جلسه سیصد و پنجاه و دوم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

بهشت و بهشتیان و جهنم و جهنمیان – اهانت اعظم طارق به ولی عصر (عج)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».

مباحث متعدده‌ای درباره جنّت و نار یوم القیامة است که هر یک هر یک مطرح می‌شود و تا آن مقداری که از کتاب الله می‌فهمیم جواب آن را عرض می‌کنیم. یکی از مباحث این است که اهل جنـّت و اهل نار آیا هر دو ابدیت الی غیر النّهایة دارند که بحث آن را عرض می‌کنیم. راجع به ابدیت اهل جنّت ما هفت آیه داریم و راجع به ابدیت اهل نار دو آیه داریم. اگر چنانچه ما راجع به ابدیت اهل جنّت ادلّه دیگری نمی‌داشتیم «وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ»[1] یا «عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ»[2] یا «فيها مَا تَشْتَهي‏ أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ‏»،[3] اگر این ادله را نمی‌داشتیم، می‌گفتیم ابدیت اهل جنّت در جنّت نیز آخر دارد. چون ابدیت را به هر موجودی که نسبت بدهند، معنای مناسب با آن موجود را می‌دهد.

ابدیت نسبت به خداوند متعال که «لا اوّل له و لا آخر»، این ابدیت به معنای این است که اصلاً آخر ندارد، چون موت ندارد. اما ابدیت نسبت به غیر الله چون غیر الله ذاتاً آخر دارد و اگر بخواهد استمرار پیدا کند این رحمت خاصه رب‌العالمین لازم دارد و محتاج به دلیل است. نسبت به ابدیت اهل جنّت الی غیر النّهایة ما ادلّه قرآنیه داریم که به افاضه رب‌العالمین هم جنّت آخر ندارد و هم اهل جنّت. اما دو آیه‌ای که مربوط به ابدیت اهل نار فی النّار است، ما این‌جا دلیل لازم نداریم که لا نهایت مطلقه را نفی کنیم، بلکه عدم الدّلیل کافی است. عدم الدّلیل کافی است بر اینکه ابدیت اهل نار مناسب با وضع مخلوق است. اگر گفتند فلان کس حبس ابدی است، یعنی چه؟ یعنی مادامی که زنده است. ابد نسبت به موجودی که حادث است، اوّل دارد و آخر دارد، یعنی مادامی که زنده است.

بنابراین دو آیه‌ای که در قرآن شریف راجع به خلود ابدی گروهی از اهل النّار تصریح دارد، به خودی خود یعنی مادامی که زنده هستند. اگر مردند نار هم می‌میرد، «فلا نار و لا اهل نار». ولکن اضافه بر این جهت، ما ادلّه بسیار زیادی کتاباً، عقلاً، عدلاً، سنّتاً بر این مطلب داریم که کسانی که استحقاق بقاء در نار دارند، این بقاء إلی غیر النّهایة نیست، بلکه نهایت دارد؛ چون عصیان محدود بوده است، بنابراین جزای عصیان هم محدود است. این بحث خلود است که ما بارها در نجف و در این‌جا کرده‌ایم، باز هم إن‌شاء‌الله بحث خواهیم کرد، اگر زنده ماندیم.

مطلب دیگر که این هم بسیار مهم است، تمام مطالب مهم است. مطلب دیگر این است که آیا در جنّت احتمال این مطلب وجود دارد یا امکان این مطلب وجود دارد که حسدی در کار باشد، عصیانی در کار باشد، ترک واجبی باشد، فعل حرامی باشد؟ قبل از این سؤال آیا همان‌طور که مکلّفان در عالم تکلیف مکلّف به انجام واجباتی و ترک محرّماتی هستند، چون واجبات و محرّماتی در عالم تکلیف و عالم ابتلاء و عالم اکتمال وجود دارد، در جنّت هم وجود دارد؟ چون تکلیف دارای دو بُعد است: یک بُعد ابتلاء است و یک بُعد اکتمال است، ابتلاء و آزمایش است که آخرت جای آزمایش نیست، اما تکامل است که هر سه نشئه نشئات تکامل است. بلکه تکامل یوم القیامة الکبری از یوم البرزخ و از یوم الدنیا اکمل است و اقوی است. این بحث اوّل که آیا اصولاً در جنّت واجباتی وجود دارد که اسم آن را تکلیف بگذاریم؟ چون تکلیف یعنی به زحمت افتادن، تکلیف این است، مسئولیت غیر تکلیف است، مسئولیت اعمّ از تکلیف است.

