«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
این إحیاء موتی که اصل و پایه برای اعتقاد به معاد است. در کل خصوصیاتی که مکلفان باید بدانند یا بهتر است که بدانند، قرآن شریف آیات دارد، اینطور نیست که ما از عقل خود، از روایت، از مصلحتبینی و مصلحتاندیشی مطالبی را راجع به إحیاء موتی سلب یا ایجاب کنیم. ما روی چند تعبیر در قرآن شریف جستجو کردیم و میکنیم. یک تعبیر إحیاء الموتی، «يُحْيِيَ الْمَوْتى»،[1] «يُحْييكُمْ».[2] البته إحیایی که مربوط به بعد الحیاة الدنیا است. تعبیر دیگر آیاتی است که خلق مثل را شامل است، خلق مثل، خلق امثال، انشاء «في ما لا تَعْلَمُونَ»[3] و تعبیرات دیگر. همچنین ما تعبیرات دیگری داریم که حقیقت قابل فهم ما مکلفان را نسبت به حیات بعد الموت بیان کرده است.
اولاً تحلیل کاملی نسبت به آنچه قبلاً گفتیم، تحلیل کاملتری نسبت به این إحیاء، نسبت به این خلق، این خلق ثانی که خداوند متعال میفرماید، هم تعبیر خلق ثانی است و هم تعبیر احیاء است و هم تعبیر انشاء است، این دارای چند مرحله است. یک مرحله روح است و یک مرحله جسم است و یک مرحله روح در جسم است. در مرحله روح، دو آیه قرآن شریف این مطلب را به خوبی تبیین کرده است، از جمله: «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ… ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ».[4] نفخه ثانی. نفخه اولی که برای روح انسان صعقه ایجاد میکند، اعدام نیست. موجود زندهای که صعقه شامل حال او میگردد، یعنی بیهوشی، بیهوشی به این معنا است که حیات فعلی عقلانی نیست، اما اصل حیات و اصل روح موجود است. چنانکه بعضی از اعضای انسان را برای بعضی عملیات جراحیه، عمل جرح، کرخت میکنند. وقتی این عضو کرخت شد حیات حیوانی موجود است، حیات نباتی موجود است، حیات انسانی بر هر دو موجود است، اما حالت صعقه است.
تعبیر صعقه درست است، حالت صعقه است، حیات وجود دارد، اما حس بالعفل نیست، ادراک حسی بالفعل نیست اما اصل حیات وجود دارد، اعدام حیات نشده است. زیرا اگر اعدام حیات جسمانی در کل جسم در صعقه شده باشد یا در بعضی از اعضای جسم در صعقه بعضی، مجدداً باید حیات دیگری ایجاد گردد، یا مانند حیات قبلی یا هر چه. در صعقه اولی که خداوند تمام «مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ»[5] را، تمام مکلفان و غیر مکلفان را – بحث در مکلفان است- تمام مکلفان و مسئولان را، مسئولان در بُعد تکلیف را، صعقه برای آنها ایجاد میکند. با یک صَرخه و نفخه و نَقره که قرآن عبارات مختلفی دارد، «فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ».[6] با صرخه، صیحه، تمام زندگان به این معنا میمیرند، مات و فات نیست، بلکه حالت بیهوشی مطلق به آنها دست میدهد، بیهوشی عضوی نیست، کرخت عضوی نیست، کرخت روح است. برای کسانی که مردهاند، جسم رفته است. کسانی که زنده هستند کرخت روح و جسم به طور مطلق است و برای کسانی که مردهاند روح آنها کرخت میگردد. حیات روح موجود است، اما احساس بالفعل روح در صعقة الإماتة از بین میرود. «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ»، «مَنْ شاءَ اللَّهُ» إین اماته را ندارند.
– [سؤال]
– صعقه مطلق است، نه إماته مطلق. «ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى»، بعداً صعقه دوم. اول صعقه سلب است، دوم صعقه ایجاب است. اول صدای بسیار مهیب شدیدی که در درون ذوات احیاء ایجاد میگردد و صعقه ایجاد میکند «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ». مرحله دوم «صعقة الاعادة» است، روح به حالت قبلی خود برمیگردد. این احیاء نیست؟ احیاء است، احیاء روح است. در این صعقه اولی و صعقه ثانیه «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» نیستند، «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» صعقه اولی که بیهوشی مطلق است -نه موت- بیهوشی مطلق اول که شامل همگان گردید، شامل «مَنْ شاءَ اللَّهُ» که محمد و محمدیون (ص) هستند، نمیشود. حالا تا چه حدی است، حد مسلّم این است. طبعاً صعقه ثانیه هم که بر مبنای صعقه اولی است، شامل حال این بزرگان نمیگردد. این از نظر روح. پس در بعد احیاء روح، این احیاء روح نقشی نه در کل برزخ برای «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» دارد و نه در آخر برزخ. نه در فطره برزخیه دارد و نه در هنگامهای که صعقه شامل حال تمام زندگان شود، در این صعقه «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» نیستند. این برای روح.
