«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
پایههای شرایع مقدسه الهیه در اصول معارف، سلباً و ایجاباً که سلباً شرک است و الحاد است و ریا است، و ایجاباً توحید است بدرجاته. و همچنین در احکام فرعیه، سلباً که محرمات است، سلب قطعی، و ایجاباً که واجبات است، اینها بر پنج اساس مؤسس هستند. «النوامیس الخمسة للمکلفین: لا بد لکل مکلفٍ فی کل أدوار الشرائع الإلهیة و فی کل أدوار التّکلیف الحفاظ علی النوامیس الخمسة فی مراحل الثلاث، و النوامیس الخمسة ناموس العقیدة الصالحة، ناموس النفس، ناموس العقل، ناموس المال، و ناموس العِرض» یعنی ناموس الناموس، پنجتا است.
در تمام شرایع الهی وقتی که انسان تفتیش میکند، کل اصول معارف و کل فروع احکام را، سلباً که «لا إله» و ایجاباً که «إلا الله» که لا إله در کل محرمات ساری و جاری است و إلّا الله در کل واجبات ساری و جاری است. چه اصلی و چه فرعی، پنج ناموس، «الناموس ما یجب الحفاظ علیه» است. «الشرعة التوراتیة تسمی بشرعة الناموس و الشرعة الإنجیلیة لا، الشرعة الإنجیلیة فی الأصل هی تؤید شرعة الناموسیة التوراتیة، و هی عشرة، و لکن الشرعة الإنجیلیة المختلقة، لا» این را بعداً باید بحث کنیم که شریعت ناموس، شریعت عقیده فقط نیست. عقیده است و عمل است. ایجابیاتی که عمل لازم دارد. سلبیاتی که ترک عمل است. «فلا تعنی شرعة الناموس فی کافة الشرائع الإلهیة مثل العلم و العقیدة و الطویة و النیة فقط بل و العمل باطناً و ظاهراً. خلاف ما یقوله بعض المتصوفة»:
ما صوفیان صفا از عالم دگریم عالم همه صور و ما واهب الصوریم
میگوییم شما هیچ غلطی نیستید. نه صورت هستید و نه واهب الصور. پنج ناموس، این نوامیس دارای درجات هستند. درست است که پنج است، اما این پنج، دارای درجات است. ناموس عقیده صالحه که از جان مهمتر است، بعد ناموس جان و ناموس عقل که درونی است. عقیده هم درونی است. بعد ناموس مال و ناموسِ عِرض که قسمتی درونی است و قسمتی برونی. قسمت درونی ناموس عِرض، حفظ احترام انسان است. حفظ آبروی انسان، حفظ مقام انسان و ناموس برونی، زن و فرزند انسان است. کسانی که ارتباط با انسان دارند. کل شرایع الهیه، امر کرده است که در برخورد با این نوامیس چگونه باشیم.
«اتصالنا عشرتنا معاملتنا مع النوامیس الخمس فی زوایا ثلاث، هندسة النوامیس الخمس» پنج ناموس است، اما دارای سه زاویه است. احکامش با هم فرق میکند. «إزالة النوامیس عن بکرتها أو تنقیص النوامیس» «إزالة النوامیس»؛ عقیده صالحه از بین برود، جان از بین برود. عقل از بین برود. مال از بین برود. ناموس عِرض داخلاً و خارجاً از بین برود کلاً، این حرام است. چه دیگران بخواهند از بین ببرند و انسان باید مانع شود، چه خود انسان بخواهد از بین ببرد. خودکشی کند، عقلکشی کند، مال را از بین ببرد، ابطال کند، عِرض را از بین ببرد، عقیده را همچنین، در بعد سلبی، چه سلب کل چه سلب جزء، این کلاً حرام است. در تمام شرایع الهیه، مشترکات شرایع را بحث میکنیم. این حرمت اصلی.
حرمت دوم که مرحله پایینتر است این است که جان به همان وضعیتی که هست بماند، نه بالا برود نه پایین، روح انسان، روح انسان نه ترقی کند نه تنزل، عقل انسان، عقیده انسان، مال انسان، عِرض انسان، نه ترقی کند نه تنزل. «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ» (انشقاق، آیه 6) «الکدح هو السعی، شاقّاً أو غیر شاقٍّ. الإنسان إنما هو إنسانٌ إذا کان دائم الحرکة فی سبیل الله تعالی علی برکات الله تعالی». سکون فایده ندارد. در بعضی از روایات شریفه هست که این خسارت است برای انسان که فردا و امروز او یکی باشد. باید دائماً در ترقی باشد، انسان جدیت کند که عقیده صالحش، و روحش در تکامل، عقیدهاش و همچنین عقلش را به کار بندد «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (بقره، آیه 44) «أ فلا عقلاً لکم» نداریم. چرا عقل را به کار نمیبندید؟ مال را به کار ببندد. عِرض را در راه حق به کار ببندد. سایر نوامیس خمسه باید در حال تکامل باشد.
«الإبقاء علی هذه النوامیس الخمس أو البعض من هذه النوامیس الخمس، هذا محرَّمٌ فی شرعة الله، لأنّ شرعة الله لیست ساکنة و لا مسکّنة و لا مخدّرة». تخدیری در کار نیست. از کار افتادن نیست. باید عقل و عقیده و جان، جان انسانی، و مال و عِرض در حال حرکت باشد. چرا اختزان مال حرام است؟ تکنیز مال چرا حرام است؟ «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ * یوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا في نارِ جَهَنَّمَ» (توبه، آیات 34 و 35) زکات داده است، خمس داده است، نفقه داده است، چه داده است و غیره. ولی یک مالی مانده است. کار از این مال کشیده نمیشود. خود این حرام است. تکنیز مال حرام است. مال برای کار است.
