«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
بر حسب نصوصی از قرآن شریف قیامت اولی که قیامةالتدمیر است، دو استثناء دارد. جهان خلقت بوجهٍ عام تبدیل میگردد. معنای «لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»[1] این نیست که اصلاً چیزی به شکل دیگر درنیاید. خوب این یک بحثی است و الّا دائماً در تبدیل است؛ تدمیر یعنی خراب کردن، در مقابل آن تعمیر است. این جهان خلقت که از آن وضعی که دارد بعد از خلقت و تکامل خلفت، آسمان و ستارگان و ماهها و خورشیدها و ابواب سماء و بحار سماء، دریاهای آسمان و همچنین زمین و زمینها و دریاهای زمین و کوههای زمین و انسان و حیوان زمین و همه چیز زمین، تمام اینها بر حسب آیاتی به طور خصوص و آیاتی به طور عموم خراب میشوند و خراب شدن آنها دو نوع است:
یک نوع خراب شدن این است که به حالت مادّه اوّلیه برمیگردند که در بعضی آیات اشاره کالصریح به این مطلب وجود دارد. «يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبينٍ»[2] یا «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ»[3] ذات رجع هم ذاتالرجوع است و هم ذاتالارجاع است. چون رجع هم متعدّی است و هم لازم و اینجا هر دو معنا مراد است. به معنای رجوع سماء، به حالتی که قبلاً بوده است، رجوع میکند. قبلاً دارای دو حالت از پی یکدیگر بوده است، حالت قبل از اینکه سماء سماوات درست بشود، دخان بوده است که تعبیر ما تعبیر گاز است، یعنی بعد از انفجار اوّل، از مادّه اولی که خداوند خلقت فرموده است و این دخان برخاسته از انفجار نخستین است که بحث آن مفصّلاً در سوره فصّلت و غیر فصّلت شده است.
مرحله دوم این است که از حالت دخانی به همان حالت مادّه اولی برمیگردد. در هر صورت سماء، غیر سماء و سماوات غیر سماوات و ارض غیر ارض «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»[4] که اوّل قیامةالتدمیر است و دوم هم قیامةالتدمیر است و هم قیامةالتعمیر که ما باید روی این آیات دقت بکنیم و فکر بکنیم. هم آیاتی به نحو خاص و هم آیاتی به نحو عام در قیامت إماته و قیامةالتدمیر، جهان وضع خود را در صورت و در سیرت، در شکل، در خاصیت، بالجمله در وضع موجود عوض میشود یا عوض میشود، عوضِ به مرحله اولی که مادّه اوّلیه است یا به مرحله بعد الاولی و قبلالأخیرة. اما دو کس و چیز است که صاحب مکان و مکان است که در این تدمیر عوض میشود. یکی «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» و وجهالله است که ما آن روز صحبت کردیم، «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ * وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ»[5] کسانی که وجهه تربیتی ربالعالمین در آنها وجود دارد، بلوغ دارد و نبوغ دارد، اینها باقی به بقاء الله هستند و هرگز صعقه اولی آنها را إماته نمیکند و بیهوش نمیکند و تعبیر دوم آن «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» است که «مَنْ شاءَ اللَّهُ» و وجهالله معنا میکند و تبیین میکند که عرض کردیم.
دوم مکان وجهالله است. مکان «مَنْ شاءَ اللَّهُ» است. مکان وجهالله «و مَنْ شاءَ اللَّهُ» جنة الخلد است. جنة الخلد از برای کلّ اهل جنت. اما کسانی که احق و احری هستند، از برای ورود در جنة الخلد اوّلیت دارند، اولویت دارند، وجهالله و «مَنْ شاءَ اللَّهُ» هستند. جنت خلد را آیات مبارکاتی از سوره نجم در دو آیه تبیین کرده است. در یک آیه که این مطلب بسیار بسیار روشن است. در دو آیه هم حد بیان شده است، سه آیه. آیه نجم: «عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى»[6] سدرةالمنتهی که مکانی است که محیط بر کلّ کون است و «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى» که جنةالمأوی که جنت خلود و ابدیت است یوم القیامه الکبری که آخر ندارد، چون «عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ»[7] فوق سماء سابعه است. آیات متعددهای که نسبت به انفطار سماء و انشقاق سماء و کشط السماء و مور شدن سماء که بحث میکنیم وجود دارد، این مربوط به فوق سماوات نیست. فوق سماء سابعه محلّ جنةالمأوی است و سدرةالمنتهی است که سدرةالمنتهی منتهی الکون است، محیط بر کون است، غلاف بر کون است و پوشش بر کلّ کائنات است.
