پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-ذکر سردمداران ظلم و فساد در آخرالزمان که عبارتند از :۱- بنی اسرائیل ۲-یاجوج و ماجوج ۳-من محض الکفر محضا ۲-اشاره به اینکه منظور از « المسجد الاقصی » در آیه ی « ...سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى...» همان «سدرة المنتهی» واقع در سوره ی نجم است. ۳- ادامه ی بحث حول آیه ی ۴ الی ۷ سوره ی «اسراء» که اخبار از فساد جهان شمول یهود در دو مرحله ومغلوب شدنشان در دو مرحله ی دیگر است.

جلسه سیصد و هشتم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

افساد یهودیان در آخرالزمان

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

زمان‌های تکلیف از آغاز تا زمان ظهور ولی‌ّ امر (عج) در یک تقسیم دوم که غیر تقسیم چهارگانه اوّلی است، این‌گونه است. زمان اول تکلیف، مشعل‌داران کفر و ایمان با هم معارضه و مبارزه دارند، بیشتر کفر و کفار غلبه دارد و مؤمنین تحت‌الشعاع هستند و بسیار هم اندک ایمان و مشعل‌داران ایمان مانند زمان سلیمان و داود (ع) غلبه دارند. این یک زمان بسیار ممتدی است تا هنگامی که رسول‌الله (ص) مبعوث شدند.

بخش دوم زمان عبارت از بخشی است که «مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[1] مشعل‌داران ایمان از نظر ظاهر به طور کلّی کنار می‌روند و به اندازه‌ای اختناق زیاد خواهد شد که «مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» قبل از ظهور مهدی (عج) است که آخرین آیاتی که مورد بحث شد، آیات دابةالارض بود که روز چهارشنبه مفصّل بحث کردیم «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ»[2]‏ قُرب ظهور مهدی (عج) آن‌قدر پرچم‌های کفر و ظلم و انحراف و فسق قوی و بلند و افراشته خواهد شد که در عین کم بودن عدول بسیار برای آن‌ها اختناق ایجاد شده است، به طوری که نمی‌توانند ایمان خود را برای خود نیز یک ظهور مختصری داشته باشند.

و مرحله سوم عبارت است از زمان رجعت اموات، ظهور ولیّ امر (عج) که درست نقطه مقابل «مُلِئَتْ‏ ظُلْماً وَ جَوْراً» است که «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»[3] تمام نبوت‌ها و رسالت‌ها و دعوت‌ها و ایمان‌های حق صددرصد بروز خواهد کرد، به‌طوری که پرچم‌های کفر به‌طور کلّی نابود می‌شود و ظهور و پیدایشی ندارد. این هم یک مرحله است.

پرچم‌داران عمومی کفر و فساد و ظلم کیانند؟ «نتعرّف فی هذه الحقیقة علی ضوء آیةٍ من الذّکر الحکیم أنّ الإفساد العالمی فی أرض التکلیف بید […] ثلاثة، الید الأولی و هی الید الطاغیة الأولی بنی اسرائیل و الید الثانیة یأجوج و مأجوج کما ذکروا فی موضعین من الذکر الحکیم. الید الثالثة: «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً»[4] کما وردت بالنّسبة لهم آیات بیّنات منها آیات دابة الأرض» این سه دسته هستند. همان‌طور که مشعل‌داران ایمان دارای مراتب هستند و دارای درجات هستند، بزرگترین مشعل‌دار ایمان در طول تاریخ تکلیف محمد بن عبدالله (ص) است و مشعل‌داران محمد و محمدیون و مشعل‌داران دوم، چهار پیغمبر اولو‌العزم قبل از آن حضرت هستند و مشعل‌داران سوم، انبیاء و رسل دون اولوالعزم هستند. این سه دسته مشعل‌دارانی هستند که با یکدیگر، هم‌صدا و هم‌ندا و هم‌دعوت هستند ولو در زمان‌های گوناگون هستند و در مقابل مشعل‌داران کفر که با هم منضم می‌گردند و به صورت انضمام جهان را فاسد می‌کنند، این سه دسته هستند. سه دسته و سه دسته.

سه دسته که مشعل‌داران ایمان هستند در دولت ولیّ امر (عج) تماماً حاضر خواهند بود، چنانچه مفصّل بحث کردیم. و سه دسته که مشعل‌داران کفر و ضلالت و طغیان‌گران تاریخ هستند مرحله اخیره مرحله قبل الرجعة است که آن‌ها با هم جمع خواهند شد و مرحله عندالرجعة و بعدالرجعة است که کل «مَنْ کَذَّبَ» و کل «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» با هم جمع خواهند شد.

حالا قُبیل‌الرجعة، آن هنگامی که «مُلِئَتْ‏ ظُلْماً وَ جَوْراً» سه دسته با هم توافق و تعاضد می‌کنند که جهان را پر از ظلم کنند:

دسته اول: «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ»[5] که محور بحث چند روز است.

