جلسه سیصد و شصت و ششم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

خلود در جهنم

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

ما در ظهورات قرآن شریف و بلکه در نصوص قرآن هم یک نص و یا ظاهر مستقر داریم و احیاناً غیر مستقر. حساب مستقر و غیر مستقر هم از جهات گوناگون است. مثلاً مطلبی در ذهن ما تبلور یافته و ما باور کرده‌ایم، قبل از نظر صحیح به قرآن شریف، بنابراین عامل درونی و یا عامل و عواملی برونی مطلبی را برای ما درست و روشن جلوه داده است. در این صورت هر قدر آن مطلب در فکر ما قوی‌تر باشد، نظر صحیح ما به آیه مربوطه صحیح‌تر خواهد بود. مخصوصاً در صورتی که نظر سطحی و مروری و حاشیه‌ای به آیه قرآن باشد و نه نظر عمیق و خالی کردن و جدا شدن از عوامل درونی و برونی.

اگر ما با عواملی درونی یا برونی که منهای وحیِ صحیحِ متقنِ مورد دقت است، حتی به نصوصی از آیات مراجعه کنیم، نص را طور دیگر می‌فهمیم، برخلاف نص می‌فهمیم، تا چه رسد ظاهر. آیاتی که ظاهر است در مطالبی که ظاهر قرآن هم نص است، اگر درصد دلالی آیه‌ای، کلمه‌ای در قرآن کمتر از صددرصد است و بیش از پنجاه درصد است، مقتضای «بَيانٌ لِلنَّاسِ»[1] و افصح و ابلغ بودن این است که ظاهر قطعاً مراد باشد. و اینکه گفته می‌شود ظاهر، به حساب کلمات دیگران است و به این حساب است که ممکن است درصد دلالی آیه بالاتر از نیمه باشد، اما قرینه‌ای در خود آیه یا جای دیگر مطلب را برگرداند. در هر صورت نص که دلالت صددرصد است و ظاهر که دلالت کمتر از صددرصد و بیشتر از پنجاه درصد است، این‌ها برحسب انظار و نگرش‌ها فرق می‌کند. اگر نگرش، نگرش کسی باشد که حاشیه‌ای می‌نگرد، سطحی می‌نگرد و اضافه بر این دو گناه عوامل درونی و برونی برخلاف نص یا ظاهر آیه دارد، نص آیه را خلاف آن می‌فهمد و ظاهر آیه را نیز خلاف آن می‌فهمد.

اما اگر انسان دو کار انجام بدهد، تخلیه و تحلیه، خود را از کل عوامل درونی و برونی تخلیه کند، من چه می‌خواهم کنار برود، من چه نمی‌خواهم کنار برود، دیگران چه فرموده‌اند کنار برود، حتی ضرورت انظار چیست همه کنار برود. اگر من و شما و ماها و شماها اهل تحقیق هستیم و می‌خواهیم از قال الله مطلب بفهمیم، نه قال الله در بُعد فهم فلان و بهمان، اول لا إله را، آنچه با قرآن تناسب ندارد و از غیر قرآن اتخاذ شده است، ولو انسان یقین کرده است، چه با عوامل درونی و چه برونی، لا إله، کنار بگذارد. إلّا الله؛ در میدان فقط کلام خدا است، با نظر عمیق و صحیح و بدون به همراه داشتن عوامل درونی و برونی به آیه سه نظر کند که تفصیل آن را قبلاً عرض کردم. نظر به خود آیه صحیح و نظر به آیات اطراف آن صحیح و نظر به کل آیاتی که بر همین مبنا بحث دارد و همین سخن را می‌خواهد بگوید. در این صورت نظر تالی‌تلو عصمت خواهد شد.

