…آن موانع را برطرف کرد و دل او را آماده کرد که این توبه کند. پس مرحله اوّل «تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»[1] است. مرحله دوم «لِيَتُوبُوا»[2] است که به خدا برگردد. مرحله سوم «تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» است. پس دو مرحله توبه الهی است و توبه تائب بین التوبتین است.
رجوع؛ اوّل خداوند رجوع به رحمت به سوی این شخص گناهکار کند که این شخص گناهکار موفق به توبه بشود. وقتی موفق به توبه شد و توبه کرد، بعداً خداوند توبه او را میپذیرد. پس «تابَ عَلَيْهِ» دو مرحله است. «تابَ عَلَيْهِ لِيَتُوبُ»، «تابَ عَلَيْهِ» که تقبّل توبه است. و این توبه که مربوط به وسط است، این دارای شرایطی است. 87 آیه راجع به توبه است. غَفر، تمام اینها یک مطلب است. غَفر، 234 آیه با صیغ گوناگون: «وَ اسْتَغْفِرْ»،[3] «اغْفِرْ»،[4] «يَسْتَغْفِرْ»[5] و… عفو: 39 آیه در قرآن شریف در باب عفو است، استعفاء، «تَعْفُوا»،[6] «اعْفُ»[7] و ما إلی ذلک.
حالا آن چیزهایی که میتواند شفیع باشد، این شفاعت چه کار میکند؟ عرض کردیم که شفاعت سه کار میکند: یا مقام را بالا میبرد یا در آن حد نگه میدارد که پایینتر نیفتد، مخصوصاً در بُعد تکلیف یا اینکه گناهان را کم میکند یا برطرف میکند. یکی از شفیعها توبه است، با شرائط آن. دوم انجام کبائر حسنات «إِنَّ الْحَسَناتِ»ِ، «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»،[8] تا «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»[9] حسنات، حسنات کبیره است. سیّئات گناهان کوچک است. ثوابهای بزرگ اگر انسان انجام بدهد، چه در بُعد عقیدتی و چه در بُعد عملی، این سیّئات را از بین میبرد، دیگر توبه نمیخواهد. انجام دادن واجبات بزرگ به طور اتوماتیکی سیّئات را چه سلبی باشد و چه ایجابی باشد از بین میبرد. سیّئات ایجابی یعنی واجبهای کوچکی را که انسان انجام نداده است، اگر واجبهای بزرگ را متلزم باشد انجام دهد، واجبهای کوچک را بدون توبه، بدون استغفار خداوند میبخشد. این جهت ایجابی بود.
سلبی: سیّئات سلبیه گناهان کوچک است، گناهان کوچک و واجبات کوچک را اگر احیاناً واجبات کوچک را ترک کرده و احیاناً گناهان کوچک را انجام داده است «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» البته اذهاب هم دارای مراحلی است. یک اذهابی است که اصلاً نمیگذارد سیّئات بیاید که «حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا تُضِرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»[10] به این معنی است، یعنی نمیگذارد سیّئه بیاید. اگر هم بیاید گناه کوچک است و چون آن ثواب بزرگ است، این را از بین میبرد که در تمام مراحل باید بحث بکنیم. پس این شفاعت دوم: انجام کبائر حسنات.
سوم: در سوره نساء «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً»[11] اگر انسان گناهان بزرگ را ترک کند، خداوند کوچکها را میبخشد. اینجا هم شفاعت است، چه چیزی شفیع است؟ شفیعی که خود را به انسان جفت میکند که خداوند گناهان کوچک را ببخشد، چیست؟ استغفار نیست، توبه نیست، بلکه ترک کبائر سیّئات است. مثلاً در باب زنا، «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى»،[12] معنی «لا تَقْرَبُوا الزِّنى»، «لَا تَزنِ» که نیست. نزدیک نشوید. چیزهایی که انسان را نزدیک به زنا میکند. نگاه کردن روی شهوت، روی ریبه، دست زدن، چه کردن، اینها سیّئات است. اینها سیّئاتی است که اگر انسان کلاً زنا نکند، احیاناً اگر از دست او، از چشم او بپرد، نگاه کرد، اگر توبه هم نکند، در اینجا «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» این حجاب داشتن، این نگاه نکردن، این دست نزدن، این تنها نبودن، تمام اینها برای این است که به آن آخر نرسد، اگر احیاناً به آخر نرسید و از دست او، از چشم او، این سیّئات کوچک گذشت، این بدون توبه، به شرطی که البته تکرار نداشته باشد، چون خود تکرار سیّئات از کبائر است. این مرحله سوم است.
