«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
خلاصهای از خلاصهای که به برادران وعده داده بودیم راجع به ولیّ امر (عج) که قسمت اول آن بشارت است و قسمت دوم نذارت است. در قسمت اول، ما مؤمنان بر حسب درجات ایمان خود خوشوقت میشویم، البته خوشوقتی با مسئولیت و با احساس مسئولیت. اما در مرحله اخیره که اشارتاً عرض کنم آن حضرت میآیند و چه میکنند، چه میآورند و چه مبنایی دارند، این برای اکثر ما مسلمانها و شیعیان انذار است، خوف است. اگر از گریه بمیریم حق داریم و اگر خون گریه کنیم حق داریم، اما گریه کردن و منقلب شدن کافی نیست. چارهای جز یکی از دو راه نیست، یکی قبل از ظهور آن حضرت در راه او قدم برداریم که اکثریت چنین نیستند، و یکی آنکه معاذ الله قدم برنداریم، مانند سایر جریانات علمی، فکری، عقیدتی و عملیِ مسلمانها شویم در کل حوزهها و در کل تشکیلات علمی و دینی که وضع بسیار نگرانکننده است.
خلاصهای از خلاصه اول که از برای مؤمنین بالله بشارت است که به طور تفصیل آیات و روایات آن را اشاره کردیم، این است که اولاً رجعت در چند مرحله تحقق پیدا میکند، قبل و بعد از آن مطلب دوم است. مرحله اولی و علیای رجعت -نمیگوییم چه زمانی است- این است که رسولالله (ص)، ائمه یازدهگانه که وقتی ولیّ امر تشریف دارند، رجعت نیست، ائمه یازدهگانه پس از وی و کل پیامبران با تمام درجات و مراتبی که دارند، بعد از تشکیل دولت مهدی (عج) رجعت خواهند کرد و در یک زمان رجعت خواهند کرد.
فرماندهی کل قوای روحانی و زمانی در فَترهای به دست ولیّ امر (عج) خواهد بود، تنظیم میفرمایند و در فَتره بعدی که رسولالله و امامان رجعت میفرمایند به دست رسولالله (ص) است که اگر هنوز امام زمان تشریف دارند در پرتوی دولت محمدی (ص) صاحبِ منصب بعدی خواهند بود. چون دلیل محکمی نداریم که چه زمانی است. و اگر حضرت وفات کردهاند طبعاً دولت واحده اسلامیه به رهبری فرد خاص که رسولالله (ص) است تشکیل خواهد شد، این یک رجعت است. بعد رجعتهای دیگر. در رجعتهای دیگر جریان، جریان انضمامی است، رجعت اولی جریان انضمامی نیست، تمام کسانی که از انبیاء و مرسلین و ائمه رجعت میفرمایند، از دنیا رفتهاند و رجعت میکنند.
اما دوم و سوم و چهارم و بعدی رجعت انضمامی است. گروهی از دنیا رفتهاند و رجعت میکنند و گروهی هستند که رجعت نیست، رجعت انضمام به این معنا است. ابزار حکومت جهانشمول ولیّ امر (عج) در نقطه درخشان اول و نقطه درخشان دوم که حکومت رسولالله (ص) است، دو بُعدی است، یک بُعد، بُعد رجعت خالص است، از مردگان و یا مقتولین فی سبیل الله و بُعد دوم کسانی که در آن زمان هستند. این رجعت انضمامی دارای چند مرحله است، من هر چه عرض میکنم بر حسب روایات متضافره است. مرحله اولی: بر حسب چند روایت اولین ندایی که ولیّ امر (عج) به عنوان ظهور خواهند داشت که از مدینه به مکه مشرّف شدهاند و تکیه به خانه خدا میدهند، 45 نفر با آن حضرت هستند، روایات متعدد. تعدادی از این 45 نفر رجعتکنندگان هستند، رجعتکنندگان خاص از «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً»[1] هستند که خلاصه کل «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» هستند، انبیاء نیستند.
«مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» دارای چند بُعد هستند: یک بُعد کلّی که در کل تاریخ تکلیف و ایمان «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» رجوع میکنند، اما تعداد که اینقدر کم نیست. اخلص خُلّص آنها، کسانی که در میان «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» درجه بسیار بالا دارند که تالیتلو رسالتها و نبوتها و امامتهای معصومه است، در این 45 نفر هستند. و این 45 نفر رجعت انضمامی است که خداوند عدهای را إحیاء میفرماید و عدهای هم باید باشند. این قیام جهانشمول رایگان نیست که خداوند آن فرد اصلی را که رهبر و پیشوای این انقلاب جهانی است، از غیب به ظهور بیاورد و ابزار او همه مردگانی هستند که آنها را زنده کند، خیر. آن قیادت و رهبری اصلی زنده است و حضور پیدا میکند و ابزار این رهبری جهانی در کل این مراحل دارای دو بُعد است. 45 نفر دو بُعدی است و 313 نفر دو بُعدی است، بعد ده هزار نفر دو بُعدی است، بیشتر هم باز دو بُعدی است.