آقایان بزرگوار، چه مفسّرین و چه غیر مفسّرین و حتی مفسّرین هم که در بحث خلود نظر ایجابی خلود ابدی إلی غیر النهایة دارند، به ده، دوازده آیه که برخورد می‌کنند یا کرده‌اند یا نکرده‌اند، ما در سوره اسراء جمع کرده‌ایم، ده، دوازده آیه. به این‌ها می‌خواهند استدلال کنند که خلود إلی غیر النهایة الأبدیة است. چرا؟ روی همان افکار شهرت، روی همان ادلّه به خیال خود آن‌ها فلسفه یا ادلّه عرفانی و یا چه و یا چه و یا چه. چه عوامل درونی و چه عوامل برونی موجب شده است که حتی علامه بزرگوار، استادنا الأعظم در تفسیر، علامه طباطبایی هم این‌جا دچار لغزش شده است. به این‌گونه آیات خواسته است استدلال کند که خلود اهل نار که اهل جنت نخواهند بود، إلی غیر النهایة الفلسفیة است، هیچ دلیلی هم از قرآن ندارد مگر ادلّه قرآنی بر ضد این نظر. افکار فلسفی این بزرگوار در این‌جا غلبه کرده با اینکه خیلی آزاد بوده است. خیلی جاها برخلاف افکار فلسفی نظر داده، برخلاف افکار عرفانی نظر داده، برخلاف افکار فقهی نو اگر خواسته است بحث کند که خیلی درصد آن کم است نظر داده، اما بالاخره انسان می‌لغزد. کسی که تمام عمر خود در فلسفه بوده، ولو در قرآن زیاد بحث کرده و تحوّل عمیقی در حوزه مبارکه قم ایجاد کرده است، اما اگر ما مرزها را حفظ کنیم، می‌بینیم که هم در فقه خود، هم در فلسفه خود، هم در عرفان خود، هم در عقاید خود تحمیل اتوماتیکی و «من حیث لا یدری» احیاناً یا «من حیث یدری» به حساب اینکه از نظر فلسفی برای من مطلب روشن است.

چون از نظر فلسفی برای من روشن است، بنابراین ما آیه را این‌طور می‌توانیم بفهمیم، اصلاً آیه نص در این مطلب است، آیه ظاهر در این مطلب است یا نص در مطلب است. ولی وقتی که با لا إله إلّا الله جهت اول تجرید از عوامل درونی و برونی و جهت دوم تحلیه‌، با فکر صحیح به آیات مراجعه کنیم، اصلاً آیات دلالت ندارد بلکه به عکس دلالت دارد. ما آیه اول را دیروز خواندیم. آیه دوم، سوره مبارکه اسراء، صفحه 292، آیه 97: «وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ»، اول صفحه است، صفحه 292، آیه 97: «وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ»، چه هدایت تکوینی باشد و چه هدایت تشریعی باشد و چه بهتر هر دو. «وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ». «مَنْ يُضْلِلْ» چه کسی است؟ یک «مَنْ ضَلَّ»[2] داریم یک «مَنْ يُضْلِلْ» داریم، ضلالت در تقسیم خیلی مختصر دو بُعد است: کسی از ضالّین است، «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ»، از ضالّین است، اما اصرار در ضلالت ندارد، ضلال است. بی‌حالی می‌کند که به راه حق قدم بردارد، بی‌حالی می‌کند که برای به دست آوردن حق کوشش و کاوش کند. این صددرصد کافر نیست، «و لو کان» این مقصّر است.

گاهی اوقات خیر، این ضلالتی که وجود دارد ضلالت را عمداً طی می‌کند و طی‌ می‌کند و عمق می‌دهد و تمام عنادها و حمق‌ها را بر آن می‌افزاید که خداوند در این‌جا اضلال می‌کند. «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ».[3] او را به طرف ضلالت هُل می‌دهد، با مال، با بنین، با علم، با مقام، با صحت، با چه. نه اینکه خداوند هدایت نمی‌کند، کسی را که نمی‌خواهد هدایت شود هدایت نمی‌کند، خیر، هل می‌دهد. «وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ»،[4] ببینید «قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ». این شیطانی که در ضلالت به شیطنت و عناد خود ادامه دهد «قَيَّضْنا»، کمک می‌فرستیم. بند شیطان‌های دیگر را باز می‌کنیم طرف این می‌فرستیم بیشتر شیطان شود. این چه کسی است؟ «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ». پس این جهنمی‌های درجه اول است که آیه بحث می‌کند نه کل جهنمی‌ها، کل جهنمی‌ها، البته آن‌هایی که اهل بهشت نخواهند بود بحث می‌کنیم، جهنمی‌هایی که اهل بهشت نخواهند بود بحث خلود و ابدیت دارند و الّا جهنمی‌هایی که مقدار کمی یا زیادی می‌مانند بعد به بهشت برمی‌گردند، این‌ها بحث نیست. طبق تقسیمی که دیروز عرض کردیم.

