جلسه سیصد و بیست و هشتم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

حیات برزخی

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».

دنباله بحثی که راجع به حیات برزخیه داشتیم، برای چند روزی ظاهراً ادامه دارد. اگر خداوند توفیق ما را مستدام بفرماید. البته بحث ما در اصل سوم از اصول اسلامیه بود که بحث معاد است و معاد دارای دو مقدمه اصلیه است و مقدماتی دیگر که بحث شد. مقدمه اصلیه اولای معاد در بُعد امکان و در بُعد تحقق عبارت است از رجعت و مقدمه دوم عبارت است از برزخ. بحثی که از امروز تا چند روز داریم ملازمه بین معاد و برزخ است. «هنا ملازمةٌ عقلیّةٌ و من ناحیة العدالة و من ناحیة النّصوص القرآنیة و السّنّة المبارکة المحمّدیّة بین الحیاة بعد الموت للحساب و الجزاء یوم القیامة الکبری و بین الحیاة البرزخیة و قد سبق منّا بعض التوضیحات و الیکم توضیحاتٌ أخری البراهین التی تدلّ علی وجوب الحیاة یوم القیامة الکبری للحساب و الجزاء ثواباً أو عقاباً هذه البراهین بصورةٍ مماسة تدلنا علی فرض الحیاة فی البرزخ» چطور؟ در إحیاء یوم القیامة الکبری چه جریانی خواهد شد؟ آیا روح انسان به طور کلّی مرده است؟ مات و فات است که بعد از آنکه با إماته عن الحیاة الدنیا روح انسان کلاً مرد اصلاً، و بدن هم طبعاً به خروج و مرگ روح مرد، آیا همان روح بعد الموت یوم القیامة الکبری احیاء می‌شود یا نه؟ روح دارای حیات است و روح حیات سومی پیدا می‌کند یوم القیامة الکبری. «لو کانت القضیة هکذا أنّ الانسان یموت عن الحیاة الدنیا موتاً فوتاً سحقاً محقاً بلا أیّة مرحلةٍ من مراحل الحیاة إذاً و ماذا یکون المُعاد فی المَعاد؟» آنچه را یوم القیامه الکبری اعاده می‌کنند، مُعاد در مَعاد چه خواهد بود؟ آیا فقط اعاده جسم است؟ جسمْ موجود است. جسم انسان که خاک شد و تراب و رمیم شد، این جسم موجود است، اعادۀ جسم نیست. یا اعاده شکل انسانیِ جسم است و مادّه موجود است، این صحیح است «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلينَ‏َ»[1]. اعاده جسم، اعاده جسم بمادّته نیست. چون مادّه موجود است. اعاده صورت انسانی و هیکل انسانی جسم است به طور مِثل.

«ربّنا سبحانه تعالی یعید جسم الانسان بمثل صورته الاولی لأنّ صورة الجسم الاولی التی کانت فی حیاة التّکلیف ماتت و انطمست و امّحت» برای اینکه این جسمی که مُرد، این حالت صورت انسانی جسم نوعاً و کلاً از بین می‌رود. «یصبح جثمان الانسان رماداً» اصل جسم که مادّه جسمانیِ انسان است، باقی است، اما صورت این جسم از بین رفته است. «ربّنا سبحانه و تعالی إنما یعید فی المعاد مثل الصورة الاولی التی قُبرت، التی زالت و التی امّحت» آیات متعدده‌ای هم بر این مطلب دلالت دارد. این مربوط به جسم است.