تعدادی از این 45 نفر از اخلص مخلصین «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» در کل ادوار تکلیف هستند که مردهاند یا مقتول فی سبیل الله هستند، إحیاء میشوند، عدهای هم از کسانی هستند که در همان زمان زنده هستند. بعد در مکه منضم میشوند، هنوز ظهور نیست، آغاز است، ندای آغازین ظهور ولیّ امر (عج) است. بعد از اینکه این 45 نفر دور حضرت قرار گرفتند، عدد به 313 نفر تکمیل میشود، شاید بیش از پنجاه روایت بدون اختلاف است، از مسلّمات که عدد اصحاب بدر هستند. حالا قیام میفرماید؟ خیر. باز روایاتی است که «فَإِذَا كَمَلَ لَهُ الْعَقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ اللَّهِ»[2] به ده هزار نفر خواهد رسید، تدافعی است، 45 نفر، اضافه تا 313 نفر، اضافه تا ده هزار نفر.
الّا اینکه در بُعد اول مرحله دوم فرماندهی در عالم تکلیف و حکومت اسلامی مربوط به آن 45 نفر است و در مرحله سوم مربوط به تتمه است که تا 313 نفر است، روایات متضافرهای دارد که «هُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِيَةِ».[3] لواء در لغت عربی دارای دو معنا است: استاندار و قائد جیش. یا هر یک در استانهای متعدد دولت جهانشمول ولیّ امر (عج) استاندار هستند، یا قائد جیش هستند یا هر دو. هم در آن استان فرمانده لشکر است و هم استاندار است، ما تعیّنی بر حسب دلیل نداریم.
مرحله بعدی آن ده هزار نفر هم که تکمله 313 نفر هستند که 313 نفر تکمله 45 نفر هستند، آنها هم در مرحله بعد دارای مقامات هستند. ولکن مرحله اولای این مقامات دارای دو بخش است: بخش آغازین مربوط به شخص ولیّ امر (عج) است که رجعتهایی میشود قبل از اینکه انبیاء رجعت کنند، رجعتهایی میشود و ابزار دوم و سوم و چهارم حکومت جهانشمول ولیّ عصر (عج) حاصل میگردد، این مرحله اول آغازین تشکیل این دولت است. مرحله دوم شخص رسولالله (ص) هستند که فرماندهی کل فی الکل را دارند و تمام انبیاء و تمام ائمه زیر پوشش و در پرتو حکومت آن حضرت هر کدام دارای منصبی در حد خود هستند. منصب در حد خود اینطور نیست که آن شخصِ لایقتر پایین باشد و کسی که لیاقت او کمتر است بالا باشد، خیر، تماماً بر حسب دستور وحی و قرارداد رسولالله (ص) است.
قسمت بعدی رجعت بالاستدعاء است که ما انشاءالله جزء آنها هستیم، نه از انبیاء هستیم، نه از 45 نفر، ممکن است بعضی باشیم، نه از 313 نفر، ممکن است بعضی باشیم، نه از ده هزار نفر، ممکن است بعضی باشیم. اما اگر خارج از تمام این جمعها بودیم ما رجعت بالاستدعاء داریم، «وَ يَكُرُّ فِي رَجْعَتِكُمْ»،[4] کما اینکه در زیارت جامعه است و روایات متعدده و اشارات بسیار قویهای که از آیات مقدسات قرآن وجود دارد. «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[5] در بُعد اول «الَّذينَ آمَنُوا» است و در بُعد دوم؛ از جمله آیاتی که به بُعد دوم به وجه اطلاق یا به وجه عموم اشاره دارد: «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ».[6] یک برخورد و دو برخورد و سه برخورد با آیات کافی نیست، هر چند انسان با تبلور دقت کند. «لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ»، چه زمانی؟ قیامت؟ خیر. مرگ؟ برزخ؟ خیر، اینجا. «لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ * وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ». کدام ارض؟ همینجا. «مِنْ بَعْدِهِمْ» چه چیزی؟ یا از بین رفتهاند، یا هلاک وجودی پیدا کردهاند، از بین رفتهاند و کشته شدهاند، نابود شدهاند، قبل از ولیّ امر، زمان ولیّ امر، یا نه از منصب افتادهاند. فلان وزیر هلاک شد یا هلاک خودش است یا اگر هست هلاک وزارت خود است، هیچ چیزی نیست. «لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ * وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ». همین ارض، ارض تکلیف. برزخ نیست، قیامت نیست. «لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ»، یعنی رسل و کسانی که اتباع رسل هستند.
کسانی که به دنبال رسل هستند در تقسیم مختصر دارای دو مرحله است،: یک مرحله «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» در کل، مرحلهای است که اکثراً تبعیت دارند، از نظر علمی، فکری، عقیدتی، اخلاقی و عملی در این حساب، در حساب شیطان نیستند، در حساب کتاب و سنّت هستند، دنبالهروی مهدی آل محمد (ص) هستند، ما میتوانیم از آن قسم باشیم، انشاءالله با بقیه هم صحبت داریم. این مرحله اولای بحث که رجعت و تشکیل دولت است. اما این بشارت است، این بشارت است با اشاراتی که در این بشارت عظمی وجود دارد. اما آن کسانی که از «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» هستند یا درجه بعدی هستند که درجۀ اولی، رجعت بالاستعداد دارند، خواهینخواهی که میخواهند، ولیکن اینها رجعت خواهند کرد، از مؤمنین. و درجه دوم که در راه هستند اگر صددرصد نیست، درصد آنها بسیار بالا است، چه کسانی هستند؟ ابزار دولت مهدی (عج) باید به او شباهت داشته باشند یا نه؟ در راه او باشند؟ چه مردهاند یا کشته شدند رجعت مییابند و یا زنده هستند و جزء ابزار دولت مهدی (عج) هستند.