دایره کون یک ظرفی و یک مظروفی دارد. مظروف دایره کون، سماوات سبع است و ارضین است و میلیاردها و میلیاردها کرات و جزایر آسمانی و کونی است. اینها مظروف هستند. اما ظرفی که کلّ این کائنات از سماوات و ارض و ارضین در آن جایگزین گردیدهاند، عبارت است از دو چیز. یک اصل که سدرةالمنتهی است و یک فرع سدرةالمنتهی که «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى». پس اینگونه نیست که قیامةالتدمیر و قیامةالإماته همه چیز را دگرگون بکنند، همانطور که «وَجْهُ رَبِّکَ» دگرگون نمیگردد و همانطور که «مَنْ شاءَ اللَّهُ» دگرگون نمیگردند «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ»[8] آن صعقهای که تمام جبال و آسمانها و دریاها و کوهها و زمینها را دگرگون میکند، منفجر میکند «السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ»[9] سماء منفطر میشود و هر خرد و درشتی در این انفجارِ آخرین جهان هستی دچار تبدیل میگردد، اما «مَنْ شاءَ اللَّهُ» و وجهالله از طرفی که در داخل این کون هستند، در داخل این دایره هستی وجود دارند و همچنین مکان اصلی آنها که عبارت است از جنةالمأوی «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى»[10] پیغمبر بزرگوار که در لیلةالمعراج بر حسب آیات اسراء و بر حسب آیات نجم سیر کردند، هم سیر روحی و نفسی بود و هم سیر بدنی بود، چنانکه روح پیغمبر بزرگوار پای بر فرق تمام ارواح جهان هستی و خلقت نهاد و احاطه بر کلّ مخلوقات از نظر روحی و نفسی، عقلی و علمی و معرفتی در آن موقعیت بالفعل یافت، همچنین از نظر بدن پا بر فرق کلّ جهان هستی گذاشت. این پا بر فرق کلّ جهان هستی گذاشتن، پیغمبر بزرگوار را از این ابعاد درونی کره جهان برون برد؛ روح او و همچین جسم او. «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى» این پیغمبر بزرگوار در دنیا بود، اما برزخ را که هیچ، قیامت را نیز در بعد جنةالمأوی که خداوند این جنت را ساخته است و این جنت نسبت به نار و جهنم یا جحیم یا عذابهایی که تعبیرات گوناگون در قرآن شریف دارد، موجود است، ما فعلیت بر آنها نمیفهمیم. چون فعلیت نار عبارت است از خود اهل نار. «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ»[11] بله، ظرف باشد، ممکن است باغ باشد، بوستان باشد، نهر باشد، دریا باشد، چه باشد و چه باشد که بعداً در این زمین و زمینه آتشی بیفروزند، به این معنا مکان نار موجود است و مادون جنةالمأوی و مادون سدرةالمنتهی در سماوات و در ارضین است و در هر کجا که هست، بحث آن بعداً میآید، این معلوم.
نسبت به نار اینطور است که نار دو بخش است: یک مکان نار است، یک خود نار است. مکان نار مطلبی است، مکان نار بدون نار، حرارت ندارد. مکان عذاب بدون فعلیت عذاب، عذاب ندارد، بلکه باغها، بوستانها، درختها، درهها، دریاها، گلستانها و چه و چه منافات ندارد. اما هر دو بخش جنةالمأوی موجود است. هم بخش مکانی آن، هم بخش جنت بودن آن در فعلیت نعمتها. درست است که نعمتهای خداوند مانند نقمتها این ظهور ملکوت اعمال زشت و زیبا است، درست است، اما در نار صددرصد است. آن مقدار که انسان عملیات یا عقیده نازیبا و زشت دارد، همان متحوّل به نار میگردد، زیادتر نیست.
پس قبل از اینکه قیامت کبری تأسیس گردد، قبل از اینکه نار و عذابی، وسائل عذاب نسبت به قیامت کبری درست شود، اصلاً نه ناری است و نه عذابی است. چون انسانها یا در این عالم هستند یا در عالم برزخ هستند. در این عالم که اعمال بد تحوّل به ملکوت خود تحول پیدا نکرده است که نار باشد و در عالم برزخ هم تحوّل کلّی پیدا نکرده است. «ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى»[12] است. ما میخواهیم «الْجَزاءَ الْأَوْفى» استفاده بکنیم. در دنیا انسان در خیر و شر جزای قلیل میبیند، چون عالم تکلیف است، چون عالم اختیار است. در برزخ جزای وسط و جزای برزخی میبیند، اما یوم القیامة الکبری نسبت به جزای به معنای عذاب این جزای صددرصد است. مکان نار، مکان جحیم الآن موجود است، هر چه هست داغ نیست، عذاب نیست، وسائل عذاب هرگز نیست، طباق ندارد، برای اینکه طبق نصوصی از آیات مبارکات «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» یا «صَلیُ الجهنّم» دو آیه داریم. «حَصَبُ جَهَنَّمَ» حطب داریم، صَلی داریم. صلی را که آقایان برادران مفسّر که چه مفسّر و چه مترجم به معنای ورود معنا کردند، صلی ورود نیست. صلی گیرانه است، یعنی اینها گیرانه جهنم هستند.
