«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
بر مبنای عدالت و رحیمیت ربالعالمین، هر جا که زمینه رحمت باشد، رحمت حتمیت دارد. «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ»[1] از آیاتی است که بوجهٍ عام دلالت دارد بر اینکه به هر چیزی رحمت میرسد مگر آن چیزی که اصلاً شایسته رحمت نیست، یا شایسته عذاب است، یا نه شایسته رحمت است و نه شایسته عذاب است.
اگر کسی کار شرعی و خوبی انجام میدهد طبعاً شایسته رحمت است، و اگر کسی گناهی انجام میدهد طبق قاعده کلیه شایسته عذاب است، اما اگر کسی گناهی را انجام داد بعد توبه کرد، یعنی دعوت الهی را استجابت کرد که «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً»[2] یا آیات دیگر، امر خداوند را انجام داد و توبه کرد، این توبه کار بدی است یا کار خوبی است؟ به امر الهی است اولاً، ثانیاً مقصود از توبه، رفع و از بین بردن گناه گذشته است و بالاترین مرتبهاش این است که توبه نصوح باشد و این تکرار نشود. پس این کار، کار خوبی است.
در زمینه کاری که انسان انجام میدهد و خوب است و طبق امر الهی است، آیا این از اشیائی هست که «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» باشد یا نه؟ در اینجا قبول این توبه رحمت است یا رفض این توبه رحمت است؟ اگر این کسی که طبق امر الهی، خواسته است گناه گذشته خود را جبران کند و توبه کرده است، هم قبول این توبه رحمت است بر مبنای اصل رحمت ربانیه و هم طبق امر الهی توبه کرده است و هم آیاتی که اصول رحمات ربانیه را در موارد شایسته مؤکد و مسلّم میداند.
توبه دو حالت دارد: یک حالت توبه واقعی است. یا واقعاً توبه کرده است، یا شرایط هست یا شرایط نیست. شرایط توبه، اولاً شرط خود توبه این است که واقعیت دارد. بعد اصلاح، بعد «آمَنَ»، بعد «و اعتصم بالله». یک شرط، دو شرط، سه شرط یا چهار شرط. اگر شرط اول توبه در کار بود و توبه واقعیت داشت، حتی بدون شرایط هم توبه است، حتی بدون شرایط هم، این بنده این قدم را بعد از انجام گناه به سوی حق برداشته است و شایسته این است که مورد لطف و رحمت ربالعالمین قرار گیرد، تا چه رسد هنگامی که این توبه واقعیت دارد و شرایط توبه کلاً انجام شده است، ولی تأخیر شده است. یک سال بعد، دو سال بعد، یک ماه بعد. من قریب در کار نیست.
اگر توبه انجام شده است و واقعیت دارد و «مِنْ قَريبٍ» نیست، در این صورت چرا «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ»؟ «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ»[3] بر اساس آیه مبارکه نساء آیه 18 –که دیروز مطالبی بحث کردیم- إنّما برای حصر است. منحصراً برگشت به بندگان تائب از گناهان، از طرف خداوند واجب است، یعنی پذیرش این برگشت و توبه بر خداوند واجب است که خداوند بر خودش واجب کرده است، نسبت به چه کسی؟ «لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ»[4] یکی «بِجَهَالَةٍ». اگر عمل سوء کند «عن عمدٍ» و «بِجَهَالَةٍ» نباشد، پذیرش توبه این آدم واجب نیست. دوم: «ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ».[5]
– اگر عمدی باشد…
- همین دیگر، داخل این آیه نخواهد بود، آن قیودی که آیه دارد. سؤال ما هم همین است.