جهنمی‌هایی که روی بهشت را نخواهند دید که آقایان فلاسفه و مفسّرین و عرفاء و دیگران می‌گویند إلی غیر النهایة الفلسفیة است و به این آیات احیاناً می‌خواهند استدلال کنند، این آیه این زمره را دارد می‌گوید؟ خیر، این آیه زمره دوم است، زمره اولِ این جهنمی‌ها کسانی هستند که در جهنم می‌مانند تا آن‌جایی که عذاب عادلانه شایسته خود را ببینند و بعداً در جهنم می‌میرند، چون شایسته بهشت هم نیستند، آیه این را نمی‌گوید. آیه آن دسته‌ای را می‌گوید که این‌ها مادامت النار در جهنم هستند، مادامت العمر نه. مادامت النار در جهنم هستند، کسانی که مادامی که این وقود نار وجود دارد و شاید هم بیشتر در جهنم هستند، بعداً نار و اهل نار می‌میرند، آیه این را دارد بحث می‌کند.

حالا از کجای آیه؟ «وَ مَنْ يُضْلِلْ»،[5] «يُضْلِلْ»، «مَن ضَلَّ» نیست، «فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ». «مَنْ يُضْلِلْ» همه کفّاری که وارد جهنم می‌شوند نیستند، کفّاری هم که وارد جهنم می‌شوند و در جهنم می‌میرند قبل از اینکه نار خاموش شود نیستند، بلکه دسته سوم هستند؛ کسانی که خدا آن‌ها را به طرف ضلالت هل داده است، این‌قدر این‌ها خباثت و ملعنت و عناد دارند که خدا به طرف ضلالت هل می‌دهد، اگر عمر می‌دهد، اگر مال می‌دهد، اگر چه می‌دهد، برای اینکه بیشتر به طرف ضلالت بروند.

«فَلَنْ تَجِدَ»، استحاله، اگر ضلالت، ضلالت عادی بود «لَن» ندارد. «فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ»، بعد: «وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً». با چهره به جهنم پرتاب می‌شوند، چهره وقود، «عُمْياً» کورها، «بُكْماً» لال‌ها، «صُمًّا»، کرها. «مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ»، مأوایی و پناهگاهی جز جهنم ندارند، بیرون بیایند و به بهشت بروند نیست. دوم: این‌طور نیست که جهنم بماند این‌ها بمیرند، این هم نیست، چون «مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ». مأوا با آوی صددرصد برابر هستند، «كُلَّما». این‌جا است که «كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعيراً». هر هنگام که بخواهد به خاموشی گراید «زِدْناهُمْ سَعيراً»، سعیر را بر آن‌ها زیاد می‌کنیم. سعیر «النَّارُ الشَّدِيدَةُ التَّأَجُّجِ»، نه آتش عادی. آتشی که بسیار بسیار سوزنده است و گیرندگی آن بسیار شدید است. «ذلِكَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآياتِنا وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً»[6] منکر معاد «وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَديداً». آقایان از کجای این آیه درمی‌آورید که ممکن نیست کسانی اهل بهشت نباشند، اهل جهنم باشند، اما چون گناهان این‌ها کمتر است ولو ثواب ندارند، گناه آن‌ها کمتر است ابدیت ناری ندارند، قبل از اینکه آتش خاموش شود این‌ها خواهند مرد، از کجا شما این را نفی می‌کنید؟ آیه که این‌ها را ندارد.

آیه آن تراز اول مشعل‌داران کفر و عناد را بحث می‌کند، «كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعيراً»، هر چه بخواهد به خاموشی گراید و آتش کمتر شود «زِدْناهُمْ سَعيراً». تا چه زمانی؟ تا آن وقتی که استحقاق دارند. چه زمانی است؟ تا وقتی که آتش وجود دارد و گیرانه آتش خود این‌ها هستند. پس این آیه بر چه دلالت دارد؟

– [سؤال]

– این سؤال دوم است، این سؤال دوم است فردا جواب می‌دهم. این آیه دوم. سوم: سوره حج، آیه 22.