و اما روح انسان، اگر روح انسان کلاً از بین رفته است و محو شده است. «لا صعقةٌ و لا نومٌ و لا کذا و لا کذا من اطوار الحیاة علی اختلاف الدرجات لو کانت قضیة الموت و قضیة إماتة الانسان عن الحیاة الدّنیا امحائاً بالرّوح عن حیاته بصورةٍ تامةٍ طامة […]» چه اعاده می‌شود؟ آیا مثل این روح اعاده می‌شود، فایده ندارد. چون خود روح را که اعمال خیر کرده است و یا اعمال شر انجام داده است، خود او را باید جزا بدهند. خودی در کار نیست. اگر نسبت به جزای جسم صحبت دارید، خود جسم جزا می‌بیند، صورت که جزا نمی‌بیند. «هل الانسان لما یُجزی جزاءً مادّیاً ببدنه یُجزی جزاءً مادّیاً ببدنه کأصل أو و بصورته؟» صورت جزاء ندارد، اصل بدن است. این بدن صورت دوم، صورت سوم یا هر صورتی که به خود بگیرد، «إنما یُجزی الانسان جسدانیاً فی جسده کأصل جسده فامّا الصورة و لا تجازی الصورة» این برای بدن. «و أمّا الرّوح؛ الرّوح اذا کان میّتاً بالإماتة عن الحیاة الدنیا موتاً سحقاً محقاً ازالةً بصورةٍ عامة و ماذا یُعاد فی المعاد» مطلب بسیار دقیق است، عنایت بفرمایید. مُعاد در مَعاد گاه محال است و گاه ممکن است و خلاف عدل است و گاهی صحیح است و عدل است در جزای جحیم و فضل است در جزای جنت. این سه بُعد را مُعاد در مَعاد دارد. «فما هو المُعاد فی المَعاد نفسیاً و روحیاً؟ عرفنا المُعاد فی المَعاد بدنیاً أنه نفس المادّة البدنیة کما تناسب الحیاة الآخرة، و أنّ الصورة فلا تجزی. ثمّ ما هو المُعاد فی المَعاد نفسیاً؟» روح انسان.

نسبت به حالت برزخیه ما چند احتمال می‌دهیم. اوّل احتمالات را عرض می‌کنیم، بعد ببینیم احتمالات کدام ممکن است و کدام محال است و آن احتمالی که ممکن است، کدام دلیل دارد از نظر کتاب اصلاً و از نظر سنّت فرعاً و کدام دلیل ندارد «و إلیکم عرضاً للمحتملات مهما کانت بعضها مختملات» غلط است. بعضی‌ها باطل است، بعضی‌ها ممکن است. بعضی‌ از هم ممکن‌ها صحیح است، دلیل دارد، بعضی‌ها در بُعد احتمال صحیح است، اما دلیل ندارد. «احتمال اوّل کما ذهب إلیه المادّیون المنکرون للحیاة بعد الموت اطلاقاً أو بعض الملّیین حتّی من المسلمین جهلاً او تجاهلاً» احتمال اوّل «الإحتمال الاوّل أنّ الانسان لما یموت، یفوت تماماً و لا حیاة اطلاقاً» حیات نیست، نه در حالت صعقه، نه در حالت نوم، نه حیات دنیویه، نه حیات برزخیه، نه حیات اخرویه کلاً حیات نیست. «مثل ما کان قبل عن یُنشأ فیه الروح» «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ»[2] در سوره مؤمنون. «قبل أن ینشأ الله سبحانه و تعالی فی الجنین فی البدن خلقاً آخر هو الروح کان میّتاً، میّتاً عن الحیاة الإنسانی» این‌ها می‌گویند: «ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ»[3] و آیات دیگر که قبلاً بحث شد. این احتمال اوّل.

احتمال اوّل دو قائل دارد؛ قائل اوّلِ احتمال اوّل مادّیین هستند که منکر حیات بعدالموت هستند، چه در برزخ و چه یوم القیامة الکبری. این یک قائل. «و القائل الثانی بالنّسبة لهذا القول، و قد یعبّر عنه بالقول. و القائل الثانی بالنّسبة لهذا القول أن لا حیاة بعد الإماتة عن الحیاة الدنیا لجماعةٍ من الملّیّین من المسلمین و من المفسّرین و من المحدّثین و من الکلامیّین و من الفلاسفة بعضهم و یقولون: إنما الحیاة بعد الموت هی الحیاة یوم القیامة الکبری و أمّا بین الحیاتین فلا حیاة. بین حیاة التکلیف یوم الدنیا و الحیاة یوم القیامة الکبری لا حیاة اطلاقاً لا صعقةً و لا غشوةً و لا نوماً؛ لا نوماً مستمراً و لا نوماً مؤقتاً، لا حیاة اطلاقاً».