مثال: یک کسی که فرض کنید مهندس ساختمان است، آیا شخصی که مهندس ساختمان است و خیلی هم سواد او بالا است و پروفسور در ساختمان است، خیلی عالی است، آیا وزیر بهداری میتواند او را جزء پزشکان مقرر کند؟ پزشک نیست، خوب است، برای کار خودش خوب است. اما کسانی که کاملاً هیچکاره هستند، در جوّ ایمان خبری از ایمان ندارند، خبر علمی، خبر عقیدتی، اخلاقی، معرفتی، عملی، اینها دور هستند، تصور میکنند نزدیک هستند، تصور میکنند حجةالاسلام هستند، تصور میکنند آیتالله هستند، تصور میکنند شرعمدار هستند، اما شرعندار هستند، چرا؟ خطابه نیست. بعداً عرایض ما را دیگران خواهد شنید.
در تهران از ما برای جلسهای دعوت کرده بودند، نخبههای تهران جمع بودند، عدد کم بود، پنجاه نفر بود، آنجا خدا کمک کرد من یک ساعت و نیم صحبت کردم و ضبط شد. البته معلوم است بحث چگونه بود. کسانی بودند که میشد بشنوند و میشد گوش بدهند، گفتند: یک ساعت و نیم برای ما کم است، بعد هم دو، سه ساعت سؤالها را جواب دادیم. قویتر از آن را اینجا میخواهیم پیاده کنیم، افراد شما خیلی کمتر است، اما وضع شما به صورت دیگر است و ما در قلب حوزه بحث میکنیم و ضبط میشود، بعداً خواهند شنید، ما هر چه بشویم بشویم.
شخص محمد صادقی تهرانی با حوزهها صحبت نمیکند، کلام، کلام الله است و کلام رسولالله (ص) است، کلام ائمه معصومین است، کتابالله و کتبالله است، سنّت رسولالله (ص) است. کسانی که میخواهند ابزار مهدی باشند باید در راه مهدی باشند، راه مهدی غیر از راه ما است. اگر پیغمبر بزرگوار بیایند حوزههای ما را قبول دارند؟ امام زمان حوزههای ما، مسجدهای ما و حسینیههای ما را قبول دارند؟ حجةالاسلامهای ما، آیتاللههای ما، آیتاللهالعظمیهای ما را قبول دارند؟ پس همه این حرفها دروغ است. «یأتی بدینٍ جدید کتابٍ جدید سنّةٍ جدیدة حکمٍ جدید قضاءٍ جدید دعوةٍ جدیدة» همه دروغ است؟ اینطور میشود. از دو حال خارج نیست، روایات را با آدرس میخوانیم.
جلد 52، بحار الانوار، «باب سیرته و أخلاقه»، چه کاری میکند؟ کسی که بنا است بیاید و ما علاقه داریم با او باشیم، چه کار میکند؟ وضع روحی و اخلاقی و علمی و عقیدتی و عملی او به چه صورت است؟ ما به او شبیه هستیم که با او باشیم؟ یا نه، قبلاً حساب ما را میرسند؟ امام زمان حساب ما را میرسند؟ اگر شبیه هستیم که… اگر شبیه نیستیم، خود را شبیه کنیم. اگر شبیه نیستیم و در راه مهدی نیستیم و نمیتوانیم ابزار او باشیم، حتی ملّت او و شعب او نمیتوانیم باشیم، ما غلط میکنیم که بگوییم منتظر هستیم، ما محتضر هستیم، انتظار است یا احتضار؟ یابن الحسن، از خدا بخواهید که این خاک پای شما بتواند صحبت کند. اگر یک نفر بودید هم همینگونه صحبت میکردم، جامعه کرج هم که جمعیت آنطور بود، هر طوری که بود، آنجا هم همین صحبت بود، ولی اینجا قویتر است، اینجا وضع دیگری دارد، حساب دیگری دارد.
