پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-بیان منظور از افساد یهود در آیه ی « وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا» ۲-ادامه ی بحث حول آیه ی ۴ الی ۷ سوره ی «اسراء» که اخبار از فساد جهان شمول یهود در دو مرحله ومغلوب شدنشان در دو مرحله ی دیگر است.

جلسه سیصد و یازدهم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

افساد یهودیان در آخرالزمان

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

خصوصیات افسادیْنی که در آیات مبارکات اول سوره اسراء وجود دارد و خصوصیات این بنی‌اسرائیل که مورد این جریان هستند و خصوصیات «عِباداً لَنا»[1] چه در مرحله اولی که «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ» و چه در مرحله دوم که «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ» خصوصیات این‌ها از خود این آیات پیدا است. البته به شرط اینکه عوامل درونی ساخته و پرداخته ما و دیگران و نیز عوامل برونی به این آیات نقش ندهد، نقش مضاد به این آیات ندهد.

و همچنین آیات دیگری که در سرتاسر قرآن شریف بر این محور و بر این مبنا چه متناً و چه حاشیتاً است، این مطلب را تأیید می‌کند که برخلاف آنچه در یک روایت است و در هزاران رأی و نوشته‌ها و گفته‌ها و تحلیلات و تأویلات و بیانات است، قضیه افسادین که در این آیه مبارکه است قتل زکریا و یحیی نیست و قضیه «عِباداً لَنا» در این دو مرتبه قضیه بخت‌النصر مشرک و سایر مشرکین نیست، بلکه از نظر افسادی که در این آیه مبارکه نسبت به بنی‌اسرائیل پیشگویی شده است، دو افساد جهان‌شمول بی‌نظیر در کل تاریخ تکلیف است و در مقابل دو اصلاح جهان‌شمول بی‌نظیر در کل تاریخ تکلیف است.

اول به طور مختصر عرض کنم که این دو افساد بر حسب نص این آیه با هم فرق دارند و همچنین با با هم موافقت دارند. این دو افساد با هم موافقت دارند که هر دو افسادهای جهان‌شمول در نوامیس پنج‌گانه مکلفین هستند. فرق دارند که افساد دوم «عُلُوًّا كَبيراً»[2] است. «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً» و این علوّ کبیر در چند بُعد است: یک بُعد قدرت بیشتر از نظر عدّه و عُدّه بنی‌اسرائیل مفسدین فی الارض است، بُعد دوم اشتراک یأجوج و مأجوج است که در افساد اول نیست، بُعد سوم کل کفره و ظالمین و مکذبین دنیا هستند که در افساد دوم شرکت دارند. بنابراین افساد دوم یک ثالوثی است و سالوسی است که بعد از آن ولیّ امر (عج) رجوع می‌فرمایند و بهترین نیکان عالم تکلیف از انبیاء و مرسلین و مؤمنینی که «مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً»[3] رجوع می‌کنند تا این افساد جهان‌شمولی که در تمام مراحل فرداً و اجتماعاً و در کل نوامیس پنج‌گانه افساد است، به کلّی از بیخ و بُن برکنند و دولت حقه الهیه الی یوم القیامة الکبری تأسیس گردد.

روی آیات توجه بفرمایید، شاید گوینده شما بیش از صد بار روی این آیات دقت کرده است، اما اکتفا نمی‌کند. نسبت به آنچه که در تفسیر نوشته شده است اکتفا نیست، با آنکه آنچه در تفسیر نوشته شده است حدود هفتاد صفحه بر محور این آیه است، در آغاز انقلاب، شاید خطا‌هایی هم در این جریان باشد که عرض می‌کنم. چون در آغاز انقلاب که ما در طول عمر تکلیف در انتظار انقلابی ضد شاهنشاهی و ظلم بودیم، در آغاز نظر، نظر دیگری بود و بعداً نظر دیگری شد، اما این دو نظر با هم تنافی ندارند. در آغاز گمان می‌شد که این «عِباداً لَنا» که در مرّه اولی قیام می‌کنند و تالی‌تلو عصمت و طهارت هستند، ما هستیم، اما بعد از جریاناتی که دیده شد و دیده می‌شود، معلوم می‌شود ما نیستیم، اما ضد آن‌ها هم نیستیم. از میان همین انقلاب شکوهمند اسلامی «عِباداً لَنا» برگزیده خواهند شد.

نقطه اولی که مرحوم آقای خمینی بودند بسیار نازنین و بسیار خوب بودند، ولو معصوم نبودند، اما خطاهایی به اعتراف خود و دیگران داشتند. ولکن ابزار ایشان که گمان می‌شد ابزار مناسب است، با این مرّه اولی و انقلاب مجید و جمهوری مجید اسلامی، آن‌گونه که انتظار می‌رفت نبود. اما همین انقلاب و همین انفجار در مقابل وجه ظلم و فساد شاهنشاهی و شیطنت است که از میان همین انقلاب، از میان همین انقلاب‌کنندگان، از میان همین افراد، افرادی برگزیده خواهند شد که شر یهود را از کل عالم می‌کَنند و وارد مسجدالاقصی می‌شوند. این مرّه اولی است. ما این نوید را داریم.