این‌جا حرف‌های زیادی دارد، این اشکال بسیار بزرگ است. قبل از اینکه به آیات مبارکاتی که راجع به برزخ است نظر کنیم، قبل از ادلّه نقلیه ثابته مثبته، ما عرض می‌کنیم: کسانی که معتقد هستند به حیات یوم القیامة الکبری که حیاة الحساب و حیاة الجزاء است، این اعتقاد ملازمت دارد با حیاةٌ مّای در برزخ که بحث می‌کنیم. فعلاً ما در صدد بیان احتمالات هستیم. «عرض الاحتمالات بالنسبة للحالة الانسانیة حالة المکلّفین بین الحیاة الدنیا و الحیاة یوم القیامة الکبری». این احتمال اول که موتِ مطلق است. موت مطلق است که نه خواب است، نه صعقه است، موت مطلق است. این احتمال اول که یک قائل آن، قائل اصیل آن منکرین کل حیاة بعدالموت هستند و یک دسته از ملیین هستند که می‌گویند: نخیر، حیات بعدالموت فاصله دارد. بعدالموت الی یوم القیامة الکبری موتِ مطلق است، بعد إحیاء می‌کند، اشکال دارد عرض می‌کنیم. این یک احتمال.

«و الاحتمال الثّانی أنّ الانسان لمّا یموت یصبح نائماً حتّی القیامة الکبری نوم مطلق و مطبَق» احتمال را داریم عرض می‌کنیم، حالا قائل دارد یا ندارد، ما بحثی نداریم. ما سبر و تقسیم می‌کنیم، احتمالات را ذکر می‌کنیم، بعد سبر و تقسیم می‌کنیم، بعد ادلّه عقلیه و ادلّه‌ای که کتاب و سنّت دارد، نفیاً یا اثباتاً عرض می‌کنیم. «و الاحتمال الثّانی بالنّسبة لحالة المکلّف بین الموت عن الحیاة الدّنیا و الحیاة یوم القیامة الکبری نوم مطلق، نوم مطبق» اصلاً خواب. مثل الأصحاب الکهف. «وَ لَبِثُوا في‏ كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً»[4] این سیصد سال و 309 سال که دو مرحله بود، سیصد سال. این سیصد سال که خواب بودند نوم مطلق بود. البته در نوم مطلق می‌بینند، می‌شنوند، می‌خورند، چون در نوم که انسان نائم نیست، در نوم منام است، رؤیا است. «أحیاناً رؤیٌّ فی حالة النوم» جمع رؤیا است. در خواب انسان می‌بیند، کما اینکه من عزرائیل را در خواب دیدم، دو مرتبه من عزرائیل را در خواب دیدم. بعد از اینکه برادر بزرگ من فوت شد، چند روز پیش عزرائیل را خواب دیدم که تشریف آوردند و به ایشان عرض کردم که خوب قدم شما مبارک. خوب شناختم دیگر. بالاخره انسان معصوم را می‌شناسد.

-‌ عربی بفرمایید.

 – ‌عربی می‌گویم، همه عربی می‌فهمید. «رأیت عزرائیل فی رؤیای مرّة اولی قبل أیام سلّمت علیه و تصافحنا و رحّتُ به ثمّ قلت: یا ملک الموت عندک أمر؟ حتّی تقبض روحی؟ قال لا، حالیاً لا، قریب أسئل من حالک، قلت: نعم و لکن أترجّا منک أن تقول للرّب سبحانه و تعالی أن یمهلنی الی رأس المائة، حالیاً امری ثمان و ستون، إلی رأس المائة یعنی بعد ستین و ثلاثین سنة. فکّر شویه فما قال شیء أنا کرّرت أنه المشتغل بالقرآن الکریم و لا أری احداً فی العالم، لا أری أحداً صرف کل أوقاته بصورة عامة فی القرآن الکریم […] تألیف، تفسیر مختصر و کتب اخری. تفسیر مختصر اسمه البلاغ. مختصر تفسیر الفرقان و ما تمّت إلی الحدّ الآن، یمکن أن تسئل ربّنا سبحانه و تعالی أن یمهلنی برأس المائة و بعد المائة نتکلّم، تضاحکنا و تصافحنا و تفارقنا […] قلت یا ملک الموت، قال: تحقّق، قلت: أصبرک» حالا در حالت خواب انسان احیاناً چیزهایی می‌بیند، چون نمی‌شود فرشته خدا دروغ بگوید و نمی‌شود که انسان دروغ را در خواب ببیند، راست است، درست است. ظاهرا که این‌طور است، مگر اینکه چیزی بشود.

