جلسه صد و پنجاه و یکم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

رسالت (احکام اشتراکی و اختلافی میان شرایع)

… است از معرفة الله و طاعة الله و عبادة الله ضرورت دارد، چه در سلبیات درونی و چه در سلبیات برونی. و بعداً مرحله ایجاب است، آنچه انسان را به معرفة الله و طاعة الله نزدیک می­کند بین واجب و راجح است. در سلبیات، عقل که مهبط تکلیف است لازم است در سه بعد ما آن را ترقی دهیم. عقل که از نوامیس مهمه انسانیت انسان است که ناموس دین، ناموس عقیده، ناموس جان، ناموس مال، کل نوامیس بر محور عقل محفوظ است، شرع مقدس روی عقل بسیار حساب کرده است.

اگر ناموس عقل درست نباشد جان در خطر است، عقیده معنا ندارد. مال معنا ندارد. و عِرض معنا ندارد. ولذلک در بسیاری از روایات است که «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالًا وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَهَا الشَّرَابَ». (الكافی، ج ‏6، ص 403) وقتی انسان خمر بخورد، عقل زائل گردد، در آن حالی که عقل زائل می­گردد تمام نوامیس چهارگانه دیگر در خطر است. جان در خطر است، مال در خطر است، عقیده اصلاً معنا ندارد؛ چون زمینه تکلیف عبارت است از عقل، ناموس معنا ندارد. با مادرش، با خواهرش، با دخترش.

«و إذاً بین النوامیس الخمسة الرکن الرکین المتین العمیق و أسُّ البنایة عبارةٌ عن العقلیة الإنسانیة و لذلک نری القرآن الکریم یؤکّد علی التعقل»؛ «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»، (بقره، آیه 44) «أَ فَلا يَعْقِلُونَ»، (یس، آیه 68) «أ فلا یشعرون»، «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ»، (نساء، آیه 82) «أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ»، (انعام، آیه 50) «أَ فَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (محمد، آیه 24)

این مطلب در سراسر قرآن شریف مشاهده می­گردد. بیش از تمام تأکیداتی که قرآن شریف نسبت به مکلفین فرموده است این است که عاقلانه فکر کنیم، عاقلانه با عقائد خود، با اموال خود، با نوامیس خود، با جان خود، با چهار ناموس خود و نوامیس دیگران، عاقلانه برخورد و رفتار کنیم.

روی این اصل است که یکی از خرافاتی که بر سر زبان­های گروهی از یهود و نصاری است و حتی بر سر زبان­های بعضی از مسلمین است که خمر از آغاز عهد مکی حرام نبوده است، یا در شریعت یهود حلال بوده است، یا در شریعت نصاری حلال بوده است، این از خرافات بسیار بسیار زننده و پست و پست­کننده است نسبت به کل شرایع الهیه.

«کما أن للإنسان نوامیس خمس بحثنا حولها بصورةٍ مفصلة، کذلک النوامیس درجات، أحیاناً نعتبر الدرجات بحساب التقرب إلی الله سبحانه و تعالی، فدرجة العقیدة التوحیدیة أقوی من کافة الدرجات، لا شکَّ، أحیاناً نعتبر درجات حسب السلوک، السلوک إلی الله سبحانه و تعالی بهذه النوامیس الخمسة علینا أن نسلک سبیلنا الصراط إلی الله سبحانه و تعالی، و لکن ما هو أول القوّات فی هذا المسلک، الأولیّة فی هذا المسلک العقل طبعاً، لو لا العقل لم تکن عقیدة، لم تکن نفس انسانیة صالحة، و لا عِرض صالح، و لا مال صالح، و لا کذا و لا کذا».

پس این دو حساب با هم مخلوط نمی­شود. درست است که مثلاً ناموس مال در مقابل ناموس جان چیزی نیست، و ناموس جان و در مقابل ناموس عقیده چیزی نیست، و ناموس عقل نیز در مقابل ناموس عقیده چندان چیزی نیست، اما به حساب دوم، اصولاً زمینه­ی ناموس عقیده صالحه عبارت است از عقل «لو لا العقلیة الصالحة لم تکن هنالک عقیدة صالحة و لا ما إلی ذلک من نوامیس انسانی».

یکی از خیانت­های بسیار بزرگی که در چهره دینی و علمی نسبت به کل ادیان الهیه شده است همین است که خمر در شریعت یهود یا در شریعت نصاری یا در شریعت اسلام در عهد مکی حلال بوده و بعداً به قول عمر در سنه آخر عهد مدنی حرام شده است. که آیه «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلاَمُ» (مائده، آیه 90) «قال عمر: انتهینا انتهینا» (سنن النسائی، ج 8، ص 287) «ما کان ینتهی؟ کان یشرب الخمر علی طول الخط حسب الروایات السنة، فی العهد المکّی و فی العهد المدنی نزلت آیاتٌ و آیات و آیات، قال ما تبینّا، أخیراً قال انتهینا انتهینا».

حالا مطلب این است؟ من چند مورد از مواردی که اهانت به ساحت قدس ربوبیت شده است، عرض می‌کنم. آنچه را که مربوط به بحث ما است و آنچه را که ربطش اصلی و دور است. مثلاً قضیه­ی خلود فی النار، یعنی «بقاء العصاة فی النار إلی غیر النهایة بصورة طلیقة، هذه من الإهانات بساحة الرب سبحانه و تعالی. أنه أصبح أظلم من الشیطان الرجیم».