دسته دوم: یأجوج و مأجوج هر کسی هستند و هر چه هستند که بحث خواهیم کرد، آن‌ها از اعضاد و اعوان مشعل‌داران بالای کفر هستند.

دسته سوم: عبارت‌اند از کل «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» که قبل از رجعت حاضر هستند. «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ» ما این‌ها را از آیات متعدده قرآن شریف استفاده می‌کنیم، راجع به بنی‌اسرائیل یک آیه و یا دو آیه که عرض خواهیم کرد و راجع به یأجوج و مأجوج دو آیه که در سوره کهف و انبیاء است و راجع به «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» قبل از رجعت چند آیه که از جمله در سوره انبیاء است؛ آیه «وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ»[6]‏ و آیه دوم، آیه «دَابَّةُ الْأَرْضِ» است.

حالا ما روی آیات اولای سوره مبارکه اسراء بحث می‌کنیم. «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» از آیات قرآنیه که بسیار مظلوم واقع شده است و بسیار حساس است، این آیه است. یا به این آیه توجه نشده است و یا اگر احیاناً توجهی شده باشد توجه سطحی و بدون دقت بوده است. به این آیه آن‌قدر ظلم شده است که انسان متحیّر است. راجع به «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ» ما روی لغات و جملات و مضامین این آیه صحبت می‌کنیم.

«تفصیل البحث راجعٌ إلی التفسیر راجع الفرقان و لکن هنا ملاحظات دقیقة و رقیقة جدّاً بإذن الله سبحانه و تعالی» اول: بسم الله الرّحمن الرّحیم، «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ»[7] ارتباط خیلی مهم است. «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ». «الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» نوعاً تا آن‌ جایی که ما دیدیم و شنیدیم تصوّر می‌کنند همین مسجد اقصای در قدس است؛ خیر، این نیست.

«الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» اولاً: «أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» معلوم است، «إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» یعنی «اقصی المساجد فی عالم التکلیف من المسجد الحرام» این در قدس است؟ مسجد کوفه کجا است؟ «مسجد الکوفة اقصی من المسجد الحرام بکثیر حوالی ألف کیلومتر کیف یقول ربنّا سبحانه و تعالی إلی المسجد الاقصی و المقصود مسجد القدس» نمی‌شود باشد، این دروغ است. روی این فکر کنید.

– آن موقع که مسجد کوفه بنا نشده بود.

-‌ بنا شده بود و قبل از مسجدالاقصی بود. آقایان مراجعه کنید، دقیقاً ما بحث کردیم حالا باز هم دقت می‌کنیم. مسجد کوفه از زمان نوح بوده است. «وَ فارَ التَّنُّورُ»[8] در مسجد کوفه بوده است، مسجد کوفه بر مسجد قدس خیلی سبقت دارد. این از مسلّمات است و من از روی مسلّمات بحث می‌کنم. «المسجد الکوفة کان زمن الرّسول (ص) لا فحص، بل و قبله بآلافاتٍ من السنین» در زمان پیغمبر بزرگوار مسجد کوفه بود یا نبود؟ همه این را قبول دارند. مسجدی هم در قدس بود، مسجدی که در قدس بود، دست یهودی‌ها بود و مسجد کوفه هر چه… «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» معلوم «إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» مسجدالاقصی اسم وصفی است، مسجدالحرام اسم وصفی است. این اسماء، اسماء خالی نیست. اسم وصفی است. «الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» یعنی «المسجد المحترم فوق کل المساجد فی کل عالم التکلیف» این حرام است. «الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» یعنی «اقصی و ابعد المساجد فی العالم التکلیف إلی المسجد الحرام» این نمی‌تواند مسجد قدس باشد، نمی‌تواند مسجد کوفه هم باشد.

به آیات نجم مراجعه می‌کنیم. «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی * فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏ * فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏ * ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏ * أَ فَتُمارُونَهُ عَلى‏ ما يَرى‏ * وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏ * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏ * عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى * إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى‏»[9] مسجدالاقصی آن‌جا است. «اقصی المساجد فی کل الکون» کنار جنت مأوی است، ما که ندیدیم، پیغمبر دیده است.

چون در کل کون که فقط زمین محور نیست، تا مسجد قدس و مسجد کوفه محور باشد. خدا صحبت می‌کند. وقتی خدا می‌فرماید: «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ»، «الْأَرْضِ» ارض تکلیف است، ارض فلسطین نیست، حتی فقط ارض ما هم نیست. «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» دو سیر است: «سیرٌ ارضی و سیرٌ سماوی؛ معراجٌ أرضی و معراجٌ سماوی. المعراج الأرضی عبارة عن الإسراء من المسجد الحرام إلی القدس» این مقدمه است «و المعراج السّماوی من المسجد الحرام و مسجد القدس إلی السدرة المنتهی «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى»[10]» آن مسجدالاقصی است. چرا این مسجد قدس را اقصی می‌گویند؟ چون مقابل آن است، از نظر هندسۀ تقابل، مقابل آن است.