این مرحله سوم، مرحله دیگر هم دارد. احیاناً اگر انسان واجبات بزرگ را انجام بدهد، واجبات کوچک که سیّئات ایجابی است و محرّمات کوچک که سیّئات سلبی است، این بخشیده میشود، ولی احیاناً اضافه بر اینکه اگر انسان یک عمل بسیار بزرگی، واجبات بزرگی را انجام داد یا محرّمات بزرگی را ترک کرد، احیاناً نه گناهان کوچک بخشیده میشود، «َأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[13] خدا سیّئات را برمیدارد، به جای آن حسنه میگذارد. این بسیار مهم است. فقط یک آیه در قرآن است، ملاحظه بفرمایید که بعضی کسان هستند آنقدر حسنات آنها بالا است و آنقدر ترک کبائر آنها بالا است، آنقدر عزیز عندالله هستند که خدا سیّئاتی هم که آنها دارند برمیدارد، «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ» این هم شفاعت است. این مرحله سوم است. چهارم: ترک کفر «إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ».[14]
برای رفع خستگی یک جمله فقهی عرض کنم. ما در جلسه فقه آقای خویی (رض) بودیم، ایشان یک شب تشریف آوردند و خوب عدّهای از بزرگان تشریف داشتند که طراز اوّل فقها بودند، بعضی از آنها از مراجع شدند. ایشان فرمودند که من زیاد جستجو کردم در سند حدیث جبر، دیدم سند ندارد. بنابراین ما به حدیث جبر عمل نمیکنیم. «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»[15] ما به این عمل نمیکنیم، فتواهایی که بر این مبنا دادید، ما قبول نداریم. به ایشان گفتم که خوب شما آیه جبر را چه کار میکنید؟ فرمود: مگر آیه داریم؟ گفتم: بله «قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا» این که بهتر دلالت دارد. فرمودند: شما برای همه چیز آیه دارید؟ گفتم: خدا برای همه چیز آیه دارد. حالا در هر صورت، خدا تمام محرّمات را و تمام واجبات را بلااستثناء در قرآن ذکر کرده است. حالا این ترک کفر.
پنجم: رحمت الهی. مگر خود رحمت الهیه شفیع نیست؟ اصلاً همه الهیه است. روی قرار ربالعالمین است، بر مبنای قرار ربالعالمین است که «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى»،[16] «مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»[17] این شفاعت در سه بُعد آن، تا خدا اجازه ندهد، این حق ندارد که شفیع بشود و حساب شفیع شدن حسابی است که بعداً عرض خواهیم کرد. رحمت الهی «وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيٍْء»[18] این رحمت خداوند به این شیء، به این موجودی که مستحق عذاب است، اگر رحمت خداوند ضمیمه نشود به این آدمی که مستحق عذاب است، اصلاً عذاب نمیرود یا عذاب کم نمیشود. در کل مراحل خداوند عذاب موردِ استحقاق را کم میکند، چون تمام اینها شیء هستند که ما قبلاً بحث کردیم.
ششم: مزید ایمان. کسانی که مؤمن هستند، اگر ایمان آنها بیشتر شد، این اضافه ایمان شفیع است در کلّ مراحل.
هفتم: در اثر شفاعت است، آخر مرحله شفاعت است. در آخرین مرحله «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى»[19] که مقام شفاعت کبری است. کسانی که دارای مقام شفاعت هستند، بعد از همه مراحل است. اگر همه این مراحل طی شد که توبه بود، که انجام کبائر حسنات بود، که ترک کبائر سیّئات بود، که ترک کفر معلوم بود، که رحمت الهی بود، که مزید ایمان بود. البته در توبه همان استغفار و عفو و همه اینها هست، در تمام این مراحل وقتی که گذشت و هنوز این گناه باقی است و هنوز این گناه جبران نشده است، در آخر شفاعت است که این مربوط به اشخاصی است در سه بُعد. این شفاعت داری سه بُعد است: یک بُعد مشفَّع، اینطور نیست که هر کسی مورد شفاعت واقع بشود. اینکه نقل میکنند که یزید برای امام زینالعابدین پیغام فرستاد یا سؤال کرد: آیا من میتوانم توبه کنم یا نه؟ توبه شفاعت است. در روایت میگوید که بله، شما توبه کنید، قبول میشود، ولی موفق به توبه نمیشوید.