پس شرط اول، پذیرش توبه علی الله، اولاً اینکه واقعاً توبه باشد. نه اینکه «قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ»[6] که آیات دیگر دارد. واقعاً توبه باشد. واقعاً برگشت به الله کرده است و برگشت به الله، چه زمانی ممکن است؟ «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا»[7] تا خداوند توفیق ندهد به این بنده گناهکرده که توبه کند، نمیتواند توبه کند. پس با اذن تکوینی رب العالمین و توبهای که خداوند «علی» این عبد کرده است، این شخص موفق به توبه شده است. حالا که موفق به توبه شد و توبه واقعی هم کرد، چه با شرایط و چه بی شرایط، این زمینه رحمت ربالعالمین است. ولی در اینجا، دو شرط مهم در جایی که خداوند پذیرش توبه را بر خودش واجب فرموده است:
اولاً «يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ»، «عن عمدٍ» خیر، کسی که عمداً کافر بوده است «قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ»[8] کسی که کافر بوده است، ابوجهل بوده، ابولهب بوده، ابو هر چه بوده، عمداً کافر بوده ولی بعداً مسلمان شده است «يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ» قطعاً. پایینتر از آن این است که این آدم مسلمان است و عمل گناه کرده است، زنا کرده است، شراب خورده است، چه کرده است، چه کرده است، از روی علم، از روی عمد، پس این داخل «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ» نخواهد بود. این شرط اول.
شرط دوم: «ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ» «مِنْ قَرِيبٍ» به کجا میخورد؟ یعنی قرب این گناه. قرب این گناه که آخر عمر نیست. این آدمی که ده یا پانزده ساله است و در حد تکلیف است و گناه کرده و در سن هفتاد سالگی توبه میکند، این «مِنْ قَرِيبٍ» است؟ واقعاً هم توبه میکند. اگر واقعاً توبه میکند، شرایط توبه را هر چند سخت، اصلاح است و ایمان است و استعانت بالله است و… که در آیات دیگر است، تمام شراط توبه را منهای «مِنْ قَرِيبٍ» بودن انجام میدهد، باید مشمول آیه «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ» نباشد. «فَأُولٰئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» چرا؟ چون این توبه علی الله است و بدون چون و چرا خداوند توبه را میپذیرد. «وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً» این نقطه أولی.
دوم: «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ». نمیفرماید «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ»، ما یک «علی الله» داریم، یک «للتائب» داریم، یک هیچکدام. نه خداوند حتماً میپذیرد، نه شخص تائب شایستگی دارد که توبه او پذیرفته شود. این را میخواهد بگوید. «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ» دیگر علی الله نیست. «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ» نه علی الله، نه للتائب، علی الله که نیست. «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ» نه سوء، بلکه سیئات، این متبحر در گناه است، فرورفته در گناهان است. «حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» تا أمارات موت ظاهر میشود و انسان میخواهد بمیرد.
- فرق سوء با سیئات چیست؟
- سیئات جمع است، رقش جمع بودن است.
«قَالَ» ببینید این «لَیْسَ» کلی، یعنی این توبه، توبه نیست و اگر هم توبه باشد قبول نیست، نه «علی الله» است نه «للتائب» است نه «لله» است، اصلاً این توبه نمیشود قبول شود «حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» نفرمود «تابَ الْآنَ»، نفرمود «حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ تابَ»، خیر «قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ». این «قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» یعنی توبه نیست؟ این از ترس مرگ توبه میکند. اگر مرگ در کار نباشد، صدها سال هم باشد توبه نمیکند. از خود «قَالَ» استفاده میکنیم که این توبه نیست. توبه در جایی است که واقعاً رجوع إلی الله باشد، قلباً إلی الله رجوع کند، ولو شرایط توبه را انجام نداده باشد.
«قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» کما اینکه «حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ»[9] إلی آخر «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ»[10] الآن و حال آنکه عصیان کردی و الآن هم توبه از عصیان نیست، اگر هم واقعاً توبه باشد، باید جبران بشود که نمیشود. «قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ» کسانی که در حالت کفر میمیرند و این توبه لفظی را هم ندارند، و ایمان عند رؤیة البأس هم ندارند، و توبه از ترس هم ندارند، اینها دسته دوم هستند که اصلاً این توبه برای اینها معنا ندارد. چرا؟ برای اینکه بعد از مرگ توبه نمیشود. اگر بعد از مرگ هر چند توبه کنند، توبه بعد از مرگ است و در عالم تکلیف نیست، توبهای که در عالم تکلیف است «قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» قابل قبول نبود تا چه رسد به توبه بعد از مرگ.
«وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولٰئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً»[11] سؤال: اینجا جریان امر بین التوبة الحقیقیة و لا التوبة است. بینابین هم دارد. کسی که این توبه را اینطور نکرده که «يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ» نیست، نخیر سوء را عمداً انجام داده و توبه هم «من بعیدٍ» میکند. پس این مشمول آیه نیست. این از متوسطات است، متوسطات چند گونه است:
1- «بعلمٍ» هست، «بِجَهالَةٍ» نیست؛
2- «بِجَهالَةٍ» هست «يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ» نیست؛
3- چه «بِعِلمٍ و جهالة» باشد و چه «يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ» یا «مِن بعید» باشد.
آن شرایطی را که یک، دو، سه، چهار، قرآن مقرر کرده است بر حسب آیاتی که میخوانیم، آن شرایط انجام نشده است، «آمَنَ» نیست، «أصلحَ» نیست، «استعانة بالله» نیست و… این توبه کرد و واقعاً هم توبه کرد، واقعاً توبه کرد، ولی شرایط را انجام نداد. تمام اینها، امور بین الأمرین است. یعنی بین توبهای که خداوند بر خود فرض و واجب کرده است که حتماً باید بپذیرم و بین آن جایی که اصلاً توبه نیست، بلکه «قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» و همچنین «وَ لاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ».
این بین را چه باید کرد؟ سؤال: این سؤال که این بین آیا لازم نیست که خداوند توبه را قبول کند؟ در آیات دیگر هست که لازم است. ما آیات متعدداتی در قرآن شریف داریم که خداوند میبخشد و باید ببخشد و حتماً میبخشد و برو برگرد ندارد در حالی که «يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ» نیست. «عن جهالةٍ» نیست. «عن علمٍ» است «یتوبون من بعید» است، حتی بالاترین مراحلش قوم یونس که دیروز عرض کردم.
قوم یونس اینها ایمان عند رؤیة البأس آوردند، ولی ایمان واقعی بود، چون ایمان واقعی عند رؤیة البأس بود، خداوند توبه آنها را قبول کرد و «وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ»[12] جواب این مسئله چیست؟ این مسئله با آیه دوم در سوره مبارکه انعام تقویت میشود، انعام، آیه 54 صفحه 134: «وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ» نه «آمَنَ» «يُؤْمِنُونَ». کسانی که حالتشان، حالت ایمان به آیاتالله است، ولو کافر، هر چه میخواهد باشد. این آمده است به طرف تو که بشنود و به آیات خداوند ایمان بیاورد.
«فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ» این آیه از آیاتی است که واجب کرده است یا حداقل تجویز کرده است که سلام به کافر داده بشود. آقایان فتوا میدهند که به کافر سلام ندهید. […] یک کافری که به سمت شما میآید، هنوز کافر است میخواهد مسلمان بشود، سلام کردن شما را میگویند حرام است. اگر سلام کرد، جواب سلام او را دادن حرام است. یک کافری است که نخیر، میآید به شما هجوم کند و اذیت کند و عناد دارد و چه دارد و چه دارد، اینجا هم قرآن میگوید که ابراهیم به آزر سلام کرد. «قَالَ سَلاَمٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ».[13] که در این دو مورد فتاوا بر خلاف نص نص قرآن است.
«وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ» چرا؟ آخر سلام از طرف پروردگار، رحمت از پروردگار در زمینه شایستۀ رحمت باید قرار بگیرد. مگر کسی که کافر است زمینه رحمت است؟ بلی، چرا؟ برای اینکه این کافر درست است کافر است، ولی به طرف رحمت دارد میآید. حال که به طرف رحمت و به طرف ایمان میآید، چون «يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا» است، بنابراین ما هم کمک میکنیم، به او سلام میکنیم.
«كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»[14] پس خداوند رحمت را بر خود واجب کرده است، و این رحمت در کل جاهایی است که زمینه رحمت است. آیا اگر کسی توبه کند، ولو «عن علمٍ» گناه کرده است، ولو که «یتوبون من بعید» شده، ولو فرصتی هم برای اصلاح کار او نیست، آیا این کار بدی کرده که توبه کرده است؟ چرا رحمت شامل حال این نشود؟ و لا سیما «أَنَّهُ» ببینید زمینه دارد «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ» به جهالت مانده باشد، مثل آیه قبل که به جهالت بود، ولکن «ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ» مگر «مِنْ بَعْدِهِ» بعد از قریب است؟ ما بعدِ قریب داریم، بعد بعید داریم. از «بَعْدِهِ» مطلق استفاده میشود، از «مِنْ قَرِيبٍ» مقید استفاده میشود.