بفهمیم در تشکیلات سیاسی این رئیس دولتی که میآید، رئیسجمهوری که میآید، رهبری که میآید، امامی که میآید، پیغمبری که میآید، وزیر دارایی که میآید، اگر شما میخواهید ابزار هر کدام باشید و مشتاق هستید و علاقه دارید، با او سازگار هستید یا نه؟ اول بفهمید که چه کار میکنید، بدانید که چه کار میکنید. یزید که نمیتواند در انتظار ظهور امام حسین (ع) باشد، نمیشود، معاویه که نمیتواند در انتظار ظهور علی (ع) باشد، ابوجهل و ابولهب که نمیتوانند در انتظار محمد (ص) باشند. یا کسانی که نه این و نه آن هستند، نه از غلط دارند و نه از صحیح دارند، آنها چطور میتوانند از برای مهدی ابزار باشند؟ آن هم دولت جهانشمولی که تمام عالم تکلیف را علیالاطلاق شامل است، چطور میتوانند ابزار باشند؟ اگر کسی این حرف را بزند که ساخته شوند، چطور ساخته شوند؟ بنده میخواهم جنسی را بخرم هزار تومان ارزش دارد، هیچ پولی هم ندارم، به آنجا بروم گدایی کنم؟ یا نهصد تومان دارم، صد تومان کم است، شفاعت. کسی که هیچ شباهتی ندارد چه؟ یک بچهمکتبی آنقدر کودن بود که معلم الف و ب را درس میداد، هر چه میگفت دال را کج مینویسند الف مینوشت، کمی کج بنویس که به دال شبیه باشد، اینقدر کودن بود. ما کودنتر هستیم، ما شباهت نداریم.
در آن جریان مجلس امیرالمؤمنین (ع) که گروهی از اصحاب بودند، امام حسن هم در خدمت حضرت بودند، کسی سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین «مَن هم النّاس؟»،[7] ناس چه کسانی هستند؟ حضرت رو به امام حسن کردند، فرمودند: تو بگو، عرض کرد: پدر جان، من چطور در حضور شما حرف بزنم؟ حضرت فرمودند: من به کناری میروم که من را نبینی. ببینید میگوید بعداً اینطور است، ما بعد و قبل و همه را خراب میکنیم. حضرت کنار رفتند، حضرت فرمود: «نحن النّاس و شيعتنا أشباه النّاس و سائر النّاس نسناس»، انسانهای درست ما هستیم، «و شيعتنا» کسانی که دنبال ما بروند، نه در لفظ، نه در شین و یاء و عین، آنها که دنبالهروی ما باشند، ما در کل ابعاد دنبال کتاب و سنّت هستیم، آنها هم دنبال ما باشند، ولو خیلی فاصله باشد، فاصله بین عصمت و عدالت و… این طرف باشیم.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کین ره که تو میروی به ترکستان است
ترکستان چیست، به گورستان است، به جهنمستان است، همه ما اینطور هستیم. اگر ما میخواهیم منتظر ظهور ولیّ امر باشیم… دیشب یک نفر داشت صحبت میکرد، من گفتم تلویزیون را خاموش کنید، اینها چه حماقتهایی است؟ ممکن است ما کسانی که در سن وسط هستیم، وقتی امام زمان میآید باشیم! تو چه میگویی؟! قرآن را مطالعه کنید، فاصله دارد، هنوز مانده است. اگر زود بیاید به نفع ما است؟ یعنی به نفع ماها است؟ بعضی از جملات در روایت است میخوانیم و حق داریم از گریه بیهوش شویم. او میآید میخواهد چه کار کند؟ همین حوزه ما را یک مقدار بیشتر، کفایه ما را یک مقدار بیشتر، مکاسب ما را یک مقدار بیشتر، مسجد ما را یک مقدار بیشتر، آیتاللهالعظمیهای ما را یک مقدار بیشتر، رساله ما را، احوط و اقوی یک مقدار بیشتر، این است؟ این نیست، «يَهْدِمُ مَا كَانَ قَبْلَهُ كَمَا هَدَمَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)»،[8] همه را خراب میکند، بروید، دور شوید.
روایت: جلد 52 بحار جدید، صفحه 338، حدیث 82؛ این را یادداشت کنید، من هر سه جلد را از اول تا آخر مطالعه کردم، «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (ع) جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ»، تمام آن جدید است. یک مرتبه آقای خوئی به من فرمودند: شما اگر این زیتون و رمان که در آیه انعام دارد… به ایشان گفتم: «وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ… وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ»[9] یوم حصاد چیست؟ فرمودند: یوم حصاد، یومی است که باید زکات داد، گفتم: شما که میگویید زکات نهتا است، اینکه یازدهتا شد، چون رمان و عنب است. فرمودند: فقه جدید است، گفتم: خیر، این فقه قدیم است، فقه شما جدید است، چهارده قرن از این میگذرد. جدید کدام است؟ این جدید همان قدیمی است که ما آن را کهنه کردیم و کنار گذاشتیم، «جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ كَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ فِي بَدْوِ الْإِسْلَامِ إِلَى أَمْرٍ جَدِيدٍ».
حضرت چه چیزی را جدید آورد؟ خدای آنها را کنار گذاشت، پیغمبران آنها را کنار گذاشت، اعمال، اخلاق، علوم، افکار، عقاید آنها، همه را کنار زد. از ریشه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، از دَم تا دُم را کنار زد. چون در بعضی از موارد باید صحیحگیری کرد، غلطگیری غلط است، باید صحیحگیری کرد، باید بگردیم صحیح پیدا کنیم، ما اصلاً صحیح نداریم. حوزههایی، مساجدی، حسینیههایی، حجةالاسلامهایی، شرعندارانی که، شرعمدارانی که منهای کتابالله رهبر اسلام هستند و قائد اسلام هستند، باید صحیحگیری کرد، صحیح کجا است؟ یک کتابی که شما در تفسیر قرآن نوشتید و یک آیه ندارد باز هم تفسیر قرآن است؟ اسم آن تفسیر قرآن است. کچل، زلفعلی، باز این سر دارد، آن سر هم ندارد!