این در حقیقت تناقضی است که اگر شما توبه کنید… آخر مثلاً یزید توبه کند؟ کسی که همه عالم را به هم زده، چنین کرده، چنان کرده، دوست دارد مثلاً توبه کند؟ مثل اینکه شیطان بیاید توبه کند. شیطان بیاید بعد از هزاران سال گناه کردن توبه کند که چه مثلاً؟ یعنی میتواند تمام کسانی که گمراه کرده است برگرداند؟
– همین که جلوی جنایتهای بعدی او را بگیرد…
– قبلی چه؟ بعدی مطلبی نیست، بعد از آن، از اینجا به بعد کاری نکند، به او کاری نداریم، ولی قبلی چطور؟ قبلی این همه ظلم کرده است. پس شفاعت سه بُعد دارد، این مرحله اخیره است.
1- یک بُعد این است که مشفَّع باید شایستگی داشته باشد. «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى» اینجا روایت امام رضا (ع) است که «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِينَهُ وَ هُوَ مَنْ سَاءَتْهُ سَيِّئَتُهُ وَ حَسَّنَتْهُ حَسَنَتُهُ»[20] باید قبول داشته باشد که چیزی در کار است.
2- شافع، هر کسی نمیتواند شافع بشود.
3- گناه مورد شفاعت؛ گناه مورد شفاعت، این نیست هر گناهی مورد شفاعت واقع شود، گناهی که بشود شفع بشود. اصولاً معنی شفع همین است. اگر انسان هیچ پولی در جیب خود ندارد و برود لباس بخرد، بعد بیاید اینجا بگوید: تخفیف بده، خوب اصلاً ندارد، شفاعت معنا ندارد. شفاعت اینجایی است که پول دارد، کم دارد. در آنجایی که انسان صلاحیت دارد، ولی صلاحیت کامل نیست، نقصان دارد، آن نقصان با شفیع، آن هم به اذن الله میتواند برطرف کند. این مراحل شفاعت است.
ما بحث اوّلی را که داریم بحث توبه است که به تعبیرات گوناگونِ توبه، استغفار، عفو، غفر و ما إلی ذلک و این بحثها یک بحثهایی است که متأسفانه شسته و رفته در میان ما نیست. چون در روایات ما که تناقضات اینطور زیاد است، در نوشتهها و افکار ما هم که اینطور، ولی بر محور قرآن نیست.
یادم است یکی از کسانی که به عنوان مرجع معرفی شدند در این هفت نفر که ایشان را دوست داریم، ولی میخواهند رساله بدهند و با هم، همدوره بودیم. از فیضیه عبور میکردیم، ایشان در باب توبه مطلبی گفت، گفتم: آیه این است. گفت: آیه را چه کار کنیم؟ گفتم: اگر آیه را کار نداری که چه عرض کنم! این یک جریانی است که به طور کلّی ضد قرآن، به طور تقصیر یا به طور قصور حاصل شده است.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
در آیه نساء، این توبه سه مرحلهای که مرحله اولی و مرحله اخیرۀ آن ذکر شده است، ملاحظه میفرمایید که در مرحله اولی: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ»[21] سیّئات نیست. اگر در سیّئات فرو رفت، دیگر به «بِجَهالَةٍ» و «مِنْ قَريبٍ» خیلی کمرنگ است و دور است. گناهی کرد، یک گناهی را کرد، بزرگ باشد، کوچک باشد، یک گناه «السُّوءَ»، پس محور توبه درجه اوّل که خداوند بر خود واجب کرده است که میپذیرد
1- «لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ»؛
2- «بِجَهالَةٍ»؛
3- «ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ».
در اینجا «فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَكيماً» که این فرض خاص است. دیروز عرض کردیم که ممکن است به چند جهت واجب باشد، این جهت، جهت تبلوریافته واجب است و ممکن است جهات دیگر هم باشد که آیات دیگر بیان میکند. بعد: «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ»[22] سوء نیست، اگر یک گناه کرد یا بعضی از گناهان را کرد «السَّيِّئاتِ» نبود، این مجموعه است؛ کسانی که در گناهان بزرگ و کوچک فرو میروند، غرق در گناهان است و همینطور هست و هست «حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ» إلی آخر. «بینهما: الّذین یعملون بعض السیّئات ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ، الذین یعملون بعض السیّئات بعلمٍ، الذین یعملون بعض السیّئات…» و همچنین که یک اینجا از بین میرود.
در سوره فرقان، صفحه 366 قرآن، «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً»[23] این بالاترین اوج در بعضی از احتمالات است نسبت به پذیرش توبه.
خوب قبل از آن چه بود؟ قبل آن «يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فيهِ مُهاناً * إِلاَّ»[24] ببینید در اینجا قبلاً فرمود کسانی که «عِبادُ الرَّحْمنِ» هستند، چه کسانی هستند؟ «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً… * وَ الَّذينَ يَبيتُونَ… * وَ الَّذينَ يَقُولُونَ… * إِنَّها ساءَتْ… * وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا»[25] تا «وَ الَّذينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ»[26] هر کسی این گناهان اصلی و فرعی را، عقیدتی و عملی را انجام داد «يَلْقَ أَثاماً» چه اثامی؟ این بدترین کسانی که در جهنم خواهند بود، چون جمع کرده است بین محرّمات عقیدتی و محرّمات عملی و إلی آخر.
«يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ» و چرا مضاعف است، آیا اضافه بر استحقاق؟ نخیر، هم خود را خراب کرده است و هم دیگران را. خراب کردن خود در بُعد عقیدتی و اعمالی یک گناه و خراب کردن دیگران گناه دیگر. «يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فيهِ مُهاناً * إِلاَّ» ببینید «إِلاَّ» به چه کسی میخورد؟ «إِلاَّ» به همین کسانی که مستحق عذاب مضاعف نار هستند و مستحق خلود هستند، «إِلاَّ مَنْ تابَ» چه زمانی؟ همینجا. «قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ»[27] إلی آخر، همینها. هر درکی از درکات کفر داشتهاند «إِلاَّ مَنْ تابَ» قریب ندارد.
بعید باشد، قریب باشد، «عن جهالةٍ» بوده، نبوده، یک گناه بوده، زیادتر بوده، اگر تمام گناهان روزگار را در حالت شرک، در حالت تهوّد و تنصّر، در حالت الحاد انجام داده است و مدتی هم طول کشیده است، ولیکن «إِلاَّ مَنْ تابَ» این وقتی برگشت، واقعاً برگشت، نه «قَالَ». «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ» چطور «آمَنَ»؟ مگر ایمان قبل التوبه نیست؟ اگر کسی کافر بوده اول باید ایمان بیاورد، بعد از گذشتههای خود توبه کند، پس چرا فرمود: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ»؟ جواب: «تابَ» چیست؟ «تابَ» ایمان اول است، «تابَ عَن الکُفر». «تابَ» از انحرافات عقیدتی، از انحرافات عملی، این «تابَ». پس کفرها رفت و رفت، کفرها، فسقها، تخلّفات رفت. ممکن است کسی نه کافر و نه مؤمن بوده، ممکن است کسی کافر و نه مؤمن، کسی مؤمن و نه کافر. در اینجا کافر بوده «تابَ عَن الکُفر» کافی است؟ خیر. اگر بتپرستی را ترک کرد، زنا را ترک کرد، شراب را ترک کرد، کافی است؟ نخیر. «وَ آمَنَ» موحد شود. نه اینکه نه این و نه آن «وَ آمَنَ» این یک بُعد.
بُعد دوم: اصولاً کسی که گناه میکند ایمان او ناقص میشود یا نه؟ ایمان دارای درجاتی است، کسی که گناه میکند، قبل از اینکه توبه کند و قبل از اینکه اصلاح کند، ایمان ناقص است یا نه؟ «وَ آمَنَ» یعنی چه؟ یعنی ایمان نقصان ایمان را برطرف کند و برگردد، ایمانی که در آن گناه نیست، آن ایمانی که در آن گناه بود ایمان قبلی بود، ولکن وقتی که گناه کرد، بعد توبه کند و ایمان بیاورد یعنی چه؟ یعنی آن تاریکی که… چون ایمان فقط در مورد کفر نیست، یک کفر عقیدتی داریم، یک کفر عملی داریم، کفر کفران داریم. اصلاً کفر یعنی چه؟ یعنی پوشاندن. پوشاندن یا پوشاندن کلّی است؛ الحاد، یا پوشاندن بعضی است؛ شرک، یا پوشاندن بعض البعضی است؛ اهل کتاب بودن، یا نخیر، ایمان درست است «بالله و الیوم الآخر» موحد است، مسلمان است، اما گناه میکند، باز هم این کفر دارد. کفر به این صدق میکند.
هر تاریکی که بین عبد و رب انجام شود این کفر است. درست است لفظ کفر که به عنوان مطلق استعمال میشود، یعنی کل مراحل پوشیده است، هم عقیده او، هم عمل او، ولکن «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ» یعنی آن نقصانی که در ایمان این آدم حاصل شده بود، در جاهای دیگر […] اینجا که جای خاص است. «آمَنَ» کافی است؟ نخیر، توبه کرده است، ایمان هم آورد، آن کفر را جبران کرد، آن کفران را جبران کرد، آن عصیان را جبران کرد «وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً» کاری هم بعد باید انجام بدهد که پشتوانه باشد و کمک باشد و شفع باشد با توبه و ایمان، شفع اول توبه است، شفع دوم ایمان، شفع سوم «عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً». یعنی عملی که صلاحیت با توبه دارد، صلاحیت با ایمان دارد که برگردد و حالت درخشان خوبی به خود بگیرد، چه میشود؟ این بالاترین مرحله است. «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» سؤال: خوب اینجا که کل شرایط برای توبه است، ذکر نشده است؛ «أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دينَهُمْ لِلَّهِ»[28] در آیات دیگر داریم. «أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دينَهُمْ لِلَّهِ» اینجا که ندارد، پس چرا در اینجا خداوند بالاترین مراحل را از برای توبه بیان کرده است که نه تنها گناهان آنها را میبخشیم، بلکه به جای گناهان ثواب میگذاریم؟ این یک سؤال.