آیه نساء «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ» اینجا دارد «مِنْ بَعْدِهِ»، «مِنْ بَعْدِهِ» اعم است از قرب و بُعد. پس چه شد؟ آیا این آیه ناسخ آن آیه قبلی است؟ مگر نسخ در عفو و رحمت هم هست؟ نسخ در احکام است. خداوند کارهای خود را نسخ میکند؟ کارهایی که تکوین است نسخ میکند؟ در أخبار و إخبار که نسخ نیست. «ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» جریان چیست؟
حالا برای اینکه زمینه روشنتر بشود، آیاتی که خداوند بر خود حتم کرده است یا إخبار داده است که توبه را میپذیرد. سوره 28 (قصص) آیه 67: «فَأَمَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَعَسَى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ» عسی در اینجا حساب دارد. اگر کسی توبه کرد با شرط ایمان اولاً و با شرط عمل صالح ثانیاً «فَعَسَى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ» نمیخواهد بگوید شاید خدا بپذیرد. خیر، شاید از رستگاران باشد، چرا؟ برای اینکه ممکن است این کارها را کرد، خدا هم پذیرفت، ولی برگشت و دوباره گناه کرد و اصلاح نکرد. این عسیها در جاهای متعدد هست. مثلاً راجع به صیام: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[15] نمیخواهد بگوید شاید خدا قبول کند. خدا قبول میکند. روزه گرفته است دیگر. کسی که روزه گرفته است وظیفه شرعیاش را انجام داده است. خیر، «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» یعنی این روزه دو بُعد دارد: یک بُعد، بُعد خودش که روزه را انجام بدهید. در فقه فرعی شریعت. بُعد دوم آثاری که روزه دارد ایجاد تقوا است، این ایجاد تقوا «لَعَلَّ» است، ولکن خود روزه «أَمَنَ» است. پس این آیه با آیاتی که خواهیم خواند که خداوند حتماً قبول میکند، منافات ندارد. بگویید ساکت است.
آیه دیگر: سوره بقره، آیه 160: «إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولٰئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ» این در کجا است؟ در مضلّین، کسانی که إضلال کردند، کسانی را گمراه کردند که عصیانِ مضاعف است، آیا اینها همیشه در این گناه هستند و بخشیده نمیشوند؟ خیر «إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا» نه «قالوا آمَّنا» نه «قالوا تُبنا». یک «إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا». «وَ أَصْلَحُوا» چون گناهی که قبلاً کرده است دو إفساد داشته است. یک إفساد در خود این انسان، یک إفساد برونی. إفساد درونی را با «تَابُوا» درست کرد، اصلاح برونی را که اگر در این گناه به کسی ظلم کرده، برطرف کند. مالی که خورده است برطرف کند، غیبتی که کرده است از او حلالیت بطلبد و از این قبیل تا آنجایی که امکان دارد.
سوم: «وَ بَيَّنُوا» بیان کند که این حرفهایی که من قبلاً میزدم درست نبود. اگر کسانی که آنها را گمراه کرده است وجود دارند، حتی قصوراً، تا چه رسد تقصیراً، اگر کسانی را گمراه کرده است در ابعاد معارف الهیه یا احکام و بعداً متوجه شد، اولاً توبه کند، بعد اصلاح کند، اصلاح خالی کافی نیست، بیان کند، همانطور که آنها را قبلاً با دلیل گمراه کرده است، الآن هم دلیل بیاورد که آن حرف من غلط است. صرف «أَصْلَحُوا» کافی نیست.
– [سؤال]
- الآن، این هم یکی از آنها است.
«فَأُولٰئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ» «من قریبٍ» در اینجا دارد؟ خیر، «بِجَهَالَةٍ» دارد؟ خیر، «أَتُوبُ عَلَيْهِمْ» کلیت دارد. مقید به این نیست که این «من قریبٍ» توبه کرده باشد. به طور کلی «أَتُوبُ عَلَيْهِمْ». حالا «بَيَّنُوا» در «بَيَّنُوا» یک مقداری ما توقف کنیم.