به گونه‌ای است که این مسجد زمینی که در قدس است و به نام مسجد اقصی نامیده شده است، این مقابل آن سدرةالمنتهی است که پیغمبر در آن سدره که «منتهی الرحمة الربانیّة، منتهی الرحمة الرحیمیّة و الرحمانیّة «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى»»؛ این «جَنَّةُ الْمَأْوى» که جنت عدن است و جنت آخرت است و فوق کل جنان است «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى» یعنی سدرةالمنتهی آن‌قدر عظمت دارد، آن‌قدر معنویت دارد، آن‌قدر روحانیت دارد، که جنةالمأوی که بالاترین مقامات روحی و همگانی از برای اهل جنت است «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى». آقای بروجردی نزدِ امام زمان.

یکی از بزرگان اولیاءالله صبح می‌فرمود: من خدمت آقای خوانساری (رض) رفتم، دیدم کسالت دارد و پای او خیلی درد می‌کند. دفعه دوم رفتم، ایشان گفتند آقای فلان پای من خوب شده است. گفتم: چطور؟ فرمودند: چون تو هستی می‌گویم. من در خانه خود نشسته بودم، درها بسته بود، دیدم در همین‌طور باز شد و یک سفیدپوش بسیار نورانی وارد شد. فهمیدم او شخص عادی نیست. بلند شدم و احترام کردم. گفتم: شما چه کسی هستید؟ فرمود: من ملک‌الموت هستم. گفتم: برای قبض روح من آمدی؟ فرمود: نه، آمدم از شما عیادت کنم. این خبر ‌واسطه ندارد، نسبت به آقای خوانساری قابل قبول است. چون ایشان مردی بود که در بُعد معرفتی و معنوی تالی‌تلو عصمت بود. بعد به من فرمود: مشکلی ندارید؟ گفتم: پای من درد می‌کند، نمی‌توانم راه بروم. دست خود را روی پای من گذاشت و مالید، خوب شد. وقتی خواست برود من دنبال او رفتم و تشییع کردم و ایشان تشریف بردند. این مطالب وجود دارد، ما گنگ هستیم.

«سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ» آن آخرین برکات رب‌العالمین است که دو بخش است. یک بخش آن در سدرةالمنتهی است که بخش عظیمی است، که منتهی‌الرحمة است و یک بخش آن در «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى * إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى‏‏»[11] آن بحث مفصّلی است که این‌جا خواستم اشاره کنم.

پس این مسجدالاقصی اصل آن‌جا است کما اینکه برعکس است. بیت الله الحرام قبله است، ولی همین بیت الله الحرام خاکی و سنگی در مکه است که قبله است، ملائکه سؤال کردند: پروردگارا، ما می‌خواهیم طواف کنیم، کجا طواف کنیم؟ فرمود: مقابل در استوانه نور، مقابل در آخرین مراحل وجود، یک استوانه نور است که آن استوانه نور بر استوانه بیت‌الله فرع است، آن‌جا طواف کنید. این اصل است. کما اینکه خود خاتم‌النبیین هم نسبت به کافه مقربین و اقربین اصل‌الاصول بود. این اشاره‌ای‌ به این آیه بود که عرض کردم.

مطالب بسیاری وجود دارد که ضرورت بر خلاف آن است، ضروری است. مسجدالاقصی همان سدرةالمنتهی است و این مسجد مقابل آن است و خداوند در این‌جا دو مطلب فرموده است: یک معراج ارضی که فرعی است و یک معراج سماوی که پیغمبر سیر کرد و پا بر فرق کل کائنات از نظر جسمی، جسم او و از نظر روحی، روح او گذاشت تا جایی که «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى * فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏».[12]

-‌ این تقابلی که فرمودید تقابل واقعی است یا تقابل حسی است؟

-‌ برای ما محسوس نیست، ولی تقابل است. اگر تقابل نبود، این اسم برای چیست؟ «وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَني‏ إِسْرائيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُوني‏ وَكيلاً»[13] چرا این را گفت؟ مرحله اول «الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» این برکت جهان‌شمول است. مرحله ثانی: «آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَني‏ إِسْرائيلَ» مرحله دوم رحمت ربانیه که پله دوم است. «ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً * وَ قَضَيْنا» نقطه مقابل است. چقدر ما رحمت دادیم، عنایت کردیم، رسالت‌ها، نبوت‌ها، دعوت‌ها، نجات‌ها در بنی‌اسرائیل مقرر کردیم و مسئولیت آن‌ها طبعاً بیشتر است، اما در مقابل: «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ».