جسم، احیاء جسم چیست؟ احیاء جسم هم آیات انشاء امثال و آیات احیاء جسم، چه اعمّ از جسم، چه خاصّ به جسم، این آیات میگوید جسم احیاء میگردد. بدنهای «مَنْ شاءَ اللَّهُ» چطور؟ آیا بدنهای «مَنْ شاءَ اللَّهُ» رماد شد؟ خاک شد؟ اگر حتمی است که خاک نمیشود و الآن بدن محمد و محمدیون (ص)، بلکه مادون اینها کاملاً تازه است، دیده هم شده، در معصومین نه، در غیر معصومین، چون که صد آمد، نود هم پیش ماست. این بدنها همانگونه که رحلت فرمودهاند وجود دارند، چه احیایی به آنها متعلّق میگردد؟ در بعد اول احیایی که به ارواح «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّه» تعلّق میگیرد، این است که صعقه ثانیه میآید و این ارواحی که مبتلای به بیهوشی مطلق شده بودند برمیگرداند، «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ». این مربوط به یک بُعد روح، چون روح دارای دو بُعد احیاء است: یک بُعد احیاء نسبت به کل «مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ» که «ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ»، این بُعد را دارد.
و یک بُعد نسبی و مکانی، همانگونه که خداوند روح را در إماته از بدن خارج کرد، همانگونه هم به این بدن برمیگرداند، این احیاء نسبی است. اول احیاء ذاتی است، دوم احیاء نسبی است. در اوّلی «مَنْ شاءَ اللَّه» شرکت ندارند؛ چون صعقه شامل حال آنها نشد تا اینکه «ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى» بیاید، دقت کنید. اما در مرحله دوم همگان شریک هستند، همانطور که ارواح غیر معصومین از این بدنهای آنها با موت خارج شد، ارواح معصومین نیز از این بدنهای جسمانی ظاهری خود خارج شد. پس این ارواح به همین بدنها برمیگردد، فقط انفصال بین روح و بدن بوده است. روح از بین نرفته، صعقه حاصل نشده، بدن از بین نرفته است. پس احیاء محمدیون (ص) یک احیاء بیشتر نیست، احیاء انتقالی، برگشت ارواح مقدس آنها به ابدان مقدس آنها که نه ارواح را صعقه شامل شده بود و نه ابدان پوسیده بودند و از بین رفته بودند.
اما بقیه، بقیه در بُعد روح چند احیاء دارند و در بعد جسم هم چند احیاء دارند، چند احیاء یکی احیاء ذاتی است که «ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى». «قِيامٌ» البته مربوط به جسم است، بعد بحث میکنیم. این احیاء ذاتی که در این انفس غیر «مَنْ شاءَ اللَّهُ» نفخ میشود و با این صعقه، با این نفخ، با این نَقره، حیات پیدا میکند. این یک. نسبت به مرحله دوم این ارواح بعد از اینکه از صعقه خلاص شد، داخل در این ابدان میگردد. پس دو مرحله احیاء از برای کل مکلفین و غیر مکلفین که بحث شد. اما نسبت به بدن، ابدان مکلفان، آن ابدانی که بعد از مرگ پوسیده است و متفرق گردیده است و داخل ابدان دیگر یا ابدان دیگران گردیده است، موتهایی شامل حال آن شده، موت یعنی تغیّر. یک تغیّر پوسیده شدن، تغیّر دوم منتشر شدن، منتشر شدن در ابدان و اجزای دیگران. این دو تغیّر از برای ابدانی که پوسیده شده است و رماد گردیده است، رُفات گردیده است، حاصل شده است.
پس اینجا دو احیاء میخواهد، احیاء سوم را هم عرض میکنیم. احیاء اول در آیهای که بحث کردیم «وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفي خَلْقٍ جَديدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ * قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ».[7] «يَتَوَفَّاكُمْ» مرحله بعد است، این اجزاء که در ابدان دیگران یا جاهای دیگر متفرّق شده، همه را نمیگوییم، آنهایی که شده، اینها جمع میشود، این یک احیاء، احیاء جمعی. مرحله دوم: این اجزاء تبدیل به پوست و گوشت و استخوان میشود، این دو مورد. در این مرحله دوم دو احیاء وجود دارد: یک احیاء تبدیل کردن اجزای رفات شده و خاکستر شده به گوشت و پوست. مرحله دوم انشاء المثل است، یعنی این صورت جسمانی انسانی، نه روحانی، این صورت جسمانی انسان که خداوند یوم القیامة الکبری خلق میکند مثل صورت از بین رفته است، عین آن که نمیشود.
