پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-نقد عقیده ی مسیحیان در باب شفاعت که با به صلیب کشیده شدن و ملعون شدن مسیح خود را از بار گناه پاک کرده اند. ۲-بیان اینکه شفاعت در چه مواردی موثر است. ۳-طرح این سوال که آیا شفاعت ابطال واجبات و محرمات و تشویق انسانها به انجام گناهان نیست.

جلسه سیصد و هفتاد و دوم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

شفاعت

…اجنبیه، تقبیل اجنبیه، ملاعبه با اجنبیه، این‌ها مقدمه‌ هستند، منتها این‌ها قریب و اقرب دارند. «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ»[1] کسی دزدی را، کسی زنا را، کسی لواط را و… را ترک کند آن‌هایی که مقدماتی هستند که به این نمی‌رسد و به عنوان مقدمه بودن حرام بوده‌اند، اما ذی‌المقدمه انجام نشده «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» سیّئات مقابل کبائر است. «السّیئات مقابل الکبائر یعنی المعاصی الصغیرة. المعاصی الصّغیرة الّتی هی عصیانات بأنّها تقدمات فقط». این مقدمه است، اصالت ندارد. حتی اگر گناه کوچکی مقدمه گناه بزرگ هم نیست، خودش اصالت دارد در حرمت، آن هم در این‌جا مشمول سیّئات هست. «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً».

و همچنین «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»[2] این بعد از آیه صلاة است. وقتی که امر به صلاة می‌کند، بعد: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ». از حسنات، صلاة است. اگر انسان نماز را به پا دارد و روزه را انجام دهد و حج را و چه و چه، امّهات واجبات را که انجام بدهد، آن واجبات کوچک را خداوند بدون توبه، اگر ترک آن‌ها تکرار نشود، اگر تبدیل به عصیان کبیره نشود، آن واجباتی را که از دست انسان در می‌رود و ترک می‌کند، آن را خدا می‌بخشد. این شفاعت.

مرحله دیگر شفاعت، شفْع رحمة الله. «رحمة الله شفعٌ لمن یستحقّ الرّحمة» اگر خداوند فقط بخواهد از گناه صددرصد انتقام بگیرد، حساب خیلی‌ها پاک است، ولکن «وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ»[3] «أَكْتُبُها» برای وجوب است، اما جواز رجحان کسانی که این شرایط را فرض کنید که ندارند، شفع رحمة الله، این رحمت الهی جفت می‌شود با این شخصی که استحقاق عذاب به حساب عدالت دارد، اما به حساب فضل خداوند عذاب او را کم کند یا عذاب او را به طور کلّی از بین ببرد.

«و من المراحل الشّفاعة» که بحث اصلی ما شفاعت رسمی است. «الشّفاعة بعد التّوبة و بعد تکفیر السّیّئات و بعد تکفیر الحسنات الکبیرة الحسنات الصغیرة» و بعد و بعد و بعد آن آخرین مرحله که یا در جهنم باید برود یا در جهنم نرود. «و لذلک یروی عن رسول الهدی (ص) أنّه قال: «ادَّخَرْتُ شَفَاعَتِي لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي»[4]». آن‌قدر کبیره بالا است، آن‌قدر کبیره بالا است که با هیچ چیز… یا توبه نکرده یا توبه کافی نبوده است. آدمی که یک عمر گمراه کرده و بعد نمی‌تواند آن‌هایی که مردند زنده کند، ولی واقعاً توبه کرده، این‌جا کبیره‌ای است که نه عذاب‌های دنیوی و نه عذاب‌های برزخی کافی نبوده، اهوال یوم الدنیا و اهوال یوم البرزخ کافی نبوده در عذاب قیامت. در این‌جا «ادَّخَرْتُ شَفَاعَتِي لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي».

در این‌جا سؤالاتی است و البته جواب‌هایی هم وجود دارد. شفاعت: آیا شفاعت مردم را در فعل گناه سست نمی‌کند، آیا در ترک واجب تقویت نمی‌کند، آن هم شفاعت‌هایی که عده‌ای قائل هستند؟

«الشّفاعة لها حالاتٌ ثلاث: حالة مفرطة و حالة مفرّطة و حالة معتدلة. من الحالات المفرطة حالة الشّفاعة لبولس». پولس که از صاحبان اناجیل متعدده است، ایشان شفاعت را طوری بالا برد، بالا برد، بالا برد که هیچ چیز شرط نجات جز ایمان به تثلیث نیست.

حتی پولس تهدید می‌کند. پولس در اناجیلی که منسوب به اوست، تهدید می‌کند، می‌گوید که: «من عمل بالشّریعة الموسویّة فلا شفاعة له فلا صلاح له و لا نجاح له. أترکوا شریعة العمل. الشّریعة الموسویّة شریعة العمل. أترکوا شریعة التّوراة و اعتقدوا بالتّثلیث حتی تنجوا یوم القیامة الکبری».