دوم؛ همین جلد، صفحه 348، حدیث 99: «عَنِ الْبَاقِرِ (ع)»، این روایت متواتر است، «يَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ سُنَّةٍ»، یعنی غیر از سنّت پیامبر است؟ چه شد؟ «بِأَمْرٍ جَدِيدٍ» قرآن است، کتاب جدید. «يَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ سُنَّةٍ جَدِيدَةٍ وَ قَضَاءٍ جَدِيدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ… وَ لَا يَسْتَنِيبُ أَحَداً». نائب نمیخواهد، این فرماندهیها نیابت نیست، نیابت در امامت. «وَ لَا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ». سؤال: «عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ»، چه شد؟ این امر جدید که کتابالله است عربی است، سنّت هم سنّت رسولالله است، سوم که ندارد، پیغمبر بزرگوار که کتاب و سنّت آورد، ائمه هم دنبال او هستند، ولیّ امر هم همانها را میخواهد بیان کند، منتها کهنه شده میخواهد جدید کند، آن غبارهایی که بر چهره قرآن انداختهاند و میگویند هر کس سراغ قرآن برود بیسواد است «قال موسی» «قال عیسی» که علم نیست، این «يَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ سُنَّةٍ جَدِيدَةٍ وَ قَضَاءٍ جَدِيدٍ».
چرا «عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ»؟ شاید عربها هم نمیفهمند که «الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً»[10] یعنی چه؟ تصوّر میکنند که… عصبانی هم میشوند وقتی میشنوند، نمیفهمند. «الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ» چیست؟ عربها؟ ما این همه عربهای خوب داریم، ائمه ما عرب هستند، پیغمبر ما عرب است. این «الْأَعْرابُ» از نظر لغت کسی نیست که عربی حرف میزند، خیر، کسی است که بادیهنشین است، لخت زندگی میکند. کسانی که از تمدّن اسلامی، از مراکز معرفتی اسلامی، از علم اسلامی، از عقیده اسلامی، از اخلاق اسلامی، عمل اسلامی، دور هستند، اما مسلمان هستند، این است. «أَعرِبِ الکَلِمَة» یعنی چه؟ «قَامَ زِیدٌ» اگر «دٌ» آن را نگذارید، «مَ» آن را نگذارید، این «أَعرِب» نیست. «أَعرِب» یعنی «أَظهِرِ الکَلِمَة»، ظاهر کن که این فاعل است، مفعول است، مضاف است، این «أَظهِر» است. اصولاً لغت عربی هم که لغت عربی است، چون اَظهَر لغات است.
«سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ قَالَ الْبَاقِرُ (ع) يُبِينُ الْأَلْسُنَ وَ لَا تُبِينُهُ الْأَلْسُنُ»،[11] زبان عربی به این خاطر زبان عربی است، چون روشنترین و وسیعترین و عمیقترین زبانها است. هیچ زبانی مانند عربی در طول تاریخ نیامده است و نخواهد آمد، ادعا نیست، خود دیگران هم قبول دارند. عمیقترین و سادهترین، با یک لغت ده معنا اراده میشود و از نظر صیغ به قدری وسیع است که هر سه حرفی را به هر شکلی بخواهید بیاورید معنا دارد، مثلاً «ضَرَبَ، رَبَضَ، بَرَضَ»، هر چه میخواهید بگویید، همه هست. در هیچ لغتی اینطور نیست، نمیخواهم در این بحث وارد شویم.
پس اعراب، به معنای دوم، اعراب به معنی اول «أَعرِبِ الکَلِمَة» «أَظهِر». یکی نه، اصلاً خودش زمین ندارد، در بیابان است، طبع بادیهنشینی و بدو بودن چیست؟ این است که از معرفت حتی معرفت ظاهری دور هستند، طبع آنها است. پس معنی آن چیست؟ «الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً» یعنی کسانی که بادیهنشین هستند و «أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً» هستند، چرا؟ «وَ أَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ»، چرا؟ چون از مراکز معرفت اسلامی دور هستند، پس اینها عرب هستند. «عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ»، کسانی که آشنایی درستی با کتاب و سنّت ندارند، این کتاب و سنّتی که ولیّ امر میآورد، رم میکنند. حجج اسلام رم میکنند، آیاتاللهالعظمی رم میکنند، شرعنداران رم میکنند، مؤلّفین رم میکنند، مفسّرین رم میکنند، محدّثین رم میکنند، وعاظ رم میکنند، همه رم میکنند، چرا؟ برای اینکه عقاید چیز دیگری است. همه عرب هستند، یعنی همه از تمدّن اسلامی، علم اسلامی، عقیده اسلامی، معرفت اسلامی دور هستند. چون از کتابالله دور هستند و از سنّت رسولالله که اخص از روایات است، دور هستند. «عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ» و لذا بعد دارد، میخوانیم، حالا نمیگویم.