و از جمله آیاتی که این مطلب از آن استفاده میشود سوره مبارکه نساء «وَ لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَاماً» (نساء، آیه 5) مالی که من خرج نمیکنم و هست، فایدهای برای من ودیگران ندارد، آیا این قیام است؟ قیام نیست «کما أنَّ قیام العقل التعقل و التکامل فی العقلیات الإنسانیة و قیام العقیدة کذلک، قیام العرض کذلک، قیام المال کذلک، لا بد أن یکون مال الإنسان المسلم قائماً» نباید بنشیند، راکد باشد، ساکن باشد، خود به کار بیندازد، دیگران به کار بیندازند، به نفع خود، به نفع دیگران، در راه صلاح، واجب است، راجح است و… باید به کار بیفتد. این مرحله واجب و راجح نوامیس خمسه.
«النوامیس الخمس فی هذا المثلث لها مراحل واجبة و راجحة هما عبارة عن ترقیتها، تکمیلها، تزییدها و تزویدها فی سبیل الله سبحانه و تعالی «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ» و أما أن ینقص منها أو یزیلها یقضی علیها یفنّدها؟ لا، بل لا بد أن یزید فیها و یجنِّدها فی سبیل الله تعالی سلوکاً إلی الله». این سه بعد هست. قبلاً به تعابیر دیگر عرض کردم حضور برادرانی که تشریف دارند و بودند.
حالا، شرایع مقدسه در کل این نوامیس وحدت دارند، سلباً و ایجاباً. سلب آن در جایی که سلب آن واجب است حرام، آن جایی که ایجابش واجب است واجب «الواجبات و المحرّمات الأصلیة و حتی الفرعیة –نتکلم حول الأصلیة- هی التی تحافظ علی النوامیس الخمس ترقیةً لها، تحریکاً فی سبیل الله سبحانه و تعالی لها» ترقی دادن عقل است و روح است و مال است و عِرض است و ناموس است. این باید ترقی پیدا کند: و لذلک «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»، (آلعمران، آیه 102) «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» (تغابن، آیه 16) هم هست، «حَقَّ تُقَاتِهِ» را که کسی نمیتواند. «حَقَّ تُقَاتِهِ» پیغمبر هم نمیتواند. و لذا گریه میکرد پیغمبر چرا؟ خدایا هر چه من بکنم باز به لطف تو است، من نمیتوانم آنطور که شایسته تو است انجام بدهم «حقَّ تقاته فی ما استطعنا» «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» آن مقدار که توانایی و قدرت داریم، باید جریانات ایجابی و سلبی را در بُعد تقوی الله برخورد با حق سبحانه و تعالی باید داشته باشیم.
– [سؤال]
– بله معلوم است که همین است. «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ» (الصحیفة السجادیة، ص 38) چون حق عبادت را کسی نمیتواند انجام بدهد جز خدا، خداوند هم که عبادت نمیکند. حق معرفت هم همینطور است.
– «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ».
– «مَا اسْتَطَعْتُمْ» تخصیص نمیکند، معنی میکند. چون «حَقَّ تُقَاتِهِ» اگر آنطور که شایسته رب است، که محال است، شایسته رب محال است.
– امر به محال کرده است؟
– امر به محال نکرده است. «مَا اسْتَطَعْتُمْ» آن را معنا میکند. میگوییم: مراد از «حَقَّ تُقَاتِهِ» در بُعد استطاعت شما است، نه در بعد استحقاق حق. یک استحقاق است که ما میتوانیم انجام بدهیم، یک استحقاق که ما نمیتوانیم انجام بدهیم. آن استحقاقی که ما نمیتوانیم انجام دهیم، مراد از «حَقَّ تُقَاتِهِ» آن نیست. آن استحقاقی که میتوانیم در بُعد بشری انجام بدهیم، استطاعت است.
حالا، در نوامیس خمس در بعد واجباتش که ترقی دادن است، تکامل دادن است، تبلور دادن است، زیاد کردن است، در این سبیل صحیحتر قدم برداشتن است، چه نوامیس درونی و چه نوامیس برونی، تمام شرایع این امر را دارند. نمیشود یک واجب اصلی باشد که در شریعت تورات هست، در شریعت فرض کنید ابراهیم نیست. در شریعت قرآن هست در شریعت تورات نیست. عبادت خدا، در بعد ایجابی صلاة که بحث میکردیم و بحث هم میکنیم، در بعد سلبی ایجابی صوم، در بعد سلبی محرمات خمر، «الخمر محرّمةٌ فی کافة الشرایع الربانیة منذ آدم إلی محمد (ع) إلی یوم الدین. و من التوراة و الإنجیل المحرفتان ذکّر فیهما آیات لغایاتٍ إبلیسیة أنّ نوح کان یشرب، أن لوط کان یشرب، أن کذا کان یشرب، و لکن نفس التوراة و الإنجیل یناقض هذا التجدیف و هذا التحریف» این را بعد بحث میکنیم.
مهم مطلب این است که در تورات و انجیل تحریفاتی شده است، غلطکاریهایی شده است، ولی به قدری نور احکام خداوند در کتابهای وحی، بیّن است و روشن است و فطری است و عقلی است و از قبل و از بعد کتابات نبیین که «فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» (بقره، آیه 213) در آیه بقره. واجبات در کل ادیان، و محرمات و محلّلات در در کل ادیان، و اگر واجباتی غلیظتر و محرماتی غلیظتر در بعضی از شرایع هست، این حساب، حساب تأدیب است، حساب مؤاخذه است. «و نحن نجد فی الشرعة الأولی المترامیة الأطراف بین کافة الشرائع الربانی شرعة التوراة، أنّ الواجبات أغلظ و المحرمات أغلظ» در اسلام اگر کسی شرب خمر کند، زنای غیر محصن و غیرمحصنه بکند حد خاصی دارد، ولی در تورات اگر کسی زنا کند ولو محصن و محصنه نباشد، حدش سنگباران است مثلاً. بالاتر.