اگر شیطان، انسان را یک سیلی بزند نمی­گوید بی‌نهایت سیلی می­زنم. صد یا دویست سیلی می­زند. بی­نهایت سیلی. نسبت عذاب غیر متناهی به خداوند که نار غیر متناهی است، آخر ندارد، فلاسفه هم فوت می­کنند، باد می­کنند، زیاد می­کنند، بالا می­کنند، پایین می­کنند، و بر خلاف مقام عدالت، بلکه بر خلاف مقام ظلم عادی شیطانی، ظلمی را نسبت به ساحت مقدس خداوند می­دهند. «إلی غیر النهایة الفلسفیة عذاب فی النار» «خالِدينَ فيها أَبَداً» (نساء، آیه 169) یعنی أبدیة الربّ لا أبدیة الخلق. و اساس‌هایی را بر این مبنا گذاشته­اند.

مطالبی که امروز برای شما می­گویم در این کتاب که به شما نشان نخواهم داد چون خصوصی است، یک نفر از استادهای دانشگاه­های خارجی رد بر وجود خدا نوشته است، بر چه مبنا؟ بر مبنای فلسفه­های ما. زمان آغاز ندارد، «الواحد لا یصدر إلا عن الواحد»، (شرح المنظومة، ج ‏2، ص 446) علت و معلول، أرکان اربعه­ی فلسفه­ای که در حوزه­ها می‌خوانیم گرفته و قشنگ خدا را رد کرده است، حق هم با او است بر این مبنا.

آن فلسفه­ای که ما درست کردیم، و ارکان اربعه یا خمسه فلسفه که آقایان درست کردند، این­ها مواد بسیار خوب و عالی است برای انکار وجود خدا. نباید باشد. و از این کارها ما داریم. ما شرع­مداران عزیز از روی نادانی و بی­شعوری و بُعد از کتاب و سنت، برای خودمان مطالبی ساختیم، این‌قدر عرض و طول فلسفه، هشت جلد اسفار و ده جلد کجا و پنج جلد کجا؟ چهل سال، پنجاه سال بخوانید، آخر کار این مستر شما را رد می­کند و بلد هم نیستید جواب بدهید. و لذا این کتاب را فرستادند برای اشخاصی که صاحب‌نظر هستند، صاحب‌نظر هستند، نظر ندارند. نمی­توانند جواب بدهند. چون یا فلسفه قرآنی بلد نیستند یا فلسفه حوزوی هم که بلد هستند این کمک می­کند به اعتراضات آن‌ها. به کسی هم نشان نمی­دهم این کتاب را. از سم‌هایی است که افراد را منحرف می­کند. ریشه­ی ادله اثبات وجود خدا را زده است، بر مبنای ادله فلسفی.

– [سؤال]

– من در حِوار و در آفریدگار و آفریده نوشته­ام. مراجعه کنید.

– [سؤال]

– و از این قبیل. حالا این‌جا هم، به مناسبت عرض کردم. نسبت به شرب خمر حتی در میان ما مسلمان­ها کسانی از علما هستند که می­گویند در عهد مکی خمر حرام نبوده است و بعد در عهد مدنی کم‌کم. «هل أنه ثمانیة و أربعون آیات منذ بدایة العهد المکی إلی نهایة العهد المدنی ثمانیة و أربعون آیات تصرّح بحرمة الإثم و الإثم هو ما یبطیء عن الواجب فضلاً عما یؤخر عن الواجب و یقدّم إلی الحرام». این به عنوان قاعده است.

خمر این کاره نیست؟ آنچه را که واجب است بر محور عقل واجب می­شود، عقل که رفت، دیگر «یبطیء» نیست «یؤخر» هم نیست، سومی است. گاه کاری انسان را کُند می­کند در عمل واجب، ایجاباً واجب دور می­شود، سلباً حرام نزدیک می­شود. گاه کند می­شود. گاه انسان را باز می­دارد، می­گوییم واجب را انجام بده، واجب موجود است نمی­تواند واجب را انجام دهد. حرام، هُل می­دهد به سمت حرام، خمر سومی است. نه اوّلی است و نه دومی. خمر زمینه را از بین می­برد. خمر انسان را در انجام واجبات کُند نمی­کند و در ترک محرمات، این اول است، دوم، خمر، این‌طور نمی­کند که این جریان واجب هست بر من؛ می­فهمم واجب است، به حجت بیّنه ربانیه می­فهمم واجب است، و من اصلاً انجام نمی­دهم، خیر، سومی است. «الْخَمْرُ يُزِيلُ الْعَقْلَ»، (بحار الأنوار، ج ‏29، ص 44) وقتی که عقل را برطرف کرد، و انسان مست شد «و الخمر هي ما يخمر العقل» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن و السنة، ج ‏3، ص 301) عقل انسانیت پوشیده می­شود و وقتی عقل انسانیت پوشیده شد، عقل کار نکرد، عن تقصیرٍ را می­گوییم، در اینجا واجب نمی­فهمد، حرام نمی­فهمد، ناموس نمی­فهمد، مال من و تو، زن خود و دیگران، مادر خود و دیگران. این از حیوان هم دیوانه­تر است. شما این جوجه­هایی را دیده­اید که نوکشان خاص است، شبیه طوطی هستند، این­ها را ما دیدیم با هم زندگی می­کنند، یک نر، اگر نر دیگری سراغ ماده­اش برود، به او حمله می‌کند، این حیوان است. ولی انسان وقتی که خمر خورد، دیوانه می­شود، یعنی زن خود زن دیگران، مادر خود مادر دیگران، خواهر خود، مال خود، از بین می­رود.

