«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
دو روز اخیر را ما راجع به جریان معاد، فهرستی عرض کردیم، اما در هر دو روز مطالبی از برزخ مانده بود که عرض کردیم. امروز روز سوم این جریان است که باز مطالبی از حیات برزخی را که وجود دارد میگوییم. اولاً این مطلب برای ما روشن باشد و وجود دارد و با بحثهای که کردیم که در حیات برزخیه روح آن همان روح است که در عالم تکلیف بود، اما جسد آن، این جسد دنیوی نیست. یا باید گفت: اصلاً جسد ندارد، نه این جسد دنیوی و نه جسد برزخی خود و یا جسد دارد، جسد برزخی خود او نیست یا جسد دارد، جسد برزخی خود او است که طبعاً همین قاعده سومی است. زیرا حیات برزخیه که به طور برزخی ثواب و عقاب دارد، این درست است متوجه به روح است اما در دو جهت؛ یک جهت ثوابها و عذابهایی که به روح انسان متوجه میگردد از نظر طاعت و عصیان روح بدون واسطه و بعضی از ثوابها و عقابها که به روح انسان از طریق جسم متوجه میشود؛ چون ثواب و عقاب باید به جسم وارد شود و روح احساس میکند و چون روح به وسیله جسم یک طاعات و یک معاصی را انجام داده است، بنابراین به وسیله جسم نیز باید روح ادراک ثواب و عقاب را بکند و این مقتضای عدالت است که بعدالموت اینطور نیست که فقط روح انسان باشد بلا أیِّ جسمٍ، زیرا این ظلم است. مگر اینکه در حیات برزخیه به روح اصلاً ثواب و عقابی متوجه نگردد، ولکن بر مبنای اینکه به دلیل عقلی و ادله قرآنیه که بحث کردیم، بعدالموت ثواب و عقاب به روح به عنوان برزخی متوجه میگردد، این ثواب دارای دو بُعد است و عقاب هم همچنین.
یک بُعد ثواب و عقاب مربوط است به اعمالی که روح بدون واسطه جسد انجام میدهد، چه عقیده است، چه علم است، چه فکر است، چه نیت است و غیره است و یک بُعد اعمالی است که روح به وسیله جسد انجام میدهد. مقتضای عدالت این است که در حیات برزخیه، روح عقاب را دوگانه ببیند و ثواب را دوگانه ببیند. گرچه در هر دو بُعد آن احساس و ادراک برای روح است. بنابراین بدنٌ مّائی از بدنهای انسان در عالم تکلیف باید با او در حالت برزخیه باشد. حالا اینجا سه احتمال دارد که بحث میکنیم یا فقط روح داخل این بدن جسمانی است، منهای بدن برزخی که در عالم دنیا بوده است. احتمال دیگر این است که هم با این بدن است و هم با بدن برزخی است، احتمال سوم که مورد تصدیق و دلیل است، این است که روح فقط با بدن برزخی است و ثواب و عقاب برزخی متوجه به روح میشود.
اگر گفته شود که روح فقط با این بدن دنیوی است منهای بدن برزخی، خلاف حس است و خلاف عدل است و خلاف برزخیت است، چون این بدن متعلق به برزخ نیست، بلکه بدن باید برزخ بینالبدن دنیوی و البدنالاخروی باشد که بارها اشاره کردیم، بعد تفصیل آن را عرض میکنیم. وانگهی این بر خلاف حس است، کسی که مرده است و ما جنازه او را میبینیم یا مومیایی کردند یا در یخچال گذاشتند یا زیر خاک کردند، اما آن را باز کردند و میبینند، این نه داغ است، نه سرد است، نه آتش گرفته است، نه آن را باد میزنند، نه خنک میشود، این بدن اصلاً کاری ندارد و اگر شما بگویید که بعدالموت عذاب و ثواب برزخی به این بدن متوجه میشود، این بدن برزخی نیست. اینکه «مِمَّا خَطيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً»[1] وقتی که انسانها در دریا خفه شدند، این بدن در آب خنک میشود، نمیسوزد، پس آن که میسوزد «فَأُدْخِلُوا ناراً» عبارت از غیر این بدن است، اگر این بدن بود که در آب نمیسوزد و اگر در آب بسوزد، ما که میدانیم نمیسوزد.
بنابراین در میان این احتمالات، آن بدنی که در عالم برزخ وجود دارد و حساب و ثواب و عقاب بر او متوجه است، عبارت است از بدن برزخی، همان بدنی که در عالم خواب احیاناً در رویاها پرواز میکند که در بحث رویا مفصّلاً عرض کردیم.
آنچه در عالم برزخ محسوس است و آنچه از آیات مقدسات قرآن مستفاد است، آنچه محسوس است و آنچه معقول است و آنچه از آیات مقدسات قرآن در بُعد متن متین مستفاد است، این است که عذاب و ثواب متوجه به بدن برزخی است و نه این بدن. این بدن برای عالم قیامت است.
در روایاتی هم که تعبیر از بدن انسان بعدالموت شده است، تعبیرات گوناگون است که برای شما میخوانیم. البته یک تعریف این است که جسم مروّح و روح مجسّم، به آن کار نداریم و آن تعبیر عرفانی است، آن تعبیرهایی که در روایت است «فِي قَالَبٍ كَقَالَبِهِ»،[2] «فِي رَوْضَةٍ كَهَيْئَةِ الْأَجْسَادِ»،[3] «فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ»؛[4] «کَ» «فِي قَالَبٍ كَقَالَبِهِ» مانند این. «فِي رَوْضَةٍ كَهَيْئَةِ الْأَجْسَادِ» خود این اجساد نیست، هیئت اجساد است.
