تفسیر آیاتی از سوره ذاریات
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبينٌ».[1]
درباره این آیه که از عمیقترین و دقیقترین آیاتی است که در فلسفه ماوراء الطّبیعه و فلسفه طبیعت بحث بسیار روشن و دقیق و علمی دارد، ما قبلاً در حوار بحث کردیم، در تفسیر هم بحث کردیم، امّا بحث مستقل موضوعی در آیات مشکله مانده است. شاید در این بحث مجدّدی که میکنیم، نکاتی اضافه داشته باشد.
اوّل راجع به الفاظ آیه غور کنیم، بعد راجع به جملات آیه. «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ»: چرا «كُلِّ شَيْءٍ» نیست، «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» است؟ «خَلَقْنا»: چرا «خَلَقْنا» ماضی است و «نَخلُقُ» نیست که احیاناً شامل مثلّث زمان باشد؟ «زَوْجَيْنِ»: چرا «زَوْجَيْنِ» است و حال آنکه بعضی از اشیاء ازواج هستند، بعضی از اشیاء که مادّه اوّلیه است، زوجین هستند و بعضی از اشیاء ازواج هستند. «لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ». شاید من این نکته را نگفته باشم و ننوشته باشم «لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ».
آیا «لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» بر مبنای مصلحت ملزمه «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا» است؟ مثلاً اگر مبنا، مبنای «لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» نبود، ممکن بود که ما بعضی از چیزها را زوجین خلق کنیم، بعضی از چیزها را زوجین خلق نکنیم یا هیچ چیز را زوجین خلق نکنیم. «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبينٌ»، «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ» بر مبنای نتیجه زوجین است. حالا اوّلاً ما در شیء باید صحبت کنیم. البتّه بحث سابقه دارد، ولکن بحث روشنتر و عمیقتری شاید لازم داشته باشد.
آیا «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» کلّ اشیاء را چه ماورای مادّه است و چه مادّه و مادی است، شامل است یا نه؟ طبعاً نه. چون «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا» است، شیء مخلوق بحث است، نه مطلق شیء، اصلاً مطلق شیء نمیشود بحث باشد، چون اگر مطلق شیء بحث باشد، بنابراین خود خالق هم باید مخلوق خود باشد. «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ» اگر شیء هم شیء خالق را بگیرد، هم شیء مخلوق را، پس شیء خالق هم خود را خلق کرده است و هم مخلوقات را خلق کرده است. پس «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ» منحصر به شیء مخلوق است که شیء، دو شیء است: شیء خالق و شیء مخلوق. شیء خالق دارد میفرماید که «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ» این بحث اوّل در شیء است.
بحث دوم: آیا شیء مخلوق اعمّ است از شیء مخلوقِ مادّی و ماوراء مادّی یا فقط شیء مخلوق مادّی است؟ ما از چند جهت عرض میکنیم مراد شیء مخلوق مادّی است. چون شیء غیر مادّی قابل مخلوقیت نیست، قابل زوجیت نیست. حتّی اگر شیء مخلوق غیر مادّی قابل خلق باشد، زوجیت ندارد. چون غیر مادّی ترکّب ندارد، حد ندارد، چون حد ندارد، ترکّب ندارد، نه از زوجین، نه از بیشتر از زوجین، بنابراین خارج از شیئی است که مذکور است در این آیه.
توضیح: شیء غیر مادّی که منحصر به ذات اقدس الهی است، خالق است و لا مخلوق. واحد است و لا زوجین، ازلی و ابدی و سرمدی است. بنابراین آن داخل شیءٍ در اینجا نیست و ادّعایی که گروهی از فلاسفه کردند که ما اشیاء مخلوقۀ غیر مادّیه داریم که به تعبیر آنها مجرد از مادّه است، آن را هم در بحث روح جواب دادیم که کتاباً، سنّتاً، علماً، عقلاً، حسّاً، کل ادلّهای که میتواند دال باشد بر اثبات چیزی و یا نفی چیزی، کل ادلّه مربوطه ماوراء مادّه بودن را از غیر الله نفی میکند. فقط الله است که مادّی نیست، مادّه نیست، موجودی ماوراء مادّه است. امّا روح و عقل و ملائکه و ملکوت و هر چه هست، هر چه مخلوق است غیر الله، تماماً یا مادّه هستند و یا مادّی هستند.