و لذا این‌ها در فعل معاصی خیلی آزاد و در ترک واجبات بسیار آزاد، فقط آنچه که أب و إبن و روح القدس، همین تثلیث مزخرفی را که این‌ها قائل هستند این‌ها موجب شفاعت هستند. از این افراط مفرطین در باب شفاعت به شیعه‌ها زیاد وارد شده، به سنّی‌ها وارد شده، به یهودی‌ها وارد بود، به خود مسیحی‌ها که معلوم است. «وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏»[5] فقط یهودی بودن کافی است هر غلطی می‌خواهد بکند. «قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ»[6] عنوان یهودی بودن، عنوان مسیحی بودن، عنوان اسرائیلی بودن، این عناوین شفیع نیست بلکه «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً»[7] آنچه محوریت دارد در کل مراحل ایمان بالله و الیوم الآخر و عمل صالح است، ولو این شخص قاتل باشد.

پس ما در سه مرحله شفاعت را بحث می‌کنیم: مرحله افراط که اصلاً شفاعت شرطی ندارد، مثلاً «یقول بولس فی الإنجیل المنسوب إلیه، یقول: المسیح صُلِبَ و بصلبه لُعنَ و بلعنه نجّانا عن لعنة النّاموس لأنّه کتب فی التّوراة من صلب فقد لعن». یعنی تورات هم غلط فهمیده است. تورات این‌ها را ننوشته است. تورات مطلب دیگری است. تورات می‌گوید: اگر کسی مستحق عذاب بود و به حساب استحقاق عذاب او را دار زدند، ملعون است، ولکن پولس این را می‌گوید: «من صلب فقد لعن و المسیح افتدانا من لعنة الناموس لأنّه صلب بدیلنا». بنابراین هیچ ملعونی در مسیحیت نیست. «حتّی دخل الجحیم. یقولون المسیح دخل الجحیم و عُذّب بالعذاب الجسدی حتّی لا یعذّب أحد من أمّته یوم القیامة». و لذا آزاد هستند. مسیحی‌ها آزادترین هستند، یهودی‌ها این‌قدر آزاد نیستند. صهیونیست‌ها را کاری نداریم. مسیحی‌ها در زنا، در دزدی، در عرق، در این کارهایی که می‌کنند آدم تصور می‌کند در شریعت‌شان حلال است، این حرف‌ها که نیست.

این حالت بوده و آن تصوّف پولسی آزاد کرده در ترک واجبات و در فعل محرّمات، یک دسته این‌طور هستند که این یک مقداری رنگ داده است به شفاعتی که بعضی از شیعه‌ها قائل هستند و در منبرها و کتاب‌ها هم که بله، اگر شما یک قطره اشک بریزید «من بکی أو أبکی أو تباکی فقد وجبت له الجنّة». شخص از سر زنا و دزد و آدمکشی خود آمده و برای امام حسین اشک می‌ریزد، اشک زوری «وجبت» مستحب هم نیست «وجبت له الجنّة» هیچ شرطی هم برای آن نیست! این تصوّف و افراط شفاعت پولسی آمده است به طرف تشیّع، به طرف تسنّن هم مقداری آمده است.

نقطه مقابل: «لا شفاعة إطلاقاً إستناداً إلی الآیات الّتی تطلق بالشفاعة» شفاعت نیست، هر کس هر گناهی کرده یا باید توبه کند یا باید بسوزد. آن مقداری که لازم است بسوزد، باید بسوزد و این شفاعت در کار نیست. «و لکن القرآن یمشی مشیة العوان بین الأفراط و بین التفریط سوف نبیّن باذن الله».

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».

شرایط شفاعت و شفاعت در متون مقدس مسیحیت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

در باب مغفرت و شفاعت که واقعیت دارد از نظر کتاب و سنّت و در باب قبلی آن که فداء و تفدیه باشد که بر خلاف کتاب و سنّت است، در هر سه باب سؤالاتی هست. باب سوم را اول مورد بحث قرار می‌دهیم.

آیا درست است که خداوند شریعتی مقرّر کرده است، احکامی را واجب و یا حرام در شریعت خود مقرّر کرده است، بعداً به وسیله‌ای از وسائلی که خداوند خود امضا می‌کند به طور کلّی شریعت بی‌رنگ بشود، کما اینکه پولس و اناجیل پولس این مطلب را شامل است.

در اناجیل پولس و دعوت پولس یهودی الاصل این است که آن‌گونه شرایع نسخ گردیده است. شریعت عمل به طور کلّی نسخ شده است و حتی تهدید می‌کند اگر کسی به شریعت عمل، عمل کند از مسیح نصیبی ندارد. این یک مطلب.

