پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-بیان منظور از خوف در آیه ی محوری در بحث رجعت «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا...» ۲-توضیحاتی حول خشوع ، خضوع ، خشیت ، خوف ، رهبت و بیان فرق میان اینها ۳-شرح برخی از آیات که حول خشیت الله می باشد

جلسه دویست و نود و هفتم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً».[1] مرحله سوم از وعده حضرت اقدس الهی برای «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏» که نتیجه «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ … وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ» است «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً». خوفی را که از طریق کفّار و منحرفان و بدخواهان مانع راه نقش دادن ایمان و عمل صالحات در طول تاریخ تکلیف بوده است، در این زمان موعود به طور کلّی از بین خواهد رفت. البته به مناسبت مطلب و آنچه را که برادر عزیز سؤال کرده بودند، اکمال و اتمام دین دو مرحله دارد؛ یک مرحله اکمال و اتمام اصل دین به عنوان قانون ربانی که شریعت قرآن چنین است. آنچه در شرایع گذشته بوده است، در شریعت اسلام وجود دارد و بیشتر است و رمز خلود شریعت اسلام این است. اما تکمیل دین از نظر تکمیل قانون، اگر بدون ضامن اجرا باشد، دین را نقش نمی‌دهد و تمکین نمی‌دهد. بلکه باید استخلاف فی الارض باشد، نیروهای ظاهری و سلطه ظاهری باشد، تا این قانون کامل تمکین گردد.

«وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» احیاناً نه قانونِ خوب است و نه مجری خوب که دو بد برای اجتماع است. احیاناً قانونِ خوب است، مجری خوب هم هست، اما قدرت مجری طوری نیست که قانون را صددرصد نقش بدهد. احیاناً مجری خوب وجود دارد و قانون خوب نیست، احیاناً هر دو وجود دارد. هم قانون خوب است که «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»[2] که تمام دین رب‌العالمین در شریعت قرآن و سنت محمدیه (ص) کامل است. اما برای پیغمبر بزرگوار و نه هیچ یک از ائمه سلطه ظاهری جهان‌شمول نبود که این دین صددرصد کامل را کاملاً نقش دهند. یک نقش است و یک نقش دادن است. نقش شریعت اسلام بالاترین نقش است و کسری ندارد. اما این نقش را، نقشه دادن، سلطه دادن، تمکین دادن، تحقق دادن طوری که حتی حکومت ظاهری جهان‌شمول تکلیف هم مربوط به دین و دیّنین باشد، این در زمان‌های گذشته نبوده است. نه چون در زمان رسول‌الله (ص) و ائمه نقصِ در دین بوده است و نه چون نقص در فرماندهی بوده است. فرماندهی رسول‌الله و نیروی سیاسی آن حضرت کسری نداشته است، کما اینکه دین او کسری نداشته است. اما زمینه فرماندهی با قدرت، با استخلاف، با تمکین از برای رسول‌الله (ص) و رسل الهی زمینه جهان‌شمول نبوده است. این وعده رب‌العالمین در بُعد دوم است و نه در بُعد اول.

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ»[3] این وعده استخلاف است و تمکین است و تبدیل خوف به امن است که در نتیجه «يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً» همان قانون را بدون کم و زیاد اما با سلطه جهان‌شمول که در زمان هیچ نبی‌ای از انبیاء نبوده است، بلکه اکثر قریب به اتفاق انبیاء مظلوم بودند، منکوب بودند، مکذَّب بودند، مشرّد بودند حتی در مکان خود نمی‌توانستند «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في‏ مِلَّتِنا»[4] آیه‌ای که روز گذشته بحث کردیم.

مرحله سوم از وعده: «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» در این‌جا دو بحث داریم؛ یک بحث این است که مراد از این خوف کدام خوف است که روز گذشته اشاره شد. بعضی از خوف‌ها محبور است، واجب است یا راجح است، بعضی از خوف‌ها محظور است. خوف من الله که ما باید داشته باشیم، خوف از عدل الهی که اگر ما گناه کردیم، خداوند جزا می‌دهد، این خوب است و لذا یکی از درجات عالیه ایمان، حالت بین الخوف و الرجاء است. به عنایت رب‌العالمین بر مبنای مقدار ممکن از ایمان و عمل صالح رجا داشته باشیم، و خوف هم داشته باشیم از تقصیراتی که احیاناً از ما سر می‌زند. خوف من الله، خشیت من الله، خشوع لله، رهبت من الله این پنج مرحله همه خوب است. ما پنج مرحله داریم. البته معانی آن‌ها فرق می‌کند عرض می‌کنیم. معانی این لغات را هم از خود قرآن می‌فهمیم، به کتاب لغت مراجعه نمی‌کنیم. لغات قرآن را هم، مفاهیم آن را از خود قرآن ما استفاده می‌کنیم. خشیت، خشوع، خضوع، خوف، رهبت. این‌ها مراحلی است که در جنبه نفی و اثبات در محضر رب‌العالمین عباد صالحین بدرجاتهم باید داشته باشند.

