جلسه سیصد و هفتاد و هشتم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

عبادت الله

تفسیر سوره حمد؛ مقدمات و شرایط عبادت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينِ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

این سه «نا» در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينَ» و «اهْدِنَا»‏ هر سه جمعیت درونی و برونی را در ابعاد متعدّده که عرض کردیم شامل است. چنانکه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينَ» تمام نیروهای درونی را و تمام اعضای برونی را شامل است و کسانی را هم که در عبادت خداوند و در استعانتِ از خداوند کمک گرفته می‌شوند شامل می‌گردد و تمام انسان‌های تاریخ را در نسل اوّل شامل است و در نسل قبل الاوّل شامل است و تمام ملائکه را و تمام اجنّه را و تمام مانند انسان‌ها که در آسمان‌ها وجود دارند شامل است و تمام حیوانات و تمام نباتات و تمام جمادات را شامل است، بین ما نیز چنین است.

البته تعداد جمعیت «اهْدِنَا» از «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينَ» کمتر است؛ چون هدایت جمادات و نباتات تکوینی است. نه تقبّل آن اختیاری است و نه عمل آن اختیاری است. ولکن «نَعْبُدُ» و «نَسْتَعينَ» در کافّه موجودات بر حسب اختلاف ادراکات و استعدادات و مراتب آن‌ها شعوری است و شعورها و ادراکات و اختیارات فرق می‌کند. «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[1] هدایت تدبیر است. در هدایت تدبیر که با خلقت اولای همه موجودات ملازم است «اهْدِنَا» لازم نیست، بله «ثَبِّتْنا» درست است. اگر لسان حال کلّ ذرات جهان چنین وضعی را دارا باشد، این یک مطلب است.

«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينَ» در این «نَعبُدُ»، «أَعبُدُ» است و ادنی درجات «أَعبُدُ» در اعلای عبادات که صلاة است چیست؟ آیا گناه کردن در نماز مبطل نماز است یا نه؟ هم از «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» استفاده می‌کنیم که مبطل است و هم از آیات دیگر. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»[2] ادنای صورت عبادت –حالا به سیرت کاری نداریم- ادنای صورت عبادت ولو سیرت علیا و سیرت متوسطه ندارد، ارکان ظاهری صلاة است. لفظاً، حرکتاً، عملاً ارکان ظاهری صلاة و واجبات صلاة و محرّمات در صلاة. صلاة در ادنی مراتب عبادت بودن که ظاهر صلاة است، مقتضی است که عصیانی نباشد. اگر از انسان برای خوردن آب خواستند، آب خواستند اگر نمک در آب داخل کنید نخواستند. اگر چیز دیگر که مضر است به حالت آب بودن و فایده آب بودن نخواستند، ممنوع است.

«أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري»[3] نماز را از برای تذکر حق خواستند، از برای درست شدن، از برای نیکو شدن، از برای راه راست رفتن، قدم در صراط مستقیم نهادن، ولو در ادنی مراتب آن که قشر صلاة است. قشر صلاة که قشر این عبادت علیا است، اگر محدود با عصیان باشد اصلاً صلاة نیست تا چه رسد صِلاء باشد. صِلاء بودن صَلاة، ایجاد نور کردن صلاة به حالات و مقتضیات معنوی و معرفتی صلاة مربوط است. اگر صرف ظواهر صلاة را انسان انجام بدهد و اصلاً هم به حق توجه نداشته باشد، این ادای وظیفه اولی را کرده است و تارک الصّلاة نیست. ولکن در همین ادای وظیفه اولی که قشر و سطح صلاة را در ارکان و واجبات فعلاً و در محرّمات صلاتیه ترکاً انجام داد، اگر عصیانی با آن مخلوط شد، صلاة نیست. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» چنانکه اگر ما در صلاة خدا را و غیر خدا را عبادت کنیم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» نیست حتی در وضع لفظی و صوری آن، همچنین اگر خدا را در وضع ظاهری صلاة عبادت کنیم و در ضمن آن گناه کنیم، عبادةالله با عبادةالشیطان و اطاعةالشیطان مخلوط است. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» طاعت است و عبادت است؛ عبادت است و طاعت است به‌طور موحدّه لله ربّ العالمین.

