…آن موانع را برطرف کرد و دل او را آماده کرد که این توبه کند. پس مرحله اوّل «تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»[1] است. مرحله دوم «لِيَتُوبُوا»[2] است که به خدا برگردد. مرحله سوم «تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» است. پس دو مرحله توبه الهی است و توبه تائب بین التوبتین است.
رجوع؛ اوّل خداوند رجوع به رحمت به سوی این شخص گناهکار کند که این شخص گناهکار موفق به توبه بشود. وقتی موفق به توبه شد و توبه کرد، بعداً خداوند توبه او را میپذیرد. پس «تابَ عَلَيْهِ» دو مرحله است. «تابَ عَلَيْهِ لِيَتُوبُ»، «تابَ عَلَيْهِ» که تقبّل توبه است. و این توبه که مربوط به وسط است، این دارای شرایطی است. 87 آیه راجع به توبه است. غَفر، تمام اینها یک مطلب است. غَفر، 234 آیه با صیغ گوناگون: «وَ اسْتَغْفِرْ»،[3] «اغْفِرْ»،[4] «يَسْتَغْفِرْ»[5] و… عفو: 39 آیه در قرآن شریف در باب عفو است، استعفاء، «تَعْفُوا»،[6] «اعْفُ»[7] و ما إلی ذلک.
حالا آن چیزهایی که میتواند شفیع باشد، این شفاعت چه کار میکند؟ عرض کردیم که شفاعت سه کار میکند: یا مقام را بالا میبرد یا در آن حد نگه میدارد که پایینتر نیفتد، مخصوصاً در بُعد تکلیف یا اینکه گناهان را کم میکند یا برطرف میکند. یکی از شفیعها توبه است، با شرائط آن. دوم انجام کبائر حسنات «إِنَّ الْحَسَناتِ»ِ، «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»،[8] تا «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»[9] حسنات، حسنات کبیره است. سیّئات گناهان کوچک است. ثوابهای بزرگ اگر انسان انجام بدهد، چه در بُعد عقیدتی و چه در بُعد عملی، این سیّئات را از بین میبرد، دیگر توبه نمیخواهد. انجام دادن واجبات بزرگ به طور اتوماتیکی سیّئات را چه سلبی باشد و چه ایجابی باشد از بین میبرد. سیّئات ایجابی یعنی واجبهای کوچکی را که انسان انجام نداده است، اگر واجبهای بزرگ را متلزم باشد انجام دهد، واجبهای کوچک را بدون توبه، بدون استغفار خداوند میبخشد. این جهت ایجابی بود.
سلبی: سیّئات سلبیه گناهان کوچک است، گناهان کوچک و واجبات کوچک را اگر احیاناً واجبات کوچک را ترک کرده و احیاناً گناهان کوچک را انجام داده است «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» البته اذهاب هم دارای مراحلی است. یک اذهابی است که اصلاً نمیگذارد سیّئات بیاید که «حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا تُضِرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»[10] به این معنی است، یعنی نمیگذارد سیّئه بیاید. اگر هم بیاید گناه کوچک است و چون آن ثواب بزرگ است، این را از بین میبرد که در تمام مراحل باید بحث بکنیم. پس این شفاعت دوم: انجام کبائر حسنات.
سوم: در سوره نساء «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً»[11] اگر انسان گناهان بزرگ را ترک کند، خداوند کوچکها را میبخشد. اینجا هم شفاعت است، چه چیزی شفیع است؟ شفیعی که خود را به انسان جفت میکند که خداوند گناهان کوچک را ببخشد، چیست؟ استغفار نیست، توبه نیست، بلکه ترک کبائر سیّئات است. مثلاً در باب زنا، «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى»،[12] معنی «لا تَقْرَبُوا الزِّنى»، «لَا تَزنِ» که نیست. نزدیک نشوید. چیزهایی که انسان را نزدیک به زنا میکند. نگاه کردن روی شهوت، روی ریبه، دست زدن، چه کردن، اینها سیّئات است. اینها سیّئاتی است که اگر انسان کلاً زنا نکند، احیاناً اگر از دست او، از چشم او بپرد، نگاه کرد، اگر توبه هم نکند، در اینجا «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» این حجاب داشتن، این نگاه نکردن، این دست نزدن، این تنها نبودن، تمام اینها برای این است که به آن آخر نرسد، اگر احیاناً به آخر نرسید و از دست او، از چشم او، این سیّئات کوچک گذشت، این بدون توبه، به شرطی که البته تکرار نداشته باشد، چون خود تکرار سیّئات از کبائر است. این مرحله سوم است.