ما در کتاب عقائدنا، صفحه 157 «سرّ التّجسّد و الفداء المسیحی» این مطلب را عنوان کردیم و رد کردیم. حالا بحث به این‌جا ختم شد. این مرحله اوّل. مرحله دوم. مرحله دوم که شریعت باقی است، احکام شریعت از واجب و حرام باقی است، اما اگر کسی واجباتی را ترک کرد و محرّماتی را انجام داد با استغفار و با توبه برطرف می‌شود. این یک مقداری ماند که باید بحث کنیم.

اگر شریعت، شریعت حتمیه است، واجبات آن حتمیه است، محرّمات آن حتمیه است و کسی مخصوصاً با عناد و با توجه -نه از روی جهالت- واجباتی را ترک کرد و محرّماتی را انجام داد، چطور می‌شود با توبه و با استغفار برطرف شود؟ آیا این ناقض با اصل شریعت نیست؟ این مطلب دوم.

مطلب سوم شفاعت است. شفاعت در کجا است؟ شفاعت در آن‌جایی است که نه استغفار و نه توبه یا نبوده است یا بوده است و مؤثر نبوده و کسانی را خداوند مقرّر کرده که این‌ها شفاعت کنند. کسی که استحقاق نار دارد، بر مبنای ربّانی استحقاق نار دارد، کسی، پیغمبری، امامی بیایند و خود را واسطه قرار بدهند، به این واسطه این به جهنّم نرود. این سؤال می‌شود هم در بُعد دوم هم در بُعد سوم. البته بُعد اوّل بحث اصلی ما است که شروع خواهیم کرد.

در بُعد توبه. در بُعد توبه اگر کسی گناهانی کرد واجباتی را ترک کرد، محرّماتی را انجام داد، اگر توبه کرد و توبه نصوح بود و توبه درست و حسابی بود کافی است؟ خیر. مثلاً کسی یک مدّتی مردم را اضلال کرده است، به مردم ظلم کرده است، ظلم جانی کرده است، ظلم مالی کرده است، ظلم عِرضی کرده است، ظلم عقیدتی کرده است، این «تاب و آمن و أصلح و بیّن و اعتصم بالله» همه را انجام داد.

یعنی شرایط چهار، پنج‌گانه‌ای که در توبه وجود دارد همه را انجام داد. «تاب» واقعاً برگشت «أصلح»، «أصلح و بیّن و اعتصم بالله» و… این در یک زمینه‌ای ممکن است، در زمینه دیگر ممکن نیست.

در زمینه‌ای که گروه خاصّی را گمراه کرده، به گروه خاصّی ظلم کرده، توبه کردن و بعد اصلاح کردن، از آن‌ها حلالیت طلبیدن و جبران کردن، بسم الله، این‌جا قبول است. اما اگر کسی مبدأ ضلالت بوده، یک بدعتی را گذاشته، یک ضلالتی را ایجاد کرده است و گروهی را گمراه کرده، عدّه‌ای از این گروه مرده‌اند، عدّه‌ای از آن‌ها زنده‌اند یا به دست انسان می‌رسند یا به دست انسان نمی‌رسند، در این‌جا «أصلح» کلّیت نخواهد داشت، نه «أصلح» نه «بیّن».

«بیّن» برای چه کسی؟ برای کسی که مرده، کافر مرده، منحرف مرده، مبدع مرده، برای این که «بیّن» معنا ندارد. «إلّا من تاب و آمن» قبول. «تاب و آمن» به سوی حق توبه کرد و آن تاریکی که بر اثر آن گمراه کردن و آن گناه انجام داد، آن تاریکی هم بین خود و خدا برطرف کرد. اما ظلم‌هایی که به دیگران کرده، ظلم عقیدتی کرده، ظلم ناموسی کرده، ظلم جانی، ظلم مالی و ظلم به این‌ها کرده و آن‌ها از بین رفتند و اگر هم هستند نمی‌تواند آن‌ها را پیدا کند، این‌جا چه؟ این‌جا باز توبه او مورد پذیرش است؟ اگر توبه او مورد پذیرش باشد یعنی چه؟ یعنی آن کسانی که مورد ظلم شدند، گمراه شدند و از بین رفتند آن‌ها هیچ. این اشکال در این‌جا وجود دارد.