- [سؤال]
- روضه برای اهل جنت است، روضه باغ است، این برای دسته خاصی است. یا «فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ» خود این افراد، ابدان برزخی ما مانند این ابدان هستند؟ شما که در خواب کسی را میبینید، بدن برزخی او را میبینید؛ مخصوصاً کسی که مرده است و بدن او خاک شده است. پس «فِي قَالَبٍ كَقَالَبِهِ»، «فِي رَوْضَةٍ كَهَيْئَةِ الْأَجْسَادِ»، «فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ» بر حسب این مثلث نص حدیثی، این مطلب را تأیید میکند، کتاب و عقل این مطلب را و مبنای عدل این مطلب را تثبیت میکند.
- شخصی که نابینا است، در برزخ بینا است؟
- چرا؟ برای اینکه نابینای در این عین است، در عین برزخی نابینا نیست.
- اگر از نابینا سؤال کنیم: آیا شما خواب بصری میبینید؟ او جواب میدهد: نه.
- از قضا جواب میدهد بله، حالا بیّن. چشم بنده زمانی که خواب هستم بسته است، پس از نظر دیدن نابینا هستم، نابینا به دو صورت است؛ یک نابینای اصلی است، یک نابینا جعلی است. اگر من به خواب رفتم و چشم من بسته است، اما در خواب دیدم با این چشم دیدم یا با چشم دیگر؟ این چشم برزخی است. آن چشم برزخی چه برای کسی که واقعاً نابینا است و چه نه، الآن نابینا است و چشم خود را بسته است. کسی که نابینای واقعی است، کسی را نمیبیند، کسی که چشم خود را ببندد، نمیبیند، هر دو نمیبینند ولی این هر دو نابینا که نابینای اصلی است و نابینای جعلی است، اینها دید دیگر با بصر دیگری دارند که بصر جسمانی است، نه بصیرت است، بصر جسمانی است.
این روایت را برای شما میخوانیم، نمیخواهیم برای دفع تهمت بگویند که اینها به سنّت کاری ندارند، ما با سنّت کار داریم. اصل کار ما کتاب است و فرع کار ما سنّت است. ما میگوییم روایات مختلفه است.
– [سؤال]
- شکل شباهت دارد، وزن نه. وزن بدن برزخی خیلی کمتر است.
- عمق و طول و عرض دارد؟
- مثل عکس، مثلاً یک عکسی از شما میاندازند، عکس شما شبیه شما است یا نه؟ بله. از نظر صورت خود شما هستید؟ بله، ولکن از نظر جسم این خیلی رقیق است، فرض کنید که یک گرم است اما شما صد کیلو گرم هستید.
– آن عکس است، این بدن است.
- فرق میکند، خواستم مثال بزنم. اگر فرض کنید که یک آدمی که دارای پنجاه کیلوگرم وزن است، وزن این آدم کم بشود، اما هیئت همان هیئت بماند، این از نظر شکل همان است یا نه؟ از نظر شکل همان است. «کَ» مماثلت است و مماثلت در وزن نیست، فیزیکی نیست، مماثلت هندسی است، مماثلت فیزیکی نیست. ما یک مماثلت فیزیکی داریم؛ یعنی بدن برزخی هم مانند این بدن که هفتاد کیلوگرم است، هفتاد کیلوگرم است، یک مماثلت هندسی داریم از نظر طول و عرض و عمق و خاصیتهای اصل بدنی مانند این است که همانطور که بر این جسم اگر سرما وارد شود، روح انسان احساس سرما میکند، بر آن جسم برزخی هم سرما وارد شود، انسان احساس سرما میکند. شما در خواب دیدید، من هم دیدم. در خواب دیدم فلان جا به چاه افتادم و پای من خیس شده است، پای من درد گرفته است، زمانی که بلند میشوم میبینم که مقداری پای من درد میکند، نه زیاد. چرا؟ چون با این پا نیفتادم، با پای برزخی که در این پا ادغام شده است، افتادم. این پا متأثّر نشده است، چون من با این پا در چاه نیفتادم یا از بالای پشت بام نیفتادم، ولی پای برزخی متأثر شده است. منتها تأثّر پای برزخی، برزخی است و تأثّر این پا بیشتر است، چون آن خفیف است.
- چرا خود همان روح نباشد؟
– روح پا ندارد. روح نه پا دارد، نه چشم دارد، نه سر دارد، نه دست دارد، هیچ کدام از اینها را ندارد. ما آنکه دارای بدن است و به وسیله آن بدن روح انسان ثواب و عقاب را احساس میکند، آن را بحث میکنیم. روایتی که در اینجا است از جمله در بحار الانوار، جلد 6، صفحه 269، حدیث «عَنِ الصَّادِقِ (ع) قَالَ: إِنَّ الْأَرْوَاحَ فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ» آنها که خیال میکنند ما در احادیث دقت نمیکنیم، دقت ما بیشتر است، چون دقت در قرآن که ما داریم، ما را در دقت بر حدیث و قرآن روشنتر میکند.