اگر حاجی سبزواری در باب معاد میگوید: «إعادة المعدوم ممّا امتنعا»،[8] اعاده معدوم نیست. نه روح معدوم شده است، نه شکلی که خداوند در مرحله دوم ایجاد میکند، عین همان از بین رفته است. بله «إعادة المعدوم ممّا امتنعا»، اینجا اعاده معدوم نیست. اعاده روح از حالت صعقه به حالت هوش است، معدوم نیست، اعاده جسم به مثل صورت اولی است و اعاده معدوم نیست. مثل صورت اولی را خداوند ایجاد میکند و خود آن را ایجاد نمیکند. سوم: اعادة الروح است إلی جسم، اینجا هم اعادة المعدوم نیست. شخصی از خانه بیرون رفت بعد به خانه آمد، اعاده معدوم نیست. این آمدن در خانه مثل بودن در خانه است، ولی عین او نخواهد بود.
بنابراین در این چند مرحله احیاء که هر کدام بعد از یک موت و إماته است، کل مکلفان شرکت دارند، فقط «مَنْ شاءَ اللَّهُ» است که یک احیاء از برای آنها بیشتر نیست. در عالم برزخ که موتی نبوده است تا احیاء شود، در عالم دنیا که حیات اولی بوده، در عالم برزخ بنا به اعتقاد برزخ استمرار حیاة الدنیا است، کم شده، چیزی نشده، یعنی فاصله گرفته است، روح با بدن برزخی از این بدن… چه چیزی را احیاء کردهاند؟ هیچ. وقتی هم که برای یوم القیامة الکبری احیاء میشود، احیاء روح در دو بعد، احیاء جسم هم در چند بعد. برای غیر «مَنْ شاءَ اللَّهُ» احیاء روح در دو بعد، یکی از حالت صعقه بیرون آمدن، دوم به بدن اصلی برگشتن. احیاء جسم به اینکه اصلاً حیات جسم به این است که روح در این جسم قرار بگیرد، این مرحله اخیره است.
مرحله اخیره احیاء جسم این است که جسم را خداوند شبیه و مثل صورت اولی خلق کرده است، «خلقاً ثانیاً»، قبل از این هم اجزاء را از جاهای گوناگون جمع کردن، مجموع کردن و این اجزای مجموعه را به صورت اولیِ گوشت و پوست و استخوان درآوردن. اینها مراحل است. در قرآن شریف آنطور که من تفتیش کردم دوازده آیه داریم، سوره اعراف، آیه 29 راجع به اینکه عود چطور است. در قرآن شریف ما لفظ معاد که در اختصاص این معاد معروف عندنا باشد نداریم، اگر داریم کلی است. «إِنَّ الَّذي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ»،[9] نوعاً آقایان حساب کردهاند که «لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ» یعنی فقط به مکّه. نه، چه کسی گفته است؟ یکی مکّه است، یک رجوع «إلی مکّة المکرّمة» است و یک رجوع یوم القیامة الکبری است. اصرار هم نداریم، اما لفظ عود در یازده آیه شریفه قرآن موجود است که من دوازده آیه ذکر کردم، یکی لفظ عود ندارد.
سوره اعراف، آیه 29: «قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَ أَقيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ». این «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» به تعبیرات گوناگون در آیات متعددهای در قرآن شریف وجود دارد، یک اشراق کلی یا استضائه کلی نسبت به «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» را عرض کنیم، بعد آیات را بیشتر دقت کنیم. «كَما بَدَأَكُمْ»، «بَدَأَكُمْ» دو بعد دارد: یک «بَدَأَكُمْ» همان خلق انسان اول است. خلق انسان اول که آدم است، رحم ندیده است، صلب ندیده است، نطفه نبوده است، خاک را «مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»،[10] در این خاک روحی که خداوند از خاک ایجاد فرموده که «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ»،[11] در کل موالید بعد از اول است، این «بَدَأَكُمْ». این خاک را فوری به جسم انسانی مبدّل کرد و روح هم در این جسم قرار داد. «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» این یک بُعد است. چون ما دو احتمال در میان احتمالات بدن یوم قیامة الکبری داشتیم، یکی از احتمالات بدن یوم القیامة الکبری نطفه بود. فهم این سخت است، حاجتی هم به اینکه این احتمال منجّز باشد، نیست. احتمال دوم این است که خیر، «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» یا آیات دیگر که عرض میکنیم.