این جهت خیر آن و جهت خوب آن است. خوف بسیار خوب است. آن خوفی است که لازم است ما داشته باشیم. خوف از ظلم نیست، خوف از خطر نیست، خوف از شر نیست، خوف از شر خود ما است، ضرر خود ما است، گناه خود ما است و در برابر رب‌العالمین که با عدالت با گناهکاران رفتار می‌کند و با فضل که فوق عدل است با مطیعان رفتار می‌کند.

این خوف من الله بسیار بسیار درجه عالی و خوبی است و همچنین خشیت من الله که مشوبی از نفی و اثبات است. نفی، نفی عذاب‌هایی است که در اثر گناهانی که از ما سر می‌زند، خوف من الله. اثبات که حالت رهبت است، عظمت رب‌العالمین موجب است که ما در برابر او همیشه خود را کوچک بدانیم، عبادات خود را چیزی ندانیم. حتی محمدیت محمد (ص) در عمق فکری و معرفتی آن حضرت در برابر خدا چیزی نیست، بلکه او محتاج‌تر از دیگران است. پیغمبر بزرگوار که الکوثر را خداوند به او داده است و تمام خیرات را به او داده است، او نیازمندتر است به استبقای این خیرات یا ما که نداریم؟ «الْفَقْرُ فَخْرِي»[5] به همین معنا است. فقر مادی و شکمی و جنسی و مکانی و لباسی و سلطه‌ای، این فقرهای عادی و ظاهری محور نیست، فقر الی الله است. هر قدر شعور و معرفت فقر الی الله در برابر غنای مطلق رب‌العالمین بالاتر باشد، این «الْفَقْرُ فَخْرِي» این غیر از آن فقر است که «الْفَقْرُ سَوَادُ الْوَجْهِ فِي الدَّارَيْنِ»،[6] «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً».[7]

این مراحلی که در محضر رب‌العالمین، بندگان خدا با درجات گوناگونی که دارند و باید داشته باشند: خوف من الله، خشیت أمام الله، خشوع أمام الله، خضوع أمام الله، رهبت أمام الله، خوف و رهبت دو بُعد متقابل هستند. خوف: انسان بترسد به حساب گناهی که کرده است و می‌کند، من الله. رهبت: گناه لازم نیست، عظمت رب‌العالمین، معصوم است، گناهی نکرده است و نخواهد کرد. اما رهبت، این خوف به عنوان سلبی که جریان گناه و احتمال گناه باشد نیست، رهبت است. عظمت رب‌العالمین موجب است که دائم‌الخضوع و دائم‌الخشوع و دائم‌الاتصال و دائم‌الوصال و دائم‌العبودیه در محضر مقدس رب‌العالمین باشد. خوف در مقابل رهبت است.

پس خشوع داریم و خضوع. از نظر اکثریت استعمال بین خضوع و خشوع فرق است. خضوع مربوط به ظاهر است. خشوع مربوط است به باطن اکثراً. «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ‏»[8] خاشع چه کسی است؟ برای قلب است. «الَّذينَ يَظُنُّونَ»[9]‏ ظن برای قلب است، «الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ» خشوع برای قلب است، دلباختگی. هر قدر دلباختگی و باختن درون در برابر عظمت حق خوفاً و رهبتاً زیادتر باشد، بقیه اعضای درونی و برونی فرمانبر هستند. «الْعُقُولُ أَئِمَّةُ الْأَفْكَارِ وَ الْأَفْكَارُ أَئِمَّةُ الْقُلُوبِ وَ الْقُلُوبُ أَئِمَّةُ الْحَوَاسِّ وَ الْحَوَاسُّ أَئِمَّةُ الْأَعْضَاءِ»[10] کسی که دلباخته در برابر حق باشد، همه چیز را فدای حق می‌کند و کسی که دلباخته برای باطل باشد، همه چیز را در درون و برون فدای باطل می‌کند. این خشوع است.

