پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-توضیحاتی حول کلمه ی قبر که به معنای پوشش است با اشاره به اینکه عذاب و ثواب برزخی مربوط به جسم برزخی است نه جسم دنیوی. ۲-توضیحات مفصل حول کلمه ی « قیامت » و بیان علت عدم نامگذاری«عالم دنیا» به «عالم قیامت» ۳-اشاره به چیزهایی که روز قیامت اقامه و بر پا میشود که عبارتند از : قیامة الفصل و العدل و الحساب و الجزاء و العذاب و الوزن و الاعمال و الکتاب و البیان والاشهاد و الناس

جلسه سیصد و سی و پنجم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

اسامی قیامت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

دیروز راجع به فشار قبر مقداری صحبت کردیم و تکراراً به طور اجمال اصلاً «قَبرَ» یعنی «سَتَرَ» قبر مکانی است که انسان را در خود مستور می‌کند، چه زیر زمین باشد، چه در آب باشد و خفه شود، چه در اسید بیفتد و از بین برود، بالاخره در هر صورت حیات دنیوی انسان مستور شده است. مستور شدن حیات دنیوی انسان که مرئی دیگران نیست، این قبر است. پس لفظ قبر حتی از نظر لغت، تا چه رسد از نظر استعمال در انحصار تحت‌الأرض نیست.

اگر قرآن شریف می‌فرماید: «وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَت»،[1] «الْقُبُورُ» یعنی مخفی‌گاه‌ها و مستورگاه‌ها و مرقدها. «قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ»[2]‏ این قبر است. حالا این قبر که انسان را ستر می‌کند، چند ستر است: یک ستر بدن ظاهری انسان است، این مراد نیست؛ ممکن است بدن ظاهری انسان همین‌طور بماند و بماند و کسانی که می‌توانند ببینند، ببینند تا خاک شود یا نشود. این بدن ظاهری نیست، بلکه مربوط به روح انسان و بدن برزخی انسان است که هر دو مستور هستند. روح در حیات دنیا هم مستور بود، ولکن در آخرت ستر متوجه به حیات برزخیه است که بودن روح در بدن برزخی است، ما برزخیان را نمی‌بینیم و نمی‌شنویم و نمی‌فهمیم که در عالم برزخ زنده هستند چه ماده حیات آن‌ها و چه کیفیت حیات آن‌ها را نمی‌دانیم، مگر از نظر اخبارهای غیبی قرآن و سنّت. پس از نظر بصر ما مستور است، گرچه از نظر بصیرت ما این مورد تصدیق و قبول است.

حالا این قبر که عبارت از قبر بدن برزخی با روح است، این در روایاتی است که فشار دارد. ما قسمت‌هایی را خواندیم و قسمت‌هایی را اشاره می‌کنیم. در بعضی از روایات دارد که «ما من مؤمنٍ إلّا و له ضغطةٌ فی القبر» از رسول‌الله (ص) نقل شده است. این تهمت است، «ما من مؤمنٍ» حصر است. «ما من مؤمنٍ» آن درجات عالیه ایمان را هم شامل است. معصومین (ع) را نیز شامل است، آن‌ها قله ایمان هستند، آن‌ها هم ضغطه قبر دارند؟ رحمت خداوند که از عذاب او اوسع است، حتی نسبت به اهل عذاب هم تخفیف‌هایی روی مبانی و اسبابی که خداوند مقرر کرده است، وجود دارد. تا چه رسد کسانی که آن‌ها مورد رحمت کلّیه الهیه باید باشند، چه در مقام عصمت هستند که معلوم است، چه مادون عصمت هستند که اگر گناهانی هم دارند اوّلاً «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»[3] به طور اتوماتیکی توبه هم نمی‌خواهد، «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً»[4] پس ضغط قبر برای آن‌ها چرا؟

بخش دیگر از روایات روایاتی است که بعضی را روز گذشته اشاره کردیم، بعضی را اشاره می‌کنیم و عبور می‌کنیم. هنگامی که انسان می‌میرد روح او در بدنش برگشت می‌شود، این برگشت یعنی چه؟ روح انسان در بدن انسان نفخ می‌شود، برگشت می‌شود، ادخال می‌شود و در قبر می‌نشیند. برگشت یعنی چه؟ اگر برگشت برای این بدن است که این بدن مصاب نیست، معاقب نیست، مسئول نیست، معذّب نیست، بدن‌های کافران را مشاهده می‌کنیم که هرگز آسیبی به بدن‌های آن‌ها نرسیده است. کسانی که در راه خدا کشته شدند، قطعه قطعه شدند و سوخته شدند، آن‌ها را با چشم می‌بینیم که چنین شدند. ولکن فرعون‌ها و نمرودها را نگه می‌دارند و جسد محفوظ است و جا چنین است و مورد رؤیت اشخاص و بینندگان است، این جسد طوری نیست، نه عذابی دارد و نه رحمتی دارد.