کسانی که نسبت دادند به شرایع مقدسه الهیه که اول حلال بوده بعد حرام شده یعنی چه؟ یعنی اول شرع معنا نداشته است «کما بینّا یوم الأربعاء أن العقل مهبطٌ لطائرات التکالیف الربانیة، هل من معقول أنّ طائرةٌ مّا تقسف مهبطها؟ حتی تسقط و تحترق فی المحور».

فرودگاه کل احکام الهیه در کل شرایع الهیه عبارت است از عقل، شارع بیاید و بگوید هم اگر عرق بخوری عقل از بین برود، اشکال ندارد و هم واجب است احکام من را عمل کنید، نشد، این واجب است که احکام من را عمل کنید، اگر من بفهمم وجوب را، حرام است که فلان کار را بکنید، من بفهمم حرام را، اگر عقل نباشد و بدتر از حیوان باشد، حیوان هم دارای تکالیفی است در بُعد حیوانی، اگر عقل نباشد، دیگر این تناقض است. من اجازه دادم که فلان خانه را خراب کنید، خراب هم کردند، بعد می‌خواهم سفره بیندازم و غذا بدهم به طلبه­ها، یعنی چه؟ از دیوانه هم دیوانه­تر است. دیوانه هم این کار را نمی­کند.

و دیوانگی که در بُعد علمی و در بعد شرعی و در بعد علمی و شرع­مداری در میان یهودی­ها و نصاری و متأسفانه مسلمین هم شده است این است که «فی بدایة العهد المکی أو فی کل العهد المکی الخمر کان حلّاً» این یعنی چه؟ وقتی که ما مراجعه به کتب انبیاء می­کنیم، چهارده آیه در تورات، چهار آیه در انجیل، 48 آیه اثم در قرآن مکی و مدنی، پنج آیه راجع به حرمت شرب خمر در مکه و مدینه وارده شده است. یعنی در قرآن شریف حدود هفتاد آیه که از آن‌‌ها به طور عموم یا خصوص استفاده می­کنیم حرمت شرب خمر را در عهد مکی و مدنی نازل شده است و آقایان چون با قرآن کاری ندارند و توجه نمی­کنند، می­رود فلان حدیث را در فلان‌جا پیدا می­کند، سندش فلان کس است، فلان کس عمه­اش چند تا زایید و چه زمانی مُرد، چه زمانی حیض شد و چه زمانی نفاس شد، باید بدانیم. اما دنبال آیات قرآن که راجع به حرمت شرب خمر است که انکار حرمت شرب خمر در بعضی از شرایع الهیه، یا انکار آن در عهد مکی، این حتی از جنون هم پایین­تر می­برد مقام مقدس شرع را، ما دنبال این مطلب نمی­رویم.

در سوره مبارکه بقره، آقایان صفحه 290 را باز کنید. جزء دوم که جلد سوم است. «یسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ» الخمر و هی کل مسکرٍ دون اختصاص بقسمٍ خاص» خط آخر «الخط الأخیر، و لا أصل متخذةً منه خاص، فأنّها جنس ما يخمر أيا كان أصله و نسله» اصلش از کجا آمده، آن چیزی که عقل را بپوشاند، چه عقل را بپوشاند به عنوان بالفعل که عرق است و شراب. چه نه، از پرخوری عقل از بین برود. هر دو همین است.

«و هي من أصول المحرمات في كافة الشرائع الإلهية دونما استثناء» (الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏3، ص 291) اصلاً این دعوت إلی الله در ابعاد اصلیه و در ابعاد فرعیه، زمینه­اش عقل است. چطور دعوت الهیه امکان دارد که بُعد اول ایجابی شرعیات، دعوت الی الله است، چطور دعوت الی الله واجب است، بیانش و قبولش و عملش با حلیت از بین بردن عقل و شرب خمر.

ما اگر هم در آیات قرآن و آیات تورات و انجیل هم نمی­دیدیم و حتی نبود هم، این از مسائل مسلّمه در بُعد نه فضل الهی بلکه عدل الهی، بلکه در بعد حالت عادی فکر انسان­ها بلکه حیوان­ها این است که معنا ندارد که فرض کنید حیوانی را بگوییم برو در فلان آخور علف و جو و یونجه بخور، اما آخور را بگوییم خراب کنید، جوها و یونجه‌‌ها را بگوییم بسوزانید، این‌طور نیست.