– «زِدْناهُمْ سَعيراً» دلیل نمی‌شود؟

– فکر می‌کنیم، هم من فکر می‌کنم هم شما فکر کنید، به یاد داشته باشید. صفحه 334، آیه 22، سوره حج: «كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعيدُوا فيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ». این‌ها چه کسانی هستند؟ ببینید اولاً ما که معتقد هستیم گروهی از جهنمیان صرف، نه مادامت النار در جهنم هستند تا چه رسد إلی غیر النهایة، و نه اهل بهشت خواهند بود، بلکه در این بین عذاب شایسته خود را می‌بینند و در جهنم می‌میرند، این آیه راجع به آن‌ها نیست. آیه راجع به درجه اول جهنمی‌ها است، آیه قبل از آن را ببینید: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في‏ رَبِّهِمْ فَالَّذينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَميمُ * يُصْهَرُ بِهِ ما في‏ بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ * وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَديدٍ».[7] برای همه جهنمی‌ها این نیست، «كُلَّما أَرادُوا». اولاً «كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها» بحث است، فرض کنید این همه جهنمی‌ها هستند. همه جهنمی‌ها که به بهشت نخواهند رفت، فرض کنید این‌جا بیاید، ولکن «كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها».

پیش از آنکه عذاب شایسته خود را ببینند، بخواهند از جهنم خارج شوند یا به بهشت بروند که هیچ، یا نه جهنم نه بهشت، نمی‌شود، ما که نمی‌گوییم از جهنم خارج می‌شوند. ما که عرض نکردیم یک دسته از جهنمی‌ها که اهل بهشت نخواهند بود و مادامت النار هم خلود ابدی ندارند، بلکه مادام‌العمر هستند، ما گفتیم در جهنم می‌میرند. آیا مردن در جهنم خروج از جهنم است؟ آیه خروج می‌گوید. حتی در صورتی که ما آیه را شامل هر دو دسته جهنمی بگیریم، دو دسته جهنمی که اصلاً به هیچ وجه اهل بهشت نخواهند بود، دسته اول کمتر در جهنم خواهند بود، دسته دوم بیشتر در جهنم خواهند بود. هر دو خارج بشوند نیست، خروج نیست. موت در جهنم که خروج نیست، ما یک خروج از جهنم داریم، یک موت در جهنم داریم، اگر کسی در خانه خود مرد، از خانه خود بیرون رفت؟ در خانه خود مرد. پس در دو بُعد آیه دلالت ندارد، چطور شما آقایان هم نظر حاشیه‌ای می‌کنید و هم آن مطلبی که در نظر شما از نظر فلسفه و این حرف‌ها ثابت شده است، می‌خواهید بگویید خیر، این خلود إلی غیر النهایة است، چون اگر بخواهند خارج شوند نمی‌شود. خیر، البته نمی‌شود خارج شوند، ولکن مادامی که در جهنم هستند این دو مادام است، یک مادام راجع به رئوس‌الضلالة است که مادامت النار، خلود ابدی ناری. یک مادام، مادام‌العمر است که قبل از اینکه جهنم خاموش شود، این‌ها در جهنم خاموش می‌شوند و این مقتضای عدل الهی است که بیشتر از عذابی را که استحقاق دارند، این‌ها نبینند.

– [سؤال]