تکلیف از کلفت و سختی و صعوبت می‌آید. اگر فعل واجبی یا ترک حرامی صعوبت دارد، مخالفت با نفس امّاره دارد، جدّیت دارد، چه دارد، اسم آن تکلیف است. البته این تکلیف دارای این معنا که هست، مربوط به معصومین و مخصوصاً معصومین درجه اوّل نیست. اگر به پیغمبر وحی شود نماز نخوان تکلیف است، نماز بخوان تکلیف نیست، اگر معاذ الله به پیغمبر وحی شود که کار حرام انجام بده، این تکلیف است، کار حرام کردن تکلیف است، ترک آن تکلیف نیست. چون «شیطانی أسلم بیدی»،[4] یعنی نفس امّاره بالسّوء که در پیغمبر هم وجود دارد در برابر او تسلیم است. «أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمينَ‏»[5] یا «أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ».[6]

ما نسبت به مردمان عادی می‌گوییم، نسبت به مردمان عادی تکلیف است با وجود نفس امّاره بالسّوء و مبارزه‌ای که بین نفس و عقل وجود دارد، این سخت است، تکلیف است، دشوار است که انسان واجبات را انجام بدهد که از جان خود، که از فکر خود، که از مال خود، که از هستی خود، که از هر چه، از وقت خود مصرف کند تا واجبات را عمل کند و محرّمات را ترک کند. این بُعد ابتلاء است که در آن اکتمال هم وجود دارد.

بُعد دیگر بعد اکتمال است. طاعة الله، عبادت الله، اتّجاء إلی الله، فقط قدم فکر و عقل و فطرت و قلب و حس و خفی و اخفاء و تمام مراحل وجود انسان و غیر او از مکلّفان، منحصراً در راه خدا باشد و فی مرضات الله باشد. آیا در جنّت تکلیفی وجود دارد؟ حسابی وجود دارد؟ حساب اعمّ از تکلیف است. اگر انسان به آسانی واجبات را انجام بدهد و به آسانی محرّمات را ترک کند، این مکلّف به انجام واجبات و مکلّف به ترک محرّمات نیست، بلکه فقط بعد مسئولیت است. چون تکلیف سختی است، این برای او سخت نیست. حالا، آیا در جنّت مسئولیتی در ترک واجب یا فعل حرام یا تکلیفی در ترک واجب یا فعل حرام از برای اهل جنّت هست یا نیست؟

تکالیف دو بُعدی است: یک بُعد از تکالیفِ بایدها: وجوب‌ها و نبایدها: حرمت‌ها، اصلی است، اصلاً قابل تغیّر نیست. در کلّ شرایع و در کلّ نشئات این مسئولیت وجود دارد و قابل انفصال نیست. توحید، می‌شود انسان در جنّت آزاد شود مشرک شود؟ ظلم، می‌شود در جنّت انسان آزاد باشد ظلم کند؟ قدرت هم که بیشتر است، وسایل هم زیادتر است. زنا، می‌شود در جنّت معاذ الله انسان به فکر زنا، به فکر لواط، به فکر مساحقه، به فکر دزدی، به فکر هرزگی بیفتد؟ این سؤال است دیگر، این سؤالات وجود دارد، ببینیم ما جواب آن را چگونه از کتاب الله استفاده می‌کنیم. محرّمات اصلیه‌ای که در تمام شرایع حرام بوده، شراب خوردنی که عقل را می‌پوشاند، نه شراب جنّت، آن خمری که «لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ‏ * لا فيها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ‏»[7] نه، اسم آن خمر است. آن خمری است که شهوت را می‌پوشاند و عقل را باز می‌کند، چهره عقل بازتر و روشن‌تر می‌شود و درخشش بیشتری پیدا می‌کند و در راه معرفةالله و طاعةالله قدم‌‌های وسیع‌تر و شایسته‌تری برمی‌دارد، خمر جنّت آن است.

