پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-اشاره به وجود نسخ درونی در خود قرآن و عدم نسخ حکمی از قرآن با غیر قرآن ۲-شرح مفصل آیه ی «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا ۚ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» از آیات بیانگر خاتمیت قرآن و عدم نسخ آن است. ۳-بیان اینکه اگر بعد از عمل به حکمی مقید یا مطلق یا خاص یا عام آیه ی دیگر آن را تقیید یا تخصیص یا تعمیم یا مطلق کند نسخ است و اگر قبل از عمل تقیید و تعمیم و ... دهد تبیین آن حکم است.

جلسه چهارصد و هشتاد و یکم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

آیات دالّه بر عدم امکان ناسخیت قرآن

آیات دالّه بر عدم امکان ناسخیت قرآن

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

دنباله بحث ناسخیت غیر قرآن نسبت به قرآن. مطالبی عرض کردیم و فعلاً آیاتی که دلالت قطعی دارد بر اینکه قرآن با غیر قرآن نسخ‌بردار نیست, چه غیر قرآن وحیانی رسالتی باشد که رسول بخواهد قرآن را در بعضی آیات و در بعضی احکام نسخ کند و چه ائمه باشند، چه علماء باشند، چه روشنفکران باشند، چه قدیمیان باشند و چه جدیدیان باشند، هرگز قرآن در جمع قابل نسخ نیست, حتّی یک حکمش.

ممکن است کسی ایراد کند و بگوید در خود قرآن تناسخ وجود دارد. سه, چهار مورد است که حکمی قبلاً بوده و این حکم بعداً نسخ شده است. مثل قضیه زنا، در سوره نساء: «وَاللاَّتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمْ»[1] تا آخر که قبلاً بحث شده, این فقط ایذاء است، ایذاء است نسبت به زن و مرد زناکار و حبس است نسبت به زن. که اینها را در خانههایتان حبس کنید که زنا نکنند, مگر اینکه توبه کنند و مگر اینکه چنین و چنان شود. آن وقت در آیه نساء قضیه صد تازیانه هرگز وجود ندارد, بلکه قضیه ایذاء است و حبس در خانه است. ولکن در سوره نور: «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ»،[2] بنابراین آیه نور که متأخر است از آیه نساء، آیه نساء را در بعضی ابعاد نسخ کرده است. اگر کسی بگوید که در قرآن تناسخی ولو کم وجود دارد, بنابراین قرآن در بعضی از احکام قابل نسخ است.

جواب: جواب هم مثبت است و هم منفی. مثبت است که آیه‌ای قرآنی, آیه قرآن دیگری را احیاناً نسخ میکند, ولکن حکم غیر قرآنی چه از طرف رسول باشد و چه مادون, ائمه و چه مادونِ مادون, غیر, قرآن را حتی یک آیه آن را, یک اشارهاش را هرگز نسخ نمیکند. و ما بر این مطلب آیات بسیاری که صریح است در عدم امکان ناسخیت قرآن و منسوخیت قرآن داریم, از جمله آیه 115 سوره انعام: «وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ». سؤال: آیا این کلمة ربّ کدام است؟ کلمه ربّ کلّ کلمات وحیانی ربّانی است از شریعت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و خاتم النبیین (ص) یا نخیر, مقصود کلمه وحیانی اسلامی است اعمّ از کلمه قرآن و کلمه سنّت. و یا مقصود فقط کلمه وحیانی قرآن است. اگر این مرحله سوم ثابت شود, این آیه نصّ است در اینکه قرآن هرگز نسخ‌بردار نیست. با سبر و تقسیم دلالی ما عرض میکنیم که احتمال سوم قطعی است, نه اوّل و نه دوم. برای اینکه «وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ» ما میبینیم تبدّلی و نسخی بین کتابهای آسمانی است. پس «لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ» درست نیست. اگر شریعت نوح تبدیل‌پذیر نیست, پس چرا شریعت ابراهیم تبدیلش کرد؟ اگر شریعت ابراهیم تبدیل‌پذیر نیست، چرا شریعت موسی احیاناً در بعضی احکام تبدیلش کرد؟ و همچنین و همچنین.

