِّسانُ»[6]

گاه جرح عملی است. تأثیر، بعد روایت دارد که این دابه می‌آید و یک چیزی دست او است، مهر می‌زند. مهر ایمان به پیشانی مؤمنین، این غیر از حرف دیروزی است. این دابه است و آن معاذ ‌الله امیرالمؤمنین بود، مهر ایمان به مؤمنین و مهر کفر به کافرین، چون «تَکلِمُهُمْ» است. قرآن می‌گوید: «تُكَلِّمُهُمْ». این «تُكَلِّمُهُمْ» قرآن «تَکْلِمُهُمْ» شما را از بین می‌برد و «تَکلِمُهُم» شما «تُكَلِّمُهُمْ» را از بین می‌برد، پس آن را قبول نمی‌کنیم. خیلی چیزها را قبول نمی‌کنیم، از جمله این را.

«أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ‏» چه کسانی را؟ آن زنده‌های در قرب ظهور مهدی (عج) و رجعت، آن‌ها را «تُكَلِّمُهُمْ‏»، یک دابه است. این یک دابه چطور با تمام جهان کفر سخن می‌گوید، جریان دو بُعدی است. بر حسب اشارات بیّنه‌ای از آیات و تصریحاتی از روایات این مطلب برای ما مسلّم است که وقتی مهدی (عج) تشریف می‌آورند، تکیه به خانه خدا می‌دهند و خود را معرفی می‌کنند و صدای آن حضرت را تمام جهان تکلیف می‌شنوند، این مسلّم است. نمی‌خواهیم این‌قدر کوتاه‌بین و بی‌عرضه شویم و بگوییم که مهدی از صنعات ما، از این رادیوهای ما، تلویزیون‌های ما استفاده می‌کند، نه، او بالاتر از این حرف‌ها است.

-‌ [سؤال]

-‌ به کفره، «تُكَلِّمُهُمْ» یعنی این دابه با این کفره صحبت می‌کند. «تُكَلِّمُهُمْ» این دابه است. این یک دانه حیوان سخن می‌گوید. سخن‌گویی مختلف است، گاه سخن‌گویی شخصی است و گاه سخن‌گویی جمعی است. مگر در سوره ابراهیم که راجع به سخنرانی شیطان دارد که تمام اهل حشر سخنرانی شیطان را می‌شنوند، چگونه‌ است؟ آن‌جا خداوند از این رادیو و تلویزیون‌ها می‌آورد؟ نه، «وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ»[7] با تمام مکذبین و با تمام کفار، شیطان صحبت می‌کند و همه هم می‌شنوند، جریان چیست؟ دست ما نیست، این مطلب الهی است.

– وقتی دابه از زمین خارج می‌شود،‌ آن‌ها که محضِ کفار هستند، می‌توانند ایمان بیاورند؟

-‌ نه، نمی‌توانند. چرا؟ برای اینکه ایمان «عِنْدَ رُؤْيَةِ الْبَأْسِ»است. ایمانِ «عِنْدَ رُؤْيَةِ الْبَأْسِ»، «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكينَ * فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتي‏ قَدْ خَلَتْ في‏ عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ»[8] ایمان عند رویة البأس. چون اینکه این حیوان با آن‌ها سخن می‌کند، یعنی زبان انسان را قبول نکردند. این‌قدر این‌ها در کفر سفت و سخت هستند که حیوان می‌آید. این دیگر روایت هم دارد و مطلب درست است که دیگر این‌ها نمی‌توانند ایمان بیاورند، حتی «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» که خداوند رجعت می‌دهد، این‌ها ایمان نمی‌آورند و نمی‌توانند بیاورند و اگر هم ایمان بیاورند، ایمان «عِنْدَ رُؤْيَةِ الْبَأْسِ» است و قبول نمی‌شود، این‌ها عذاب می‌شوند و شرّ آن‌ها کنده می‌شود، بعد دولت، دولت ایمان در کل عالم تکلیف خواهد بود. مطلب آن را می‌خواستم بعد عرض کنم حالا اشاره کردیم.

«وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ» با چه دستگاهی؟ این دابه، این حیوان را خداوند زنده می‌کند و سخن بر زبان او می‌نهد و چگونه سخنی بر زبان او می‌نهد، طوری این دابه سخن می‌گوید که همه انسان‌های کافر موجود در کل عالم تکلیف می‌شنوند. آلمانی، آلمانی؛ فرانسوی، فرانسوی؛ روسی، روسی؛ همه‌ به زبان خود می‌شنوند، چیست؟ ما بالاتر از آن را راجع به امام زمان داریم. هنگامی که امام زمان سخن می‌گویند و خود را معرفی می‌کنند، «يَسْمَعَهُ‏ أَهْلُ‏ الْأَرْضِ‏ كُلُ‏ أَهْلِ‏ لُغَةٍ بِلُغَتِهِمْ»[9] مطلب چیست؟ حالا بیاییم توجیه کنیم که بله، الآن دارند درست می‌کنند. برای امام زمان درست می‌کنند. آن یک مطلب خارق‌العاده‌ای در کل ابعاد است.