عابدین و معبودین به ذوات خود، به افکار خود، به عقاید منحرف خود، به اعمال خود اینها گیرانه جهنم هستند. مادام که گیرانه در جهنم نیست، آتش نیست. بنابراین الآن جهنم از نظر آتش و حرارت و عذاب وجود ندارد. از نظر مکان همه جهان غیر از سدرةالمنتهی که «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى» است و لذا در آیات مبارکات وعده نار است، وجود نار و فعلیت نار اصلاً حتّی از نظر اشاره هم نیست. ولکن جنت مخصوصاً این آیه مبارکه سوره نجم «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها» سدره المنتهی بود که در آنجا برای پیامبر رؤیت تجلّی حاصل شد، رؤیت معرفتی. سدرةالمنتهی در آنجا بود که پیغمبر در اینجا حالت تجلّی پیدا کرد «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى * فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ».[13]
آن وقت این سدرةالمنتهی که بود «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى» آدرس جنةالمأوی «عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى» است که فوق کره وجود است، نه داخل کره وجود. فوق کره وجود و محیط بر کره هستی است. پس این جنةالمأوی اگر مکان خالی است، بدون نعمت، جنت نیست. آیا زمین خالی بدون ساختمان خانه است؟ آیا لفظ خانه به زمین خالی بدون ساختمان اطلاق میشود؟ غلط است. صحّت اطلاق لفظ خانه در صورتی است که روی زمین خانه را ساخته باشند. آیا مواد اوّلیه سفرهای که میخواهند غذا بگذارند که شما بخورید، مواد اوّلیه هر کدام سر جای خود است. سبزی، سبزیفروشی، گوشت، قصابی، سیب زمینی کجا، میگویند سفره موجود است، این دروغ است. اگر میخواهد مَجاز بیاید، مجاز با چه جریانی که محتاج است به مرجّح.
«عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى» پس جنةالمأوی موجود است. این جنةالمأوی که موجود است در آیاتی که آیات قیامةالإماته است و تدمیر جهان و انفجار جهان است، شامل سماء و سماوات است. «وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ»[14] اگر شما در یک ظرفی چیزهایی گذاشتید، اگر گفتند: ظرف و مظروف هر دو از بین رفت، از بین رفته، اگر گفتند مظروف خالی شد، خوب ظرف وجود دارد، منافات ندارد. ظرف کلّ جهان خلقت عبارت است از جنةالمأوی و سدرةالمنتهی که جنةالمأوی نزد او است. آیات اصلاً نه صراحتاً و نه اشارتاً نسبت به جنةالمأوی حالت تدمیر ندارد. پس دو شخص است، دو شخص هستند که یک شخص و یک مکان. شخص عبارت است از «وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى»[15] «وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ»[16] که همان «مَنْ شاءَ اللَّهُ» هستند که غشوه و صعقه شامل حال آنها نمیشود و همچنین نسبت به «جَنَّةُ الْمَأْوى»، تمام جنات جهان، آن جناتی که در آسمانها است، آن جنتی که آدم در آن بود، آن جنتی که عیسی در آن زندگی میکند، تمام کرات معموره جهان و تمام جنات آن، تمام انسانهای آن، حیوانات آن، نباتات آن، آبهای آن، اجسام آن، اجزای آن، تمام مشمول این تدمیر هستند، اما از نظر روح «مَنْ شاءَ» و «وَجْهُ رَبِّكَ» و از نظر جسم، مکان «مَنْ شاءَ اللَّهُ» که جنةالمأوی است باقی است.