بنابراین این کلمة ربّ, کلمه وحیانی ربّانی نسبت به کلّ شرایع پنجگانه نیست. امّا آیا «كَلِمَةُ رَبِّكَ» کلمه اخیرۀ وحیانی خداست که اعمّ است از قرآن و سنّت رسول؟ همان‌طور که قرآن وحی است, کلمات رسول الله هم در بیان احکام وحی است و ادلّه بر این مطلب زیاد است. البته ما دو وحی داریم: یک وحی اصلیِ کتابی و یک وحی فرعیِ سنّتی. مثلاً از جمله آیاتی که تثبیت می‌کند تمام کارهای منفی و مثبت پیغمبر در بُعد احکام واجب و حرام, تماماً وحی است. «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى»،[3] نفرمود «ما ینطق بالقرآن»، تنطّق پیغمبر در بُعد رسالتی, نه در بُعد بشری، در بعد بشری «كَلِّمِينِي‏ يَا حُمَيْرَاءُ»[4] که عایشه است، با من سخن بگو، این رسالتی نیست, این شخصی است. یا عایشه, ما امروز نان و شیر می‌خواهیم, این رسالتی نیست, شخصی نیست. کلمات رسالتی و دعوتی و وحیانی پیغمبر, اینها در بُعد دوم وحی است و در بُعد اوّل قرآن.

بنابراین اگر کسی بگوید «كَلِمَةُ رَبِّكَ» عمومیت دارد، درست است «كَلِمَةُ رَبِّكَ» کلمات وحیانی اسلامی را شامل است, اما در انحصار کلمۀ قرآن نیست, بلکه کلمه قرآن را و در پیوندش و پشتش کلمه رسول را شامل است. چون «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى». تنطّقات پیغمبر چه با زبانش، با عملش، با نفیاش, با اثباتش, در بُعد رسالتی و در بُعد دعوت وحیانی ربّانی تمام از خداست.

جواب: اینجا کلمه ربّ مخصوص قرآن است. آیات قبل را ملاحظه کنید. آیه قبلی: «أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنَزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ»[5] چیست؟ قرآن است یا سنت پیغمبر است؟ بحث سر قرآن است اصلاً. کتابهای وحیانی قبلی را که خدا نازل کرده است, آیا «أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا»؟ پیغمبر به اهل کتاب میفرماید: آیا من غیر خدا را حَکم و حاکم بجویم؟ «وَهُوَ الَّذِي أَنَزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا»، کتاب را خدا بر شما به گونه‌ای مفصّل و روشن نازل کرده است. کتاب چیست؟ این کتاب یا اعمّ است از کلّ کتب سماوی یا در انحصار قرآن است. بالاخره کتاب در اینجا کتاب وحیانی رسالتیِ اصلی است. ولو کتاب نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمّد بن عبدالله (ص)، شامل سنّت نیست. «وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ»، «أنَّهُ» کدام است؟ «أنَّهُ» تبیین و تعیین میکند که «أَنَزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ» فقط قرآن است. پس احتمال اوّل کنار رفت. احتمال اوّل که کتاب کلّ کتب آسمانی باشد, باز ضرری نداشت, ولکن «وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ»، ضمیر «هُ» به چه برمیگردد؟ به کتاب. آیا منزَّل من ربّک بالحقّ بر رسول خدا سایر کتب آسمانی است؟ قرآن است. پس سایر کتب آسمانی نیست، فقط قرآن است. «أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرينَ‏ * وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ» کلمه ربّ چیست؟ موضوع بحث و اثبات و انکار و جدل فقط قرآن است. بنابراین «وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ» یعنی کلمه وحیانی اخیر قرآنی به وسیله کلّ قرآن تمام شد. بعد دیگر چیزی نیست. بعد از اینکه قرآن نازل شد, در عهد مکّی و در عهد مدنی وقتی پیغمبر وفات کرد, دیگر وحی قرآنی نبود, این کلمه وحیانی قرآنی که کتاب آخرینِ شریعت است تمام شد.

