«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
بعد از استدلالات عقلیه و قرآنیه و بر مبنای عدل که نسبت به برزخ و معاد و حالت برزخیه و حالت معاد به صورت مفصّله بحث شد، فعلاًً بحث ما راجع به این است که قیامت کبری دارای چند بُعد است، بُعد اوّل چگونه است و سابقه دارد یا نه، لاحقه دارد یا نه؟ و بُعد دوم نیز چگونه است که باز سابقه دارد یا نه یا لاحقه دارد یا نه؟ این مطلب را مطرح میکنیم، آقایان روی آن فکر بفرمایید و بر مبنای آیات دقت کنید.
آیا قیامت اولی و ثانیه که قیامت اولی قیام قیامةالدمیر است و قیامت ثانیه قیامةالتعمیر است، این دو قیامت سابقه دارند یا ندارند؟ چه سابقه دارند و چه ندارند، هنگامی که این دو قیامت خواهد شد، آیا بعداً هم مکلفینی را خداوند خلق میکند که عالم تکلیف و عالم دنیا باشد که بعداً هم، بعد از مرگ آنها حیات برزخیهای و یوم القیامة الکبری باشد یا نباشد.
مطلب دیگر این است که این قیامةالتدمیر و قیامةالتعمیر در قرآن به چه وضعی یاد شده است. آیا قیامةالتعمیر و قیامةالتدمیر جدای از یکدیگر هستند یا با هم به صورت مزدوج هستند؟ احیاناً این دو قیامت در قرآن با هم ذکر میشوند و مراد هر دو است. احیاناً اوّل قیامةالتدمیر که قیامةالإماتة است ذکر میشود، بعداً قیامةالتعمیر. و احیاناً قبلاً قیامةالتعمیر ذکر میشود، بعداً قیامةالتدمیر ذکر میشود. من در آیات غور کردم، این تقسیم احتمالی نیست و احیاناً این دو قیامت با هم به طور مزدوج ذکر میشوند. آیهای قیامةالإماتة، بعد قیامةالإحیاء، بعد قیامةالإماتة، بعد قیامةالإحیاء؛ این دو قیامت به هم دوخته میشوند و حساب هم روشن است؛ این دو قیامت دو قیامت هستند یکی قیامت سلب است و دیگری قیامت ایجاب، اما این سلب و ایجاب «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»ی را در قیامت تشکیل میدهند. همانطور که کلمه طیبه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» در کل عقاید ما، افکار ما، علوم ما، اخلاق ما، سلب و ایجابهای ما، اعمال برونی ما، فردی ما، اجتماعی ما باید نقش بگیرد و این نقش دارای درجات و مراحلی است، همچنین نسبت به قیامت، نسبت به موت ما «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» داریم، موت غلط «لَا»، موت صحیح «إِلَّا». نسبت به برزخ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» داریم، برزخ غلط یا عدم برزخ «لَا»، برزخ صحیح «إِلَّا» است. نسبت به قیامت کبری نیز ما دارای نفی و اثبات هستیم ولکن اینجا نفی و اثبات به یک معنا هر دو درست است به یک معنا نه.
به آن معنا که هر دو درست نیست، «لَا» نفی حرف کسانی است که کلاً قیامت را منکر هستند. «إِلَّا» اثبات آن است. اما در بُعد اینکه «لَا» و «إِلَّا» هر دو درست هستند «لَا» قیامةالتدمیر است که کلّ جهان از حالت فعلی خود منسلخ میگردد، «لَا»؛ «إِلّا» مرحله دوم است که جهان مجدداً ایجاد میگردد.
مطلب دیگر که باید تذکّر داد این است: هنگامی که هنگامه قیامةالتدمیر حاصل شد و تمام جهان خلقت «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ»[1] مبتلای به مرگ شدند و نه نابودی، مبتلای به مرگ شدند، آسمان غیر آسمان و زمین غیر زمین و ستارگان غیر ستارگان، کوهها غیر کوهها، دریاها غیر دریاها؛ غیریت که حالت فعلیه حیات و حالت فعلیه زندگی آنها در هر بُعدی از ابعاد است، مبدّل و محوّل گردد. اینکه مبدّل و محوّل میشود این سؤال پیش میآید که بین القیامتین فاصله چقدر است؟ اگر کتاب و سنّت ذکر کرده است قبول، اگر نکرده، لازم نبوده است که ذکر کند. اما این دو قیامت با هم مندغم و ملتحم هستند. حتماً باید انسان بُعد اوّل را بپذیرد و بعداً بُعد دوم را بپذیرد. اینطور نیست که انسانها که از برزخ که مردهاند و انسانهایی که در برزخ نرفتهاند که نمردهاند، اینها بدون تحوّلی به قیامت کبری وارد شوند، بلکه تحوّلی ایجاد میگردد که با این تحوّل قیامت کبری از نظر زمان و از نظر مکان، حساب، عقاب، جنّت، نار، اعراف، شفاعت و غیره تأسیس میشود. این بحثهایی است و بحثهای دیگر هم که ملحق به این است.