-‌ این وسایل در واقع زمینه‌ می‌شود که باور کنند.

-‌ بله، این‌ها کمک می‌کند. این وسایل کمک می‌کند که چنین چیزی ممکن است. الآن در صدد اختراع ترجمه اتوماتیکی هستند، هنوز نشده است. در صدد اختراع ترجمه اتوماتیکی هستند که یک نفر که سخن می‌گوید با دستگاه‌هایی که مغز ترجمه‌ای دارد، ترجمه شود، به طور اتوماتیکی ترجمه شود، الآن هنوز نشده است. الآن به سرعت ترجمه می‌شود. یک نفر در یک اجتماعی که از دول به هر صورتی جمع می‌شوند، یک نفر سخن می‌گوید و مقارن با سخن گفتن او به تعداد اهل لغاتی که آن‌جا هستند ترجمه می‌شود. ترجمه زنده است، اما آن‌جا ترجمه زنده نخواهد بود، مرده به آن نمی‌گوییم. یعنی این سخن می‌گوید و طوری خداوند ترتیب می‌دهد که این لغت عربی صاحب‌الامر (عج) ترجمه می‌شود و به تمام لغاتی که مکلفین در کل عالم تکلیف هستند ترجمه می‌شود و می‌شنوند. چطور؟ خدا می‌داند. ما خیلی از مطالب را نمی‌دانیم، ولی علم همان‌طور که اشاره فرمودید کمک می‌کند. مطالبی دیگری راجع به خصوصیات مهدی (عج) است که اگر زنده بودیم عرض خواهیم کرد.

این «تُكَلِّمُهُمْ» اولاً حیوان سخن می‌گوید. ثانیاً این سخن به همه زبان‌ها پخش می‌شود. ثالثاً کل کفره عالم تکلیف که زنده هستند به زبان‌های خود می‌شنوند؛ که چه؟ مطلب این است: «أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ‏» کدام ناس؟ نگفت «أنَّکُم»؛ اگر مراد همین‌ها بودند که این «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» می‌گوید ایمان نیاوردید، خوب «أنّکم لم تؤمنون» نه، «أَنَّ النَّاسَ» کل ناس‌های «مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» در طول تکلیف، آن‌هایی که مرده‌اند، بیشتر هستند و این‌ها که زنده هستند کمتر هستند، کل این‌ها «كانُوا» مستمر است. «كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ» آیات رسولی، آیات رسالی، آیات آفاقی، آیات انفسی، آیات کتابی، آیات معجزاتی، آیات خود اشخاص، تمام نشانه‌‌های خدا هستند. نشانه‌های خدا که «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيدٌ»[10] تمام آنچه نشانه حق است، نشانه لفظی، نشانه عملی، نشانه کونی، خود انبیاء، معجزات آن‌ها، کتاب‌های آن‌ها، این ناس آن‌قدر نسناس بودند که تمام نشانه‌های رب‌العالمین را «لا يُوقِنُونَ‏».

-‌ [سؤال]

-‌ نه، «بِآياتِنا»، این‌طور نیست. «آياتِنا».‌

– نه یقین عقلی دارند و نه قلبی.

– ببینید صحبت قلبی این‌جا نیست.

-‌ یقین قلبی.

-‌ ببینید، این حد را گرفته است که همه را بگیرد. مگر یقین آوردن علمی به آیات خدا از شرایط اصل ایمان نیست؟ بله، پس کسی که کل آیات خدا را اعراض کرده است، گفته است «آياتِنا» نه بعضی از آیات، نه موسی را قبول دارد و عیسی را نه، نه عیسی را قبول دارد محمد را نه، کل آیات انبیاء، کل آیات آفاقی و انفسی و رسولی و رسالی و کتابی. منتها چون «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» درکاتی دارند، مگر این‌طور نیست؟! مگر ابوجهل و ابولهب و شاه و صدام فرق نمی‌کند؟ خوب با هم دیگر فرق می‌کنند. بعضی بالا هستند و بعضی پایین هستند، این می‌خواهد همه را بگیرد. همان‌طور که «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» یک درجه هستند؟ نه، ایمان خالص است، اما درجات دارد، کذلک «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» هم درکات دارد. برای اینکه خداوند تمام کسانی که در درکات گوناگون «مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» هستند، آیات خدا را توجه نمی‌کنند، همه را شامل بشود، فرمود: «لا يُوقِنُونَ‏»؛ نفرموده است «یکذّبون».