صفحه 352، حدیث 108، «عَنْ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ سِيرَةِ الْمَهْدِيِّ كَيْفَ سِيرَتُهُ قَالَ يَصْنَعُ مَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَهْدِمُ مَا كَانَ قَبْلَهُ كَمَا هَدَمَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَمْرَ الْجَاهِلِيَّةِ»، پس ما در جاهلیت هستیم، منتها جاهلیت به دو صورت است: یکی جاهلیتی که چیزی را بلد نیست، عابد وثن بودند و بتپرست بودند. یک جاهلیتی که عمیقتر و حمیقتر است، عمق و حُمق آن بیشتر و زیادتر است، تصوّر میکند همه چیز را میداند، از اسلام چیزی نمیداند، این بدتر است. راجع به آن روایت داریم که برخورد ولیّ امر با مردمان، زمانی که ظهور میکند سختتر از برخورد پیغمبر است، با اینکه پیغمبر فرمود: «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ»،[12] امام زمان بیشتر اذیت خواهد شد. «وَ يَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِيداً».[13] پس معلوم میشود همانطور که پیغمبر امر جاهلیت را ویران کرد، امام زمان امر اجهل جاهلیت را ویران خواهد کرد، اجهل میشود و لذا با مردم عادی میشود خوب صحبت کرد.
من دیروز چهار ساعت صحبت کردم، میفهمیدند، اما اگر در حوزه بود، نمیشد صحبت کرد. اگر این چیزهای بیارزش را خوانده بود، مغز او پوک رفته بود، مغز او خراب شده بود، فهمیدن سخت است. «يَهْدِمُ»، هدم میکند و تمام را خراب میکند، از نو میسازد. یک ساختمانی که شما ساختهاید، برای زندگی مناسبت نیست و شما تصوّر میکنید خیلی عالی است، اگر کسی اهل زندگی باشد و بخواهد در آنجا زندگی کند، باید همه را خراب کند و به طور کلّی ویران کند، آنها هم که این تصوّر را کردند جای زندگی ندارند.
حدیثی دیگر، صفحه 345، حدیث 114، بعضیها تکرار است. «عَنَ الْباقِرِ (ع) يَقُومُ الْقَائِمُ (عج) بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ كِتَابٍ جَدِيدٍ وَ قَضَاءٍ جَدِيدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ». عرب به همان معنا است، ما همه عرب هستیم. همه نفهمیدند، تو میفهمی؟ همه عرب هستند، برهنه هستند، از معارف برهنه هستند، خدا نفهمید، شما فهمیدهاید! اکثریت برای کسانی است که عقل آنها در چشم آنها است، یک میلیون گردو مغز ندارد، فقط در آن کرم است، این بر یک گردویی که مغز دارد مقدّم است؟ آن کسی که عقل ندارد، شعور ندارد، نمیداند داستان چیست، یک میلیون گردو فایده ندارد، ارزش ندارد، باید پول هم داد آنها را ببرند در خاکروبه بریزند. اما یک گردو ارزش دارد؟ این گردو مغز دارد، آنها مغز ندارند. خدا با اولوالباب کار دارد. «كِتَابٍ جَدِيدٍ».
صفحه 362، حدیث 131: «إِنَّ قَائِمَنَا» اینجا را باید خون گریه کرد، «إِنَّ قَائِمَنَا (عج)». حضرت ما را معذور میدارند که مکرر بلند نمیشویم، یکمرتبه بلند شویم کافی است. گرچه همیشه ما باید قیام داشته باشیم برای اینکه به حضرت نزدیک بشویم. «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ» همان حدیثی که اشاره کردم، «اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهَلَةِ النَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مِنْ جُهَّالِ الْجَاهِلِيَّةِ». اینجا باید خون گریه کرد. «فَقُلْتُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ»، چطور؟ مردم مسلمان هستند، شیعۀ مرتضی علی هستند، این همه کتاب هست. یکی از دوستان قدیمی همسن ما میگفت: خانهام برای کتابهای من خیلی کوچک است، گفتم: چطور؟ مگر چند اتاق داری؟ گفت: پنج اتاق دارد، در چهار اتاق آن کتاب است، گفتم: از معارف قرآن هم در آن وجود دارد؟ گفت: چه عرض کنم، باید ببینم. گفتم: این پنج اتاق که چهارتای آن زیادی است، یکی برای زندگی خودت است، تمام کتابها را در رودخانه قم بریز، تو چه میگویی؟ اینقدر کتاب داری، کتبی که مربوط به کتابالله باشدف نمیدانی داری یا نداری؟
«إِذَا قَامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهَلَةِ النَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص)». دل امام زمان خون است و دلهای آباد برای امام زمان خون است، چقدر مصیبت در غیبت و چقدر در حضور ببیند. با پیغمبر بزرگوار قبل از رسالت کاری نداشتند، چون داعیه نبود، با امام زمان همه در غیبت کار دارند، چون برخلاف سنّت او، بر خلاف وضع او کار میکنند. پیغمبر زمانی که تشریف آوردند بُتپرستها، لاتپرستها، عزیپرستها، منات ثالثة الأخریپرستها، مثلثین، مثنین و غیره، آنها بیشتر میتوانستند قبول کنند. اما حدیث این است: «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهَلَةِ النَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مِنْ جُهَّالِ الْجَاهِلِيَّةِ فَقُلْتُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) أَتَى النَّاسَ وَ هُمْ يَعْبُدُونَ الْحِجَارَةَ وَ الصُّخُورَ وَ الْعِيدَانَ وَ الْخُشُبَ الْمَنْحُوتَةَ»، اینها را میپرستیدند. […] باید محرز باشد که در مقام بیان است، قرآن محرز نیست که در مقام بیان است. ابوجهل این حرفها را نمیزد، یعنی بلد نیست. «وَ إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَتَى النَّاسَ وَ كُلُّهُمْ يَتَأَوَّلُ عَلَيْهِ كِتَابَ اللَّهِ وَ يَحْتَجُّ عَلَيْهِ». چرا؟ به دو علت:
1- برای اینکه بعضی وقتها خالی از عریضه نماند، اینها به آیهای استدلال میکنند اما نظر خود را بر آیه تحمیل میکنند، «يَحْتَجُّ».
