«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
استفاده و استفادههای دیگر که از آیه مورد بحث میشود، «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»[1] این است که «لا يُشْرِكْ» اعم است از شرک و شرکت. شرکت در جسم عبادت و شرک در روح عبادت. این نکتهای است که باید روی آن بحث کنیم. عبادتهایی که دارای ظاهر و باطن است مانند صلاة، حج، زکات، خمس، امر به معروف، نهی از منکر، جهاد فی سبیل الله که ظاهر دارند و باطن دارند، نه تنها ریا ممنوع است که مربوط به باطن عبادت است، بلکه شرکت در جسم عبادت هم، به شرط اینکه عبادت شخصی باشد حرام است که این را بحث خواهیم کرد. و همچنین بحثهای دیگر که بعد از بررسی پنج آیه ریا خواهیم داشت.
قرآن را باز کنید، آیه اوّلی که دیروز تا اندازهای مورد بحث قرار گرفت، صفحه 44، آیه 264. پنج آیه در قرآن شریف در سه عبادت از عبادات، ریا را با درکات گوناگون آن، چه در خود عبادت و چه بعد از عبادت و چه احیاناً قبل از عبادت که محور و قاعده مثلث ریا که انحس است و بدتر است، در خود عبادت است، ریا را تحریم کرده است. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[2] سؤال: اگر شما صدقه را که زکات است، که خمس است و چه هر پرداخت مالی که واجب است و یا مستحب. پرداختهای مالی که از نظر شرعی رجحان دارد، چه واجب باشد چه مستحب، چند ابطال دارد: یک ابطال بشری دارد سلباً و یک ابطال بشری دارد ایجاباً، و یک ابطال الهی دارد که بین سلب و ایجاب است از نظر معنا برای عبادت.
در اینجا «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» فرض میکنیم کسی انفاق مالی میکند یا واجباً و یا مستحباً بدون ریا، و خالصاً و مخلصاً بوجه الله، در بُعد جنبه الهی و ربوبی خالصاً و مخلصاً است، اما بر مردم منت میگذارد. به کسی که زکات میدهد منت میگذارد، اذیت میکند، اذیت لفظی، اذیت غیر لفظی، اذیت میکند و منت میگذارد، خود منت اذیت است «بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»، أذى ذکر عام است بعد از خاص. یکی از اذیتها منت گذاشتن است، البته منت گذاشتنی که طرف بفهمد و بداند، اگر در نیت، منت باشد و در ظاهر احترام که این أذى نیست، منّی که [موجب] اذیت است. در پرداخت واجب مالی و یا مستحب مالی طوری رفتار میکند که طرف حساب میکند، منت بر او میگذارد.
«وَ الْأَذى» اذی اعم از منت است، اذیت در پرداخت مالی واجب یا مستحب، چه با منت باشد، چه با غیر منت باشد از الوان اذیتهای لفظی و عملی، این مبطل صدقه است، ولو ریا در کار نباشد، ریا در کار نیست. به کسی که مالی را میپردازد، اذیت میکند، منت میگذارد، به طوری که طرف بفهمد، اما ریایی در کار نیست […] این عبادت باطل است. و همچنین به عکس، اگر منت و اذیتی نیست، با کمال احترام و لطف و محبت، بدون هیچ اذیت و منت، بلکه با احترام و محبت انفاق مالی را واجباً و یا مستحباً انجام میدهد، اما ریا است. نه ریا نسبت به این شخص، نه، ریا نسبت به شخص دیگر. در حالی که دارد این پول را میدهد چه واجباً و چه مستحباً، ریا میکند با درکاتی که ریا دارد، اما منّ و اذایی در کار نیست، باز باطل است. و اگر جمع شد، هم منّ و اذی بود از نظر بشری، هم ریا بود از نظر عدم سلوک عبادت، دو بطلان و دو برچسب بطلان بر عبادت میخورد.
در تعبیر دیگر؛ عبادتی که انسان انجام میدهد یک جنبه خلقی دارد و یک جنبه خالقی. در جنبه خالقی ریا است و در جنبه خلقی منّ و اذی است. حالت سوم: اگر انسان نماز میخواند، زکات میدهد، جهاد میرود، حج میرود، چه وجوباً و چه استحباباً، باید مراعات چند جهت را بکند:
1- در عمل عبادی کسی را اذیت نکند؛
2- در عمل عبادی کسی را خوشحال نکند. چون خوشحال کردن کسی در عمل عبادی که اگر این شخص خوشحال شود، عمل عبادی را انجام میدهم یا خوب انجام میدهم، اما اگر مطلع نشود یا انجام نمیدهم یا بد انجام میدهم، این جنبه ریایی دارد.