جواب: این «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» چند بُعد دارد، نفرمود: «بِالحَسَنات»، «أُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» این سیّئات دو بخش است: یک بخش سیّئاتی است که قبل از «تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً» باشد. «قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ» این گذشتهها، بقیه چه؟ بعدی را میگیرد؟ نه، «قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ» قبل را دارد میگوید، نمیگوید بعد از اینکه از کفر خارج شد و ایمان آورد، گناهان بعد الایمان را هم به برکت ایمان آوردن او میبخشیم. ندارد. آیات دیگر دارد که مطالب دیگری در کار است، ولی اینجا نیست.
«فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[29] بُعد اول، سیّئات عقیدتی و سیّئات عملی که قبلاً داشتهاند و حالا از کفر دست برداشتند و مؤمن شدند، حالا که از کفر دست برداشت و مؤمن شد «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» یکییکی.
قبلاً ملحد بود حالا موحد است، سیّئه را برداشت حسنه، این سیّئه را دیگر حساب نمیکند. ببینید این «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» اینطور نیست که هم الحاد را در جزا منظور کند، هم توحید را، خیر، آن الحاد را، آن شرک را، آن کفر را، آن عصیان که قبلاً بوده است؛ آنها چه؟ آنها برداشته میشود، یعنی حساب چه میشود؟
- [سؤال]
- آن استنساخ غیر از این است. استنساخ فقط به وجه کلّی است.
- این نص عمل که نمیتواند باشد.
- نه، استنساخ غیر از نص است. استنساخ یعنی پا برجا بودن عمل.
«فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» چه؟ خوب این آدم چه کار کرد؟ این آدم کفر را کنار گذاشت، ایمان را آورد. خدا هم آن کفر را کنارگذاشته حساب میکند و ایمان را موجود، تبدیل شد یا نشد؟ لزوم ندارد که آن کفر را هم بردارد و جای آن یک ایمان قبل الایمان بیاورد یا زنا را بردارد، جای آن نکاح واجب را بیاورد، نخیر. این تمام مراحل کفری که در این آیه است، بوده، او الحاد را کنار زد و بعد موحد شد، خدا هم میگوید: بله، الحاد کنار برود، توحید بیاید. پس توحید جای الحاد را میگیرد؛ توحید جای الحاد را میگیرد نه اینکه موحد نشده که خداوند الحاد را کنار برده است و توحید را جای آن آورده است، نخیر. این آدمی که «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً»، «تابَ» از الحاد و شرک و کفر و… این برگشت کرد، خدا هم آن برگشت را میپذیرد، یعنی چه؟ یعنی آن کفر قبلی رفت، ایمان بعدی آمد، زنای قبلی رفت، نکاح بعدی آمد، سرقت قبلی رفت، مال حلال بعدی آمد، نه این است که آن رفتهها را بردارد و به جای آن از اوّلی که کافر بوده است هر زنایی را نکاح بگذارد، هر دزدی را مال حلال بگذارد. این نیست، اصلاً به این مطلب ربطی ندارد، این مرحله اولی است که «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» این یک تبدیل.