در اسلام، نماز پنج نوبت است، در تورات هشت نوبت است. ملاحظه کنید. یهود در ساعت سوم و ششم و نهم روز، این سهتا، و ساعت اول شب (چهارتا)، و آخر شب (پنج تا)، و وقت تناول طعام (سهتا، شد هشتتا)، صبح غذا میخورند، صبح که سه نیست، سه صبح یعنی سه بعد از آفتاب، صبح غذا میخورند نماز دارد، ظهر غذا میخورند، نماز دارد، شب نماز دارد، این سه وقت طعام، و غیر از سه وقت طعام، در ساعات سوم، ششم، نهم روز و ساعت اول و آخر شب «و إذاً الصلوات الیومیة فی الشرعة التوراتیة ثمان و لکن فی الشرعة القرآنیة خمس» آیه آخر سوره بقره این مطلب را بوجهٍ عام روشن کرده است. آیه مؤاخذه.
– آیا یهود آن زمان هم سه نوبته غذا میخوردند؟
– همه وقت سه نوبته است دیگر، اینکه معلوم است، در جنت است که مطلب دیگری است که دیگر نوبت ندارد و هر وقت خواستید. معلوم است سه نوبته است. الآیة الأخیرة فی سورة البقرة «لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا» (همان، آیه 286) این ضابطه است. همیشه اینطور است. «لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً» «من حیث کونها نفساً و من حیث التکلیف الربانی عدالةً و […]». این کلیت دارد. این یهود و نصاری و مسلمین و همه با هم فرق ندارند. «لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ» تا اینجا عمومیت دارد. بعدش امتیازاتی در شریعت اسلام است که شریعت سهله سمحه است. واجبات خفیفتر، محرمات خفیفتر، عقوبتها کمتر، توبهها آسانتر، استغفارها آسانتر.
در شریعت یهود، اگر گناهی میکرد باید برود گاو بکشد. جلوی مذبح باید برود گاو بکشد. استغفار تنها کافی نیست. و همچنین در آن جریان گوسالهپرستی که از دریا که گذشتند «قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلٰهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (اعراف، آیه 138) بعد، دستور این شد که همدیگر را بکشید. پسر پدر را، پدر پسر را، زن شوهر را، شوهر زن را، همینطور، این چیست؟ این شرط توبه است. در اسلام اینگونه نیست. در اسلام اگر کسی ملحد شد، مشرک شد، چه شد، چه شد، این ریختن و بر سر هم زدن نیست، فوق فوق آن این است که او را بکشند. اما این مشکلتر و سختتر است که در بین هم تمام کسانی که گناهی که کردهاند همدیگر را بکشند.
– [سؤال]
– میفهمم. این بالاتر از این است که طرف را بکشند، اگر طرف را ببرند بکشند این سخت است، ولکن به چند نفر که گناهکار هستند بگویند همدیگر را بکشید. این سختتر است، هم خود را کشتن است، هم دیگران را کشتن است. و این یک وجهه عامی دارد در شریعت تورات.
– در آنجا تکوین بوده یا تشریع بوده است؟
– تشریعی بوده است دیگر. تکوینی یعنی چه؟ تکوین نیست در اینجا اصلاً، تشریعی بوده است. «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ». (نساء، آیه 66)
– مثل «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» (بقره، آیه 251)
– آن یک چیز دیگر است.
– عین همان است دیگر.
– تشریع است، حکم است. حکم کرد، عدهای عمل کردند و عدهای عمل نکردند.
– «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» به نفس خودش خطاب میکند، همدیگر را که نمیگوید.
– نه، اینطور نیست.
– آیه را نگاه کنید.
– حسن مطلب این است که ما دو بُعدی بر روی قرآن باید کار کنیم. به خودم عرض میکنم. کسانی که تفسیر موضوعی میگویند و مینویسند، اگر تفسیر تسلسلی را که یکایک آیات را باید دقت کنند و نکردند، این تفسیر موضوعی ناپخته است، اصلاً درست نیست و حرام است. چون تفسیر موضوعی برای کسانی که تفسیر تسلسلی ندارند و ندیدند و مطالعه نکردند و دقت نکردند، یعنی یک آیه را محور قرار میدهد و روی آن فکر میکند، بقیه آیات در حاشیه است، آیات همیشه باید محور باشد. تمام آیات باید محور باشد.
در بحث موضوعی هم، این آیهای که شما از نظر موضوع محور قرار میدهید، کل آیاتی که ناظر به این آیه است، کل آنها باید مستقلاً دقت شود. و لذا ما بعد از سی سال که تفسیر رسمی را در بلاد مختلف قم، نجف و مکه و مدینه و سوریه و بیروت و تهران و مشهد و جاهای دیگر در عرض سی سال، هم نوشتن و هم تدریس، تفسیر تسلسلی تمام شد، حالا به خود حق میدهیم که تفسیر موضوعی بگوییم. چرا؟ من این آیاتی که یادداشت میکنم روی کل آیات دوباره تفصیلاً مراجعه میکنم و مشاهده میکنم و آقایان این کار را انجام دهید. برای اینکه اگر انسان آیهای را عمق در نظر بگیرد و آیات دیگر را به عنوان حاشیهای، خیلی انسان غلط میرود. حالا آیه را ملاحظه بفرمایید. در بخش دوم آیه.
– «كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ» (بقره، آیه 65) در ارتباط با همین است. تکوین یک امر است، آن هم ملازم همین است.