اولاً اگر رحمت و عذابی است مربوط به این جسد نیست. ثانیاً اگر ثواب و عذاب قبر در عالم برزخ است که بر حسب بیش از پنجاه آیه به دلالات گوناگون و سنّت قطعیه اسلامیه، این مطلب ثابت است که حیاتٌ مّا و عذابٌ مّا و ثوابٌ مّا است که «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»[5]‏ پس اگر این بدن است، مادامی که این بدن است بعد دیگر عذاب و ثوابی نخواهد بود. اضافه بر آنچه دیروز باز عرض کردیم «قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا»[6] راجع به این بدن دو مرتبه احیاء است، دو مرتبه اماته است، اگر چنانچه انسان در قبر برای جواب سؤال زنده شود و بعد بمیرد، پس این سه مرتبه احیاء است و سه مرتبه اماته است. ظاهراً جریان بحث برزخی را که حدود یک ماه است ما داریم بحث می‌کنیم، این‌جا نمی‌گوییم که در هم می‌پیچیم، همین‌جا ختم می‌کنیم.

راجع به قیامت کبری عرض کردیم که قرآن شریف از قیامت کبری دو گونه بحث کرده است: یک گونه، گونه برائت استهلال است که به طور مختصر با اسماء بیانگر و اسماء گویایی که از برای قیامت کبری ذکر کرده است. آن روز عرض کردیم که مثلاً در قرآن شریف هفتاد مرتبه یوم‌القیامة ذکر شده است. البته اسماء دیگری مانند «السَّاعَةُ» که دارای دو معنا است 48 مرتبه آمده است. پنج مرتبه از آن غیر از ساعت قیامت است که 43 مرتبه می‌شود. در قرآن شریف 43 مرتبه لفظ «السَّاعَةُ» یا یک بُعدی ذکر شده است یا دو بُعدی ذکر شده است. یک‌بُعدی، ساعت اخیره است که قیامت کبری است و دوبُعدی که بعدالموت است که شامل ساعتین است که ساعت برزخ و ساعت قیامت کبری باشد و این دو ساعت در هم مندمج می‌شوند و یک ساعت معرفی می‌شود. کما اینکه راجع به قیامت کبری که دو بُعد دارد: یک قیامة‌التدمیر است و یک قیامة‌التعمیر است. گاهی اوقات آیات قیامة‌التدمیر را می‌گوید: «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظيمٌ‏ٌ»،[7] گاه قیامت التعمیر را می‌گوید: «يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً».[8]

گاه این قیامت هم قیامةالتدمیر نام گرفته است که قبل است و هم قیامةالتعمیر نام می‌گیرد، دو قیامت در هم دمج می‌شوند. همچنین «السَّاعَةُ» این دو ساعت در هم دمج می‌شوند یا سه ساعت. ساعت برزخ و ساعت قیامةالتدمیر که اماته کل عالم است و ساعت اخیره که قیامةالتعمیر است که احیای کسانی است که اماته شدند و باید حساب شوند، آن‌ها احیاناً با هم دمج می‌شوند.

بنابراین آیات 43گانه ساعت میان 48 آیه که پنج آیه ساعت مربوط به قبل‌الموت است و این 43 آیه،‌ ساعت بعدالموت است چه مستمراً که حیات برزخیه و قیامت و چه حیات اصلی اخیره که حیات یوم‌القیامةالکبری باشد. این ساعت را بحث می‌کنیم. بعد تعبیرات دیگر که مثلاً «یوم النشور»، «يَوْمُ التَّغابُنِ»،[9] «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»،[10] «الْقارِعَةُ»،[11] «يَوْمَ التَّنادَ»،[12] «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ»[13] و تعبیرات گوناگون از برای قیامت کبری است.

لفظ قیامت از الفاظ و اسمائی است که بیشترین را به خود اختصاص داده است. تعبیرات اسمی مفرد یا مرکّب مختصر که تعبیرات وصفی است و بیانگر قیامت کبری است، بیشترین یوم‌القیامة است و بعد از یوم‌القیامة، «السَّاعَةُ» است و بعد «الْيَوْمِ الْآخِرِ» است و تمام این‌ها حساب دارد هم تعداد حساب دارد، هم وصف حساب دارد، اسم وصفی است که این اسم وصفی بیانگر است.

این مرحله اولی معرفی یوم‌القیامةالکبری است که با اسماء وصفیه بیان شده است و مرحله دوم مرحله تفسیر است که آیا وضع ساعت چگونه است؟ وضع حساب چگونه است؟ بدنی که احیاء می‌شود کدام بدن است؟ و خصوصیاتی که راجع به احیاء و ماده احیاء و کیفیت احیاء و حساب بعدالاحیاء و جنت و نار که این در تفاصیل آیات ذکر شده است.

فعلاً راجع به لفظ یوم‌القیامة که در قرآن شریف هفتاد مرتبه ذکر شده است. چرا قیامت است؟ اصلاً لفظ لغت قیامت را معنا کنیم بعد قیامت و قیام در مقابل قعود است. یعنی قبل‌الموت انسان قاعد است، قبل‌القیامةالکبری انسان نیمه قاعد است؟ چون انسان سه نشئه دارد. انسان مکلف که دارای سه نشئه است، در این سه نشئه حالات حیوی و زندگی انسان در بُعد اصلی و در بُعد کیفیتی سه نوع است: یک نوع در حیات دنیا قعودٌ مّا است. در حیات برزخیه مقداری قیام و در حیات قیامت کبری قیام کلّی است.