ما در روز سهشنبه آیاتی را نسبت به ارض حضور برادران خواندیم، آیاتی هم نسبت به جبال است و نسبت به آسمانها تعبیرات دیگر دارد، مثلاً راجع به نطویالسماء، این نطویالسماء طوری نیست که شامل ارض نباشد. این «کالظّرف و المجرور إذا اجتمعا افترقا و إذا افترقا اجتمعا» وقتی که ارض در مقابل سماء است، سماء شامل ارض نیست. مگر از باب خاص در مقابل عام. اما اگر خود سماء ذکر شد بدون ارض یا سماوات بدون ارض ذکر شد، تمام عالم خلقت را شامل است. زمین ما کجا است؟ زمین است در فضا است، در سماء است. بله اگر «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» فرمود، مراد از سماوات تمام کون است الّا سدرةالمنتهی و جنةالمأوی و مراد از ارض این ارض ما است یا با اضافه سایر ارضین سبع، اما لفظ السّماء که فرمود، یعنی کلّ اجواء وجود. کلّ اجواء و فضاهای وجود منهای سدرةالمنتهی و جنةالمأوی که شامل این ارض و ارضین و میلیاردها و میلیاردها ستارگان است.
بنابراین این آیاتی که راجع به سماء خوانده میشود، شامل ارض هم میشود. «يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا»[17] الی آخر. طومار آسمان در هم پیچیده میشود، در این طومار که در هم پیچیده میشود، اماته حاصل میشود، نسبت به احیاء و غیر احیاء تدمیر حاصل میگردد، منهای آن شخص و چیز «مَنْ شاءَ اللَّهُ» و جنةالمأوی طومار همه در هم نوردیده میشود و حالت فعلی آن از دست میرود. ارض هم جزء سماء است و جای ارض در سماء است. «رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»[18] امام باقر (ع)[19] بر حسب روایت دارد که «فَثَمَّ عَمَدٌ وَ لَكِنْ لَا تَرَوْنَهَا»[20] این ستارگان و این قندیلها که در جوّ آسمان بدون استوانه مشهود و مرئی هستند، به چه وسیله اینها سقوط نمیکنند و چرا استوار هستند؟ «بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها» استوانه دارند، استوانه مرئی نیستند. از جمله استوانههای غیر مرئیه، استوانه مادّی است که نیروی جاذبه عمومی است که بشر کشف کرده است و استوانهای که هم غیر مرئی است و هم خلقی نیست، عبارت است از قدرت ربالعالمین که قدرت ربالعالمین به این استوانههای غیر مرئی شعاع میدهد و این استوانههای غیر مرئی این قندیلها را میلیاردها میلیاردها را در فضا، در سیر خود و در مکان خود نگه داشته است.
سوره 21 (انبیاء)، آیه 104: «يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ»، سوره 25، فرقان، آیه 25: «يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ» آسمان به ابرها تشقّق پیدا میکند. چه ابرهایی؟ ابرهای بارانی است یا ابرهای دخانی و گازی است؟ مگر غمام فقط ابرهای بارانی است؟ غمام دارای چند بُعد است؛ یک بُعد از غمام سحاب است که ابرهای بارانی است. یک بُعد از غمام ابرهای غیر بارانی است، ابرهای عذاب است. یعنی سیاهیهایی که در آسمان پدید میآید و احیاناً این سیاهیها عذابهایی است که بر کسانی که مورد عذاب هستند وارد میشوند، اقوامی که مورد عذاب هستند و بخش دوم دیگر غمام عبارت است از غمام آخرین. غمام اوّلین آن شبهابرهایی است که اینها حامل عذاب هستند یا حامل رعد و برق هستند یا حامل حجاره هستند یا حامل چه هستند و این غمام موضعی است و غمام آخرین عبارت است از آن انفجاری که در اثر تشقّق سماء حاصل میشود. «يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ» مگر الآن غمام منشق نیست؟ نخیر. سماء منشق نیست. سماء یک موجود متّصل مترابطی است، گرچه از نظر بصر بعضیها پیدا است و بعضیها ناپیدا، کأنّه بعضیها وجود دارد و بعضیها نیست. شب که ما به آسمان مینگریم ستارگانی را مشاهده میکنیم و روز هم خورشید را مشاهده میکنیم و گمان میکنیم بقیه فضا است و اینها چیزی نیست، اما نخیر، این چیزهایی است غیر مرئی با بصر غیر مجهّز و اگر چشم سر ما مجهّز باشد، میتوانیم آن مواد دیگر را که گازهای آسمانی است مشاهده بکنیم یا فرض کنید مشاهده نکنیم.