2- چون امام زمان تشریف میآورند مدام «قَالَ الله» میگویند، این حجج و این آیات و این چنین و چنان باید مقابله کنند.
مقابله به دو طریق است:
1- این حرفها چیست که میگویید؟ کتاب روضهخوانها، این همه اجماع، این همه روایت.
2- آیه بیاور، آیه را میخواند: «حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ»،[14] «حُرِّمَ» یعنی محروم هستند، این محرومیت با کراهت هم میسازد. «کُتِبَ»، نوشتن هم یک نوشتنِ مستحب است و یک نوشتنِ واجب است. «يَتَأَوَّلُ عَلَيْهِ كِتَابَ».
لذا امیرالمؤمنین (ع) در بشارات الظهور، در همین جلد 52 بحارالانوار -در نهجالبلاغه هم هست- میفرماید: «يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى».[15] «إِذَا» برای قبل از ظهور است. «يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْيِ». به راه کتابالله نمیروند، اگر بروند آیه را میدلالتانند! یا آیه را میدلالتانند و یا میگویند: آیه مجمل است. «وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ»،[16] مجمل است؛ چون قرء یا طُهر است یا حیض است یا هیچ کدام نیست، مجمل است. یعنی خدا در یک آیه هم که گفته، بلد نبوده حرف بزند! در مقام بیان که نبوده است. دیوانهتر از دیوانه! اگر دیوانه در مقام بیان بگوید گرسنه هستم، یعنی گرسنه است، اگر گفت گرسنه هستم، یعنی میخواهم بخوابم؟ آن وقت تو میگویی خدا در مقام بیان؟
«وَ إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَتَى النَّاسَ وَ كُلُّهُمْ يَتَأَوَّلُ عَلَيْهِ كِتَابَ اللَّهِ وَ يَحْتَجُّ».[17] تعجب میکنید؟ مگر الآن حکومت حوزهها با لاتها نیست؟ چرا آقایان تابلوی دارالقرآن را برداشتند؟ سه متر فاصله دارد، چرا برداشتند؟ چرا در خانه اول که در چهارمردان گرفتیم تابلوی آهنی که با جوش آهن بود برداشتند؟ چرا؟ چون حکومت با لاتها است. منتها لات معمّم داریم، لات غیر معمّم داریم، لات مُرَیَّش لات غیر مریّش. چرا خانه مفسّر کتابالله را سنگباران کردند؟ چرا؟ چرا صدای کسی در نیامد؟ چرا کسی یک تلفن نکرد؟ چرا کسی یک نچ نگفت؟ آنها منتظر امام زمان هستند؟ ماشاءالله!
«وَ كُلُّهُمْ يَتَأَوَّلُ عَلَيْهِ كِتَابَ اللَّهِ وَ يَحْتَجُّ عَلَيْهِ». آقا سید برو! با این ریش کوتاه قرآن میخوانی؟ بله، فتاوای ما این است، هنوز ما گرفتار هستیم. سند حدیث صحیح است، یعنی سند از قرآن صحیحتر است؟ هنوز این شعور برای ما در حوزههای مبارکه علمیه نیست. «وَ اللَّهِ لَيَدْخُلَنَّ عَلَيْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُيُوتِهِمْ كَمَا يَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقُرُّ». جمله بالاتر. «فَيَتَأَوَّلُونَ عَلَيْهِ كِتَابَ اللَّهِ وَ يُقَاتِلُونَهُ عَلَيْهِ»،[18] با امام زمان جنگ میکنند. سنگ، چاقو، باید از بین برود، برخلاف علماء دارد صحبت میکند! «وَ يُقَاتِلُونَهُ عَلَيْهِ».