– [سؤال]
– «أَوَّلَ مَرَّةٍ» برای همین است که عرض میکنم. «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» «بَدَأَكُمْ» است در صورت جمعی از یک فرد. فرد اول که آدم صفیّ الله است و حوّای صفیة الله است، اوّلی آدم است، چطور خداوند بدء کرد؟ همینطور هم عود میکند. عود چیست؟ بحث عود را عرض میکنم. بدء به چه بود؟ بدء بدن و روح، عود چه چیزی؟ عود بدن و روح. ولکن عود روح این نیست که همان روح کاملاً نابود شده، بعد روح دیگر خدا ایجاد کرده، خیر، عود روح عود ذاتی است، عود مکانی است که عرض کردیم باز عرض میکنیم. عود جسم چیست؟ عود جسم عیناً عود همان صورت اولایی است که از بین رفته است؟ غلط است. عود مثل است؟ صحیح است. عود اجزاء است کما کانت؟ صحیح است. عود اجزاء متفرقه است؟ صحیح است. آن عودهایی که صحیح است، خداوند در آیاتی تبیین فرموده است و آن عودی که ناصحیح است و محال است، اصلاً آیات به آن کاری ندارد.
«كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ»، این «کَمَا» تشبیه است، مگر در تشبیه باید صددرصد مشابهت در کار باشد؟ «زیدٌ کالأسد» یعنی دم هم دارد؟ دندان هم دارد؟ حیوان هم هست؟ تشبیه درصد است، لزومی ندارد که صددرصد باشد. بله، بعضی وقتها هم صددرصد است. همان بدن، همان صورت انسانی که ما عند الموت داشتیم، مماثل همان صورت انسانی را صددرصد خدا میآورد، مطلبی نیست. ولکن در تشبیه لزومی ندارد که این دو با هم صددرصد باشند. «كَما بَدَأَكُمْ»، چنانکه قدرت و علم پروردگار عالم بدء کرد و حالت آغازین خلقت را در نخستین خلق انسان که انسان اول است، درست کرد، همین کار را بعداً انجام میدهد، بعداً که آسانتر است، اول آسانتر است یا بعداً؟ اگر سخت و آسانی در برابر اراده پروردگار بود که نیست، چون با ما دارد صحبت میکند، اگر سخت و آسانی بود که نیست، اول سختتر است و بعدی که آسانتر است. چرا شما سخت را قبول دارید که «أَم خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ»[12] اما در بعدی قبول ندارید؟ چون بعدی کتک دارد، بعدی حساب دارد، بعدی جزاء دارد. این یک آیه، «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ».
سوره یونس، آیه 4، در اینجا بدء نیست، اما عود به یک مرحله دیگر وجود دارد و سرجمع آیه دلالت بر مطلوبی است که ما داریم. «إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ». «يَبْدَؤُا الْخَلْقَ»، «يَبْدَؤُا» با اوّلی فرق کرد. «كَما بَدَأَكُمْ» دو شق است: هم بدء انسان اولین و هم بدء کل موالید انسان. ولیکن در اینجا یک شق است. «يَبْدَؤُا» مستمر است. این «يَبْدَؤُا» که مستمر است، بنابراین نمیشود بدء اوّلی باشد، چون انسانهای دیگر مانند آدم اول که خلق نشدهاند، خلق اینها «مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ»[13] است ولکن خلق آدم اول «مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» است. پس «إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ» مرتب «ثُمَّ يُعيدُهُ». منتها «يَبْدَؤُا الْخَلْقَ» که در بعد دوم مربوط به موالید و موالید انسانی است استمرار است، یک زمان نیست، اما «ثُمَّ يُعيدُهُ»، فقط اعاده یک زمان است. بدء یک زمان نیست، زمانهای متتالی است، چون همه یکجا متولد نمیگردند.
اما «ثُمَّ يُعيدُهُ»، این «ثُمَّ يُعيدُهُ» اعاده در برزخ نیست، در برزخ کاری نمیشود، در برزخ ایجاد حیات نیست، حیات مستمر است، ایجاد جسم نیست، جسم برزخی است، جسم دنیایی هم که در آنجا کارهای نیست. پس «ثُمَّ يُعيدُهُ» با فاصله مربوط به یوم القیامة الکبری است. اینجا اعاده است «يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ»، اما نمیگوید که مانند بدء است. همانطور که بدء میکند اعاده هم میکند. البته در یک مرحله مانند است، در این مرحله که خلق است، «يَبْدَؤُا الْخَلْقَ». همانطور که در مرحله آغازین کل انسانها، خداوند با دیدن صلب و ترائب و رحم و این حرفها انسان را خلق میکند، ولکن در اصل خلق است، «ثُمَّ يُعيدُهُ». «ثُمَّ يُعيدُهُ» منهای صلب و رحم و ترائب و این حرفها اعاده میکند. اما در اینجا «کَمَا» ندارد. این هم یک آیه.