اما آیا می‌شود کسی در جنّت به فکر بیفتد یا بتواند خمری که عقل را می‌پوشاند، خمری که موقتاً دیوانه می‌کند، انسان مصرف کند؟ خمر که عقل را می‌پوشاند و نفس امّاره بالسّوء را آزاد می‌گذارد که هر چه خواهد بکند، این در کلّ شرایع، در کلّ مسئولیت‌ها، در کلّ تکالیف، در کلّ نشئات، دنیا و برزخ و آخرت نباید باشد و نیست بعللٍ شتّی که عرض می‌کنیم. واجبات اصلیه طاعة الله است، واجبات اصلیه احترام به مؤمن، واجبات اصلیه توافق با مؤمنین و غیره. آنچه واجبات اصلیه است که در کلّ شرایع و در کلّ نشئات بوده است و هست و خواهد بود، در دار تکلیف بوده است و در برزخ وجود دارد و یوم القیامة الکبری خواهد بود، این‌ها ثابت هستند. حالا چطور این‌ها آن‌جا خواهد بود با اینکه دار تکلیف نیست؟ بحث می‌کنیم.

اما محرّمات وقتیه، محرّمات ابتلائیه، «وَ عَلَى الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذي ظُفُرٍ … ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ‏».[8] ببینید این تحریم است: «حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا» الی آخر، چیزهای لذّت‌بخش و اجزای لذّت‌بخش از انعام را بر یهودی‌ها حرام کردیم «ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ»، در جنّت که بغی‌ نیست. یا عنوان جزا است یا عنوان ابتلاء است یا عنوان تکامل. واجب‌ها و محرّمات از این سه بُعد، از این مثلّث خارج نیست: یا عنوان جزا است، کاری کرده است باید عذاب ببیند، در جنّت عصیانی نیست که انسان تخلّفی کند و عذاب بکشد. یا عنوان ابتلاء است، جنّت و عالم قیامت جای ابتلاء نیست، ابتلاء این‌جا است. یا به عنوان تبلور و تکامل است، این عنوان در هر سه نشئه وجود دارد، مخصوصاً در یوم القیامة الکبری از برای اهل جنّت. پس واجبات و محرّمات دو بخش است، آن بخشی که اصالت دارد و لازمه عبودیت است، ببینید آن بخشی که لازمه عبودیت در برابر معبود است و نسبت به معبود از برای عابد لازمه است، ذاتاً به حساب عبد بودن و فقیر إلی الله بودن و تصمیم أمام الله بودن، ذاتاً بر انسان مسجّل است، اسم آن را هر چه می‌خواهید بگذارید، تکلیف بگذارید، مسئولیت بگذارید، هر چه می‌خواهید بگذارید که بعد بحث می‌کنیم، این در جنّت وجود دارد.

قدم‌های عالیه‌ معرفت الله و عبودیت خدا در جنّت برای معصومین بالاتر از دیگران است. برای محمّد و محمّدیون از همه بالاتر، آن‌جا با کمال سرعت در مقام طاعت و عبودیت هستند. نمی‌گوییم شکل نماز این‌طور است، شکل را ما کاری نداریم، اصل عمق طاعة الله و عبودیة الله و اتّجاء إلی الله. و همچنین محرّمات اصلیه که از جمله اشراک بالله است، اشراک بالله که نمی‌شود در جنّت حلال باشد، این‌ها اگر احیاناً مقداری پاک هم نبوده‌اند، «وَ يُخْرِجْ أَضْغانَكُمْ‏»،[9] با توبه و با شفاعت و با عذاب و با چه و با چه تطهیر می‌کنند، وقتی قدم در جنّت می‌گذارند پاکِ پاک هستند، انحرافات همه به آن اوضاعی که مقرّر شده است از بین رفته است. آدم نجس را در جنّت نمی‌برند، آدمی که می‌خواهد باز دروغ بگوید، باز هم می‌خواهد دزدی کند، باز هم جنایت کند، اگر بشود، این نیست.