– [سؤال]
– آن وسط برای خدا واجب نیست. درست است؟ پس این چرا میگوید واجب است؟ «فَأُولٰئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ» یعنی چه؟ یعنی این کار را میکنم، آیا میشود خدا تخلف کند؟
- عام است.
- خیر، میشود خدا تخلف کند؟ اگر خدا فرمود من توبه این را میپذیرم میشود تخلف کند؟ خیر، چه شد؟ اگر واجب نیست یعنی ممکن است خدا قبول کند، ممکن است قبول نکند. اگر هر کدام را قبول کند چه؟
- آن آیه تخصیص میزند.
- هر آیهای خودش را بیان میکند. اینجا این قیود اصلاً وجود ندارد.
آیه دیگر: سوره آلعمران، آیه 89: «إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ».
- معنای «بَيَّنُوا» چیست؟
– «بَيَّنُوا» یعنی همین، کسانی که قرآن را کتمان کردند، فتوا دادند، رساله نوشتند، اگر سرحال آمدند حواسشان جمع شد، میشود توبه کنند؟ توبه کردند. خدایا، توبه کردم. نخیر، رسالهها را بردار، از بین ببر، دوباره بنویس، اینجا خطا کردم به این دلیل، اینجا خطا کردم به این دلیل، اینجا گفتم اجماع خلاف قرآن بود، اینجا گفتم ضرورت خلاف قرآن بود، اینجا سنت خلاف قرآن بود، اینجا اصول خلاف قرآن بود. اینجا فلان، «بَيَّنُوا» اگر بیان نکند، در عذاب خداوند باقی میماند.
سوره آلعمران، آیه 89: «إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ وَ أَصْلَحُوا» ما در این بُعد در حال بحث هستیم. که آن شرایطی که در وجوب توبه علی الله هست، در اینجا نیست. «إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ». حتمیت است دیگر. وجوب چیست؟ بعد آیه 146 سوره نساء: «إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ» ببینید، چند شرط است، این چند شرط هست، ولکن شرط «عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ»[16] نیست؟ «تابوا عن سوء بجهالة» نیست؟ و «من قریب» هم در کار نیست. و همچنین سوره مائده آیه 34: «إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ»
- این فقط نسبت به منافقین است.
- فقط نیست، کلیت دارد.
– [سؤال]
- کلیت دارد، وقتی که نسبت به منافقین اینطور است، نسبت به موافق اینطور نیست؟
آیه دیگر، سوره مائده آیه 34: «إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ» این در آیه «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ»[17] است که آن هم بحث مفصل دارد. سورهاعراف، آیه 153: «وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ» مگر ما در آیه نساء نداشتیم «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ»، بعد «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ یعملونَ السَّیِّئاتِ».
«وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا» قریب دارد؟ خیر، «عملوا السیئات بجهالة» دارد؟ خیر، «ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا» تکرار میکند، «مِنْ بَعْدِهَا» برای متوجه کردن ما است که خیال نکنیم که حتماً بَعد قریب است. «لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» وعده حتمی است.
آیه دیگر، سوره 16 نحل، آیه 119: «ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ». باز سوره نور، آیه 5: «إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ».
ببینید، کل آیاتی که ما خواندیم، چه شرط ایمان، چه اضافه شرط اصلاح است، چه اضافه سوم شرط تبیین است، چه اضافه چهارم «وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ»[18] است، چه اضافه پنجم «وَ أَخْلَصُوا دينَهُمْ لِلَّهِ» است، در تمام این آیات، یک، دو، سه، چهار، پنج، اضافه بر توبه واقعی «بِجَهَالَةٍ» در این آیات کم داریم و نسبت به اینکه «يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ» فقط یک آیه است. آیه بین این آیات تناسخ هست؟ تناسخ بین این آیات نیست، چه باید کرد؟
جواب: انسان دارای سه حالت است در گناهی که انجام میدهد:
حالت اول این است که اصلاً توبه نمیکند، نمیکند، نمیکند، عین خیالش نیست، تا وقتی که أمارات مرگ به انسان رسید، از ترس مرگ، این «قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» توبه میکند. کما اینکه «وَ لاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ» این توبه نیست. این توبه نیست که اصلاً مشمول این آیات بشود، این زمینه رحمت نیست، بله زمینه رحمت به این معنا که «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» در جهنم هم که برود کمتر از مقدار استحقاق عذاب بشود. بسم الله.