بنابراین همان‌طور که هر عبادتی نسبت به غیر خدا در صلاة مرفوض است، هر طاعتی هم مرفوض است. بنابراین نظر عن شهوةٍ به نامحرم کردن یا در مکان غصبی ایستادن یا لباس غصبی پوشیدن یا هر چه محرّم است در خصوص حالت صلاة و یا در کلّ اوضاع، مثلاً مرد به طلا تزیّن کند هم در صلاة حرام است هم در غیر صلاة. اگر مرد انگشتر طلا و سایر زینت‌های طلایی را در صلاة داشته باشد، این با «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» منافات دارد. برای اینکه طاعت غیر خدا کرده است، طاعت شیطان کرده است، عصیان کرده است و مخصوصاً چیزهایی که در صلاة منهی است. محرّمات در صلاة یا محرّمات در صلاة است برای اینکه صلاة است مثل راه رفتن، حرف زدن، قهقهه کردن، این‌ها در غیر صلاة حرام نیست، اما در صلاة حرام است که «وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ»[4]‏ ابطال عمل حرام است، چه انسان عمل را صریحاً انجام دهد و در ضمن ابطال کند یا در ضمن ترک کند، در صورتی که اعضا و اجزای متصله‌اش صحّت داشته باشد یا از اوّل باطل انجام بدهد. بنابراین از «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» استفاده می‌کنیم ضمن سایر استفاده‌ها که هر گونه عصیانی که بدانید عصیان است. هر گونه لفظی، عملی، حرکت ظاهری که بدانید عصیان است عمداً انجام بدهید و نه سهواً، این مبطل صلاة است. این یک بحث است.

البته این آیه دلالت دارد، دیگر لازم نیست به سراغ اجماع برویم که صلاة بر مکان مغصوبه، مدّت‌ها و ماه‌ها در اصول بحث کنیم، وقت طلبه‌ را بگیریم که وحدت مطلوب است، کثرت مطلوب است و… روایت هم نداریم، یک روایت داریم که دلالت ندارد، به آیه استدلال کنید. «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»[5] کجا می‌روید؟ همان‌طور که خود خداوند غنی و مُغنی است بدون حاجت دیگری، کتاب او هم غنی و مغنی است بدون حاجت به دیگری. سنّت موضّح کتاب نیست، سنّت وظیفه دارد چیزی که کتاب ندارد نصّاً یا ظاهراً بیان کند. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» دلالت دارد، دلالت خودی است و دلالت منفصل که از آیات قرآن است که «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ».[6]

بحث دوم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينَ» که دارای کلّ مراحل عبودیت و کلّ مراحل استعانت است، آیا خود صراط مستقیم نیست؟ آیا صراط مستقیم بین مخلوق و خالق بهتر از عبودیت است که لازمه قبلی و بعدی آن معرفت است؟ که باید بحث بکنیم. بلامعرفةٍ مّا که عبودیت نمی‌شود. بلاعبودیت هم معرفت حاصل نمی‌شود. معرفت قبل و معرفت بعد. مانند اسلام، ایمان در وسط است، اسلام قبل و اسلام بعد. اسلام قبل اقرار به توحید و نبوّت است و بعد ایمان است و بعد از ایمان اسلام است؛ یعنی تسلیم کامل، دو اسلام است، در وسط ایمان. همچنین دو معرفت، در وسط عبادت. اصل عبادت در هر وضعی از اوضاع آن ولو در ادنی مراتب آن، در حد قشری آن که اصلاً معنا سرش نمی‌شود و به معنا توجه نمی‌کند، این نیازمند به معرفةٌ مّا است تا خدا را به الوهیت و وحدت نشناسیم، نماز یعنی چه؟

و مرحله بعدی معرفت که تفسیراً إن‌شاء‌الله بحث خواهیم کرد این است که اگر این عبودیت هر قدر راقی‌تر باشد، کامل‌تر باشد، متبلورتر باشد، معرفت بیشتری را به دنبال دارد. حالا این سؤال: در صورتی که با این بیانات ناقصی که من کردم البته کامل آن را معصوم باید بگوید. با این بیاناتی که ما در عرض این چند روز از قرآن در مادون عصمت استفاده کردیم، اگر «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» تمام مراتب عبودیت را در جمع شامل است، «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينَ»‏ تمام مراتب استعانت را در جمع شامل است، عبادت خودش صراط مستقیم است. چون خود عبادت صراط مستقیم است، منتها معرفتی که حاصل از عبادت است باز صراط مستقیم است. تقوایی که از عبادت حاصل است صراط مستقیم است، همه هم آیات دارد.