– قیاس حلال است؟ «فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً» (فصلت، آیه 11) اینجا تکوین است. همهجا تکوین است. تمام تکوین است. «أَقيمُوا الصَّلاةَ» (بقره، آیه 43) تکوین است «آتُوا الزَّكاةَ» تکوین است. آخر چه فرمایشی میکنید؟
این بخش اول، «لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ» بعد حالا از اینجا، از اینجا بیان این مطلب است. در کل قرآن این آیه منحصر به فرد است در جمع این جریان که دو بُعدی است. «رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا» کدام نسیان؟ گاه نسیان عن قصورٍ است، گاه نسیان عن تقصیرٍ. اگر انسان نسیان کند و تعمد در نسیان نیست، تساهل نکرده است، مسامحه کاری نکرده است، نسیان حاصل شده است، اصلاً برای انسان نسیان حاصل میشود. این جزا دارد؟ خیر، پس مراد از نسیان در اینجا، نسیان عن تقصیرٍ و عن خمول است.
– [سؤال]
– آن دوم هم همینطور است.
– نسیان عن تقصیرٍ است.
– نخیر، هر دوی آنها.
– این «نَسِينَا» و هم «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي» (الكافی، ج 2، ص 462) ابطال نسیان است.
– کدام نسیان؟
– همین نسیان عن تقصیرٍ.
– عن تقصیرٍ؟
– عن قصورٍ.
– عن قصورٍ؟ در هیچ أمتی عن قصورٍ نبوده است.
– نه، عن تقصیرٍ، دیگر «أَوْ أَخْطَأْنا» شامل آن میشود.
– اول «نَسِينَا» را میگوییم، بعد «أَوْ أَخْطَأْنا». آنچه مسلم است انسان در کاری که مقصر نیست جزا ندارد، این ظلم است، در کاری که من هیچ تقصیری ندارم، نمیدانم و نمیدانم که نمیدانم، یادم رفته است، و تقصیر من نبوده که یادم رفته، چون انسان هستم و معصوم نیستم، اگر چیزی را یادم رفته و تقصیر ندارم در یاد رفتن، سستی نکردم، شلی نکردم، در اینجا من مقصر نیستم که تقاضا کنم خدایا ببخش، چه چیزی را ببخشد؟ خدا نمیشود بر مقتضای عدل، بر مقتضای عدل که همهاش فضل است، بر مقتضای عدل، خدا نمیشود کسی را که گناه نکرده است، تقصیر نکرده است، مؤاخذه کند.
پس ببینید، نسیان در صورتی است که نسیان مقصر باشد، حالا نسیان مقصر فرق دارد. بعضی وقتها تقصیر نسیان زیاد است، بعضی وقتها تقصیرش کم است، بعضی وقتها بینهما است «نَسِینَا»، «نَسِینَا» جنبه سلبی است «أَخْطَأْنَا» جنبه ایجابی است، فرقش این است. «نَسِینَا» یک آدمی کلاً یادش رفت، جدیت هم داشت که این کار واجب را انجام دهد، اصلاً کلاً یادش رفت این آدم که این واجب را انجام دهد، این کتک ندارد. این «نَسِینَا» در بعد سلبی. در بعد ایجابی؛ فرض کنید داشت صید حلال میکرد، و خطأً، خطای صرف صد درصد به یک انسان خورد و انسان را کشت، اینجا کتک ندارد، فقط باید دیه بدهد. کتک ندارد. بله اگر خطا کرد از روی بیاحتیاطی و بیملاحظگی مطلب دیگری است.
پس «نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا» در غیر بعد قصور مطلق است، اگر «نَسِينَا» که جنبه سلبی است که واجبی ترک شد یا محرّمی انجام شد، جنبه سلبی، یا اینکه «أَخْطَأْنَا» یعنی خطا کرد که این کار را انجام داد، اگر خطا کرد که این کار را انجام داد این خطا اگر در بعد قصور مطلق باشد، این سؤال که ندارد، این تحصیل حاصل است، بلکه نسیان و خطائی که نه صد درصد عمد است، نه صد درصد خطا است، درصدی از تقصیر برای انسان هست. در اسلام، بعضی از درصدها را صرف نظر کردهاند مثلاً: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ» (نساء، آیه 31) اصولاً گناه روی چه چیزی است؟ روی نسیان است. منتها نسیانها فرق دارد. اگر انسان خدا را فراموش نکند که گناه نمیکند. حال در اینجا، «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ» و إلی آخر، سیئات به معنای گناهان کوچک است. این گناهان کوچک را اگر شما گناهان بزرگ را ترک کنید، ما گناهان کوچک را اتوماتیک میبخشیم، توبه نمیخواهد. استغفار نمیخواهد، جبران نمیخواهد.
ببینید، در اینجا هم «نَسِينَا» هست هم «أَخْطَأْنَا». «نَسِينَا و أَخْطَأْنَا». «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» (توبه، آیه 67) «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر، آیه 19) در اینجا، گناه کوچکی که انجام میشود قرآن شریف میفرماید که اگر گناهان بزرگ را شما ترک کنید، کوچک را من میبخشم، اگر شما زنا را ترک کنید، نگاه کردن به نامحرم را استمرار ندهید، چون اگر استمرار داشته باشد، گناه بزرگی است، اگر نگاهی به نامحرم شد و استغفار و توبه نشد، ولکن کار دیگری نشد و به جاهای بد نرسید، محرمه کبیر انجام نشد، «نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ» نه تنها این «وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِيماً» عجیب است.
یا اینکه در بعضی از آیات شریفه دارد که «فَأُولٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» (فرقان، آیه 70) چه شد؟ سیئه تبدیل به حسنه میشود. چرا؟ برای اینکه چون حسنات عالیه را انجام میدهد «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذٰلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ» (هود، آیه 114) اینجا راجع به صلاة است. حسنات بسیار کبیره را اگر انسان انجام داد، حسنات صغیره ولو واجب باشد ترک کند، نکفّر است. سیئات کبیره را اگر انسان ترک کرد، سیئات صغیره را اتوماتیکی، نکفّر ندارد، «إِنْ تُبْتُمْ» (بقره، آیه 279) یا «إن استغفرتم» یا جبران کرد، این حرفها را ندارد.