«فإذاً فی حالة المنام سواءً کانت حالة المنام، منام مطلق مطبق دون یقظة اطلاقاً أو لحدٍّ من السنین مثل الاصحاب الکهف. هذا الاحتمال الثانی، أنّ الانسان لمّا یموت منذ الموت، منذ اللحظة الأولی من الموت الی الإحیاء لیوم القیامة الکبری الانسان نائم بصورة مطلقة، بصورة مطبقة هذا احتمال الثّانی، احتمال الثالث: أنّ الانسان یصبح أموَت من المیّت من حالة الصّعقة» «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ».[5]‏ نفختان چه می‌کند؟ «النفخة الاولی تجعل الانسان الحیّ فی البرزخ تجعل فی حالة الصعقة أموت من الموت و أنوم من المنام لأنّ فی حالة الصعقه الانسان لیس […] أبداً» پس حی است، زنده است، کسی که غش کرده است نمی‌شود گفت خوابیده است، خواب می‌بیند، غش کرده است خواب نمی‌بیند، غشِ واقعی است.

«وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» «هم محمّدٌ و المحمّدیّون (ص) لا یموتون و لا یصعقون بل تستمر حیاتهم البرزخیة إلی الصعقة الثّانیة و الصعقة الاولی و الصعقة الثانیة لا تمسّ من کرات الحیاة للذین یشاء الله سبحانه و تعالی» این صعقه اولی چه می‌کند؟ «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» این را به عنوان نمونه عرض کردم. «و القول الثالث أنّ المکلّف بعد موته فی حالة الصعقة المطبقة المطلقة، هذه فوق النّوم، لیس حیاة البرزخیة، لیس حیاة النّوم، [بل] حیاة الصعقة» زنده است امّا بیهوش است. بیهوش است هم نسبت به وضع دنیوی، هم بیهوش است نسبت به وضع برزخی، هم بیهوش است نسبت به وضع اخروی، صعقه. «حیات موجودة و لکن حیاةٌ دون شعورٍ بالفعل، دون تمییزٍ بالفعل و لکن أصل الحیاة […]». این هم یک احتمال، احتمال سوم.

«و الاحتمال الرّابع نقول احتمال و لو کان فی اختمالات. الإحتمال الرّابع أنّ الانسان لمّا یموت لا یذهب منه شیءٌ من الحیاة، هذا غلط، أغلاط کثیرةٌ. بین الاحتمالات الاحتمال واحد صحیح، لما یموت الانسان یستمر حیّاً بالحیاة الدّنیا نقول فأین الحیاة البرزخیة؟ و یستمر حیّاً بالحیاة الدّنیا. الاحتمال الخامس أنه ینتقل من الحیاة الدنیا إلی الحیاة یوم القیامة الکبری و احتمال السّادس و هو الصّحیح: أنّ الانسان لما یموت یُصبح فی حیاةٍ برزخیّة لا دنیویة و لا اخرویة، لا صعقة مطلقة و لا نوماً مطلقاً لا حیاة الدّنیا و لا حیاة الأخری و کما فی آیةٍ وحیدةٍ سعیدةٍ فی الذّکر الحکیم: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»‏. «مِنْ وَرائِهِمْ» هم حساب دارد. «مِنْ وَرائِهِمْ» «أهل العذاب طبعاً، طبعاً برزخ للکلّ أهل العذاب و أهل الثّواب و لکن فی الآیة الواحدة مورد هؤلاء الشّیاطین».