اما خضوع مرحله ظاهر است. اگر کسی خشوع دارد، خضوع دارد، اما اگر خضوع دارد، خشوع ندارد. منافقین در صفوف اولای نماز می‌ایستادند و بیشتر تظاهر به قدس و مقدس‌مآبی می‌کردند. خضوع بود حتی بیشتر از سلمان‌ها احیاناً، اما خشوع نبود. بین خشوع و خضوع عموم مطلق است، هر خاشعی خاضع است. هر دلباخته‌ای در درون و برون همه چیز باخته است. اما خضوع که تواضع از نظر ظاهری باشد دعا بیشتر کردن، ذکر بیشتر گفتن، نماز بیشتر خواندن، اعم است از اینکه در مرحله درونی هم این خشوع باشد و دلباخته باشد یا نباشد. این هم خشوع و خضوع است.

اما آن مرحله‌ای که برای تبیین مطلب در وعده سوم باید بحث بکنیم: «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً»[11] آن‌که باید این‌جا بحث بکنیم خوف در مقابل سایر مراحل است. کدام خوف؟ آن خوفی را که خداوند در مرحله سوم وعده داده است که این خوف به طور کلّی از بین می‌رود، این خوف از خدا است؟ این باید تبلور پیدا بکند. به مقتضای «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» که مرحلی علیای ایمان در بُعد عصمت یا تالی‌تلو عصمت است که مفصّلاً بحث کردیم. این خوف من الله باید بیشتر باشد. و بعد از خوف من الله خشیت، خشیت احیاناً در رهبت استعمال می‌شود، احیاناً در خوف و رهبت. اما در جایی که در خوف و رهبت استعمال شود. خوف از اشتباه و گناه خودم و رهبت که عظمت رب‌العالمین است، جنبه رهبت بیشتر است و لذا آیات مقدساتی که برای مقامات عالیه مؤمنین جنبه در برابر حق بودن را، فکر کردن و عقیده داشتن و معرفت و عبادت را ذکر می‌کند «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ‏»[12] ‏«خافَ» نیست. خوفِ صرف مربوط به عبید است. ممکن است کسی خوف من الله داشته باشد، رهبت نباشد. فقط از ترس جهنم گناه نمی‌کند. مقام رب‌العالمین، چون تو هستی من خاضع هستم، نه این مقام عالی است، این مقام خوف است. بعضی‌ها هستند که در مقابل مقام خوف، خوف هیچ ندارند بلکه مقام رهبت دارند. چون معصوم هستند. مراحل عالیه عصمت است، رهبت دارند. خدایا، چون تو، تو هستی من تو را می‌پرستم ولی معاذالله به جهنم بروم و بینهما متوسطات. بینهما کسانی هستند که هم جنبه سلبی دارند و هم جنبه ایجابی دارند. خوف از آنچه ممکن است از من سر بزند و رهبت از عظمت رب‌العالمین. جامع لغوی و معنوی خوف و رهبت عبارت است از خشیت.

و لذا من در قرآن که به وسیله المعجم مراجعه کردم، در جاهایی که خشیت است این مقام عالی عبودیت و معرفت است. در جایی که خوف است نخیر. اگر هم «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريراً»[13] تعلیمی است. اگر سید سجاد (ع) زار می‌زند و گریه می‌کند که من چنین کردم، چنان کردم، تعلیمی است. به ما که متوجه نمی‌شویم دارد یاد می‌دهد. خود او فوق این مراحل است، اما قضیه خشیت این‌طور نیست. ملاحظه بفرمایید «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ»[14] انذار خوف است. خوف تمام شد «وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ» خشیت بعد از خوف است. در آیاتی هم خوف و خشیت مقابل هم قرار گرفته است از جمله این‌جا در سوره 50 (ق)، آیه 33: «مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنيبٍ‏» این از مقامات عالیه ایمانی در بُعد معرفت و عقیده و عبودیت است. «مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنيبٍ‏» دلی که دارای دو بُعد است؛ یک بُعد دلباختگی در عالم تکلیف است و بُعد دوم انابه الی الله است. تمام حالات او، حالات رجوع الی الله است. این «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»[15] یکی از معانی عمیق آن همین است. از شر و خیر باید به سوی الله فرار کرد. از حجب ظلمات به حجب نور باید فرار کرد به سوی الله. چون غنی مطلق او است و دارای مطلق او است.