پس در بُعد محرّمات اصلیه نیز چنین است، آنچه اصلاً حرام است. آیا طبع انسان از نظر بشری، فقط بشری، ایمانی نه، طبع انسان از نظر بشری آن‌طور که خداوند تکوین کرده است و بر مبنای این تکوین تشریح کرده است، طبع مرد می‌سازد که با زن او کسی دیگر باشد؟ نه، طبع مرد نمی‌سازد. آیا خداوند این طبع تکوینی معصوم را در جنّت عوض می‌کند؟ بالاتر می‌رود. آیا فطرت انسان‌ها در جنّت عوض می‌شود یا تبلور پیدا می‌کند؟ عقول انسان‌ها عوض می‌شود یا تبلور پیدا می‌کند؟ عاطفه‌های انسان‌ها، احکام ذاتیه انسان‌ها بما هُم انسان عوض می‌شود یا تبلور پیدا می‌کند؟ نگاه بد به ناموس انسان کردن یا بالاتر و بالاتر و بالاتر که در دنیا تکویناً و تشریعاً در کلّ شرایع ممنوع است، آیا امکان دارد که در جنّت چنین چیزی باشد؟ بله، احکام ابتلائیه، احکام عقوبتی آن‌جا… «حرّمنا» چرا این‌طور کردی و «أوجبنا» چرا این‌طور کردی، احکامی که به عنوان عقوبت است در جنّت نیست، احکامی که به عنوان ابتلاء است و آزمایش است، در جنّت نیست.

احکامی که انسان را در راه عبودیة الله و معرفة الله در بُعد وجوب تعالی می‌دهد و انسان را ترقی می‌دهد و احکام اصلیه محرّمه که انسان را دور می‌کند، دور می‌کند از آنچه خداوند می‌پسندد و راضی است، دور می‌کند انسان را از فطرت اصلیه انسانیه که کسی با زن او نه، کسی با چنان نه، کسی چنان، این‌ها در جنّت ثابت و برقرار است، این یک تقسیم. پس اینکه به ما گفته‌اند و ما شنیده‌ایم و احیاناً قبول کردیم که در آن‌جا هیچ تکلیفی نیست یعنی چه؟ این را باید معنا کرد. یعنی می‌شود کسی به سراغ زن دیگری، به سراغ حوریه دیگری در جنّت برود؟ که دعوا هم می‌شود، اوقات تلخی هم می‌شود، ناراحتی هم می‌شود. فطرت همان فطرتی است که خداوند معصوم خلق فرموده است و بعد بر مبنای تعقّل صحیح در مرحله دوم و بر مبنای شریعت صحیحه در محور سوم، این مثلّث انسان‌ساز است در آن مراحل و درجاتی که خداوند می‌خواهد. این یک.

دوم: چرا انسان در جنّت ترک واجب اصلیه کند؟ ترک واجب برای چه؟ فعل حرام برای چه؟ این چراها آن‌جا وجود دارد، زمینه نیست. اوّل مرحله‌ نسبت به خود انسان است. مرحله دوم زمینه‌ای در آن‌جا وجود ندارد. دزدی برای چه؟ حاجت است، هر چه بخواهد آناً در آن‌جا حاضر می‌شود. توجّه به زن دیگران برای چه؟ زیباتر است، خوب برای شما زیباتر، هر چه می‌خواهید، «ما تَشْتَهي‏ أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ».[10] از نظر امور مالی، خانه، زن و غیره، هر چه شما بخواهید، اوّلاً شما در آن‌جا طاهر هستید، پاک هستید، نفس امّاره در آن‌جا فعّال نیست، عقل فعّال است، معرفت فعّال است، قدم در راه خدا گذاشتن فعّال است. این‌طور نیست که در دار دنیا قدم در راه خدا گذاشتن حتی در میان مسلمان‌ها جرم است، که عرض می‌کنیم، حتی در میان مسلمان‌ها.

دیروز گریه کردیم، امروز هم باید گریه کنیم، فردا هم همچنین، سه روز برای ولیّ امر (ص) عزا می‌گیریم، بعداً عرض می‌کنم. بدترین فحشی که یزید به امام حسین نداد، اعظم طارق به امام زمان داده است. اما، اما را با چند نکته بعد عرض می‌کنم. در جنّت این‌طور است، در جنّت اوّلاً، ثانیاً، ثالثاً، رابعاً، خامساً در جهات گوناگون ترک واجبات اصلیه همیشگی نیست و فعل محرّمات اصلیه همیشگی در کلّ شرایع و فطرت‌ها و تکوین‌ها هرگز نیست. دوم این‌که زمینه ندارد، چرا عبادت الله را ترک کند در آن‌جا که جهل‌ها مبدّل به علم شده است، نفسانیت‌ها به عقل مبدّل شده است؟ تمام آنچه را که موجب خطا است از درون انسان و از برون انسان از بین رفته است، نفس امّاره در آن‌جا اسلمه است، شیطان خارج در آن‌جا راه ندارد، چه انسان باشد، چه غیر انسان باشد. جریاناتی که فریبنده باشد و انسان را فریب بدهد و به غیر راه خدا بکشد، آن‌جا نیست. جو، جوّ نور است، جوّ معرفت است، جوّ حقیقت است، مسابقه در خیرات است، در استمرار برزخ که برزخ هم در استمرار عالم دنیا بوده است.