«صِدْقاً وَ عَدْلاً» شامل کلّ صدقها و کلّ عدلهاست بر مبنای ربّانیت الهی در بُعد هدایت و تربیت کلّ مکلّفین. کلمات ربّ تمام صدق است، تمام عدل است. ولکن کلمات صدق و عدل پروردگار قبل از قرآن قابل تبدیل و قابل تغییر بود, چنانکه عرض کردم. فرض کنید کتاب صحف ابراهیم مقداری تبدیل کرد صحف نوح را، تورات موسی مقداری تبدیل کرد صحف ابراهیم را، انجیل همچنین, قرآن همچنین, ولکن آنچه تبدیل‌بردار نیست فقط شریعتِ آخرین است. بنابراین این صدق، صدق پایدار و باقی است الی یوم القیامة, ولی صدقهای پیشین صدق بود, شریعتهای چهارگانه قبلی صدق بود, ولی صدق موقّت، یا صدق موقّت است یا صدق دائم. صدق موقّت تبدیل‌پذیر است, ولکن صدق دائم تبدیل‌پذیر نیست.

پس «تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً»، اینجا ما دو استفاده میکنیم: یکی خاتمیت، در بحث خاتمیت از جمله آیاتی که استفاده کردیم همین آیه بود که این آیه دلالت دارد که قرآن خاتم کتب آسمانی است. خاتمیت دارای چند بُعد است: خاتمیت کتاب، خاتمیت وحی، خاتمیت رسالت، خاتمیت اسلام و ابعاد مختلف خاتمیت که در جمع, خاتمیتِ شریعت اسلام در کلّ ابعاد است. بنابراین اگر کسی بعد از این شریعت خاتم, ادّعای وحیای بکند، ادّعای کتابی بکند, این نه صدق است و نه عدل است. نه صدق و عدل موقّت و قابل تبدیل است، نه صدق و عدل دائم و غیر قابل تغییر. برای اینکه ما سه بُعد داریم: یک بعد کذب است، یک بعد صدق موقّت، یک بعد صدق دائم.

بنابراین «وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً» این صدق و عدل مطلق که به وسیله کلمه قرآن تمام شد، در مقابل صدق و عدل موقّت است که قبل بود و تبدیل شد و در مقابل کذب است که بعداً خواهد آمد. بعداً هر کتابی، هر شریعتی به عنوان وحیانی ادّعا شود، نه صدق است، نه عدل است. نه صدق و عدل موقّت است، نه صدق و عدل دائم. برای اینکه قرآن که صدق و عدل دائم است، دیگر نمیشود صدق و عدل موقّتی آن را نسخ کند. دائم، دائم است، دائم الی یوم القیامة است. بنابراین آنچه بعد از قرآن ادّعا بشود؛ مانند قادیانی، مانند حسین‌علی بهاء، مانند باب، تمام اینها دروغ است. افکاری که به عنوان وحیانی ربّانی یا وحیانی عقلانی، وحیانی درونی یا وحیانی قدسی در قرآن ادّعا شود, کلّاً دروغ است، چنانکه در بحث خاتمیت عرض کردیم. این در بُعد خاتمیت.

1- خاتمیت شریعت است، 2- خاتمیت کتاب است که اصلاً با سنّت هم نسخ نمیشود. سؤال: آیا سنّت رسول که نمیتواند قرآن را نسخ کند، آیا اگر خدا هم کتابی بیاورد، بعضی از آیاتش بعضی از آیات قرآن را نسخ کند، این هم قابل نسخ نیست؟ میگوییم نخیر، خدا نمیآورد, محال است بیاورد، چون «تَمَّتْ» تمام شد. تمام شد یعنی تا آخر زمان تکلیف، تا آخرین لحظه دنیای تکلیف «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً» و لذلک «لَا مُبِدَّلَ».