محور اصلی «لا يُوقِنُونَ‏» در این‌جا «یکذّبون» است. چرا؟ برای اینکه «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا»[11] این اولاً، ثانیاً قبل از آن: «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ * وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ»[12] در مقابل آن، «مَنْ يُؤْمِنُ» کسی که در راه ایمان به آیات است. کسی که اصلاً در راه ایمان به آیات ما نیست و از آیات ما اعراض می‌کند، آیات ما را کتمان می‌کند، «إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» ولو کم، کسی که ایمانکی به آیات ما دارد، کافر مطلق نیست، منافق مطلق نیست، ایمانکی دارد، این خارج از جریان است. «تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ» کدام ناس؟ همه ناس، در این‌جا احترام شده است و ناس گفته شده است، و الّا اسم آن نسناس است. در قرآن «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَ»[13]‏ و غیره دارد.

در یک جلسه‌ای امیرالمؤمنین مورد سؤال بودند. کسی از حضرت سؤال کرد که: «مَن هُمُ النّاس؟» حضرت به امام حسن اشاره فرمودند: شما جواب بدهید. عرض کرد من چطور جواب بدهم؟ من در حضور شما جواب بدهم؟! ببینید این‌جا دارند یاد می‌دهند. می‌فرمایند: شما که همیشه نیستید و بالاخره می‌میرید، کسی را باید تعیین کنید که این‌چنین است، نه بی‌خودی. حضرت فرمودند: بسیار خوب، من کنار می‌روم که صورت من را نبینید و جواب بدهید. حضرت آن طرف رفتند که معلوم نباشد. بعد امام حسن جواب دادند: «نحن الناس و شيعتنا أشباه‏ الناس‏ و سائر الناس نسناس‏»[14] سه مرحله است. «نحن الناس» آدم‌های حسابی، «شيعتنا» نه به معنی این شیعه که ما داریم می‌گوییم، کسانی که در راه ما با مراحل گوناگون قدم برمی‌دارند شبیه هستند، بعضی نود درصد، بعضی ده درصد، بعضی پنج درصد، بعضی هیچ درصد که این هیچ درصد نسناس می‌شود «و سائر الناس نسناس‏». این‌جا مراد از این «أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ»[15]‏ همان نسناس هستند که مرحله سوم هستند.

پس تا این‌جا هنوز این‌ها اعدام نشدند. این «الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا»[16] موجود در آن زمان، نه آن زنده شده‌ها، «الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا» موجود در آن زمان، که اکثریت در کل عالم تکلیف دارند، چون «يَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[17] که همین را دارد می‌گوید، ارتباطات را ملاحظه کنید. این‌ها و کل ناس‌هایی که در طول تاریخ بود آن‌ها هم «لا يُوقِنُونَ‏» و مکذ به آیات‌الله.

سؤال: «وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ»‏ فقط این‌ها را؟ نه، چه فرقی می‌کند. چطور بائک تجر و بائی لا تجر؟ اگر «وَقَعَ الْقَوْلُ» است، این در انحصار کسانی که زنده هستند نیست، بلکه کل کسانی که در طول تاریخ تکلیف «یُکَذِّبُ بِآياتِنا» بودند، همه آن‌ها باید زنده شوند، باید روی حساب است که ما به ترتیب می‌کنیم و بعد نص داریم دیگر، زنده شوند «وَ یَوْمَ» می‌آید. یعنی این کسانی که در قرب ظهور مهدی (عج) «يُكَذِّبُ بِآياتِنا» هستند و این «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» هم آمد و با این‌ها سخن گفت، که «أَنَّ النَّاسَ» یعنی آن قبلی‌ها و شما «كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ» پس «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ»[18] پس یوم دوم شد. «يَوْمَ نَحْشُرُ» یوم‌الرجعة است. به ادله‌ای که عرض خواهیم کرد. پس قبل از یوم‌الرجعة یک یوم خاصی خواهد بود که دابةالارض اخراج می‌شود و در روایت زیاد داریم. از علائم قیامت و همچنین از علائم ظهور مهدی (عج) خروج دابةالارض است. خرو‌ج‌السفیانی است، «طُلُوعُ‏ الشَّمْسِ‏ مِنْ‏ مَغْرِبِهَا»[19] است و غیره که باید بحث کنیم. آن‌هایی که درست و قابل قبول است و آن‌هایی که نمی‌دانیم.