این‌که یوم‌القیامة تعبیر شده است از حیات اخیره که یوم‌القیامةالکبری است و در ضمن و حاشیه آن زندگی برزخیه است که قیام برزخی است، آیا یوم‌الدنیا قیام نیست؟ با اینکه اصل قیام یوم‌الدنیا است. «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ»[14] کدح، زحمت کشیدن، حرکت کردن، درونی، برونی، فکری، عقیدتی، علمی همه حرکت است. نتایجی که انسان بعدالموت می‌گیرد، چه عذاب و چه ثواب در برزخ دنباله قیام دنیا است و یوم‌القیامةالکبری دنباله اصلی و صددرصد اعمالی است که انسان در درون یا برون یوم‌الدنیا انجام داده است. پس چطور این یوم اخیر که یوم جزای اخیره است، یوم‌القیامة‌الکبری است، اما یوم‌الدنیا یوم‌القیام نیست؟

-‌ [سؤال]

– ساعت را بعد صحبت می‌کنیم.

– یعنی به قیامت ربط دارد؟

– بله، خیلی هم ربط دارد، باید یک به یک صحبت کنیم. عمده این سه است: قیامت، ساعت، یوم‌الآخر.

– [سؤال]

– آیا عمده قیام، قیام جسم است یا قیام روح است؟ عمده قیام انسان در بُعد انسانیت و در بُعد شریعت الله، این قیام روح است یا قیام جسم است؟ یا قیام روح در جسم است یا قیام روح در این جسم است؟ آیا قیام روح در این جسم اهم است یا قیام روح در جسم برزخی؟ یا قیام روح در جسم اخروی که خلاصه و سلاله این اجزای جسمانی است که در طول تکلیف با انسان بوده است.

ما اولاً لفظ قیامت را معنا ‌کنیم. آیا قیامت مصدر است یا نه؟ مصدر است. قیام، قیامت «قَامَ، یَقُومُ، قِیاماً وَ قِیامةً». قیام مصدر است. تای قیامت چه نقشی دارد؟ این‌که ما در لغت دقت می‌کنیم، برای اینکه لغت کلید فهم است، خداوند با لغات معانی را به ما القاء فرموده است، به ما وحی نمی‌فرماید. وحی بی‌لفظ که نیست. یا اگر با لفظ وحی کرده است صددرصد است. آنچه را خداوند اراده فرموده است، لفظی که نشانگر همان مراد است بیان می‌کند و نه لفظ اوسع است و نه لفظ اضیق است. اگر لفظی را که گوینده برای تفهیم طرف القاء می‌کند، اگر این لفظ از نظر معنای مراد اضیق باشد، خلاف فصاحت است. اگر لفظ اوسع باشد باز خلاف فصاحت است. باید لفظ قالب معنا و معنا هم مطابق لفظ صددرصد باشد و این از امتیازات خاص قرآن است. صددرصد دیگران نمی‌توانند چنین کنند چون علم محیط ندارند، چون علم آن‌ها علم محیط نیست، بنابراین نمی‌توانند آن معنایی که اراده می‌کنند صددرصد با لفظ ادا کنند، مگر در بُعد تکلیفی و در بُعد تخاطبی. اما در بُعد بیان واقعیت و واقعیت‌نگری این علم محیط لازم است که «وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ».[15]

ما باید به لفظ قیامت برسیم. اولاً این چیست؟ فعل است؟ مصدر است؟ اسم مصدر است؟ معلوم است مصدر است، منتها قیامت تا دارد، این تا چه نقشی دارد؟ آیا تای قیامت مبالغه است یا خیر، تای تأنیث است؟ در این‌جا دو احتمال است. چرا؟ برای اینکه یوم‌القیامة بین یوم و قیامت چیزی جا افتاده است. یوم‌الحیاة القیامة. حیاة مؤنث است پس القیامة هم وصف از برای حیات خواهد بود، پس روی همین احتمال تای تأنیث است.

احتمال دوم که شما اشاره فرمودید، خیر، یوم‌القیامة یوم الحیاة القیامة نیست، بلکه القیامة، القیام مصدر است، تا تای مبالغه است، تای تأنیث نیست. کما اینکه «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصيرَةٌ»[16] آقایان نوعاً این‌جا گیر کردند که چه باید کرد، شدرسنا کردند. شغلطنا را شدرسنا کردند. «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصيرَةٌ» می‌گوید انسان که مذکر است، تای «بَصيرَةٌ» که تای تأنیث است، پس روی چه حسابی؟ می‌گوید روی حساب نفس است. اصلاً چه ربطی دارد؟ یعنی به حال متعلق موصوف؟ نخیر، تاء «بَصيرَةٌ» تای مبالغه است.