بنابراین «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» یک قید میخواهد اوّلاً که شیء مخلوق است. قید دوم میخواهد که شیء مخلوق مادّی است. چون شیء مخلوق اگر مادّی نباشد، مخلوق نیست. موجودی که مادّی نیست، ازلیت دارد، کما اینکه خداوند مادّی نیست و به حساب مادّی نبودن ازلیت دارد. اصلاً حاجت به خالق اوّل و خالق در ابعاد بعدی عرضی، این در صورت احتیاج است و احتیاج در حصار مادّه و مادّی است. موجودی که ماوراء مادّه است و ماوراء مادّیت است، ازلیت دارد، ابدیت دارد، سرمدیت دارد، مطلق است، حاجت ندارد تا نیازمند به خالق باشد. این بُعد اوّل که قید دوم شیء. شیء مخلوق غیر مادّی غلط است، مادّی است اوّلاً. ثانیاً: اگر هم بر فرض محال بپذیریم که شیء مخلوق غیر مادّی داریم، زوجین نیست. چون زوجیت ترکیب است، حداقلِ زوجیت دو بُعدی است، دو بُعدی چه هندسی باشد، و چه فیزیکی باشد، در هر صورت ترکیب است و ترکّب و محدودیت، ابعاد داشتن، چه بُعد هندسی و چه بُعد فیزیکی در ماوراء مادّه و مادّی وجود ندارد، پس این دو قید.
مرحله سوم: شیء چه شیئی است؟ شیء خالق نیست، شیء مخلوق غیر مادّی نیست. بلکه شیء مخلوق مادّه و مادّی است. حالا ما شیء را چند نوع تصوّر داریم؛ در بُعد شیء، نه در خصوص شیء. یا موجود، شیء مطلق است که لا شیء بودن آن اوّلاً و اخیراً محال است، شیئیت آن، شیئیت مطلقۀ بالفعل لااوّلِ لاآخر است، یعنی الله، شیء مطلق، این مورد بحث است. یا لاشیء مطلق است، شیء نیست و نمیتواند شیء باشد و شیء نبوده است که لاشیء شود، نه در بُعد ذات، نه در بُعد حکمت، اصلاً لون شیئیت ندارد و نخواهد داشت و نداشته است و نمیتواند داشته باشد، این محال است، لا شیء مطلق است. پس این طرفین قضیه است: یا شیء مطلق است که الله است یا لا شیء مطلق است که محال است.
پس اوّل، دوم، سوم، چهارم، چهار قید شد. قید اوّل «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» شیء خالق را نمیگیرد، شیء مخلوق را میگیرد. قید دوم که به شیء مخلوق میخورد، شیء ماوراء مادّه نیست. بعداً شیئی که لفظ شیء بر آن اطلاق میشود، امّا شیء مخلوق نیست، شیء مطلق است، الله است که خارج است. اوّلاً خارج است، دوماً خارج است و شیئی هم که تمحّلاً و مَجازاً در تصّور خیلی عمیق و دقیق لفظ شیء بر آن اطلاق میکنیم، محالِ ذاتی است، لاشیء مطلق. لا شیء مطلق هم از نظر توسّع لفظی شیء است، ولکن شیئی است که محال است. اجتماع نقیضین، ارتفاع نقیضین محال ذاتی است، شیئیت ندارد، ولکن اگر لفظ شیء بر آن اطلاق کنیم تمحّل است. مثل فعل، «لا یضرب» فعل است، «یضرب» هم فعل است. ولکن «لا یضرب» فعل نیست، «لا یضرب» ترک فعل است، ولی به آن فعل میگوییم، برای مقایسه و مقارنه است.