دوم این است که ما در حدیث داریم که «حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»[30] که روضهخوانها بد معنا میکنند، ای کاش اصلاً نخوانند. اشاره میکند که محبت علی (ع) یک حسنهای است که هیچ سیّئهای ضرر ندارد، یعنی چه؟ کسی علی را دوست داشته باشد و در عین حال مشرک شود، کافر شود، ملحد شود، چه بشود و… اگر اینطور بشود، به شیطان گفتند: علی را دوست داری؟ گفت دشمن او نیستم، او را دوست هم ندارم. بنابراین ایشان یک بخشی دارد از مرحمتی که خداوند میکند به کسی که مبغض علی نباشد، نخیر این «حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ» یعنی «لا تأتی سیئةٌ بعد حُبّ علیٍّ إذا کان محققاً» اگر گفتند شما فلانی را دوست داری، دیگر کتکی در کار نیست، یعنی کتک نمیزنی، نه اینکه اگر کتک بزنی حساب است، اگر شما درست به فلانی علاقه داری و او را دوست داری، دیگر ضرر ندارد با این دوستی حسابی کتک زدن او، یعنی کتک نمیزنی، مال او را نمیخوری، اذیت نمیکنی «حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ یعنی اذا تحقق حب علیّ (ع) فی القلب لا تأتی سیّئة، لا تأتی ما یُخالف حبّ علی (ع)» به این معنی است. نه اینکه انسان علی را دوست داشته باشد و هر سیّئهای را انجام بدهد و الّا «علیُّ (ع) یُحبّ نفسه هل حبّ علیٍّ نفسه علی و أولی أمّ حبّی بالنسبة لعلیٍ؟ هل حب علیٍّ نفسه لا یضرّ معها أیّة سیّئةٍ و عمل بها علیٌّ (ع) العیاذ بالله»
- در ادامه حدیث است: «وَ بُغْضُهُ سَيِّئَةٌ لَا تَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَةٌ».
- برعکس است، چطور؟ این بغض، بغضی است که اصلاً حسنه نمیآورد، کسی که با خدا و با پیغمبر و با ائمه مخالف است، چرا فی سبیل الله جهاد کند؟ چرا به مردم کمک کند؟ اصلاً نمیآید، پس در اینجا «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» مرحله دوم.
سوم: «إذا أتی بسیّئةٍ الله تعالی یمحوا هذه السیّئة و یجعل بدیل هذه السیّئة حسنة هذه المرحلة لیست لکافة التائبین» برای مراحل بالا است.
- [سؤال]
– نخیر اشکال ندارد. همه شما عربی بلد هستید، فارسی هم بلد هستید. ما همانطور که اعلام کردیم که جمع بیناللغتین.
این مرحله سوم است که «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» انسانی که در حسنات آنقدر بالا رفته است، در ایمان و عمل صالح و چه و چه؛ بعضی وقتها از دست او در میرود یک گناهی میکند، این گناه را میشود خدا بردارد و جای آن ثواب بگذارد.
مثال: شما یک نوکری دارید، بچه شما به دریا افتاده است، دارد خفه میشود، این نوکر خود را به خطر میاندازد، به دریا میرود، بچه را میآورد، بعد هم یک سیلی به او میزند، این سیلی اصلاً حساب نمیشود، به جای این سیلی ناز حساب میشود. چرا؟ برای اینکه آن حسنهای که آن شخص انجام داده است، حسنهای است که تمام سیّئات در مقابل آن هیچ است و این در میان ما مطلب خیلی بیّن است. «إذا کان الحبّ عمیقاً و عریقاً بین اثنین إذا واحد منهما عمل خطیئة صغیرة هذه الخطیئة لا تحسب خطیئة، إنّما تحسب حسنة تمحوا هذه السّیئة فی خضمّ الحسنات الکبیرة» قضیه این است که آن حسنه آنقدر بزرگ است که… مثلاً خورشید اینقدر روشن است، خورشیدی که اینقدر روشن است اگر شما پردهای نگیرید، روشن است. اگر شما چنین کاری کنید فایده ندارد روشنی اینطرف هم میآید، اینطور کردن و یک حجاب مختصری ایجاد کردن، این ایجاد چیزی نمیکند.
بعد: «وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً»[31] اگر انسانی توبه کرد و عمل صالح نکرد، توبه نیمهکاره است. اگر توبه لفظی کرد، «قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ فقد قال بقاله لفظیاً» عمل، قلب، تصمیم، اراده، تحولی در کار نیست. ولکن نقطه اولای توبه «وَ مَن تابَ رَجع إلی الله عمّا عمل» درست. حال این لفظ نمیخواهد «وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ»[32] به این معنی نیست که «قولوا استغفر»، نه، «وَ اسْتَغْفِرُوا» یعنی بطلبید، عمل، عملی باید انجام شود که از خداوند بخواهید این گناه شما را غفر کند و بپوشاند. عمل اول، عمل قلب است که تصمیم است بر ترک سیّئه و ندامت، بعد از لفظ هم ظاهر شود یا نشود.