این مرحله سوم، مرحله دیگر هم دارد. احیاناً اگر انسان واجبات بزرگ را انجام بدهد، واجبات کوچک که سیّئات ایجابی است و محرّمات کوچک که سیّئات سلبی است، این بخشیده میشود، ولی احیاناً اضافه بر اینکه اگر انسان یک عمل بسیار بزرگی، واجبات بزرگی را انجام داد یا محرّمات بزرگی را ترک کرد، احیاناً نه گناهان کوچک بخشیده میشود، «َأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[13] خدا سیّئات را برمیدارد، به جای آن حسنه میگذارد. این بسیار مهم است. فقط یک آیه در قرآن است، ملاحظه بفرمایید که بعضی کسان هستند آنقدر حسنات آنها بالا است و آنقدر ترک کبائر آنها بالا است، آنقدر عزیز عندالله هستند که خدا سیّئاتی هم که آنها دارند برمیدارد، «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ» این هم شفاعت است. این مرحله سوم است. چهارم: ترک کفر «إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ».[14]
برای رفع خستگی یک جمله فقهی عرض کنم. ما در جلسه فقه آقای خویی (رض) بودیم، ایشان یک شب تشریف آوردند و خوب عدّهای از بزرگان تشریف داشتند که طراز اوّل فقها بودند، بعضی از آنها از مراجع شدند. ایشان فرمودند که من زیاد جستجو کردم در سند حدیث جبر، دیدم سند ندارد. بنابراین ما به حدیث جبر عمل نمیکنیم. «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»[15] ما به این عمل نمیکنیم، فتواهایی که بر این مبنا دادید، ما قبول نداریم. به ایشان گفتم که خوب شما آیه جبر را چه کار میکنید؟ فرمود: مگر آیه داریم؟ گفتم: بله «قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا» این که بهتر دلالت دارد. فرمودند: شما برای همه چیز آیه دارید؟ گفتم: خدا برای همه چیز آیه دارد. حالا در هر صورت، خدا تمام محرّمات را و تمام واجبات را بلااستثناء در قرآن ذکر کرده است. حالا این ترک کفر.
پنجم: رحمت الهی. مگر خود رحمت الهیه شفیع نیست؟ اصلاً همه الهیه است. روی قرار ربالعالمین است، بر مبنای قرار ربالعالمین است که «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى»،[16] «مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»[17] این شفاعت در سه بُعد آن، تا خدا اجازه ندهد، این حق ندارد که شفیع بشود و حساب شفیع شدن حسابی است که بعداً عرض خواهیم کرد. رحمت الهی «وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيٍْء»[18] این رحمت خداوند به این شیء، به این موجودی که مستحق عذاب است، اگر رحمت خداوند ضمیمه نشود به این آدمی که مستحق عذاب است، اصلاً عذاب نمیرود یا عذاب کم نمیشود. در کل مراحل خداوند عذاب موردِ استحقاق را کم میکند، چون تمام اینها شیء هستند که ما قبلاً بحث کردیم.
ششم: مزید ایمان. کسانی که مؤمن هستند، اگر ایمان آنها بیشتر شد، این اضافه ایمان شفیع است در کلّ مراحل.
هفتم: در اثر شفاعت است، آخر مرحله شفاعت است. در آخرین مرحله «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى»[19] که مقام شفاعت کبری است. کسانی که دارای مقام شفاعت هستند، بعد از همه مراحل است. اگر همه این مراحل طی شد که توبه بود، که انجام کبائر حسنات بود، که ترک کبائر سیّئات بود، که ترک کفر معلوم بود، که رحمت الهی بود، که مزید ایمان بود. البته در توبه همان استغفار و عفو و همه اینها هست، در تمام این مراحل وقتی که گذشت و هنوز این گناه باقی است و هنوز این گناه جبران نشده است، در آخر شفاعت است که این مربوط به اشخاصی است در سه بُعد. این شفاعت داری سه بُعد است: یک بُعد مشفَّع، اینطور نیست که هر کسی مورد شفاعت واقع بشود. اینکه نقل میکنند که یزید برای امام زینالعابدین پیغام فرستاد یا سؤال کرد: آیا من میتوانم توبه کنم یا نه؟ توبه شفاعت است. در روایت میگوید که بله، شما توبه کنید، قبول میشود، ولی موفق به توبه نمیشوید.
این در حقیقت تناقضی است که اگر شما توبه کنید… آخر مثلاً یزید توبه کند؟ کسی که همه عالم را به هم زده، چنین کرده، چنان کرده، دوست دارد مثلاً توبه کند؟ مثل اینکه شیطان بیاید توبه کند. شیطان بیاید بعد از هزاران سال گناه کردن توبه کند که چه مثلاً؟ یعنی میتواند تمام کسانی که گمراه کرده است برگرداند؟
– همین که جلوی جنایتهای بعدی او را بگیرد…
– قبلی چه؟ بعدی مطلبی نیست، بعد از آن، از اینجا به بعد کاری نکند، به او کاری نداریم، ولی قبلی چطور؟ قبلی این همه ظلم کرده است. پس شفاعت سه بُعد دارد، این مرحله اخیره است.
1- یک بُعد این است که مشفَّع باید شایستگی داشته باشد. «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى» اینجا روایت امام رضا (ع) است که «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِينَهُ وَ هُوَ مَنْ سَاءَتْهُ سَيِّئَتُهُ وَ حَسَّنَتْهُ حَسَنَتُهُ»[20] باید قبول داشته باشد که چیزی در کار است.
2- شافع، هر کسی نمیتواند شافع بشود.
3- گناه مورد شفاعت؛ گناه مورد شفاعت، این نیست هر گناهی مورد شفاعت واقع شود، گناهی که بشود شفع بشود. اصولاً معنی شفع همین است. اگر انسان هیچ پولی در جیب خود ندارد و برود لباس بخرد، بعد بیاید اینجا بگوید: تخفیف بده، خوب اصلاً ندارد، شفاعت معنا ندارد. شفاعت اینجایی است که پول دارد، کم دارد. در آنجایی که انسان صلاحیت دارد، ولی صلاحیت کامل نیست، نقصان دارد، آن نقصان با شفیع، آن هم به اذن الله میتواند برطرف کند. این مراحل شفاعت است.