یک نفر در رمضان از امام صادق (ع) سؤال کرد که یابن رسول‌الله، حال من مساعد نیست که روزه بگیرم، حالا روزه بگیرم یا نه؟ فرمود: «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصيرَةٌ» خودت بهتر می‌دانی. تو خود بهتر به حال خود آگاه هستی که خطر دارد، خوف داری، ضرر داری، دکتر و غیر دکتر و عالم و جاهل و… البته این از باب قاعده کلّی و ضابطه عمومی است و الّا امام بعضی مواقع می‌داند، بعضی مواقع نمی‌داند. به طور کلّی این الیوم‌القیامة تای قیامت یا تای تأنیث است یا تای مبالغه است. اگر تای تأنیث باشد ما یک مبالغه داریم، اگر تای مبالغه باشد دو مبالغه داریم. چطور؟ اگر تای تأنیث باشد یوم الحیاة القائمة باید باشد. پس چرا یوم‌القیامة؟ مثل «زیدٌ عدلٌ»، در «زیدٌ عدلٌ»، «عدل» مصدر است ولی صفت است به عنوان مبالغه؛ یعنی مجسمه عدل است. در این‌جا یوم‌القیامة یومی است که قعود در آن نیست، همه قیام است، اصلاً قعود و رکوع و ارتجاع و… تمام قیام است، صددرصد قیام است، برزخ این‌طور نبود، یوم‌الدنیا این‌طور نبود.

-‌ [سؤال]

-‌ نه، این‌جا یک بار نیست.

– [سؤال]

– بله، قبول داریم که یوم‌القیامة یک بار است، این را قبول داریم.

– [سؤال]

– بله، حالا عرض می‌کنیم. این به عنوان یوم‌الآخر است. به عنوان یوم‌الجمع و یوم‌الآخر است. این احتمالاتی که در تاء است یا تای تأنیث یا تای مبالغه است و اگر هم مرّه باشد، باز تأنیث است. مرّه هم تأنیث است. بالاخره مبالغه‌ای در میان است. حداقل مبالغه‌ای که در این احتمالات وجود دارد این است که قیام مصدر است. پس یوم‌القیام، تا تای تأنیث نیست، یومی که این یوم همه قیام است، اصلاً در این یوم قعود نیست. طبق موازینی حساب صددرصد قائم است، عذاب صددرصد قائم است، ثواب صددرصد قائم است، شفاعت صددرصد قائم است، طبق موازین. تمام موازینی که پروردگار عالم مقرر کرده است که در دنیا درست عمل نمی‌شد، نسبت به شریعت الله قعود بود. نسبت به عدلی که ما نسبت به یکدیگر باید مراعات کنیم قعود بود، اکثراً قیام نمی‌شود. نسبت به گرفتن شریعت الله نوعاً قعود بود، «أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ»،[17] نسبت به عمل به حکم الهی نوعاً قعود بود. قیام هم هست.

قیام در دولت سلیمان (ع) است و در دولت داود (ع) است و در چند ساله دولت امیرالمؤمنین (ع) است و در دولت ولیّ امر (عج) است، این‌ها قیام‌هایی است، ولکن کلّی صددرصد نیست مگر اخیره باشد. اگر اخیر صددرصد باشد، صددرصدی نیست که استثناء ندارد؛ برای اینکه در دولت ولیّ امر (عج) یهود هم هستند، نصاری هم هستند «فَأَغْرَيْنا» برای یهود، «أَلْقَيْنا» برای نصاری؛ «فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ»،[18] «وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ»[19] پس این قیام صددرصد برای کل ابعادی که اراده تشریعی حق است نه تکوینی. بلکه تکوینی هم چون خداوند اراده تکوینی صددرصد نسبت به کل «ما یجب» در دنیا ندارد، چون عالم تکلیف است و عالم تسییر نیست. پس قیام نسبت به کل مرادات رب‌العالمین در کل ابعادی که خداوند تکویناً و تشریعاً و تطبیقاً و حساباً و جزائاً، ثواباً و عقاباً می‌خواهد، این قیام صددرصد به یوم‌الآخر مربوط است.

در برزخ این‌طور نیست. در دنیا باز این‌طور نیست و لذا آیه مبارکه دارد: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[20] خداوند سه بُعدی فرموده است «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ» این قاعده کلی است «إِلاَّ ما سَعى‏» قاعده است، دنیا این‌طور است؟ آیا ساعیان به سعی خود صددرصد می‌رسند یا به درصدی که از سعی خود می‌رسند، درصد مشت پرکن درستی است؟ نخیر، اکثراً ظلم است، اکثراً اجحاف است، اکثراً چنین است.

-‌ [سؤال]

– «لِلْإِنْسانِ» اقوام نیست. چرا فقط اقوام؟ مخصوص به اقوام کنیم، دلیل می‌خواهد. یک قوم دلیل می‌خواهد. «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏» این قاعده کلّی است.