همین سوره، آیه 34: «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ»، این شرکای شما حداقل در دو بُعد باید خالقیت داشته باشند؛ بدء خالقیت و اعاده خالقیت. «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ»، «الْخَلْقَ» اعم است، چه انسان اولین، آدم که از او کل موالید انسانی منتشأ شده است و چه انسانهایی که رحم دیدند و صلب دیدند و نطفه امشاج و این حرفها. «قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ».
آیه دیگر، سوره اسراء، آیه 50: «قُلْ كُونُوا حِجارَةً أَوْ حَديداً»، کسانی که میگفتند… از آیه 49: «وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَديداً»، خلق دوم؟ این «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَديداً» هم بعث جزء روح است هم جزء جسم است، مشکل بزرگ آنها جسم است، این جسم که رفات خواهد شد چطور برمیگردد؟ «وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَديداً * قُلْ كُونُوا حِجارَةً أَوْ حَديداً»، هر چه میخواهد باشد، سنگ باشد، آهن باشد. «أَوْ خَلْقاً مِمَّا يَكْبُرُ في صُدُورِكُمْ». علم هر قدر ترقّی کند و خلق سختتر و سختتری را در نظر بگیرد، مثل مادّه هیدروژنی که در قلب خورشید است و سنگینترین سنگینهایی است که ما تاکنون شناختهایم و هر چه بالاتر برود، «أَوْ خَلْقاً مِمَّا يَكْبُرُ في صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعيدُنَا». بالاخره چه کسی اعاده میکند؟ «قُلِ الَّذي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ»، فطر است. همانطور که فطر، خلق است و شق است.
شما را در مرحله آغازین از چیز دیگر شکافت و آفرید، همچنین از خود شما حیات بعدی شما را و زندگی بعدی شما را میشکافد و بیرون میآورد. اگر قبلاً در مرحله اولی شما را از موجود دیگری شکافت، از پدر و مادر، در مرحله ثانیه شما را از خود شما میشکافد و از خود شما حیات مانند مرحله نخستین ایجاد میکند. این دومی دو مرحله آسانتر از اوّلی است، مرحله اول اینکه از نطفه پدر و مادر، خودی نبود، در مرحله دوم از خود شما. بعد دیگر که از مرحله اول که آغازین بود سختتر است، اگر سخت و سختتری باشد در مرحله دوم تکرار امثال است. «فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعيدُنا قُلِ الَّذي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُسَهُمْ وَ يَقُولُونَ مَتى هُوَ»، اینجا اشکال پیدا کردند، چه زمانی است؟ «مَتی» دلیل شد؟ آیا اگر کسی بگوید من موجود هستم شما میتوانید شک کنید، بگویید چه زمانی متولد شدی؟ بالاخره متولد شدم، بالاخره در اینکه متولد شدم شکّی نیست، چه زمانی را من ندانم. من ندانم، شما ندانید، هیچ کس هم نداند، مثل کسانی که عمر خود را کم میکنند و سابقاً که شناسنامه نبود. اگر انسان نداند که این فرد چه زمانی متولد شده، در اصل تولد شک میکند؟
در قضیه قیام الساعة اگر انسان شک دارد که چه زمانی است، اصلاً نمیداند چه زمانی است و نمیتواند بداند چه زمانی است. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها * فيمَ أَنْتَ»،[14] کسی نمیداند. «وَ يَقُولُونَ مَتى هُوَ قُلْ عَسى أَنْ يَكُونَ قَريباً»،[15] شاید نزدیک باشد و شایدِ محقّق است، قریب هم هست، برحسب آیاتی از هنگام آغازین خلق این انسان یا خلق کل مکلفان که به آن اشاره شده است و خواهد آمد. از زمان خاتمالنبیین (ص) تا قیامت کمتر است تا از زمان آغازین خلقت تا زمان خاتمالنبیین، لذا رسولالله رسولالساعة است، در دو بُعد رسولالله است، یک بعد زمانی و یک بعد مکانتی. بعد مکانتی؛ چون بعد از او رسالتی نیست و بعد زمانی؛ زمان بعد از رسولالله تا قیامت، این نزدیکتر است از زمان رسولالله تا مرحله آغازین خلقت مکلفان.