و در باب شفاعت اشکال بالاتر که گناه آن‌قدر باید گناه باشد، آن‌قدر باید عمیق باشد، آن‌قدر باید روی تعمّد باشد که نه با توبه، نه با استغفار برطرف بشود، شفاعت می‌خواهد. شفاعت به وسیله چه کسی؟ به وسیله کسانی که «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى»[8] که باید دین او مرضی خدا باشد و شخص شافع او مرضی خدا باشد. اگر دین او مرضی خدا است و شخص شافع مرضی خدا است، پس چرا در برزخ از بین نرفت؟ چرا در دنیا با استغفار و توبه از بین نرفت؟

مرحله اولی که باید بحث کنیم که در این مثلث بحث این ضلع، ضلع قاعده‌ای است، این است که اصولاً مسیحی‌ها که بر مبنای دعوت و تبلیغات پولس و در اناجیل او قائل هستند که اصولاً عمل مطرح نیست. شریعت تورات شریعت عمل بوده است. واجبات چنین، محرّمات چنان، واجبات باید انجام بشود، محرّمات باید ترک شود، ولکن پولس آمد بعد از صعود مسیح (ع)، وقتی که مسیح صعود کردند، پولس یهودی‌الاصل آمد، مادامی که مسیح تشریف داشتند، پولس مخالفت می‌کرد، وقتی که مسیح صعود فرمودند آمد و با کمال حقّه‌بازی شریعت تورات را و شریعت عمل را به‌طور کلّی منعکس کرد و حتی تهدید کرد کسانی که قائل به شریعت عمل باشند از ملکوت مسیح نصیبی ندارند. و در این باب قضیه فداء و صلیب مسیحی را درست کردند.

این‌جا در اوّلین صفحه ما از أب فرنيسى قربية نقل کردیم «إن التجسد لفظٌ يدل على اتحاد أقنوم كلمة اللَّه بالطبيعة البشرية». خلاصه مطلب آن این است، می‌گوید که: مجسّد عبارت است از خدا که خدا جسد بشری به خود گرفت و جسد بشری به خود گرفت برای چه؟ برای اینکه اوّلاً با نوع بشر بتواند باشد، او را ببینند و ثانیاً تمام گناهانی که این بشرها انجام دادند، خدا به وسیله تجسّد خود اوّلاً، به وسیله صلیب ثانیاً و به وسیله عذاب صلیبی ثالثاً، به این وسائل گناهان بشر به طور کلّی از بین برود.

مبدأ حرف چیست؟ مبدأ حرف این است که می‌گویند چون پدر و مادر اوّل ما گناه کردند، آدم و حوّا گناه کردند و از آن شجره منهیه خوردند، آن‌ها گناهکار بودند، بعداً تمام فرزندان آن‌ها ذاتی‌العصیان هستند. این حرف اوّل آن‌ها است، مقدّمات را که چیدند. چون پدر و مادر ما آدم و حوّا گناه کردند پس فرزندان آن‌ها ذاتی‌العصیان هستند، ذاتاً عاصی هستند، نمی‌توانند عصیان نکنند و خدا برای اینکه این ذاتیت عصیان را از بین ببرد، این عصیانی که حتی می‌گویند شامل انبیاء هم هست، انبیاء و اولیاء و بزرگان قبل از مسیح است، برای اینکه این گناهان از بین برود و این ذاتیت عصیان از بین برود چه کار کرد؟ آمد متجسّد شد در رحم مریم (س) و أب و أبن و روح‌القدس که سه تا بودند یکی شدند.

یعنی آب که همان خالق است. خالق در رحم مریم رفت و متجسّد شد و متلبّس به لباس بشری مسیح شد و بعداً تسلیم صلیب شد و استناد می‌کند که «ملعونٌ من علّق علی خشبة» به آیه تورات استناد می‌کند، «ملعون من علّق علی خشبة». می‌گوید: خداوند خود را تحویل صلیب داد، به وسیله صلیب ملعون شد تا تمام لعنت‌های عصیان از بندگان خدا برطرف شود، مخصوصاً بندگان مسیحی. بندگان مسیحی که گناهانی می‌کنند، واجب‌هایی را ترک می‌کنند، محرّماتی را انجام می‌دهند، این گناهان به طور کلّی با این فداکاری از بین می‌رود.

حالا این اصل این فداکاری و اصل این صلیب اصل اجنبی دارد. یعنی چه؟ در میان مشرکین این اصل موجود است و ما به طور کلّی در این‌جا بحث کردیم. صفحه 165: «الصلب و الفداء في الوثنية العتيقة». این جریانی نیست که خود این‌ها جعل کرده باشند. خیر، جعل این‌ها منبعث است از جعلی که در وثنیت عتیقه شده است. در حقیقت مسیحیتی که بر مبنای پولس است، این مسیحیت یک برداشتی است و یک نقشه‌ای است از پانزده وثنیت، از پانزده بت‌پرستی که در طول تاریخ بوده است.