بنابراین سرجمع هم باید در جسم عبادت اشراک نشود و هم در روح آن. هم در ظاهر آن اشراک نشود و هم در باطن آن. اشراک در ظاهر وضو، این است که آب بریزی، وضو بگیرم. اشراک در راه صلاة من را بایستانی، بدون حاجت تکیه به کسی یا به چیزی بدهم. بدون حاجت، بدون عسر، بدون حرج، تکیه به کسی بدهم یا تکیه به چیزی بدهم، اینجا اشتراک شریکی است، اشراک شرکی نیست، اشراک اشتراکی است. و این «لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، لا یشرک فی عبادت، لا یشرک به سبب عبادت، لا یشرک به حالت عبادت، عبادتی که انجام میگردد اگر فردی باشد، اجتماعی نه، در عبادت اجتماعی نماز جماعت، عبادت اجتماعی است، «لا يُشْرِكْ» نیست. حج عبادت اجتماعی است. امر به معروف نهی از منکری که مقتضی چند نفر است، عبادت اجتماعی است. اما شما که نمازی را به تنهایی میخوانید در حال فرادی، زکاتی را که در مال شما است، میدهید و همچنین عملی که اصلاً یا فرعاً فردی است و از فرد میخواهند، شما اگر از فرد دیگر، از کسی دیگر کمک بگیرید، بدون عسر، بدون حرج، بدون ضرورت، این اشراک در ظاهر عمل است. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» شامل آن شد. «لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ» چون عبادت است، عبادت هم ظاهر و هم باطن دارد. اشراک در ظاهر عبادت اعم است از اینکه شرک در ظاهر عبادت باشد یا خیر، شریک قرار دادن و کمک گرفتن در ظاهر عبادت باشد. البته این بحث در آیه سوره کهف خواهد شد.
اینجا از این آیه استفاده میکنیم که یکی از چیزهایی که صدقه را ابطال میکند، و به طریق اولی صلاة را، به طریق اولی حج را، به طریق اولی جهاد را، چون واجبات و واجبات فرعی اسلام متعدد است، اگر در واجب فرعی ادنی و دانی اسلام شرط باشد که منّ و اذایی نباشد، در واجبات برابر و بالاتر به طریق اولی و به طریق مساوی است. بنابراین، اگر در پرداخت صدقه واجبه یا مستحبه، منّ و اذی نهادن بر کسی که به او صدقه میدهی، این مبطل است، در صلاة به طریق اولی مبطل است. اگر شما در خانه من نماز میخوانید و بر من منت میگذارید، در خانه من نماز میخوانید و اذیت میکنید، طوری نماز میخوانید که اذیت میکنید، میشود نماز بیاذیت خواند. نماز بیاذیت و آزار میشود، ولی به صاحبخانه منت میگذارید و اذیت میکنید، این نماز باطل است. حج، جهاد، امر، نهی و… کل عبادات مشروط است سلباً که من و اذایی در کار نباشد.
البته گاهی اوقات عبادتی است که شما نیت منّ و اذی ندارید، مثلاً در میان گروهی ملحد، گروهی تارک الصلاة هستید، نماز میخوانید آنها اذیت میشوند، مطلبی نیست. منّ و اذی، منّ قصدی است، اذای قصدی است. اگر شما نماز میخوانید، زکات میدهید، حج میروید و قصد میکنید منت نهادن بر کسی را و اذیت کردن کسی را، در این صورت مبطل است، اما اگر قصدی نباشد نه. مثلاً کسی نماز میخواند، اوقات دیگران تلخ میشود، اوقات آنها تلخ شود. اوقات شیطان تلخ میشود. بنابراین شرط است در منّ و اذی که قصد باشد، اصولاً فعل بیقصد و فعل بینیت که اختیاری نیست، موجب ثواب و موجب عقاب نیست.
بنابراین «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» منّ و اذایی که مقصود باشد و خارجیت داشته باشد، طوری که طرف بداند منت سر او میگذارند، احساس اذیت بکند. بنابراین منّ و اذی دو شرط دارد: فقط نیت منّ و اذی نیست، بلکه نیت من و اذی و خارجیت من و اذی. اما اگر طرف بدون نیت شما اذیت میشود، بدون نیت شما و بدون عملی که ظاهراً منت نهادن باشد، بدون این عمل، خیال میکند منت میگذارید، غلط است و این موجب بطلان صدقه نیست.
«كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسٍِِِ»[3] اینجا تشبیه به اقوی است. چیزها و کارهایی که عبادت را باطل میکند، دسته اول منّ و اذی است که جنبه بشری دارد، دسته دوم: «كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ» این بالاتر است. مثلاً مردم را نزنید، حرام است، مانند کسی که مردمکُش است. مال مردم را نخورید، حرام است، مانند کسی که مال مردم را میدزد. این مانند، این مشبّه به، حد اعلی است و اینها در یک ردیف هستند، در ابطال عبادت در یک ردیف هستند. چه جنبه منّ و اذی باشد که مربوط به بشر است، مربوط به کسانی است که مکلف هستند و فهم دارند و چه جنبه رئاءالناس باشد که جنبه عدم خلوص لله باشد.
«كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»[4] ایمان کامل ندارد. کسی که ایمان کامل «بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» داشته باشد، عمل را فقط لله انجام میدهد، اگر عمل فردی است و اجتماعی نیست، هم در جسم عمل شریک نمیگیرد و هم در روح عمل. و شرکت در روح عمل هم فرق میکند که باز بحث خواهیم کرد. این یک آیه.
– […] این دلیل است که اینها اصلاً ایمان ندارند؟
– ایمان کامل ندارد. چون لا یؤمن و یؤمن فرق دارد، اگر یؤمن مراتب دارد، لا یؤمن درکات دارد. لا یؤمن یک مرتبه اصل عدم ایمان است، یک مرتبه خیر، ایمانی که عمل را درست کند، ندارد. ایمان دارد، ولی ایمانی که عمل را صالح کند و درست کند، ندارد. به قرینه خود آیه.
– از کجای کلمه میفهمیم که این ایمان ندارد؟
– از «لا تُبْطِلُوا»، صدقه میدهد، زکات میدهد، زکات را مسلمان میدهد، زکات را چه کسی میدهد؟ کافر که نمیدهد، زکات را مسلمان میدهد، پس ایمان مختصری دارد، آن حدی از ایمان دارد که زکاتی، نمازی، جهادی، حجی انجام میدهد، ولکن منّ و اذی است، این من و اذی که در کار باشد ایمان او کامل نیست، رئاء الناس در کار باشد، ایمان او کامل نیست، در هر دو بُعد.
سوره نساء، آیه 38 صفحه 85، باز راجع به انفاق است: «وَ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ» این بُعد دوم را میگوید. بُعد اول که منّ و اذی است در اینجا نیست، بُعد دوم «وَ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ» اینجا هم اصل ایمان را نفی نمیکند، آن مقدار ایمانی که انفاق و صدقه را مقبول رب قرار بدهد، آن را نفی میکند. «رِئاءَ النَّاسِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَريناً فَساءَ قَريناً».
آیه سوم: نساء، آیه 142 صفحه 101 قرآن: «إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَليلاً» از درکات نفاق این است که «يُراؤُنَ النَّاسَ»، نه اینکه تارک الصلاة باشد، نماز میخواند، ولی در نماز «يُراؤُنَ النَّاسَ». «إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ» از جمله «یُخادِعُونَ اللَّهَ» این است که پیکر نماز را انجام میدهد، ولی روح نماز از برای خدا نیست. «وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ» «أَقامُوا» نیست، یک مرتبه «أَقامُوا»[5] «أَقيمُوا الصَّلاةَ»[6] «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ»[7] است که نماز را به پا داشتن است، یک مرتبه «قامُوا إِلَى الصَّلاةِ» به پا داشتن نماز نیست، زمین زدن نماز است، گاه نماز را زمین میزند، گاه به پا میدارد. اینجا به پا داشتن نیست، چون حداقل به پا داشتن نماز این است که ریا در نماز نباشد، ارکان ظاهری نماز محفوظ باشد و ریا در نماز نباشد و مرحله بالای آن که ارکان معنوی نماز است.
– [سؤال]
– «قامُوا إِلَى»، «قامُوا»، اقاموا نیست، «أَقامُوا الصَّلاةَ» یعنی نماز را به پا داشتن، نماز را با شرایط ظاهری و باطنی انجام دادن، این اقامه است. ولکن «قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى» به سوی نماز قیام میکند، نه اقامه میکند. نماز را اقامه نمیکند، یک مرتبه نماز را اقامه میکند، یک مرتبه نماز را به زمین میزند، یک مرتبه نماز را اصلاً نمیخواند. اگر نماز را اقامه کند، این مطلوب است که با شرایط ظاهری و باطنی. اگر نماز را زمین بزند، این نماز خوانده، ولی ریا کرده است. آیا گناه تارک الصلاة بیشتر است یا مرائی؟ مرائی. کسی که تارک الصلاة است مشرک نیست، ممکن است مشرک نباشد، ممکن است مشرک باشد، لزوماً مشرک نیست، ولکن کسی که با ریا نماز میخواند، شرک خفی دارد، این زمین زدن نماز است. اما نماز را نمیخواند، کافر بالله هم نیست، کافر بالصلاة هم نیست، این نه صلاة را اقامه کرده است، نه زمین زده است، نخوانده است. اینجا وسط را بیان میکند: «وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى» با کسالت، و حال آنکه شرط حضور چیست؟ وقتی که شما شخصی را خیلی محترم بدانید و خیلی عظمت برای او قائل بشوید، آیا بهترین وقت، بهترین لفظ، بهترین لباس، بهترین حالت را انتخاب میکنید یا حالت چُرت و لباس کثیف و وقت بد و این حرفها را انتخاب میکنید؟ هر قدر آن کسی که با او ملاقات میکنید، محبوبتر باشد، عظیمتر باشد در نظر شما، شما وقت بهتر، حال بهتر، لفظ بهتر، لباس بهتر را انتخاب میکنید.
«وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى» از اینجا ما این ادب را یاد میگیریم، که نه این است که ما وقتهای کنارافتاده برای نماز بگذاریم، بگذار وقت کنیم نماز بخوانیم. بگذار وقت کنیم به ملاقات خدا برویم. این «بگذار وقت کنیم» یعنی تمام اوقاتی که اوقات خوب است، حال خوب است، لفظ خوب است، لباس خوب است برای غیر خدا، ولکن حال بد، لفظ بد، وقت بد، هر چه بد است برای خدا. این ترجیح دادن غیر خدا است بر خدا. و لذا در آیاتی دارد: «خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»[8] یعنی چه؟ زینت درونی، زینت برونی، زینت مناسب، زینت غیر مناسب، زینت درونی؛ زینت درونی، حالی که زینت حال است، وقتی که زینت حال است، أزین اوقات، ازین حالات، ازین الفاظ، ازین ملابس، ازین مکانها، ازین اموال، ازین اولاد، چه زینتهای درونی و چه زینتهای برونی را در حال نماز برای کسی قرار بدهید که تمام زینتها از او است. خلق زینتها، نعمتها، رحمتها، عنایتها از او است، پس چرا ما در حال نماز وقتهای بد را در نظر میگیریم؟ وقتی که از مطالعه خسته شدم، از شکم سیر شدم، وقتی که دیگر نمیتوانم فکر بکنم، وقتی که نقصان است از نظر درونی و برونی، آن وقت را از برای نماز مقرر کردن، یعنی خدا را از مخلوق پایینتر قرار دادن.
از رسول الله (ص) سؤال میکنند: چه وقتی برای شما بهترین وقت است؟ فرمود: وقتی نماز میخوانم. در غیر از وقت نماز چه؟ من همین انتظار نماز را دارم. انتظار ملاقات است. همانطور که شخص بزرگی است و از نظر شما بزرگ است، ولو بشر است، ولو فقیر است، در نظر شما بزرگ است، دعوت نکرده اجازه بدهد او را ملاقات کنید، تا چه برسد دعوت کرده، شما همه چیز خوب را برای ملاقات او آماده میکنید. «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَََََََََََََ»[9] پس چرا ما از نماز فراری هستیم؟ پس چرا وقت نماز را، لفظ نماز را، حال نماز را، قال نماز را، لباس نماز را، زینتهای درونی نماز را، برونی نماز را ما مراعات نمیکنیم. دست روی شانه هر کس بگذارید، بالای 99 درصد…
«إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ» دیشب نماز میخواندم، در بین نماز یک مطلب تفسیری به فکر من آمد، فوراً آن را حذف کردم. فهمیدم شیطان است. مطلب عالی بود، ولی بعد بهتر جبران شد، بعد از نماز جبران شد. چون مطلب شیطانی بود، آن عمیقترین کلاهگذاری شیطان این است که در حال نماز کنار میرود، پس شیطنت یک مقدار کنار رفت، شیطنت که یک مقدار کنار رفت، به جای او نور میآید، نور که میآید، حقایق مخفیه روشن میشود، حقایق مخفی که روشن شد، انسان لذت میبرد. میگوید پس در نماز فکر تفسیر کن، فکر کسب کن، فکر مطالعه، فکر عبادت، فکر مطلب علمی و این آخرین کلاهی است که شیطان سر بندگان خدا میگذارد.
«إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى» نتیجه کسالت: «يُراؤُنَ النَّاسَ» نمازی که برای خدا نیست و دلیل برای خدا نبودن محض و خالص این است که بدترین وقت و بدترین حالت را انتخاب میکند، این است که این نماز اجباری است. یا اگر کسی نباشد، نمیخواند و یا بد میخواند، یا اگر کسی باشد، میخواند، ولی برای آن شخص میخواند. «يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَليلاً»، «مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلاً».[10]
– [سؤال]
– منتها نفاقها فرق میکند. یک نفاق کلی است که اصطلاح قرآن است و یک نفاق جزئی است. این نفاق کلی است. منافق که در قلب خود مشرک است و در ظاهر موحد است، این نفاق، نفاق کلی است. ولکن ما که منافق نیستیم. ما منافق هستیم؟ منافق در اصطلاح قرآن نیستیم، مشرک نیستیم، منافق در اصطلاح قرآن نیستیم، احیاناً مرائی هستیم که بحث میکنیم.