قاعده دوم: «وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى‏»[21]، «سَوْفَ» دو سوف است: یکی سوف موقت و یک سوف قطعی. سوف موقت عبارت از دولت ولیّ عصر (عج) است؛ «يُرى‏» ولی کلّیت ندارد. اما سوف که کلّیت دارد حالت برزخ است، در حیات برزخیه «سَوْفَ يُرى‏» اما صددرصد نه. «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى»[22]‏ قیام کلّی است. اگر در برزخ قیامت است، قیامةٌ مّا است، قیامت نسبی است. برزخ در قیامت است، برزخ در قیام نسبت به آنچه را که خداوند برای مکلفین مقرر فرموده است، ولکن یوم‌القیامةالکبری است، صغری نیست. «مَنْ‏ مَاتَ‏ فَقَدْ قَامَتْ‏ قِيَامَتُهُ‏‏»[23] آن قیامت صغری است، یعنی قیام کلّی نسبت به آنچه را که پروردگار اراده کرده است، نیست. اما یوم‌الآخر، یوم‌القیامةالکبری این قیام کلّی است که «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى»[24] پس جزاء سه جزاء است. «جزاءٌ غیر وفی»، «جزاءٌ وفی»، «جزاءٌ أوفی». جزاء غیر وفی یوم‌الدنیا است چه از طرف ما و چه از طرف شرع. از طرف ما جزاء غیر وفی است، در بیشتر موارد ما جزاء درست را نمی‌دهیم و از طرف شرع هم چون عالم تکلیف است بیشتر جزاء غیر وفی است، اگر معلوم شد فلان کس زنا کرده است و چهار شاهد دیدند چنین است، اگر ندیدند خدا اعدام نمی‌کند، نمی‌کشد. این جزاء غیر وفی است. جزاء غیر وفی ظالمانه نسبت به کسانی که باید وفا کنند، نمی‌کنند و جزاء غیر وفی عادلانه نسبت به حدودی که خداوند مقرر کرده است. حدود و تعزیراتی که خداوند مقرر کرده است، نخواسته است این‌جا را یوم‌الجزاء کند، خواسته است وضع اجتماع اسلامی آن‌قدر نکبت‌بار نباشد که در خیابان و در گذرخان و صحن این‌طور انجام شود که چهار نفر شاهد عادل ببینند و الّا کسانی که به علم خود می‌خواهند اکتفا کنند، عین جهل است، این برای جلوگیری از اصل زنا و اصل جریان نیست، برای اینکه مبادا طوری وضع ناهنجار بی‌ناموسی وقیح شود که چهار نفر بتوانند او را ببینند.

یوم‌الدنیا جزاء غیر وفی است یا ظالمانه از طرف ظالم‌ها یا عادلانه از طرف حق و یوم‌البرزخ صددرصد جزاء وفی است. «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى» بنابراین یوم‌القیامة در یک مبالغه تمام قیام است صددرصد. در مبالغه بیشتر که اگر تا تای مبالغه باشد و هر دو احتمال در کار است و حتی می‌شود. برای اینکه استعمال لفظ در اکثر از معنا برای خدا مطلبی نیست، چون قاعده است. یک لفظی بگوید که چند معنا داشته باشد. یک تاء تای تأنیث باشد و تاء مبالغه هم باشد، تاء مصدری هم باشد، هر چه می‌تواند باشد. اگر تناقضی بین این معانی می‌گذاریم وحدت در تای تأنیث مندغم است. در این‌جا هر دو مراد است. هم «الحیاة»، «القیامة»، «یوم الحیاة القیامة» و هم «یوم القیامة» که تاء تای مبالغه است، هم تای تأنیث است، هم تای مبالغه است. بنابراین دو مبالغه است. مبالغه یعنی درصدِ درصد قیام کلّی در یوم‌الآخر خواهد شد و ما از کل آیات این مطلب را می‌فهمیم.

از آیات هفتادگانه قیامت خصوصیاتی که در آن یوم‌القیامة است انتخاب کردم که آن قیام‌ها کدام هستند. البته قیام در هر سه بُعد است معلوم است، در بُعد برزخ است ولکن آن قیامی که در بُعد حیات آخرین و الیوم‌الآخر است، آن ابعد ابعاد و اقوای ابعاد است.

اوّلاً «قیامة العذاب» عذابی که در آن روز است غیر از عذاب برزخی است که عدل است و غیر از عذاب دنیوی است که بین العدل و الدنیا است. «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ»،[25] آل‌فرعون «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا»[26] که در دریا غرق شدند، اما این «غُدُوًّا وَ عَشِيًّا» است، تمام ساعات شب و روز را نمی‌گیرد. اما عذابی که تمام ساعات را می‌گیرد و خواب ندارد و ما یک اشاره‌ در قرآن شریف نداریم که یوم‌القیامة خواب باشد، نه برای اهل جنت و نه از برای اهل نار. در برزخ اکثراً خواب هستند، ولی یوم‌القیامة «أَشَدِّ الْعَذابِ»[27] در دو بُعد است. بُعد زمانی و بُعد مادّی.

عذاب شدیدتر و قوی‌تر از برزخ است، به حساب اینکه اوّلاً کلّ زمان بیدار هستند و ثانیاً طولانی بودن عذاب بیشتر از طولانی بودن برزخ است. منتها کسانی که یک سال قبل از قیامت کبری بمیرند و برزخ آن‌ها که از اهل عذاب هم باشند مثلاً یک سال است. اما یوم‌القیامةالکبری جزاء اوفی است.

سوره بقره، آیه 85: «و قیامة الحکم» خداوند حاکم است و بین مکلفین و غیر مکلفین حکم می‌کند. این خداوند که حاکم است یوم‌الدنیا حاکم است، یوم‌البرزخ هم حاکم است اما اولاً یوم‌القیامة هیچ حاکمی غیر از او نیست و ثانیاً کل حکم‌هایی که باید بشود خداوند می‌کند.

سوره بقره‌، آیه 113: «فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ» حاکمیت مطلق است. پس قیام حکم است. قیام صددرصد حکم رب‌العالمین است که در دنیا نبود، چون دار تکلیف بود و در برزخ هم قیامی نداشت چون برزخ بین‌الأمرین بود نه اینکه ظلماً. برای اینکه حد مقدماتی حساب است.