واجبات ترک شود اصلاً زمینه ندارد، عبادت خدا ترک نمی‌شود. اگر خداوند در جنّت خاتم‌النبیین (ص) را امر کند؛ او را مثال می‌زنم که روشن باشد وگرنه ما که نمی‌فهمیم، امر کند که خاتم‌النبیین یک لحظه به خدا توجّه نکند خود این نار است، این عذاب است، این تکلیف است. اگر وحی شود -بر فرض محال، معاذ الله- به یکی از اهل جنّت که برو با حوری فلانی زنا کن، این عذاب است، اصلاً نمی‌شود. در آن‌جا زمینه از برای ترک واجبات اصلیه و فعل محرّمات اصلیه اصلاً وجود ندارد، نفس امّاره داخلی، شیطان خارجی، انسان خارجی.

نیاز، نیاز یا نیاز مادّی است یا نیاز معنوی است، نیازهای مادّی انسان از آن هنگامی که قدم در جنّت می‌گذارد تا الی غیر النّهایة هر طور بخواهد خداوند به طرفة عینی ایجاد می‌نماید، «وَ لَدَيْنا مَزيدٌ»[11] کسی هم که عقل او نمی‌رسد خداوند بیشتر… حوریه‌ می‌خواهد، قصر می‌خواهد، غذا می‌خواهد، میوه‌ می‌خواهد، باغ می‌خواهد، نهر می‌خواهد، نهر عسل می‌خواهد، نهر لَبَن می‌خواهد، نهر آب می‌خواهد، هر چه انسان در جنّت می‌خواهد، تحصیلی نیست که برود بدزد، چه چیزی بدزد؟ اصلاً زمینه ندارد، نظر به زن دیگری کند؟ نه.

-‌ [سؤال]

-‌ این هم از جمله بحث‌هایی است که می‌کنیم. مثلاً از عیسی ‌بن مریم (ع) سؤال کردند: آقا حسد در جنّت نیست؟ فرمود: نه. گفتند: چطور؟ مثال زد. این مثال خیلی عالی است. فرمود: یک بچّه دو ساله که یک زیرجامه و یک کت، کت که نه، یک زیرجامه کوچک اندازه خود به پا کرده، آیا این حسد می‌برد به آدم دو متری که زیر جامه دو متری پای او است؟ نه، چون که خودش می‌داند کوچک است و او بزرگ است. حسد‌ها برای جهالت‌ها است، چون انسان نمی‌داند، حسد می‌برد. حسدها، غیبت‌ها، جرم‌‌ها، تخلّف‌ها، ترک واجب‌ها، فعل حرام‌ها، برای نفس امّاره داخل، نفس امّاره خارج، محدودیت‌ها، محرومیت‌ها، زمینه همه این‌ها وجود ندارد، این بهشت خدا است.

جهنّم خدا، ما یک جایی را داریم که از جهنّم بدتر است، الآن در آن هستیم. جهنّم خدا، آیا در جهنّم ظلم در آن‌جا بر جهنّمیان مسلّط است یا عدل؟ عدل مسلّط است. مقتضای عدل است، اگر خداوند از عذابی کم نکند، زیاد نمی‌کند. برای اینکه جزاء مطابق عمل بدی است که انسان کرده است. اگر توبه نشد، چه نشد، چه نشد، اگر خداوند عذاب را کم نکند، زیادتر نمی‌کند. پس جهنّم محلّ عدل الهی است. اما زندگی من‌ها و شما‌ها در پاریس‌ها و در لبنان‌ها و در آمریکاها و در هر جای دیگر، اگر قدغن باشد ما در راه خدا قدم بگذاریم، این بدتر از جهنّم نیست؟ در یک جوّی زندگی کنیم که به نقطه اصلی عالم امکان که نماینده کلّ امامان و پیامبران است فحش داده‌اند، فحش هرزه داده‌اند، ناراحت نباشیم؟ در درون فرق نکنیم؟ گریه نکنیم؟ ناله نکنیم؟ ما را بزنند و فحش بدهند و بکشند، داد نزنیم؟ قدغن است؟