آیات ابواب را میخوانیم. «يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزيلاً»[21] اینطور نیست که الملائکه آن هم جمع محلّی باللّام، اینها همیشه به ارض تکلیف و این ارض ما تنزّل پیدا بکنند. اینها اعوان هستند، اینها مأمور هستند که کارهایی را انجام بدهند، اما کارها در انحصار زمین نیست. اما یوم القیامة الکبری نسبت به ارض و ارضین تکلیف «وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزيلاً» فلذا در بعضی آیات که خداوند تحدّی میکند اشخاصی را که میگویند: ما میخواهیم ملائکه را ببینیم. اگر ملائکه را ببینیم و صدای اینها را بشنویم، اینها حامل وحی باشند یا بشر صاحب وحی را تصدیق بکنند، قبول میکنیم. «يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً»[22] این هم یوم الموت که حالت تنزّل بعضیِ ملائکه است که ملائکةالإماته هستند و یوم القیامة الکبری است که حالت تنزّل کلّی ملائکه است.
آیه دیگر سوره 44 (دخان)، آیات 10 و 11: «فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبينٍ * يَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَليمٌ» «يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبينٍ» این دخان همان غمام است یا مرحلهای از مراحل غمام است. «فَارْتَقِبْ» این خطاب است اوّل به رسول الله (ص)، خطاب روی لطف و عنایت است که منتظر باش چنین روزی را که این مکذّبین به آیات الله و کافرین عذاب خود را خواهند دید و وجه دیگر وجه عام است که مخاطب کلّ مکلّفین هستند. کلّ مکلّفین در انتظار قیامةالتدمیر باید باشند. «فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبينٍ» از جاهای دیگر دخان میآورد؟ از جاهای دیگر گاز میآورد؟ خیر، خود آسمان کلاً با کلّ کرات که از جمله کره زمین ما و زمینهای دیگر است، اینها تبدّل به «دُخانٍ مُبينٍ» پیدا میکنند.
دخان یا مبان است و یا مبین. احیاناً دخان مبان و بیّن است که میبینیم. ابرهای سیاهی که حامل عذاب هستند یا هرچه، میبینیم، ولکن ممکن است عذابی متوجّه ما نشود. احیاناً دخان مبین است، این دخانی که نشاندهنده انفجار کلّی جهان است و موت و تدمیر کلّی جهان خلقت است که این مرحله اولای قیامت است. آن وقت ما در آیات سوره فصّلت به خوبی این مطلب را خواندیم که: «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ»[23] مرحله وسطای حالت سماوی، گاز است. دخان هم از نظر لغت «المُستَصحَبُ مع اللَّهِيب»[24] آنچه از زبانه آتش برمیخیزد، اگر زبانه آتش تند هیزم باشد که آن دود است. زبانه آتش هیدروژن و اکسیژن باشد، مطلب دیگری است. آتش منحصر به این آتشی که ما با آن مأنوس هستیم نیست. هر آتشی و هر زبانه آتشی هر قدر خفیف باشد، قوی باشد، اقوی باشد، بدانیم یا ندانیم. آن انفجاری که برای کلّ جهان خلقت حاصل خواهد شد، این دخان مبین است.
یا سوره 52 (طور)، آیه 9: «يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً» مور دُردیالزّیت است. اگر روغن زیتون را بجوشانند یک تهماندهای دارد. این تهمانده روغن زیتون، نه روغن زیتون است و نه زیتون، حاصلی است از غلیان روغن زیتون، چنانکه روغن زیتون حاصلی است از فشردگی دانه زیتون. «يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً * وَ تَسيرُ الْجِبالُ سَيْراً»، «وَ لا يَسْئَلُ حَميمٌ حَميماً»[25] الی آخر که عرض کردیم آن روز که آیاتی که راجع به قیامتین بحث میکند، بعضی آیات اوّل قیامةالتدمیر است، بعد قیامةالتعمیر است. إماته، إحیاء. بعضیها به عکس است، اوّل إحیاء است بعد اماته است. بعضیها إحیاء را میگیرد بعد اماته. اوّل إحیاء را میگیرد، بعد اماته. بعضیها فقط احیاء است و بعضیها فقط اماته. این دو قیامت با هم در حقیقت مندغم هستند و پیاپی یکدیگر هستند و هر دو قیامت به نام یوم القیامة الکبری و یوم الآخر و یوم الحساب و از این تعبیرات داریم.