– «تَمَّتْ» به ماضی اشاره میکند یا به حال؟

– حال قرآن دیگر. «تَمَّتْ» یعنی با قرآن. «وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ» چیست؟ کلّ قرآن. کلّ قرآن چه آنچه نازل شده چه آنچه هنوز نازل نشده، کلّ قرآن به صورت کلّی به صورت جمعی این «مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ» است. بعد «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ» این کلمات تمام شد. منتها تمام بودن دو بُعد دارد: یک بُعد وحیانی رمزی لیلة القدر است که آن قبلاً تمام شد. یک بُعد «كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ»،[6] این «فُصِّلَت» هم تمام شده, گرچه قسمتی آمده است و قسمتی هم نیامده، ولی تمام شده است. این تمامیت، گذشته آیات ما سبق قرآن را و آینده را تا آخرین لحظه وحیانی قرآن زمان رسول تمام شامل است.

«لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ»؛ آیا «لا مُبَدِّلَ» استغراق است؟ نفی استغراقی است یا نه؟ این «لا مُبَدِّلَ» تمام تبدیل‌کنندگان و تبدیلها را نسبت به کلّ قرآن و نسبت به این آیه سلب میکند . یکی تبدیل الهی، خدا هم تبدیل نخواهد کرد. خدا هم بعد از تمامیت قرآن، تمامیت کلمات صدق و عدل قرآن وقتی تمام شد، خدا بعد از تمام چه میآورد؟ اگر خدا چیز دیگری بیاورد که نسخ بکند، پس تمام نیست. چیز دیگری بیاورد که بالاتر باشد، پس تمام نیست. اگر بالاترش بیاید تمام نیست. اگر نسخ کند تمام نیست. ولیکن کلّ قرآن با ناسخ و منسوخهای آن، این تمام کلام اخیر وحیانی ربّانی است. بنابراین خدا خودش را هم نفی میکند، وقتی خدا خودش نفی شد، رسول هم نفی میشود، ائمه هم نفی می‌شوند.

بنابراین کلّ نظراتی که به ادّعای وحی بعد از قرآن است، نظراتی که بر خلاف وحی قرآن است، این «لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِیمُ». خدا شنواست و داناست آن کسانی که ادّعا میکنند سنّت قطعیه احیاناً ناسخ قرآن است یا روایاتی از ائمه احیاناً ناسخ قرآن است، این در بُعد وحی قدسی. یا جدیداندیشان و نوآوران که خیال کردهاند و خیال میکنند که قرآن برای زمانهای قبل کافی بوده، ولی در این زمانها مسائل جدیدی پیش میآید که ما باید با وحی عقل، با شور عقلانی و نظر وحیانی عقلانی فکر کنیم و جعل حکم کنیم. «وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا» هر چه بعد از قرآن بر خلاف قرآن بیاید، از هر کس حتّی بر فرض محال از خدا، تا چه رسد پیغمبر، تا چه رسد ائمه و تا چه رسد وحیهای عقلانی منهای قدسی تمام کذب است. نه صدق موقّت است و نه صدق مطلق است. برای اینکه صدق موقّت و صدق مطلق هر دو تمام شده، میماند کذب. بنابراین هر چه بعد از قرآن ابداع شود مطلقاً کذب است.

– اگر بعد از آن قرآن نباشد چطور؟ هم‌زمان الآن عده‌ای که این بحث تخصیص یا نسخ را مطرح کردند, می‌گویند این روایات هم‌زمان برای تبیین بعضی فروعات یا شرح و تفصیل اینها آمده است.

– اینکه بعد عرض میکنیم، بعدِ زمانی نیست. یعنی بعد از اینکه قرآن نازل شده است کلّاً یا بعضاً، قرآن کلّاً نازل شده، این بعدِ زمانی است. قرآن بعضاً نازل شده, این بعضاً که نازل شده «تَمَّتْ» است یا نه؟ چون «تَمَّتْ» است, بنابراین وحی رسول غیر قرآنی نمیتواند ناسخ آن باشد.

– حالا ناسخ نه به این معنا که تصادم صد درصد داشته باشد.