حالا در اینجا «رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا» این دعا استجابت شده، شریعت سهله سمحه اسلام موجب است. من سِفر لاویان را آن روز مطالعه میکردم از اول تا آخر که یکی از اسفار پنجگانه تورات است، که همهاش احکام است. در سفر لاویان، واقعاً انسان تعجب میکند. یعنی تعجب نسبت به شریعت اسلام، چقدر احکام واجب و احکام حرام بر قوم یهود سخت بوده است، نه اینکه فوق الطاقة بوده، فوق الطاقة که معنا ندارد، سخت بوده است، برای ما، مادون الحرج است، خیلی هم مادون الحرج است، برای آنها مقداری مادون الحرج است، ولی سخت بوده است.
«رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا» بعد: «رَبَّنَا وَ لاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا» در سفر لاویان تورات و جاهای دیگر دارد که: اگر یک نفر یهودی شراب خورد، او را بگیرید ببرید، جلوی گروه اسرائیلی و اعدام کنید. در اسلام اعدام ندارد. در اسلام هشتاد تازیانه است، اگر این مطلب ثابت شد و بعد چه. «رَبَّنَا وَ لاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ» طاقت چیست؟
– «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ» (اعراف، آیه 157) چه؟
– آن هم هست.
– یعنی همان برای یهود بوده است؟
– بله، چون ما دو شرع مفصل بیشتر نداریم.
– اصره و اغلال که از وحی نیست که بر یهود باشد.
– چرا، یک أغلال و یک سنگینیهایی که خداوند بر آنها مقرر کرده بود، میگوید از ما بردار. «إصر، أغلال»، اغلال کنده و زنجیرهای سختی که بر آنها در گواهانی که میکردند، کنده و زنجیرهای سختی بود. این عقوبت بالاتر بود، توبه سختتر بود. استغفار سختتر بود. کما اینکه در سفر لاویان، کلاً از اول تا آخر، ما مشاهده میکنیم. آن وقت طاقت در اینجا چیست؟
– متوجه نشدیم که نسیان عن قصورٍ در شریعتهای قبلی عقاب داشته است یا خیر؟
– نخیر نداشته است. معلوم است نداشته، اصلاً نمیتواند داشته باشد، چون نسیان عن قصورٍ گناه نیست اصلاً، آن نسیان عن تقصیرٍ است، منتها عن تقصیرٍ در آنها عقاب داشته است کلاً، در ما نسیان و خطا عن تقصیرٍ اگر کوچک باشد خداوند به وسیله ترک معاصی بزرگ، این را اتوماتیکی برطرف میکند و از این قبیل ما زیاد داریم کما اینکه «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ» در واجبات کبیره و «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ» در محرمات کبیره.
– دعاهای اینها اجابت شد؟
– بله.
– «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه، آیه 115) این نسیان، نسیان عن قصورٍ بوده است ظاهراً و الّا «أنسی» میگفت.
– اختیار دارید، نخیر، «نَسِیَ» منتها «نسی عن تقصیر» أنسی چیست؟ «نسی عن تقصیر» دیگر، این حرفها چیست؟ این هم محمول همان حرف قبلی است. «رَبَّنَا وَ لاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ». این یک قاعده کلی. حالا، نمونه، نوامیس عشره تورات عبارت است از: واجبات و محرمات اصلیه، حالا به تورات کاری نیست، در شریعت اسلام، اصول دین که واجب است، معلوم، در کل ادیان همینطور است. در شریعت اسلام، نماز که واجب اول است بیننا و بین الرب، زکات واجب دوم است بیننا و بین الناس، امر به معروف، نهی از منکر، صوم، حج، جهاد، تولی، تبری تمام در کل شرایع وجود دارد، منتها ابعادش فرق دارد.
نمازی که ما پنج وعده داریم آنها هشت وعده دارند. صومی که ما سی روز داریم و این سی روز صوم فقط روزه است، آنها شبانه روز –دیروز خواندیم- روزه داشتند، یعنی اگر فرض کنید که مغرب اینها افطار میکردند لازم بود تا مغرب دیگر باشند، در شریعت اسلام هم، تا وقتی که آیه مدنیه نازل شد اینطور بود بعد نسخ شد «فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ» (بقره، آیه 187) ببینید، قبلاً صوم سختتر بود. در شریعت اسلام هم، در سیزده سال مکه همینطور، در مدینه هم قبل از اینکه این آیه نازل شود «علِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ» إلی آخر، در باب صوم، آن وقت، صومهای دیگری هم داشتند، صوم صمت هم مثلاً داشتهاند، ما نداریم.
در باب زکات، در باب زکات آقایان مطالعه بفرمایید که آیات زکات، در تورات، مخصوصاً در انجیل اشارتاً زیاد است. در باب امر به معروف و نهی از منکر «يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» (لقمان، آیه 17) این شریعت تورات است که لقمان تابع شریعت تورات است. و همچنین «يَا شُعَيْبُ أَ صَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ» (هود، آیه 87) تا آخر، آیات امر به معروف و نهی از منکر بسیار بسیار زیاد است که در کل شرایع بوده است.
یا در سوره آلعمران «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (آلعمران، آیه 110) ناس چه کسی است؟ «خَيْرَ أُمَّةٍ» یعنی چه؟ «الأمم الخمس خیر أمةٍ، الأمة الإسلامیة، و خیر الخیر فی الأمة الإسلامیة الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر، الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر مادةً و مدةً و هیئةً و اثراً و غایةً فی الشرعة المقدسة الإسلامیة أقوی و أکثر اثراً من کل الشرائع السابقة». چرا؟ چون شرع قویتر است، ادبیتر است، کسانی که در این امت حمل این رایات را میکنند، در واقع بیشتر است و باید هم بیشتر باشد، در کل این ابواب ملاحظه کنید، در واجبات اینطور، و در محرمات هم که بحث خواهیم کرد.