ما آن نویدِ در سال اول انقلاب را تقلیل می‌دهیم، چنانکه از نظر وضعی که ما مشاهده کردیم تقلّل یافته است و برادران به این توجه دارند و توجه داشته باشند که ما بحث آزاد می‌کنیم، ملاحظه هیچ شخصی و هیچ شخصیتی را به یاری خدا نخواهیم کرد، آنچه را با دیده حق بر مبنای دلالات قرآن و دلالات جهات خارجی می‌نگریم بازگو می‌کنیم، گرچه احدی از برادران تشریف نیاورند، ما می‌نویسیم.

قضیه معرکه گرفتن نیست، اگر می‌خواستیم معرکه بگیریم، ما مکاسب درس می‌دادیم دو هزار نفر می‌آمدند، مطلبی نیست. اما آن کتابی که در طول تاریخ اسلام به آن ظلم شده است، اهانت شده است و به آن توجه نشده است، آن کتاب که در حوزه‌های ما رسمیت نداشته است و اکنون هم ندارد، ما با آن کتاب غریب، با آن کتاب دور و با آن کتابی که امیرالمؤمنین (ع) بر حسب نقل نهج می‌فرماید: «فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لَا يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ»[4] ما با آن کتابی که دیگران را از نزدیک شدن به آن کتاب طرد می‌کنند «وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ»[5] در آن وسط است. از آن نهی می‌کنند و خود از آن دور می‌شوند و لذا ما ملاحظه هیچ جهتی را نخواهیم کرد، اصلاً منکر مغازه‌داری هستیم.

تدریس کردن بر محور قرآن و فکر کردن در آیات مقدسات قرآن برای نان درآوردن نیست، برای دست بوسیدن نیست، برای جمعیت به راه انداختن نیست. دور پیغمبر بزرگوار قبل از نبوت جمع بودند، همان جمع بعد از نبوت معده گوسفند بر سر او می‌ریختند، فحش می‌دادند، اهانت می‌کردند و رسول‌الله (ص) را مبتلای به هجرت کردند. حتی در مدینه ایشان را رها نکردند تا فتح مبین شد، که فتح مکه بود. إن‌شاء‌الله ما هم به یاری خدا، به لطف خاص الهی انقلاب نیرومند قرآنی را خواهیم داشت که به پیوند انقلاب اسلامی آقای خمینی، یک راهی را به سوی دولت مهدی (عج) بگشایند.

روی آیات دقت می‌کنیم. «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ»[6] این دو افساد، قتل دو نفر آدم، دویست نفر آدم، دو هزار نفر آدم، انبیاء و غیر انبیاء نیست، چرا؟ برای اینکه مراد از افساد چیست؟ اگر مراد از افساد قتل پیامبران است، دو پیامبر نکشتند. در روایت دارد روزی هفتاد پیغمبر، کمتر یا بیشتر می‌کشتند. پیغمبرها را ارّه می‌کردند، سر می‌‌بریدند. پای زکریا را به یک درخت و پای دیگر او را به درخت دیگر بستند و حضرت زکریا را جدا کردند. حضرت یحیی را سر بریدند و مانند سر مقدس امام حسین (ع) در تشت گذاشتند و خندیدند و مسخره کردند. این‌طور نیست که مراد از افساد در این‌جا فقط آدم‌کشی باشد، نه، همه‌چیزکشی است. چون در مقابل افساد، اصلاح است. شرایع مقدسه الهیه برای اصلاح آمدند، چون مطلب سه مرحله است یا افساد است یا اصلاح است، یا هیچ کدام. هیچ کدام که هیچ، هیچ کدام که مرگ است، نه به سوی اصلاح و نه به سوی افساد، این مرگ است، این هَجَر است، این حرکت ندارد. نه به سوی خیر حرکت دارد و نه به سوی شر حرکت دارد. این خارج از دور است.

انسان مکلف یا مفسد است و یا مصلح است، یا هم مفسد است و هم مصلح است. آنچه مورد مأموریت و مسئولیت کل مکلفین در طول ادوار تاریخ رسالات و تکلیف است، اصلاح در پنج بُعد است و نفی افساد در پنج بُعد است. چون ابعاد اصلی انسان‌های مکلف که باید اصلاح شود و تبلور یابد و رو به ترقّی رود، پنج مرحله است که پنج ناموس است: ناموس جان، ناموس عقل، ناموس عِرض، ناموس مال، ناموس دین، پنج ناموس است. مهم‌ترین نوامیس، ناموس عقیده صحیح است. ناموس دین بالاترین نوامیس است که تمام نوامیس را می‌شود و یا باید برای حفظ آن فدا کرد. ناموس دین، ناموس جان، ناموس عقل، ناموس عِرض، ناموس مال. کل شرایع مقدسه الهیه آمده‌اند و انبیاء کمر بسته‌اند و جدیت کرده‌اند و مجاهده کرده‌اند و مجاهد درست کرده‌اند برای اینکه این نوامیس ترقّی یابند، جان‌های ما جان‌های جانان گردد، عقائد ما قوی‌تر شود، عقل‌های ما نیرومند‌تر گردد، اموال‌ ما پاک‌تر باشد، نفع آن عمومی‌تر باشد، أعراض ما و نوامیس ما بیشتر محفوظ باشند.