– [سؤال]
– خدا را حتی با زبان ذکر نمیکنند مگر کم، با زبان. سؤال خوبی فرمودید. برای اینکه منافق اصلاً ذکر خدا ندارد، قلب او با خدا نیست؛ قلب منافق صددرصد از یاد خدا بیرون است، حتی لفظاً هم خدا را یاد نمیکند، مگر قلیل، آن هم قلیل در صلاةِ «کُسالی» و در صلاةِ «يُراؤُنَ».
– آن صلاتی که «کُسالی» است […]
– حالا بحث میکنیم. آیات را میخوانیم بعد جمعبندی میکنیم. آیه 47 صفحه 183 قرآن، درباره جهاد، گفتیم آیات پنجگانه ریا در سه عبادت مهمه است: در صلاة و در انفاق و در جهاد. که جهاد هم اعم است از جهاد اکبر و جهاد اصغر. و جهاد اصغر اعم است از امر به معروف و نهی از منکر و جهاد قتال فی سبیل الله «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ»[11] این خروج برای جنگ است «وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ»[12] هر سه از درکاتی است که جهاد را باطل میکند. اولاً وقتی انسان میخواهد از بیت خود برای جهاد خارج بشود، برای بطر نباشد. البته ممکن است هوا هم بخورد، ولی برای هواخوری نیست. در جهاد هوا بخورد، گرما بخورد، گرسنگی بخورد، سیلی بخورد، هر چه، برای او فرق نکند. پس بُعد اول و دَرََک اول که مبطل عبادت جهادی است «خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً».
بُعد دوم: «وَ رِئاءَ النَّاسِ» اگر بطراً باشد و رئاء الناس نباشد، نقطه اولی سیاه و باطل است، بطلان است. اگر بطراً نباشد و رئاء الناس باشد، مثل کسانی که بیرونی خود را گلیم میاندازند و اندرونی را فرش عالی میاندازند، این بطر نیست، خیلی به او خوب میگذرد، ولی رئاء الناس است. آن «بینهما» بود. گاه بطراً است و رئاء الناس نیست، گاه رئاء الناس است و بطراً نیست، گاه هیچ کدام نیست «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» است این سه مرحله، سه نقطه سیاه و تاریک است بر امر جهادی.
پس بُعد اول: بطراً برای خوشگذرانی، یا صددرصد برای خوشگذرانی یا درصدی. هیچ درصدی در خروج الی جهاد غیر الهی نباید باشد. دوم: «وَ رِئاءَ النَّاسِ»، سوم: «وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ». این «خَرَجُوا رِئاءَ النَّاسِ» […] دیروز عرض کردم. آیات پنجگانه ریا که شامل ریا است اصلاً و یا غیر اصل، فرعاً، عبادت وسط در خود عبادت، در خود عبادت ریا مبطل است، قبل را نه نفی و نه اثبات و بعد را نه نفی و نه اثبات. «خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً» یعنی در حال خروج، رئاء الناس در حال خروج. «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» بعد از خروج و در حال خروج.
آیه پنجم که باز مربوط به صلاة است، صفحه 602 قرآن، سوره ماعون «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونًََََََ»[13] نه «فی صَلاتِهِمَْ» سهو فی الصلاة را غیر معصوم میکند، معصوم نمیکند، سهو فی الصلاة را غیر معصوم میکند کم یا زیاد. ولکن «عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونًََََََ» از اصل نماز سهلانگاری دارد، گاه میخواند، گاه نمیخواند «الَّذينَ هُمْ يُراؤُنَََََ»[14] کیست که از اصل صلاة سهلانگاری دارد؟ کسانی که در بُعد ایجابی «يُراؤُنَََََ» و در بُعد سلبی «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونََ»،[15] الهی آن «يُراؤُنَََََ» خَلقی آن «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَََ». حالا الهی «الَّذينَ هُمْ يُراؤُنَََََ» در چه؟ در صلاة، چون «عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونًََََََ» پس در حال صلاة است. این بُعد آیات پنجگانه. اما برگردیم به آیه مورد بحث.