– [سؤال]

-‌ همین‌ها را می‌خوانیم. بنده همه این‌ها را پیدا کردم، حالا می‌خوانیم. مثلاً «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ»[28] را داریم، حالا برای شما می‌خوانیم. مثلاً «يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً»[29] قیام است؟ قیام از خاک.

حساب، سوره ابراهیم، آیه 41: «يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ‏ُ» آیاتی داریم که لفظ قیام دارد، آیاتی که لفظ قیام ندارد، می‌خواندم. این آیات را مقدّم دانستیم. آیاتی که قیامت را از نظر لفظ و نشانگری کلمه خودش معنا می‌کند. «يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ‏ُ» حساب یوم‌الدنیا نیست. غایب غایب است. حساب جزائی است، حساب تنبیهی نه. حساب تنبیهی که حد بزنید حساب تنبیهی است، ولیکن حساب جزائی حسابی در بزرخ هم متوسط است، اما «یوم القیامة یقوم» حساب کاملاً به پا می‌ایستد. «يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ‏ُ» سوره ابراهیم آیه 41.

و همچنین اشهاد؛ در دنیا اشهاد هستند، در بزرخ هم هستند. در قیامت صددرصد قیام اشهاد است. یوم‌الدنیا اگر اشهادی برای امر جنسی، امر مالی، امر جانی باشند، راست یا دروغ بالاخره هست، اما یوم‌البرزخ بیشتر است و سالم است و در آن هیچ اشکالی نیست، اما صددرصد نیست. ولکن یوم‌القیامةالکبری «وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ»[30] چه اشهاد ارضی باشند، اشهاد فضایی باشند، اشهاد ملائکی باشند، اشهاد سایر معصومین باشند، اشهاد اعضا باشند «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً»[31] تمام اشهاد. اشهاد زبان‌‌دار هستند، اشهاد بی‌زبان هستند، تمام اعمالی که از انسان سر زده است و اعمالی که سخن باشد در زبان تشکیل شده است، عمل باشد در بدن تشکیل شده است، اگر چنانچه فکر و عقیده و علم باشد در خود جای خود تشکیل شده است «إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[32]‏َ استنساخ رب است، منتها استنساخ لفظی نیست بلکه استنساخ الگوبرداری از صورت عمل و از صدای سخن است. اشهاد هم همین‌طور «وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ»[33] کل اشهاد در هر بُعدی از ابعاد درون و برونی باشند، آن‌جا قیام صددرصد دارند، ولیکن در برزخ قیامتی است، در دنیا خیلی کم است.

و همچنین عمّال رب‌العالمین. رب‌العامین یوم‌الدنیا عمّال دارد، ملائکه دارد، انبیاء دارد «وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً»[34] دارد، برای اینکه صددرصد کار آن‌ها انجام نمی‌شود چون معارض دارد. ولیکن یوم‌البرزخ بلامعارض قیام دارند، اما صددرصد نیست، برزخی است. اما یوم‌القیامة در سوره 78 (نبأ)، آیه 38: «یَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» پیغمبر هم حق حرف زدن ندارد، مگر به او اجازه دهند، معصوم است ولی با اجازه.

-‌ ملائکه که معارض ندارند.

-‌ معارض دارند، ملائکه هم معارض دارند. مگر خود شیطان معارض ملائکه نبود؟

– نه، نسبت به اعمال بندگان.

– نه اعمال را عرض نمی‌کنم. و همچنین قیام کلّی. ما که مکلف به شرایع مقدس الهی هستیم، ما می‌توانیم قیام در کل ابعاد تکلیفی از نظر نشان یافتن و از نظر نشانگر بودن و از نظر حساب و جزاء و عقاب در یوم‌الدنیا داشته باشیم؟ هر چه مؤمن‌ است گرفتارتر است. باز در برزخ صددرصد نیست، ولی در قیامت در سوره 83 (مطففین)، آیه 6 «يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمينَ»‏ چون ربوبیت دو بُعدی است، یک ربوبیت تکلیف است و یک ربوبیةالجزاء است. ربوبیت تکلیف مخصوص به عالم تکلیف و یوم‌الدنیا است و ربوبیةالجزاء بعضاً برزخاً برزخ و کلاً و تماماً یوم‌القیامةالکبری است. «يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمينَ»‏ و این ربوبیت صفت فعل است، ربوبیت صفت ذات نیست، ربوبیت صفت فعل است و این صفت فعل دارای دو بُعد است: یک بُعد یوم‌التکلیف است، یک بُعد یوم‌القیامة است. بُعد ربوبیت رب از نظر حساب و ثواب و عقاب یوم‌القیامة هنوز نیامده است. «وَ جاءَ رَبُّكَ بربوبیّة الجزاء»؛ «وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا»[35] پس این‌ها قیام‌های گوناگونی است که لفظ قیام دارد. پس آن‌جایی که لفظ قیام ندارد اما قیام است.

-‌ [سؤال]

-‌ صددرصد، ولی آن‌جا صددرصد نیست. این‌جا اولاً قیام صددرصد نیست.