در تورات شریف، چهارده آیه و در انجیل چهار آیه، هجده آیه بر حرمت شرب خمر ما داریم. ولو جعل کردند آیاتی را در انجیل که اولین معجزه جناب مسیح این بوده است که هفت کوزه و هفت خمره آب را شراب کرد در عروسی که خواهیم خواند. بشارات عهدین را که ندارید بگیرید، بعداً بحث میکنیم و همچنین و همچنین.
«یعنی الإختلافات الکثیرة فی الواجبات و فی المحرّمات، فی أشکال الواجبات و أشکال المحرّمات، مواد الواجبات مواد المحرّمات، التی تتراعی بین التوراة و القرآن الأکثریة الساحقة أو المطلقة منها إختلاقات، اختلافاتٌ هی اختلاقات، تحریفات، تجدیفات، زیادات، نقصانات، و ما علی ذلک».
ما با اینکه چهل، پنجاه سال است که روی این مباحث که کتب ثلاثه است بحث میکنیم، من بیشتر از ده مورد پیدا نکردم که اختلافاتی قشری و صوری احیاناً بین احکام غیر اصلی حرمتی، احکام غیر اصلی واجب، بین شریعت تورات و انجیل باشد. حتی در «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ» (نساء، آیه 23) من نظر جدید دارم. «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» بعضی از آقایان اشاره فرمودید، من فکر کردم دیدم مثل اینکه میشود این حرف را زد. «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» چه کسی گفته است در شریعت تورات جمع بین دو خواهر جایز بوده است؟ من قبلاً این حرف را میزدم، ولی الآن تردید دارم که این حرف را میشود زد یا خیر؟ چه کسی گفته؟ در شریعت تورات، ما نمییابیم که جمع بین الأختین حلال بوده است. جناب موسی هم «إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ» (قصص، آیه 27) بود، گرچه نفی دیگری را نمیکند ولی اثبات دیگری را هم نمیکند.
– «مَا قَدْ سَلَفَ» را شما در آنجا طور دیگری معنا کردید.
– حالا معنی میکنیم. راجع به نساء آباء چه بود؟ «وَ لاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سَاءَ سَبِيلاً» (نساء، آیه 22) این معلوم، به این استدلال میکردم، حالا به حرف خودم اعتراض دارم. به این آیه استدلال میکردیم، خیلی بیّن، که «وَ لاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» سلف چیست؟ این سلف یعنی در شریعت قبلی؟ نخیر، در شرایع قبلی؟ نخیر؛ به دلیل قوله تعالی: «إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سَاءَ سَبِيلاً» «هل الفاحشة و المقت و سوء السبیل کان فی الشرائع السابقة؟» نمیشود چنین چیزی، خداوند تجویز کند نکاح نساء آباء را که «فاحشة» است، فاحشه هیچ وقت حلال نیست. مقت است، هیچ وقت حلال نیست، ساء سبیل است، همهاش سبیل خیر است، همهاش محبت است، همهاش راه حق است، امکان ندارد خداوند «قُلْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» (اعراف، آیه 28) «وَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَ اللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا» (همان) اینطور میگفتند دیگر، ظلم میکردند، فحشاء انجام میدادند، میگفتند که خدا امر کرده است «قُلْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» فحشاء در کل شرایع نیست. کل محرمات را، فحشاء و سوء، کل محرمات، و واجبات هم کل واجبات را.
اینطور نیست که در یک شریعتی، فحشاء حلال باشد در شریعت دیگر حرام باشد. مثل بعضی از برادران اهل سنت که اینجا استدلال میکنند. بین الهلالین عرض کنم بد نیست. میگویند: عقد منقطع حرام است، میپرسیم چرا؟ نقل میکنند از عایشه که عایشه به آیه سوره مؤمنون استدلال کرده است و اینجا عایشه فقیه شده است. عایشه به سوره مؤمنون استدلال کرده است که «وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ». (مؤمنون، آیات 5 و 6)
«عایشة تستدلّ بهذه الآیة حسب الروایة أنه یقول الله تعالی «وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ» رجالاً و نساءً «إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ» و المنقطعة لیست من الأزواج، فزواج المنقطع الفاحشة. نقول یا عائشة هذه کلمةٌ فاحشة و أنت عفیفة و لکن کلمتک کلمة فاحشة، لماذا؟ «إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ» الزّواج إما دائم و إما مؤقت، إذا کانت الزوجة مؤقتة فهل هذا حرام؛ لأنه یقول ربنا سبحانه و تعالی «إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ» فهی زوجة اولاً، ثانیاً: هل إن الله تعالی أولاً أحلَّ الفاحشة فی سورة النساء، قال «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً» (نساء، آیه 24) کل المسلمین متفقین فقهیاً علی جواز النکاح المنقطع، ثم تفرقوا، بعض یقولون نسخ، بعض یقولون لا، قبل أن ینسخ حسب ما تقولون أنتم یعنی إخواننا السنة قبل أن تنسخ حلّیة نکاح المنقطع هل کان فاحشةٌ، الله أمر بالفاحشة؟» این که نمیشود.
حالا، این قرآن شریف که راجع به نساء آباء میفرماید که «وَ لاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» سلف در شرایع قبلی نیست. چرا؟ چون «إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سَاءَ سَبِيلاً» ولکن راجع به جمع بین أختین چه؟ «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» سلف چه چیزی است؟ چه میدانیم. سلف جاهلیت است؟ معلوم نیست. سلف، شریعت تورات است؟ نمیدانیم.