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» اضافهای که امروز عرض کردم و به عون الله اضافاتی عرض خواهم کرد، این است که «وَ لا يُشْرِكْ» فقط شرک در عبادت نیست، اشراک در عبادت نیست، بلکه شریک قرار دادن در عبادتی که از شما خواستند. وضو را از من خواستند، نه از من و نوکرم، صلاة را از من خواستند، نه از من و دیوار که بدون ضرورت تکیه بدهم. عبادتی را که از شخص مکلف خواستند، مگر در صورت عسر و حرج و ضرورت، اگر کسی را در مقدمه عمل عبادت یا خود آن، کمک بگیرد، ولو رئاء الناس نیست خالصاً و مخلصاً لوجه الکریم، کما اینکه اتفاق افتاده است. مثلاً فرض کنید، امام رضا (ع) کسالت داشتند. در وضو، آن حضرت به نوکر خود فرمودند: آب بریز. آب ریخت. این شریک قرار دادن است، در روایت داریم، ولیکن در حال اضطرار است. اگر شریک قرار دادن در جسم عبادت اشکال اصلی داشت، دیگر عسر و حرج آن را تجویز نمیکرد، کما اینکه رئاء الناس را عسر و حرج تجویز نمیکند، اصلاً عسر و حرج ندارد، که باطن عبادت باشد، ولکن ظاهر عبادت؛ در ظاهر وضو، ظاهر صلاة، ظاهر حج، ظاهر جهاد، ظاهر عبادات دیگر، به شرط اینکه عبادت فردی باشد، اگر عبادت شخصی و خصوصی است که شما مأمور به صلاة هستید، شما مأمور به صوم هستید، نه شما و همسایه، شما مأمور به صلاة فرادی هستید، شما مأمور به دادن زکات و خمس هستید.
آنچه را خود مکلف مأمور است شخصاً، در عبادت خود، نه در معنای آن باید اشراک کند که ریا است، نه در جسم عبادت. هم جسم عبادت، عبادت است و هم معنای عبادت، عبادت است. منتها اگر در معنای عبادت «یُشرِک» این ریا است و مبطل است و خیلی خراب است، گناه آن خیلی بالا است. ولکن اگر در جسم عبادت، در روح عبادت اصلاً اشراکی نیست، ریایی نیست، مخلصاً لوجه الکریم است، ولکن به نوکر خود میگوید: من را وضو بده، وضو مخلصاً لوجه الکریم است، ولی به نوکر خود میگوید: من را وضو بده یا آب بریز. یا در صلاة من را نگه دار، لازم هم ندارد، عسری نیست، حرجی نیست، ضرورتی نیست، در صلاة من را نگه دار، من را رکوع بده، من را سجود بده، ولکن این مبطل است. پس دو ابطال است: یک ابطال در بُعد جسمی است که شرکت در عمل جسمانی عبادت و یک بُعد انحس و درک اسفل است که در روح عبادت شرک برای خدا قرار دادن. کما اینکه روایاتی هم در این زمینه داریم، از جمله این روایت را برای شما میخوانم.
– اگر مثلاً آب را در آفتابه بریزد…
– در وضو. در آب ریختن البته این را بحث میکنیم. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، «يُشْرِكْ بِعِبادَةِ» در جسم عبادت از کسی کمک بگیرد. عبادتی که شما مأمور آن عبادت هستید، در جسم این عبادت خود او و در مقدمات قریبه این عبادت. مثلاًَ وضو عبادت است، گرچه مقدمه عبادت است. وضو عبادت است، صلاة عبادت است، مقدمات قریبه وضو و مقدمات قریبه صلاة را اگر بدون عسر و حرج کمک بگیرید، چیست؟ «يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» نه اینکه […] آب بریزد، خیر، آن مقدمه بعیده است. اما مقدمه قریبه، من باید با دست خود آب بگیرم به صورت بزنم، به نوکر خود بگویم آب روی دست من بریز. نه به صورت من بریز، چون به صورت من بریز و روی دستها بریز و مسح هم بده، این خودِ عبادت است، اینکه معلوم است، اما مقدمه قریبه، آب را به دست من بریز بدون ضرورت، به اینجا بریز، من دست میکشم، ولی بدون ضرورت، به صورت بریز بدون ضرورت، این مقدمه قریبه است. مقدمه نزدیک ملاصقِ با عبادت، این هم «يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً».