ما به حساب مکلف بودن در دو جریان قرار داریم، مخصوصاً مکلف بودن در آخرین مرز تکلیف و آخرین شریعت تکلیف که شریعت قرآن شریف است. ما در هر پنج ناموس، هم فرداً و هم اجتماعاً که ده مرحله می‌شود، هم فرداً جان خود را حفظ کردن و بهتر حفظ کردن از راه صحیح، عقل خود را حفظ کردن و در راه تکامل انداختن، عقیده خود را حفظ کردن و در راه تکامل انداختن، مال خود را حفظ کردن و زیادتر کردن که بهتر زندگی کردن و بهتر زندگی دادن، ناموس خود را حفظ کردن و ترقّی دادن، این نسبت به خود که نوامیس خمسه شخصیه است و نسبت به دیگران؛ هر قدر عقل شما قوی‌تر است باید به کسانی که عقل کمتری دارند کمک کنید، هر قدر در حفظ ناموس قوی‌تر هستید به دیگران نیز کمک کنید، هر قدر عقیده شما قوی‌تر است دیگران را نیز کمک کنید، هر قدر مال شما بیشتر است به دیگران کمک کنید و همچنین. این از نظر اثبات و ترقّی اصلاح است، از نظر نفی و تنزّل افساد است.

اگر انسان این پنج مرحله را در خود و یا دیگران و یا هم در خود و هم در دیگران کم کند، کوچک کند، جان خود را، عقیده خود را، مال خود را، ناموس خود را، عقل خود را کم کند افساد است. اگر به حال معمولی گذارد نه اصلاح است، نه افساد است، مرگ است. اگر به حال ترقّی وانهد که هم نسبت به خود شما و هم نسبت به دیگران، هم نسبت به خود شما که بُعد اول است و اگر تبلور یافت و اضافه شد، نسبت به دیگران، موردِ امر است.

پس این‌جا که می‌فرماید: «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ» لام تأکید، نون تأکید ثقیله هم تأکید است «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» هم تمام ارض فریاد می‌زند، هم مرّتین دو افساد جهان‌شمول را فریاد می‌زند. اصولاً وقتی خداوند می‌فرماید: ارض، یعنی ارض، همان ارضی که خدا خلق کرده است «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ»[7] همان‌طور که سماوات همه سماوات است، ارض هم همه ارض است، منتها در این‌جا مراد ارض تکلیف است. افساد در ارض تکلیف، اصلاح در ارض تکلیف. ارضی که ارض تکلیف نیست، آن ارضینی که، فرض کنید آن کراتی که، آن اجواء آسمانی که در آن مکلفینی وجود ندارند، در آن‌جا اصلاح و افسادی در بُعد مسئولیت و تکلیف وجود ندارد.

ارض، ارض تکلیف است، این قید را ما از «لَتُفْسِدُنَّ» در این‌جا می‌فهمیم و از «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا» اما ارض فلسطین باشد، خداوند در قرآن از ارض فلسطین به «الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ»[8] یاد فرموده است، قید است. یا ارض خاص محتاج به قرینه است، اما خداوند خالق السماوات و الارض که می‌فرماید: «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ» «الْأَرْضِ» کل زمین تکلیف است و اگر ما بخواهیم در این کل زمین تکلیف حداقل را بنا نهیم، همین کره زمین تکلیف انسان‌های موجود و جنِّ موجود است. مگر ما گمان می‌کنیم که در میان انسان‌ها بنی‌اسرائیل است، در جن نیست؟ در میان انسان‌ها مفسدین هستند، در میان جن نیست؟ در میان انسان‌ها مصلحین هستند، در جن نیست؟ در انسان‌ها انبیاء هستند، در جن نیست؟ بله «خُتِمَتِ النُبُوَّةِ» به خاتم‌النبیین (ص) که نه نبی انس و نه نبی جن بعد از ختم نبوت آمد و خواهد آمد، هر دو منفی است. نه خواهد آمد و نه در آن هنگامی که نبی ختم تشریف آوردند، نبی دیگری نه از انس و نه از جن نیامد.

این ارض که در این‌جا «من القضایا الّتی قیاساتها معها» است، خداوند بدون هیچ قرینه‌ای، اصلاً بدون هیچ اشاره‌ای، بدون هیچ لمحه‌ای فرمود: «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ» اولاً: ارض یعنی کل ارض تکلیف، ثانیاً: بنی‌اسرائیل، بنی‌اسرائیل ساکنین در فلسطین نیستند، در طول تاریخ خود متفرق بودند، فقط وقتی که قدس را احتلال کردند و دویله صهیونیه را تشکیل دادند، جمع شدند باز هم در جای دیگرِ عالم هستند.