به عنوان فهرست عرض کنم در این «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» سه رأی است؛ یک رأی عمومی معمولی فقط یک حدیث از طریق سنّی‌ها دارد و گرچه آن حدیث که از طریق سنّی‌ها است، یکی است، اما همان یکی هم غلط است، که «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» یعنی «عند قتل یحیی و زکریا» همه هم می‌دانند. تفسیرها هم نوشتند، یک حدیث دارد -کاری به تعداد نداریم- آن هم از طریق سنّی‌ها است که «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» یعنی افسادی که اول بود قتل زکریا است که ایشان را به دو درخت بستند و از بین بردند و قتل یحیی که سر او را بریدند. این حدیثی یکی از نکبت‌ها بر ضد قرآن است. یکی از نکبت‌هایی است که بر ضد بزرگترین بشارات رب‌العالمین نسبت به کل امم مکلف است.

چطور؟ در روایت دارد بنی‌اسرائیل هر روز هفتاد پیغمبر بیشتر یا کمتر می‌کشتند پس «مَرَّتَيْنِ» یعنی چه؟ آیا پیغمبر بزرگتر از یحیی و زکریا وجود نداشت؟ چه کسی می‌خواست جناب مسیح (ع) را به دار بزند و نتوانست؟ انبیاء بزرگوار الهی را که بزرگتر از یحیی و زکریا بودند، مگر انبیاء بنی‌اسرائیل را بنی‌اسرائیل نمی‌کشتند؟ «إذا کان الإفساد مرتیّن بس قتل نبیّین متوسطین زکریا و یحیی فهذه غلطةٌ من القول و الزور لا بد أن یقال لتفسدن فی الأرض آلافات المرات» هزاران پیغمبر را این‌ها کشتند. پیغمبرانی بزرگتر از یحیی و زکریا. شما چرا می‌گویید «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» یعنی قتل زکریا و قتل یحیی؟ اضافه بر جهات دیگری که این مطلب را رد می‌کند «فِي الْأَرْضِ» ارض فلسطین نیست. «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ». «هذا هو رأی الأوّل و لکن غلط».

رأی دوم: رأی آقای خویی (رض) که با هم بحث کردیم، من فرمایش ایشان را قبول نکردم، ایشان در آخر فرمودند باید عرض شما را تأمل کنیم. «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» کما اینکه راجع به دخول مسجدالاقصی است «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ … * فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما» بعد: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ» بعد از هر یک از این دو افساد دخول مسلمین در مسجدالاقصی است. «لمّا خلص الإفساد الأوّل یدخل المسلمون فی المسجد الاقصی […] و بعد الإفساد الثانی یدخلون ثانی مرة فی المسجد الاقصی» در این دو بُعد بین من و آقای خویی اختلاف بود که ایشان ‌فرمودند: ورود اول در مسجدالاقصی آن هنگامی بود که مسلمان‌ها بر یهودی‌ها غلبه کردند و داخل مسجدالاقصی شدند، آن مرتبه اول است.

مرتبه دوم ما در انتظار هستیم که در زمان ولیّ امر است. به ایشان عرض کردم خیر. چرا؟ چون «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ»، «المقصود من هذه الآیة المبارکة الإفساد العالمیّ الاسرائیلی السلطات العالمیّة الاسرائیلیة و لم تثبت سلطةٌ عالمیّة إسرائیلیة من الأوّل إلی الآخر الّا قُبیل حوالی أربعین سنة» یهودی‌ها همیشه افساد داشتند. از وقتی که یهودی‌ها درست شدند، بزرگترین افساد از میان یهودی‌ها بود، برای اینکه همیشه در حال فرار بودند. «کانوا شذاذ الآفاق» همیشه در حال فرار بودند. دولت نداشتند. اگر کسی بخواهد اصلاح کند به قدرت دولت اصلاح بزرگی انجام می‌دهد. اگر کسی بخواهد افساد کند به قدرت دولت افساد انجام می‌دهد. با قدرت زور و سرنیزه و تلویزیون و رادیو و شمشیر است که یا می‌شود حق را بالا برد یا می‌شود باطل را بالا برد. کسی که قدرت ندارد، قدرت تبلیغاتی ندارد، قدرت زور و بازو ندارد، قدرت مال ندارد، قدرت جیش ندارد، تشکیلات دولتی ندارد. او هر چه فعالیت کند نه در اصلاح جهان‌شمول خواهد شد و نه در افساد، این بیّن است. کسی که پول ندارد مرجع می‌شود؟ با اینکه مرجعیت… پول، زور، قیل و قال، تلویزیون، رادیو باید یک چیزی باشد. زور است، پول است، قدرت‌های درونی است، قدرت‌های برونی است که باطل را حق می‌کند، حق را باطل می‌کند یا باطل را باطل می‌کند و حق را حق می‌کند.