 و همچنین سوره 98 (بینه) آیه 8: «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ» خیلی مقام بزرگی است. اول «رَضِيَ اللَّهُ» است، نه «رَضُوا». آن مقدمه است. ما هر قدر از حضرت حق سبحانه و تعالی راضی باشیم، در ضرّاء و در سرّاء و در نیک و بد هر قدر از او بیشتر راضی باشیم، خدا هم از ما راضی‌تر است. از امام معصوم سؤال کردند: ما از کجا بفهمیم خدا از ما راضی است؟ فرمود: همان مقداری که شما از خدا راضی هستید. نه از خودراضی، از خدا راضی. هر چه شد در راه حق. کشته شدن، کتک خوردن، زحمت کشیدن، تبعید شدن «وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونَ»[16]‏ به او توجه دادن، هر قدر رضایت تو بالاتر بشود، رضایت خدا بالاتر است. ولی این‌جا خدا دارد به عکس می‌گوید، چرا؟ آن‌قدر مقام بالا است که «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ» این مقام عالی که رضوان‌الله بر رضوان‌العبد مقدّم است، آن‌قدر رضوان‌العبد بالا رفته است که جان من را بگیر، در این‌جا رضوان‌الله است. تقدّم «رَضِيَ اللَّهُ» به این حساب است. «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهٌ».

 خشیت دو بعد است؛ بعد محوری آن رهبت من الله است، عظمت رب‌العالمین ولو نه جنت دارد، نه نار دارد، نه نان می‌دهد، نه آب می‌دهد، نه مکان می‌دهد، هیچ چیزی نمی‌دهد، بلکه از گرسنگی و برهنگی انسان را بکشد اما رهبت رب‌العالمین در بُعد معرفت بالاترین درجات معرفت و عبودیت را می‌آورد.

البته مراحل دیگر هم وجود دارد. مثلاً راجع به فرعون. اصل چیست؟ اصل این است که فرعون بترسد؟ نخیر. بترسد که بُعد اول است. باید رهبت حاصل بشود. در سوره 79 (نازعات)، آیه 19: «وَ أَهْدِيَكَ إِلى‏ رَبِّكَ فَتَخْشى‏» بعد از اینکه «إِلى‏ رَبِّكَ» هدایت شدید. قدم اول هدایت الی الله جنبه سلبی خوف است، قدم دوم «فَتَخْشى» است. نتیجه و قدم دوم در این‌جا «فَتَخْشى» است. و همچنین سوره 9 (توبه)، آیه 18: «وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ» این از مقامات عالیه است، در آیات قبل داشتیم. «وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ». یا سوره 24 (نور)، آیه 52: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ» ببینید اول «يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» است. «يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» در بُعد سلبی ترک محرّمات و در بعد ایجابی فعل واجبات و بعد بالاتر «وَ يَخْشَ اللَّهَ» که بُعد محوری «وَ يَخْشَ اللَّهَ» آن مقام رهبت است و مقام عظمت است. اگر هم «وَ يَخْشَ اللَّهَ» در بُعد ترس از عذاب بود، تعلیمی است یا ترکیز جریان عصمت و عدالت در بُعد سلبی است که ترک گناه است.

سوره طه، آیه 3: «طه * ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ * إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى». مرحله اولای خشیت برای مخاطب به طه است. آن‌قدر در عبودیت که روز گذشته عرض کردیم، رسول‌الله ده سال در نماز روی پنجه‌های پا ایستاد «حَتَّى تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهُ»[17]‏ روایت داریم که اگر دو جریان خیر که هر دو مرضی رب‌العالمین است، برای پیغمبر پیش می‌آمد، پیامبر مشکل‌تر را انتخاب می‌کرد. این لذت دارد، مشکل‌تر را در راه وصول به مرضات رب انتخاب می‌کرد. «إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى * تَنْزيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى‏».

سوره 35 (فاطر)، آیه 28: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» بعضی به عکس می‌خواندند. ذکر خیر او را بکنیم، حاج‌آقا مصطفی خمینی (رض) حقاً مجتهد بود، حقاً عارف بود اهل معرفت بود، پسر همان پدر بود. ایشان می‌گفت: من در نجف با یک کسی مباحثه می‌کردم. الآن آن شخص زنده است. هر دو نیز تراز اول بودند در نجف. نباید اسم او را ببرم. می‌گفت: در تفسیر به این آیه رسیدم، البته گفت من در حاشیه قرار دارم، به او گفتم بی‌خود در حاشیه قرار دارید، باید در متن باشید. گفت: حالا مشغول هستیم، تفسیر قرآن. من به او عرض می‌کردم، به این آیه رسیدیم: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ» گفت: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهُ» باید خواند. گفتم: چقدر تو از معرکه دور هستی، خدا می‌ترسد؟! آدمی که از قرآن دور است، لفظ آن را هم بلد نیست. «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» کدام علما؟ علمای فیزیک؟! کاری به الله ندارد. آن علمی که خشیت‌آور است. علم اصول فقه است؟ این علم‌های ما است. همین علم‌‌هایی که ما را دچار غرور می‌کند و اگر یک موقع به مقام برسیم چه کارها که نمی‌کنیم؟ نخیر، «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» العلماءُ بالله، معرفتِ الله، عبادت الله، رهبت من الله. هر قدر این مقامات بالاتر باشد، خشیت و این دلباختگی بیشتر است.