سوم: «مَرَّتَيْنِ» اگر مراد از افساد، افساد در نوامیس خمسه است، چه درونی آن و چه برونی آن، هر افسادی است، «مَرَّتَيْنِ» یعنی چه؟ «ملایین المرّات» هر روز افساد داشتند، افساد جانی، افساد عقیدتی، افساد مالی، افساد ناموسی، افساد عقلی، در خود، نسبت به دیگران. مفسدین بنی‌اسرائیل هر جا بوده‌اند حالت افساد را تا آن‌جا که قدرت داشتند، داشته‌اند. خداوند چطور به جای میلیون‌ها مرتبه می‌گوید: «مَرَّتَيْنِ»؟ این‌جا از کسانی که در تفسیر مستفرنگ شدند شیخ جوهری طنطاوی است، او هم همین‌طور است. می‌گوید کرات که زیاد است، میلیون‌ها و میلیارد‌ها کرات است و هر کره‌ای جوّ آسمانی دارد پس «خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ»[9] این آیاتی که هفت آسمان را می‌گوید، این برای تکثیر است. می‌گوییم آدم باشعور، میلیاردها را می‌گویند هفت؟ هفت تکثیر است برای میلیاردها؟

اگر مراد از سماوات تمام اجوائی است که بر کرات محیط است، میلیاردها کرات در همین منظومه اقرب موجود است تا چه رسد به کل سماء اولی. خداوند از میلیاردها کرات که «إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ‏ِِِ»[10] که جمع محلّی به لام است و میلیاردها کرات را می‌گیرد و هر کره‌ای جوّ محیط بر آن دارد خداوند تعبیر به سبع می‌کند؟! این آن طرفی رفتن است.

مفسدین بنی‌اسرائیل که در هرجا هستند هر روز فسادها دارند، مفسدین بنی‌اسرائیل که افسد مفسدین در میان کل مکلفین هستند، هر روز در طول تاریخ منحوس خود که حدود سه هزار سال است، مصلحین را بحث نمی‌کنیم، مصلحین بنی‌اسرائیل مانند داود، مانند سلیمان، مانند اشعیا، مانند موسی، مانند عیسی، مانند مؤمنین از قوم موسی که «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ‏َ»[11] آن‌که بحث نیست، بحث سر مفسدین است. مفسدین در میان امم که بارز آن‌ها امت بنی‌اسرائیل است، این‌ها در طول سه هزار و چندصد سال و چهار هزار سال فقط دو مرتبه بنی‌اسرائیل مفسد، افساد کردند؟ این چه دو مرتبه‌ای است، این چه حرفی است که اصلاً انسان بزند تا چه رسد در مغز انسان وارد شود و خیال کند که مراد از این دو مرتبه افساد قتل زکریا و قتل یحیی است. اگر قتل است که هزاران پیامبر کشتند و اگر فساد عقیدتی است که به تعداد انفس خود و انفس دیگران که اضلال کردند افساد دارند. اگر افساد ناموسی است که بی‌ناموسی‌های این‌ها هزاران هزار مرحله است، اگر افساد مالی است که چقدر اموال را افساد می‌کنند و اگر هرگونه افساد است که مفسدین بنی‌اسرائیل روزها پشت سر هم افساد دارند پس «مَرَّتَيْنِ» این نیست، «مَرَّتَيْنِ» دو افساد جهان‌شمول است.

این دو افساد جهان‌شمول از غیر طایفه بنی‌اسرائیل نیست، در مرحله اولای از «مَرَّتَيْنِ» این مربوط به بنی‌اسرائیل است، نه یأجوج و مأجوج با آن‌ها هستند و نه کل مفسدین فی الارض هستند که در زمان قریب به رجعت خواهند بود، چون این زمان قبل است، این زمان قبل از زمان قرب رجعت است و قبل از زمان «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ»[12] است «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ حَتَّى * إِذا فُتِحَتْ»[13] آن رجعت را می‌گوید، این افساد اول است، رجعت بعد از افساد دوم است. «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ * وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ‏». یا آیات سوره مبارکه کهف که «إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا».[14]

– [سؤال]

– این‌جا فاصله دارد، به «عِباداً لَنا».

-‌‌ شاید این‌طور باشد که دو مرتبه افساد شده است، به این معنی که بین این دو اصلاحی بوده است.

– بین این دو چیست؟

– و اگر هم بین این دو اصلاح نکردند، لااقل افساد نکردند.

– نه، این بحث بعدی است. «مَرَّتَيْنِ» یعنی چه؟ یعنی بین این دو مرّه اصلاح است، آیه این را می‌گوید. یا می‌گویید بین این دو مرّه نه اصلاح است و نه افساد است که محال است. اولاً محال است که انسان زنده نه اصلاح کند و نه افساد کند. ثانیاً آیه بین دو مرّه «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا»[15] است که این مرحله بعدی است و بحث بعدی است.

-‌ فی الارض نمی‌شود که اصلاح شود.

-‌ چرا، حالا توجه کنید، ببینید می‌شود یا نه.

-‌ در بین آن دو مرتبه افساد شده است.

– دو مرتبه هم اصلاح می‌شود.

– یا باید کل ارض را نگوییم…

-‌ خیر، کل ارض است الّا. هنوز در ابتدای بحث هستیم.

«وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» دو افساد جهان‌شمول است، تا این‌جا جهان‌شمول است. «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً» «عُلُوَّیْن» نیست، این دو افساد هر دو علو دارد؛ چون بدون علو افساد نمی‌شود. همان‌طور که اصلاح بدون قدرت نمی‌شود، افساد هم بدون قدرت نمی‌شود. البته قدرتی که در اصلاح است باید بیشتر باشد، اگر قدرت در افساد کمتر باشد، مطلبی نیست. یک نفر مهندس ساختمان به زحمت ساختمان می‌سازد، یک کارگر خراب می‌کند، مطلبی نیست، ولکن او هم باید قدرت داشته باشد.

قدرت اصلاح باید بیشتر از افساد باشد چون کسانی که دنبال اصلاح می‌روند و اصلاح را قبول می‌کنند کمتر هستند و این قبول کمرنگ‌تر است. اما راجع به افساد بیشتر دنبال افساد می‌روند، ولکن هم اصلاح جهان‌شمول قدرت بالا و بالاتر می‌خواهد و هم افساد جهان‌شمول. منتها قدرت بالای افساد جهان‌شمول از قدرت بالای اصلاح جهان‌شمول کمتر است، اگر هم برابر باشد مطلبی نیست، اما قاعدتاً کمتر است، چون افساد آسان‌تر است و اصلاح مشکل‌تر است.

اما بین این دو افساد «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» طبعاً بین آن اصلاح است که بعد خواهیم گفت. «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً» «كَبيراً» فرمود، چرا؟ برای اینکه اگر می‌فرمود: «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا» در دو جهت غلط بود: یکی اینکه دو مرحله افساد «عُلُوَّیْن» است، ثانیاً اگر «كَبيراً» نمی‌فرمود یعنی این دو علو مانند هم است، اما از «کَبیراً» استفاده می‌کنیم که در هر دو مرحله افساد جهان‌شمول علو است، دولت است، قدرت است، عِدّه است، عُدّه است که اصلاح است و الّا بنی‌اسرائیل قبل از تشکیل دولت فلسطین شذاذالآفاق بودند، از همه‌جا فراری بودند. آلمان عده‌ای را کشت، همیشه در حال فرار کردن و افساد بودند، افساد و فرار کردن. ولی افساد جهان‌شمول نبود، حتی شامل یک مملکت بعصره هم نمی‌توانست بشود. این‌ها که دارای قدرت و دارای تشکیلات دولت و عِدّه و عُدّه منظم نبودند، این‌ها خیلی نمی‌توانستند اصلاح بعضی هم کنند تا چه رسد به اینکه افساد جهان‌شمول کنند.

«لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» حتماً باید با قدرت دولت و نه دولةٌ مّا، نه دولت ژاپن، نه دولت آمریکا، نه دولت آلمان، نه دولت ایران، دولتی که فائق بر کل دول باشد، کسی که رأس‌الزاویه در کل قدرت‌ها باشد، کسی که قدرت آن، آن‌طور باشد که آمریکا هم هنوز مانند آن نشده است، آمریکا هست، ولی ما و دیگران داریم زندگی می‌کنیم، مفسد است. ولکن نه آن دولتی که همه عالم به حساب شعب او هستند، نخیر همه دولت‌ها باشند، مطلبی نیست، اما یک دولتی که آنچنان رأس‌الزاویه افساد است که تمام دولت‌ها از او تبعیت دارند و بالطبع تمام شعب‌ها و مردم از او در این افساد تبعیت دارند.

-‌ [سؤال]

-‌ ولی نفوذ جهانی نیست، البته آن یهودی بله، این ابتدای کار است. حالا ما عرض خواهیم کرد که آیا الآن ما در مرّه اولی هستیم یا نیستیم؟ نیستیم. نقطه اولی از مرّه اولی است و الّا اگر ما در مرّه اولی بودیم «یَجُوسُونَ خِلالَ الدِّيارِ»[16] بود الآن برعکس است، الآن فلسطینی‌هایی که در اسرائیل ضرباتی می‌زنند، می‌زنند و فرار می‌کنند، آن‌ها قاهر و قادر هستند و این‌ها فراری هستند، برعکس خواهد شد. «یَجُوسُونَ خِلالَ الدِّيارِ» یعنی در خلال شهرها می‌گردند تا یهودی‌ها را پیدا کنند و آن‌ها را از بین ببرند، قضیه این‌طور خواهد شد. «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً» علوّ کبیر در مرحله دوم است.

-‌ [سؤال]

-‌ اصلاح جهان‌شمول هم دو نوع است، همان‌طور که افساد جهان‌شمول یکی ضعیف‌تر و دیگری قوی‌تر است، اصلاح جهان‌شمول هم یکی ضعیف‌تر است و دیگری قوی‌تر است، البته ضعیف‌تر. همان‌طور که افساد اول آن‌ها ضعیف‌تر است، اصلاح هم به اندازه ضعف آن افساد است و همان‌طور که افساد جهان‌شمول دوم قوی‌تر است، اصلاح قوی‌تر هم به وسیله دولت مهدی (عج) است، ما بر این مطلب توافق داریم.

«لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً * فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما» اصولاً ظلم هر چه باشد، وعد هر که باشد، مخصوصاً وقتی که بالا گرفت، خداوند همین‌جا به حساب او می‌رسد، این غیر از کفر است. ظلم و کفر با هم فرق دارند، ممکن است کافر باشد ولی آنچنان ظلم نکند، اما اگر ظالم باشد ولو ظالم مسلمان باشد، همین‌جا به حساب او رسیدگی خواهد شد ولو صددرصد نباشد، درصد باشد، تا چه رسد اگر ظلم و افساد جهان‌شمول باشد. «لتُفْسِدُنَّ» صحبت دین نیست، صحبت دین است و صحبت مال است و جان است و عِرض است و عقل است و فرد است و اجتماع است.

این افساد جهان‌شمول که در مرحله اولی ضعیف‌تر و در مرحله ثانی قوی‌تر است «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما» وعد یعنی عذابی که خداوند باید متوجه به ظالمین کند، این عذاب به وسیله چه کسی است؟ «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ»، اصلاً بَعث در بُعد معارضه با افساد و در بُعد اصلاح فقط یک بُعد دارد و الآن در بُعد دوم هستیم. بُعد اول بعث‌النبیین است «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ»[17] اما بُعد دوم بعث، بعثی است که تالی‌تلو رسالت است و این‌جا مراد از بعث، بعثِ تالی‌‌تلو رسالت است، چرا؟ چون همان‌طور که افساد خیلی بالا رفت و افساد جهان‌شمول بود، باید مکافحه در اصلاح هم انجام گیرد، مکافحه در اصلاح یعنی آن افساد را از بین بردن و به جای آن اصلاح درست کردن. بنابراین تعبیر بعث است.

ما لفظ بعث را برای جریان محو افساد و تقلیل افساد و ایجاد اصلاح در غیر نبیین نداریم، فقط در این‌جا است که به «عِباداً لَنا» مربوط است. اولاً: «بَعَثْنا عَلَيْكُمْ» «نا» که جمعیت صفات است، با تمام صفات رحیمیه خود انگیزش می‌دهیم، اگر بعث برای کفر است، خود این به خودی خود بعث است، کفار به خودی خود انبعاث دارند، آن مؤمنین هستند که به طبیعةالحال باید آن‌ها را بعث داد و الّا کفر و فساد اتوماتیکی است، خود آن بعث دارد.

پس در این‌جا «بَعَثْنا» بعثی است که بر خلاف محور افساد و فساد است و بر خلاف شهوات است. «بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا» ما در کل قرآن «عِباداً لَنا» نداریم، فقط همین‌جا است. این لام برای اختصاص است، لام را برای نفع نمی‌توانیم به کار ببریم، چون خدا انتفاع نمی‌برد. «عِباداً لَنا» برای اختصاص است. حالا ملاحظه بفرمایید؛ «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ»، «لَتُفْسِدُنَّ» خطاب، «وَ لَتَعْلُنَّ» خطاب، «عَلَيْكُمْ» خطاب، همه خطاب است. بعد: «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ»[18] خطاب، «أَمْدَدْناكُمْ» خطاب، «جَعَلْناكُمْ» خطاب، «أَحْسَنْتُمْ»[19] خطاب، «لِأَنْفُسِكُمْ» خطاب، همه خطاب است، الآن خطاب حضوری به بنی‌اسرائیل است، چون همه عالم در محضر حق حاضر هستند.

راجع به «عِباداً لَنا» ما در قرآن شریف لفظ عبودیت داریم که استعمالات گوناگون دارد. از جمله در بعضی موارد به طور مفرد ذکر می‌شود. «عَبْدَهُ زَكَرِيَّا» در سوره مریم. «عَبْدَهُ زَكَرِيَّا» این عبد زکریایی است، نسبت دادن عبد به پروردگار عالم یک انتساب خاص ایمانی است که در سوره مریم آیه 2 است، در سوره 38 (ص)، آیه 17: «عَبْدَنا داوُدَ». «رَسُولَنا» نیاورده است. و در سوره 38، آیه 41: «عَبْدَنا أَيُّوبَ» و در سوره 54 (قمر)، آیه 9: «نُوحٍ» که این عبد خاص است و همچنین رسول بزرگوار (ص): «قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ»[20] لفظ عبودیت است. یا اینکه مربوط به جمعی از «أُولِي الْأَيْدي وَ الْأَبْصارِ»[21] در سوره 38 آیه 45 تا 47: «وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدي وَ الْأَبْصارِ * إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ».

البته لفظ عباد بقولٍ مطلق هم ذکر شده است، مثل سوره 43 (زخرف)، آیه 68: «يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ‏» عباد هستند که خوف و حزن ندارند، اما درجات مختلف ایمان دارند. اما درجه علیای ایمان که تالی‌تلو رسالت است، در این‌جا «عِباداً لَنا» تعبیر می‌شود یا در آیه 17 و 18 سوره مبارکه زمر که «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‏» بندگان منِ خدا، کسانی هستند که سخنان را می‌شنوند و بهترینِ آن را پیروی می‌کنند. البته این هم مراتب دارد. مقلّدینی که درست تقلید می‌کنند و از کسی تقلید می‌کنند که قول او بر محور کتاب و سنّت احسن‌القول است، این‌ها مراتب دارند. ولی «عِباداً لَنا» یک حساب دیگری دارد، کما اینکه در سوره مبارکه فاطر، آیه 32: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا» بعد تقسیم می‌کند: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ»، «عِبادَنا»، «عَبْدَنا» الی آخر.