آیات مبارکات قرآن راجع به این دو قیامت به چهار صورت بحث کرده است که عرض کردم. گاهی اوّلی را مقدّم، دومی را بعد، گاه دومی را مقدم اوّلی را بعد، گاه هر دو را با هم و گاه اوّلی را ذکر میکند قیامةالتدمیر، بعد قیامةالتعمیر، بعد بالعکس قیامةالتعمیر بعد تدمیر؛ این دو را با هم مخلوط میکند و در هم ادغام میکند، چون هر دو موجب ذِکرَی است. و در کلّ خرابی جهان هستی چه زندگان مکلف و چه زندگان غیر مکلف، چه نباتات، چه جمادات، چه دریاها، چه فضاها که تدمیر میگردند، این تدمیر متوجه به «مَنْ شاءَ اللَّهُ» نمیشود و «مَنْ شاءَ اللَّهُ» در قرآن شریف به تعبیرات گوناگون ذکر شده است.
یک تعبیر همین آیه است که «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» است. مرگ «مَنْ شاءَ اللَّهُ» از حیات دنیا مانند دیگران مرگ نیست، بلکه حیات بالاتری است، بلکه آنها خواب هم در حیات برزخ ندارند. اگر رسول الله و ائمّه (ع) در برزخ خواب داشته باشند، تازه آنجا خواب فقط برای استراحت نیست، اگر خواب داشته باشند، پس در طول ساعات شبانه روز که خدمت آنها سلام میکنیم و عرض ادب میکنیم و تقاضا میکنیم شفاعت کنند، خواب هستند؟ این مطلبی است که بعداً صحبت خواهیم کرد.
تعبیر دیگری که نسبت به این گروه است که این گروه «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» قدر مسلّم محمّد و محمّدیین معصومیین (ع) هستند و همچنین سایر انبیاء اولوالعزم و حتی غیر اولوالعزم. نسبت به اولوالعزم عیسی بن مریم (ع) «أُبْعَثُ حَيًّا»[2] یعنی چه؟ یعنی زنده است و به قیامت منتقل میگردد و نسبت به یحیی (ع) که از انبیاء اولوالعزم نیست، باز «يُبْعَثُ حَيًّا»[3] است، یکی «أُبْعَثُ حَيًّا» و یکی «يُبْعَثُ حَيًّا» است.
- «أُبْعَثُ» برای حضرت مسیح است؟
- «أُبْعَثُ» برای حضرت مسیح است و «یُبعَثُ» برای یحیی است. از این دو چه استفادهای میکنیم؟ این دو نمونه هستند. این دو نمونه، بَعث عیسی بن مریم در حال حیات إلی القیامة الکبری شاهد است بر اینکه بقیه انبیاء اولوالعزم نیز چنین هستند و راجع به یحیی (ع) که از اولوالعزم نیست، باز شاهد است بر اینکه بقیه انبیاء غیر اولوالعزم نبی باشند یا نباشند، رُسل باشند، آنها هم بعث حیّ دارند.
اینها تأیید میکند که «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» این مشیت متوجه به کلّ معصومین است و این معصومین سه بخش هستند؛ یک بخش از انسانها هستند، بخش دوم از جن هستند و بخش سوم از ملائکه هستند. چون این صعقهای که حاصل میشود «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ» همه را در بر میگیرد، کسانی که زنده هستند. کلّ کسانی که – الا زندگی نباتات را بحث نمیکنیم–زنده هستند، این صعقه شامل حال آنها میشود که از «إماته عن الحیاة الدّنیا إلی البرزخ» قویتر است، اما روح در حال صعقه باقی است. این ملائکه را شامل است، انبیاء را شامل است، جن را هم شامل است، چون در میان جن هم رُسلی قبل از رسالت اخیره وجود داشته است، «وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً»؛[4] «نَقْعُدُ» آزاد بودند، بر خلاف قسمتی از روایات که به صورت دیگر مطلب را بیان کرده است. صریح آیاتی از قرآن شریف نفی و اثبات است، اثبات نسبت به رُسل جن است که اینها فرع رسالتهای انس بودند و بر اینها هم وحی به واسطه میشده است، رسول علی الجن بودند «يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»[5] و همچنین آیات دیگر.
«أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ»[6] جن برای جن، انس برای انس، ولو انس محور است و جن فرع است. معصومین در جن که رُسل جن هستند و معصومین در انس که رُسل انس هستند و معصومین بوجهٍ عام بلااستثناء که در ملائکه هستند، اینها «مَنْ شاءَ اللَّهُ» هستند، بقیه از «مَنْ شاءَ اللَّهُ» خارج هستند، چون دلیلی بر دخول آنها در «مَنْ شاءَ اللَّهُ» نداریم.
حالا این جهان خلقت که در این قیامةالتدمیر منفجر میگردد، تعابیر گوناگونی در قرآن شریف نسبت به آسمان، خورشید، ماه، کواکب، انجم این پنج تعبیر را داریم. نسبت به آسمان بوجهٍ عام که کلّ سماوات سبع را شامل است «انْشَقَّتِ»، «كُشِطَتْ»[7] عبارات مختلفی وجود دارد، نسبت به ماه و خورشید: «وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ»،[8] نسبت به خورشید: «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ»،[9] نسبت به انجم: «وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ»،[10] نسبت به کواکب اعم است، انجم کواکبی است که درخشش دارند یا درخشش ظاهری و باطنی، هر دو یا درخشش باطنی تمدّن در آنجا است، اما کل کواکب اینگونه نیستند.
پس آیاتی نسبت به السّماء و السّماوات. «وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ»[11] یا السّماء «وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ»،[12] «إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ * وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ»[13] یا نسبت به خورشید ماه با هم، یا نسبت به خورشید به تنهایی، یا نسبت به انجم که بخشی از ستارگان است که طلوع تمدّن و درخشش تمّدن در آنها است یا درخشش ظاهری است که به چشم ما میخورد و بعضیها کواکب هستند. این نسبت به آسمان و آسمانیها به استثناء فرشتگان.
- [سؤال]
– به استثناء فرشتگان عرض کردم، به استثناء فرشتگان که جزء «مَنْ شاءَ اللَّهُ» هستند و به استثناء آن انسانهایی -یا هر اسمی که داشته باشند- که در بعضی از کرات آسمانی هستند و مانند این انسانها هستند که اگر در میان آنها رُسلی است، آنها هم جزء «مَنْ شاءَ اللَّهُ» هستند.
- [سؤال]
- کل معصومین. آنهایی که معصوم هستند. ما نمونهها را فهمیدیم، نمونه راجع به اولوالعزم: عیسی، غیر اولوالعزم: یحیی.
- از کجا معلوم که این نمونه است؟ شاید میخواهد فقط همین را بگوید.
– فقط ندارد؛ برای اینکه «مَنْ شاءَ اللَّهُ»، کسانی که مورد مشیت ربالعالمین هستند، در چه بُعدی هستند؟ بین یحیی و عیسی چقدر فاصله است؟ بین یحیی و عیسی فواصلی است، ولی هر دو دارای مقام عصمت هستند. کسانی که دارای مقام عصمت هستند-میخواستم این را بحث کنم- مقتضای احترام به مقام عصمت که دارای دو بُعد است، عصمت بشری، عصمت مکلف و عصمت ربانیه که آن عصمت را تبلور میدهد و تأکید میکند و تحقق عمیقتر میبخشد، مقتضای احترام بدنهای آنها است که نپوسد، مقتضای احترام ارواح آنها است که صعقه شامل آنها نشود. البته اشاره است که بعد باید صحبت کنیم.