من این چند روز را برای اهانت به ولیّ امر (عج) اعلام عزا می‌کنم، چه اهانتی. البته در اعلام پخش شده، بعضی برادران می‌گفتند که اگر حرف‌های اعظم طارق پخش نمی‌شد، بهتر نبود؟ گفتم: نه. ما باید بدانیم که نسبت به ولیّ بزرگ پروردگار چه می‌گذرد، بدانیم، بفهمیم که چه می‌کنند تا بفهمیم که چه باید بکنیم. اگر ما ندانیم که بدترین فحش ناموسی را به ولیّ امر داده‌اند، یا ابن الحسن شما زنده‌ هستید، به شما فحش می‌دهند و ما زنده هستیم، بشنویم و جواب ندهیم؟ یزید با امام حسین چنین نکرد، بدن را کشت، اما کسی که نماینده کلّ معصومان است، نماینده کلّ نیکان است، آن طرف دنیا به او فحش بدهند، هرزه بگویند، مسخره کنند و ما هیچ نگوییم؟ چه کسی می‌تواند جلوی زبان ما را بگیرد؟ من خیال می‌کنم که شیطان هم مایل نباشد جلوی زبان ما را بگیرد. ای بدتر از شیطان‌ها! ای بدتر از یزید‌ها! ای بدتر از شمر‌ها! ای بدتر از سنان‌ بن انس‌ها! ای دیوانه‌های معمّم و مریّش! شما جلوی اعلامیه‌ای که فتوای قتل و اعدام او را داده است، می‌گیرید؟ اعلامیه قدغن است؟ دیروز چند نفر به منزل ما از فلان‌‌جا آمدند که از نظر سیاسی ایران این اعلامیه‌ قدغن است. شما معنا کنید. آیا گریه کردن هم قدغن است؟ قدغن است؟

اگر یک حیوانی را در خانه شما بزنند، بی‌جهت بزنند ناراحت می‌شوید، حیوان است، ناراحت می‌شوید، اگر فرزند شما را بزنند ناراحت می‌شوید، زن شما را بزنند، سیلی بزنند. از امیرالمؤمنین (ع) سؤال کردند، در یک جلسه‌ای عدّه‌ای از اصحاب حضور داشتند، یکی یکی بنا شد بگویند چه وقت است بر مرد و غیرتمند خیلی سخت می‌گذرد. یکی یکی گفتند، یکی مالی گفت، یکی مقامی گفت. اصرار به امیرالمؤمنین که شما بگویید، نمی‌گفت، اصرار. فرمود: آن لحظه بر مرد، مرد غیرتمند و شجاع سخت می‌گذرد که با کمال قدرتی که دارد، ناموس او را سیلی بزنند و در به پهلوی او بزنند و بچّه او را سقط کنند، برای خدا هیچ نگوید، قیام نکند. این وظیفه است. ناموس اسلام، ناموس کلّ ادیان، ناموس بشریت، ناموس وجهٍ عام را این بی‌ناموس‌ها، این لامذهب‌ها، این حیوان‌ها، به عنوان مجلس ملّی پاکستان این‌طور فحش دادند که من دیروز آن را برای شما نخواندم. خود شما در ادامه بخوانید. ما ناله نکنیم؟ گریه نکنیم؟

امروز جمعه نیست، اما بخش‌هایی از دعای ندبه را می‌خوانم. اگر آن هم قدغن است، پس دعای ندبه را از مفاتیح‌ها بردارید، دادگاه ویژه مبارک، بردارید، قرآن را خط بکشید. اصلاً نباید در راه خدا گریه کرد، نباید در راه خدا متأثّر شد، نباید اشک ریخت. گریه کنید، امروز جمعه نیست، اما با هم این جملاتی که خود ولیّ امر به ما یاد داده‌اند، چون دعای ندبه برای ایشان است، این جملاتی که ولیّ امر به ما یاد داده‌اند، ما می‌خوانیم و ایشان را صدا می‌زنیم. ما هر سال سه روز به عنوان عاشورای ولیّ امر عزا خواهیم داشت، دیروز و امروز و فردا، چنان‌ که در حمله‌ای که به مسجد امام رضا شد، در پاکستان و بعضی جاهای دیگر شنیدم آن روز را عزا می‌گیرند و قهوه می‌خورند. چنانکه حمله اوّل و دوم که حمله اوّل هفتاد یا هشتاد پاکستانی بودند که مأموریت داشتند و حمله دوم عده‌ای از الوات قم و جاهای دیگر بودند، ما برای هر کدام از آن‌ها شنیدیم که عزاداری می‌شود. عزاداری برای قرآن و عزاداری برای عترت.