– راجع به حیات اهل نار ما عرض کردیم، می‌خواهیم بگوییم نار آخر دارد. آیه دیگر، صفحه 365 قرآن، سوره الفرقان، آیه 65: «وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً». این کلام اهل بهشت است که عذاب جهنم را توصیف می‌کنند، «إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً». غرام چیست؟ این معنی آن است، آقایان می‌خواهند استدلال کنند، غرام یعنی چه؟ همان‌طور که سه بُعد بودن همیشگیِ مثلث است و نمی‌شود مثلث باشد و سه بُعد نباشد، همین‌طور این کسانی که در جهنم می‌روند «إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً» است، همیشگی است، خوب همیشگی است. کدام همیشگی؟ همیشگی الی غیر النهایۀ ربانی است؟ نه، این‌ها که رب نیستند، مخلوق هستند، مخلوق که إلی غیر النهایة نیست. دوم، همیشگی مادامت النار؟ بله، عده‌ای هستند. عده‌ای از اهل جهنم که رئوس‌الضلال هستند همیشگی مادامت النار هستند. وقتی که این کنده هیزم دیگر کنده بودن نداشت و دیگر آتش نداشت، چون عذاب خود را دید، این خاموش می‌شود، جهنم خاموش خواهد شد، این را ما قبول داریم. سوم، کسانی که قبل از اینکه جهنم خاموش شود عذاب خود را دیده‌اند، ولو مقداری هم مانده و جهنم خاموش شده، عذاب خود را دیده‌اند، این‌ها می‌میرند. این با «غَراماً» منافات دارد؟ نه. چرا؟ برای اینکه آقایان ملازمت عذاب با شخص گناهکار به اندازه گناه است، مگر این‌طور نیست؟ ملازمت عذاب بر مبنای عدل الهی است، بر مبنای عدل الهی ملازمت عذاب با اهل عذاب به مقدار گناه است.

آن کسانی که مادامت النار هستند، مقدار گناه مادامت النار است، وقود جهنم هستند. آن کسانی که مقداری قبل از اینکه جهنم خاموش شود می‌میرند، خدا مقرر کرده که این‌قدر این زنده باشد که به این مقدار عذاب مستحق ببیند، این «غَراماً» نیست. اگر کسی بیست سال ضرر کرد، بعد نفع برد، می‌شود گفت که این ضرر شما لازمه اشتباه شما است، خوب تا بیست سال اشتباه کرده، بعد که اشتباه نکرده است. […] در این‌جا «إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً»، ملازمه در عذاب. بله، عذاب با کافر ملازمه دارد، به اندازه کفر او یا بیشتر؟ یا کمتر؟ بیشتر که غلط است، بلکه کمتر بر مبنای «وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ».[8] «إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً»[9] به اندازه استحقاق.

سوره زخرف، آیه 77، صفحه 495: «وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمينَ * ‏وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ». به این بهتر می‌توانند استدلال کنند، چه کسانی؟ جهنمی‌ها به مالک و رئیس کل قوای جهنم، فرمانده کل قوای جهنم و رهبر جهنم، «‏وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ». از خدا بخواه، «رَبُّنَا» نمی‌گوید، چون ربوبیت رب و رحمت رب که شامل این‌ها نیست، این الآن عذاب است. ولی شما که خدا به شما ترحم کرده است و لطف کرده، «لِيَقْضِ عَلَيْنا»، یعنی چه؟ خداوند علیه ما حکم کند، چیست؟ بمیریم یا از جهنم خارج شویم، یا بمیریم و یا از جهنم خارج شویم. «قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ»، شما بیرون رفتنی نیستید و در جهنم هم -به استدلال آن‌ها- ماندنی هستید.

سؤال: ماکثون تا چه زمانی؟ اولاً این‌ها چه کسانی هستند؟ این‌ها کسانی هستند که در بدترین مراحل کفر هستند، قبل از آن «إِنَّ الْمُجْرِمينَ في‏ عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ * لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فيهِ مُبْلِسُونَ‏َ».[10] یعنی خلود ابدی ناری. «لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فيهِ مُبْلِسُونَ»، عذاب نار نسبت به آن‌ها کم نمی‌شود، «وَ هُمْ فيهِ مُبْلِسُونَ»، لباس جهنم را به تن پوشیده‌اند و این لباس همیشه به تن آن‌ها است. «وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمينَ».[11]