«وَ يَوْمَ نَحْشُرُ» این یوم دوم است. اگر همان یوم است که «وَ يَوْمَ» دیگر چیست؟ مانند اینکه بگوییم یک روز چنین گفتم و روزی هم چنان گفتم، خوب این دو روز با هم فرق می‌کند، این دو زمان است. پس این «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ» یوم دوم است. یوم دوم چه می‌شود؟ در یوم دوم حشر می‌شود، قبلاً حشر نبود. مکذبین به آیات‌الله که «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» با هم جمع نشده‌اند، چون در طول تاریخ آمدند و رفتند یا هلاک شدند یا نشدند، عده‌ای از آن‌ها الآن موجود هستند. ولکن یوم دوم که می‌آید، یوم اول، یوم حشر خاص موجودین است، «مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا»[20] است و دابه هم با آن‌ها صحبت می‌کند و «وَقَعَ الْقَوْلُ»[21] هم شده است و هنوز انجام نشده است، برای اینکه نسبت به کل «مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا» این جریان انجام شود «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ»، نَحشُرُ: نَجمَعُ. «مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ»، «كُلِّ أُمَّةٍ» فی کل تاریخ تکلیف است. نه اینکه «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ» من الامة الاخیره، «مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ».

ما چند امت داریم؟ پنج پیغمبر اولوالعزم هستند پس پنج امت هستند. پنج امت چه ایمان آورده باشند و چه ایمان نیاورده باشند، پنج تکلیف است در پنج بُعد از نبوت که ولایت عزم است. پس تمام امم کل تاریخ تکلیف را در هر جا که تکلیف نسبت به مکلفین است «مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ» شامل است. یعنی در میان هابیل و قابیل، در میان که، در میان چه، از زمان آدم تا زمانی که رجعت می‌شود «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ» از امت نوح، امت ابراهیم، امت موسی، امت عیسی، امت محمد (ص) «فَوْجاً»، همه را نه.

 مگر یوم‌القیامة یوم‌الجمع نیست؟ «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»[22] یوم‌الجمع است. یوم‌الجمع‌الجامع که تمام مکذبین با درکات خود و تمام مؤمنین با درجات خود، همه با هم در یک مرحله جمع می‌شوند، جمع از برای حساب و جمع از برای جزاء عقاباً و ثواباً. آیاتی که راجع به قیامت است حشر کل است و جمع کل است، اما حشر بعض باید در قیامت نباشد، این یک دلیل است. دلیل دوم در دو آیه بعد: «وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ»[23] پس آن یوم غیر از این یوم است. این یوم وسطی که خداوند کل مکذبین تاریخ تکلیف را جمع می‌کند، زنده می‌کند، این یوم‌القیامة نیست، به چند دلیل قبل از یوم‌القیامة است. یکی خود این یوم بعدی: «وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضٍ» که یوم قیامة‌الإمامة است.

آیه دیگری داریم که: «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ»[24]‏ آن دو بُعد است. این یک بُعد را ذکر کرده است. «وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضٍ» برای کل، فزع حاصل می‌شود. برای مؤمنین هم؟ نه. برای مؤمنین دیگر نباید فزع باشد. پس «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» در این‌جا اوسع است. «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» در این‌جا کل مؤمنین هستند که این‌ها معذّب نخواهند بود، چرا فزع؟ حضور رب است.

امیرالمؤمنین فرمود: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ‏ بِالْمَوْتِ‏ مِنَ‏ الطِّفْلِ‏ بِثَدْي أُمِّهِ»‏[25] هر قدر درجات ایمان بالاتر باشد، انس به مرگی که خداخواه است بیشتر است. پس اگر قیامت شد و الآن بنا است که ثواب و عقاب داده شودف آن کسانی که اهل ثواب هستند که فزع ندارند، مگر گناهکاران که فزعٌ مّایی دارند. پس این «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» کل مؤمنین را که مستحق عذاب نیستند خواهد گرفت. ولو گناهی بوده و توبه کرده است. ولکن آیه دوم این‌طور نیست. آیه زمر چیز دیگری می‌گوید. آیه نمل این است، اوسع است. آیه زمر یوم ندارد، این‌طور است: «‌وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ» «فَزِعَ» نیست. «فَزِعَ» غیر از «صَعِقَ» است. «فَزِعَ» یعنی به فزع و ناراحتی می‌افتند، بی‌هوش می‌شوند می‌میرند که نیست. اما آیه زمر می‌فرماید: «‌وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ» «صَعِقَ» بی‌هوشی است و از مرگ بالاتر است. یعنی هم روح در بدن بی‌هوش است و هم خود بدن بی‌هوش است، صعقه است. در حال صعقه نه در دنیا ادراک دارد و نه در برزخ ادارک دارد. کسی که به طور عادی می‌میرد در برزخ ادارک دارد. ادراک نسبت به دنیا؛ چون فاصله بین روح و بدن شد. اما صعقه کامله، صعقه کامله که بی‌هوشی کامل است. بی‌هوشی کامل در هر دو بُعد عالم، هم بُعد دنیا که بی‌هوش است و هم بُعد برزخ که در بزرخ هم چیزی نمی‌فهمد، این صعقه است، این از موت بالاتر است.

«وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ». قرآن دو مورد از «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» را ذکر کرده است. یکی مسیح، یکی یحیی (ع) و بالاتر محمد و محمدیون (ص) که «وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا»[26] ببینید در آیه‌ باریک شوید، یعنی در حالی که زنده‌ام و مبعوث می‌شوم، پس صعقه شامل حال عیسی نخواهد شد. «وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا»،[27] «أُبْعَثُ حَيًّا» و «يُبْعَثُ حَيًّا» مربوط به مسیح و یحیی، یعنی در حالی که زنده هستند، مبعوث می‌شوند. اگر صعقه شامل حال او شود دیگر «حَيّاً» نیست. از صعقه بخواهند بعث کنند، این إحیاء است. احیاء از صعقه است. پس این «وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا» و «يُبْعَثُ حَيًّا» یعنی زنده است. این جزء «مَنْ شاءَ اللَّهُ» است. وقتی که یحیی و عیسی (ع) از «مِمَّنْ شاءَ اللَّهُ» بودند که وقتی از عالم دنیا مردند، در برزخ دیگر مرگی برای حشر یوم‌القیامة برای آن‌ها نخواهد بود. این حیات برای آن‌ها امتداد دارد الی یوم‌القیامة. «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» در آن‌جا اخص خواهد بود ولی در این‌جا اعم است.

«وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً»[28] فوج اکثریت است. فوج، نه عدیداً، «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» گروهی بسیار «مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا» مِن اول با مِن دوم فرق دارد. «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ» مِن، تبعیض است، همه امت‌ها را حشر نمی‌کنیم چون یوم‌القیامة نیست. «فَوْجاً مِمَّنْ» مِن تبیین است، مِن اول تبعیض است و مِن دوم تبیین است، تبیین می‌کند آن فوجی را که از هر امتی ما حشر می‌کنیم، چه کسانی هستند؟ «مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ» یعنی «یُمنَعُونَ»، ایزاع منع است. «فَهُمْ یُمنَعُونَ». از چه «یُمنَعُونَ»؟ این‌ها دوست ندارند که حشر شوند. «یُمنَعُونَ» باید حشر شوید، اختیاری نیست. وقتی که حشر شدند نمی‌خواهند با هم باشند «یُمنَعُونَ»، وقتی که حشر شدند می‌گویند: «يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ‏»[29] نه، نمی‌شود «یُمنَعُونَ». آن‌جا دیگر باید ساکت باشند «فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ»[30] و نمی‌توانند حرفی بزنند. این به اراده الهی حشر شده است و این جمع بین کل «مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ».

«حَتَّى إِذا جاؤُ»[31] از کجا؟ «جاؤُ» دو مجیء است. یک مجیء مربوط است به «مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا» که مرده‌‌اند. «جاؤ» خدا حشر کرد و زنده کرد. یک مجیء مربوط است به کسانی که در آن زمان هستند که آیه آن قبل بود: «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا» این هم دو مجیء است. «إِذا جاؤُ» «جاؤُ لِلحَشر» این‌ها آمدند در موقف حساب یوم‌التکلیف، نه حساب یوم‌البرزخ، نه حساب یوم‌القیامة. حساب یوم‌التکلیف در آخرالزمان، «حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتي‏» این تأنیب است، به آیات من، کل آیات را تکذیب می‌کنید که این کتاب به کل کفره و مکذبین تاریخ تکلیف است.