«قال دوان‏ إن تصوُّر الخلاص بواسطة تقديم أحد الآلهة ذبيحة فداءٍ عن الخطيئة، قديم العهد جداً عند الهنود الوثنيين و غيرهم» صفحه 165. «و ذكر هذه التقدمة عند الهنود لعصر الفديك‏ و كتاب «الركفدا» يمثِّل للآلهة یقدمون بروشا و هو الذکر الأوّل». الی آخر.

در تمام این مراحل که این‌جا به طور مفصّل ما بحث کردیم و در تفسیر هم هست، و در جاهای دیگر، حدود پانزده طایفه از مشرکین قضیه أب و إبن و روح‌القدس دارند و قضیه فداء دارند، قضیه صلیب دارند که فرزند خود را به دار تحویل داد برای اینکه گناهان امّت به طور کلّی برطرف بشود. این حرف‌هایی است که این‌ها دارند می‌زنند. همین‌طور مدارک را ما ذکر کردیم تا «مقارنة الصلب والفداء: الوثنيين و الإنجيليين». إلی آخر.

آنچه را پولس استدلال می‌کند در صفحه 169 در نامه سوم به غلاطیه، فصل 3، آیه 13، 14 می‌گوید: «المسيح افتدانا من لعنة الناموس إذ صار لعنةً لأجلنا لأنه مكتوب: ملعون كل مَن عُلِّق بخشبة. لتصير بركة إبراهيم للأمم في المسيح يسوع لننال بالإيمان موعد الروح».

ولی کتابة اللعنة چیست؟ این‌طور که نقل کرده مثل بعضی روایاتی که تقطیع می‌شود، روایتی است که اوّل آن را کنار می‌گذارد، دنبال آن را ذکر می‌کند و بر معنایی که او می‌خواهد دلالت می‌کند، این‌جا هم همین‌طور است.

«و کتابة اللّعنة» در کجا است؟ در سفر تثنیه تورات است، فصل 21، آیه 22 و 23. «التي يشير إليها بولص كما يلي: «و إذا كان على إنسان خطيئة حقها الموت» این را انداخته، فقط «ملعون من علّق علی خشبةٍ»؟ به حساب خودش است. «و إذا كان على إنسانٍ خطيئةٌ حقها الموت فقُتل و علَّقته على خشبةٍ. فلا تبت جثته على الخشبة بل تدفنه في ذلك اليوم. لأن المعلّق ملعون من اللَّه. فلا تنجّس أرضك التي يعطيك الرب إلهك نصيباً».

پولس طور دیگر می‌گوید و آیه طور دیگر. آیه می‌گوید: اگر کسی خطیئه‌ای کرده که حق او دار آویختن است، او را کشتند و به دار آویختند، می‌گوید: نگذار جثّه او بر خشبه باشد بلکه فوری آن را دفن کن، چرا؟ برای اینکه «أن المعلّق ملعون من اللَّه» این ملعون است، این ملعون نباید ظاهر باشد، نباید پیدا باشد. حالا این حرف درست است یا درست نیست کاری نداریم.

بعد پولس استدلال می‌کند، می‌گوید: «المسیح افتدانا من لعنة الناموس» در نامه قبلی «إذ صار لعنةً لأجلنا» این چطور است؟ یعنی انسان واقعاً از هر طرف بیاید حرف غلط است. این چطور است که خداوند شریعتی مقرّر کرده و این شریعتی که مقرّر کرده، کسانی ذاتی‌العصیان هستند و ذاتاً تخلّف می‌کنند، چون پدر و مادر اوّل گناه کردند و خدا چاره‌ای ندارد برای بخشیدن این‌ها، مگر اینکه خودش داخل جسد مسیح بشود، داخل جسد بشری بشود در رحم مریم، و خود را تحویل صلیب بدهد برای اینکه «ملعون من عُلّق» و این تمام لعنت‌های ناموس که شریعت عمل است به خود بگیرد برای اینکه چنین بشود. اصلاً قابل بحث نیست.

بعداً: «نسخ التشاريع العملية حسب المزاعم البولصية» صفحه 170 می‌گوید: «الشريعة الموسوية غير واجبةٌ على المسيحيين لأنهم تحت التوفيق‏» ما آدرس آن را در پاورقی دادیم. اصلاً نه اینکه مسیح این کار را کرد که گناهان بخشیده بشود، خیر، اصلاً. «الشریعة الموسویة غیر واجبة» بر خلاف نصّ انجیل. در نصوص انجیل هست که مسیح می‌فرماید: آسمان و زمین نابود می‌شوند، اما نقطه‌ای از شریعت تورات نابود نمی‌شود. و من نیامدم تا شریعت تورات را از بین ببرم، بلکه آمدم تا تکمیل کنم.