عمل دوم این است که آن چیزهایی که این سیّئه ایجاد کرده است و آن عواقبی که ایجاد کرده است، پیامدها را از بین ببرد. عمل سوم یک عمل صالحی در برابر عمل سیّئه کند که به طور کلی نه تنها آن سیّئه رفع و رجوع شود، بلکه به جای آن «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ». «وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً» «عمل صالحاً لتوبته و أمّا إذا تاب و لم یعمل عملاً صالحاً لتوبته، فتوبته غیر کاملة» «فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً»
ما در آیات توبه عناوینی را ملاحظه کردیم که اصل توبه مرحله اولی است که نمیشود گفت شرط اول است. این آیاتی که ما دیروز خواندیم و عبور کردیم، مثلاً: «فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحينَ»[33] توبه واقعی: ایمان شرط اول، «عَمِلَ صالِحاً» شرط دوم، «فَعَسى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحينَ» که بحث کردیم. «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا»[34] اگر عمل انسان، عمل ضررزننده و زیانآور باشد از برای کسانی و بعد انسان توبه کند و هر چند این توبه قوی باشد، اما اصلاح نکند آنچه را افساد کرده است، این توبه، توبه ناقص است. پذیرایی در کار است، اما توبه، توبه ناقص است. «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا» یعنی «ما افسدوا بعصیانهم من ذی قبل وَ بَيَّنُوا ما أخفاه من الحقائق» این آدمی که مشغول اضلال گروهی شده است، مردم را گمراه کرده است، حق در دست آنها است، کتابالله در دست آنها است، بگوید: قرآن ظنیالدلالة است، قرآن مفهوم نیست، قرآن چنان نیست. مدتی گذشت، اگر این آدم به هوش آمد و با قرآن درست راه آمد، نمیگفت: توبه کرد و چه کرد، خیر «وَ بَيَّنُوا» بگوید و بنویسد به آن کسانی که هستند، متوجه کند که من اشتباه کردم.
«إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ» امّا «اذا تاب و لم یصلح، اذا اصلح و لم یبیّن فلیس الله تعالی یطرد علی نفسه أن یتوب علیهم إلا بعضاً مّا قدر التوبة طبعاً».
آیه دیگر سوره نساء، آیه 146. «إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصيراً»[35] «أبداً لا یوم الدنیا و لا یوم الآخرة»، «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا»،[36] «الَّذينَ تابُوا» منافقین باشند، ملحدین باشند، مشرکین باشند، کافرین باشند، زمینه، زمینه منافقین است. «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا» یعنی «عن نفاقهم». «تابُوا» کافی است؟ خیر. «وَ أَصْلَحُوا» گمراهیهایی که ایجاد کردند، حرفهای عوضی که زدند، نفاقهایی که کردند، تا آنجا که ممکن است بگویند: ما اشتباه کردیم، ما اینجا نفاق کردیم «وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ» ما یک جنبه سلبی داریم، یک جنبه ایجابی. جنبه سلبی که گناه را سلب کند و جنبه ایجابی که به جای آن تاریکی، نور ایجاد کند.
جنبه سلبی: «تابُوا وَ أَصْلَحُوا» و جنبه ایجابی: «وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دينَهُمْ لِلَّهِ». «تنتقش کلمة لا إله إلّا الله فی هذه التوبة المربعة المرحلة اولی، المرحلة السلبیة: «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا» اوّلاً «وَ أَصْلَحُوا» ما افسدوا من ذی قبل ثانیاً، ثمّ الجانب الایجاب وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ» اول اعتصام به جهالت بود، اعتصام به شیطان بود، اعتصام به غفلت بود یا اعتصام بالله نبود. «وَ أَخْلَصُوا دينَهُمْ» یعنی «طاعتهم»؛ «أَخْلَصُوا طاعتهم لله اذا عصی ربه سبحانه و تعالی و قد عطاء الشیطان فیما عصی و إن کان یطیع الرّحمن فیما یطیع و لکن هنا بعد ما تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنينَ» مؤمنین چه کسانی هستند؟ مؤمنین کسانی هستند که گناه نکردند که توبه کنند، نفاق نکردند، کفر نکردند، گناه نکردند، از اول تکلیف سالم بودند، صالح بودند درست بودند، آنها اصل هستند، اینها فرع هستند.
پس آن روایت جعلی که ما داریم که وقتی خداوند گناه تائب را میبخشد در یومالقیامة، این تائب میگوید کاش من گناه زیاد کرده بودم، اگر گناه زیاد کرده بودم خدا هم زیاد میبخشید، مقام من بالاتر میرفت، غلط است. اگر اینطور است پس سر انبیاء کلاه رفته است، سرِ عدول و انبیاء و رسل و معصومین کلاه رفته است این از روایات مختلقهای است که من در تفسیر نقل کردم، ملاحظه بفرمایید.
مرحله اولی عصمت است و مرحله ثانی عدالت است، مرحله ثالثه که فسق است، تا آنجا که فسق شد باید به طور کلی برطرف شود. سوره 16 (نحل)، آیه 119: «ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ» که دیروز عرض کردیم «بَعْدِ» هم قریب را میگیرد و هم بعید را و همچنین آیات دیگر.