«وَ لَمْ تُحيطُوا بِها عِلْماً» که واو، واو حالیه است. «وَ لَمْ تُحيطُوا بِها عِلْماً» شما احاطه علمی به آیات ما پیدا نکردید که این دو گناه است: انسان باید به آیات رب‌العالمین احاطه علمی پیدا کند. احاطه علمی به کتاب‌الله، به رسول‌الله، به آیاتی که در آفاق و انفس است، تا آن‌جا که امکان دارد ما باید علم پیدا کنیم و بعداً احاطه علمی به آیات آفاقی و انفسی رب‌العالمین، رسولی و رسالی و آسمانی و زمینی و کتابی و غیر پیدا کنیم. اگر تا آن‌جا که امکان دارد ما به قرآن احاطه علمی پیدا نکنیم، ما چه خواهیم بود؟ این‌جا جای صعقه است. این آخرین کتاب آسمانی که ما به آن توجه نکردیم، حوزه‌های ما و مردم ما در حاشیه هم قبول ندارند، ما احاطه علمی که نداریم، اصلاً علم نداریم. به آن‌جا کاری نداریم. «وَ لَمْ تُحيطُوا بِها عِلْماً» دو بُعد است:

1- مقصر هستید در اینکه احاطه علمی به آیات پیدا نکردید. برای اینکه «سَنُريهِمْ‏»[32] خداوند این آیات را… «أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في‏ مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ»[33] به شما چشمِ انسان داده است، قلب انسان داده است، گوش و هوش انسان داده است، فهم انسان و فطرت انسان داده است، چرا از انسانیت‌های خود استفاده نکردید؟ چرا انسانیت‌های خود را کور کرده‌اید؟ چرا «جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في‏ آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ»[34]؟ چرا عناد کردید؟ بعضی عنادها است که گوش می‌کند، اما تردید دارد. ولی نه، فرار می‌کند! اصلاً دنبال آن نمی‌رود، نه، فرار می‌کند. این بُعد اول که تقصیراً «لَمْ تُحيطُوا بِها عِلْماً».

2- کسی که مطلبی را درست نمی‌داند، چرا تکذیب کند؟ اگر تقصیراً احاطه علمی پیدا نکردید به اینکه این محمد نبی است و این کتاب، کتاب آسمانی است، چرا تکذیب کردید؟ تکذیب در در صورتی است که احاطه علمی پیدا کنید و ببینید غلط است، بعد تکذیب کنید. این مورد دوم است. «وَ لَمْ تُحيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» شما چه کار می‌کردید؟ شما بشرها چرا همیشه به شر رفتید؟ چرا به فساد رفتید؟ کل مصائبی را که خداوند برای شما مقرر و مقدّر کرده بود، تمام را امحاء کردید و تمام را نادیده گرفتید و برخلاف آن قدم برداشتید؟

«وَ وَقَعَ الْقَوْلُ» ببینید اینکه عرض کردم. سؤال می‌شود که در رجعت «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» باز هم آن زهر مارها می‌آیند؟ درست است که دولت با ما است، ولی زهر مارها هستند؟ ابوجهل و ابولهب و شاه؟ نه، حساب آن‌ها فوری رسیده می‌شود. برای اینکه در یوم‌التکلیف در حضور کل مؤمنین تاریخ که «مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» این‌ها تعذیب شوند، در همین عالم تکلیف، در همین‌جا که این‌ها این‌قدر نشیب و فراز داشتند و آزادی‌های شیطانی برای خود داشتند، در همین‌جا «وَ وَقَعَ الْقَوْلُ» پس قبلاً «وَ إِذا وَقَعَ» غیر از این «وَقَعَ» است. «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» در آیه 82 وقوعی که نزدیک است واقع نشده است. برای اینکه در این‌جا می‌فرماید: «وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ» قدرت سخن گفتن ندارند. این «مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» است.

در این «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» آیا می‌شود تردید کرد؟ شک کرد یا احتمال داد که این حشر مربوط به یوم القیامة است. نه، از چندین جهت، نمی‌خواهیم جهات را زیاد کنیم، همین دو جهت کافی است. یکی: «مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» کما اینکه در سوره انبیاء این است: «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ»[35]‏ تا چه زمانی؟ «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ * وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا»[36] ببینید، هنوز نیامده است، آن‌جا هم نرسیده است. «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا» پس آن حشری که در آن‌جا خواهد شد، این «قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها» منکّرِ شاملِ به‌طور استقراء است. کل کسانی که خداوند هلاک کرده است، کسانی که خداوند به حساب تکذیب آن‌ها به آیات‌الله هلاک کرده است، هلاک دوم هم در همین عالم تکلیف خواهد بود. آن یک هلاک در جمع خاص کافی نیست، بلکه باید هلاک جماهیری در برابر کل هالکین و در برابر کل ناجحین و مهتدین باشد.