«إِلّا مَنْ شاءَ اللَّهُ» این نسبت به سماواتیان. نسبت به ارض، نسبت به ارض «وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ * وَ أَلْقَتْ ما فيها وَ تَخَلَّتْ»،[14] «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها»[15] و همچنین: «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَة»[16] راجع به ارض آیات بسیار زیادی است که «زِلْزالَ» شامل حال آن میشود، حرکت شامل حال آن میشود، اندکاک شامل حال آن میشود و وقتی که «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»[17] ارض غیر ارض میگردد که اگر از ارضیان کسی باشد، آن را نمیشناسد. مادّه، مادّه است اما ساختمانها، دریاها، سبزهها، باغها و… وضعیت به طور کلّی در هم نوردیده میشود و طومار حیات ارضیه به کلّی در هم پیچیده میشود. کما اینکه «يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ»[18] طومار وجودی آسمان در هم پیچیده میشود، همچنین نسبت به زمین. نسبت به زمین که ما تعابیر گوناگونی داریم؛ نسبت به جبال هم به همین صورت است. «وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ»،[19] «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً * فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً * لا تَرى فيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً»[20] الی آخر. «سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً»،[21] «هَباءً مَنْثُوراً»،[22] «وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ»[23] و تعبیرات گوناگون.
نسبت به دریاها ما دو نص در قرآن شریف داریم: «وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ»،[24] «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ»[25]، «فُجِّرَتْ» و «سُجِّرَتْ» کدام قبل است و کدام بعد است، اینها هر کدام بحث است. و در بعضی از آیات است که موضعی تدمیر جهان را بحث نمیکند، بلکه کلّی بحث میکند.
آیه اوّل سوره مبارکه حج: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ «أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ»[26] نمیگوید کجا. این «زَلْزَلَةَ» برای سماء است، فقط طومار سماء را در هم میپیچد یا طومار ارض را، یا طومار جبال را، یا طومار انسانها را؟ «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ». این به وجه عام خود است. اما «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» آن خاص نسبت به همین ارضی است که ما در آن زندگی میکنیم یا نه؛ هر کرهای که به نام ارض نامیده بشود، چون مشابه با این ارض است که «وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ»[27] هفت ارض است که با هم مشابه هستند، مشابه در جوّ حیاتی و در جوّ تکلیفی هستند که ممکن است مشابه باشد با کسانی که در این هفت عرض زندگی میکنند از نظر انسانیت و غیره.
اینها سرجمع آیاتی است که در قرآن شریف راجع به انفجار و تدمیر کلّی جهان خلقت وجود دارد «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ». برای «إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ» تعبیر دیگری هم وجود دارد که آن تعبیر برای ما روشنتر است، یعنی بیشتر میتوانیم استدلال کنیم برای اینکه «مَنْ شاءَ اللَّهُ» چه کسانی هستند.
«كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ * وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ»[28] «وَجْهُ رَبِّ» چیست؟ فنا انعدام نیست، فنا از دست دادن این جسم است در حاشیه و از دست دادن حالت حیّ روح نه، حالت ادراک و شعور روح است، اما اگر غشوه حاصل شود این بقاء نیست، غشوه حاصل شود بقاء نیست، فقط اصل روح و اصل حیات موجود است. «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ» البته دو مرحله دارد، الآن هم «فانٍ»، اگر ما در ذوات موجودات بنگریم همه فانی هستند، در جنب حق هیچ نیستند، در جنب حق صفر هستند، این معنای عرفانی قرآنی آن است که از آیات دیگر هم استفاده میکنیم. از جمله انسان که اشرف مخلوقات است «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»[29] فقر إلی الله، فقیر ذات فقر است، نه موجودی که فقر بر او عارض شده است، «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ». این آیه: «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ» این مرحله اولای مرحله اثبات است، همه الآن فانی هستند اما در بُعد دوم که بُعد ظاهری است که أحیاء دارای حیات هستند، دارای شعور و ادراک هستند، دارای عمل و تکلیف هستند، أحیاء ملائکی، أحیاء جنّی، أحیاء انسی، بعداً فانی خواهند شد. در تدمیر و صعقهای که متوجه کلّ جهان خلقت است، نسبت به من کسانی که دارای شعور و دارای عقل هستند، در این مثلّث یا در این مربع انس، جن، ملائکه و کسانی هم که بر حسب اشاره صریحه قرآن شریف در کرات دیگر وجود دارند که «وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَديرٌ».[30]
«كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ * وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ.»، «وَ يَبْقى رَبُّكَ» نیست، «وَ يَبْقى الله» نیست، «وَجْهُ رَبِّكَ» سه مرحله است، یک مرحله که مرحله اصلی و زیرین است، الله است، آن بوده است و خواهد بود، تغیّر و تحوّلی در او نخواهد بود. بُعد دوم ربوبیت است، ربوبیت حادث است. ربوبیت بالفعل چه خالقیت، چه مدبریت، چه هادی بودن، چه رازق بودن، چه موفِّق بودن، حادث به حدوث جهان است، این مرحله دوم است. اما از آنِ او است. ربوبیت او منتقل به دیگری نمیشود، ربوبیت او فعل او است و فعل او حادث است، گرچه در ذات از نظر علم و قدرت و حیات که لامحدود است، این لامحدود بودن قدرت و علم و حیات منشأ ربوبیت فعلی است، ربوبیت شأنی است: «عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومَ وَ خَالِقٌ إِذْ لَا مَخْلُوقَ»[31] بله، این «خَالِقٌ إِذْ لَا مَخْلُوقَ» خالقیت بالفعل نیست، خالقیت شأنی است که خداوند نخواسته است فعلاً خلق کند، بعداً هنگامی که مصلحت دانست و حکمت مقتضی بود، خلق میکند. پس مرحله دوم مرحله ربوبیت است که آن هم به غیر منتقل نمیشود. همانطور که الوهیت پروردگار عالم قابل انتقال نیست، ربوبیت او نیز هم قابل انتقال نیست. مفعول ربوبیت خلایق هستند، ولی مفعول الوهیت چیزی نیست، مفعولی در کار نیست. فاعلیت الوهیت در بُعد ربوبیت البته خلق هستند، اما فاعلیت الوهیت در غیر بُعد ربوبیت فاعلیتی نیست، بلکه اگر فاعلیتی تعبیر کنیم، دوام و بقاء ربالعالمین است بدون تغیّر حال، بدون عمر، بدون زمان، بدون مکان، بدون آغاز، بدون انجام و غیره.
مرحله سوم: «وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ» ربوبیت ربالعالمین در بعضی از مخلوقات صورت گرفته است، در بعضیها کم، در بعضیها زیاد، در بعضیها… ربوبیت تربیتی و تکلیفی را عرض میکنیم، در بعضیها هیچ. بعضیها هیچ سهمی از ربوبیت هدایتی تکلیفی ربالعالمین ندارند که کفّار محض هستند. بعضی از هر دو سهم دارند. «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ»[32] آنکه «ظالِمٌ لِنَفْسِهِ» است که دارای دو مرحله است یا مؤمن است، کار غلط هم انجام میدهد یا همهاش خِصم است، «مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» که عادل است و «مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ» که آنها معصومین و مطهرین هستند.
حالا آنکه «وَجْهُ رَبِّكَ» است بصورةٍ مطلقه، نه وجه رب دارد، نه وجه خلاف، آنکه فقط وجه رب است، در تمام وجود او، در تمام کیان او، در تمام اعمال او، اقوال او، افکار او، نظرات او، در تمام جهات گرفتۀ نور از معرفت رب در تلقّی است و در بُعد عبودیت، در بُعد رسالت، در بُعد دعوت آنچه را و آنکه را و در هر وقتی که ربالعالمین میخواهد، او انجام میدهند. معصومین مطلق در عصمت. کسانی که معصومین مطلق در عصمت هستند، آنها قدر مسلّم و درجه اوّل و رأسالزاویه «وَجْهُ رَبِّ» هستند و باقی هستند، ازلیت ندارند، اما ابدیت دارند، اهل جنّت کلاً ابدیت دارند، چه برسد به «وَجْهُ رَبِّکَ». مگر اهل جنّت کلاً بوجهٍ عام «وَجْهُ رَبِّكَ» هستند؟ به طور مطلق «وَجْهُ رَبِّكَ» هستند؟ خیر. اما اینجا آن قدری که مسلّم این مطلق است، کسانی که وجهه آنها وجهه تربیتی ربالعالمین است بقولٍ مطلق هیچ تخلّفی قصوراً و تقصیراً ندارند؛ اینکه تعبیر کنیم قصوراً، مراد از قصور، قصور عن تقصیر است. و الّا قصور اصلی که انسان نمیتواند آنگونه که خدا شایسته معرفت است بشناسد «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ».[33] و نمیتواند او را آنگونه که شایسته است عبادت کند «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ». ما نمیخواهیم آن را بحث کنیم، ولکن آن حقّ معرفت و حقّ عبادتی که ممکن است در کلّ جهان خلقت آنهایی که دارا هستند، محمّد و محمّدیون (ص) که دارا هستند «وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» بقاء است، این حالت استمراری و حالت بقائی دارد. این یک مقدّمهای بود که قبل از خواندن نصوص آیات حضور برادران عرض کردیم. حالا ما از نزدیک شروع میکنیم: ارض، چه بلایی سر این زمین ما در انفجار آخرین خواهد آمد؟
سوره ابراهیم، آیه 48: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ». اینجا جمع شده است، دو قیامت جمع شده است، ببینید «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» این «تُبَدَّلُ» تدمیر است، «تُبَدَّلُ» افناء است، قیامةالإماتة است و «وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» این قیامت ثانیه است، قیامةالتعمیر است که «یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ»[34] این مرحله دوم است. هر دو مرحله در این آیه مبارکه با هم ادغام شده است «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ». این سیری در آیات به طور مختصر است.