این‌جا از جمله نصوص پولس «الشريعة الموسوية غير واجبة على المسيحيين لأنهم تحت التوفيق». این یکی «و تلكم الشرائع نسخت بعد صعود المسيح» شریعت عمل، حتی شریعت عقیده. هم شریعت عقیده را و هم شریعت عمل را نسخ کرده است. شریعت عقیده بر مبنای تورات، توحید است، بر مبنای اناجیلی که پولس آورده تثلیث است. شریعت عمل آنچه واجب بود در شریعت تورات و آنچه حرام بود، این‌ها هم نسخ شد. «و تلكم الشرائع نسخت بعد صعود المسيح».

سوم: «و المسيح حصر الشريعة في حب اللَّه: (إله الأقانيم) و حب الجار كما تحب نفسك». بعد: «و يبالغ في التَّنديد بمن يقيَّد نفسه بأعمال الناموس، أي: ما فرضه اللَّه من الأعمال البدنية في شريعة موسى‏ (ع) و يخاطبهم بالأغبياء» کسانی که مقیّد به شریعت عملند که واجبات، واجبات است، محرّمات، محرّمات است، ولی بعضی جاها می‌گوید -مثلاً تأویل می‌کند-: اینکه در شریعت تورات است که زنا مکن یعنی در قلب خود زنا مکن.

ما صوفیان صفا از عالم دگریم                   عالم همه صور و ما واهب الصوریم

یا اینکه اگر باید ختنه کرد و شریعت ختنه شریعت دائمی است، می‌گوید که باید قلب را ختنه کرد، اما عورت را نباید ختنه کرد. می‌گوید: «أ هکذا أنتم اغبیاء» شما این‌قدر نادان هستید و سبک‌مغز هستید «أبعد ما ابتدأتم بالروح تكمَّلون الآن بالجسد» شما روحتان خیلی بالا رفت، چون قائل به تثلیث شدید، […] این که حرام است و آن ‌که حلال است و چه هست. اغبیاء جمع غبی است غبی هم یعنی نادان.

«هذا المقدار احملتم عبثاً إن كان عبثاً. فالذي يمنحكم الروح و يعمل قوَّات فيكم أبأعمال الناموس أم بخبر الإيمان؟» این که این‌ها را برای شما آورده، این به اعمال ناموس است که به درد نمی‌خورد؟ اعمال ناموس و تورات به شریعت ناموس معروف است، یعنی شریعتی که می‌گوید عمل لازم است، عمل جسمی لازم است. واجبات عمل شدن با جسم و محرّمات ترک شدن با جسم.

ایشان دارد تهدید می‌کند: «أبأعمال الناموس أم بخبر الإيمان؟ إذاً الذين هم من الإيمان يتباركون مع إبراهيم المؤمن. لأن جميع الذين هم من أعمال الناموس هم تحت لعنة» این‌طور شد. پس کسانی که مقیّد به شریعت ناموس هستند، کسانی که تقیّد به شریعت ناموس دارند، همه تحت لعنت هستند، یعنی حتی موسی و عیسی و ابراهیم و نوح. تمام آن‌هایی که تابع شریعت عمل هستند تمام تحت لعنت هستند، یعنی مقیّد هستند. عمل کردی، کردی، اگر عمل نکردی باید جزا ببینی، ولکن کسانی که از شریعت ناموس خارج شدند و به شریعت مسیح وارد شدند و قائل به تثلیث شدند، این‌ها اهل نجات هستند.

«لأنه مكتوب: ملعون كل من يثبت‏ في جميع ما هو مكتوب في كتاب الناموس ليعمل به. و لكن أن ليس أحد يتبرر بالناموس عند اللَّه فظاهر، لأن البار الإيمان يحيا و لكن الناموس ليس من الإيمان». این حرف‌هایی است که ایشان می‌زنند.

آن وقت در مقابل تصریحات مسیح، اگر تو از حواریین مسیح هستی و از تأییدکنندگان و تبلیغ‌کنندگان شریعت مسیح هستی، پس چرا او را نقض می‌کنی؟ مگر می‌تواند خلیفه پیغمبر یا کسی از انصار پیغمبر بیاید شریعت پیغمبر را نقض بکند؟

این‌جا در صفحه 171: «تصاريح المسيح حول فرض الناموس مع الأبد: و المسيح يصرح: «لا تظنوا أني جئت لأنقض الناموس أو الأنبياء»» نیامدم که شریعت انبیاء را و شریعت عمل را من نقض کنم. «ما جئث لأنقض بل لأكمل. فمن نقض إحدى هذه الوصايا الصغرى وعلّم الناس هكذا يُدعى أصغر في ملكوت السَّموات» حضرت تهدید می‌کند «و أما من عمل و علم فهذا يدعى عظيماً في ملكوت السَّموات».