بحث معانی حرفیه ما را برای خدا دلباخته می‌کند؟ وقت تلف می‌کنیم. بسیاری از بحث‌هایی که در حوزه‌های ما می‌شود -معذرت می‌خواهم- ما را از حیوانات پست‌تر می‌کند. چون حیوانات می‌دانند مقدمه واجب، واجب است. این گربه گرسنه است، صدا می‌کند. فکر نمی‌کند آیا حالا که من باید غذا بخورم، باید جلو بروم یا خود غذا می‌آید؟ مقدمه واجب را واجب می‌دانند. «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» علمای بالله هستند و همچنین در سوره 80 (عبس)، آیه 9. «عَبَسَ وَ تَوَلَّى‏»[18] که متأسفانه نوع مفسّرین شیعه و سنّی اهانت به رسول‌الله کرده‌اند که عابس رسول‌الله است. خیر، عابس عثمان است که جای خود. «وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى‏ * وَ هُوَ يَخْشى‏»[19] ابن ام مكتوم از بالاترین درجات ایمان را داشت که مؤذّن رسول‌الله بود؛ ضریر فقیر گرسنه که آمد «یستقرأ آیة من ذکر الحکیم» و عثمان روی خود را به او کرد و جریان این‌طور شد. «وَ هُوَ يَخْشى».

و همچنین آیه 10، سوره 87: «سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى‏ * وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى‏»[20] این دو در مقابل هم است. یک اشقی است، یکی اصعب. «سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى‏ * وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى» در مقابل هم است. «مَنْ يَخْشى» مرحله علیای معرفت و ایمان و عمل صالح است که خشیت محوری رهبت من الله است، چون تو خدا هستی. و خشیت سطحی در یکی از دو بُعد آن خوف از گناهان است که احیاناً اتفاق می‌افتد. در مقابل آن: «يَصْلَى»،[21] «يَصْلَى» چه کسی است؟ «یَدخُل» نیست. کسی است که جهنم را آتش می‌زند. خود او جهنم است و جهنم را آتش می‌زند.

و همچنین آیات دیگر: «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسيباً»[22] رسالات‌الله را، نه دلخواه خود را، نه مغازه خود را، نه أنا، فقط هو. کسانی که در راه هو و توجه دادن مردم به هو، به الله، خود او هر چه بشود. «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسيباً» در این راه هر چه شود، هر چه شود در این راه که اهم کل مراحل حالی و هدفی و اصلی حیات است «وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسيباً».

یا سوره 39 (زمر)، آیه 23: «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» اقشعرار جلود برای چه کسی است؟ «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ»، «يَخْشَوْنَ» یخافون نمی‌گوید. ما یک جلود ظاهری داریم و یک جلود باطنی داریم. قشرهای ظاهری داریم و قشرهای باطنی داریم. تا باطن انسان دلباخته حق نگردد، به هنگام شنیدن آیات قرآن این جلود ظاهری او مقشعر نمی‌شود. رنگ و رو زرد می‌شود، ناراحت می‌شود، از حال می‌رود. جریان چیست؟ خدمت امام باقر (ع)[23] عرض کردند که: «ما تلك الغشية التي تعتري رسول اللّه (ص)»[24] بعضی وقت‌ها پیغمبر بی‌حال می‌شد. از خود بی‌خود می‌شد. چرا؟ فرمود: «ذَلِكَ هُوَ الْوَحْیُ، ذَلِكَ إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَحَدٌ». وحی این است. حالت تجرّدی است که تمام حجب نور و ظلمت کنار می‌رود «ذَلِكَ إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَحَدٌ». «إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[25]‏ ما با هم بحث می‌کنیم. خدا دارد صحبت می‌کند.