– صراط مسیر را به طرف خود خدا مشخّص می‌کند یا به طرف غیر؟

– معرفت خدا، صراط إلی الله.

– «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ»[7]

– از آن طرف بله، از این طرف چطور؟ از آن طرف خدا از همه کس به ما نزدیک‌تر است، ما چطور؟ ما دور هستیم. ما دوری خود را باید برطرف کنیم. «اعْبُدُوني‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ»[8]‏ از جمله آیات. به این تعبیر توجه کنید، من قبلاً این تعبیر را نکردم. عبادت صراط مستقیم است و ما بالاتر از عبادت نداریم مگر که بحث کنیم. حالا که عبادت صراط مستقیم است پس «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»‏ یعنی چه؟ تحصیل حاصل است. اگر ما بر صراط مستقیم هستیم که در عبادت است، که در توحیدِ عبادت است که «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» است، «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينَ»‏ است، اگر ما مطلب آنچه که موجود است بکنیم، یعنی چه؟ مقادیری در تفسیر بحث کردیم مقادیری را هم الآن عرض می‌کنیم. این یک مقدمه بود.

ما چند آیه در قرآن شریف از برای مقصد عالی خلقت داریم. یک آیه بیان می‌کند یقین مقصد عالی است، یک آیه داریم که عبادت مقصد عالی است. آیه سوم: تقوا مقصد عالی است. عبادت و تقوا. حالا این سه را از نظر آیات و از نظر دقّت با هم بسنجیم. مثلاً سوره بقره، آیه 21: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» در تفسیر بحث کردیم، ولی الآن بحث اضافه داریم، چون تبلور بحث است. این‌جا تقوا محور قرار گرفته است. محور خلقت شما انسان‌ها و محور خلقت «الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» غایت قصوای آن «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» است. «لَعَلَّكُمْ تَعْبُدُونَ» نیست، «لَعَلَّكُمْ تَعرِفُونَ» نیست. این یک آیه.

آیه دیگر: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ»[9] غایت عبادت یقین است، در آیه قبلی غایت خلقت عبادت است، در این آیه غایت عبادت یقین است. بنابراین آنچه غایةالغایات است در این دو بُعد، تقوا است. چون عبادت غایت اصل خلقت «کُم» «‏وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» است و تقوا غایت عبادت است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»، تقوا را غایت عبادت معرفی کرده است، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[10]‏ عبادت محور است. پس محور اوّلی خلقت عبادت است و محور ثانی عبادت تقوا است. چون تقوا غایت عبادت است، عبادت غایت خلقت است. سوم یقین است «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» یقین غایت عبادت است. یقین که غایت عبادت است، غایت عبادت چیست؟

– [سؤال]

– عبادت به نحو اعم «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» یقین معرفةالله است، چون الله نهایتی ندارد، معرفت او نیز نهایتی ندارد. و لذا در سه بُعد زمانی دنیا و برزخ و قیامت غیر النهایة «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ» هست، «حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» هم هست.

حالا این سؤال پیش می‌آید: آیا بالاخره غایتِ خلقت، عبادت است؟ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» یا غایت خلقت تقوا است؟ «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» یا غایت از خلقت و عبادت و تقوا، معرفت است؟ سومی است. غایت عبادت معرفت است.

سه بُعد دارد، سالک إلی الله در مثلثی ترقی پیدا می‌کند: ضلع اوّل آن عبادت است، ضلع دوم آن تقوا است، ضلع سوم آن معرفت است. حالا در آیات بحث می‌کنیم، در آیات کاملاً بحث می‌کنیم. بر حسب آیه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» عبادت، غایتِ خلقت است، ولکن آیا در عبادت توقف کنیم؟ چون غایةالغایات خلقت عبادت است یا خیر، خود عبادت از برای خلقت محور است و غایت است و اصل است، ولکن خود از برای تقوا فرع است. عبادت ایجاب است، تقوا سلب است. در «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» سلب مقدمه ایجاب است. در عبادت و تقوا ایجاب مقدمه سلب است. برای اینکه «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» پلّه اوّل است و نقطه اولی در سلوک سالک إلی الله و در آیه دیگر «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» تقوا غایت عبادت است. در آیه قبلی عبادت غایت خلقت است، در آیه دوم تقوا غایت عبادت و خلقت است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» عبادت چرا؟ به سه جهت: یکی «الَّذي خَلَقَكُمْ»، دوم: «وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»، سوم: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ».