و عجیب اینکه این از مراحل غیبیه است. مسیح (ع) می‌فرماید که: هر کس که بیاید دعوت کند که شریعت ناموس را رها کنید و شریعت ناموس شریعت نیست، این «یُدعی فی ملکوت السّموات أصغر». از قضا پولس هم به معنی اصغر است. لفظ پولس یعنی اصغر. و اسم پولس یعنی صغیر.

– ولی این‌جا بولص نوشته است.

– عربی است. پولس فارسی است. اسم پولس یعنی صغیر. «و اسم بولص يعني الصغير، فقد وافق اسمُه إثمه أن نقض وصايا الناموس و كما أخير به السيّد المسيح هذا: و كما يجيب عن سؤال يوحنا: «يا معلم لنغتسل كما أمر اللَّه على لسان موسى‏»؟ يجيب قائلًا: أتظون أني جئت لأبطل الشريعة و الأنبياء. الحق أقول لكم: لعمر اللَّه إني لم آت لأبطلها و لكن لأحفظها، لأن كل نبيٍّ حفظ شريعة اللَّه وكل ما تكلم اللَّه به على لسان الأنبياء الآخرين، لعمر اللَّه الذي تقف نفسي في حضرته لا يمكن أن يكون مرضياً للَّه من‏ يخالف أقل وصاياه و لكنه يكون الأصغر في ملكوت اللَّه، بل لا يكون له نصيب هناك. أقول لكم أيضاً إنه لا يمكن مخالفة حرفٍ واحد من الشريعة اللَّه إلَّا باجتراح أكبر الآثام» كما و يصرّح». الی آخر.

پرونده این را ختم می‌کنیم برای اینکه قبلاً هم عرض کردیم، الآن به عنوان اینکه مراحل ثلاث را بحث کنیم، بحث می‌کنیم. این غلط است و جواب ندارد که خداوند شریعتی را برای همه انبیاء مقرر کرده و بعد یک کسی که نبی هم نیست، به عنوان حواری از حواریون حضرت مسیح (ع) بیاید کلّ شرایع انبیاء را از بین ببرد و خلاص را و نجات را منحصر کند در عقیده غلط، در عقیده ثالوث که أب و إبن و روح‌القدس و مادر را دوست داشتن و…

در مرحله دوم و سوم. مرحله دوم که قضیه توبه و استغفار است. ما در قضیه توبه و استغفار که بحث کردیم، توبه شرایط دارد، استغفار شرایط دارد، ولکن این گناهی که انسان کرده یا گناه متعدّی است یا گناه غیر متعدّی. در گناه غیر متعدّی که نماز نخوانده، که روزه نگرفته، که حج نرفته، که چه کار نکرده، گناهی که تعدّی به غیر نیست، در این‌ها «آمن و أصلح». اما در گناهان متعدّی اگر نسبت به عقاید مردم تعرض کرده است، اضلال عقیدتی کرده، تعرّض به اموال مردم، به جان مردم، به ناموس مردم، به زندگی مردم تعرّض کرده، این «آمن و أصلح»، «أصلح» نسبت به خودش کافی نیست، بلکه آنچه که افساد کرده است در عقاید مردم، اموال مردم، نوامیس مردم و جان مردم، آن را باید درست کند و اگر که افساد عقیدتی کرده «وَ بَيَّنُوا»[9] بیان کرده، آن مقداری که امکان دارد اصلاح کند، تبیین کند، جبران کند به مال مردم، به ناموس مردم، به عقیده مردم صدمه زده، اگر توانست جبران کند، به این مقدار باید بخشیده بشود.

اما آنچه را نتوانست چطور؟ اگر به کسی ظلم کرده است و مظلوم را پیدا نکرد، اگر کسی را گمراه کرد و گمراه مرده و پیدا نکرد، این‌جا چطور؟ این‌جا طبعاً نه دیگر، برای اینکه «تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا»[10] «تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا»[11] این‌ها شرایط است. «أَصْلَحُوا» بعضاً «أَصْلَحُوا»، بعضاً لا؟ کسی بیاید بگوید: اگر آن مقداری که می‌تواند اصلاح کرده، آن مقداری که نمی‌تواند قاصر است، نه قاصر نیست. این مقصّر بود در اینکه ظلم کرد، مقصّر بود در اینکه گروهی را گمراه کرد. حالا خداوند راه توبه را برای او گشوده است که اوّلاً توبه کن و ایمان بیاور و اصلاح کن. آن مقدار که می‌تواند اصلاح کند، می‌تواند، آن مقدار که نمی‌تواند […] اگر خداوند آن گروه زیاد یا کمی را که مردند در تبلیغات و دعوات گمراه‌کننده او، اگر آن‌ها را خداوند ناچیز بگیرد در حقیقت این ظلم است. بنابراین در بُعد توبه هم این‌طور است. در بُعد توبه و استغفار است که به حساب خودش است.