پس این دو آیه؛ یکی آیه انبیاء که «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ» یعنی از رجوع نکردن محروم هستند. مگر بنا است رجوع کنند؟ بله. از رجوع نکردن کلاً محروم هستند؟ قاعده این است که کسی رجوع نکند، قاعده این است که کسی مُرد رجوع الی الحیاة الدنیا نکند، ولکن عده‌هایی هستند که رجوع می‌کنند. تا چه زمانی؟ «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ» که در دو جای قرآن است: یکی سوره انبیاء و یکی سوره کهف است. در یأجوج و مأجوج هم باید بحث کنیم. در بحثی که إن‌شاءالله اگر زنده بودیم خواهیم داشت، راجع به آیات اولای سوره مبارکه اسراء که «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ‏»[37] که مرحله محوری دارد نسبت به کل آیاتی که راجع به رجعت است. پس قطعاً «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ» رجعت است و کسانی که منکر رجعت هستند یا به قرآن توجه نکرده‌اند.

به یاد دارم که شریعت سنگلجی منکر رجعت بود. همین‌طور در قلب تهران دارالتبلیغ هم داشت و ما آن زمان بودیم. به یاد دارم که مرحوم آقای واقعاً آیت‌الله‌العظمی آقا میرزامهدی آشتیانی (رض) که بزرگترین عرفا و فلاسفه شرق بود، حالا کاری نداریم که فلسفه را قبول داریم یا نداریم، بزرگترین فرد بود، ایشان در مسجد حوض تهران نزدیک سه‌راه فیروز شب‌های پنجشنبه به منبر می‌رفت و درس می‌گفت و در درس ایشان پدر آقای فلسفی که از فقهای بزرگ تهران بود، شرکت می‌کرد. آقای شیخ محمدحسین تنکابنی، آقای شیخ محمدرضا تنکابنی بزرگان فقها و علمای تهران در درس ایشان شرکت می‌کردند. ما هم که پانزده یا شانزده سال داشتیم چون در درس آقای شاه‌آبادی معارفی گرفته بودیم، می‌توانستیم شرکت کنیم.

به یاد دارم که یک شب ایشان با کمال احترام فرمودند که این آقای شیخ سنگلجی که منکر رجعت است، ایشان به روایات حداقل مراجعه کند. من به ایشان گفتم که به قرآن هم مراجعه کند. قرآن دارد. ایشان فرمودند: ما ششصد روایت داریم که تواتر معنوی قطعی دارد که رجعتی حاصل خواهد شد. تواتر معنوی آن است که الفاظ به یک شکل نیست، اما همه روایات با الحان گوناگون می‌گویند رجعتی خواهد بود. یعنی زمانی قبل یوم‌القیامة عده‌ای زنده خواهند شد، شریعت سنگلجی چطور می‌تواند انکار کند؟ من به ایشان عرض کردم به دو جهت باید به ایشان حرف زد، یکی کتاب‌الله است. آیاتی فرمودند که هفته بعد آیات را خواهیم خواند.

و بعد: «وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرينَ * وَ تَرَى الْجِبالَ‏…»[38] گوینده شما که قابلیت نصیحت کردن ندارد. من خود را نصیحت می‌کنم. این چند دقیقه که فرصت است، اگر هم تکرار است، اما بعضی از تکرارها لازم است. کسی که استخوان‌درد دارد، دوایی که به استخوان او می‌مالند و نرمش می‌دهند، باید تکرار شود. ما خود را گم کرده‌ایم. از جهات گوناگون ما خودمان را گم کرده‌ایم. اگر بفهمیم که ما در چه زمانی هستیم و در چه زمینی هستیم و در چه حالتی هستیم و در برابر چه مسئولیتی هستیم، ما طور دیگر خواهیم شد.

در یکی از این جلسات در حضور برادران در همین بحث دولت مهدی (عج) عرض کردم که زمان‌های تکلیف چهار زمان است. پرمسئولیت‌ترین زمان‌های تکلیف این زمان ما است. زمان پیغمبر، پیغمبر تشریف داشتند، زمان ائمه، ائمه تشریف داشتند، زمان ظهور مهدی (عج) ایشان تشریف دارند، الآن صاحبِ ‌خانه غایب است، غایب است. اگر صاحب ‌خانه حاضر باشد مسئولیت افراد خانه بیشتر است یا وقتی غایب باشد، بیشتر است؟ الآن غایب است. صاحبِ خانه غایب است. با امام او که قرآن است چه می‌کنند؟ با سنّت رسول‌الله چه می‌کنند؟ با نوامیس مردم، نادان‌ها و متأسفانه داناها چه می‌کنند؟ کفار و غیر کفار و احیاناً مسلمان‌ها چه می‌کنند؟ درست است که در این زمان تغیّب عصمت طاهره (عج) فساد بسیار است، اما هر قدر فساد بالاتر برود، مسئولیت مصلحین و مؤمنین زیادتر خواهد شد. تبلور بیشتر می‌شود. اگر شما یک نفر هستید و در خانه یک دزد حمله کرد، به اندازه یک دزد قوّت مصرف می‌کنید، دو نفر حمله کرد، قدرت دوبله مصرف می‌کنید. چند دزد، قدرت شما آن‌قدر زیاد می‌شود که خود شما متحیّر می‌شوید.