ما بحث اوّلی را که داریم بحث توبه است که به تعبیرات گوناگونِ توبه، استغفار، عفو، غفر و ما إلی ذلک و این بحثها یک بحثهایی است که متأسفانه شسته و رفته در میان ما نیست. چون در روایات ما که تناقضات اینطور زیاد است، در نوشتهها و افکار ما هم که اینطور، ولی بر محور قرآن نیست.
یادم است یکی از کسانی که به عنوان مرجع معرفی شدند در این هفت نفر که ایشان را دوست داریم، ولی میخواهند رساله بدهند و با هم، همدوره بودیم. از فیضیه عبور میکردیم، ایشان در باب توبه مطلبی گفت، گفتم: آیه این است. گفت: آیه را چه کار کنیم؟ گفتم: اگر آیه را کار نداری که چه عرض کنم! این یک جریانی است که به طور کلّی ضد قرآن، به طور تقصیر یا به طور قصور حاصل شده است.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
ما در رجوع إلی الله در چهار حالت و نه در سه حالت قبل، در رجوع إلی الله در چهار حالت از حالات خود، در قرآن شریف پنج الی شش لفظ داریم؛ یکی خود لفظ رجوع است که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونََ»[21] چه رجوع بالموت و قیام قیامت کبری باشد که رجوع غیر اختیاری است و چه رجوع اختیاری در عالم تکلیف باشد. تعبیر دیگر، تعبیر توبه و اوبه است. توبه و اوبه تقریباً یک معنا دارند. توبه إلی الله، یعنی رجوع إلی الله. اوبه إلی الله هم یعنی رجوع إلی الله. «إِنَّهُ أَوَّابٌ»[22] که راجع به ایوب (ع) است، راجع به سلیمان است و دیگران از معصومین است علی مراتبهم، یعنی دائمالرجوع إلی الله و این دوام الرجوع إلی الله یا اصل رجوع إلی الله دارای چهار مرحله است.
اصولاً یک اتصالی است که بدون اختیار خلق با الله حاصل است. چون خلق از قبضه علم محیط و قدرت محیطه و قیومیت محیطه ربالعالمین خارج نیست. چه جهان بخواهد و چه جهان نخواهد، هیچ فاصلهای بین خالق و مخلوق در بُعد قیومیت وجود ندارد. هر قدر بخواهد فرار عن الله کند، مکلف یا غیر مکلف و یا بیتفاوت باشد از یدِ قدرت و از ید علم و از ید قیومیت ربالعالمین طبعاً خارج نیست. این جای خود است. اما قُرب معرفتی و قُرب عملی و قُرب عقیدتی از برای عارفان و معتقدان و عاملان، این یک جریان اختیاری است که با عوامل و وسائل خود حاصل میگردد.
حالا این توبه که از مکلّف است طبعاً، توبه إلی الله است و توبه الله به سوی مکلف، توبه علی است، ما یک توبه إلی داریم و یک توبه علی. یک توبه إلی و یک توبه علی داریم. توبه إلی از تائب إلی الله است، از خلق است. «يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ»[23] و «يرجع الى اللّه» علی غلط است. و اما خداوند «تاب علیه» است، «تاب إلیه» نیست. تاب علیه است. خداوند که به سوی بنده خود رجوع نمیکند، چون دور شده است. خدا که دور نمیشود، بنده است که از خدا با عصیان خود از نظر زلفا و از نظر قرب و معرفت دور میشود، بعداً توبه إلی الله میکند. این ظلمتی را که بین او و حق بر اثر عصیان ایجاد شده است، با وسائلی که خداوند مقرّر کرده است، یک یا دو یا سه یا چهار یا پنج که در آیات گوناگون است. این توبه إلی الله و رجوع إلی الله است. نه در بُعد تکوّنی و نه در بُعد تکوینی و نه در بُعد کونی، بلکه در بُعد معرفتی که اگر گناه کند، معرفت او کمتر، عقیده او کمتر، قرب او کمتر شده است و اینجا عن الله بُعد پیدا کرده است، نه بُعد مکانی، نه بُعد زمانی که خدا مکان ندارد، قرب او مکانی نیست و زمان ندارد، قُرب او زمانی نیست. بلکه بُعد مکانتی است. از نظر منزلت، از حق سبحانه و تعالی دور شده است و خداوند هم به او منزلتی در این بُعد دوری نمیدهد.