سوره زمر که سوره 39 است، آیه 67: «وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ» الی آخر. «وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ» مگر ارض در یومالتکلیف در قبضه حق نیست؟ بله. پس چرا «وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ» در یوم الإماتة و یوم الإحیاء؟ یوم قیامة الاولی و الثّانیة، چرا؟ برای اینکه این ارض ما و مکلفین این ارض در عالم تکلیف در قبضه تکوینی ربالعالمین قطعاً هستند، اما خداوند از این قبضه تکوینی افاده از بین بردن کل ارض و بعداً افاده تجدید خلقت «فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ»[35] نمیکند. این یک مورد.
تکوینی است که فقط در بُعد تکلیف است. زمین کلاً از بین نمیرود، سماوات از بین نمیرود، پس آن قبضه را خداوند در یومالتکلیف عمل نمیکند. اگر گفتند فلانی، فلان جریان در قبضه او است، قبضه مراحل دارد، تمام جهان خلقت در قبضه ربالعالمین است، کما اینکه ربوبیت ربالعالمین دارای دو مرحله است، مرحله تکلیف، مرحله جزا، قاطی نمیشود. خداوند ربوبیت یوم الجزاء را در عالم تکلیف نمیآورد و ربوبیت یومالتکلیف را در عالم جزاء نمیآورد، قاطی نمیکند. قبضه، قبضه ربالعالمین که در قبضه قدرت و قبضه علم و قبضه قیومیت ربالعالمین است، ارض و کلّ جهان خلقت، این در قبضه بودن ارض یومالتکلیف، قبضه افناء نیست، چون قیامت نیست، قبضه احیاء للقیامة نیست، قبضه حساب نیست، قبضه جزاء نیست، قبضه عقاب نیست، قبضه زوال تکلیف، در دنیا تکلیف است، اما در یومالقیامة قبضهای است که کسی نمیتواند بر خلاف اراده حق چیزی بگوید یا کاری انجام دهد. «فقد فات يوم خلاص فلات حين مناص»[36] اینجا دیگر آنچه از زشت و زیبا در اختیار انسان بوده است بیرون میرود، «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»،[37] «وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ»[38] طومار نامه آسمان وسیع به یمین قدرت ربالعالمین در بُعد عدل و فضل «مَطْوِيَّاتٌ» است.
سوره 56 (واقعه)، آیه 4: «إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا * وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا»[39] در مورد ارض داریم صحبت میکنیم، «إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا» این ارض آنچنان تکان داده میشود که سابقه ندارد، چون ارتجاج ارض و زلزال ارض دارای مراحلی است که قبلاً گفتم، آقایان میدانند.
قبل از اینکه این زمین راهوار گردد متحرک بوده است، بعداً خداوند «هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً»[40] ذلول از ذِل است از ذُل نیست، ذِل یعنی راهوار. حیوانی که چه راهوار است و چه چموش است در هر دو صورت حرکت داریم، راهوار است یا چموش است. این زمین حیوانی بود که چموش بود «هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً» به حرکت افتاد، این حرکت دوم است، حرکت سوم حرکت إماته است، حرکت چهارم حرکت إحیاء است «يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ»[41] «الرَّاجِفَةُ» اسم زمین است، آنقدر حرکات زمین در منطق علمی قرآن بیّن است که از اسماء زمین راجفه است. علم هم به هر کجا رسید نتوانست این اسم را معیّن کند. «يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ» منتها این «الرَّاجِفَةُ»:
1- رجفه تکلیفی؛
3- رجفه راهواری است که الآن در آن هستیم، قبلاً رجفهای بود؛
3- «تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ»؛
4- «تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ».