«يردد شديد النكير و التنديد بهما في آيات اللّه البينات في العهدين و في القرآن العظيم» (همان) ثم نقول: «و لقد انتهج البلاغ الإسلامي في بيان الأحكام سياسة الخطوة خطوة» نه در اصل بیان تحریم، خمری که نوعاً خمر می­خوردند، نوعاً مست می­کردند، مشرک بودند، حالا مثلاً مسلمان شده­اند، بعضی از چیزها دیگر خطوه خطوه‌بردار نیست، خدا 360تا بود، حالا یکی است. نمی­شود اول 350تا کند بعد سیصد تا بعد دویست‌تا. خیر، این یکی است، از اول تا آخر یکی است. منتها تبلوراتی در معرفة الله، برای این‌که خمر را، خمر آرام آرام، اول اثم است، بعد سَکَر است که رزق سیئه است، بعد اثم کبیر است، پنج مرحله، «المرحلة الأولی الإثم، و الإثم کما بینا هو ما یبطیء عن الواجب و الخمر یقطع الواجب» در این ثالوث زاویه سوم است، آقای عمر چرا نفهمیدی که خمر اثم است؟ عمر نفهمید، از اول تا آخر تا آیه مائده. این اولاً.

«ثمّ و قول ربنا سبحانه و تعالی «وَ مِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنَابِ» آن 48 آیه­ای که 48 دلالت است. اما پنج آیه دیگر: «وَ مِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ». (نحل، آیه 67) این آیه دو بعدی حرف دارد و با فقها صحبت دارد. بُعد اول: شما می­گویید خمر در مدینه حرام شد، در مکه خیر، این آیه مکیه است. «آیةٌ مکیةٌ». «وَ مِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً» سکر مُسکِر است دیگر «وَ رِزْقاً حَسَناً» آقایان به این آیه نمی­رسند، اگر هم برسند می­گویند «سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» «تَتَّخِذُونَ» چه کسانی؟ مسلمان­ها. مسلمان­ها می­گیرند از ثمرات نخیل و اعناب «سَكَراً» مُسکر، پس «تَتَّخِذُونَ» دلیل بر حلّیت است.

می­گوییم: اولاً «تَتَّخِذُونَ» دلیل بر حلیت نیست؛ به ادله متعدد از جمله «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَ أَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَ لاَ جُنُباً إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا» (نساء، آیه 43) «الَّذِينَ آمَنُوا» عرق می­خوردند، شراب می­خوردند، در حال شراب خوردن، مست می­کردند، نماز می­خواندند، به جای «قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ * لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ» (کافرون، آیات 1 و 2) می­گفتند: «أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ» آیه نازل شد.

آیا نماز را چیزی ممکن است حرام کند؟ بله، حیض و نفاس بله، ولی آن حرمتی که در حالت سکر هست نمی­گرفت، «لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَ أَنْتُمْ سُكَارَى» چرا؟ برای این‌که در حال سُکر اگر نماز بخواند، در نماز هم کفر می­گوید. ولی حائض که در نماز کفر نمی­گوید. نفساء که کفر نمی­گوید. حرمت نماز در حالت حیض و نفاس، حرمت ادبی و طهارتی است، ولکن حرمت نماز در حالت سُکر حرمت معرفتی است، در حال نماز کفر می­گوید. نماز که مهم‌ترین واجبات است بدترین حرام­ها است که حرمت آن اعم از وجوب صلاة را می­تواند بگیرد، آیا چه واجبی می­تواند نماز را از بین ببرد؟ هیچ چیز. چه حرامی می­تواند جلوی نماز را بگیرد؟ آن حرامی که حرمتش از حرمت ترک نماز قوی­تر است. چه چیزی است؟ سُکر. که «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَ أَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَ لاَ جُنُباً إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا» إلی آخر.

حالا آیه مبارکه نحل که سوره مکیه است: «وَ مِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» این «سَكَراً» چون شما «تَتَّخِذُونَ»، اتخاذ می­کنید که دلیل بر حلیت نیست! «الرزق رزقان، رزق حسنٌ، و رزق سیّء، الرزق الحسن حلٌّ، و الرزق السیّء حرام أو هو حلٌ أو هما حرام» بیّن است دیگر. اینجا ببینید پله اول است «الخطوة الأولی بصورة النص لتحریم الخمر رزقاً سیئاً» رزق سیء چیست؟ خبیث هست یا خیر؟ رزق سیء خبیث است «وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ» (اعراف، آیه 157) «فالرزق السیّء خبیثٌ و هو محرّمٌ حسب آیة الأعراف و حسب هذه الآیة سورة النحل». این یک حرف با آقایان که می­گویند در عهد مکی خمر حرام نبوده است.

حرف دوم: «یقول الفقهاء برمتهم بأجمعهم فیما أعلم أظن من دون خلاف أو أعلم من دون خلاف أنه العصیر العنبی إذا غلا و اشتد قبل ذهاب ثلثیه محرّم بالإطباق و نجسٌ کما یقول البعض، عند ما لا یُسکِر، عندما یُسکر سَکَر، عندما لا یُسکِر» آب انگور، آب خرما را بجوشانند، زیر و بالا شود، و این مسکر هم نیست، بلکه خوشاب درست می­شود. چرا بشود؟ آقایان بین دو قول هستند، سوم ندارد، یا نجس و حرام است هر دو، یا نخیر، پاک است، ولیکن حرام است، ولکن قرآن می­گوید حلال است. چرا؟ «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» «إذا لم یکن سَکراً رزق حسن، رزق حسن حلال، إذا کان حلالاً نجس؟ کالعصیر العنبی قبل ذهاب ثلثیه بنص هذه الآیة المبارکة حلٌّ و هنا خلاف بین الله تعالی و بین جماعة کثیرة من فقهاء الإسلام». این آیه­ی أولی.