حالا، این رجوع إلی الله، توبه إلی الله، اوبه إلی الله و عفو که از همین تعبیر است. رجوع إلی الله و توبه إلی الله، اوبه الى الله، عفو الله. «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»[24] و از اینطور تعابیر. همه اینها در یک نقطه درخشان ترکیز میشوند که برگشت معرفتی و منزلتی و مکانتی به سوی الله دارند. این برگشتها دارای مراحلی است؛ آیا در برگشت إلی الله باید آن سه مرحلهای که دیروز عرض کردم باشد یا مرحله چهارم هست؟ سه مرحلهای که در توبه إلی الله است که بعد از توبه الله علی العبد است، سه مرحله آن یک جنبه ایجابی است و یک جنبه سلبی است و یک جنبه بین المرحلتین است. جنبه ایجابی که ترفیع درجه است، به سوی الله برگشت میکند، استدعا میکند، دعا میکند، چه میکند، چه میکند که خداوند مقام بالاتری را به او عنایت بفرماید.چنانکه در صلواتهایی که بر رسولالله (ص) میفرستیم، خداوند مقامات بالاتری را به حضرتش عنایت میفرماید. همچنین ابراهیمها و موسیها و غیر اینها از معصومین علی مختلف درجاتهم، اگر رجوع إلی الله میکنند، یک بُعد آن، بُعد ایجابی برای ترفیع درجه است. بُعد دوم مرحله مقابله است، کسی که معصوم نیست و اگر احیاناً عادل هم باشد ولی گناه کرده است، این رجوع إلی الله است، اوبه و توبه إلی الله است و استدعای عفو است که این نقصان برطرف شود. لااقل به حالت قبلی برگردد. این بُعد دوم است که دو بُعد متقابل است.
بعد سوم عبارت است از اینکه خدایا، به سوی تو برگشت میکنم و به تو توجه میکنم که من را پایینتر نبری. عصیان که به من هجوم کند، من مبتلا نشوم. کما اینکه راجع به یوسف (ع)، این التجاء را به سوی الله کرد در آن موقعی که عصیان با کل عوامل برونی و درونی آن به یوسف (ع) توجه کرده بود. همان حالت بماند، بالا نروم، پایین هم نیفتم، به همین وضع باشم که هجوم عصیان من را از خود جدا نکند.
این سه مرحله است، اما مرحله چهارم هم داریم، ما لفظ مرحله چهارم را میگوییم، نمیفهمیم. مرحله چهارم است که این شخص دائم الاتّجاه من الله است. «لا خوفاً من ناره و لا طمعا فی جنته و لا ترفیعاً لمقامه» ترفیع میشود، خودش اتوماتیک ترفیع میشود «لا ترفیعاً لمقامه و لا حطّاً عن سیئاته و لا إبقاءً لحالته» این توجه به حق میکند، چون حق است ولو او را بزند، ولو بکشد، ولو به جهنّم ببرد، ولو به بهشت نبرد. این بالاترین مقام است، بالاترین مقام توبه إلی الله و اوبه إلی الله و رجوع إلی الله و عفو، چشمپوشی کردن، بالاترین مقام است که فقط «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» را […] چون الله هستی، من به تو توجه میکنم، چون الله هستی، من دلباخته تو هستم. چون الله هستی، معبود من هستی. چون الله هستی، معروف من هستی. چون الله هستی، مطیع تو هستم. دیگر نظر دیگر ندارم، نه مقصود بالا رفتن است، نه مقصود این است که دست من را بگیر پایین افتادم. مقصود اینها نیست، درست است اینها در ضمن است، چون که صد آمد نود هم پیش ماست. کسی که از خود گذشته و از جان گذشته و از همه چیز گذشته است و فقط زندگی او «أَوَّابٌ» دائمالرجوع است، یک آن خالی از رجوع إلی الله نیست. به طور متصل، چنانکه برق آناً فآناً خاموشی و روشنی است، خاموشی و روشنی، اینجا خاموشی در کار نیست. این سیم برقی که متصل است به الله در توبه إلی الله و اوبه إلی الله و رجوع إلی الله و عفو من الله، اصلاً این نمیخواهد فاصله بشود. این «أَوَّابٌ» است، این توّاب إلی الله است. الله توّاب علی العبد است و این تواب إلی الله است این مرحله چهارم.
پس اینطور نیست که هر جا لفظ توبه دیدیم، بگوییم بله این گناه کرده و توبه میکند یا میخواهد در آن حالت بماند یا میخواهد مقام بالا رود، نه، کسانی هستند که «مَا عَبَدْتُكَ طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ وَ لَا خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ»،[25] این رجوع عبادت است، رجوع معرفتی و قلبی و علمی عبادت است. رجوع تسلیمی عبادت است. رجوع اراده عبادت است. رجوع کلّی که «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»[26] این عبادت است. هیچ چیزی هم نمیخواهد، عبادت احرار است، بقیه غیر احرار هستند، ولو خداوند غیر احرار را میپذیرد. کسانی که در بُعد پایین «خَوْفاً مِنْ نَارِكَ»، باشد، بالاتر «طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ»، باشد.
در دنیا هم اگر برای اینکه خداوند به ما چنین و چنان دهد، ما عبادت میکنیم، این را ندارد. خداوند جلوی خطرات را میگیرد، عبادت میکنیم، نه. خداوند به این حالت ما را نگه میدارد، عبادت میکنیم، نه. این مطلبی است که ما نمیتوانیم بفهمیم، فوق فهم ما است. چون فوق تصمیم ما است، فوق ادراک ما است، فوق معرفت ما است و فوق عمل ما است که پس همین تکرار «مَا عَبَدْتُكَ طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ وَ لَا خَوْفاً مِنْ نَارِكَ و لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكِ» پس اینطور نیست که این مقدمات این مطلب را برساند که آیات هم بسیار دارد. آیات بر این مطالب بسیار داریم. اینطور نیست که اگر گفته شد تاب إلی الله یا «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ»[27] توبه، غفر، عفو، اوبه، رجوع، این پنج و شش تعبیر اینگونه است. در غفر هم قبلاً ما صحبتهایی کردیم که «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ»، یا «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ»[28] ببینید غفر گناه نیست، اصلاً اصل غفر غیر گناه است. این غفر، مغفر از غفر است. مغفر این کلاهخودها و کلاههای آهنین که سرباز روی سر میگذارد. آیا سرباز قبلاً سر او زخم خورده، کلاه آهنین میگذاردکه این مغفر است؟ خیر، میگذارد که نخورد. اگر هم خورده دوباره نخورد. باز نخورد، خراب نشود.