لباس جهنم در تن آن‌ها است و کم نمی‌شود تا چه زمانی؟ إلی غیر النهایة فلسفی؟ چه کسی گفته است؟ ابد نار؟ بعضی از آن‌ها بله. ابد عمر؟ بعضی از آن‌ها بله. هر دو مبلسون هستند. «وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ».[12] اولاً و ثانیاً و ثالثاً، اولاً مربوط به دسته اول ناری‌ها است که در جهنم نمی‌میرند، بلکه با نار خواهند مرد، این را ما بحث نمی‌کنیم. ثانیاً اگر هم شامل دسته دیگر ناری‌ها باشد که خلود ابدی مادام‌العمر دارند، این حرف‌ها برای چه زمانی است؟ «وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ»، یعنی چه؟ یعنی قبل از آن مقدار عمری که عذاب شایسته را ببینیم، جان ما را بگیرد. یک سال قبل، یک ماه قبل، دو ماه قبل. «إِنَّكُمْ ماكِثُونَ»، مکث بر مبنای عدل یا ظلم؟ مکث بر مبنای عدل که صراحت آیات مقدسات قرآن است که «جَزاءً وِفاقاً»[13] است، این «جَزاءً وِفاقاً» را اگر دید، الآن با سایر جهنمی‌ها زنده بماند؟ بیرون برود؟ آیه گفت بیرون نمی‌رود، همان‌جا بمیرد؟ بله. پس این مکث مادامی است، مکث مادام‌الاستحقاق است، پس این استدلال این‌جا نیست.

آیه 27، سوره مدثر، صفحه 576: «سَأُصْليهِ سَقَرَ * وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ * لا تُبْقي‏ وَ لا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ * عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ»[14] الی آخر. این راجع به چیست؟ از قضا تمام این آیات در جواب اول مربوط به دسته اول ناری‌ها است که خلود ابدی ناری دارند. اگر هم دوم باشد، بر مبنای عدل و «جَزاءً وِفاقاً» طبعاً باید بمیرند. چون خروج که غلط، ماندن آن‌ها غلط، خروج آن‌ها به دلیل آیات قبلی غلط، ماندن آن‌ها هم ظلم است، غلط، بنابراین باید بمیرند. این دسته اول هستند. «سَأُصْليهِ سَقَرَ»، ببینید «سَأُصْليهِ سَقَرَ»، یعنی «أوقِدُهُ سَقَرَ» این سقر که عبارت است از نار «شدیدة التأجّج» این نار از خود این کنده‌هیزم‌ها درمی‌آید. خود این‌ها وقود هستند و حطب هستند و حصب هستند و چه هستند و چه هستند. «سَأورِدُهُ» نیست، «سَأُصْليهِ» است. او را به آتش جهنم می‌گیرانیم. جهنم آتش ندارد، خود این‌ها. این بمب ساعتی را منفجر می‌کنیم، این بمب ساعتی آتش ناری جهنمی را، در ساعت جهنم این را منفجر می‌کنیم، آتش از بیرون نمی‌آید. گیرانه خود آن‌ها هستند، مثل دو سنگ چخماق که به هم می‌زنند یا سنگ چخماق را به چه می‌زنند، از بیرون آتش نمی‌آید، از درون سنگ چخماق با این برخورد آتش بیرون می‌آید.

این‌جا سنگ چخماق جهنم از درون این کنده‌هیزم‌ها آتش را شعله می‌زند، «سَأُصْليهِ سَقَرَ * وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ»، سقر کجا است؟ سقر دَرْک سابع است. «إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»[15] یا «لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»[16] سقر این‌جا است، روایات هم همین را می‌گوید، اگر هم نگوید سقر بدترین مرحله آتش است، بدترین درکات جهنم است. «لا تُبْقي‏ وَ لا تَذَرُ».[17] «لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى‏»[18] هم داریم که بعداً خواهیم خواند. «لا تُبْقي‏ وَ لا تَذَرُ»، نه نگاه می‌دارد که مثل آدم‌ها زنده باشد، نه رها می‌کند که بمیرد، نه زنده است نه مرده، چطور؟ «لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى». اولاً تا چه زمانی؟ تا نار وجود دارد، برای کسانی که ابدیت ناری دارند یا برای ابدیت عمری. کسانی که قبل از خمود نار ابدیت عمریه دارند. در این ابدیتی که یا ابدیت ناری است یا ابدیت عمری است، بلکه قبل از آن هم، کسانی که ابدیت عمری هم ندارند، بلکه در جهنم مقداری می‌مانند و بعداً به بهشت می‌روند، آن‌ها هم «لا تُبْقي‏ وَ لا تَذَرُ» هستند. اگر آیه را ما به تمام جهنمی‌ها تعمیم بدهیم «لا تُبْقي‏ وَ لا تَذَرُ» در موقف عذاب است نه آنکه او را بیشتر عذاب کنند که ظلم است، کمتر، بیشتر او را عذاب کنند نیست.