این افساد جهان‌شمول یهود اگر در آن زمان اوّلی است که بعد از پیغمبر بزرگوار مسلمان‌ها رفتند و بیت‌المقدس را گرفتند و داخل شدند، اگر این بعد از افساد اوّلی است، افساد اوّلی نبود. من به آقای خویی گفتم: این افساد جهان‌شمول نبود. افساد جهان‌شمولِ نخستین برای یهود نبود، چون دولت نداشتند. یهودی‌ها تا چهل و چند سال پیش دولت نداشتند، «الدویلة الصهیونیة الإسرائیلیة حدثت من جدید» من به یاد دارم که وقتی در نجف بودیم، آن روز درس بود، من درس را گفتم و ضبط شد، طلبه‌ها گوش دادند، بعد به مسجد کوفه رفتم آن خطابه عامی که در چند رادیوی اسلامی عالم پخش شد علیه اسرائیل و دوستان اسرائیل که شاه بود ما داشتیم، نمی‌خواهم تاریخ برای شما بگویم.

آن افساد جهان‌شمول اول هنوز نشده است. آن هنگامی که مسلمان‌ها به مسجدالاقصی وارد شدند، ورود در مسجدالاقصی بعد از افساد عالمی است؟ خیر، دولت نداشتند، قدرت نداشتند، این طرف و آن طرف حرف می‌زدند، عقاید و اموال و نوامیس را خراب می‌کردند، ولی قدرت جهان‌شمول نبود. حتی در خود فلسطین هم قدرت کلّی و سلطه کلّی نبود. بنابراین این رأی هم باطل است.

رأی سوم: «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ»؛ کلمه به کلمه باید بحث کنیم. «وَ قَضَيْنا» قضا بر حسب اینکه متعدّی شود یا متعدّی نشود چند نوع است. ما این‌جا هشت احتمال دادیم. «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً»؛ «قضاء صارم بفساد عارم الى بني إسرائيل طول التاريخ الاسرائيلي منذ البداية في‏ الأرض‏ مرتين تصحب أخراهما «عُلُوًّا كَبِيراً»»[14] یک علو است. این افسادی که مرّتین دارند هر دو جهان‌شمول است. این فهرست اوّلی است که عرض می‌کنیم بعد وارد بحث می‌شویم. این دو افساد جهان‌شمولی که یهودی‌ها خواهند داشت و هنوز هم نشده است و الآن تقریباً ابتدای آن است، مرحله اولای این افسادِ جهان‌شمول، جهان‌شمول و قوی است، ولی مرحله ثانی قوی‌تر است. مرحله ثانی عند دولة المهدی (عج) است بر حسب بحثی که خواهیم داشت.

«فما هي القضاء؟ و ما هو الكتاب؟ و أين هي أرض الإفساد؟ و ما هما المرتان؟ و العلو الكبير؟ و من هم‏ «عِباداً لَنا»» آن آقایانی که حدیث اول را گرفتند «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا»[15] می‌گویند «عِباداً لَنا» بخت‌النصر است. این حرف خیلی احمقانه است «عِباداً لَنا» ما به تعابیر عباد در قرآن شریف مراجعه کنیم «عِباداً لَنا» یا باید معصوم باشند یا تالی‌تلو معصوم باشند، مؤمنین درجه اول حد پایین آن است و بالاتر معصومین هستند که «عِباداً لَنا»، «عباداً یختصون بنا» بخت‌النصر؟ آقایان از آن روایت نقل می‌کنند که «عِباداً لَنا» بخت‌النصر است که بیت‌المقدس را خراب کرد و وارد بیت‌المقدس شد و مدتی آن‌جا بودند. بعد به یهودی‌ها خطاب شد که وارد شوید. گفتند: «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»[16] این حرف‌ها چیست که شما می‌زنید؟!

«و من هم‏ «عِباداً لَنا» حيث يجوسون في الأولى خلال الديار و يسوءون وجوههم في الثانية إن القضاء ككل»[17] خود قضا «هي فصل الأمر» قضا حکم است، حکم فصل‌الأمر است. تعقداتی که است برطرف کردن است. اگر دو چیز است باید از هم جدا باشند، جدا می‌کند قضا است، فصل‌الأمر است. اگر دو چیز است باید به هم متصل باشند، متصل می‌کند این قضا است. یعنی آن فسادهایی که در اثر انفصال حاصل شده است، برطرف کردن آن قضا است. آن فسادهایی که بر اثر اتصال حاصل شده است، قضای آن این است که اتصال برطرف شود. قضا یعنی حکم «القضاء هو الحکم و فصل الأمر» و این قضا یا قضای تکوینی است یا قضای تشریعی است یا قضای شرعی است یا قضای علمی است یا قضای عام است یا قضای خاص است بر حسب متعلقات فرق می‌کند.