چهار رجفه. پس از هنگامی که خداوند این زمین را آفرید، تا آن هنگامی که یوم القیامة میشود چهار رجفه و حرکت شدید در این زمین صورت میگیرد. منتها مراحل این حرکات مختلف است، مرحله بسیار قویه رجفة الإماتة است که عبارت است رجفهای که زمین را نابود میکند و رجفه الإحیاء هم که «يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ»[42]. همچنین سوره 69 (حاقه)، آیه 14 «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً». «حُمِلَتِ» به چه؟ حامل دارد. حامل صعقه است، حامل نقره است، حامل رجفة است، حامل زلزال است و تمام اینها با مراتب مترتّبه است که بحث خواهیم کرد، چه قبل است، چه بعد است، از خود آیات استفاده میکنیم.
در نتیجه به قدری این حرکت شدید است که نه تنها در زمین زلزال موضعی ایجاد میکند، ما یک زلزال موضعی داریم که زمین در همین حالی که است، در همین وضعی که است خیلی خیلی حرکت زیادی میکند و نابود میشود، آن زلزال موضعی است. اما این زلزال به اندازهای قوی است که از جای خود هم حرکت میکند، هم در خود حرکات بسیار شدید منفجرکننده دارد و هم زمین را به راه میاندازد.
- [سؤال]
- «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً»[43]، این نفخه واحده این کار را میکند. «فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ * وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً * فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ».[44] «الْواقِعَةُ» چه «الْواقِعَةُ المُمِیتَة» باشد چه «الْواقِعَةُ المُحیِیة» باشد داریم به طور رمزی به آیات اشاره میکنیم.
سوره 73 (مزمل) آیه 14: «يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثيباً مَهيلاً». این «كانَتِ» در اثر این رجفه «يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ» آنچنان رجفه شدید است و زلزال عظیم است که آن قسمتهای بسیار مهم و سنگین زمین که جبال است «كَثيباً مَهيلاً»، یک مشت ریگ میشود. «کَثیب». «کُثبان» یعنی تلّ ریگ، این جبال تلّ ریگ میگردد. همینقدر اینطور میماند؟ خیر، بلکه «وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ»[45] مانند پشمهای زدهشده و بسیار پوک که در هوا همینطور مانند غبار پراکنده میشوند.
این یک واقعیتی است که خداوند بیان میکند، آن وقت در آن زمان وقتی این حالت حاصل میشود، در آیه اوّل سوره حج: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ * يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ» در آن حال مرضعه و غیر مرضعه، یک حالت اضطراب شدید تا بمیرند. یعنی زمانی که زلزله میشود چه میشود؟ من یکی از زلزلهها را به یاد دارم در تهران بودم، یک سخنرانی داشتم، زمانی که زلزله شدید شد، زیر یک کرسی نشسته بودیم، ناگهان کرسی به آن طرف اتاق رفت اصلاً متوجه نشدم، بعد فهمیدیم که زلزله است، بعد وحشت کردیم.
اما آن زلزال کلّی ارض که زلزال موضعی است و اضافه بر زلزال درجایی و درونی، زلزال برونی هم وجود دارد که حَمل است، در آنجا آناً که انسان نمیمیرد، یک وحشتزدگی شامل حال انسان میشود که کل بشریت فریاد بلند میکنند: «وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها».[46]
«يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثيباً مَهيلاً». و همچنین سوره 84 (انشقاق)، آیه 3: «وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ * وَ أَلْقَتْ ما فيها وَ تَخَلَّتْ» به بیت الخلاء میریزد، تخلّی میشود، «وَ أَلْقَتْ ما فيها وَ تَخَلَّتْ» چنانکه در آیات زلزال من این مطلب را میفهمیم.
و همچنین سوره 89 (فجر)، آیه 21: «كَلاَّ إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا»؛ الی آخر «فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا».[47] و همچنین سوره کهف، آیه 47: «وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً» ارض الآن بروز ندارد، چطور؟ نه در ظاهر و نه در باطن بروز دارد. در ظاهر کوهها، ساختمانها، درختها و… مانع از این است که افق، افق مطلق باشد. دوم: در درون زمین مردههایی که هستند، طلاها و جواهرات و معادن که هستند، بروز ندارند. ولی از طرف دیگر زمین بیرون میآید، «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها * وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها» اثقالی که چه طالب هستند و چه مطلوب هستند، چه انسانها و غیر انسانها از مکلفین هستند و چه مطلوبهای انسانها از جواهر و معادن زمین، اینها بروز پیدا میکنند «وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً».