به یاد دارم که در نجف ما منبر می‌رفتیم. منبر رفتن خیلی بد بود، ولی می‌رفتیم. یک‌ جایی ده شب منبر می‌رفتیم که علما تشریف می‌آوردند و خیلی هم یادداشت می‌کردند، چون منبرها طور دیگری بود، قرآنی بود. یک شب گفتم: من دیگر صحبت نمی‌کنم. من بالای منبر رفتم و گفتم: صحبت نمی‌کنم. گفتند: چرا؟ گفتم: چون قبل از اینکه من به منبر بروم، قرآن می‌خوانند شما گوش نمی‌دهید، اما من حرف می‌زنم گوش می‌دهید؟! چطور روضه‌خوان، مرثیه‌خوان روضه می‌خواند، مرثیه می‌خواند گوش ندهیم، اما خدا با ما صحبت می‌کند این‌قدر ما متوجه نیستیم، توجه نمی‌کنیم. خدا هم تهدید می‌کند: «إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا» همه وجود باید سکوت باشد در برابر کلام‌الله. «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» مقابل آن چیست؟ خدا یا رحمت دارد یا عذاب دارد. سومی که نیست. می‌شود خدا نه رحمت داشته باشد نه عذاب؟ مثلاً غافل بشود. اگر کسی به کسی نه رحمت دارد و نه عذاب دارد، غافل است. خدا که از حال و قال و اعمال ما که غافل نیست. یا اعمال رحمت است یا اعمال عذاب است. اگر اعمال رحمت است «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» اگر اعمال عذاب است «تُعَذَّبُونَ». پس کسانی که به آیات قرآن گوش نمی‌دهند، این‌ها مورد عذاب هستند. نه اینکه نه مورد رحمت و نه مورد عذاب باشند.

«تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ»[26] تمام وجود آن‌ها در برابر کلام حق و حضور معرفتی، سمعی و اعتقادی کلام حق منقبض می‌گردد. آیه دیگر، 67 (ملک)، آیه 12: «إِنَّ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبيرٌ». این خوف که «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً»[27] اینکه خدا ما را از خوف به امن تبدیل می‌کند خوف مراحلی دارد. بعضی وقت‌ها -که البته دو مرحله را عرض می‌کنم- مُخیف است، اما خوف وجود دارد یا نه؟ بعضی ‌وقت‌ها مخیفی نیست. این توضیح دارد، «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» خوف در چه بُعد؟ خوف عن الله که حالا قوی‌تر می‌شود. رهبت من الله قوی‌تر می‌شود. خشیت من الله قوی‌تر می‌شود. موانع برونی آن به طور کلّی از بین می‌رود. کسانی که بر انسان هجوم می‌کنند به جرم اینکه «هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ»[28] هجوم می‌کنند به انسان چون ایمان دارد و عمل صالح دارد، این مهاجمین به طور کلّی نابود خواهند شد و دیگر زمینه قدرتی نخواهند داشت یا نیستند یا اگر باشند تحت‌الشعاع هستند. پس این خوف را که نمی‌گوید عوض می‌شود، این خوف بیشتر می‌شود.

 خوف من الله، رهبت من الله، خشیت من الله، خضوع لله، خشوع لله، این مراحل پنج‌گانه که خوف است و خشیت است و خضوع است و خشوع است و رهبت است، این‌ها زیادتر می‌شود. پس این را می‌خواهد بگوید؟ نه. آن خوفی که مزاحم ایمان و عمل صالحات است. قبل از تأسیس دولت جهان‌شمول مهدی (عج) همه مؤمنین در خوف هستند، در هر کجا باشند. همه مؤمنین هر قدر ایمان بالاتر باشد، عمل صالح بیشتر باشد. مخصوصاً دعوت الی الله زیادتر باشد و شعاع دعوت الی الله بیشتر باشد، طبعاً خوف زیادتر است. نه فقط از یهود و نصارا و مشرکین، از خود مسلمین هم، از خود سنی‌ها، هم از خود شیعه‌ها هم. شیعه علیه سنی، سنی علیه شیعه. شیعه علیه شیعه، سنی علیه سنی و… خوف است و تقیه است.