- [سؤال]
- آن عمل است.
- – [سؤال]
– یکی این است. و جهاتدیگر هم دارد. مرحله دیگر این است که توبه میکند، گناه روی جهالت بوده، توبه میکند، «مِنْ قَريبٍ» هست، ایمان تجدید میشود، اعتصام بالله میشود، «أَخْلَصُوا دينَهُمْ لِلَّهِ» میشود، «بَیِّنُوا» میشود، تمام جریانات انجام میشود، «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» در آیه انعام، و همچنین نظیر آن در آیه نساء.
دوم: «عوانٌ بینهما» است. آدمی است که واقعاً توبه کرده است. این واقعاً توبه کرده است، ولکن هیچ شرطی از شرایط توبه را انجام نداده است. آیا این فرق میکند با کسی که اصلاً توبه نکرده است یا فرق نمیکند؟ فرق نمیکند. کسی که واقعاً از زنا کردن توبه کرده، اما نه رفته طرف را راضی کند، نه رفته بیان کند و… کاری نکرده است. این آدم که واقعاً توبه کرده است، آیا آن گناه تخفیف هم داده نمیشود اگر هم بخشیده نشود؟ اگر تخفیف داده نشود پس این آدم امر به توبه ندارد. امر بیخودی است؟
مگر گناهکاران امر به توبه ندارند؟ منتها این امر مراحلی دارد. ما مأمور به صلاة هستیم. صلاتی که چنین باشد و چنین باشد و چنین باشد. یا اصل صلاة را که انجام دادیم بالأخره صلاة را انجام دادهایم. اصل توبه انجام شده است. اصل توبه باید مورد رحمت باشد. «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ»، «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» پس این توبه، نمیگوییم صددرصد، باید مقداری تخفیف گناه را بدهد. با مقداری، آیا این مقداری حتمیت دارد یا ندارد؟ مقداری خداوند این گناه را تخفیف بدهد، این حتمیت دارد یا خیر؟ آیا با «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ» میسازد یا خیر؟ جواب: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ» یعنی کلاً از بین برود، اما اگر تخفیف داده بشود، این با آن منافات ندارد. «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ» «التَّوْبَةُ» یعنی برگشت کامل و صددرصد، برگشتی که چیزی نماند، این است که دارای این شرایط است، اما برگشت شیئاً مّا که مقداری تخفیف داده بشود از گناهش، این منافاتی با آیه ندارد.
و لا سیما، آدمی که گناهش گناه کفر است «قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ»[19] این آدم کافر بوده است و در حال کفر مانده و مانده و مانده است و بعداً مؤمن شده است، حال که مؤمن شده است این «ثُمَّ مِن قَرِیبٍ» که نبوده است. این پنجاه سال فاصله داشته است. کسی که پنجاه سال کافر بوده و چه بوده و چه بوده و چه بوده «من قریبٍ» نبوده «عن جهالةٍ» هم نبوده و «عن علمٍ» بوده است، ولکن بعد از اینکه برگشته است، نص این آیه است که خداوند میفرماید: «يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ» این حتمیت دارد. آیا این حتمیت منافات ندارد با «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ»؟
جواب: ببینید «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ» مراحلی دارد: یک مرحله عمومی و یک مرحله شخصی. ممکن است چیزی یک بُعدی واجب باشد. ممکن است چیزی دو بُعدی واجب باشد. ممکن است چیزی سه بُعدی واجب باشد. مگر نیست؟ در محرّمات ممکن است حرامِ یک یک بُعدی حرام، دو بُعدی حرام، سه بُعدی حرام. این توبه علی الله، بر خداوند هست که برگشت کند به شخص تائب در یک بُعد، در یک بُعدی که اگر واقعاً توبه است، ولو بدون هیچ شرطی. اگر واقعاً توبه است بدون هیچ شرطی «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» و عمومیتر آن: «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ». این در یک بُعد، رحمت بر پروردگار عالم واجب است، خودش فرموده است و مقتضای حکمت و رحمت رحمانی حق است. این یکی. اما گاه اوقات دو بُعد میشود، گاه سه بُعد میشود، گاه چهار بُعد میشود، گاه بیشتر میشود. تمام اینها واجب است، وجوب یک بُعدی، وجوب دو بُعدی، وجوب سه بُعدی، وجوب چند بُعدی.