پس چرا خلقت؟ برای عبادت. و چرا عبادت؟ «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ». این عبادت و «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» ظاهر قضیه مطلق‌ است، دو ضلع این مثلت است. ولکن ضلع سوم که اضلع الاضلاع است «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» یقین بعد از عبادت است، بعد از تقوا است یعنی وقتی نقش «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» در فطرت، در عقل، در فکر، در صدر، در قلب، در فؤاد، در ظاهر، در باطن محقّق شد، آن وقت معرفت حاصل می‌شود. طبعاً معرفت‌ها هم مختلف است: معرفت اولی داریم که این مقدمه اصل عبادت است، معرفت ثانیه داریم که موخره عبادت است؛ معرفت ثالثه داریم که مؤخّره عبادت و تقوا هر دو است. «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» عبادت ایجاب را می‌گیرد و سلب را هم می‌گیرد. انجام واجبات و انجام مستحبات، ترک محرمات و ترک مرجوحات، بالاتر از آن مباهات را هم واجب کردن و مستحب کردن است، این معرفت ایجاد می‌کند «حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ».

بنابراین در این مثلث ضلع اوّل و ادنی به حساب فقه معرفت، عبادت است، ایجاب، البته بعد از «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» در مرحله توحیدی است. با این ایجاب، سلب ایجاد می‌شود. با این ایجاب و سلب، ایجاب ایجاد می‌شود. با عبادت رب با هر درجه‌ای از درجاتش ایجاب به همان درجه حاصل می‌شود. ولکن این عبادتی که ایجاب انجام می‌دهد این ایجاب مقتضی «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» است.

«يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» تقوا چیست؟ سلب است. تقوا سلب است. یعنی اگر هر قدر ما خدا را عبادت کنیم، نتیجه عبادت به خدا برگشت نمی‌کند، به ما برگشت می‌کند که پرهیز کنیم، عبادت کردن ما را پرهیز می‌دهد از آنچه باید پرهیز کنیم. پرهیز عقلی می‌دهد، پرهیز فقهی می‌دهد، پرهیز صدر می‌دهد، پرهیز قلب می‌دهد، پرهیز فؤاد می‌دهد. در کلّ ابعاد درونی و برونی، فردی و اجتماعی آن صدماتی که می‌خواهد به انسان توجه کند، صدماتی که از طرف شیاطین جن و شیاطین انس می‌خواهد به انسان توجه کند در دو بُعد پرهیز است: یک بُعد در پرهیز تربیتی الهی که «الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[11] بُعد دیگر پرهیز از این عبادت است.

عبادت در صلاة، عبادت در صوم، در تجارت، در وزارت، در ملکیت، در ریاست‌جمهور، در رهبریت، در زراعت، در عملگی، در کناسی، در درس خواندن، در کتاب نوشتن در، در، در… این عبادت که جنبه مثبت دارد دو نتیجه دارد: نتیجه اوّل عبودیت سلبی که «لا إِلهَ» در بُعد اعلی، «تَتَّقُونَ»، اما «لَعَلَّكُمْ»؛ چون برای همه با عبادت، تقوا حاصل نمی‌شود. عبادت هر قدر قوی‌تر باشد تقوای آن قوی‌تر است؛ هر قدر جنبه ایجاب و کارکرد عبادت و توجه در عبادت و اصلاح عبادت بیشتر باشد جلوی فسادها بیشتر گرفته می‌شود. پس بنابراین عبادت ایجاب «لَعَلَّ» دارد، «إنَّ» ندارد. برای اینکه خیلی از افراد عبادت می‌کنند، تقوا ندارند. عبادةٌ مّا انجام می‌دهند، تقوا ندارند.

پس بنابراین چون عبادت مستلزم تقوای کلّی نیست، «لَعَلَّ» آمده است، «لَعَلَّ» در جنب حق نیست، در جنب خلق است. چون عبادت دارای مراتبی است مثل «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[12] در این عبادت سلبی تقوا حتمیت ندارد. البته تقوای در صوم، وقتی انسن صائم است تقوا دارد، تقوای در پوست و قشر ظاهری صوم که خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها است، ولکن «تَتَّقُونَ» مطلق. اگر صوم که حالت «لا إِلهَ» است، حالت سلبی است، اگر قوی باشد انسان صوم از غیر الله بگیرد، نه صوم فقط از خوراکی و این‌ها. انسان صوم از غیر الله بگیرد و در حالت صوم تمام وجود صوم باشد «إِنَّکُمْ تَتَّقونِ» است. ولکن همه صائمون با همه صوم‌ها احیاناً تقوا دارند، بعضی با صوم طغیان می‌کنند، بعضی تقوا ندارند، بعضی کم تقوا دارند. پس در «تَتَّقُونَ»، «لَعَلَّ» است.