-‌ ما قیام خواهیم کرد، یک روزی می‌آید که انسان بیدار می‌شود […]

– آن یک یوم نیست،‌ این یوم یک یوم است و آن یوم‌القیامةالکبری است.

– یوم یعنی این زمان. زمان خالی است.

– بله، ولی یوم یکی است، ایام نیست. ایام‌الله چیز دیگر است، یوم چیز دیگری است. این یوم یک یوم است و آن یوم، یوم‌القیامةالکبری است که قیامت حساب باشد. و همچنین «قیامة الاعمال» اعمال در دنیا قیامی ندارند، فقط قیامتی دارند، اگر عمل خیر است، در این‌جا خیر انسان مقداری می‌ماند، بعضی اوقات شر هم بیشتر است. عمل شر است احیاناً استفاده سوء از عمل شر بیشتر از عمل خیر می‌شود. پس اعمال در این‌جا قیام ندارد. در این‌جا جای عمل است و جای قیام عمل به جزاء صددرصد در این‌جا نیست، بلکه درصد آن کم است. ولکن یوم‌القیامة، قیامة‌الأعمال است. «وَ الَّذينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»[36] قیامت تقوا است. تقوا در آن‌جا قیام دارد، تقوا کتک نمی‌خورد، تقوا مستور نخواهد بود، تقوا درصد نیست، تقوا صددرصد در آن‌جا جزاء داده خواهد شد.

و قیامة‌الاجور: «وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»[37] و قیامةالجمع ما در هیچ بُعدی از ابعاد تکلیف جمع در حیات نداریم، نه در دنیا و نه در برزخ. آیا کل متکلفین در یک زمان در حیات جمع هستند؟ نه در دنیا و نه در برزخ. این‌جا دارد: «لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ»[38] پس یک یوم است. چون جمع یک جمع است و همگان با هم جمع می‌شوند.

-‌ این یوم و لیله است؟

– نخیر، یوم و لیله نیست، زمان است. ولی یک زمان است منتها ممکن است یک میلیارد سال طول بکشد، ممکن است صد میلیارد سال طول بکشد، ممکن است یک ثانیه طول بکشد. یک ثانیه الکترونی به وجود بیاید. و همچنین شهادت.

– [سؤال]

– در دنیا که اصلاً شامل نیست. شهادت اصلی صددرصد که قبلاً خواندیم «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيداً»[39] راجع به عیسی بن مریم است. عیسی بن مریم (ع) یوم‌القیامة شهید است. مگر یوم‌البرزخ نیست؟ مگر یوم‌الدنیا نیست؟ برای اینکه شهادتی که قیامت است و قیام در شهادت بوجهٍ کلّی است.

و همچنین قیامة النعم. خداوند نعمی یوم‌التکلیف دارد، نوعاً به اهل آن می‌رسد، قیام برای حصول این نعم به اهل آن صددرصد است و در برزخ به عنوان برزخی است، اما یوم‌القیامة «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ»[40] هیچ چیزی به آن کفار آن‌جا نخواهد رسید مگر نقمت، نعمت نیست.

و همچنین قیامةاللعنة. لعنت در دنیا است، در برزخ است، ولی قیامت نیست، قیامت صددرصد «وَ أُتْبِعُوا في‏ هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ»[41] در دنیا «أُتْبِعُوا اللعنة». برای اینکه یوم‌القیامة صددرصد قیام لعنت است و همچنین حمل‌الاوزار. «لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ»[42] انسان که گناه می‌کند یوم‌الدنیا حمل گناه می‌کند، کامل نیست. برای اینکه اگر حمل گناه کامل باشد، باید در این‌جا جزاء کاملاً داده شود. در بزرخ هم حمل کامل نیست، حمل برزخی است ولکن یوم‌القیامة «لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ…».

و همچنین یوم‌البیان. یوم‌الدنیا خداوند تبیین فرموده، برای همه روشن نشده است، البته تقصیراً. نه اینکه خداوند در تبیین تقصیر کرده است به تصور کسانی که می‌گویند قرآن ظنی‌الدلالة است و آن‌ها قطعی‌الحماقة هستند. خیر، قرآن کاملاً تبیین کرده است، اما کسانی هستند که تقصیراً چشم خود را به هم می‌گذارند و گوش‌های خود را می‌بندند و توجه نمی‌کنند. پس تبیین در دنیا است، تبیّن کم است و در یوم‌البرزخ تبیین و تبیّن هر دو است؟ صددرصد نیست. و لذا ما از آیات‌البرزخ این مطلب را استفاده می‌کنیم کأنه خداوند کسانی را در یوم‌القیامةالکبری احیاء می‌کند، کأنه در برزخ زنده هم نبودند. معلوم می‌شود درصد تبیّن در آن‌جا ولو با چشم باز صددرصد نیست. «قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ».[43]

این در سوره نحل، آیه 92 بود که «وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ» بیان در برزخ و همچنین اخراج الکتب «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في‏ عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً * اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً»[44] این مگر در برزخ نیست؟ است. این در حاشیه قیامت است.