«إن القضاء ككل هي فصل الأمر و قد يختلف الأمر بفصله حسب‏ اختلاف التعلقات: قضاه- فيه- عليه- له- به- إليه- منه- بين» هشت مرحله دارد، متعلقات فرق می‌کند. کما اینکه صیغ بر حسب ثُلاثی بودن یا بالاتر بودن فرق می‌کند «ضَرب» و «أضرب» با هم فرق دارد، این‌طور نیست که چون هر دو ذات ربوبیه دارند، معنی آن‌ها یکی است، قضا هم همین‌طور است «قضاه متعدّی بنفسه، قضی له، قضی علیه، قضی فیه، قضی به، قضی بینهما، قضی الیه» فرق می‌کند و این قضاها یا قضای تکوینی است که خداوند در بنی‌اسرائیل تکوین کرده است که افساد کنید. نمی‌شود «أنّ الله تعالی لا یضطر و لا یسیّر احداً للافساد» غلط است، اجبار است. و قرآن هم که «قضاه» نیست، «وَ قَضَيْنا إِلى» فصل‌الأمر است تعلیماً، اعلاماً و إنبائاً. «قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ» یعنی «أخبرنا بنی اسرائیل خبراً مثلثاً» مثلث چگونه است؟ «من قبل و فی حینهم و فی الشرعة المبارکة القرآنیّة» سه بُعد است.

«وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ» این «قَضَینا إلی» است. این «قَضَيْنا إِلی‏» که عبارت است… ما تفصیلات را نمی‌گوییم چون نمی‌خواهیم کل خصوصیات را بحث کنیم. «وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ»[18] یعنی چه؟ این تکوین است؟ تشریع است؟ قضای بَین است؟ خیر «قضینا إلیهم» یعنی «حَکمنا حکماً علمیّاً ثابتاً أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ»، «وَ قَضَيْنا إِلى» هم همین‌طور است. «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ» یعنی به سوی بنی‌اسرائیل، مفسدین آن‌ها. مفسدین بنی‌اسرائیل که افسد مفسدین تاریخ رسالات و تاریخ تکلیف هستند «قَضَيْنا إِلى» یعنی إخبار کردیم. این خبر را داریم اگر خداوند خبر می‌دهد که فلان کس فلان موقع چنین کاری خواهد کرد، صددرصد است. منتها این‌جا بحث عقلی است که فرض کنید خداوند خبر داده است شمر امام حسین را می‌کشد، یزید می‌کشد. می‌تواند نکشد یا نمی‌تواند؟ اگر می‌تواند نکشد، پس نکشد که علم خدا جهل می‌شود؛ اگر نمی‌تواند نکشد پس اجبار است. می‌گوییم نخیر، این کشف قطعی است؛ یعنی خدا می‌داند که شمر به اختیار خودش امام حسین را خواهد کشت و اگر بعداً شمر اختیار حتمی برای کشتن امام حسین نکند، خداوند خبر نمی‌دهد که خواهد کشت.

علم ازلی علت عصيان بودن          نزد عقلا ز غايت جهل بود

حکیم عمر خیام گفت:

مِی خوردن من حق ز ازل می‌دانست           گر مِی نخورم علم خدا جهل بود

خواجه نصیر طوسی جواب داد:

علم ازلی علت عصيان بودن           نزد عقلا ز غايت جهل بود

تو برعکس حساب کردی. خداوند که می‌گوید این علم است، اراده نیست. اراده نکرده است که تو خیام شراب بخوری. می‌داند که تو خیام به سوء اختیار خود شراب خواهی خورد که اگر تو شراب نخوردن را اختیار کنی، پس خدا می‌گفت که او شراب نخواهد خورد. این گفتن است، اراده که نیست. أراد الله نیست، علم است.

در این‌جا هم «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ» إخباری است راجع به مفسدین بنی‌اسرائیل که «افسد المفسدین طوال التاریخ طول الزّمان و عرض المکان افسد المفسدین یطلعون من بیت اسرائیل». ما نباید یک وقتی به اسرائیل لعن کنیم، اسرائیل یعقوب است، یعقوب از انبیاء بزرگوار الهی است. «يا بَني‏ إِسْرائيلَ» نه اسرائیل. اسرائیل خود یعقوب است، یعقوب دو اسم دارد؛ یکی اسرائیل است، یکی یعقوب است. بنی‌اسرائیل، آن هم بنی‌اسرائیل مفسدین. افسد مفسدین در کل تاریخ افسادها و در میان کل امم از یأجوج بالاتر، از مأجوج بالاتر، از ابولهب‌ها بالاتر، از همه بالاتر در افساد عبارت از مفسدین بنی‌اسرائیل هستند.

«وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ» کتاب چیست؟ تورات است؟ نمی‌شود گفت. قرآن است؟ بنی‌اسرائیل قبل از قرآن بودند. قبل از آن است؟ نبودند. نمی‌شود «الْكِتابِ» در این‌جا تورات باشد. «لو کان المقصود من الکتاب هنا التوراة لکانت الفصاحة تقتضی حتماً و قضینا إلی بنی اسرائیل فی التوراة»، مگر «آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ»[19] نبود؟ «آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ» تورات است. «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ» اگر مراد از کتاب تورات است، پس چرا کتاب گفت؟ «فیه» است یا «فی التوراة» است؟ در کتاب فقط «ما کتبه الله سبحانه و تعالی بوحیه منذ بدایة التکلیف إلی خاتمة الوحی النازل علی رسول الهدی (ص)» پس فقط این تورات نیست، البته در تورات داریم. در تورات آیاتی داریم که در آینده جهان چنان خواهد شد، جهان را فساد می‌گیرد، در خود اسفار خمسه تورات است، در کتاب اشعیا است، در کتاب دانیال است، در کتاب‌های اسرائیل بعد از تورات که انجیل است، در انجیل متّی است، مرقس است، یوحنا است، حتی در کتاب‌های غیر انبیاء که کتاب‌های گات‌های زرتشت است که در آخرالزمان یک دولت جهان‌شمول ربانی تشکیل خواهد شد، در اثر فساد جهان‌شمولی که به وسیله افرادی، حالا یا اسم دارد یا ندارد، خصوصیات و عناوینی دارد که ایجاد خواهد شد.

پس «کلّ کتابات الوحی مذکورٌ فیها هذا القضاء إلی» یک کتاب نیست و در مثلث زمان است. قبل از اینکه بنی‌اسرائیل درست شوند، قبل از اینکه یعقوب متولد شود در صحف ابراهیم است. صحف ابراهیم را مصحّف کردند. کتاب‌های منسوب به زرتشت که از جمله‌ گات‌ها است که قسم پنجم کتاب زرتشت است، نه همه‌ درست است و نه غلط است. قسمتی از آن وحی است و قسمتی درست شده است. قسمت وحی از صحف ابراهیم است. آن مطالبی که من در رسول الاسلام فی الکتب السماویة و در تفسیر دارم که به زبان اصل اوستایی نقل کردیم و از زبان اصل پهلوی یا بهلوی ترجمه شده است که اصل اوستایی است. می‌گوید: در آخرالزمان چنین خواهد شد. نمی‌خواهم تفصیل بدهم.

درست مطالبی که ما در روایات خود داریم و فوق روایات در آیات داریم که یک آینده‌ای خواهد آمد که در زمان تکلیف فساد جهان‌گیر می‌شود و بعداً این فساد به اصلاح جهان‌گیر مبدل می‌شود، با خصوصیات اصلی در کتاب گات‌های زرتشت موجود است. بشارات عهدین را که من 39 سال پیش نوشتم به پورداود که استاد زبان پهلوی و اوستایی در دانشگاه است، یک نسخه دادم و او هم دو کتاب گات‌ها را به من داد، مطالعه کرد و متحیّر شد که این چه جریانی است که در قرآن است و غیره. این گات‌های زرتشت از جریان این قضاء خبر می‌دهد. شش هزار سال قبل یعنی حدود سه هزار و چند صد سال قبل از شریعت اسرائیل که شریعت تورات است، آن‌جا «قَضَيْنا» است. در تورات «قَضَيْنا» است، در انجیل «قَضَيْنا» است، در قرآن هم «قَضَيْنا» است. در قرآن «قَضَيْنا» دو بُعدی است: یک بُعد «قَضَيْنا» همین آیه است که آیه محوری است و یک بُعد آیات دیگر که مفصّل بحث کردیم که انبیاء و رسل و «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً»[20] رجوع خواهند کرد و در دولت اخیره شمس فروزان محمدی و کل انبیاء (ع) بر کل عالم تکلیف طلوع خواهد کرد.

«وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ»، «الْكِتابِ: كل ما كتبه اللّه»[21] چون مطالب فرق می‌کند. مطالبی که به وحی نازل می‌شود، قسمت‌هایی از آن اختصاصی است؛ وحی بر بنی‌اسرائیل، وحی بر انبیاء و… اختصاصی است. ولکن بعضی از وحی‌ها است که وحی عمومی است و مربوط به کل است، مربوط به کل مکلفین در طول تاریخ است و از جمله این است. این دولت آخرین که با آن تشکیلات تشکیل خواهد شد، این را باید همه بدانند. کما اینکه پیغمبرِ آخرین را همه باید بشناسند و لذا حدود شصت بشارت از همین کتاب‌های تحریف شده… ما در بشارات عهدین فارسی در چهل سال پیش و در رسول الاسلام عربی در 25، 26 سال پیش حدود 59، 60 بشارت از کتب تورات و انجیل با اینکه این‌ها تحریف شده است، داریم.