پس اصل غفر این نیست که گناهی در کار است که خداوند میپوشاند، خیر، گناه نیاید، برای اینکه گناه نتواند حمله کند، به انسان نرسد. خداوند این را غفر میکند. همانطور که سرباز در جبهه جنگ زره میپوشد که غفر بدن شود و کلاهخود میگذارد که غفر سر شود و گودی درست میکند که غفر از بمباران شود. این هم مغافر است، مِغفر است. یعنی بمب خورده، حالا بعداً میرود سریع خود را پنهان میکند؟ به سر او تیر خورده، حالا بعد این را میگذارد که… نه، مرحله اولای غفر، پوشش، پوششِ اینکه پوشیده و محفوظ بشود از خطراتی که به او هجوم میکند. حالا، رسولالله (ص) که «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ» یا «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنينَ» مؤمنین مطلب دیگری است. رسولالله را، غفر او، خود رسالت و نبوّت علیا معنا میکند و مؤمنین را علی درجاتهم، همان درجات است. ایمان قوی، ایمان ضعیف یا چه، یا چه، آن مراحل معنا میکند.
اینکه رسولالله (ص) میفرماید: «إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً»[29] حساب دارد، این مرّات، مرّات متواصله است. نه فقط در بیداری، بلکه در خواب. این اوبه إلی الله است دائماً. دائماً اتّجاه إلی الله است، خدایا بپوشان. خدایا بپوشان در کل مراحل، نه گناهی که شده است بپوشان، عذاب نکن. خیر، گناه نیاید، عصمت در مقام باقی باشد، پوشش، لطمهای به این عصمت نخورد، پوشش، عصمت بالاتر برود، پوشش، درجات عصمت به طور متتابع و متعالی همینطور إلی غیر النهایة بالا برود، پوشش، تمام اینها غفر است. استغفار، مگر گناه کرده است؟
اگر ما به عمق معانی لغات توجه کنیم، این حمق عارض ما نخواهد شد که بگوییم: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ» یعنی «لِیَغفِرَ لِأُمَّتِكَ» معنا ندارد. شما یک شخص عادی را، این آدمی است که عادی است و گناهی از او معلوم نیست، ولو معصوم هم نیست. اینکه من گناهان شما را میبخشم، یعنی گناهان همسایگان شما که عرق خوردند، این حرف غلط است. اینقدر قرآن غیر فصیح است؟ اینقدر قرآن غیر بلیغ است؟ اینگونه بر سر قرآن میزنید؟! روایت جعل میکنند، این شدُرُسنا است. طرف داشت قرآن را استنساخ میکرد، رسید به «شَغَلَتْنا»[30] گفت: قرآن غلط ندارد، نوشت شدرسنا. «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ»، «لیغفر ذنب امّتک»، «لَكَ اللَّهُ» آقا مکه را خدا برای چه کسی فتح کرد؟ مکه را برای پیغمبر فتح کرد یا برای امت؟ «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّه مِنْ ذَنْبِكَ» آقا نگو، اگر بلد نیستی جواب نده. ما اگر لغات قرآن را بر محور صحیح و در همان مبنایی که در زمان وحی، وحی شده است و اصلح معانی و اصح معانی و ابین معانی در آنجا مراد شده است، در نظر بگیریم، هیچ وقت دچار مشکل نمیشویم. اینکه تشابه در آیات برای ما حاصل میشود، برای اینکه خود ما از معرکه دور هستیم و از مبدأ دور هستیم.
یک حدیث از دو معصوم، امام صادق (ع) و امام رضا (ع) است که «الْمُتَشَابِهُ مَا اشْتَبَهَ عِلْمُهُ عَلَى جَاهِلِهِ»[31] تشابه لغوی، تشابه معنوی، تشابه در کل ابعاد، کسانی هستند که اصلاً به طور کلی آن طرف معرکه هستند، همه قرآن برای آنها متشابه است. الفاظ آن هم متشابه است. یکی از استادهای عربی که از کویت آمده بود و اهل قرآن هم بود و از کار زیاد فوت کرد، ما در دارالتبلیغ عربی درس میدادیم، در دارالتبلیغ صد طلبه بودند، میخواستند لیسانس بگیرند. گفت: یک روز من آیهای از انجیل عربی خواندم و گفتم: آقایان میشود بفرمایید این آیه، آیه کدام سوره است؟ همه گفتند: باید مراجعه کنیم، گفتم: شما آیه عربی انجیل را با آیه قرآن تمیز نمیدهید؟ شما حوزه مبارکه علمیه هستید و میخواهید لیسانس بگیرید؟ اینقدر دوری از قرآن، حتی از الفاظ قرآن.