در باب توبه به طور کلی نقش چنین است که اگر کسی یک گناهی را انجام داد که متعدّی به غیر نیست، این توبه کند و تجدید ایمان کند و تمام. اما اگر گناهی کرد که تعدّی به غیر است، اگر آن غیر متعدّا موجود است، برود عذرخواهی کند، جبران کند. مال کسی را خورده است، بر سر کسی زده است، غیبت کرده است، اگر حقوقالناسی در کار است، درباره حقوقالناس باید جبران کند و اگر امکان جبران نداشت آنجا مطلب دیگری است. اگر مقام این شخص تائب خیلیخیلی بالا است و خیلیخیلی رفیع است بعدالموت و یوم قیامة الکبری اگر این شخص شایستگی دارد که گناه او که ظلم به دیگری است بخشیده شود، خداوند به طرف میگوید او را میبخشی یا نمیبخشی؟ اگر ببخشی من هم تو را میبخشم، اگر نبخشی من هم لازم نیست ببخشم. این کلاه شرعی نیست، این در زمینهای است که طرف شایستگی دارد مخصوصاً آنجایی که «أُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[37] و از این قبیل. این یک مرحله «من مراحل الشفاعة و التوبة»
- [سؤال]
- مخصوصِ شهدا نیست. اگر کسی شهید نشده است و زنده هم هست، پس پیغمبر بزرگوار زنده است.
– [سؤال]
– حالا غیر انبیاء، کسانی که حاضر هستند در راه خدا شهید شوند و شهید نشدند، مقام شهدا را دارند یا نه؟ بر حسب آن آیه احزاب.
«هذه المرحلة الاولی من الشفاعة.
التوبة شفیعةٌ، التوبة شفاعةٌ» این یک مرحله. مرحله دوم خود ایمان است، خود ایمان
بالله شفیع است، آیات متعدد است. ایمان بالله شفیع است، یعنی گناهان گذشته را محو
میکند و نسبت به آینده هر قدر مرحله ایمان بالاتر باشد نمیگذارد که سیّئات بیاید،
اگر هم احیاناً هم سیّئات بیاید… مثلاً کسانی که «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ
الْإِثْمِ»[38] کسانی که گناهان بسیار بزرگ را اینها ترک میکنند،
گناهان کوچک کفاره میشود. کسانی که حسنات بزرگ را، واجبات بزرگ را انجام میدهند،
واجبات کوچک در اینجا بدون توبه، بدون استغفار، بدون توبه، بدون شفاعت، بدون هیچ،
فقط به حساب اینکه جنابعالی در فلانجا جان من را نجات دادی، در اینجا که یک ضربهای
به سر من زدی من تو را میبخشم، به احترام آن که هر دو، دو رشته آیات دارد، منتها
این دو رشته آیات بعضیها از آیات، آیات رئیسی و اصلی است، بعضی آیات، آیات فرعی
و تبیینی است. مثلاً فرض کنید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ
نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ».[39]
[1]. مائده، آیه 71.
[2]. توبه، آیه 118.
[3]. آلعمران، آیه 159.
[4]. بقره، آیه 286.
[5]. منافقون، آیه 5.
[6]. بقره، آیه 237.
[7]. همان، آیه 286.
[8]. عنکبوت، آیه 45.
[9]. هود، آیه 114.
[10]. عوالی اللئالی، ج 4، ص 86.
[11]. نساء، آیه 31.
[12]. اسراء، آیه 32.
[13]. فرقان، آیه 70.
[14]. انفال، آیه 38.
[15]. عوالی اللئالی، ج 2، ص 54.
[16]. انبیاء، آیه 28
[17]. بقره، آیه 255.
[18]. اعراف، آیه 156.
[19]. ضحی، آیه 5.
[20]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 25، ص 305.
[21]. نساء، آیه 17.
[22]. همان، آیه 18.
[23]. فرقان، آیه 70.
[24]. همان، آیه 69 و 70.
[25]. همان، آیات 63 تا 67.
[26]. همان، آیه 68.
[27]. انفال، آیه 38.
[28]. نساء، آیه 146.
[29]. فرقان، آیه 70.
[30]. الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین (لابن شاذان القمی)، ص 28؛ كشف الغمة، ج 1، ص 105.
[31]. فرقان، آیه 71.
[32]. هود، آیه 90.
[33]. قصص، آیه 67.
[34]. بقره، آیه 160.
[35]. نساء، آیه 145.
[36]. همان، آیه 146.
[37]. فرقان، آیه 70.
[38]. نجم، آیه 32.
[39]. نساء، آیه 31.