بنابراین تاکنون چهار قید به «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» خورده است. حالا اشیائی که وراء شیء مطلق است، مثل الله و وراء لاشیء مطلق است که شیء نیست، چند نوع است. یا بالفعل شیء است که خلق آن و شیئیت آن ضرورت داشته است، مانند جهان مادّه و جهان مادّی که بالفعل موجود است. یا نخیر، بالفعل موجود نیست، بعداً موجود خواهد شد، ولکن امکان دارد. امکان دارد و مصلحت هم دارد یا امکان دارد و مصلحت ندارد یا چیزی قبلاً خلق شده است که امکان داشته و مصلحت داشته و از بین رفته است. بالاخره اشیاء ما بین الأمرین، امر اوّل که شیء مطلق است که الله است، خارج از بحث است و امر دوم که لاشیء مطلق است، خارج از بحث است، اشیاء چند نوع هستند: یا فعلیت دارند یا سابقه دارند یا لاحقه دارند. اگر سابقه داشته، از بین رفته است. فعلاً موجود است یا بعداً موجود خواهد بود، پس هم امکان وجود دارد، هم مصلحت وجود دارد. مثل عنقا، انسان هزار سر و از این قبیل. موجوداتی که از نظر ذاتی امکان وجود دارند، گذشته برای آنها معنا ندارد. چون امکان کافی است، چون امکان و مصلحت شرط است. اگر در ایجاد شیئی امکان باشد و مصلحت باشد، خداوند یا گذشته یا فعلی یا آینده خلق میکند. ولکن اگر بگوییم که امکان دارد این شیء، ولکن مصلحت ندارد، گذشته است، یعنی چه گذشته؟ گذشته چون مصلحت ندارد، پس امکان وجودی یا امکان خلقی ندارد.
پس این شیء در بُعد گذشته و فعلیه و آینده یا امکان وجود دارد و مصلحت وجود، شیء است. یا نخیر، امکان وجود دارد و مصلحت وجود ندارد. اگر امکان وجود دارد و مصلحت وجود ندارد، این نه در گذشته، نه در آینده، فعلاً که معلوم است. اگر امکان وجود دارد، و مصلحت وجود ندارد، پس موجود نیست و موجود هم نبوده است و موجود هم نخواهد شد.
بحث دیگر «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» اشیاء مادّیه و اشیاء مادّی. یعنی طبیعت عالم، عالم که عالم مادّه و عالم مادّی باشد، این مشمول «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» است، در صورتی که مصلحتِ وجود داشته باشد. اگر مصلحت وجود دارد اضافه بر امکان وجود «خَلَقْنا». بنابراین چند شرط است: مادّه و مادّی بودن، مصلحت وجود داشتن، این دو از ارکان «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا» است. اوّلاً مادّه و مادّی بودن؛ چون ماوراء مادّه و مادّی که عرض کردیم قابل فرق نیست و زوجین است. ثانیاً مصلحت وجود داشتن و مصلحت هم مصلحت راجحه یا مصلحت ممکنه. حالا این عالم موجود از اوّلش و آخرش، آغازش و وسطش و انجامش، تماماً مشمول «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» است؛ چون مخلوق است و این «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ» شامل کلّ عوالم وجود است که موجود شده است و هست یا موجود شده است و نابود شده است، یا موجود خواهد شد. یا در اصل آن یا در فرع آن. اصل آن عبارت است از مادّه اوّلیه. مادّه آغازین و نخستینِ عالم که مادّة المواد و مادر کلّ موادّ متفرّعه عالم است، این در زمانی موجود شده است، هنوز هم موجود است، مدّتی هم خواهد بود، اعدام کلّی خواهد شد یا نخواهد شد، آن در بحث معاد است که بحث کردیم.