- در آنجایی که قیامت إحیاء مقدم باشد، خدا میخواهد نکتهای را بگوید؟
- بله، این را میخوانیم، نکاتی دارد. «يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً» و همچنین سوره 69 (حاقه)، آیه 16: «وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ» مگر سماء الآن واهیه نیست؟ واهیه، بندش سست شده است و داغان شده است، وهی با هاء هوّز «وَ انْشَقَّتِ…» الآن سماء انشقاق ندارد، بلکه حالت ارتباطی است. حالت ارتباطی اجواء و اجزاء و کرات و مرئی و غیر مرئی یک موجود متّصل به هم و بسیار محکم، چنانکه در سوره مبارکه طلاق و سورههای دیگر این مطلب تصریح شده است که «سَبْعاً شِداداً»،[26] سوره نبأ «وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً». هفت جوّ بسیار شدید، انسان گمان میبرد فضا است، قابل تمویج است، قابل این طرف و آن طرف کردن است و قابل تبدیل است به وسیله خلق. اما نخیر، «سَبْعاً شِداداً» است. در عین آن که گاز است، نه عین آنکه مرئی نیست، نه در عین آنکه به صورت بخار انسان خیال میکند، این «سَبْعاً شِداداً». ارتباط و هماهنگی این اجزای سماوات سبع چنانکه هر یک از سماوات نسبت به خودش بسیار بسیار محکم است که در هم نوردیده نمیگردد، مگر هنگامی که این حالت انفجار برای آن حاصل بشود. «وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ» سست میشوند، از سختی به سستی میگراید.
سوره 70 (معارج)، آیه 8: «يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ * وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ»، «يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ» مهل باز همان دُردیالزّیت است. مهل -این در حقیقت تشبیه است- همان باقیمانده از روغن زیتون است که این را میجوشانند و همچنین سوره 73 (مزمل)، آیه 18: «السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ» یک فطر است و یک انفطار است. فطر شکافتن سماء و سماوات و زمین است از ماده اوّلیه. سماء و سماوات از دخان و دخان از ماده اوّلیه. ارض همچنین از ماده اوّلیه. این فطر است. فطر میکند یعنی مفطور است. مرحله دوم انفطار است. انفطار فطر معاکس است، فطر معاکس ارجاع اینها است به حالت اوّلیه یا از حالت فعلیه به حالت تدمیر و حالت موت برگرداندن است. «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ * وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ»[27] که بحث کواکب را میکنیم.
و همچنین سوره 84، سوره انشقاق، آیات 1 تا 4: «إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ * وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ * وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ * وَ أَلْقَتْ ما فيها وَ تَخَلَّتْ» الی آخر. إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ» انشقاق در طومار متّصل مترابط آسمان که این دلالت بر کلّ وجود دارد، حاصل خواهد شد یا «وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ»[28] «كُشِطَتْ» کأنه این تشبیه شده است به شتر که اینها مألوف با شتر بودند. اگر پوست شتر را همینطور غلفتی بکنند، این شتر بیپوست خواهد شد، کأنه آسمان یک شتری است. ظرفی دارد و مظروفی دارد. پوست آسمان را میکنند، وقتی پوست آسمان کنده شد، دیگر تمام آسمان و آسمانیها از آن ارتباط و اتصالی که دارد برطرف میشود و اینها منفجر میشود. این پوست آسمان… -ما نمیخواهیم زیاد روی لفظ باشیم، چون این تشبیه است- آنچه محیط است بر کلّ آسمان و آسمانیها و زمین و زمینیها به طور کلّی محیط بر کلّ کون است که سدرةالمنتهی و جنةالمأوی است، او اگر هم کنده بشود، از بین رفتنی نیست. اگر مراد این باشد و اگر مراد این نباشد چیز دیگر است. این مربوط به سماء.
مربوط به انجم و کواکب «وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ» انتثار «وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ»[29] انتثار داریم و انکدار داریم. «وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ» «فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ»[30] این چند تعبیر دیگر است. یکی تعبیر انتثار است، در هم ریختن. فرو ریختن به کجا؟ اشخاصی که وارد نیستند، خیال میکنند که آسمانها نخودچیهایی هستند که به زمین میریزد. زمین چیست؟ زمین یکی از کوچکترین ستارگانی است که در کلّ میلیاردها و تریلیاردها ستارگان وجود دارد. انتثار در جوّ باکران، ما بیکران را نمیدانیم، حالا بگوییم بیکران به حساب ما. در جوّ بسیار بسیار وسیع ستارگان در هم میریزند و صعود میکنند. چون نیروی جاذبه اینها از بین خواهد رفت و حالت اماته کلّی حاصل میشود «وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ» «فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَت»، «وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ» هم طمس است، هم نسبت به نجوم انکدار است و نسبت به کواکب انتثار است. این پس چند حالت است. یک حالت انکدار است، انکدار با طمس مانند یکدیگر هستند، منتها انکدار اخصّ از طمس است. انکدار یعنی روشنیهای آن و انوار آن از دست میرود. طمس محو است.