«عَنِ الصَّادِقِ (ع) قَالَ: إِنَّ الْأَرْوَاحَ فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ فِي شَجَرَةٍ فِي الْجَنَّةِ تَعَارَفُ وَ تَسَاءَلُ» یعنی تتعارفوا و تتسائلوا، کدام ارواح است؟ ارواحی که اهل جنت هستند را بحث میکند. سؤال: «إِنَّ الْأَرْوَاحَ فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ» در کجا؟ بعدالموت است. این «إِنَّ الْأَرْوَاحَ فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ»، نفرمود: «إِنَّ الْأَرْوَاحَ بِصِفَةِ الْأَجْسَادِ» روح به صفت جسد نیست، جسد به صفت روح نیست، روح هم به صفت جسد نیست. جسد دارای ابعاد هندسی خاص است و دارای سر و دست و پا و چنین حرفها است، چه لطیف باشد و چه غیر لطیف، روح این حرفها را ندارد. روح سر ندارد، بله، مغز روح در مغز انسان است اما سر ندارد که موی لطیف، استخوان لطیف، گوشت لطیف و غیره، خیر. اولاً. ثانیاً «إِنَّ الْأَرْوَاحَ فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ»؛ «فِی»، این «فِی» به دو صورت است: یک مرتبه «إِنَّ الْأَرْوَاحَ فِی الْأَجْسَادِ» بع الموت، این ارواح در خود این اجساد؟ نه «فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ» یعنی در اجسادی که مواصف این اجساد هستند، مماثل این اجساد هستند. اگر از نظر فیزیکی و هندسی غیر این باشند که «فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ» یعنی چه؟ بلکه از نظر فیزیکی، وزن آن از این اجساد بسیار کمتر است، اما از نظر هندسی و شکل ظاهری «فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ». پس نمیشود این حدیث را اینطور معنا کرد که «إِنَّ الْأَرْوَاحَ فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ» یعنی خود ارواح به چهره اجساد نمایانگر میشود. «فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ».
دوم: نمیشود گفت: «فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ» خود این اجساد است، بلکه مراد اجساد دیگری غیر این اجساد است، منتها در عالم تکلیف ارواح ما در دو جسد بودند، جسد ظاهری که این جسد است و جسد غیر مرئی -البته حیات دنیا، نه برزخ– جسد غیر مرئی که جسد برزخی است که روح در جسدین است، اما زمانی که انسان میمیرد، یک جسد کنار میرود، روح از این جسد ظاهری کنار میرود و باقی میماند در «فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ» این یک حدیث.
حدیث دیگر در بحار همان آدرسی که عرض کردیم. «عنه (ع) فی الحدیث الثّواب القبر و عقابه قال: ثُمَّ تُؤْخَذُ رُوحُهُ»[5] روح مؤمن؛ چون اینجا بحث در مؤمن است «ثّمَّ تُؤْخَذُ رُوحُهُ فَتُوضَعُ فِي الْجَنَّةِ حَيْثُ رَأَى مَنْزِلَهُ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ نَمْ قَرِيرَ الْعَيْنِ فَلَا تَزَالُ نَفْحَةٌ مِنَ الْجَنَّةِ تُصِيبُ جَسَدَهُ» جسد، کدام جسد؟ جسد است، اما این جسد «كَهَيْئَةِ الْأَجْسَادِ»،[6] «أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ»،[7] «نَفْحَةٌ مِنَ الْجَنَّةِ تُصِيبُ جَسَدَهُ يَجِدُ لَذَّتَهَا وَ طِيبَهَا حَتَّى يُبْعَثَ قَالَ وَ إِذَا دَخَلَ الْكَافِرُ قَالَتْ لَا مَرْحَباً بِكَ وَ لَا أَهْلًا… ثُمَّ تُؤْخَذُ رُوحُهُ فَتُوضَعُ حَيْثُ رَأَى مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ لَمْ تَزَلْ نَفْحَةٌ مِنَ النَّارِ»[8] الی آخر حدیث.
حدیث دیگر «حَبَّةَ الْعُرَنِيِّ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) إِلَى الظَّهْرِ»[9] ظهر الکوفة، «ظهر الکوفة» که جُبّان باشد، که قبرستان باشد. «فَوَقَفَ بِوَادِي السَّلَامِ كَأَنَّهُ مُخَاطِبٌ لِأَقْوَامٍ فَقُمْتُ بِقِيَامِهِ حَتَّى أَعْيَيْتُ ثُمَّ جَلَسْتُ حَتَّى مَلِلْتُ ثُمَّ قُمْتُ حَتَّى نَالَنِي مِثْلُ مَا نَالَنِي أَوَّلًا» خسته شدم، حضرت کارهایی انجام میدهد من نمیبینم، نه صدای اموات را میشنوم و نه آنها را میبینیم. «ثُمَّ جَلَسْتُ حَتَّى مَلِلْتُ ثُمَّ قُمْتُ وَ جَمَعْتُ رِدَائِي فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي قَدْ أَشْفَقْتُ عَلَيْكَ مِنْ طُولِ الْقِيَامِ فَرَاحَةَ سَاعَةٍ» استراحت بفرمایید. «ثُمَّ طَرَحْتُ الرِّدَاءَ لِيَجْلِسَ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا حَبَّةُ إِنْ هُوَ إِلَّا مُحَادَثَةُ مُؤْمِنٍ أَوْ مُؤَانَسَتُهُ قَالَ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنَّهُمْ لَكَذَلِكَ قَالَ نَعَمْ وَ لَوْ كُشِفَ لَكَ لَرَأَيْتَهُمْ حَلَقاً حَلَقاً» ارواح را، ارواح دیدنی است. «حَلَقاً حَلَقاً»، «يَتَحَادَثُونَ فَقُلْتُ أَجْسَامٌ أَمْ أَرْوَاحٌ» امر آن به سومی نرسیده است. یا امیرالمؤمنین آنچه شما مشاهده میفرمایید اجسام همینها است؟ «أَمْ أَرْوَاحٌ» خود ارواح، «فَقَالَ أَرْوَاحٌ» اما چه ارواحی؟ «وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَمُوتُ فِي بُقْعَةٍ مِنْ بِقَاعِ الْأَرْضِ إِلَّا قِيلَ لِرُوحِهِ الْحَقِي بِوَادِي السَّلَامِ وَ إِنَّهَا لَبُقْعَةٌ مِنْ جَنَّةِ عَدْنٍ» روح است در دو بُعد، در آن بُعد که مرئی نیست، روح خود انسان است که هیچ وقت مرئی نیست، در آن بُعدی که مرئی است، تماماً در عالم تکلیف این بدن هم نیست، بلکه بینالامرین است. روحی است که در روی دیگر قرار گرفته است، یعنی روح خود انسان که در بدن به جسم مروّح و روح مجسّم تعبیر میشود.