«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» یعنی شیاطین «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ»[6] «لا من أمامهم، لأنّ یوم القیامة الکبری لیس أمامهم أمامه الدنیا، المؤمنون بالعکس؛ المؤمنون الدّنیا ورائهم و أمامهم الآخرة لأنّهم اهل الثواب و لکن الکفار ینقلب الأمام و الوراء بالنّسبة لهم. «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ» برزخٌّ جسمانی؟ لا، برزخٌ روحانی؟ لا. برزخٌ جسمانی؟ نعم، برزخ روحانی؟ نعم. نعم و لا. لکلٍّ تفصیل. برزخٌ جسمانی یعنی جسم الانسان بین الموت و یوم القیامة الکبری لیس هذا الجسم الذی یعیشها الانسان فی حدّ التکلیف من ناحیة و لیس بلا جسم و لیس بالجسم یوم القیامة الکبری أی ثلاث مراحل إمّا یبقی الروح حیّاً فی الحیاة البرزخیة بلا أیّ جسم، ثلاثة أجسام هنا جسم الحیاة الدنیا، جسم الحیاة البرزخیه الروح المجسّم و الجسم المرارة، الجسم البرزخی، الجسم الذی یطیر به الانسان فی حالة المنام أو الجسم یوم القیامة الکبری هذه اجسامٌ ثلاثه مرتبط بعضها ببعض و لکن تختلف من ناحیه الکون من ناحیه الکیان، من ناحیة الکون […]» سه‌تا جسم است. یک جسمی که این‌جا زندگی می‌کند، جسمی که در برزخ است که همان بدن برزخی است، جسمی که در قیامت است. «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»‏‏ «لا البدن الدّنیوی و لا البدن الاخروی بینهما عوان، البدن البرخی الذی یعبّر عنه فی روایاتنا عن أئمة اهل البیت (ع) بـ«فِي قَالَبٍ كَقَالَبِهِ»،[7] «فِي رَوْضَةٍ كَهَيْئَةِ الْأَجْسَادِ»[8] فی بدنٍ کبدنه، فی اجسامٍ کاجسامهم» بدن برزخی انسان مانند این است، منتها این ثقیل است و آن خفیف است. این برزخِ نسبت به بدن است.

 اما برزخِ نسبت به روح «الأبدان ثلاثه أو ثنتین و لکن روح واحد». حداقل آن دو است. این بدن و بدنی برزخی که در این بدن است برای گروه قلیلی در حالت یقظه این بدن برزخی فعال است و برای اکثر در حالت نوم فعال است که انسان به وسیله این بدن برزخی در اکناف عالم سیر می‌کند و رؤیاهای صحیح یا غلط هم می‌بیند. بدن دوتا است، متداخل است، ولی جدایی‌پذیر است. «و لکن الرّوح واحد، نعنی من الروح الروح الانسانی لا الرّوح النباتی و لا الرّوح الحیوانی و لا روح القدس فقط و لا روح العصمة فقط، لا. الروح الانسانی العاقل المکلّف نعنی من الروح الذی یُعاد فی المعاد هذا و الذی یعیش فی البرزخ هذا و الذی یعیش فی حیاة التکلیف». مراد این روح است. برزخ بدن معلوم، برزخ بدن، بدن برزخی است که «فِي قَالَبٍ كَقَالَبِهِ» دو تعبیر در روایات داریم. «یسئل عن امام (ع) أین یذهب الروح بعد الموت؟ قَالَ: فِي قَالَبٍ كَقَالَبِهِ»، «فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ».[9] التعبیر الثالث: «فِي رَوْضَةٍ كَهَيْئَةِ الْأَجْسَادِ» خود این‌ها نیست، بلکه بدنی است که در این بدن است. مثل بخاری که فرض کنید در بدن است، اما شکل این بدن است.

حالا این‌جا سؤال پیش می‌آید که اگر بدن برزخی در برزخ است، حساب و جزاء هم هست، این بدن کار کرده، بدن برزخی چیست؟ این بحث‌هایی است که بعداً خواهد آمد. فعلاً داریم تحلیل جریان برزخ را می‌کنیم.

– [سؤال[

– در خواب است و در بیداری هم هست. منتها در خواب احیاناً فعال است، در بیداری کمتر فعال است. مگر برای امثال رسول‌الله (ص) و ائمه معصومین. اما روح.

-‌ [سؤال]

-‌ این هم ممکن است، برای کسانی که اهل آن هستند. و اما روح؛ «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ». ««هِمْ» یشمل کلا الروح و الجسم، بالنّسبة للجسم البدن البرخی له نصیبٌ من البدن الدنیوی و نصیبٌ من البدن یوم القیامة الکبری عوانٌ بینهما لا هذا و لا هذا» هم هذا و هم هذا، این بینابین است. «و أمّا الروح، الرّوح یعیش فی حالةٍ برزخیةٍ بین الموت و الحیاة یوم القیامة الکبری» در دنیا انسان بیشتر خواب است یا بیدار است؟ بیشتر بیدار است. «الانسان یوم التکلیف یوم الدنیا أکثره یقظان أو نائمٌ؟ یقظان طبعاً -إلّا المرضات- أکثره یقظان و فی الحیاة الأخرویة اکثر من الاکثر یقظان» ما در آیات نوم در قیامت ندیدیم. خود نوم یک ضعفی است. اگر آقایان پیدا کنید، ما استفاده می‌کنیم. «الآیات التی تدلّنا علی الحیاة یوم القبامة الکبری إمّا فی الجنّة و إمّا فی النّار لحدٍ علی نقول لا تدلّ علی موتٍ فی الجنة، ما فی نوم، قد تدل علی موت فی النار مع موت النار، هذا شیءٌ آخر و لکن لا تدلّ علی أیّة حال علی نومٍ فی الجنة أو نومٍ فی النار». من تاکنون نیافتم.