حدیث دیگر، صفحه 365، حدیث 142: «عَنِ الْبَاقِرِ (ع) كَيْفَ أَنْتُمْ لَوْ ضَرَبَ أَصْحَابُ الْقَائِمِ (ع) الْفَسَاطِيطَ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَانِ»، چه فساطیطی؟ هر طور که هست. در روایت دارد که خیمههایی زده میشود، ساختمانهایی، تشکیلاتی، «لمن یعلّم القرآن»، الفاظ را؟ علم الفاظ را؟ خیر، حوزه یکپارچه کل عالم تکلیف حوزه کتابالله مظلوم خواهد شد که سنّت هم در حاشیه آن خواهد بود. «يَخْرُجُ إِلَيْهِمُ الْمِثَالُ الْمُسْتَأْنَفُ»، آغازگر، «ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَيْهِمُ الْمِثَالُ الْمُسْتَأْنَفُ أَمْرٌ جَدِيدٌ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ».
صفحه 366، حدیث 147: «عَنِ الْبَاقِرِ (ع) قَالَ إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ دَعَا النَّاسَ إِلَى أَمْرٍ جَدِيدٍ كَمَا دَعَا إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِيباً وَ سَيَعُودُ غَرِيباً كَمَا بَدَأَ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ». مرحله آغازینِ اسلام غریب بود، علی بود و محمد بود و خدیجه بود، ابتدا غریب بود، ابتدا کتک خوردن بود، فحش شنیدن بود، آوارگی بود، چه بود، بعد کمکم… «وَ سَيَعُودُ غَرِيباً». اما در «وَ سَيَعُودُ غَرِيباً» صاحب امر غایب است در غیبت مظلوم است، وقتی هم حاضر میشود غریب است، شما فکر میکنید حوزهها به دنبال او میآیند؟ به صورت «رجلٌ له أربعون سنة». چرا در یک مسجدی به این بزرگی در کرج چهار نفر آخوند نیامد؟ چرا؟ مسلمان کم است، دیگران بیشتر مسلمان هستند. چرا؟ «وَ سَيَعُودُ غَرِيباً كَمَا بَدَأَ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ».
حدیث دیگر، صفحه 367، حدیث 48: «عَنِ الصَّادِقِ (ع) أَنَّهُ قَالَ الْإِسْلَامُ بَدَأَ غَرِيباً وَ سَيَعُودُ غَرِيباً كَمَا بَدَأَ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ فَقُلْتُ اشْرَحْ لِي هَذَا». این شرح میخواهد، قرونی از اسلام گذشته است، کتاب زیاد، مسلمان زیاد، «اشْرَحْ» این شرح میخواهد! «أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَقَالَ يَسْتَأْنِفُ الدَّاعِي مِنَّا دُعَاءً جَدِيداً» داعی، کار جدید. «كَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ (ص)».
حدیث دیگر: «فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلَامُ».[19] چرا غائب است؟ چون اسلام غائب است، صددرصد غائب است. درصدی ممکن است باشد، ما در درصد راه میرویم، ولی این درصد باید جان بگیرد. اگر مقدار این درصد علم و معرفت و عقیده و عمل بر مبنای کتابالله و سنّت رسولالله جان گرفت، آن وقت یک مقداری ابزار درست میشود، ابزار حکومت قرآنی و محمدی مهدی (عج). «يُحْيِي مَيِّتَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ».[20]
آخرین حدیث این است که از مساجد به حضرت حمله میشود، جالب است. این مساجد کجا است؟ درسها در مساجد است. نمازخوانها، کفایهگوها، مکاسبگوها، آیتاللهها، عظمیها، بالاها، پایینها، با کارد، با چاقو، با تهمت، با افترا، حمله از مسجد شروع میشود. از جمله: «ثُمَّ أَخْرَجَ الْمِثَالَ الْجَدِيدَ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ».[21]
حدیث دوازدهم:
«قَدْ حَكَمَ بِبَعْضِ الْأَحْكَامِ»،[22] احکامی را
میآورد، اجنبی است، «قَدْ حَكَمَ بِبَعْضِ الْأَحْكَامِ وَ تَكَلَّمَ بِبَعْضِ السُّنَنِ»
احکام قرآنی، سنن، سنّت ثابته، چون تمام روایت که سنّت نیست. «إِذْ خَرَجَتْ خَارِجَةٌ
مِنَ الْمَسْجِدِ يُرِيدُونَ الْخُرُوجَ عَلَيْهِ».
[1]. تفسیر القمی، ج 2، ص 131.
[2]. كمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 378.
[3]. بحار الأنوار، ج 19، ص 320.
[4]. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 615.
[5]. بقره، آیه 25.
[6]. ابراهیم، آیه 13.
[7]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 7، ص 119.
[8]. الغیبة (للنعمانی)، ص 231.
[9]. انعام، آیه 141.
[10]. توبه، آیه 97.
[11]. الكافی، ج 2، ص 632.
[12]. مناقب آل أبیطالب (لابن شهرآشوب)، ج 3، ص 247.
[13]. بحار الأنوار، ج 52، ص 353.
[14]. نور، آیه 3.
[15]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 195.
[16]. بقره، آیه 228.
[17]. بحار الأنوار، ج 52، ص 362.
[18]. همان.
[19]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 263؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 113.
[20]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، همان، ص 196.
[21]. بحار الأنوار، ج 52، ص 318.
[22]. همان، ج 52، ص 345.