ما خودِ جملاتی که ولیّ امر فرمودند، همین جملات را می‌خوانیم و گریه می‌کنیم. اگر پخش نوار آن از نظر سیاست اشکال ندارد، نوارهای آن هم همه‌جا پخش خواهد شد.

در یک جلسه‌ای در پاکستان این خوانده شود و همان کسانی که می‌خوانند، فریاد می‌کنند، ناله می‌کنند، به هر طرح که شده است این ملعون را اعدام کنند إن‌شاء‌الله.

ما سه عزا می‌گیریم:

1- عزای اهانت‌هایی که به ولیّ امر شده است؛

2- عزای سکوت حوزه؛

3- عزای ممانعت از پخش اعلامیه‌ای که حامل فتوای بر اعدام این شخص است.

سه عزا می‌گیریم. جوّ مبارک اسلامی ما را و جمهوری مبارک اسلامی ما را لجن زده‌اند این لامذهب‌ها! به نام خدا ضدّ خدا، به نام دین ضدّ دین، به نام شرف بی‌شرفی، به نام ناموس بی‌ناموسی! من نمی‌توانم بعضی از مطالب را عرض کنم، اما تو صد حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.

اگر مرحوم آقای خمینی، امام (رض) قیام فرمودند قیام علیه توله رضاخان و رضاخان و هر چه نانجیب است، حالا ما نانجیب‌تر داریم، لامذهب‌تر، بی‌شعورتر، احمق‌تر، نادان‌تر، دیوانه‌تر از رضاخان و پسر رضاخان و صدّام و کسانی هستند که جلو می‌گیرند اشک برای مصیبت امام زمان نریزید، اعلامیه به در و دیوار نزنید، ممنوع است. آنچه گفتند و گذشت قابل ذکر نیست، این دیوانه‌ها مراجعه می‌کنند و خانه ما را می‌گردند؟ این دیوانه‌ها سه طبقه خانه ما را می‌گردند که اعلامیه پیدا کنند؟ اهل خانه را مضطرب می‌کنند؟ مگر ما هروئین پنهان کرده‌ایم، دیوانه‌ها؟! مگر ما در این‌جا توپ و تانک داشتیم؟ مگر ما ضدّ هوایی داشتیم؟

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

فردا هم به عنوان سومین روز بعد از بحث اخلاقی إن‌شاء‌الله ما گریه خواهیم کرد. اگر جلوی اشک ما را با ژ3‌ها نگیرند، اگر گاو‌ها لگد نیندازند، ما فردا هم گریه خواهیم کرد، چون گریه ممنوع نیست.

-‌ وفات امام باقر (ع) است.

-‌ بله، معلوم است، چند جهت دارد، هم وفات امام باقر (ع) است، می‌خواستم عرض کنم شما سبقت فرمودید. هم وفات امام باقر (ع) است، هم اعدام ولیّ امر (عج) با این هرزه‌درایی‌ها. به یاری خداوند متعال، خدا به همه شما و همگان توفیق دهد. نزدیک بود قلب من از کار بیفتد، ولکن خداوند عنایت فرمود که توانستم با هم مقداری گریه کنیم. بحث بعدی هم إن‌شاء‌الله خواهد بود.

«وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ».


[1]. الرحمن، آیه 27.

[2]. هود، آیه 108.

[3]. فصلت، آیه 31.

[4]. الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج ‏18، ص 352.

[5]. غافر، آیه 66.

[6]. انعام، آیه 14.

[7]. صافات، آیات 46 و 47.

[8]. انعام، آیه 146.

[9]. محمد،‌ آیه 37.

[10]. فصلت، آیه 31.

[11]. ق، آیه 35.