این «یجب علی الله» که توبه را بپذیرد در شرط اینکه «يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ» که هم از «بِجَهالَةٍ» در میآید، هم از «يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ» در میآید که تمام شرایط توبه جمع است.
اولاً: «بِجَهالَةٍ» یعنی تاریک شده بود، بعد توبه کرد، یعنی ایمان آورد. پس «آمنوا» که یکی از شرایط است، وجود دارد.
دو: «وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ» قبلاً روی جهالت اعتصام به غیر الله بود، حالا واقعاً توبه کرده است و زود هم توبه کرد، اعتصام بالله است.
ثالثاً: «بیَّنُوا»، اگر تخلفی کرد و مطالبی را به عنوان شرع، بر خلاف شرع گفت، اما فوری برگشت، مقتضای برگشت و مقتضای فوریت برگشت «بَیَّنُوا» است.
تمام شرایطی که در آیات متعدد قرآن از برای قبول توبه و فرض توبه موجود است در این دو جمله موجود است:
1- «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ»؛
2- «ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ».
چون اینکه نزدیک است پس ایمانش خیلی روشن است، پس برگشت او بسیار قوی است. و چون «بِجَهَالَةٍ» هست معلوم میشود که گناه او عمقی نداشته است. بنابراین اینجا، وجوب شخصی خواهد بود. وجوب نوعی آنجایی که واقعاً توبه است، بر حسب مراحل مختلف وجوب دارد. کل گناه را، بعض گناه را، و چه وچه. بالأخره این توبه علی الله است، ولکن وجوب شخصی آن جایی است که کل گناه از بین برود بلکه در بعضی از آیات –خواهیم خواند- «فَأُولٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ»[20] این بالاترین مرحله است. بالاترین مرحله این است که خداوند در بُعد این توبهای که به تمام شرایط توبه است، هم از نظر زمان، هم از نظر اصل توبه و هم از نظر شرایط، آنقدر این عالی است و آنقدر بالا است که نه تنها گناهان چشمپوشی میشود، بلکه به جای هر گناهی یک ثواب میگذارد «فَأُولٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ». که در یکی، دو آیه ما این مطلب را داریم. مخصوصاً در یک آیه که این را باید بحث کنیم که چطور میشود خداوند جای گناه، ثواب بگذارد. این چگونه خواهد شد؟
اینکه من عرض میکنم اینطور نیست که بخواهیم توجیه کنیم. خود آیات قرآن وجیه است، ما خود را توجیه میکنیم. اینطور نیست که ما گمان کنیم فقط «یجب علی الله إذا کتب علی نفسه» یک بُعدی است. نخیر، دو بعدی است، سه بعدی است، نخیر، چهار بعدی است، نخیر، پنج بعدی است. ابعاد گناه مختلف است. حتی اگر کسانی بعضی از شرایط را دوبار انجام دادند و بعضی را نه، نسبت به بعضی شرایط توبه، وجوب علی الله هست، نسبت به بعضی دیگر نیست. نه در اصل پذیرش، در مقدار پذیرش. و مقادیر پذیرش مختلف است، گاه کلاً گناه از بین میرود، گاه بعضاً از بین میرود. گاه اضافه بر اینکه کلاً از بین میرود «فَأُولٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» و إلی آخر.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. اعراف، آیه 156.
[2]. تحریم، آیه 8.
[3]. نساء، آیه 17.
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. نساء، آیه 18.
[7]. توبه، آیه 118.
[8]. انفال، آیه 38.
[9]. یونس، آیه 90.
[10]. همان، آیه 91.
[11]. نساء، آیه 18.
[12]. یونس، آیه 98.
[13]. مریم، آیه 47.
[14]. انعام، آیه 54.
[15]. بقره، آیه 183.
[16]. نحل، آیه 119.
[17]. مائده، آیه 33.
[18]. نساء، آیه 146.
[19]. انفال، آیه 38.
[20]. فرقان، آیه 70.