آیه دیگر، سوره طه، آیه 55: «مِنْها خَلَقْناكُمْ»، در دوازده آیه، آیهای است که در آن بدء و اعاده نیست، ولی همین مطلب را میرساند. «مِنْها خَلَقْناكُمْ»، از خاک، «وَ فيها نُعيدُكُمْ»، در خاک، «وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى». اخراج، اخراج اعاده است، اخراج فقط نقل مکان نیست. بله مگر نسبت به «مَنْ شاءَ اللَّه»، در «مَنْ شاءَ اللَّه» نقل مکان است، جسد تازهای که عوض نشده از زیر خاک بیرون آمدن و روح هم به آن متعلّق شدن. اما «كُمْ» کل مکلفین است و اینطور نیست که «مَنْ شاءَ اللَّه» را شامل باشد یا در اختصاص «مَنْ شاءَ اللَّهُ» باشد. «وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى»، از همین خاک جسم را و از همین خاک که برزخ باشد، روح را. مراد از خاک جهان خاکی است.
آیه دیگر، آیه 104، سوره انبیاء: «يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ»، طومار آسمان را در هم میپیچیم، آسمان با تمام طبقات آن را در هم میپیچیم. طومار آسمان را درهم میپیچیم «كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ»، مانند پیچیدن طومار از نوشتهها. چون سابقاً نوشتههایی بود طومار بود، میپیچیدند، الآن هم کتاب است. وقتی میپیچند و هم میگذارند، یا به طور قدیم یا به طور جدید، چطور به هم میگذارند و چیزی پیدا نیست. «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ»، اینجا احتمال اول ارجح است. «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ»، «أَوَّلَ خَلقُکُمْ» که نیست، «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ». «أَوَّلَ خَلْقٍ» مراحلی دارد: یکی «أَوَّلَ خَلْقٍ» خلق مادّه اولیه است، مرحله آغازین خلقت بوجهٍ عام عبارت است از مادّه اولیه. همانطور که مادّه اولیه را اول آفریدیم، این چهرهها را، این عناصر را، این مولکولها را که به این صورت نبود، تمام ارواح و اجساد و آسمانیها و زمینیها و همه و همه مندمج و مندغم در خلق اول بودند، فعلیت جسمانی داشتند، اما فعلیت کیانی، انسان و حیوان و آسمان و زمین نداشتند، «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ». «نُعيدُهُ» یعنی چه؟ یعنی تمام جهان خلقت برگشت دارد «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ»، تمام جهان خلقت برگشت میکند. برگشت میکند چه چیزی میشود؟ ماده اولیه میشود. البته همینطور هم نمیماند، بعداً خداوند باز برمیگردد… آسمان قیامت، بهشت قیامت، ساهره قیامت و الی آخر خلق بعدی خواهد شد. این یک مرحله «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ».
آیا مرحله آغازین خلقت مادّه اولیه که مادّة المواد کل جهان وجود است مشکلتر است، اگر مشکل و مشکلتری در کار باشد، یا مثل اول برگردانند؟ مثل اول که شد، باز برگردانند و خلق امشاج کنند؟ این یک مرحله. مرحله دوم «أوّل خلقٍ للانسان»، انسان اول را که خداوند آفرید که اوّلیت در خلق انسانها و مکلفین بود، «نُعيدُهُ»، همانطور که خداوند بدن انسان اول را از تراب، «صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» درست کرد و روح را هم به او وارد کرد. این احتمالی که ما بهتر در معاد میفهمیم همین است، «نُعيدُهُ». این مرحله دوم.
سوم: «أَوَّلَ خَلْقٍ» در موالید، در موالید انسانیت که «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ»[16] این «نُعيدُهُ». احتمال دوم است که ما خیلی میفهمیم، هر کسی فقط از آن نطفهای که خلق شده است، همان نطفه را خداوند برمیگرداند و روح در همان نطفه قرار میگیرد. ولو بدن بسیار بسیار لطیف است و طبعاً لطافةٌ مّا که مقتضی خلود است باید در جنت و نار باشد. چون اینطور نیست که بقای همه اجسام یک طور باشد، طلا یک نوع بقا دارد، مس یک نوع، خاک یک نوع، چوب یک نوع، فرق دارند. آن ساختمانی که بنا است صد سال روی آن کار کنند، باید قدرت صد ساله داشته باشد، ساختمانی که برای یک هفته است یک هفته کافی است. بدنی که برای این عالم تکلیف آفریده شده است، بنیه آن به مقدار عالم تکلیف کافی است. در برزخ به مقدار برزخ، در قیامت، در جنت به مقدار بیمقدار، آخر ندارد، «عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ»،[17] در نار هم مقدار بسیار زیادی. پس این بدن عین این بدن نیست، یا همان نطفهای است که خداوند برای هر فردی از افراد مکلفان نطفه خاصی را مقرر فرموده است، همان نطفه که برحسب روایت امام صادق (ع): «تَبْقَى مُسْتَدِيرَةً»،[18] این از بین نمیرود، هر چه، این بحثی است که بعد عرض میکنیم. این هم «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ». «وَعْداً عَلَيْناً»، یعنی خودم بر خودم وعده دادم. این مقتضای عدالت است، مقتضای رحمت است، مقتضای عدالت و فضل است، «وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلينَ».