«فإذاً یوم القیامة الکبری الانسان یقظان المکلّف فی حالة الیقظة، لا نوم له و إذا کان قلیلٌ طبعاً. بالعکس یوم البرزخ، فی البرزخ الانسان فی الحیاة البرزخیة فی اکثریة الحالات نائم من الدلیل علی ذلک آیة یس» «قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ‏»[10] ما نسبت به نفی و اثبات همه مطالب آیات داریم. همان‌طور که خداوند کافی است، کتاب او هم کافی است. «کما الله تعالی کافٍ فی الوهیّته و ربوبیته کذلک کتابه کافٍ فی تجلیله و فی برهنته و فی هداه الی صراطٍ مستقیم و لیست السنّة المحمدیة (ص) الّا مستفادةً من القرآن و یستفید طبعاً اکثر من الکل و نحن نستفید اقلّ».

آیه یس، اینکه آن‌ها را در نفخه ثانیه زنده می‌کنند «ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ‏»[11] «قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا» «البعث بعثان؛ بعثٌ من الموت و بعثٌ من النوم أو ثلاث: بعث من الموت بعث من النوم بعث من الرقاب؛ صعقة». این‌ها بعث‌های مختلفی است. انگیختن است دیگر. یعنی یک حالت رکود و حالت کم‌حرکت یا بی‌حرکتی است. بعد بعث است. «البعثان تختلف طبعاً «قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا» بعثاً من النوم»، پس قبر مرقد است. وقتی که قبر مرقد است، بنابراین انسان در قبر زنده است اما اکثراً خواب است. اقلاً بیدار است، اکثر خواب است. ما آیات در این مطلب زیاد داریم. «قالوا كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنينَ * قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّينَ»[12] نوعاً خواب هستند اولاً، پس کم به نظر می‌آید و در مقابل حیات آخرت که آخر ندارد و لا سیّما نسبت به اهل جنت، این خیلی کم به نظر می‌آید، صد تومان در مقابل یک میلیون خیلی کم است، ولی در مقابل یک قران خیلی زیاد است، فرق می‌کند.

«قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا» این سؤال است، با استعجاب سؤال می‌کنند. حالا سؤال: «فی بیتک غرف عدّة، غرفة للطّعام، غرفةٌ للجلسات، غرفة للمطالعة و الدّراسة، غرفة للنّوم. نسألک: هل أنت فی غرفة النوم نائم مائة بالمائة؟ طبعاً لا. و لکن تسعین بالمائة نائم» انسان وارد اتاق خواب که می‌شود، بیشتر خواب است. «فإذاً من غرفة النّوم نسفتید أنّه الإنسان نائم فی غرفة النّوم لا بصورةٍ مطلقة و لا یقظان بصورة مطلقة و لا یقظان بصورة اکثریة إنّما نائم بصورة اکثریة» غرفه نوم این‌طور است «کذلک، الأحیاء فی البرزخ هم نائمون فی اکثریّة الأحیان لماذا لأن قبورهم لیست غرف المطالعة، غرف الأکل، غرف الشّرب، غرف النّکاح، غرف الکذا و الکذا لا، لأنّه «قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا» جواب: «هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ» نکتفی هذا الیوم الأوّل بهذا المقدار‏».

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. انبیاء، آیه 104.

[2]. مؤمنون، آیه 14.

[3]. جاثیه، آیه 24.

[4]. کهف، آیه 25.

[5]. زمر، آیه 68.

[6]. مؤمنون، آیات 99 و 100.

[7]. الكافی، ج ‏3، ص 245.

[8]. همان.

[9]. همان، ص 244.

[10]. یس، آیه 52.

[11]. زمر، آیه 68.

[12]. مؤمنون، آیات 112 و 113.