آیه بعدی سوره مبارکه نساء که خواندیم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَ أَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَ لاَ جُنُباً إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا» إلی آخر. آیه­ی بعدی: «یسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ» (بقره، آیه 219) آیه مدنی است. آیه­ی بعدی سوره مائده: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». (مائده، آیه 90)

«ففی کل العهد المکی و المدنی آیات بصورة عامة اثم، و آیات بصورة خاصة تحرِّم الخمر». این قسمتی است که ما در این‌جا یادداشت کردیم. «و لقد انتهج البلاغ الإسلامي في بيان الأحكام سياسة الخطوة خطوة في بعض الأحكام» (الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏3، ص 291) بعض الاحکام، آن هم احکام، نه در عقائد، عقائد که از اول معاد بود، پیغمبر بود، توحید بود، این‌که خطوة خطوة ندارد. «كالزنا و الربا و شرب الخمر و ما أشبه من منكرات متعودة متعرقة بين الجماهير» (همان) به این آسانی نمی­توان از بین برد. کم‌کم.

«في حين يمضي منذ اللحظة الأولى بيانه الوضاء في مسألة التوحيد و الشرك في ضربة حازمة جازمة لا تردد فيها و لا تلفّت و لا مجاملة و مساومة و تدرّج» تدرّج این‌جا معنی ندارد «و لا لقاءً في منتصف الطريق» که نه آن‌‌که تو می­گویی و نه آن‌که من می­گویم. نصف راه، نخیر، بعضی از مطالب هست که نصف راه در آن نیست، چه احکام اصلیه کلاً، چه احکام فرعیه مثل صلاة، صلاة از اول بوده است، می‌خواهی بخوان می‌خواهی نخوان، دو رکعتی را یک رکعت، نخیر این حرف­ها نیست.

«لأنها مسألة القاعدة و الأساس لأثافي الإسلام» أثافي عبارت است از آن اجاق­های سنگی و اجاق­های آهنی، ریشه­ها و اصول اسلام. «فأما في مثل الخمر و الميسر فقد كان الأمر فيه أمر عادة و إلف» مألوف «و العادة تحتاج إلى علاج» یک کسی که معتاد به تریاک‌کشی است، بخواهد ترک کند می­میرد اصلاً، می­شود گفت از حالا حرام است؟ خیر، از حالا واجب است کم کنید، کم کنید، سیگارکشی، بیست‌‌تا است، روزی یکی کم کنی، کم کنی، این عادت است، این عادت را باید آرام آرام کم کرد، اما راجع به قضایای اصل معرفتی صحبت از عادت در آن‌جا نیست، عادت دارم به 360 خدا، حالا آرام آرام کم کنم. نخیر، 360 خدا را همه را به کنار بگذار «لا إله» هم گم بشوند و فقط یک إله. این مسئله اصل بنیان عقیده است.

«لذلك نرى الخطوة في تحريم الخمر بارزة بطيات آيات تحريم الإثم ال (48) آیة بين مكيات و مدنيات، تهيئةً لجو التحريم لكل إثم خمراً و سواها» این خودش صحبت خمر نیست، این‌که اثم را حرام کرده است در سوره مبارکه اعراف «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ» (اعراف، آیه 33) این نوامیس خمسه بود. اصول خمسه محرمات هم در این‌جا است. که در بُعد سوم است که این ناموس­ها را کم کردند، کم کردند، درونی و برونی، این‌جا بُعد سوم است. «إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» و الإثم است.

در لبنان که بودیم بعضی دلشان می­خواست که بگویند دلیلی بر حرمت خمر در قرآن نیست، خیلی­ها سؤال می­کردند، آخوند و غیر آخوند که «لا توجد فی القرآن الکریم آیة تحرم الخمر الله حرَّم الخمر» جواب: «الله حرَّم الخمر حرمة غلیظة لماذا «إِثْمٌ كَبيرٌ» لما یحرم ربنا سبحانه و تعالی الإثم صغیراً و کبیراً و قد حرّم أغلظ و أغلظ بکثیر الإثم الکبیر، لأنه الله تعالی تقول: «إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ» حرّم الإثم أو لا؟ نعم» اثم، کوچک یا بزرگ. «ثم فی آیة بقرة یقول ربنا سبحانه و تعالی: «یسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ» (بقره، آیه 219) إذا کان فیه اثم کبیر فحرمتهما حرمةٌ مکبّرة أکثر من حرمة سائر الإثم».

«و نرى (11) آية بين ال (48) آیة مكية و الباقية مدنية» (الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏3، ص 292) ببینید، حساب دارد، در بعد مکی که همه ملوّث بودند به لوث خمر و در بُعد شرک. این خطوه أولی ثلث خطوه و ثلث قدم را برداشت. «محرّمة لها نصاً أحياناً و نهياً اما شابه أخرى، و من الاول: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا» إلی آخر. من گفتم سوره اعراف، اعراف است دیگر.

«و هي من مكيات الإثم، ثم الإثم- و هو كل يبطئ عن الثواب و الخير- دركات بين كبيرة و عظيمة و ما دونهما، فكبائر الإثم- إذاً- هي من كبائر المحرمات كما في مكية أخرى: «وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ» (شوری، آیه 37) ثم کما نری أن الإشراک بالله اثماً عظیماً «وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِيماً» (نساء، آیه 48) كذلك نرى الخمر و الميسر فيهما إثم كبير» (الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏3، ص 292) شرک عظیم و این کبیر «مهما اختلف كبير عن عظيم، و لكنهما قرينان، مما يدل على بُعد الحرمة في الخمر».