پس مقدمه اولی در پرواز، در سلوک إلی الله عبادت است با مراتبش. مقدمه ثانیه تقوا است که سلب و ایجاب درست است. ایجاب آنچه شایسته است در خود ایجاد کردن و سلب در نتیجه این ایجاب صحیح آنچه ناشایست است از خود دور کردن. تا این‌جا خود است، نقطه اولی ایجابی خود است، در سلوک إلی الله نقطه دوم سلبی خود است، در سلوک إلی الله نقطه سوم «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ»[13] اصل آن است.

سؤال: اگر معرفةالله بدون عبودیت حاصل می‌شد درست بود یا نه؟ می‌گوییم هم بله، هم نه. نه برای اینکه اگر واقعاً امکان داشت، امکان ندارد. امکان داشت بدون عبادت درونی و برونی معرفةالله شایسته حاصل شود، عبادت لازم نبود. و اما بله؛ عبد وقتی درک کند و به عبودیتی که دارد شعور داشته باشد، عبد رب است، عبد بدون عبودیت… کسی که خدا را به توحید شناخت، عبودیت نکند؟ این عبودیت کردن دارای دو بُعد است: یک بُعد خودی، یک بُعد مقدماتی.

و لذا در آن آیه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونَ» غایت قرار گرفته است. هم غایت است و هم مقدمه است. غایت در دو بُعد است، مقدمه است در یک بُعد، غایت است در دو بُعد. بُعد اوّل: انسان و موجودی که خالق را شناخت، طبعاً باید عبادت کند. بُعد دوم: این عبادت وسیله تقوا و پرهیز از خطرات است. پس به نفع خودمان است. اگر هم عبادت معرفتی ایجاب نمی‌کرد مصلحت داشت. اگر عبادت معرفت ایجاد نمی‌کرد بر فرض محال -البته خیلی از عبادت‌ها معرفت ایجاد نمی‌کند- اگر عبادت خیلی عالی هم معرفت ایجاد نمی‌کرد در دو بُعد مصلحت داشت:

1- اینکه من خدا را بشناسم و تقاضا نکنم؛

2- این عبادت کردن و پذیرفتن اوامر و نواهی خدا به مصلحت زندگی من است، زندگی در هر سه بُعد عالم تکلیف و عالم برزخ و عالم قیامت.

پس عبادت هم غایت است، هم مقدمه است. برای دو چیز مقدمه است: یکی برای تقوا است، «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» بعد از تقوا، معرفت و معرفت نهایت ندارد. تقوا نهایت دارد برای اینکه مضرات نهایت دارد. عبادت نهایت دارد برای اینکه نهایت عبادت را از نظر عمق عبادت پیغمبر انجام می‌دهد، ولکن معرفت نهایت ندارد. پس معرفت که قاعده این مثلث سلوک إلی الله است دو امتیاز دارد بر عبادت و تقوا.

یک امتیاز اصلی که آن روایت شریفه که «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ‏ لِكَيْ أُعْرَفَ»[14] همان‌طور که عبادت و استعانت به نفع عابد و مستعین است، معرفت هم به نفع عارف است. هر قدر معرفت بالاتر رود لذّت روحی و معنوی عارف بیشتر می‌شود.

معرفت به دو بُعد بر عبادت و تقوا امتیاز دارد. یک بُعد اصل معرفت بودن «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ»، بُعد دوم نهایت ندارد. عبادت نهایت دارد، استعانت نهایت دارد، چون عالم تکلیف است. تقوا نهایت دارد چون شرور محدود است، خیرات محدود است، خیرات خلقی محدود است، با عبادت حاصل می‌شود، شرور خلقی محدود است با تقوا حاصل می‌شود ولی معرفت نه. و لذا «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ».