– قبلاً عرض کردم که تصادم پنج بُعدی است: یا ناسخ عموم است تخصیص میزند، یا ناسخ اطلاق است تقیید میزند، یا ناسخ خاصّ است تعمیم میکند، یا ناسخ مقیّد است اطلاق میدهد یا ناسخ تباین است. هر پنج نسخ کلّاً منتفی است. یعنی اگر روایاتی متواتر و فوق حدّ تواتر هم داشتیم که عامّی از قرآن را که نصّ یا ظاهر در عموم است بخواهد تخصیص بزند, قابل قبول نیست. چون این نسخ عمومیت است. نسخ عمومیت، نسخ اطلاق، نسخ خاص، نسخ مقیّد، نسخ تعارضی, کلّ مراتب خمسه نسخ منفی است. چون همه تبدیل است. یا تبدیل کلّی است یا تبدیل جزئی است. آن‌طور که عرض کردم.

– پس بر مبنای این آیه, آن احتمالی که دادیم که ممکن است بعد از این خلق, خلق دیگری بشود، آن نفی میشود. چون اگر خلق دیگری بشود, دوباره باید یک کتابی برایشان بیاید.

– بله، این‌طور است، فعلاً همین‌طور است.

– فعلاً این‌طور است یا حتماً این‌طور است؟

– جوابش این است که مادامی که مکلّفان قبل از قیامت وجود دارند، قبل از قیامت حداقل است یا نه، بعد را خبر نداریم. احتمال دارد، خبر نداریم. ما با این دلیل «تَمَّتْ» نسبت به کیست؟ نسبت به مکلّفینِ موجود است، مکلّفین موجود الی یوم القیامة قبل از انفجار عالم, خاطرشان جمع باشد که وحیای که ناسخ قرآن باشد نمیآید. بعداً چیست, خبر نداریم.

– بعداً شاید همین قرآن باشد. پس قبلاً هم شاید قرآن بوده است.

– قبل از قرآن که نبوده است. آیاتی را یادداشت بفرمایید برای فردا تتمّه بحث. صفحه 296 قرآن، 296 و 297، سوره 18 آیه 26 و آیه 27. صفحه 277 سوره 16 آیه 89. صفحه 134 سوره 6 آیه 59. صفحه 402 سوره 29 آیه 51. آیه 3 سوره مائده، سوره 5. و همچنین صفحه 481 سوره 41 آیه 42. و همچنین «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[7] را ننوشتم، ولی یادداشت بفرمایید. این هم از جمله آیاتی است که هم دلالت بر عدم نسخ قرآن میکند, هم دلالت بر خاتمیت قرآن، هم دلالت بر عدم تحریف قرآن. و همچنین صفحه 142 سوره 6 آیه 115 که امروز خواندیم و همچنین صفحه 130 سوره 6 آیه 19 «وَ مَنْ بَلَغَ» و صفحه 363 سوره 25 آیه 33 «أَحْسَنَ تَفْسيراً». و صفحه 116 سوره 5 آیه 48 «مهیمن». اینها از جمله آیاتی است که نصّ است یا ظاهر است در اینکه مجموعه این قرآن که شش‌هزار و اندی آیه است, اصلاً در هیچ بُعدی از ابعاد پنج‌گانه نسخ‌بردار نیست.

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».

– این تعریف از نظر شما پذیرفته است؟ «رفع الحکم فی مقام الإثبات عن الأزمنة اللاحقة مع ارتفاعه فی مقام الثبوت بارتفاع ملاکه».

– اصولاً نسخ عموم، نسخ عام، نسخ مطلق، نسخ خاص, نسخ مقیّد دو نوع است: یک مرتبه تقیید میشود عامّی قرآنی بعد از عمل به آن. این نسخ است. اما قبل از عمل نسخ نیست، تبیین است. گاه نسخ است، گاه تبیین. بنابراین اگر بعد از عمل به عامّ یا مطلق یا خاصّ یا مقیّد، قیدی بیاید که عامّ را از عموم بیندازد و مطلق را از اطلاق بیندازد، خاصّ را عامّ کند، مقیّد را مطلق کند، اگر قبل از عمل است تبیین است. اگر بعد از عمل است نسخ است. ما هم قبل العمل را, هم بعد العمل را نسبت به قرآن نسخ می‌دانیم. بعد از عمل نسخ درست است، نسخ سرراست حسینی، ولکن قبل العمل تبیین نمیخواهد. عامّ قرآن اگر بخواهد تخصیص بخورد، در خود قرآن تخصیص میخورد. یا قبل العمل یا بعد العمل. اگر قبل العمل است, تبیین است و اگر بعد العمل است تخصیص است.