چقدر این بُعد دارد و چقدر جهت تبعید انسان از انسانیت دارد «فلأن الخمر إثمٌ دون ريبٍ إذ تخمر العقل و الصحة البدنية» بعضی از محرمات، درون را خراب می­کند، بعضی برون را، بعضی فرد را، بعضی اجتماع را، این درون و برون و فرد و اجتماع، به همه‌جا ضرر می­زند. «فلأن الخمر إثم دون ریبٍ» بدون اشکال «إذ تخمر العقل و الصحة البدنية، الواجب التكشف لسلامة الإنسان في جزئيه، و تبطئ عن خيرات العقلية الإنسانية و الإسلامية ككلّ، بل هي ‏«ام الخبائث» و الآثام، و «مفتاح كل شر». همه این‌ها روایت است. «فهي- إذا- من رؤوس المحرمات المكية بصورة عامة و كما يروى عن‏ النبي (ص): اجتنبوا عن الخمر فإنها مفتاح کل شر. و قد صرحت مکیة بأنها رزق سیّء «وَ مِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنَابِ» إلی آخر. «فمن هذا الذي يعقل ثم لا يعقل أن الخمر مما يجعله لا يعقل».

آخر می­شود آدم عاقل فکر کند که این خمر آدم را از حالت عقل بیرون می­آورد؟ اصلاً یکی از حرف‌هایی که می­زنند این است که می­گویند: ما خمر می­خوریم برای این‌که عقلمان خسته می­شود، از کار و فکر و نویسندگی و تجارت و غیره خسته می­شود، می­خواهیم عقل استراحت کند. برای این‌که استراحت کند عرق می­خوریم شراب می­خوریم برای این‌که این عقل خُل شود، استراحت کند، کما این‌که بعضی دیگر می‌گویند که شطرنج حلال است برای این‌که عقل را تقویت کند مثلاً. هم آن تقویتش تغویت است، و هم این استراحتش تغویت است. تغویت عقل.

«فمن هذا الذي يعقل ثم لا يعقل أن الخمر مما يجعله لا يعقل، و هي من أعدى أعادي العقل إنسانياً و إسلامياً، و إنّها تعادى العقل و مهبطه و هو شرعة الوحي للعقلاء» (همان، ج ‏3، ص 293) مهبط عقل شرعة الوحی للعقلاء است «فلتكن من أوليات المحرمات في الإسلام و من اولياتها. إلى هنا الخمر و السكر اثمٌ كبير و رزق سيّئ ضد العقل صراحاً من القرآن المكي و المدني، ثم ليضيق المجال على متعودي الخمر بين المسلمين، يمنعون في مدنية أخرى عن الصلاة و هم سكارى، و مهما كانت «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏» نازلة قبل آية البقرة ام بعدها» إلی آخر.

این بحثی است که از نظر قرآنی است. آقایان به تفسیر کاملاً مراجعه کنید. حالا، راجع به میگساری که در عهدین به انبیاء نسبت داده شده است. یکی از سیاست­های شیطانی این است که اشخاصی که می‌خواهند از شریعت خدا تخلف کنند دو گونه هستند: بعضی اصلاً قبول نمی­کنند «یرید یتخلف عن شرعة الله تعالی قولوا: لا، ما فی الله ما فی کذا ما فی کذا» از اول خودش را راحت می­کند. یک نه می­گوید و راحت. بعضی حقه­بازتر هستند. شرع را قبول می­کند و طبق شهوات خود تأویل می­کند مثل تصوف. «التصوف العارم هو عبارةٌ عن شریعةٍ لا شریعة» شرع قبول است ولکن ختنه در قلب، زنا در قلب، لواط در قلب، در خارج مانع ندارد. دزدی در قلب، همه را به قلب نسبت می­دهند.

حالا، بعضی از علمای عهدین، علمای تورات و انجیل و دیگران که تبعیت از آن­ها می­کردند، روی این حساب کردند که خیلی مشکل است که انسان زنا نکند، دزدی نکند، مال مردم را نخورد، عرق نخورد، این­ها کار مشکلی است، می­­آییم و آن را شرعی می­کنیم. در تورات اضافه کردند آیاتی را که لوط شراب خورد. لوط زنا کرد. نوح چنین کرد. سلیمان نهصد زن گرفت و نهصد مذبح از برای آلهه زن­ها درست کرد. هارون چنین کرد. نسبت انحرافات عقیدتی، توحیدی، اخلاقی و عملی به انبیاء برای چه؟ با انبیاء دشمن بودند؟ بله، دشمن که بودند اما چرا؟ به فلانی می­گویی غیبت نکن می­گوید: آیت­الله الکبری فلان، خاخام فلان غیبت کرد. پس برای من اشکال ندارد.

به زن می­گویی بی­حجاب نباش، می­گوید زن فلان آقا مثلاً بی­حجاب است. چرا قرآن کریم راجع به زنان پیامبر حرف دارد؟ «يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» (احزاب، آیه 32) آن‌ها حجاب داشتند، از نظر حجاب و طهارت و این حرف­ها که شکی نیست، حالا فرض کنید امیرالمؤمنین را اذیت کردند و چه کردند، خاک بر سرشان که این کار را کردند، اما از آن نظر که اشکال نداشته است. می‌خواهد ظاهر بیت نبی را تطهیر کند.