حدیث دیگر: «أَبِي وَلَّادٍ الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَرْوُونَ أَنَّ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِينَ فِي حَوَاصِلِ طُيُورٍ خُضْرٍ»[10] روایت را برادران سنّی روایت را نقل میکنند، حضرت رد میکند. «طُيُورٍ خُضْرٍ حَوْلَ الْعَرْشِ فَقَالَ لَا الْمُؤْمِنُ أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ مِنْ أَنْ يَجْعَلَ رُوحَهُ فِي حَوْصَلَةِ طَيْرٍ» چینهدان پرنده، معده پرنده، روح مؤمن در معده پرنده قرار میگیرد. «لَكِنْفِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ»، «كَأَبْدَانِهِمْ» چیست؟ «أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ» یعنی خدا یک بدنی را خلق میکند، بعد روح را درون آن قرار میدهد، یعنی چه؟ آن اجنبی است، در اینجا اگر خدا آن بدنی که مربوط به من در عالم تکلیف نبوده است، نه ظاهراً این بدن و نه باطناً بدن برزخی، تعذیب آن بدن و اصابه آن بدن کاری به روح من ندارد.
- این یک مجسمهای است که روح را در خود دارد.
- منتها چه مجسمهای؟ مجسمهای که از من اجنبی است؟ نه، باید چیزی مربوط به من باشد. «فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ» منتها این «فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ» به دو صورت است؛ یک صورت این است: زمانی که انسان مرد و روح او از این بدن جدا شد، بعداً خداوند روح را در بدنهای مانند اینها داخل میکند که به این صورت نیست، این بدن نبوده است. در حالی که در عالم تکلیف این روح در دو بدن است؛ یک ظاهر است و یک باطن که بدن برزخی است که بدن رؤیا است.
پس این «فی» یعنی استمرار است؛ یعنی وقتی خداوند این روح را از این بدن خارج کرد، از این بدن خارج کرد، اما نسبت به بدن برزخی دخول و کون آن در آن بدن حالت استمرار دارد. پس «فی» به حالت استمرار بقاء روح در این بدن است.
حدیث بعدی: «عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْهُ (ع) فی حدیث الحوصَلَة» همان چینهدان، «عَنِ الصَّادِقِ (ع): فَإِذَا قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَيَّرَ تِلْكَ الرُّوحَ فِي قَالَبٍ كَقَالَبِهِ فِي الدُّنْيَا». «قَالَبٍ كَقَالَبِهِ فِي الدُّنْيَا» آیا بدنی که در خواب سیر میکند البته در آن رویاهای صادق سیر میکند، این واقعیت دارد و این سیر برای این بدن نیست، بلکه روح با آن بدنها پرواز میکند و کارهای خیر یا شر بدنی انجام میدهد، آن مانند این قالب است و روح استمراراً در آن قالب برزخی باقی خواهد ماند. «فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْهِمُ الْقَادِمُ» اگر کسی بعد از این شخص بمیرد، او را با چه میبینند؟ «عَرَفُوهُ بِتِلْكَ الصُّورَةِ الَّتِي كَانَتْ فِي الدُّنْيَا» به همین شکل میبینند. یعنی شکل بدن برزخی همین شکل است. شما که کسی را در خواب میبینید میّتی را یا حیّای را، -مخصوصاً میّت- در خواب میبینید، شما به چه شکل میبینید؟ در حالی که این بدن خاک شده است، اگر هم بیدار است این بدن در جای خود است. شما به چه شکلی میبینید؟ به شکل خود او میبینید. پس صورت آن بدن برزخی -نه اینکه وزن او- مانند همین بدن است و لذا «فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْهِمُ الْقَادِمُ عَرَفُوهُ بِتِلْكَ الصُّورَةِ الَّتِي كَانَتْ فِي الدُّنْيَا».
بعد «عن أبی بصیر فی حدیثٍ». همه را از بحار نقل کردم. چهار جلد بحار الانوار است که باب البرزخ و المعاد است و اگر بخواهیم کاملاً این چهارم جلد را بر مبنای قرآن غربال بکنیم، نمیدانم جلدی میماند یا نه، حالا بعداً بحث میکنیم.
من به یاد دارم که در مسجدالحرام که نفهمیدند و به ما اجازده دادند که درس بدهیم، من صحیح بخاری را بینالصلاتین درس میدادم که آمدم ایران و به من گفتند: وهابی شدی. بعد آقای فتاحی (حفظه الله) گفته بود شما احمق هستید، نمیفهمید، او دارد وهابیها را زیر و رو میکند. من احادیث صحیح بخاری میخواندم و بینالصلاتین درس هم میدادم و شلوغترین درسهای مسجدالحرام، درس ما بود. همه درسها خلوت شده بود، همه تعجب کرده بودند، یعنی گیج شده بودند، حدیث را میخواندم، ولی میگفتم: «و لکن هذا الحدیث یخالف تلک الآیة المبارکة فی سورة الکذا». به اینجا که رسید تلگراف از ملک خالد و شیخ عبدالله بن حمید آمد. […]
حالا ما فقط کاری با احادیث اهل سنّت نداریم، در احادیث شیعه هم به همین صورت است. یعنی در احادیث سنّی و در احادیث شیعه آنقدر خرافات روی تعصبات و نادانیها و روی تصلّبات وارد شده است و یا از روی توجه نکردن که باید تخلیص بشود. اگر ما کتب احادیث خود را تخلیص نکنیم، همان بیدینی مستمری است که در میان مردم دارد اوج میگیرد. چیزی که بر خلاف عقل و بر خلاف حس و بر خلاف وجدان و بر خلاف عدل و بر خلاف واقع مردم مشاهده میکنند، اگر به عنوان «قالَ الصّادق» گفته شود و مدام قال و قال بگویند، میگویند این چه صادقی است؟ صادقی که (معاذ الله) نمیفهمد.