مطلب دیگر در اینکه عبادت غایت است، جن و انس کلاً مجموع هستند و در اینکه تقوا در بُعد دوم غایت است، جن و انس و ملائکه و انسان‌های دیگر مشمول هستند، ولکن در «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ» پیغمبر مخاطب است. خطاب خاص به پیغمبر خصوصیت دارد، در «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونَ» پیغمبر داخل نیست، عبادت مقدمه است. در «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[15] پیغمبر اصلاً وارد این «لَعَلَّ» نیست، «إِنَّ» است. اوّلاً «إِنَّ» است، «لَعَلَّ» نیست؛ ثانیاً داخل ناس نیست. نه داخل «النَّاسُ» موجود است، نه داخل «الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» است، بلکه «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» «کَ» خود پیغمبر.

-‌ می‌فرماید: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ».

– بله «وَ اعْبُدْ» هم نسبت به اوست، ولیکن دوبله است. «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» یقین موت نیست، بی‌خود روایت درست کردند که یقین موت است، مگر خدا بلد نیست حرف بزند؟ این نافهمی و عدم توجه است که جعل روایت کردند که «يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» یعنی موت. این اهانت به مقام مقدس ربوبیت است، این به مقام مقدس عبودیت اهانت است. یعنی پیغمبر تا موت خود عبادت کند، در بزرخ عبادت نکند؟

در بزرخ که همه حُجب کنار رفت، حجاب رسالت، حجاب دعوت، حجاب خلق کنار رفت، در نتیجه خالص‌تر شد، بیکارتر شد، دیگر عبادت نکند؟ شما که محبوبی دارید، لیالی و ایام سیر می‌کنید تا به محبوب برسید، زحمت می‌کشید پای شما زخم می‌شود، اذیت می‌شوید، بی‌خوابی می‌کشید، وقتی به او رسیدید، می‌گویند: او را نگاه نکن؟ این بدترین عذاب است. برای عارف مطلق و عابد مطلق و مستعین مطلق بدترین عذاب است. رسول الله و ائمّه معصومین که این‌ها وقتی در بزرخ رفتند دیگر عبادت نکنند، در قیامت عبادت نکنند. یقین، یقین است، بله موت یقین است. ولکن پیغمبر این‌جا عبادت، برزخ عبادت، عبادت برای او لذّت دارد، مثل ما نیست که از عبادت فرار کنیم، عبادت، عبادت تکلیف نیست، اگر خدا امر به عبادت نکرده بود عبادت می‌کرد، چون عبادت تکلیف نیست.

مگر شخص عاشق مکلّف است دنبال معشوق برود؟ تکلیف ذاتی است. مگر عاشق نباشد. از روی ترس باشد، تجارت باشد. کسی که عمقاً عاشق است نه حُمقاً، نه تجارتاً، نه اجارتاً، نه از روی ترس. مگر مادری که خودش از بالای پشت‌بام زمین می‌اندازد یا داخل چاه می‌شود تا بچه‌اش را بیرون بیاورد، این تکلیف است؟ تکلیف شرعی است؟ کافر هم باشد این کار را می‌کند، ملحد هم باشد این کار را می‌کند، مشرک هم باشد این کار را می‌کند. این ذات است، این از درون ذات شعله می‌گیرد. عابد حقیقی که عبادت احرار می‌کند، این از درون ذات متعلّق بالله و متدلّی بالله و متصل إلی الله است، این‌جا دیگر امر نمی‌خواهد.

اگر پیغمبر نهی از عبادت می‌شد، این نهی عذاب بود، از هر جهنم، جهنم‌تر بود. اگر خدا پیغمبر را از عبادت نهی می‌کرد، از معرفت نهی می‌کرد، از تقوا نهی می‌کرد، این از هر جهنمی جهنم‌تر بود. این از درک سابع جهنّم هم جهنّم‌تر بود. این سه مرحله. بنابراین استعانت چیست؟

-‌ خود‌ «رَبَّكَ» نشانه تقوای بیش از حد نیست؟

– بله. مطلب دیگر: استعانت چه می‌شود؟ چون «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» ما سه مورد شمردیم، استعانت چه می‌شود؟ استعانت وسیله است. استعانةالله وسیله عبادةالله است. وسیله تقوی‌الله است، وسیله معرفةالله است. استعانةالله، مستعان بودن الله در نقطه اولی وسیله عبودیت است تشریعاً و تکویناً. تشریعاً به وسیله وحی، تکویناً اراده الهی. پس «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» «فی أن نعبدک، فی أن نعمل أیّ عملٍ و نترک أیّ ترکٍ» استعانت وسیله است، غایت نیست. اینکه وسیله بعد از غایت ذکر شده است، برای اینکه انسان خیال نکند که بله، ما خدا را عبادت می‌کنیم، نخیر «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ». پس «نَسْتَعينُ» گم نمی‌شود، «نَسْتَعينُ» وسیله است. «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ»[16]‌ و از جمله وسایل بسیار مهم «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» است. هم غایت را ذکر کرده است، هم وسیله را ذکر کرده است.