اما در بُعد شفاعت. در بُعد شفاعت اشکال بزرگی که می‌کنند همان است که باز تکراراً عرض می‌کنم و بعد فردا برای شما توضیح می‌دهم. در باب شفاعت، شفاعت کجا است؟ شفاعت آن‌جایی است که نه توبه‌ای در کار است، نه توبه کرده، یا توبه کرده و توبه درست نبوده، استغفار نکرده یا کرده و درست نبوده، بالاخره به جایی رسیده که یا جهنّم است و یا اینکه شفاعت بشود.

آیا این شفاعت، ابطال واجبات نیست؟ ابطال محرّمات نیست؟ از دو حال خارج نیست: یا این شفاعت ابطال واجبات و محرّمات است به طرزی که خود خداوند دستور می‌دهد. خیر، شفاعت ابطال نیست، بلکه شفاعت عنایت است و کمک است تا آن‌جایی که امکان دارد. آیات شفاعت در قرآن کریم سه بُعدی است. یک قسمت آیاتی است که مفصّلاً خواهید خواند. آیاتی است که اصلاً شفاعت وجود ندارد. اصلاً شفاعت به طور کلّی وجود ندارد؛ این یک دسته. دسته دیگر آیاتی که خیر، شفاعت وجود دارد. دسته سوم آیاتی که شفاعت وجود دارد به شرط. «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏»،[12] «مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ».[13]

ما وقتی که این آیات را با هم در نظر بگیریم، مثلث از آیات شفاعت، نفیاً کلّاً، اثباتاً کلّاً یا شرطاً در نظر بگیریم که شفاعتی که قرآن مقرّر کرده، هیچ اشکالی بر این شفاعت وارد نیست، بلکه اگر شفاعت نباشد چنانکه اگر توبه مؤثر نباشد، استغفار مؤثر نباشد، مردم به کلّی می‌سوزند، زیرا قانون، قانون است، اما خدا می‌داند که کسانی که باید به این قانون عمل کنند تخلّف‌هایی خواهند کرد، تخلّف کم، تخلّف زیاد.

اگر تخلّفی کرد و توبه این متخلّف اصلاً قبول نشد، استغفار او قبول نشد، شفاعت او قبول نشد، بنابراین می‌رود آن‌جایی که فساد کلّی است. اگر یک فساد انجام داد، یک گناه انجام داد و یک گناه قابل جبران نبود چه با توبه و استغفار و چه با شفاعت، می‌گوید: حالا که من گناه کردم عذاب خواهم شد، بنابراین من که زندان خواهم رفت، چه یک روز یک دو روز چه صد روز.

بنابراین اصل شفاعت آن‌طور که قرآن بیان می‌کند، به طور معتدلی که قرآن بیان می‌کند، اصل شفاعت به میزانی صحیح است، منتها همان‌طور که شفاعت تقسیم می‌شود در باب تکوین و در باب کون و در باب جزا و در باب تشریع و در باب شرع –حالا در باب جزا داریم بحث می‌کنیم- در باب جزا شفاعت کجا است؟

«وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏» ارتضی سه بُعدی است. «لِمَنِ ارْتَضى‏» یعنی شافع مرضی خدا باشد، دوم: مشفَّع مرضی خدا باشد، سوم: گناه، گناهی باشد که قابل شفاعت باشد. گناه قابل شفاعت گناهی است که تعدّی به غیر نیست، اگر هم تعدّی به غیر است باید حسنات این آدم به اندازه‌ای زیاد باشد که آن سیّئه قابل شفاعت بشود. اگر با توبه برطرف نشد، توبه نکرد، اگر با استغفار برطرف نشد، استغفار نکرد، اما قابل شفاعت باشد.

بنابراین بحث ما راجع به صرف آیات شفاعت خواهد بود، منتها از آقایان تقاضا می‌کنیم که این عقایدنا را کلّاً در این بحث مطالعه بفرمایند و تفسیر المیزان و الفرقان را که البته اضافاتی هم دارد مراجعه بفرمایند، بعد ما بحث می‌کنیم إن‌شاءالله.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. نساء، آیه 41.

[2]. هود، آیه 114.

[3]. اعراف، آیه 156.

[4]. بحار الأنوار، ج ‏8، ص 30.

[5]. بقره، آیه 111.

[6]. همان، آیه 135.

[7]. همان، آیه 64.

[8]. انبیاء، آیه 28.

[9]. بقره، آیه 160.

[10]. همان.

[11]. نساء، آیه 146.

[12]. انبیاء، آیه 28.

[13]. بقره، آیه 255.