سؤال: آیا «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ» هم مادّه اوّلیه را شامل است، هم مواد دیگر را؟ اگر فقط مادّه اوّلیه را شامل است، کل معنا ندارد. اگر گفتند کلّ انسانهای قم چنین است، مگر نباید منحصر به یک نفر باشد؟ منحصر به جدّ اعلای آنها باشد. «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ»، این «خَلَقْنا زَوْجَيْنِ» به این معنی است که کلّ غیر قابل استثناء از مخلوقات که مادّه هستند و یا مادّی هستند. پس چرا میشود فقط مادّه اوّلیه باشد؟ جواب از دو ناحیه، یک ناحیه: فقط مادّه اوّلیه نیست. هر چیزی، هر شیئی از اشیاء که امکان و مصلحتِ وجود داشته است و موجود شده است، امکان و مصلحت وجود دارد و موجود خواهد شد که «خَلَقْنا» سابق را میگیرد و استمرار امکان مصلحتی هم لاحق را بگیرد، «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» همه را شامل است. هم شامل مادّه اوّلیه است، مواد بعدی، مواد بعدی، با تراکیب مثنّی و مثلّث و مربع و مخمّس، با تراکیب هزارگانه. که میگویند اتم از 102 تا 106 و بیشتر و بیشتر اجزاء دارد، هر قدر اجزاء دارد.
ولکن حداقلِ ترکّب مادّه و مادّی چیست؟ زوجین است. ولکن یک سؤال پیش میآید. آیا مادّه اوّلیه که محور بحث ما زوجین است، مادّه بعدی هم زوجین است؟ اگر یک عنصری از چند الکترون و چند پروتون ساخته شده است، زوجین است یا ازواج است؟ «سُبْحانَ الَّذي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ»[2] ازواج است، پس زوجین نیست. پس چرا زوجین؟ جواب از دو جهت است. یک جواب این است که در کلّ مرکّبات عالم، مادّه اوّلیه هست یا نیست؟ چه مرکّبی که مادّه اوّلیه باشد، چه مرکّباتی که مواد سهگانه و دوگانه و صدگانه و پنجاهگانه و هزارگانه باشد. در اینها مادّه اوّلیه هست یا نیست؟ هست. همین مادّه اوّلیه است که تطّورات پیدا میکند، همین مادّه زوجینِ حقیقیین است، مادّه و مادّی زوجین حقیقیین است که ازواج میشود. الکترون آن، پروتون آن، پوزیترون آن، نوترون آن و… آنهایی که میدانیم و نمیدانیم، اضافه میشود. بنابراین امّ المواد عالم، همان زوجین است که ما هنوز نشناختیم و نخواهیم شناخت. نه زوجین را به حال ترکّب و نه فوق ترکّب که بحث امروز ما است.
بنابراین جواب اوّل «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» این است که آیا مادّه اوّلیه در کلّ اشیاء مادّیه هست یا نیست؟ نه در هست، اصلاً اصل هست. اصل اشیاء همان مادّه اوّلیه است. مادّه اوّلیه به صورت اوّلی، به صورت ثانوی، به صورت… به هر صورت باشد همان مادّه اوّلیه است. مثل مثلاً برّه موم، بره موم که میگوییم، این بره موم به هر صورتی دربیاید همان بره موم است، اضافه ندارد. بره موم به هر صورتی دربیاید، هیکل و شکل عوض میشود، اضافه ندارد. اگر کم باشد، زیاد باشد، همان بره موم است، البتّه این مثال است. همینطور کلّ اشیاء عالم چه محسوس، چه غیر محسوس، چه روحانی، چه غیر روحانی هر چه باشد، مادّه اوّلیه در آنها وجود دارد. این جواب اوّل.
جواب دوم: مگر زوجین اثنین است؟ اگر زوجین اثنین بود، در انحصار مادّه اوّلیه بود، منهای جواب اوّل البته، منهای جواب اوّل، چون جواب اوّل قانعکننده است و تمام اینها را شامل است، چون زوجین یعنی مادّه اوّلیه در تمام ازواج باشد. ولی جواب دوم، منهای جواب اوّل. در جواب دوم آیا زوجین در اینجا اثنین است یا زوجین، زوجین است؟ زوجین دو بُعدی. دو بُعدی، سه بُعدی هم دو بُعدی است، چهار بُعدی هم دو بُعدی است، پنج بُعدی هم دو بُعدی است، صد بُعدی هم دو بُعدی است، هزار بُعدی، میلیون بُعدی هم دو بُعدی است. چون که صد آمد نود هم پیش ماست. بحث اصلی عمقی که اینها مقدّمات آن بود. آنچه را گفتیم و نوشتیم و آنچه را نگفتیم و ننوشتیم.