حالا «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» در سه بُعد: «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ فی أن نعبدک»، «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ فی أن نتّقی»، «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ فی أن نعرف» در هر سه ضلع این مثلث عروج إلی الله و خروج عن غیر الله «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» شرط است.

برای جواب از آن سؤال مقدماتی بود و خودش هم ذی‌المقدمه بود که اگر «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» به تمام مراحل «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» به تمام مراحل، بنابراین «اهْدِنَا» چیست؟ جواب: مگر «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» تمام مراتب را شامل نیست؟ کسی که در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» در لفظ توقّف کرد و به معنا نرسید چطور؟ گمراه است، «اهْدِنَا» ندارد. کسی که به معنا رسیده است و معنا کامل نیست چطور؟ این گمراه بالنسبه است، «اهْدِنَا» ندارد. کسی که به معنا رسیده است و به عمل نرسیده است چطور؟ عمل او کامل نیست، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» در عمل کاملاً پیاده نیست.

«إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» کاملاً در عمل پیاده نیست، در نقطه اولی است. کسی که در نقطه اولی است یا در نقطه ثانیه است یا در نقطه ثالثه است و به نقطه اصلی نرسیده است، این «اهْدِنَا» می‌خواهد. مراتب استدعای هدایت را در تفسیر ملاحظه کنید، ولکن نکاتی که الآن عرض می‌کنم در تفسیر شاید نیست یا اشاره است. پس بنابراین «اهْدِنَا» لازم است، حتی پیغمبر «اهْدِنَا» می‌خواست. پس «اهْدِنَا» است. «اهْدِنَا» در اینکه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» ما، از مرحله لفظ به مرحله معنا برسد. «اهْدِنَا» از مرحله معنای ناقص به مرحله معنای کامل برسد. «اهْدِنَا» از مرحله معنای کامل به مرحله عمل برسد. «اهْدِنَا» از مرحله عمل ناقص به مرحله عمل کامل برسد. «اهْدِنَا» از مرحله لفظ و معنا و عمل که معرفت کامل حاصل نشده است «اهْدِنَا»، همین‌طور «اهْدِنَا».

«وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ»،[17] «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً»[18] معرفتاً، پیغمبر مخاطب است «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً» پس درست است، عبادت اوّل، «اهْدِنَا» سوم، استعانت وسط، استعانت در عبادت، استعانت در «اهْدِنَا». در هر دو استعانت است. اگر تتمّه‌ای دارد فردا عرض می‌کنیم.

آیات: تبلوراتی در بعضی آیات در نظر ما رسیده است، باید فکر کنیم. فکر شب و نیمه‌شب و روز و وقت غذا و… همیشه می‌شود فکر کرد و فکرهایی می‌آید بدون اینکه انسان انتظار آن‌ها را داشته باشد. از این سه آیه آن آیه‌ای که فکر جدید را روی آن عرض می‌کنم «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» این «اعْبُدُوا» چند بُعد دارد:

1- «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ»؛

2- «وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»؛

3- «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ».

مخاطب «اعْبُدُوا» کیست؟ «النَّاسُ» است. کدام ناس؟ ناس در دو بُعد است: یک بُعد نسل موجود انسانی و بُعد دیگر نسل موجود انسانی و زمینی، بعد دیگر نسل موجود انسانی و آسمانی که از آیه ذاریات استفاده می‌شود. «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى‏ جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَديرٌ»[19] که بارها عرض کردم. انسان اکمل موجودات در استعداد است، شأناً، بالفعل که برسد معلوم، از جبرئیل هم بالاتر می‌رود «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويمٌ»[20] احسن از انسان نیست، ولکن آیا این انسان مثل دارد یا نه؟ بله. «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً»[21] تفصیل بر کثیر است، بر قلیل نیست. آن قلیلی که انسان بر او مفضل نیست و او هم مفضل بر انسان نیست در زمین وجود ندارد، در آسمان است. پس «يا أَيُّهَا النَّاسُ» هر دو را شامل است.