سؤال: پس چرا مانند نساء آباء که علت را ذکر کرد، اینجا علت ذکر نکرد؟ میگوییم: دو احتمال است. یک احتمال این است که جمع بین أختین که قبلاً عرض میکردیم، جمع بین أختین در شریعت تورات حلال بوده، و در اسلام حرام شده است و لذا «إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سَاءَ سَبِيلاً» نیامده است. این یک احتمال که قبلاً عرض میکردیم.
حالا احتمال دومی میدهیم و میگوییم که حرمت دو گونه است: یکی حرمت غلیظ است، یکی حرمت خفیف. در حرمت غلیظ خداوند ذکر فرمود، در خفیف ذکر نفرمود. مگر مانعی دارد؟ که «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» یُحتمل، احتمال که هست، احتمال که شد دیگر نمیشود شما به این آیه شریفه استدلال کنید که در شریعت تورات جمع بین أختین جایز بوده است. از کجا این را ثابت میکنید؟ یا باید قرآن تصریح کند یا تورات. تورات که تصریح ندرد، اگر هم داشت که برای ما قابل قبول نیست؛ چون تحریف شده است. قرآن که هیمنه دارد بر شرایع قبلی، کتابهای قبلی، باید تصریح کند یا ظهور مستقری داشته باشد بر اینکه جمع بین أختین در شریعت تورات حلال بوده است. «إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» که تحلیل را نمیرساند. کما اینکه «إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» در نکاح آباء سلف تحلیل را نمیرساند، بلکه تحریم را میرساند، در اینجا هم نه تحلیل میرساند و نه تحریم.
در نکاح نساء آباء میرساند که قبلاً کلاً حرام بوده است، معلوم است، نه در شرایع، ولکن در «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ» نه نفی میکند و نه اثبات. اثبات میکند که در اسلام حرام است، بسم الله، چیزی که در اسلام حرام است، یعنی در شریعت قبل حلال بوده در اسلام حرام شده است؟ خیر، در جاهلیت حلال بوده، حالا حرام شده است یا به عکس.
پس اعم است، پس در اینجا این احتمال دوم هست که «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ» «یُحتَمَل احتمال ثان، إلا ما قد سلف جاهلیاً» احتمال میدهیم دیگر، «و لماذا ربنا سبحانه و تعالی لم یذیّل کما ذیّل بالنسبة لنساء آباء «إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سَاءَ سَبِيلاً» لأنّ نکاح نساء الآباء محرَّمٌ غلیظ و لکن جمع بین الأختین لیس بهذه الغلظة». آنجایی که محرَّم غلظت ندارد، باید دوباره خدا بیاورد؟
ببینید، مثلاً راجع به زنا «وَ لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِيلاً» (اسراء، آیه 32) بسم الله، اما همه محرمات اینطور است؟ «هل إن ربنا سبحانه و تعالی لمّا یذکر أیّ محرَّم و لو کان محرماً خفیفاً طفیفاً یذکر سبب؟ لا، ینهی عن المحرّم، و یأمر بالواجب، و لکن إذا کان الواجب مغلّظاً فی الوجوب یذکر جهات عدة، و إذا کان المحرّم مغلّظاً فی الحرمة یذکر جهات عدة، و لکن احیاناً لا یذکر المحرّم أصلاً أو لا یذکر المحرّم بجهات مثل قوله تعالی: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً» (آلعمران، آیه 130) خب اوّلی هم حرام است، یک درهم ربا هم حرام است، اما اینجا نمیگوید.
ببینید، پس در حرام عادی، یا نمیگوید چون قبلاً گفته است، یا اگر بگوید دیگر آن جهات عقوبتی و جهات غلظت را بیان نمیکند، بنابراین رأی ما در این مسئله برمیگردد. مسئله قرآنی که نیست، مسئله توراتی است، در شریعت تورات که ما سابقاً عرض میکردیم که جمع بین أختین حلال بوده، ما دلیلی برای این مطلب اصلاً نداریم. این هم به کنار رفت.
– یعنی استثناء شده که میفرماید حرام است «أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ»
– سلف چه چیزی است؟
– ذیل نیاورده، معلوم میشود قبلاً حلال بوده است.
– نخیر، عند الجاهلیین، چرا، برای اینکه مخاطب چه کسانی هستند؟ مخاطب مسلمان هستند.
– در مقابل حرمت ذیل میگوید «إلّا».
– میفهمم، «إلا» یعنی حالا حرام است. درست است؟ قبلاً حلال بوده است دو بعد دارد: قبلاً حلال بوده است در شریعت رب، این یک احتمال، قبلاً حلال بوده است در شریعت جاهلیت، دو احتمال. کما اینکه «وَ لاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاء» الآن حرام میکند یعنی قبلاً حلال بوده است یا خیر؟ قبلاً حرام بوده است به چه دلیل؟ به دلیل «إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سَاءَ سَبِيلاً».
– [سؤال]
– صبر کنید. قرآن شریف در برابر کیست و چیست؟ «هل القرآن یقابلُ و یواجه کافة العقاید و الطقوس؟ أو العقاید الکتابیة فقط؟» (بدون منبع 40:20)
– نه، فقط در تشریع احکام.
– ما هم در تشریع میگوییم. «ربنا سبحانه و تعالی لما یشرّع حکماً من الأحکام هل یشرّع قبال ما سلف من التشاریع الربانیة؟ لا، هذا قلیل» برای این اختلاف در تشاریع کم است. اکثر آن جاهلیت است. یعنی افکار جاهلی مثلاً فرض کنید در امرأة زید «وَ حَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُم» (نساء، آیه 23) حلائل الأبناء در کل شرایع حرام بوده است. در کل شرایع الهیه، حلائل الأبناء حرام بوده است.