توبه، دیروز عرض کردیم که توبه سه مرحله است. یک مرحله «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا» سوره توبه، آیه 118، «وَ عَلَى الثَّلاثَةِ فِی الَّذينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ» این سه نفری که تخلّف کردند از جنگی که با معیت رسولالله (ص) بود. «وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّه إِلاَّ إِلَيْهِ» یعنی گناه بسیار بالا است، گناه آنقدر بالا است که هیچ وسیلهای از برای رفع گناه نیست. بلکه «مِنکَ إلَیک» «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا» چون گناهان فرق میکند. اگر گناه، گناه عادی است و شخص مؤمن گناه کرده است، خوب این باب توبه باز است، به سرعت توبه میکند. اما گاه گناه آنقدر بزرگ است، آنقدر بزرگ است که ایجاد یک ظلمت عمیقی کرده است بین عاصی و معصی که اگر خداوند به او روشنیای ندهد و رجوع علیه نکند و رحمتی را به او متوجه نکند، این حالت توبه از برای او حاصل میشود، گناهان فرق میکند. پس اینطور نیست که در کل گناهان اینطور باشد. خیر، اینطور نیست که در کلّ گناهان «تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»[32] لازم است، نخیر، برای آن گناهی که فاصله آنقدر شده است که اگر خداوند این را به حال خود بگذارد، همینطور «بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»[33] آن سیّئه آنقدر بزرگ است، به حال خود بگذارد، سیئات بعد و بعد و بعد که احاطه به او پیدا میکند و لذا آیه را از روی قرآن میخوانیم که بدانیم این سه مرحله برای کجا است.
در بقیه مراحل نیز چنین است. اینطور نیست که در بقیه مراحل که گناه کوچک است، انسان به خودی خود موفق به توبه بشود. نه، در آنجا خداوند «تَابَ عَلَيْهِ» باید باشد، باید مقداری بال و پر رحمت را به روی او باز کند، اما ضرورت این مرحله عصیانِ بالا بسیار بالاتر است و ضرورت اینجا پایینتر است که «تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ» خداوند این را لایق میداند و به رحمت خود رجوع میکند «عَلَيْهِ»، «عَلَيْهِ» احاطه است، یعنی «الله برحمته» رحمتی به او توجه میدهد، نوری که به وسیله آن نور حالت توبه حاصل شود «حَتَّى يَتُوبَ إِلَى اللَّهِ».
در قرآن شریف آیات متعدد از توبه الله علی العبد داریم و توبه عبد إلی الله داریم، در دو آیه است از جمله این آیه «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ» یا آدم، عصیان آدم نمونه است دیگر. بزرگ که نبوده، عصیان آدم کوچکترین عصیان بود با ادلّهای که در جای خود هست و بحث کردیم و در تفسیر نوشتیم. «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ»[34] «تَابَ عَلیهِ» دوم، یک «تَابَ عَلیهِ» اوّل است که خداوند کلماتی را به آدم یاد داد که متوجه به این کلمات شود و به وسیله این کلمات توبه إلی الله بکند. بعد از اینکه توبه إلی الله کرد، بعد از تلقی کلمات «فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ» ببینید این هم سومی است. «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» یعنی الله «تَابَ عَلَيْهِ»، نه «تاب آدم علیه». آدم توبه علیه نمیکند، توبه إلیه میکند. اینجا که آدم میخواهد توبه کند «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى * ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى»،[35] این «تابَ عَلَیهِ» که خداوند در مرحله دوم به عبد برگشت میکند که توبه را قبول میکند، مرحله اوّل این است که به آدم کلماتی را القاء کرد. «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ» آدم این کلمات را که تلقی کرد، نتیجه توبه الله علیه بود در مرحله اولی و بعد از توبه الله علیه در مرحله اولی، این کلمات را که آدم تلقی کرد که ما در بعضی کتب آسمانی و در روایات داریم: «يَا رَبِّ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَيَّ»[36] این هم یکی از ابعاد آن است. این کلمات که کلمات الله العلیا بود، آدم (ع) تلقی کرد و گفته بود: «فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ».
پس در تمام مراحل توبه عبد «إلی الله» یک مرحله قطعی توبه «الله علیه» است و یک مرحله بعدی توبه «الله علیه». بحث سوم: توبه «الله علیه» مراحلی دارد، بعضی اوقات ممکن نیست خدا توبه کند، ممکن نیست خدا برگشت کند. هر قدر شخص توبه کند یا توبه او غلط است یا شرایط ندارد، خداوند این توبه را قبول نمیکند. در بعضی مراحل خدا توبه را حتماً قبول میکند که الآن در سوره مبارکه نساء و آیات دیگر بحث میکنیم. در بعضی مراحل نه نفی آن حتمیت دارد و نه اثبات آن حتمیت دارد. سوره نساء دارد: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ»، سوره 4 (نساء)، آیه 17.
این آیۀ محوری در مثلث توبه است. توبهای که حتماً مورد پذیرش است با شرایطی البته در جاهای دیگر قرآن، یک شرط اصلاح، دو شرط ایمان و اصلاح، سه شرط ایمان و اصلاح و اعتصام، چهار شرط و برحسب مراتب مختلف آیات، ولکن اصل پذیرش توبه دارای سه مرحله است که این آیه، آیه محوری در این بحث است. آیه 17: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ»، یعنی «إِنَّمَا التَّوْبَةُ من اللَّه علی العبد» نه توبه «من العبد إلی الله» نه، واجب است «توبه علی الله» یعنی چه؟ یعنی «تابَ اللَّهُ عَلَیهِ» ممکن است که این شخص توبه «إلی الله» بکند، اما خداوند زمینه ندارد که بعد قبول کند.