آیه دیگر، سوره نمل، آیه 64: «أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ»، همان تعبیری که قبلاً گذشت، «يَبْدَؤُا». «يَبْدَؤُا» مرحله آغازین و اوّلی است، مرحله آغازین انسان اول نیست، مرحله توالد است، مرحله سوم است. «أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ».
آیه دیگر، سوره عنکبوت، آیه 20: «قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ». سؤال: این امر به محال نیست؟ «قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ»، بسم الله، ما سیر میکنیم، سیر تاریخی میکنیم، سیر جغرافی میکنیم، سیر عقلی میکنیم، سیر در علوم تجربی میکنیم، سیر در عالم جنین میکنیم، سیر در عالم تکوین میکنیم، هر سیری. تاکنون بشر سیرهای زیادی کرده، اما میشود این نتیجه گرفته شود که «قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ»؟ «ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً».[19] وقتی خداوند آفرینش را آغاز کرد ما نبودیم که ببینیم، پس چطور میفرماید «قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ»؟ «ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ».
جواب: ما یک کیفیت واقعیه ربانیه داریم، هیچ کس نمیتواند بفهمد، انبیاء هم نمیتوانند. اگر ابراهیم عرض کرد: «رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ»،[20] آن کیفیت ملکوتی در این بُعدی که امکان دارد یک شخص ممتازی مانند ابراهیم بفهمد. اما کیفیت ملکوتی صددرصد که در اختصاص ربالعالمین است، علم به آن کیفیت مساوی با قدرت به این کیفیت است و در جمع خالقیت است و «هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ».[21]
در اینجا «قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا»، سیر، نتیجه سیر، سیرهای گوناگونی که انسان در عالم ارضی میکند که ارض هم فقط این ارض نیست، حالا هر چه، این ارض. «ثبّت الأرض ثم انقش». «قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ»، در این ارض تکلیف سیر کنید. از نظر علمی، از نظر معرفتی، از نظر عقلانی. نتیجه: «فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ»، «بُدِأَ» نیست. الله را قبول دارید که خالق است، اما این الله چگونه خلق را آغاز کرد؟ یعنی ذات این کیفیت را؟ نه، وتر را؟ نه، هیچکدام از اینها را نمیفهمیم. ولکن این مطلب را میفهمیم «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ * أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ».[22] «کیف» علم و «کیف» قدرت نسبت به ربالعالمین که نمیدانیم چیست، اما میدانیم وجود دارد، خدایی که این خلق را آغاز کرد، آغاز بر مبنای قدرت مطلقه و علم و حکمت مطلقه کرد، این آغاز را کرده است. این «کیف» را یک مرتبه به این معنا میفهمیم که چگونه آغاز کرده است؟ میگوییم نبودیم، اگر هم بودیم نمیتوانستیم احاطه علمی بر کیفیت خلق و بر کیفیت بدء پیدا کنیم، این هم که نمیشد. سوم: اما میدانیم که هست.
میدانیم که خداوند با علم و قدرت بینهایت خلق را آغاز کرد، وقتی که ما دانستیم، سیر عقلی کردیم، سیر علمی کردیم، هر سیری، علماء هر قدر سیر علمی کنند میفهمند که این جهان آغاز دارد، عقلاء هر قدر سیر عقلی کنند میفهمند این جهان آغاز دارد، از درون جهان و از برون جهان این مطلب برای علماء و عقلاء هویدا و پیدا است که این جهان آغاز دارد. این جهان که آغاز دارد، آن کسی که آفرینش این جهان را آغاز کرد، نمیتواند اعاده کند؟ نمیتواند بعد از اینکه مرگ گریبان این جهان آغاز شده را گرفت، نسبت به کل أحیاء و نسبت به مکلفان انسان و غیر انسان اعاده کند؟ در آیه داریم که «وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ»،[23] اعاده آسانتر است. لذا «ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ»،[24] دارد خبر میدهد، بیّن است، نمیگوید آیا کسی که بدء خلق کرد نمیتواند، خیر، «ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ». اگر کسی ادّعا کرد من یک هالتر صد کیلویی را بلند کردم، میگوییم پنجاه را میتواند، شصت را میتواند، هفتاد را میتواند، این سؤال ندارد. در اینجا خداوند که «کیف» بدء خلق را در اصل بدء خلق، نه در اصل کیفیت که من باشم، یا اگر نباشم اینجا احاطه علمی پیدا کنم. «ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ» ولو خلق مهمتر از این خلق هم باشد. آیه دیگر، سوره روم.