پس در اینجا سه مرحله داریم:
مرحله اولی انکدار است که این چراغها خاموش میشود، چراغهای آسمان.
مرحله دوم: این چراغها شکسته میشود، از حالت شکستگی طمس میشود.
مرحله سوم: انتثار است که در هم میریزد. این سه حالت برای کلّ ستارگان جهان است. حالا اگر هم ستاره الکواکب و النجوم، اگر در انحصار سماء بوده باشد که بعضیها میگویند که خوب، اما اگر نه در سماوات دیگر -چنانچه این مطلب بیّن است- هم نجومی و ستارگانی وجود دارد، این همه اجواء وسیعه خالی که نیست. البته نمیخواهیم این را به عنوان دلیل بگوییم. در سماء دیگر و سماوات دیگر ستارگان و نجوم وجود دارد، این لفظ النّجوم و الکواکب تمام آنها را میگیرد. تمام کراتی که در کلّ جهان خلقت است، یک حالت انکدار و انفجار و طمس به خود میگیرد.
در قرآن شریف این انفجار مربوط به چند چیز است؛ «الْعَالَمُ کُلِّهِ»، العالم کلّه که در آیه اوّل سوره مبارکه حج: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ» ندارد زمین. یک بخشی از آن زمین است «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ * يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ» کجا؟ فقط همین زمین ما؟ مگر فقط زمین ما مرضعه دارد؟ مگر فقط زمین ما ناس دارد؟ مرضعه و ناس و مذکّر و مؤنّث و حیوان و انسان و غیر، در انحصار زمین ما اوّلاً نیست، ثانیاً اگر هم انحصار بود، این خاصّ بعد از عام است. چون این زلزال در اختصاص زمین نیست، بلکه زلزال کلّ جهان خلقت است. «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ * يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ» اینقدر شدید است. «وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ» منتها این عذاب دو بخش است؛ یک بخش عذاب است واقعاً به عنوان تعذیب است و عقوبت که از این مرحله آغازین مربوط است به کسانی که استحقاق عقوبت دارند, یک مرحله، مرحله کلّی است، مگر مرگ عذاب نیست؟ ولکن سلمان هم میمیرد، با ناراحتی میمیرد. ولکن مرحله سوم داریم که این «عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ» اصلاً شامل حال آنها نیست. آنها «مَنْ شاءَ اللَّهُ» وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ» هستند که آن حالت صعقه شامل حال آنها نمیشود و حالت مرگی هم که در این عالم دنیا شامل حال آنها میشود به تعبیر امیرالمؤمنین (ص) این مثل شیر پستان مادر برای او گوارا است.
مرگ برای او لقاء الله است، چنانکه اگر کسی در راه خدا اقدامی بکند، زخمی بخورد، این زخم برای او لذّتبخش است، این «الْعَالَمُ کُلِّهِ» است. 1- «العالم کلّه» 2- السّماء، 3- الأنجم و الکواکب. 4- الارض. ارض خاصّ ما و یا سایر ارضین نیست. 5- الجبال. 6- البحار. «فُجِّرَتْ»، «سُجِّرَتْ». هم تفجیر است و هم تسجیر است. تفجیر مقدّمه تسجیر است. چون هر قدر حرکت بیشتر باشد، حرارت زیادتر است. از نظر علوم مادّی نیز چنین است. هر قدر حرکت شدیدتر باشد، حرارت زیادتر باشد و هر قدر حرکت کمتر باشد، حرارت کمتر است. وقتی که آب به جوش میآید، ملاحظه میکنید که ذرّات آن به هم به سرعت بهطور متداخل به هم میپیچد. بحار، این بحار که فقط بحار ارض نیست، بعضی از کرات آسمانی مثل کره اورانوس آب است، از آب زمین سفتتر است ولکن آب است، این کره کلاً آب است و در آسمانها اقیانوسها و دریاها و آبهای زیادی وجود دارد. «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ»،[31] «فُجِّرَتْ»[32] چون این تفجیر و تسجیر در انحصار زمین است پس مراد از بحار هم بحار زمین طبعاً نخواهد بود.
«فُجِّرَت» که تفجیر است، انفجار و حرکت شدید و بسیار زیاد است و «سُجِّرَتْ» حرارت بسیار زیاد داغ است. بعد هم الحیوان و الانسان. «وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ * وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ»[33] و عشار که بعد بحث میکنیم. «وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ» این شترهایی که در سن ده ماهگی هستند و حالت بسیار خوبی را برای عربها داشتهاند، به عنوان بهترین نعمت «عُطِّلَتْ» اینها از حرکات حیاتی معطل خواهند شد. «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» این وحوش اعم از وحوش انسان یا وحوش غیر انسان باشد و نسبت به انسان هم «يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ»[34] و سایر آیاتی که تدمیر را نسبت به کلّ انسانها شامل دانسته است.