بنابراین ما دو کار اصلی باید در مجتمع اسلامی خود حتماً انجام دهیم. کار اصلی اول این است که ما بر محور قرآن تکیه کنیم، همانطور که خداوند خودکفا در الوهیت است، در کتاب خود هم خود دلالت است و مرحله دوم احادیثی که از رسولالله (ص) و ائمه معصومین (ع) روایت شده است، باید بدانیم که علیه آنها خیلی جعل شده است. برای آبروی آنها را بردن، آبروی وحی را بردن، یهودی، مسیحی، ثنوی، مشرک، بتپرست، هرچهپرست، خود را به چهره اسلام وانمود کردند و در صفوف اول نمازها میایستادند، اینها جعل کردند، همانطور که متن را جعل میکنند، خوب سند را هم جعل میکنند. مگر نمیشود؟ آقایان یک سری میخواهند بگویند نمیشود سند را جعل کرد. متن را جعل میکنند. «قال الصّادق (ع)» برای اینکه این متن مجهول قابل قبول شود «عن فلانٍ، عن فلانٍ» یک عدهای فلان عادل درست میکنند که عادل هستند و عالم هستند، ثقه هستند که این متن با این سند درست باشد.
احادیثی که ما تا اینجا میتوانیم قبول کنیم آنچه را که راجع به بدن برزخی خواندیم، از جمله این است: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ فِی الحَدیثِ عَنْهُ (ع) قَالَ: قُلْتُ فَأَيْنَ هِيَ -الأرواح -»[11] انسان که میمیرد، روح کجا میرود؟ «قَالَ: فِي رَوْضَةٍ كَهَيْئَةِ الْأَجْسَادِ فِي الْجَنَّةِ» پس تعابیر این است: «فِي رَوْضَةٍ كَهَيْئَةِ الْأَجْسَادِ»،[12] «فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ»،[13] «فِي قَالَبٍ كَقَالَبِهِ»[14] همه «کَ». این همانی است که ما در عالم حیات تکلیف هم دریافت میکنیم.
مطالبی که بعداً بحث خواهد شد، اگر این بدن بعدالموت کارهای نیست و روح و بدن برزخی همهکاره است، پس اگر ما روایاتی داریم که روح میّت تا نیمه بدن در بدن او وارد میشود و در قبر مینشیند و از او سؤال میشود و او جواب میدهد، اگر اهل عذاب است گُرز بر مغز او میخورد، او را عذاب میدهند، اگر اهل ثواب است چنین میشود. اینها را چه کار کنیم؟ یا اینکه عجله کنیم و قبول نکنیم که عجله است یا نه، بگوییم: بدنها را رسولالله (ص) و ائمه بر محور آیاتی که ثواب و عذاب برزخی را برای غیر این بدن اثبات میکند، باید آنها را معلوم کنیم. این روح در این بدن قرار میگیرد و جواب میدهد، یعنی روح انسان در بدن بقیه قرار میگیرد و جواب میدهد، در این بدن نه. روایت میگوید که روح در این بدن قرار میگیرد، سؤال و جواب میشود، ثواب و عقاب و… این بر خلاف حس است، بر خلاف نصوص آیات هم هست. در قرآن شریف ما حدود پنجاه آیه یا بیشتر راجع به حیات برزخیه داریم، ما مقداری از آیات را با دستهبندی که عرض کردیم، خواندیم از جمله: «قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ»[15] دو مرتبه احیاء است و دو مرتبه احیاء، اینکه سه مرتبه شد. اگر بعد الموت انسان زنده میشود تا جواب سؤال را بدهد، اینکه سه مرتبه شد.
1- «إحیاء للحیاة الدّنیا»؛
2- «إحیاء مرّةً ثانیة فی البرزخ»؛
3- «احیاء مرّةً ثالثة للحیاة الآخرة» که «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ».[16]
این خلاف نصوص آیاتی است که فقط دو إحیاء و دو إماته برای ما به عنوان میزان اصلی مقرر کرده است. البته استثناء دارد، استثناء «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ»[17] که این موت سوم، که موت سوم استثناء است. اما برای همه؟ اگر بنا شود میّت در قبر خود با همین بدن، روح در همین بدن برود و سؤال جواب و اینها، پس این صددرصد استثناء شده است، ما استثنای صددرصد نداریم. استثناء درصد است یا کسانی که رجوع در رجعت دارند که «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً»[18] این رجوع خاص است یا آن قضیه بنیاسرائیل که جسم بقره را بعد از کشتن به انسان مرده زدند و آن انسان زنده شد. ما به استثنائات کاری نداریم.
– بحث بقره تمام شد؟
- آن تمام شد، ما به عنوان استثنائات داریم مثال میزنیم.