رسول‌الاسلام کسی است که محور کل رسالت‌ها است، بنابراین بشارت به وجود او را آدم باید بدهد، ادریس باید بگوید. تمام انبیاء باید بگویند و لذا در آیه مبارکه آل‌عمران این مطلب را بیّن فرمودند: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ»[22] این مجیء زمانی نیست. «ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» یکی از نصرت‌ها این است که تمام انبیاء باید این بشارت را بدهند.

به تمام انبیاء این بشارت و پیشگویی وارد شده است و باید بگویند. اگر در بعضی از کتب نیست، این به حساب تحریف است، ولی اصل مطلب وجود دارد. کما اینکه بشارت به ظهور رسول آخرین را باید تمام انبیاء حامل باشند؛ چنانکه یحیی نسبت به مسیح می‌گوید، مسیح نسبت به خاتم‌النبیین می‌گوید، یحیی می‌گوید: «أنا صوت‏ صارخ في البريّة»[23] صوت صارخ، یحیی نبی بود. یحیی قبل از عیسی پیغمبر شد «وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»[24] اما عمده رسالت همین یحیی این بود که عیسی را معرفی کند، عیسی که در بین شما است و نمی‌شناسید و بعداً در سن کهولت مبعوث به رسالت خواهد شد معرفی کنید.

حضرت مسیح (ع) که بعد از خاتم‌النبیین (ص) بزرگترین انبیاء است که مرحله اخیره قبل از رسالت اخیره است، می‌گوید: ای محمد! خدا با تو باد و مرا لایق آن نمایاد که دوال کفش تو را باز کنم. در انجیل برنابا با خصوصیاتی که هست. این باید همگانی شود.

همچنین دولت آخرین که دولت کل انبیاء الهی است، باید همگانی شود و لذا هندوها دارند. حتی هندوهای بت‌پرست‌. من در بشارات عهدین نقل کردم، بت‌پرست‌ها از کجا آوردند؟ مطالب بت‌پرست‌ها همه مطالب جعلی نیست، از وحی هم گرفتند و استفاده کردند. بعضی از وحی زیاد گرفتند، بت‌پرست نیستند مثل زرتشت‌ها. بعضی از وحی کم گرفتند و در تاریخ الفکر و الحضاره که بنده در بیروت نوشتم، تمام تمدن‌های بشری مربوط به وحی است ولو منکر باشند، ولو در میان مشرکین باشند. این مطلب در کل کتب انبیاء ثابت است که خداوند در این‌جا فرموده است: «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ».

دو افساد جهان‌شمول بر سه محور خواهد بود. محور اول مفسدین بنی‌اسرائیل هستند و محور دوم یأجوج و مأجوج هستند و محور سوم کل «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» هستند، نه در طول تاریخ، کل «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً». مفسدین بنی‌اسرائیل در آن زمان، یأجوج و مأجوج که هنوز درست نشناختیم و مرحله سوم کسانی که بر حسب آیه «دَابَّةُ الْأَرْضِ» بحث کردیم، کسانی که وقتی هنوز رجعت نشده است، آن‌ها کفره‌ و ظالم‌های درجه اول تاریخ هستند که خداوند «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ»[25]‏ تا «وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ».[26]‏ این‌ها سه پرچم‌دار و مشعل‌داران کفر هستند که به وسیله پرچم مهدی (عج) تمام این پرچم‌ها خوابیده می‌شود. حالا باید این دو افساد را حساب کنیم. «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» آیا حالا آغاز شده است؟ آیا نزدیک به آغاز است؟ مطالبی من در تفسیر دارم ولی نظراتی هم جدیداً داریم که ملاحظه خواهید فرمود.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. الكافی، ج ‏1، ص 341.

[2]. نمل، آیه 82.

[3]. زمر، آیه 69.

[4]. تفسیر القمی، ج ‏2، ص 131.

[5]. اسراء، آیه 4.

[6]. انبیاء، آیه 95.

[7]. اسراء، آیه 1.

[8]. مؤمنون، آیه 27.

[9]. نجم، آیات 8 تا 16.

[10]. نجم، آیه 15.

[11]. همان، آیات 13 تا 16.

[12]. همان، آیات 8 و 9.

[13]. اسراء، آیه 2.

[14]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏17، ص 31.

[15]. اسراء، آیه 5.

[16]. مائده، آیه 24.

[17]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏17، ص 31.

[18]. حجر، آیه 66.

[19]. بقره، آیه 87.

[20]. تفسیر القمی، ج ‏2، ص 131.

[21]. البلاغ فى تفسیر القرآن بالقرآن، ص 262.

[22]. آل‌عمران، آیه 81.

[23]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏18، ص 278.

[24]. مریم، آیه 12.

[25]. نمل، آیه 82.

[26]. همان، آیه 85.