و همچنین سوره کهف، آیه 47: «وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ» تسییر است، باز مثل ارض، همانطور که حرکت ارضی حرکت درجایی نیست که منفجر درجایی بشود، بلکه حمل و سیر است، در جبال هم در موضع خود نابود میشود «كَثيباً مَهيلاً» بعد حرکت شدید، بعد تبدیل میشود «كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ».
بعد آیاتی که راجع به جبال است، این آیات راجع به ارض بود الّا آیه اخیره که برای شما خواندم. آیات جبال: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً»[48] الآن در تاکتیکهای جنگی نسف بسیار مهم است، نسف ویران کردن و به طور کلی منفجر کردن، خانهای را نسف کردند، به طور کلی اثر آن از بین رفت و نابود شد. حالا جبال نسف میشود. ما یا یک نسف بعضی داریم و یک نسف کلّی داریم، نسف بعضی مثل اینکه پایه را خراب کنند، اما درِ آن، دیوار آن پیدا باشد، اما نسف یعنی کلّی تمام خاک و خاکستر گردد، اصلاً به طور کلّی آثار خانه که از نظر خانگی از بین رفته است، بلکه از نظر اجزاء خانه هم به طور کلی از بین رفته است.
«وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ»،[49] «وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً»[50] جبال به طوری تسییر میشود که در اصل جبال معلوم و در قاعده جبال، نه اینکه یک مقدار بماند، نخیر «فَكانَتْ سَراباً» اینقدر برّاق میشود که خورشید گرفته است، از دور میبینی خیال میکنی که آن آب است. سراب جای صافی است که خورشید نور میدهد و شما از دور مثلاً کسی که تشنه است، خیال میکند آب است «إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ».[51] و همچنین در سوره 101 آیه 5، سوره قارعه: «وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» و بعد هم آیاتی دیگر که در مورد آنها به طور اجمال بحث میکنیم.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. نمل، آیه 87؛ زمر، آیه 68.
[2]. مریم، آیه 33.
[3]. همان، آیه 15.
[4]. جن، آیه 9.
[5]. انعام، آیه 130؛ الرحمن، آیه 33.
[6]. انعام، آیه 130.
[7]. تکویر، آیه 11.
[8]. قیامت، آیه 9.
[9]. تکویر، آیه 1.
[10]. همان، آیه 2.
[11]. زمر، آیه 67
[12]. تکویر، آیه 11.
[13]. انشقاق، آیات 1 و 2.
[14]. همان، آیات 3 و 4.
[15]. زلزله، آیه 1.
[16]. الحاقة، آیه 14.
[17]. ابراهیم، آیه 48.
[18]. انبیاء، آیه 104.
[19]. تکویر، آیه 3.
[20]. طه، آیات 105 تا 107.
[21]. نبأ، آیه 20.
[22]. فرقان، آیه 23.
[23]. معراج، آیه 9.
[24]. انفطار، آیه 3.
[25]. تکویر، آیه 6.
[26]. حج، آیه 1.
[27]. طلاق، آیه 12.
[28]. الرحمن، آیات 26 و 27.
[29]. فاطر، آیه 15.
[30]. شعراء، آیه 29.
[31]. الكافی، ج 1، ص 141.
[32]. فاطر، آیه 32.
[33]. بحار الأنوار، ج 68، ص 23.
[34]. معراج، آیه 43.
[35]. نازعات، آیه 14.
[36]. الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 11، ص 25.
[37]. غافر، آیه 16.
[38]. زمر، آیه 67.
[39]. واقعه، آیات 4 و 5.
[40]. ملک، آیه 15.
[41]. نازعات، آیات 6 و 7.
[42]. معراج، آیه 43.
[43]. الحاقة، آیه 14.
[44]. همان، آیات 13 تا 15.
[45]. قارعة، آیه 5.
[46]. زلزله، آیه 3.
[47]. واقعه، آیه 6.
[48]. طه، آیه 105.
[49]. مرسلات، آیه 10.
[50]. نبأ، آیه 20.
[51]. نور، آیه 39.