- [سؤال]
- بله آنها استثناء بود، ما میگوییم اگر ضابطه کلّی بود، صددرصد استثناء نمیخورد. ضابطه کلّی این است که دو إحیاء و دو إماته است. این دو إحیاء و دو إماتهای که هست، تازه در اماته دوم استثناء است برای چه کسی؟ برای «مَنْ شاءَ اللَّهُ»[19] است. کسانی که «مَنْ شاءَ اللَّهُ» هستند که محمد و محمدیون (ص) هستند، اینها یک إحیاء دارند، دو احیاء ندارند، یک اماته دارند، دو اماته ندارند، چرا؟ همین آیه که خواندم: «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» پس این صعقه که اماته ثانیه است از برای «مَنْ شاءَ اللَّهُ» نیست، این هم استثناء است، استثناء از آن طرف، استثناء از این طرف. اما به عنوان ضابطه برای کل اموات دو احیاء و اماته است.
پس این روایاتی که احیاناً میگوید در قبر انسان زنده میشود، روح به بدن انسان برمیگردد و همین بدن انسان برمیگردد و ثواب و عقاب دارد، این قابل قبول نیست. یا باید توجیه کنیم، بگوییم مراد بدن برزخی است و اگر پذیرش این توجیه در کار نباشد یا از خود نص حدیث مثلاً یا از طرف مقابل قبول نمیکنیم، چطور شما دلالت نصوص آیات را کنار میگذارید و به خاطر حدیث فلان عن فلان که در آیات جعل و ابهام نیست؛ اما اگر احادیثی بر خلاف نصوص آیاتی در کار بود، یا نص یک آیه واحده در کار بود، شما به مشکل برمیخورید. مگر میشود آن را کنار گذاشت؟ خیر، قرآن را میشود کنار گذاشت، اما حدیث را که عن فلان عن فلان است، نمیشود کنار گذاشت!
- [سؤال]
- آن هم یک اشکال است. ما اشکال زیاد داریم، نمیخواستم همه را بگویم.
بحار الانوار، جلد 6، از این 105 جلدی جدید. روایت راجع به فشار قبر زیاد داریم، این ضغط قبر و فشار قبر، همه را مطالعه کردم، ضغط قبر و فشار قبر ما روایت زیاد داریم. خوب بعضی از آنها اصلاً قابل قبول نیست، فشار قبر هست برای هر کسی که بمیرد، مؤمن باشد، کافر باشد، فاسق باشد، به چه صورت است؟ مگر فشار قبر تعذیب نیست؟ تعذیب برای مؤمن؟ اگر مؤمن باشد یا کافر باشد، چرا فشار قبر به او میرسد؟ مگر اتوماتیکی است؟ مگر فشار قبر اتوماتیکی و بدون اراده الهی است که بگویند این آتش است، میسوزد، مؤمن برود میسوزد، کافر برود میسوزد، نه، اگر آتش به اختیار شما بسوزاند، خوب مؤمن را نمیسوزاند «يا نارُ كُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهيمَ»[20] در قبر که فشار داده میشود، فشار را چه کسی میدهد؟ به این بدن یا آن بدن؟ این فشار را خدا میدهد، آیا خدا متوجه نیست (معاذ الله) این فشاری که میدهد مؤمن است، این سلمان است، این امیرالمؤمنین است، پیغمبر است. پس این قسم روایت قابل قبول نیست که فشار قبر ولو نسبت به بدن برزخی. ما تمام روایات فشار قبر را میگوییم بدن برزخی است.
- [سؤال]
- چه میخواهد بگوید؟ میخواهد بگوید من را فشار نده؛ یعنی من کافر نشوم، فاسق نشوم که مبتلا به فشار بشوم. و الّا امام زینالعابدین را در قبر بگذارند، قبر فشار دهد، خدا امام زینالعابدین را عذاب بدهد، ظلم است.
- [سؤال]
- المؤمنین یعنی چه؟ «لا فرق بین المؤمن و الکافر» المؤمن سلمان را نمیگیرد؟
- همانطور که شما فرمودید استثنائاتی دارد.
- این توجیه است. میخواهید توجیه بکنید، بکنید. ولکن اگر اینطور معنا بشود که فشار قبر مؤمن و کافر نمیشناسد.
- مثلاً گناهان را بیان میکنند […] فشار قبر است، مثلاً غیبت کردن.
– یکی از اصحاب پیغمبر که از دوستان هم بود… مادر او گفت: به سعادت رسیده است، بعد پیغمبر فرمود: فشار قبر او را اذیت میکند.
- آن سعد بن معاذ است، من دارم به برادران فهرست میدهم، فهرست کل احادیثی که من نگاه کردم، در کنار من است و حاضر است، چون همه را نمیشود خواند. فهرست این احادیث یک دسته است که «لا فرق بین المؤمن و الکافر» در فشار قبر. بخواهید پیدا کنید توجیه کنید، میخواهد بگوید ایمان و کفر در عدم فشار قبر مدخلیت ندارند، چه مؤمن و چه کافر. معنی آن این است. اگر گفته شد مثلاً فرض کنید در حکومت نظامی، در حکومت نظامی کار دارید، ندارید، خوب هستید، بد هستید، مسلمان است، غیر مسلمان است، فرق نمیکند، چون حکومت نظامی حساب عامی دارد، در اینجا در فشار قبر حکومت نظامی است، مؤمن، کافر، فرق نمیکند. اگر میخواهید توجیه بکنید، خوب توجیه کنید. اگر میخواهید توجیه کنید آیا شخص مؤمنی که مبنای زندگی او ایمان بوده است، قرآن میفرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ»[21] دیگر فشار چیست؟!
- مثلاً کبائر را انجام داده است.