– [سؤال]
– بله، این علی، علای تکلیف است. خداوند بر خود توبه را واجب کرده است، یعنی خودش توبه کند؟ نه، خداوند بر خود واجب کرده توبه إلی کند؟ خدا گناه کرده، بعد بنده ببخشد؟ نه، خداوند بر خود واجب کرده توبه «علی العبد» بکند و این توبه «علی العبد» دارای دو بُعد است: بُعد اوّل توبه «علی العبد» که او را موفق کند که توبه کند. بُعد دوم توبه «علی العبد» که توبه او را بپذیرد.
پس ما در اینجا یک علی به عنوان تکلیف داریم که خداوند خود را، بر خود فرض کرده است، کما اینکه «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»[37] حالا اگر خداوند رحمت نکند، کسی او را عذاب میکند؟ نه، خود خدا بر خود واجب کرده است. چیزی که خود بر خود واجب کرده است دیگر عذاب نیست، خلاف عدل است، خلاف علم است، خلاف رحمت است و… حالا، «إِنَّمَا التَّوْبَةُ»، «التَّوْبَةُ» کدام؟ «التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِِ»، «عَلَى اللَّهِ» یعنی خداوند بر خود واجب کرده است توبه را، کدام توبه را؟ برگشت بر عبد را «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا» و برگشت دوم را که توبهای که عبد میکند، خداوند بپذیرد. کجا است؟ «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ» سوء چه کبائر سیّئات باشد، چه صغائر سیّئات باشد، چه ترک کبائر واجبات باشد، چه ترک صغائر واجبات باشد، هر چه، سوء، هر چه سوء است، هرچه تخلّف در جنبه سلبی و ایجابی است، «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ».
سؤال: جهالت چیست؟ آیا کسی که گناه کرده و نمیدانسته گناه است؟ اینکه اصلاً توبه ندارد. اگر در دهان کسی در خواب خمر ریختند و در شکم او رفت و بلند شد و دید به او خمر خوراندند، این گناه نکرده که توبه داشته باشد. اینکه خداوند به رحمت خود برمیگردد -در بُعد سوء، نه در بُعد سایر مراحل، ترفیع درجه و این حرفها نه، در یک بُعد- در بعدی که انسان سوئی انجام داده است که این کوچکترین و پستترین مراحل توبه است که گناهی انجام داده و انسان به خداوند برمیگردد که او را ببخشد و آن گناه را محو کند و رفع و رجوع بکند که عذاب نباشد، در اینجا «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ» جهالت یعنی این آدم نمیدانسته گناه است؟ نمیدانسته که توبه ندارد. ما یک جهل داریم و یک جهالت.
– [سؤال]
- سوء نیست. بله؛ سوء نیست پس توبه ندارد. جهل داریم و جهالت. عمد، جهل، بینهما جهالت، عمد میدانم حرام است انجام میدهم، میدانم حرام است و انجام میدهم، با علم به اینکه خداوند حرام کرده است، در مقابل نهی از انجام دادن، این عمد است. یک جهلی است که نمیداند خداوند نهی کرده است، حالا یا نمیداند قصوراً یا نمیداند تقصیراً. حالا، حد معیّنی است قصوراً.
- جهل مرکب میشود.
- به قول شما جهل مرکب. نمیداند و نمیداند که نمیداند، اینطور است و این یک کار را حرام کرد. اینجا سوء نیست تا توبه کند. پس جهالت بینالامرین است. یعنی چه؟ در قرآن دارد که «رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا»[38] خدایا تحمل نداریم. «رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا» این شقوه ما و شقاء ما و بدی ما و تاریکی ما بر ما غلبه کرد، من مغلوب شدم، ولو مقصر هستم. اگر انسان مغلوب شیطان شد و مقصر شد، مغلوب شده یا نشده است؟ خوب شده است، شیطان در اینجا بر من غلبه کرد و خدایا من با تو عناد نداشتم، سستی کردم، کمکاری کردم، قصور کردم، این را جهالت میگویند و لذا میگویند فلان کس جهالت کرده است، میداند، میداند حکم این است، اما جهالت کرد. یعنی خود را به نادانی انداختن، به نادانی افتادن، نه اینکه نادان است. این برزخ بین الامرین است. نه عمد است که صددرصد بالا است و نه جهل است که صفر درصد است، بلکه این بینابین است.
پس این مطلب را میفهمیم که اصولاً سوء روی جهالت است. اگر انسان -آن حالت عصمتی که دیروز عرض کردم- کاملاً متوجه است که حاضر در محضر حق است و کاملاً متوجه است که حق حاضر است و کاملاً متوجه است این گناه است، این محال است گناه کند. یک کمبودی پیدا میکند، گناه میکند. غلبه شیطانی است، شهوتی است، یک چیزی است، این یک کمبودی است، این جهالت است. اما اگر کمبود عقیدتی است، اصلاً خدا را منکر است و با خدا دعوا دارد، مثل شیطان خدا را منکر است و با خدا دعوا دارد، میگوید: تو گفتی و مخالفت میکند، این را جهالت نمیگویند، این را میگویند جهل، منتها جهل عن تقصیرٍ مطلق است، اسم جهل عن تقصیرٍ مطلق در اینجا جهالت نیست و اسم آن علم نیست.