– مثل همین شیر میشود، شیر را که باز میکند…
– خیر، شیر نیست. چون شیر را باز نکنید آب نمیآید، ولی شما آب نریزید، من آب برمیدارم، فرق میکند. کاری که من میتوانم خودم انجام بدهم و مقدمه ملاصق و قریب عبادت است، به دیگری محول کردن، اینجا اشکال دارد. روایت حضرت صادق (ع) هم این است: حضرت صادق (ع) خواستند وضو بگیرند، نوکر او آمد آب بریزد، فرمود: این کار را نکن. عرض کرد: نمیخواهید من ثواب ببرم؟ فرمود: تو ثواب ببری، من گناه بکنم؟ بعد به آیه استدلال کردند: «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» چون ضرورت ندارد. چه ضرورت دارد آب را دیگری به صورت من بریزد، من وضو بگیرم؟ وقتی خودم میتوانم، به دست من بریزد، به صورت بریزم. چه ضرورتی دارد که کسی کمک کند، در حالی که عبادت شخصی است و مخاطب شخص است که خود او عبادت میکند. بله اگر مخاطب نوع باشد. مثلاً فرض کنید که نماز جماعت به پا داشتن، چند نفر هستند، هر نفری کم بشود جماعت کم میشود. آیا نماز جماعت خواندن «يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ» است؟ خیر. طبع نماز جماعت این است. ولکن شما که به تنهایی دارید نماز میخوانید، بگویید من را سجود بدهید، سجود را من میکنم، سجود را من میخوانم ولی شما من را به سجود بیاورید، شما تکیهگاه من باشید، حتی تکیهگاه دیگر، اگر به دیوار، به درختی یا به چوبی تکیه بدهید بدون ضرورت، این یُشرک است.
احداً اعم از اینکه عاقل باشد، غیر عاقل باشد، فاسق باشد، عادل باشد، ملائکة الله باشد، انبیاء باشند، ائمه. اگر پیغمبر را هم شریک در باطن نماز و یا در ظاهر نماز قرار بدهید بدون ضرورت، این نماز باطل است، کما اینکه شمهای از آن را در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» عرض کردم. این «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» در جسم عبادت و در روح عبادت نباید شرکت یا شریک قرار بدهند.
سؤال: بنده چند مرتبه این مطلب را تکرار کردم و توضیح بعدی ندادم که «لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» یعنی من نماز میخوانم. نماز باید صددرصد برای عبادت رب باشد. یعنی یک درصد هم عبادت غیر رب نباشد. کیست که نماز میخواند ولی در این نماز حاج آقا را عبادت میکند؟ ولو یک درصد، نداریم. البته برای خاطر حاج آقا، برای میل به حاج آقا، خوشایند حاج آقا، محبت حاج آقا، محبت، خوشایند، احترام، طاعت، اینها غیر از عبادت است. اگر شما، شخص منحرف، اگر شخص منحرفی صددرصد در صلاة عابد رب نیست یا پنجاه درصد است، ده درصد است، حتی یک درصد اگر عابد رب نباشد، این ریا نیست، شرک است، شرک درکات دارد. گاهی اوقات صددرصد عبادت غیر خدا است، این الحاد است. گاهی اوقات درصدی خدا است، درصدی غیر خدا است، این إشراک است و اشراک متوسط است. گاهی اوقات 99 درصد خدا را عبادت میکند در صلاة «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» ولکن یک درصد غیر خدا است، این کار مسلمان نیست، شرک است و این شرک دارای درکات است.
بنابراین «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» درست است شامل این است ولکن مناسب این نیست. چرا؟ برای اینکه این صلاتی که ما انجام میدهیم چند بُعد دارد: بُعد عبودیت؛ للمعبود، بُعد احترام؛ لله، بُعد اطاعت؛ لله، بُعد رضایت؛ لله. نمازی که من میخوانم هم برای رضای خدا است، امر خدا است، طاعت خدا است، احترام خدا است، عبادت خدا است، در عبادت خدا شرک قرار دادن ولو یک درصد باشد، عبادت را قطعاً باطل میکند، اصلاً از اسلام خارج میکند، از ایمان خارج میکند. این مراد است در بین مرادها، ولی به طور ضعیف، چرا؟ برای اینکه «بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» اگر نماز صددرصد برای خدا نباشد، «عِبادَةِ رَبِّهِ» نیست، نکته را توجه کنید، اگر نماز و روزه و هر عبادت دیگری صددرصد برای خدا و به امر خدا و به عبودیت خدا نباشد، این عبادت الله نیست، عبادت الله است و غیر الله است.
بنابراین این بُعد کنار میرود که «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ» از نمازهای مسلمانها کنار میرود. اگر هم باشد برای کسی است که اسلامی ندارد، بسیار اسلام او ضعیف است پس بُعد دوم. نماز را برای عبادت خدا میخواند، ولکن عبادت خدایی که حاج آقا راضی است، عبادت خدایی که آقا ببیند. رضای شخصی، محبت شخصی، خوشایند شخصی، احترام شخصی، اطاعت شخصی. هر بُعدی از ابعاد رجحان دادن به اصل نماز یا کمال نماز و خشوع نماز، هر بُعدی از ابعاد آن غیر از عبادت باشد اینها ریا است. در حقیقت ما چند بُعد از دخالت غیر خدا در صلاة که قمّة العبادات است، داریم، یک بُعد: اصلاً نماز نخواندن و عبادت خدا نکردن ملحد است. دوم: عبادت خدا و غیر خدا را با هم کردن مشرک است، مشرک بالله. سوم: عبادت غیر خدا را کردن و خدا را خدای اصل دانستن و اینکه عبادت منحصر به غیر خدا کرده است برای اینکه خود را لایق حضور نمیداند «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى».[16] اینها خارج هستند.