در این‌جا ملاحظه بفرمایید که این لفظ اصلاً در کل قرآن در غیر انبیاء منقطع‌النظیر است «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ» بر شما بنی‌اسرائیل که افساد جهان‌شمول اول را کردید «عِباداً لَنا». یک خصوصیت: «بَعَثْنا» دوم: «عِباداً لَنا» سوم: «أُولي‏ بَأْسٍ شَديدٍ». کما اینکه «وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ»[22] چنانکه حدید بعث شدید دارد، این‌ها هم نیروی حدیدی دارند و قدرت آنچنان است که دیگر تقیه و فرار و انعزال و در حاشیه رفتن و این حرف‌ها نیست که بزند و فرار کند. البته خداوند نسبت به بنی‌اسرائیل که افساد فی الارض دارند یک جهت استمراری و یک جهت آینده‌ای بیان فرموده است. جهت آینده این‌جا است که دو مرتبه افساد و دو مرتبه اصلاح است. ولکن جهت استمراری، آیه شریفه‌ای است که این مطلب را می‌گوید: ما علیه شما بنی‌اسرائیل کسانی را مبعوث کرده‌ایم که شما را دائماً اذیت کنند و برای شما دائماً مصیبت فراهم کنند.

«فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولي‏ بَأْسٍ شَديدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ» الآن مرّه اولی است؟ ما قبلاً چنین گمانی می‌کردیم. الآن ممکن است انطلاق مرّه اولی باشد. یعنی آن جرقه‌ای که مرحوم آقای خمینی زدند، انطلاق مرّه اولی استف ولی تا چه زمانی این وضعیت خواهد شد؟ همین‌هایی که هستند، همین‌هایی که بودند، همان‌هایی که فساد آن‌ها آشکار شد، همان‌هایی که از شاه بدتر شدند؟ نه، از میان همین جرقه و از میان همین شعله یک انواری از ایران ما و از جاهای دیگر برخاسته خواهد شد، انواری، افرادی، «عِباداً لَنا»یی برخاسته خواهند شد که این‌ها «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ» خلالِ کدام دیار؟ اگر مراد از این افسادی که بنی‌اسرائیل مرّتین می‌کنند در قدس است، قدس که یک دار است، قدس که یک مملکت است، یک کشور است. «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ» بلاد هم نیست. خانه خانه، تمام خانه‌هایی که در کل عالم دنیا است، در کل این کره است، خانه به خانه می‌گردند و تجسس می‌کنند که اگر یک اسرائیلی مفسد است، به حساب او رسیدگی کنند. تاکنون اتفاق افتاده؟

دیار جمع دار است، بلاد نیست و ممالک هم نیست. «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ»، «الدِّيارِ» جمع محلّی به لام است. آن خانه‌هایی که احتمال وجود اسرائیلی در آن است. در بعضی روایات از رسول‌الله (ص) دارد -که ما در تفسیر مفصل یادداشت کردیم- که در آن زمان سنگ خواهد گفت که ای مسلمان این‌جا اسرائیلی است، بگیرید. احتمال دارد که دستگاه‌ها و خصوصیاتی باشد که ما هنوز خبر نداریم. سنگ خواهد گفت را باید معنا کرد، اگر می‌توانیم معنا کنیم.

طوری است که خود این‌ها به دنبال بنی‌اسرائیل و مفسدین می‌گردند که این‌ها را پیدا کنند و آن‌ها را خفه کنند و به حساب آن‌ها برسند. هنوز این اتفاق نیفتاده است، هنوز برعکس است. الآن اسرائیل در آمریکا رئیس‌جمهور دارد، در روسیه رئیس‌جمهور دارد و در بسیاری جاهای دیگر. و خود اسرائیل صد میلیون ملت عرب را کنار زده است و الآن دارد آقایی می‌کند و سیطره دارد. در لبنان، عمان و جاهای دیگر مشغول افساد است.

بنابراین اگر ما بخواهیم این مطلب را بگوییم، می‌گوییم شاید مرحله آغازین باشد. یعنی در طول تاریخ اسلامی و بلکه در طول تاریخ غیر اسلامی، در کل ادیان یک نفر، کسی که معصوم نباشد، اما مانند خمینی عزیز این‌گونه علیه ظلم قیام کند، نبوده است. نمی‌خواهیم ایشان را در مرتبه عصمت تقدیس کنیم. خطاهایی داشته است، ولکن خطاهای دیگران خیلی بیشتر بوده است. در آن بُعدی که قیام سیاسی و اسلامی کرده است، این بُعد در غیر تاریخ انبیاء (ع) بلانظیر بوده است.

این احتمال قوی وجود دارد که این آغاز مرحله نخستین است که از این مرحله نخستین تبلور پیدا کند، فراز و نشیب پیدا کند، بگویند و بدانند و بفهمند و نترسند و آنچه را حق است بگویند تا افرادی که «عِبادَاً لَنا» در قیام مرحله اولی ضد بنی‌اسرائیل هستند، فراهم شود. «فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً».