اینها آیاتی است که راجع به تدمیر کلّ جهان است و إماته کل جهان است، چه آنهایی که دارای شعور و عقل هستند یا نیستند، نبات هستند، جماد هستند، حیوان هستند، انسان هستند، فرشتگان هستند، حیوانات هستند، جن هستند، انسانها هستند، هر چه هستند، اینها به طور کلّی تدمیر میشوند.
مطالب دیگری در این باب وجود دارد که باید مفصّل صحبت بشود، اینجا من یک جمعبندی کردم راجع به ارض. راجع به ارض نُه تعبیر در قران شریف داریم. راجع به سماء ده تعبیر داریم و همچنین راجع به ارض تَبدّل الارض.
– «تُبَدَّلُ».
– تَبدّل الارض را خود من دارم میگویم. «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»[35] دوم: مقبوض شدن زمین «وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ».[36] سوم: حرکت شدید ارض «إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا»[37] «رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا» که ما تعبیر زلزال هم داریم. بعد حمل: «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ»،[38] «وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثيباً مَهيلاً».[39] «مُدَّتْ»،[40] کشش، کشش بسیار شدیدی نسبت به ارض خواهد شد که در اثر کشش «وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها»[41] و همچنین دکداک «دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا»[42] دک به شدّت حرکت کردن و کوبش یافتن و همچنین: «وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً»[43] بروز ارض به آن معنایی که عرض شد. باز صحبت میشود. «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ» الی آخر.
و راجع به سماء که طیّ سماء است، تشقّق سماء است، فتح سماء است «وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَكانَتْ أَبْواباً»[44] معلوم میشود سماء ابوابی دارد، ابواب جسمی دارد، ابواب روحی و معرفتی دارد، این ابواب مغلق است، اینطور نیست که بتوانند به ابواب سماء وارد بشوند. البته این باید بحث بشود. این سه بحث؛ در تمام این ابواب باز میشود و یک بعد از باز شدن ابواب این است که اهل جنت که بخش مهمّ مکلّفین هستند، اینها در کدام جنت خواهند رفت، در همان جنتی که عند سدرةالمنتهی است که جنةالمأوی است و دیگران هم اینطور نیست که فقط جحیم در همین کره کوچک زمین ما باشد، آنقدر این جحیم بزرگ است که «يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزيدٍ»[45] و همچنین مور جبال، مهر بودن جبال، انفطار جبال، انفراج جبال، کشط جبال و ذاتالرجع بودن جبال و الی غیر ذلک.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. روم، آیه 30.
[2]. دخان، آیه 10.
[3]. طارق، آیه 11.
[4]. ابراهیم، آیه 48.
[5]. الرحمن، آیات 26 و 27.
[6]. نجم، آیات 14 و 15.
[7]. انبیاء، آیه 108.
[8]. زمر، آیه 68.
[9]. مزمل، آیه 18.
[10]. نجم، آیات 13 تا 15.
[11]. انبیاء، آیه 98.
[12]. نجم، آیه 41.
[13]. نجم، آیات 8 و 9.
[14]. زمر، آیه 67.
[15]. لیل، آیه 20.
[16]. الرحمن، آیه 27.
[17]. انبیاء، آیه 104.
[18]. رعد، آیه 2.
[19]. در منابع حدیثی موجود از امام رضا (ع) نقل شده است.
[20]. بحار الأنوار، ج 57، ص 79.
[21]. فرقان، آیه 25.
[22]. همان، آیه 22.
[23]. فصلت، آیه 11.
[24]. الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 14، ص 209.
[25]. معارج، آیه 10.
[26]. نبأ، آیه 12.
[27]. انفطار، آیات 1 و 2.
[28]. تکویر، آیه 11.
[29]. تکویر، آیه 2.
[30]. مرسلات، آیه 8.
[31]. تکویر، آیه 6.
[32]. انفطار، آیه 3.
[33]. تکویر، آیات 4 و 5.
[34]. حج، آیه 2.
[35]. ابراهیم، آیه 48.
[36]. زمر، آیه 67.
[37]. واقعه، آیه 4.
[38]. حاقه، آیه 14.
[39]. مزمل، آیه 14.
[40]. انشقاق، آیه 3.
[41]. زلزله، آیه 2.
[42]. فجر، آیه 21.
[43]. کهف، آیه 47.
[44]. نبأ، آیه 19.
[45]. ق، آیه 30.