چهارم: این است که عبادت غیر خدا درصد بسیار ضعیفی دارد، یک درصد، دو درصد، این هم مشرک است، شرکی است که وثنیت است، ولی وثنیت خفیه است. پنجم: از عبادات خارج است. نه تارک عبادت است، نه مشرک بر عبادت است، نه در بَُعد اول، نه در بَُعد دوم، نه در بُعد بعید آن، بلکه نماز را در وقت میخواند که حاج آقا ببیند، نمازخوان است اگر حاج آقا نبیند نماز را در وقت نمیخواند نماز را با «و الضالین» قوی میخواند که آیت الله متوجه است. اینجا آیا غیر خدا را، احداً را، عبادت کرده است ولو درصدی؟ خیر، عبادت نکرده است. برای خاطر اینکه او خوشش بیاید. برای خاطر اینکه پول بیشتر بدهد. احترام زیادتر بکند، برای خاطر احترام او. اینها شرک خفی است، شرک نیست. یعنی شرک در عبودیت نیست، شرک در احترام است. در نماز چنانکه عبودیت منحصر به الله است، احترام منحصر به او است، طاعت منحصر به او است، رضوان منحصر به او است. نماز که میخوانم هم صددرصد خدا را عبادت میکنم، هم صددرصد به امر خدا است، صددرصد به احترام خدا است، صددرصد اطاعت خدا است، همه آنها صددرصد باشد.
– شرک در احترام مگر ریا نیست؟
– نه، شرک در ریا که مبطل باشد، نیست. چه فرمودید؟ تکرار کنید.
– شرک در احترام.
– شرک در احترام. این مراتب، مراتب مبطل است. من به عکس متوجه شدم. اگر چنانچه شرک در احترام باشد، شرک در طاعت باشد، شرک در خوشایند باشد، اینها ریا است، مبطل نماز است، ولکن شرک رسمی نیست، عبادت نیست، یا اشراک در عبودیت است، مبطل است و اصلاً خروج از دین است، خروج از توحید است. ما اشراک در عبودیت را کنار میگذاریم، بقیه اشراکها، بقیه اشراکها تمام با درکات گوناگونی که دارند، بقیه اشراکها ریا هستند. ریا درکات دارد.
– مبطل است؟
– مبطل است، بله. من فرمایش شما را در ضمن صحبت که غرق در مطلب بودم، اشتباه فهمیدم. تکرار میکنم برای اینکه خودم هم بیشتر بفهمم، قابل فهم باشد. بنابراین، همانطور که عبادت باید صددرصد برای معبود واحد باشد، درصدی غیر الله در صلاة معبود نباشد، که اگر باشد خروج از دین است، خروج از توحید است، همانطور عبادت صددرصد برای احترام الله باشد، نه احترام الله و غیر الله، عبادت برای خدا است، ولی عبادت خدا را انجام میدهم برای امر خدا و احترام خدا و احترام دیگری. خیر، و ندارد. همانطوری که در عبادت خدا، عبادت خدا است و غیر خدا نیست، عبادت خدا که شامل احترام خدا است، فقط احترام خدا باشد، اگر احترام غیر خدا در کار باشد، ریا است. طاعت غیر خدا ریا است، رضایت غیر خدا ندارد. اگر تمام عالم ناراضی باشند، نماز میخوانیم و اما اگر فلان شخص راضی باشد نماز را در وقت خواندن و بهتر خواندن، ریا است. البته در قلب نماز و در وقت نماز داریم بحث میکنیم، اما راجع به بعد و راجع به قبل مطلبی را عرض کردیم، تتمه را فردا عرض خواهیم کرد.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. کهف، آیه 110.
[2]. بقره، آیه 264.
[3]. بقره، آیه 264.
[5]. بقره، آیه 277.
[6]. همان، آیه 43.
[7]. هود، آیه 114.
[8]. اعراف، آیه 31.
[9]. تکویر، آیه 26.
[10]. نساء، آیه 143.
[11]. انفال، آیه 47.
[12]. همان.
[13]. ماعون، آیات 4 و 5.
[14]. همان، آیه 6.
[15]. همان، آیه 7.
[16]. زمر، آیه 3.