حالا، پیغمبر بزرگوار چون عادت کرده بودند مردم تبنّی کنند، یک پسری را به عنوان فرزند خودشان انتخاب کنند، و اگر این پسر ازدواج میکرد، بعد میگفتند که این پسر، حکم پسر خود انسان را دارد، بنابراین زن او هم حلائل الأبناء است. «وَ مَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذٰلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ» (احزاب، آیه 4) إلی آخر، آن وقت چه معرکهای ایجاد شد؟ پیغمبر بزرگوار به گفتن نشد که اکتفا کند، و لذا «فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لاَ يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً» (همان، آیه 37) چرا؟ آیا در جاهلیت این بود یا در شرایع؟ در شرایع که این نبود. در جاهلیت بود. بیشتر تخلفاتی که بوده است، ترک واجب یا فعل حرام در جاهلیت بوده است و اسلام هم در مکه مکرمه که جاهلیت در آنجا حاکم بود و مشرکین بودند و اهل کتاب نبودند، در آنجا وارد شده است و در طول خط جاهلیت است که احکام… [قطع کلام]
– فرمایش شما را تأکید میکند. اگر یک حکم مربوط به جاهلیت بما هی جاهلیت باشد، ریشه در وحی نداشته باشد، قرآن این را نفی میکند، اما در اینجا قرآن نفی نکرده. «إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ».
– نفی نکرده، اما اثبات هم نکرده است. کافی است دیگر.
– [سؤال]
– نه نص است و نه ظاهر.
– اگر مربوط به جاهلیت بما هی جاهلیت باشد، باید نفی کند.
– باید بگوید؟ اینجا دارد نفی میکند.
– [سؤال]
– نشد. جواب شما را من اینطور دادم. گفتم که توجه کنید یک حرامی داریم که بسیار غلیظ است، باید بگوید که این حرام است که چنین است و چنان است، یک وقت حرام عادی است، نهی میکند. در حرام عادی اگر خداوند فقط نهی کرد «لاَ تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً» خب این حرام عادی است و دنبال ندارد، ولکن، ببخشید «لاَ تَأْكُلُوا الرِّبَوا» در «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا» (بقره، آیه 275) سوره بقره، «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا» یا در سایر محرمات دیگر، اگر نخواهد غلظت را بیان کند ولو غلیظ باشد. یک مرتبه غلظت ندارد، پس بیان عواقب لزومی ندارد، یک مرتبه غلظت دارد در مقام بیان غلظت نیست. آیا لازم است که هر حکمی که خداوند نقل میکند اگر واجب است، بگوید حسنات چنین است، اگر حرام است بگوید سیئات چنین است و عواقبش چنین است، خیر. پس این نه نص است، نه ظاهر آیه که «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» ما چه میدانیم سلف در کجا؟ سلف در جاهلیت؟ سلف در تورات؟ سلف در هر دو؟ ما نمیدانیم. اگر شما میدانید مطلبی است، ما نمیدانیم.
– این حکم آن کسی است که در حین نزول این آیه، جمع بین الأختین کرده است قبلاً، اصلاً کاری به احکام نداریم. الآن هم جمع بین الأختین دارد، حکم این آیه نسبت به آن چیست؟
– از قضا آن را رفع میکند. چرا؟ برای اینکه ابتدا و استمرار یکی است.
– اگر ما این را ترجمه کنیم به اینکه: «و أن تجمعوا بین الأختین ما قد سلف جمعهما»، اصلاً ربطی به احکام قبلی ندارد.
– «ما قد سلف جمعهما» یعنی چه؟ یعنی جایز بوده یا حرام بوده است؟
– هیچ کدام، حکم است، حکم تعویضی است.
– خیر، صبر کنید، حالا که میگوید حرام است.
– یعنی این باشد.
– نخیر این باشد یعنی چه؟ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» حالا هم که الآن جامع بین الأختین است حالا سلف است؟ یا حالا حال است؟
– نه، جمعش سلف بوده است.
– این جمع استمرار دارد. مگر این جمع حالا استمرار ندارد؟ پس حالا هم هست، حالا که سلف نیست، ببینید، این جمع بین أختین، سلف، حال، مستقبل، سلف را نفی کرد، حال و مستقبل چه؟ نفی کرده است باز هم؟ فرمایشی میکنید.
حالا تتمهاش راجع به آیاتی است که مربوط به صلاة بود، صوم بود، و حج بود و زکات بود، و امر به معروف و نهی از منکر بود و جهاد بود. حتی جهاد، انجیلیها خیال میکنند جهاد غلط است، خیر، غلط میکنند، در خود انجیل ما جهاد داریم. منتها مظاهر جهاد مختلف است.
به ترتیب ما این بحثها را خواهیم داشت. فردا ظاهراً که روز آخر هفته است ما تتمه این بحث را داریم که تمام نوامیس واجبه و محرّمهای که در کل شرایع هست، در اسلام هم هست، یک تبلورات و تکاملاتی است که نسخ حساب میشود و یک نسخهای احکام عقوبتی است که نسخ حساب میشود. تتمهاش از آیات، بعداً وارد بحث از مطالبی میشویم که خیلی از اهل شرایع خیال میکنند که چنین است و چنان نیست، مثل حرمت شراب، حرمت خمر را حتی عدهای از مسلمین، عدهای از فقها، خیال میکنند که شراب از اول در اسلام حرام نبوده است، بعد در عهد مدنی حرام شد. نخیر، در عهد مکی از اول حرام بوده است، در تورات حرام بوده است در انجیل حرام بوده است، در کل شرایع حرام بوده است، یک مطالبی است که ما با مقارنه بین قرآن که اصل است و مهیمن است، و کتب انبیاء قبل این مطلب را میفهمیم.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».