این آیه این مطلب را میرساند که اصولاً سوء روی جهالت است. بعضی وقتها روی جهل است، بعضی وقتها روی علم است، این یکی را میگوید. اگر سوء روی علم باشد بخشش این کار بسیار مشکلی است. اما اگر سوء روی جهل باشد سوء نیست. اگر سوء روی جهالت باشد که یک عواملی پیش آمد، ولو من مقصر هستم، اما صددرصد مقصر نیستم، عواملی پیش آمد، عصیان بر من هجوم کرد و من هم اینجا عصیان انجام دادم، الآن من حالت توبه دارم.
– این سوء است؟
– سوء است، ولکن سوئی که کفرآور باشد نیست، حتی اگر کفرآور باشد مرحله دوم است. «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ»[39] اگر سوء را بجهالةٍ انجام داد و گذاشت ده سال دیگر، مشمول آیه است؟ ده، پانزده آیه داریم که آدم فکر میکند برخلاف این است. ده، پانزه آیه است که توبه من قریب را نمیگوید، صرف توبه. حتی راجع قوم یونس، راجع به قوم یونس که عقب انداختند، عقب انداختند، عقب انداختند، تا وعده عذاب شد تا أمارات عذاب آمد، تا یونس فرار کرد، بعداً اینها زن و بچه خود را به بیابان آوردند و گریه کردند و خداوند بخشید.
– من قریب من الموت است.
– من قریب موت نیست، قبل از موت نه، قریب نیست. و لذا مقابل «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ»[40] قبل الموت است.
– [سؤال]
– حضر قبل الموت است.
– [سؤال]
– نخیر، «مِنْ قَريبٍ» در مقابل «إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» است.
– [سؤال]
– نه، چه کسی میگوید: «مِنْ قَريبٍ» است؟ باید بحث کنیم. اگر انسان گناه کرد و در نزدیکی گناه توبه کرد، پنجاه سال بعد «مِنْ قَريبٍ» است؟ «مِنْ قَريبٍ» نیست. پس سه مرحله در کار است: یک مرحله «مِنْ قَريبٍ»، یک مرحله من بعید، یک مرحله بین الامرین، مرحله «مِنْ قَريبٍ» این است که وقتی گناه کرد، توبه کند. خیلی فاصله کمی، مرحله من بعید این است که خیر، «حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» تازه توبه نیست «قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ» مثل فرعون، «قالَ» مرحله وسط چیست؟ مرحله وسط این است خیر، توبه میکند، واقعاً هم توبه میکند. این علی الله است.
حالا ما در همین نقطه بحث داریم که این مطلب وسط که علی الله نیست، کسی که گناه کرده است و گناه کرده است و گناه کرده است و بعد از سالیان دراز یا فرض کنید نزدیک موت «قالَ» نیست، واقعاً مانند قوم یونس توبه کرد، اینجا علی الله است یا نه؟ آدم از آیاتی اینطور به دست میآورد و در مرتبه ظاهره خیال میکند که خیر، اینجا هم علی الله است. وانگهی «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»[41] مگر خدا آیه نازل نکرده است؟ خوب پذیرش توبه رحمت است یا نه؟ پس این مکتوب است در ابعاد مختلف.
– این «مِنْ قَريبٍ» فقط «إِذا حَضَرَ الْمَوْتُ» نیست.
– «مِنْ قَريبٍ» و «إِذا حَضَرَ الْمَوْتُ» وسط دارد. وسط این است که نه «إِذا حَضَرَ الْمَوْتُ» را قائل است و نه «مِنْ قَريبٍ» است. من بعید است، نه آن است و نه این. آیه نخواسته هر سه را بگوید.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. مائده، آیه 71.
[2]. توبه، آیه 118.
[3]. آلعمران، آیه 159.
[4]. بقره، آیه 286.
[5]. منافقون، آیه 5.
[6]. بقره، آیه 237.
[7]. همان، آیه 286.
[8]. عنکبوت، آیه 45.
[9]. هود، آیه 114.
[10]. عوالی اللئالی، ج 4، ص 86.
[11]. نساء، آیه 31.
[12]. اسراء، آیه 32.
[13]. فرقان، آیه 70.
[14]. انفال، آیه 38.
[15]. عوالی اللئالی، ج 2، ص 54.
[16]. انبیاء، آیه 28
[17]. بقره، آیه 255.
[18]. اعراف، آیه 156.
[19]. ضحی، آیه 5.
[20]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 25، ص 305.
[21]. بقره، آیه 156.
[22]. ص، آیه 30.
[23]. فرقان، آیه 71.
[24]. توبه، آیه 43.
[25]. عوالی اللئالی، ج 1، ص 404.
[26]. ذاریات، آیه 50.
[27]. محمد، آیه 19.
[28]. فتح، آیه 2.
[29]. مستدرك الوسائل، ج 5، ص 320.
[30]. فتح، آیه 11.
[31]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 1، ص 51؛ تفسیر العياشی، ج 1، ص 12 (با اندک تفاوت).
[32]. مائده، آیه 71.
[33]. بقره، آیه 81.
[34]. بقره، آیه 37.
[35]. طه، آیات 121 و 122.
[36]. الخصال، ج 1، ص 305.
[37]. انعام، آیه 54.
[38]. مؤمنون، آیه 106.
[39]. نساء، آیه 17.
[40]. همان، آیه 18.
[41]. انعام، آیه 54.