- حالا مؤمنی که کبائر را انجام داده است. اگر مؤمنی کبائر را انجام داده است به چه حساب او فشار قبر دارد؟ به حساب ایمان یا غیر ایمان؟
- [سؤال]
- اینجا بگوییم مؤمنِ کافر؟ «مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ»[22] معنی کنید. این عین ایمان است. اینجا مؤمن «لایمانِه» کافر «لِکفره» متضاد هستند، هر دو فشار قبر دارند، تناقض است. حالا اصرار هم نداریم. بنابراین اینطور هم نمیشود گفت که مؤمن هم فشار قبر دارد بوجهٍ عام.
دوم: روایتی که میگوید: کلاً کفار و مؤمنین زنده میشوند و تا سینه در قبر خود مینشینند. اگر نشستن این بدن است که قابل قبول نیست، خلاف حس است، خلاف ادله کتاب و سنّت است که در عالم برزخ به این بدن اصلاً کاری ندارند و اگر مراد بدن برزخی است، چرا تا سینه؟ مگر انسان تا سینه در برزخ عذاب میبیند؟ در برزخ که انسان «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا»[23] این تا سینه ثواب و عقاب میبرد، این تا سینه غلط است. روایاتی که در این باب است، ما نمونههای را عرض میکنیم و سبر و تقسیم میکنیم. 1- حدیث 9، صفحه 217.
- شاید قبر گنجایش نداشته باشد که تا سینه هستند.
- «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)» میخواهم قضیه سعد را بگویم، در این حدیث قضیه سعد را مفصّلاً میگوید که بهتر است. صفحه 220، بحار الانوار، جلد 6. این محور احادیثی است که در باب فشار قبر در چند بُعد است. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: أُتِيَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَقِيلَ لَهُ إِنَّ سَعْدَ بْنَ مُعَاذٍ قَدْ مَاتَ» از اصحاب بسیار صالح رسولالله (ص) «فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ قَامَ أَصْحَابُهُ مَعَهُ» اگر خود مرجع تقلید عام برای تشییع یک مؤمنی برود، حساب دارد. حالا پیغمبر بزرگوار تشریف آورده است. «فَأَمَرَ بِغُسْلِ سَعْدٍ» هم غَسل میشود خواند هم غُسل میتوان خواند، غَسل باشد اعم از غُسل است، «وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى عِضَادَةِ الْبَابِ» در خانه سعد ایستاده و حضرت فرمود: او را غسل بدهید و او را بشویید. «فَلَمَّا أَنْ حُنِّطَ وَ كُفِّنَ وَ حُمِلَ عَلَى سَرِيرِهِ تَبِعَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ» حالا اگر هم قبول کنیم، مطلب خیلی بالا است، هم با پای برهنه و هم عبا را انداخته است، اینقدر پیغمبر بزرگوار متأثّر بودند. «ثُمَّ كَانَ يَأْخُذُ يَمْنَةَ السَّرِيرِ مَرَّةً وَ يَسْرَةَ السَّرِيرِ مَرَّةً» گاه این طرف و گاه به آن طرف میرفت، «حَتَّى انْتَهَى بِهِ إِلَى الْقَبْرِ فَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) حَتَّى لَحَدَهُ» خود پیغمبر بزرگوار، داخل قبر او را تلقین فرمودند. «وَ سَوَّى اللَّبِنَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ يَقُولُ نَاوِلُونِي حَجَراً نَاوِلُونِي تُرَاباً رَطْباً» خوب این خیلی کم اتفاق میافتد که حتی اقرب اشخاص به این میّت که فرض کنید پدر او باشد، فرزند او باشد ولی پیغمبر بزرگوار این را نشان دادند برای اینکه خواستند ثابت کنند که او چقدر از نظر اسلامی مقام دارد. «يَسُدُّ بِهِ مَا بَيْنَ اللَّبِنِ» گِل آنها را بین این لَبِن، -مابین اللّبن که جمع لبن است- این خشتها را با این گِلها به هم وصل میکردند، «فَلَمَّا أَنْ فَرَغَ وَ حَثَا التُّرَابَ عَلَيْهِ وَ سَوَّى قَبْرَهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُ سَيَبْلَى وَ يَصِلُ إِلَيْهِ الْبَلَاءُ». این قضیه معماری و کار با دقت است که بعضیها میگویند: دنیا مگر چیست؟ ما یک مقدار سست راه برویم، سست کار کنیم، سست تجارت کنیم. نه، اینجا حضرت جواب سؤال مقدّم را دادند، سؤال کردند یا رسولالله این خشتها را مرتب گذاشتی و مابین آنها را با گِل پوشاندی، اینها را مرتب انجام دادی، مگر داری ساختمان میسازی؟ حضرت فرمود: «إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُ سَيَبْلَى وَ يَصِلُ إِلَيْهِ الْبَلَاءُ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَحْكَمَهُ» کار باید محکم باشد. کسی را که بخواهند اعدام کنند اگر مریض است باید او را معالجه بکنند و بعد در زمان اعدام باید او را اعدام کنند. این یک درس کلّی است که کار انسان اصولاً باید محکم باشد، سست بودن فایده ندارد.