و همچنین قیامة‌الاهلاک. اهلاک یوم‌الدنیا و یوم‌البرزخ است، ولی قیامت در اهلاک نیست. «وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها … كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً».[45]

 و همچنین قیامة‌الوزن. اعمال خیر وزن دارد، اعمال شر وزن ندارد به دلیل همین آیه و آیات دیگر. سوره کهف، آیه 109: «فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً». کسی که «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ * فَهُوَ في‏ عيشَةٍ راضِيَةٍ * وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ»[46] این‌ موازین است، این‌طور نیست که سیئات وزن دارد، نخیر، سیئات از وزن می‌کاهد. هر چه سیئات زیادتر شود اثر می‌کند تا اینکه انسان بلاوزن می‌ماند. بلکه پایین‌تر از کم خواهد شد، از صفر هم پایین‌تر خواهد شد یعنی بدهکار هم خواهد شد از نظر عدد وجودی و عدد حیاتی.

«فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً»[47] آن‌جا هیچ وزنی به عنوان قیامت که تأکید در قیام عدم وزن برای این‌ها است، برای اینکه در دنیا وزن داشتند، شاه وزن دارد، صدام وزن دارد، فرعون وزن دارد، این‌ها در دنیا وزن دارند. در برزخ، برزخ است، در قیامت، قیامت است.

و همچنین عمی «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏ * قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني‏ أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً»[48] عمی است، این عمایی است که قیام در برزخ دارد. در دنیا نخیر، بعضی از چشم‌دارها‌ کورتر از کورها هستند، در باطن و در ظاهر، اما در یوم‌القیامة «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى» که قیام عمی است. قیام عمی در بُعد سلبی و قیام بصیرت در بُعد ایجابی از برای مؤمنین.

و همچنین موازین. «وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ»[49] القسط بدل الموازین است. «الْمَوازينَ» یعنی قسط. خود قسط بمفرده کل موازین است. که میزان عقل و علم و اخلاق و عمل، تمام موازین بر محور قسط است که قسط هم بر مبنای شریعت الهیه بیان شده است.

-‌ بالاتر از عدل است؟

-‌ بله، قسط بالاتر است و عدل را می‌گیرد و بالاتر از آن را. ما یک قسط داریم یک عدل داریم. عدل یعنی برابر، ولی قسط یعنی بالاتر. منتها قسط بالاتر یوم‌القیامة از برای اهل جنت بالاتر است «وَ لَدَيْنا مَزيدٌ»[50] برای اهل نار طبعاً نه. پس باید قسط گفته شود تا هر دو را شامل شود و همچنین یوم‌الفصل، در دنیا فصل است به حساب شرع. و در برزخ فصل است، اما برزخی است. اما یکی از اسماء قیامت یوم‌الفصل است. برزخ یوم‌الفصل نیست و دنیا هم یوم‌الفصل نیست، چون صددرصد است. «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»[51] یا یوم‌الفصل است، از اسماء خاص قیامت است.

-‌ [سؤال]

– باید همه این‌ها را معنا کرد. فصل بین الأخّلاء: «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ».[52] این الأخلّه در لهو و حیوانیت و شهوت با هم بودند، آن‌جا فاصله می‌شود. یا «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ * وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيهِ».[53] هر کدام از این‌ها باید به حساب خود بررسی شود. این‌که عرض کردم خواستم قیامت را معنا کنم.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. انفطار، آیه 4.

[2]. یس، آیه 52.

[3]. هود، آیه 114.

[4]. نساء، آیه 31.

[5]. غافر، آیه 46.

[6]. همان، آیه 11.

[7]. حج، آیه 1.

[8]. معارج، آیه 43.

[9]. تغابن، آیه 9.

[10]. طارق، آیه 9.

[11]. قارعه، آیه 1.

[12]. غافر، آیه 32.

[13]. قلم، آیه 42.

[14]. انشقاق، آیه 6.

[15]. یونس، آیه 61.

[16]. قیامة، آیه 14.

[17]. توبه، آیه 8.

[18]. مائده، آیه 14.

[19]. همان، آیه 64.

[20]. نجم، آیه 39.

[21]. همان، آیه 40.

[22]. همان، آیه 41.

[23]. بحار الأنوار، ج ‏58، ص 7.

[24]. نجم، آیه 41.

[25]. بقره، آیه 85.

[26]. غافر، آیه 46.

[27]. بقره، آیه 85.

[28]. انبیاء، آیه 38.

[29]. معارج، آیه 43.

[30]. غافر، آیه 51.

[31]. آل عمران، آیه 30.

[32]. جاثیه، آیه 29.

[33]. غافر، آیه 51.

[34]. انعام، آیه 61.

[35]. فجر، آیه 22.

[36]. بقره، آیه 212.

[37]. آل عمران، آیه 185.

[38]. نساء، آیه 87.

[39]. نساء، آیه 159.

[40]. اعراف، آیه 32.

[41]. هود، آیه 60.

[42]. نحل، آیه 25.

[43]. یس، آیه 52.

[44]. اسراء، آیات 13 و 14.

[45]. همان، آیه 58.

[46]. قارعه، آیات 6 تا 8.

[47]. کهف، آیه 105.

[48]. طه، آیات 124 و 125.

[49]. انبیاء، آیه 47.

[50]. ق، آیه 35.

[51]. حج، آیه 17.

[52]. زخرف، آیه 67.

[53]. عبس، آیات 34 تا 36.