اگر حملاتی از داخل ما و از خارج ما در تغیّب عصمت طاهره، تغیّب معصومین (ع) به دین ما است، اگر ما مسلمان هستیم و اسلام را شناختیم مسئولیت ما در این بُعد زیادتر است. چون امام که تشریف می‌آورند یک شرط سلبی و یک شرط ایجابی دارد، شرط سلبی که با کفار است و شرط ایجابی با ما است. شرط ایجابی یعنی زمین و آسمان، در و دیوار، مسلمان و کافر، این و آن، با قدرت و بی‌قدرت همه برخلاف طریق مستقیمی که مهدی (عج) می‌آید و آن طریق مستقیم را دارد، همه مخالف هستند. پس ما باید نیروی بیشتر، فکر زیادتر، همّت بیشتر، دقت بیشتر، قدرت بیشتر، جانبازی بیشتری بکنیم. این یک.

دوم: در حضور ولیّ امر ما بی‌مهری کنیم، ولیّ امر ما را نمی‌بینید؟ من نمی‌خواهم روضه‌خوانی کنم و روی حرف عوامی صحبت کنم، ولی امکان دارد ولیّ امر به این حرف‌های ما، به این جلسات ما توجه نداشته باشد؟ امکان دارد که ولیّ امر از حوزه‌های ما مطلع نباشد؟ این مقام جمع‌الجمع است که خدا عنایت می‌کند. دل ولیّ امر از ما خون است. شب و روز دل ولیّ امر خون است، شب و روز اشک‌های او ریزان است. در زیارت جامعه ولیّ امر دو ساعت در برابر آفتاب ایستادند و مقابل تربت امام حسین این زیارت جامعه را خواندند. مهم‌ترین زیاراتی که تمام مصیبت‌های واقعی در آن‌جا ذکر شده است، زیارت جامعه است ولی همان یک مرتبه نبود. حضرت بر پیکر امام حسین گریه کردند، پیکر را کشتند، دروغ که نگفتند. اما گریه ولیّ امر نسبت به امامِ امام حسین و امام خود ولیّ امر که خود مسلمانان کشته‌اند که قرآن باشد، بیشتر است. ولیّ امر شب و روز ناله می‌کند. از دست ما گریه می‌کند. شب و روز نفرین می‌کند به آن کسانی که به نام خدا ضد خدا، به نام قرآن ضد قرآن، به نام فتوا ضد فتوا، به نام مرجعیت ضد مرجعیت، به نام دین ضد دین… خدای ناکرده به ما بیشتر نفرین می‌کند، تا نسبت به ابولهب‌ها و ابوجهل‌های بی‌ریش و عمامه. به نام خدا و ضد خدا کار کردن و صاحبِ خانه موجود است. نمونه آن، ببینید چقدر بر امیرالمؤمنین سخت گذشت.


[1]. نمل، آیه 82.

[2]. همان.

[3]. تفسیر القمی، ج ‏2، ص 131.

[4]. همان.

[5]. زمر، آیات 19 و 71.

[6]. تاج العروس من جواهر القاموس، ج ‏17، ص 625.

[7]. ابراهیم، آیه 22.

[8]. غافر، آیات 84 و 85.

[9]. بحار الأنوار، ج ‏52، ص 221.

[10]. فصلت، آیه 53.

[11]. نمل، آیه 83.

[12]. همان، آیات 80 و 81.

[13]. انفال، آیه 22 و آیه 55.

[14]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏3، ص 198.

[15]. نمل، آیه 82.

[16]. انبیاء، آیه 77؛ فرقان، آیه 36.

[17]. بحار الأنوار، ج ‏51، ص 82.

[18]. نمل، آیه 83.

[19]. بحار الأنوار، ج ‏51، ص 181.

[20]. نمل، آیه 83.

[21]. همان، آیه 85.

[22]. کهف، آیه 47.

[23]. نمل، آیه 87.

[24]. زمر، آیه 68.

[25]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 52.

[26]. مریم، آیه 33.

[27]. همان، آیه 15.

[28]. نمل، آیه 83.

[29]. انعام، آیه 27.

[30]. نمل، آیه 85.

[31]. همان، آیه 84.

[32]. فصلت، آیه 53.

[33]. اعراف، آیه 185.

[34]. نوح، آیه 7.

[35]. انبیاء، آیه 95.

[36]. همان، آیات 96 و 97.

[37]. اسراء، آیه 4.

[38]. نمل، آیات 87 و 88.