ما در این مرتبه به دلیل آیات بعد وارد مسجدالاقصی خواهیم شد. ما دو مرتبه وارد مسجدالاقصی خواهیم شد. البته سه مرتبه است. یک مرتبه در زمان عمر بعد از رسول‌الله (ص) است که مسلمان‌ها رفتند و قدس را گرفتند. آن‌جا افساد جهان‌شمولی نبود، آن خارج است برخلاف آنچه آقای خوئی فرمودند. آن افساد جهان‌شمول نبود، دولت نداشتند، فراری بودند، چیزی نبودند. مسلمان‌ها با یک اشاره رفتند و آن‌جا را گرفتند. پس آن افساد جهان‌شمول اول نبوده تا چه رسد به دوم، یک افساد جزئی خاص بوده است و اگر مسلمان‌ها وارد مسجدالاقصی شدند، داخل این دو مرّه نیست. این‌جا مرّه اولی بعد از افساد جهان‌شمول اول و آمدن «عِباداً لَنا» است، مرّه دوم بعد از افساد جهان‌شمول دوم است و رفتن «عِباداً لَنا» که الی یوم القیامة بیت‌المقدس در تحت سیطره مسلمان‌ها خواهد بود.

«ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ» این‌جا بین افسادین فاصله است «ثُمَّ رَدَدْنا» بین دو افساد «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ» مرتبه دوم است، چون مرتبه اول که افساد جهان‌شمول بود، بعد «بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولي‏ بَأْسٍ شَديدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً» این مرحله اصلاح بین‌الافسادین است. همان‌طور که افساد جهان‌شمول بود، همان‌طور هم اصلاح جهان‌شمول خواهد شد، منتها نه کلّی، مثل دوم، اصلاح جهان‌شمول با ازاله قدرت یهودی‌ها خواهد شد، منتها یهودی‌ها در این‌جا وحید در بین هستند، بنی‌اسرائیل هستند.

چنانکه اشاره کردیم در مرتبه دوم بر حسب آیات انبیاء و آیات کهف، یأجوج و مأجوج هستند و دیگر مفسدین هستند که این‌جا سه مرحله می‌شود، اضافه بر اینکه سه مرحله می‌شود، بر حسب نص آیه در مرحله اول که یهودی‌ها شکست خوردند و از بین رفتند بعد تدارک می‌بینند، قوی‌تر می‌شوند: «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفيراً * إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» یعنی «وعد المرّة الآخرة». «آخَرَة» نیست، «آخِرَة» است. آخِرَة نسبت به حیات‌ها قیامت است، چون حیات اولی است، حیات برزخیه است و حیات قیامت. و آخِرَة نسبت به این دو مرحله افساد آخرین افساد جهان‌شمول است که بعد از آن صلاح و اصلاح الی یوم القیامة خواهد بود و دیگر افسادی نخواهد بود.

«وعد الآخرین من المرّتین» این دو مرّه افساد جهان‌شمول «إِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» در این مرتبه دوم افراد شما زیادتر، قوّت شما بیشتر، اضافه بر اینکه یأجوج و مأجوج با شما خواهند بود –در اینکه چه کسانی هستند بعد بحث می‌کنیم- اضافه بر اینکه کل ظلمه تاریخ با شما خواهند بود، ولکن شما در افساد رأس‌الزاویه هستید و در مرحله دوم یأجوج و مأجوج و مرحله دوم بقیه یأجوج و مأجوج‌های عالم «لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ» اول این‌طور نبود، اول مقداری بودید، ولیکن سلطه دست «عِباداً لَنا» بود. 1- «لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ»، 2- «وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ» مسجد کدام است؟ قدس است. «وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ»، «أَوَّلَ مَرَّةٍ» کدام است؟ «أَوَّلَ مَرَّةٍ» یعنی بعد از افساد جهان‌شمول اول که «عِباداً لَنا» آمدند و به حساب شما رسیدند، این‌ها داخل مسجدالاقصی خواهند شد، اما نفرمود. از خود «كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ» مطلب استفاده می‌شود.

«وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبيراً». بعد: «عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ حَصيراً»[23] یکی می‌گفت در جهنم حصیر است، گفتیم حصیر فارسی است، حصیر عربی نیست. «جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ حَصيراً».

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. اسراء، آیه 5.

[2]. همان، آیه 4.

[3]. تفسیر القمی، ج ‏2، ص 131.

[4]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 205.

[5]. انعام، آیه 26.

[6]. اسراء، آیه 4.

[7]. یونس، آیه 3.

[8]. مائده، آیه 21.

[9]. طلاق، آیه 12؛ ملک، آیه 3.

[10]. صافات، آیه 6.

[11]. اعراف، آیه 159.

[12]. انبیاء، آیه 96.

[13]. همان، آیات 95 و 96.

[14]. کهف، آیه 94.

[15]. اسراء، آیه 5.

[16]. الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج ‏17، ص 42.

[17]. بقره، آیه 213.

[18]. اسراء، آیه 6.

[19]. همان، آیه 7.

[20]. زخرف، آیه 81.

[21]. ص، آیه 45.

[22]. حدید، آیه 25.

[23]. اسراء، آیه 8.