ولکن آیه اولاً مربوط به جهنمی‌های درجه اول است و ثانیاً اگر مرتبه دوم که خلود ابدی عمری است بگیرد، بلکه خلود موقت غیر عمری را بگیرد، در این بین «لا تُبْقي‏ وَ لا تَذَرُ». این آتش جهنم طوری است که نه می‌گذارد زنده بمانم نه بمیرم، مرگ که در کار نیست، «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ».[19] حیات هم نیست. این بین الموت و الحیاة است. بله، روح در بدن وجود دارد، اما این زندگی است؟ کسانی هستند که می‌گویند این مرگ بهتر از زنده بودن ما است، برای اینکه این مرگ در زندگی ما قوی‌تر از مرگ واقعی است که دیگران مرده‌اند. پس یا زندۀ مطلق یا مرگ مطلق یا بین الموت و الحیاة است. در آتش، غذای او آتش، آب او آتش، حیواناتی که به او حمله‌ور می‌شوند و چه و چه، این هم نمی‌میرد و هم این زندگی نیست. این چه زندگی است که انسان هر چه می‌خورد، هر چه می‌آشامد، همه کوفت و زهرمار باشد و همه ناراحتی و داد و فریاد باشد؟ «لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ».[20]

– [سؤال]

– سقر آن درک هفتم جهنم است.

– [سؤال]

– نه، «عَلَیْها» که جهنم است، چون سقر مذکر است، «عَلَیْها» به جهنم برمی‌گردد.

– [سؤال]

– چرا؟

– «وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ * لا تُبْقي‏ وَ لا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ».

– سقر مذکر است، مؤنث که نیست، مذکر که مؤنث نمی‌شود. آیه چند بود؟

– 27.

– قبلاً عذاب جهنم داشت، جهنم مؤنث است، پس این به جهنم برمی‌گردد. «سَأُصْليهِ سَقَرَ * وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ * لا تُبْقي‏ وَ لا تَذَرُ». «لا تُبْقي» چیست؟ اولاً «لا تُبْقي» مونث است، «وَ لا تَذَرُ» مؤنث است، «لَوَّاحَةٌ» مؤنث است، «عَلَيْها» مؤنث است، و الی آخر مؤنث است. بنابراین سقر به مجموع برنمی‌گردد، بلکه به آن قسمت از سقر که به عنوان عام جهنم است. چون اگر انسان بخواهد توجیه کند که توجیه غلط است، این تحمیل می‌شود. لفظ سقر در لغت عربی و در ادب عربی مذکر است، بنابراین این ضمیر مؤنث به سقر به عنوان عام هم برمی‌گردد، نه به عنوان خاص. سقر به عنوان خاص درک هشتم است و سقر به عنوان عام جهنم است، چون درک هشتم در چیست؟ در جهنم است.

– این لفظ اگر مذکر باشد […]

– اولاً معنا مؤنث مجازی است، مؤنث حقیقی که نیست. اگر معنا مؤنث حقیقی مثل هند بود، لفظ هند مذکر است و معنای آن مؤنث حقیقی است، ضمیر مؤنث است، باید برگردد.

– معنای سقر چیست؟

– بدترین درک، درک اسفل، درک مذکر است.

– سقر به معنای خود آتش نیست؟

– این هم برای فردا باشد. آیه 13، سوره غاشیه. این باشد، من خسته شدم.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. آل‌عمران، آیه 138.

[2]. مائده، آیه 105.

[3]. صف، آیه 5.

[4]. فصلت، آیه 25.

[5]. اسراء، آیه 97.

[6]. اسراء، آیه 98.

[7]. حج، آیات 19 تا 21.

[8]. اعراف، آیه 156.

[9]. فرقان، آیه 66.

[10]. زخرف، آیات 74 و 75.

[11]. همان، آیه 76.

[12]. همان، آیه 77.

[13]. نبأ، آیه 26.

[14]. مدثر، آیات 26 تا 30.

[15]. نساء، آیه 145.

[16]. حجر، آیه 44.

[17]. مدثر، آیه 28.

[18]. اعلی، آیه 13.

[19]. نساء، آیه 56.

[20]. مدثر، آیه 29.