هر قدر انسان به دین نزدیک­تر باشد، تکلیفش سنگین­تر است. گناه کند وزرش بیشتر، و ثواب کند قاعدتاً ثوابش بیشتر، این قاعده کلی است که از آیات مبارکات سوره­ی عرض احزاب و آیات دیگر ما این مطلب را استفاده می­کنیم.

حالا، چرا نسبت شرب خمر به انبیاء؟ پیغمبر که خورد، من بخورم که مطلبی نیست. خدا حرام کرده، اولاً حرام نکرده است، اگر هم کرده است، وقتی پیغمبر شرب خمر می­کند من به طریق أولی. زنا را حرام کرده است؟ بلی حرام کرده است، یا اصلاً حرام نکرده؛ چون اگر حرام کرده بود پیغمبر زنا نمی­کرد. یا این‌که حرام کرده است، ولکن اگر این حرام را جناب لوط یا جناب نوح معاذالله مرتکب شد، اشکالی ندارد. شراب را، اگر شراب حرام است چرا مسیح در عید موال -که می­خوانیم- خورد؟ در عید موال که عده­ای جمع هستند و عروسی هست و هفت خمره شراب بود، شراب­ها تمام شد، بعد مادر مسیح، مسیح را نگاه کرد و گفت: بیا اعجاز کن و آبروی صاحبخانه را بخر، شراب درست کن، مسیح به مادرش گفت: ای زن مرا با تو چه کار؟ وقت آن نرسیده است. بعد یک اشاره کرد که خمره­ها را پر از آب کردند، نظر کرد شراب شد، شراب بهتر از شراب اول، همه خوردند و مست کردند. بعد به جان همدیگر افتادند.

چرا این نسبت به مسیح می­دهند؟ برای این‌که مسیحیت می­خواهد در کلیساها همین­طور مداوم شراب بخورند، از یک طرف شراب بخورد از یک طرف فطیر بخورد. شراب بخورید بخورید، این شیر خون من است، این‌طور می­گویند. فطیر هم جسد مسیح است. خون مسیح و جسد مسیح را بخورند، مسیح می­شوند، مسیح هم خدا بود پس خدا می­شوند، و لذا غفران ذنوب دارند. این بحث­ها را مفصل خواهیم کرد ان‌شاء‌الله. غفران ذنوب دارند که جناب قسیس، جناب کشیش، گناه می­بخشد. بهشت می­بخشد، جهنم می­خرد. از این حرف­هایی که در میان آن­ها بسیار زیاد است.

این انحرافات برای چیست؟ می­خواهم متدین باشم، اما پدر دین را دربیاورم. متدین باشم، اما جلوی شهوات من را نگیرد. و لذا پولس می­گوید: و مسیح ما را از شریعت ناموس نجات داد. مسیح ما را از لعنت شریعت نجات داده است؛ زیرا ملعون شد تا هیچ کس ملعون نگردد. تمام لعنت­ها را به جان خود خرید. و لذا روز یکشنبه را این­ها جشن می­گیرند؛ چون می­گویند جناب مسیح روز پنج­شنبه به دار آویخته شد. بعد مُرد، در دارالأموات سه روز ماند. و روز یکشنبه بلند شد صاف رفت جهنم، چرا؟ برای این‌که جهنمی که بنا است گناهکاران بروند نروند، خود مسیح به جهنم برود.

من در لبنان می­گفتم که شما مسیحی­ها روز یکشنبه را باید عزا بگیرید؛ چون پیغمبرتان به جهنم رفته است؟ اما عید می­گیرید. جوابی نداشتند، چرا عید می­گیرند؟ عید می­گیرند که جناب مسیح جهنم به جای همه رفت، این­ها خودشان به بهشت می­روند. مسیح به جای همه جهنم رفت، برای خودشان عید می‌گیرند که قرار است به بهشت بروند.

– [سؤال]

– بدتر از افضل است. در کتاب بشارات عهدین که در حضور برادران هست ملاحظه بفرمایید، این‌جا نسبت­هایی به انبیاء می­دهد. صفحه 175: شراب و عهدین، حضرت مسیح شراب می­سازد؟ سؤال. البته این کتاب را ما موقعی نوشتیم که خدا توفیق داد، ده سالی که در حوزه قم بودیم و کارمان تمام شد رفتیم تهران، و بعد از فارغ التحصیل شدن از دروس حوزه‌ای که قبول نداریم، این کتاب را آن موقع خداوند توفیق داد و نوشتیم. 38 یا 39 سال قبل.

از جمله موارد تحریف عهدین موضوع تجویز میگساری است و استعمال و ساختن نوشابه­های الکلی که قرآن آن را به عمل شیطان و موجب افروختن آتش کینه و گناهی بزرگ شمرده است. صفحه 175 مائة و خمس و سبعین. و با این وصف، علمای یهودیت و نصرانیت برای تحلیل این مادّه فساد، آیاتی به عنوان تجویز آن در کتب مقدسه پیامبران افزوده و حتی جرأت نموده و استعمال آن را به انبیاء بزرگ خدا نیز نسبت داده­اند.