– بعد ایشان این را میگوید که ما در مقام ثبوت از همان اوّل, یعنی نظر شما هم همین است که از همان اوّل حکم براساس زمان خاصّ، مقتضیات زمان خاص داده می‌شود؟

– آیات منسوخه این‌طور است. این سه, چهار آیه منسوخه از خود آیه منسوخه درمیآید که «أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا»،[8] در سوره نساء، «حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا»، این زنی که زنا داده است و در خانه حبس است، کلّاً حبس است؟ نخیر، تا بمیرد یا قبل از مردن خدا سبیلی برایشان قرار میدهد. سبیلی که خداوند قرار می‌دهد دو سبیل است: یک سبیلی که خدا حکم دیگر می‌آورد، همین که در سوره نور است که «مِئَةَ جَلْدَةٍ». یا سبیلی است که خودش میآورد یعنی توبه میکند, خدا توبهاش را قبول میکند. پس سبیل فعلی توبهای است که این توبه با شرایطی مقبول است و از خانه بیرون میآید. اگر توبه نکند، نکند تا وقتی که آیه نور نازل شود، این سبیل الهی است. پس سبیل یا صرفاً ربّانی است یا سبیل توبه است. پس این «أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا» خودش تبیین میکند که وقت معیّن است، این زندانی بودن زن زانیه در خانه، بعداً تبیینی دارد یا نسخ دارد.

– […] جریان نسخ در نظر گرفته می‌شود، با توجه علم الهی. بعد در مقام اثبات با توجه به مقتضیات…

– اضافه بر عمل الهی اثباتاً هم هست. حال اگر احیاناً در آیهای که ظاهرش این است که این حکم مدام است الی یوم القیامة، ولکن بعداً این حکم نسخ شد، ناسخیت این حکم در صورتی است که این حکم قبلی مداوم نباشد. بنابراین مدام نبودن حکم منسوخ دو بُعد دارد: یا در خود حکم منسوخ اشارهای یا صریحی است که مدام نیست یا نخیر، اگر هم نباشد، این مدام نبودن با دلیل ناسخ تبیین میشود.

– آن وقت علمای دیگر هم همین تعبیر نسخ را دارند یا علمای دیگر در قسمت تقیید و تخصیص…

– علمای دیگر این را نسخ نمیگویند، ما نسخ میگوییم. چون اصولاً نسخ یعنی ازاله، ازاله یا ازاله کلّی است، خراب کردن خانه یا خراب کردن کلّ اتاقهای آن است یا خراب کردن بعض است. اگر از خانه‌ای یک اتاق را خراب کنند، خراب کردند یا نکردند؟ منتها خراب بعضی کخراب کلّی است. آقایان گمان می‌کنند نسخ خراب کلّی است، خیر، خراب بعضی است. اگر یک فرد از افراد عامّ را استثناء کنند، نسخ است. […] مطلق مقیّد بشود ولو کم. عامّ مخصّص بشود ولو کم، خاصّ مقداری بیشتر بشود ولو کم یا اینکه مقیّد مقداری بیشتری بشود، ولو کم، تمام نسخ است. این «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا»[9] که بعداً بحث میکنیم و قبلاً بحث کردیم، شایسته است این را مفصّل بحث کنیم. این نسخ ازاله است، ازالة الحکم یا کلّاً یا بعضاً. حکمی که ازاله میشود یا کلّاً برداشته میشود مثل نسخ تباینی یا بعضاً، حکم عامّ خاصّ میشود، حکم خاصّ عامّ میشود، حکم مطلق مقیّد میشود، حکم مقیّد مطلق میشود.


[1]. نساء، آیه 15.

[2]. نور، آیه 2.

[3]. نجم، آیات 3 و 4.

[4]. قاموس قرآن، ج 6، ص 320.

[5]. انعام، آیه 114.

[6]. هود، آیه 1.

[7]. حجر، آیه 9.

[8]. نساء، آیه 15.

[9]. بقره، آیه 106.