– انشاء خلق اول است؟
– خیر، انشاء دو شکل است، یک انشاء اصلی است که خلق اول است، یک انشاء فرعی است، یعنی حالت عوض شد باز به حالت قبل برمیگرداند.
آیه 11، سوره روم: «اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ». سؤال: معنی اعاده چیست؟ اعاده احیاء یوم القیامة الکبری است، پس «ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» چیست؟ جواب: چند مرحله است: دو مرحله، یک مرحله خداوند احیاء میکند. «يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ»،[25] زنده میشوند، بعد رجوع إلی الله در چیست؟ در حساب است و در جزاء است. در همین بعد است که بین ما و مرحوم استاد بزرگوار علّامه طباطبایی در این آیه اختلاف بود، ایشان فکر فرموده بودند که رجوع الی الله فقط احیاء یوم القیامة الکبری است، ما عرض کردیم خیر، طبق آیات متعدّهای یکی احیاء است و بعد از احیاء رجوع است. «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»،[26] ایشان به این آیه برای حیات برزخی استدلال میفرمودند، خیر. «فَأَحْياكُمْ» «فی الحیاة الدّنیا»، «ثُمَّ يُميتُكُمْ» «إلی الحیاة الدّنیا»، «ثُمَّ يُحْييكُمْ» «إلی الحیاة الأخری»، «ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ». ایشان میفرمودند، در تفسیر دارند که «يُحْييكُمْ» حیات برزخیه است. من به چند جهت گفتم خیر، یکی اینکه حیات برزخیه احیاء نمیخواهد، استمرار حیات دنیا است. ایشان میفرمودند که «ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» دلیل بر این است که «ثُمَّ يُحْييكُمْ» برای قبل از قیامت است. عرض کردیم خیر، «يُحْييكُمْ» برای قیامةالإحیاء است، «ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» برای حساب است. آیات بر این مطلب ما زیاد داریم، ملاحظه نفرموده بودند. این هم یک آیه.
آیه دیگر، همین سوره، آیه 27: «وَ هُوَ الَّذي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ». این آیه در این تعبیر منحصر به فرد است: «وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ». سوره روم. «وَ هُوَ الَّذي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ»، اهون است. اگر هَیِّن و اهونی در کار باشد لا شکّ که اعاده آسانتر از ابتداء است. اعاده در کل مراحلی که نسبت به روح است. «إعادة الرّوح عن الصعقة»، «إعادة الرّوح عن البدن»، اعاده بدن که اجزای متفرق جمع شود، اعاده اجزای جمع شده که گوشت و پوست و استخوان شود، اعاده روح به این بدن، تمام این اعادهها در بعد غیر قدرت الهیه آسانتر است. اگر اینها تصوّر کنند که برای خداوند هیّن و اهونی در کار است، روی این تصور هم این جواب است: «هُوَ الَّذي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ».
همچنین آیه 18، سوره نوح که سوره 71 است: «وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً * ثُمَّ يُعيدُكُمْ فيها وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً». «وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً»، اخراج من العدم إلی الوجود نیست، اخراج مکانتی است، اخراج مکانی است، اخراج شکلی است. در بعضی اخراج مِثل است، در بعضی اخراج عین است. اخراج عین، عین روح است، اخراج جسم عین جسم است، ولکن شکل جسم، اخراج مثل است. «ثُمَّ يُعيدُكُمْ فيها وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً»، «يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً» مربوط به یوم القیامة الکبری است.
آخرین آیه از دوازده آیه، آیه 13، سوره بروج که سوره 85 است: «إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعيدُ * وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ». مبحث بعدی ما خلق الأمثال است، این اعادهای که خداوند میکند، اعاده در مراحلی است که الآن فرصت نیست و تتمه آن إنشاءالله برای فردا باشد.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. احقاف، آیه 33.
[2]. بقره، آیه 28.
[3]. واقعه، آیه 61.
[4]. زمر، آیه 68.
[5]. نمل، آیه 87.
[6]. مدثر، آیه 8.
[7]. سجده، آیات 10 و 11.
[8]. شرح المنظومة، ج 2، ص 194.
[9]. قصص، آیه 85.
[10]. حجر، آیه 26.
[11]. مؤمنون، آیه 14.
[12]. طور، آیه 35.
[13]. انسان، آیه 2.
[14]. نازعات، آیات 42 و 43.
[15]. اسراء، آیه 51.
[16]. انسان، آیه 2.
[17]. هود، آیه 108.
[18]. الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 28، ص 91.
[19]. کهف، آیه 51.
[20]. بقره، آیه 260.
[21]. فاطر، آیه 3.
[22]. طور، آیه 35 و 36.
[23]. روم، آیه 27.
[24]. عنکبوت، آیه 30.
[25]. معارج، آیه 43.
[26]. بقره، آیه 26.