از جمله نخستین معجزه حضرت مسیح را که موجب گرویدن حواریون به آن حضرت شده، شراب کردن آب معرفی نموده­اند. یک جمله در این‌جا عرض کنم. انجیل برنابا را داریم که دوباره در حال چاپ است. انجیل برنابا انجیلی است که مسیحی­ها قبول ندارند ولی بر حسب ادله­ای که ما در بشارات ذکر کردیم و در رسول الاسلام و جاهای دیگر این­ها باید قبول کنند. این انجیل را چرا قبول ندارند؟ چون انجیل، اکثر حرف‌هایش برای حضرت مسیح است و حتی چهارده بشارت برای پیغمبر اسلام دارد، آن منکراتی که در انجیل و تورات ایجاد کردند برطرف کرده است. ولی مع ذلک همین انجیل این را دارد منتها به صورت خفیف، یعنی این هم از آسیب نجات پیدا نکرده است، خود این انجیل که نزدیک­ترین اناجیل به مسیح (ع) است و تثلیث را رد کرده است، تجسم را رد کرده است، ابن­الله را رد کرده است، صلیب را رد کرده است، و مسائل دیگر را رد کرده است، مع ذلک این در آن افتاد است، و لذا در حاشیه­ای که در انجیل برنابا نوشتم، نوشته­ام که بعضی از جاهایش خراب است. از جمله این‌جا است. ولی این منافات ندارد که 99 درصد ارتباط این انجیل به وحی بر حضرت مسیح (ع) درست باشد.

این‌جا نسبت می­دهد در یوحنّا، انجیل یوحنّا، الفصل الثانی، الآیة الواحدة إلی الحادی عشر. آقایان همه فارسی می­دانید. در روز سوم در قانای جلیل سوری واقع شد. و مادر عیسی در آن‌جا بود. و هم عیسی و شاگردانش را در آن عیش خوانده بودند. و چون که شراب کم شد، مادر عیسی وی را گفت که شراب ندارند، و عیسی به او گفت که ای زن مرا با تو چه کار؟ هنوز وقت من نرسیده است.

این خودش اهانت است «ای زن! مرا با تو چه کار؟»، این در قرآن شریف که از حضرت مسیح صحبت می­شود که «وَ بَرّاً بِوَالِدَتِي» (مریم، آیه 32) چرا؟ این «بَرّاً بِوَالِدَتِي» یکی از امتیازات انبیاء نیست، هر مؤمن عادی هم «بَرّاً بِوَالِدَتِي»، چرا نسبت به مسیح دارد که نسبت به مادرش احترام قائل بود؟ می­خواست این نص تورات و نص انجیل را از بین ببرد که «ای زن! مرا با تو چه کار؟». در جای دیگر انجیل دارد که اهانت کرد به مریم (س) و گفت: تو در جرگه باایمانان نیستی، تو هنوز به ملکوت خدا ایمان نیاوردی.

و قرآن که نسبت به کتاب­های قبلی مهیمن است، این‌گونه اهانت­هایی که به ساحت مقدس انبیاء شده است را برطرف کرده است. «ای زن! مرا با تو چه کار است؟ هنوز وقت من نرسیده است. و مادرش به خادمان گفت که هر چه به شما می‌فرماید عمل نمایید. و در آن خانه شش کوزه سنگی بود که برای طهارت یهودیان گزارده بودند. هر یک از آن کوزه­ها، دو، سه مَن می‌گرفت. و عیسی آن­ها را گفت که کوزه‌ها را از آب پر کنید. پس آن کوزه­ها را از آب مملو کردند، و به ایشان گفت که حالا قدری از این آب بردارید به نزد میر مجلس ببرید. پس بردند و چون میر مجلس آن آب را که شراب شده بود چشید، خود ندانست که شراب از کجا آمد؟ مگر خادمان که آب را برداشته بودند، دانستند، پس آن میر مجلس، داماد را مخاطب ساخته و به او گفت که همه مردم شراب خوب را اول حاضر می­سازند، و بعد از آن‌که بسیار خورده باشند بد را، لیکن تو شراب خوب را تا حال نگاه داشتی».

مسیح شراب خیلی خوبی درست کرد. معجزه انبیاء باید چه باشد؟ معجزه انبیاء باید عمل الهی باشد. آیا عمل الهی است آب را شراب کردن و عده­ای را مست کردن؟ ببینید، این بزرگترین اهانت به ساحت مقدس حضرت مسیح (ع) است.

این معجزه را که نخستین معجزه­اش بود عیسی در قانای جلیل نمود و جلال خود را جلوه داد و شاگردانش بر او ایمان آوردند.

بعداً آقایان بشارات عهدین را مطالعه کنید، چهارده آیه در تورات است و چهار آیه در انجیل است که شریعت تورات و شریعت انجیل، شرب خمر را آن­طور حرام کرده است که اگر یک شخص یهودی شراب خورد و مست کرد ببرید جلوی خیمه اجتماع او را اعدام کنید. گفتیم محرّماتی که در شریعت تورات است مغلّظ­تر است و عقوباتش بیشتر است، و تعدادش هم زیادتر است؛ چون اگر محرمات در شریعت اسلام یک بُعدی است که إلی یوم القیامة حرام است، اما در شریعت تورات سه بعدی است، یک بعد حرمت­های اصلیه، بعد دوم حرمت­های عقوبیه، سوم حرمت­های موقته. حرمت­های موقته و حرمت­های عقوبیه را شریعت اسلام به طور کلی از بین برده است.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».