قبل از ظهور ولیّ امر (عج) این بُعد دوم خوف، کسانی که می‌خواهند به شما به جرم ایمان و عمل صالح ضرر بزنند و مُخیف هستند و خطرناک هستند، در هر بُعدی از مراحل پنج‌گانه نوامیس اصلیه که ناموس عقیده و دین و جان و مال و عِرض است، این مخیف‌ها بعضی وقت‌ها انسان را به تقیه وادار می‌کنند. بعضی وقت‌ها هم تقیه نمی‌کند، باید بچشد حبس‌ها را، تبعید‌ها را، دهان‌کجی‌ها را، اذیت‌ها را. خوب این‌جا مُخیف است، اما نباید ترسید، یا احیاناً باید تقیه کرد یا تقیه نباید کرد و انسان آن مقصد ایمانی و عمل صالح را جلو ببرد. مخیف است، مخیف در راه الله است، اما اعتنا نکنید. «وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» موجبات خشیت وجود دارد، رهبت سلطات جور وجود دارد، خطرها وجود دارد اما خطر‌ها را ناچیز گرفتن، خطر وجود دارد، مخیف است، این‌ها را ناچیز گرفتن. اگر مغازه ما را خراب بکنند که دنبال ما نیایند و پول ندهند و ناسزا ندهند و دهان‌کجی بکنند، راه حل به آن‌ها اعتنا نکردن است. تکرار می‌کنم فرمایش آقای خمینی را که فرمود: من را که به زندان اوین بردند، یک سوراخ بود که من نفس بکشم. بعد در را باز کردند از من خواستند سؤال بکنند، جواب ندادم. یک سیلی محکم در گوش من زدند. باز جواب ندادم. ایشان می‌گفت: من آن شب حظ کردم، چون در راه خدا بود. ایشان عارف بالله بود. در راه خدا انسان سیلی بخورد، کتک بخورد، خانه او خراب بشود. مطلبی نیست.

مخیف هست، قبل از دولت ولیّ امر (عج) مخیف است اما من نترسم. «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» موجب خشیت است، از نظر رهبت: سلطات، از نظر ضرر به جان و مال انسان، ولیکن اعتنا نکنیم. اهم را در نظر بگیرد که مقصد این است که سلوک فی سبیل الله بشود مگر در موارد دوران امر بین اهم و مهم. آیا قرآن اهم است یا من؟ هزارها سلمان باید فدای یک کلمه از قرآن بشود. اهم از قرآن وجود ندارد. این قرآن که چهارده قرن، حتی در زمان رسول‌الله لگد خورد. پیغمبر مجبور شد، آن خطبه منا را ایراد فرمود. «قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ وَ سَتَكْثُرُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»[29] «مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ اللَّهِ فَلَمْ»[30] از همان زمان توطئه بود. از طرفی استعمار کفر و از طرفی حماقت بعضی از مسلمان‌ها که اکثریت دارند و داشته‌اند، موجب شد کتاب‌الله که اصل نوامیس شرایع مقدس الهیه است، نقش نداشته باشد. نقش اصلی نداشته باشد، نقش حاشیه هم نیست.

این خوف است. این مُخیف است. این مخیف است از برای شراره زندگی ما و شراشر زندگی ما و اصل زندگی اسلامی ما. آیا درست است که صاحب‌خانه نباشد و ما آزاد باشیم یا او را بیرون کرده باشیم؟ ما صاحبِ صاحب‌خانه را معاذالله بیرون کردیم. صاحب ولیّ امر را که امام ولیّ امر است، نگذاشتیم در حوزه‌های ما، در بازارهای ما، در ادارات ما، در کتب ما، در افکار ما، در عقاید ما، در علوم ما باشد. این مرحله دوم خوف است. این خوف از بین می‌رود. این خوف، خوف به حساب استمساک به ایمان صحیح و عمل صالحات صحیحه از بین می‌رود، موضوع از بین می‌رود.

پس سه نوع خوف است: یکی خوف من الله است که لازم است. دوم: در راه خوف من الله اعتنا نکردن به مخیف‌ها، آنچه انسان را در راه خدا تهدید می‌کند، اعتنا نکردن. سوم: اصلاً مخیفی در کار نیست. در دولت ولیّ امر مخیفی در کار نیست. «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» چه خوفی؟ مریض نمی‌شوید؟ این را که نمی‌گوید. تب نمی‌کنید؟ این را که نمی‌گوید. خسته نمی‌شوید؟ نه. خوف در چه بابی؟ خوب در باب «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ». این درجات ایمان و درجات عمل‌الصالحات که از مقام علیای عصمت گرفته است تا مقام‌های تالی‌تلو مقام عصمت که درجه اول مؤمنین بالله و عمل‌الصالحات هستند، هر که بامش بیش، برفش بیشتر. کسی با مورچه کاری ندارد. اما با یک موجودی که قوی است، می‌فهمد، می‌داند و خود و دیگران را به سوی حق دعوت می‌کند، به سوی امر لازم دعوت می‌کند، با این دعوا دارند، به این تهمت می‌زنند، به این فحش می‌دهند. خانه این را سنگباران می‌کنند. در درس این چاقو می‌کشند. علیه این تهمت می‌زنند. این‌ها همه برطرف می‌شود.

«وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» امن کامل است. یعنی تا آن‌جا که می‌توانی تبلور دادن و تکامل دادن و قدم فی صراط الله گذاشتن در بعد «آمَنُوا» و در بعد «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» مطلبی نخواهد بود. روحی لک الفداء. «يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً»[31] «وَ يَعْبُدُونَني» نیست. «وَ لا» هم نیست. «يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً» آن‌طور که عرض کردیم «تُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَفَالِيذَ كَبِدِهَا».[32] «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[33] یک نمونه‌ای است از جنت، اما عالم تکلیف است.

برای فردا آیه انبیاء را مطالعه بکنید. «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ في‏ هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدينَ * وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ‏َ»[34] با مراجعه به قرآن این را یک مقداری تفکر بفرمایید، مراد از ذکر در این‌جا چیست. زبور چیست. عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» چه کسانی هستند. البته این آیه فرع اول از فروع آیه نور است، اما مواضعی دارد، باید فکر بکنیم. ما همیشه خیال می‌کنیم زبور یعنی زبور داود. خیر، این‌طور نیست. البته یکی از آن‌ها زبور داود است. «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» خیال می‌کنیم ذکر تورات است. مهم‌ترین ذکر قرآن است و زبور هم هست. هفت آیه در قرآن داریم که زُبر، زبر اوّلین. دو آیه داریم: «وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً»[35] الزّبور نیست. در مورد آن فکر بکنید. خیال شده است که «الذِّکر» تورات است و زبور هم زبور داود است. فقط در زبور داود و تورات این جریان است، خیر، این جریان، نقش کامل این وعده ربانی در قرآن است و من بعد القرآن از نظر منزلت -نه از نظر زمان- در کل کتب آسمانی است، حتی در اوستا است. بنده ترجمه گات‌ها را به زبان عربی در رسول الاسلام آوردم که حالا نیست، مجدّد چاپ خواهد شد و در بشارات عهدین آوردم.

این «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ» این‌طور نیست که فقط در زبور داود است. در کل کتب انبیاء این جریان آخرین و وعده آخرین وجود دارد. مخصوصاً در قرآن شریف چقدر آیات داریم که مقادیری از آن را ما بحث کردیم و مقدار محوریِ آن همین آیه 55، سوره مبارکه نور است.

«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» و آیاتی هم راجع به ارث ارض دادیم که یک ارث لله است، یک ارث بندگان خدا است که خداوند این حکومت ارض را میراث می‌دهد به بندگان صالح که مربوط به دولت آخرین است.

«اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ مِنَ الْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَيْنَ يَدَيْهِ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».


[1]. نور، آیه 55.

[2]. مائده، آیه 3.

[3]. نور، آیه 55.

[4]. ابراهیم، آیه 13.

[5]. بحار الأنوار، ج ‏69، ص 30.

[6]. همان.

[7]. الكافی، ج ‏2، ص 307.

[8]. بقره، آیه 45.

[9]. همان، آیه 46.

[10]. بحار الأنوار، ج ‏1، ص 96.

[11]. نور، آیه 55.

[12]. بینه، آیه 8.

[13]. انسان، آیه 10.

[14]. یس، آیه 11.

[15]. ذاریات، آیه 50.

[16]. قلم، آیه 51.

[17]. بحار الأنوار، ج ‏10، ص40.

[18]. عبس، آیه 1.

[19]. همان، آیات 8 و 9.

[20]. اعلی، آیات 10 و 11.

[21]. همان، آیه 12.

[22]. احزاب، آیه 39.

[23]. در منابع، امام صادق (ع) ذکر شده است.

[24]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏19، ص 46؛ التوحید، ص 115 (با اندک تفاوت).

[25]. اعراف، آیه 204.

[26]. زمر، آیه 23.

[27]. نور، آیه 55.

[28]. مائده، آیه 59.

[29]. بحار الأنوار، ج ‏50، ص 80.

[30]. الكافی، ج ‏1، ص 69.

[31]. نور، آیه 55.

[32]. نهج البلاغة، ص 196.

[33]. اعراف، آیه 96.

[34]. انبیاء، آیات 105 تا 107.

[35]. نساء، آیه 163؛ اسراء، آیه 55.