– «وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ».

– ‌دابه ناس است، دابه حیوانی نیست، چون دابه‌ یعقل است، دابه با شعور است. این را بحث کردیم.

-‌ پس جن هم می‌تواند ناس باشد.

– ناس از نظر لغت شمولیت کاملی دارد که نمی‌خواهیم بحث کنیم. ولکن ناس جن نیستند، چون جن پایین‌تر از انسان است. جن از آن‌ها پایین‌تر است. ملائکه از انسان پایین‌تر است. پس سنخ سوم است. به ادلّه قرآنیه هم انسان از جن افضل است و هم از ملائکه افضل است در استعداد.

بنابراین این‌ها نه جن هستند و انسان هستند، موجودات یعقلی هستند که بهترین اسم برای آن‌ها اسم ناس و اسم انسان است. ناس از نوس است، نوس رُقاء است. موجودی که ارقای در کلّ موجودات جهان است ناس است. ناسِ شکل ما لازم نیست. از نظر لغت موجودی که ارقی و افضل از کلّ موجودات جهان هستی است ناس است، غیر از انسان است، غیر از بشر است، غیر از بنی‌آدم است، ناس است و ناس شامل همه است. چه این شکل باشد، چه آن شکل باشد. آن موجودات ذوی‌العقول و آن دواب ذوی‌العقولی که در آسمان‌ها وجود دارند، آن‌ها در فضیلت و در کمال مانند این انسان هستند. بنابراین «يا أَيُّهَا النَّاسُ» را شامل است. «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ»، «کُمْ» چه کسی است؟ همین موجود است. «وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» چه کسانی هستند؟ انسان‌های قبلی. فقط؟ نخیر، ملائکه. فقط؟ نخیر، جن. ملائکه و جن و انسان‌های قبلی «مِنْ قَبْلِكُمْ» هستند.

– [سؤال]

– ما به مرتبه کاری نداریم «مِنْ قَبْلِكُمْ»، مرتبه کاری نداریم. مرتبه را باید بحث کنیم. بنابراین «الَّذي خَلَقَكُمْ»، «کُمْ» این حاضرین هستند. «وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» تمام موجودات ذوی‌‌العقولی که بر آن‌ها «وَ الَّذينَ» اطلاق می‌شود و موصول به ذوی‌العقول برمی‌گردد، تمام چه جن و چه ملائکه و چه انسان‌هایی که قبلاً خلق شدند. انسان‌هایی که قبلاً خلق شدند و منقرض شدند قطعاً پایین‌تر از این انسان هستند و ملائکه هم و جن هم.

«يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ». این را سؤال می‌کنم، فردا جواب دهید. «لَعَلَّكُمْ» چه کسانی؟ آیا خدا ما انسان‌ها را و بقیه انسان‌ها و موجودات را، جن و ملائکه و انسان‌های قبلی را خلق کرده است که ما تقوا پیدا کنیم؟ این سؤال را داشته باشید و روی جواب سؤال فکر کنید. «لَعَلَّكُمْ»، «لَعَلَّكُما» نیست که هم شما را بگیرد و هم «الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ». «لَعَلَّكُمْ» است. آیا برای اینکه ما به وسیله عبادت پرهیز داشته باشیم خداوند ما را خلق کرده است، جن را خلق کرده است، ملائکه را خلق کرده است، انسان‌های قبل را هم خلق کرده است، کسانی که قبلاً خلق کرده است، خلق آن‌ها چه اثر دارد در اینکه «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؟ آقایان به این فکر کنید.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. طه، آیه 50.

[2]. عنکبوت، آیه 45.

[3]. طه، آیه 14.

[4]. محمد، آیه 33.

[5]. تکویر، آیه 26.

[6]. عنکبوت، آیه 45.

[7]. ق، آیه 16.

[8]. یس، آیه 61.

[9]. حجر، آیه 99.

[10]. ذاریات، آیه 56.

[11]. طه، آیه 50.

[12]. بقره، آیه 183.

[13]. حجر، آیه 99.

[14]. بحار الأنوار، ج ‏84، ص 199.

[15]. بقره، آیه 21.

[16]. مائده، آیه 35.

[17]. نساء، آیه 113.

[18]. طه، آیه 114.

[19]. شوری، آیه 29.

[20]. تین، آیه 4.

[21]. اسراء، آیه 70.