«فَلَمَّا أَنْ سَوَّى التُّرْبَةَ عَلَيْهِ قَالَتْ أُمُّ سَعْدٍ يَا سَعْدُ هَنِيئاً لَكَ الْجَنَّةُ» پیغمبر این کار را انجام داد. «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَا أُمَّ سَعْدٍ مَهْ» عجب! این خلاصه به بهشت نمیرود. «لَا تَجْزِمِي عَلَى رَبِّكِ فَإِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّةٌ» فشاری به بدن سعد میآید، فشار روحی، روحی است، فشار به بدن سعد بر قبر وارد شد. «قَالَ فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ رَجَعَ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْنَاكَ صَنَعْتَ عَلَى سَعْدٍ مَا لَمْ تَصْنَعْهُ عَلَى أَحَدٍ» خیلی عجیب است، یعنی این فرد اول از اصحاب رسولالله باید باشد که پیغمبر کاری که نسبت به تشییع او انجام دادند، برای دیگران اصلاً انجام ندادند. «إِنَّكَ تَبِعْتَ جَنَازَتَهُ بِلَا رِدَاءٍ وَ لَا حِذَاءٍ فَقَالَ (ص) إِنَّ الْمَلَائِكَةَ كَانَتْ بِلَا رِدَاءٍ وَ لَا حِذَاءٍ» خیلی حرفهای عجیبی است. ملائکه رداء ندارند، حذاء ندارند، مگر اینطور معنا کنیم که ملائکه پریشان میدویدند. ملائکه «بِلَا رِدَاءٍ» حتماً عمامه هم داشتند، عمامه، ریش، ردا، حذاء هم داشتند. اینطور نیست اگر قسمتی از حدیثی را قبول کردیم، باید تمام قسمتهای آن را قبول کنیم، نخیر، قسمتی قبول، قسمتی ناقبول. بعضی اوقات همه قبول و بعضی اوقات همه ناقبول.
- [سؤال]
- یعنی چه؟ معنی بکنید، مثل همین تاجهایی که شاهها میگذارند یا ما میگذاریم. «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ كَانَتْ بِلَا رِدَاءٍ وَ لَا حِذَاءٍ» من خیلی جدیت دارم که بتوانیم توجیه کنیم، توجیهپذیر نباشد ما چه کار بکنیم؟ «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ كَانَتْ بِلَا رِدَاءٍ وَ لَا حِذَاءٍ فَتَأَسَّيْتُ بِهَا» معنی میکنیم، میگویم: فلان شخص همینطور دوید و سر از پا نمیشناخت. یعنی واقعاً سر خود را از پا نمیشناخت؟ نه، این تعبیر است. در اینجا همین است. «بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ» یعنی ملائکه سر از پا نمیشناختند و همینطور میدویدند و من هم پشت سر آنها رفتم. «قَالُوا وَ كُنْتَ تَأْخُذُ يَمْنَةَ السَّرِيرِ مَرَّةً وَ يَسْرَةَ السَّرِيرِ مَرَّةً» این چه بود؟ آن را فهمیدیم، گاه این طرف، گاه آن طرف «قَالَ كَانَتْ يَدِي فِي يَدِ جَبْرَئِيلَ» مطلب بالاتر شد، جبرئیل هم احترام کرده است و به تشییع جنازه آمده است، مؤمن خیلی عندالله مکرّم است، «آخُذُ حَيْثُ يَأْخُذُ» آن طرف را جبرئیل میگرفت، من هم میگرفتم. این طرف میگرفت، من هم میگرفتم. البته ثواب هم دارد اطراف تابوت را انسان بگیرد. «قَالُوا أَمَرْتَ بِغُسْلِهِ وَ صَلَّيْتَ عَلَى جِنَازَتِهِ وَ لَحَدْتَهُ فِي قَبْرِهِ ثُمَّ قُلْتَ إِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّةٌ» با همه این تشکیلات فشار به سعد وارد شد؟ «فَقَالَ (ص): نَعَمْ إِنَّهُ كَانَ فِي خُلُقِهِ مَعَ أَهْلِهِ سُوءٌ» ما به همه جای حدیث کار داریم. اولاً این حدیث نمیخواهد بگوید اگر هم فشار قبر بوده است، فشار به این بدن بوده است. مگر این بدن باید باشد؟ این بدن کارهای نیست. توضیح این است که نخیر، بدن برزخی او بوده است. «ثُمَّ» فشار به بدنی برزخی سعد، سعد چه کسی بوده است؟ آیا سعد مشمول این آیه نیست؟ «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً»[24] سعد که تمام واجبات را عمل کرده است، همه محرّمات را ترک کرده است، کبائر واجبات را، حتی صغائر آن را عمل کرده است و کبائر محرّمات را ترک کرده است، یک مقدار سوء خلق با اهل خود داشته است، این یک مقدار سوء خلق با اهل خود، کبائر است؟ کبائر است. طبق نص «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً» تازه اگر هم استحقاق داشت ضغطی را در قبر و فشاری را در قبر، باز هم هر چه تا به حال عرض کردیم، مربوط به این بدن نخواهد بود. روایت دیگر هم است که بعداً میخوانیم.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. نوح، آیه 25.
[2]. الكافی، ج 3، ص 245.
[3]. بحار الأنوار، ج 6، ص 270.
[4]. همان، ج 6، ص 268.
[5]. بحار الأنوار، ج 6، ص 267.
[6]. همان، ج 6، ص 270.
[7]. همان، ج 6، ص 268.
[8]. همان، ص 267.
[9]. همان، ص 268.
[10]. همان.
[11]. بحار الأنوار، ج 6، ص 270.
[12]. همان، ج 6، ص 270.
[13]. همان، ص 268.
[14]. الكافی، ج 3، ص 245.
[15]. غافر، آیه 11.
[16]. زمر، آیه 68.
[17]. بقره، آیه 243.
[18]. تفسیر القمی، ج 2، ص 131.
[19]. زمر، آیه 68.
[20]. انبیاء، آیه 69.
[21]. نساء، آیه 31.
[22]. همان، آیه 93.
[23]. غافر، آیه 46.
[24]. نساء، آیه 31.