سؤال: آیا شیء اوّل که مادّة المواد عالم است و امّ المواد عالم است، مشمول «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» است یا نیست؟ اگر نباشد «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» غلط است. اگر مادّه المواد عالم و نقطه اولای مادّیها و مادّهها مشمول «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» نباشد، اصلاً «خَلَقْنا» غلط است، «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» کلاً غلط است. بنابراین محور اوّل و زیربنای «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ» چیست؟ مادّه اوّلیه است. بلکه خلق او اصل خلق است. چون ما دو خلق داریم، یک خلق «لا من شیء» ایجاد کردن است، یک خلق شیء را از شیء ایجاد کردن است، کدام مهمتر است؟ خلق یا «من شیء» است، یا «من لا شیء» است، یا «لا من شیء». «من لا شیء» که غلط است، «من شیء» خلق دوم است، «لا من شیء» خلق اوّل است. خلق «لا من شیء» که سابقه ندارد که در اختصاص مادّه اوّلیه است، این مهمتر است که «كُلِّ شَيْءٍ» آن را شامل بشود یا نخیر، خلقِ شیء من شیء.
موادّ دیگر را خداوند از مادّه اوّلیه آفریده است با تطوّرات، اضافات، کثرات، کثرات در عنصرها، کثرات در الکترونها، در پوزیترونها، نوترونها، تیوترونها که ما نمیدانیم، ولکن آنچه خلق اصلی را بر عهده دارد و زیربنای خلق است و اصل بنای خلق است، عبارت است از مادّه اوّلیه. بنابراین اگر «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» شامل مادّه اوّلیه نشود، اصلاً شامل هیچ چیز نخواهد بود اوّلاً و ثانیاً، اگر هم بین مادّه اولیه و مواد دیگر مقارنه قرار بدهیم، مادّه اوّلیه در اشیاء مخلوقه شیءتر است یا مواد دیگر؟ مادّه اوّلیه شیء است که «لا مِن شیء» خلق شده است، موادّ دیگر فقط تحوّل است. آیا موجودی را که «لا من شیء» آفریدند که تحوّل نیست، خلق آن مهمتر است یا موجودی که خلق آن تحوّل است، تغیّر است؟ از نظر ترکیب، از نظر وضعیت، از نظر هیئت، از نظر مادّیت، از نظر سعه وجودی.
بنابراین «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» قدر مسلّم مسلّم مسلّم، مادّه اوّلیه شامل است و چون مادّه اوّلیه در کلّ مواد هست و امّ کل مواد است و محور کلّ مواد است و زیربنای کلّ مواد است، بنابراین «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» همه را شامل است. همه را شامل است، مخصوصاً مادّه اوّلیه را. ما در مادّه اوّلیه بحث کنیم با مادیون که مفصّل در حوار است مراجعه خواهید کرد و آن مقداری را عرض میکنم که در آنجا شاید گنگ باشد.
این مادّه اوّلیه که فقط این انگشت من است، آیا مادّه اوّلیه برای غیر الله قابل شناخت است، حتّی برای رسول الله که اعقل و اعلم من فی الوجود است یا نه؟ خیر. تصّور مادّه اولیه از برای اعقل عقلاء محال است، تا چه رسد وصول به آن. وانگهی اصولاً علم مطلق به چیزی مساوی با قدرت مطلق به آن چیز است، ملکوت ربّانی آن چیز است، بنابراین کسی که علم به مادّه اوّلیه داشته باشد، یعنی قدرت در خلق مادّه اوّلیه دارد. «هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ»[3] مخصوصاً در خلقت مادّه اوّلیه. خلقت مادّه اوّلیه که خلقةالخلقتها است و خلق الخلقها است و خلق المخلوقین است و نقطه اولی است و نقطه نخستین است، این لااقل در انحصار خدا است، بقیه هم همینطور است، ولیکن این لااقل در انحصار خدا است.
بنابراین شناخت احاطه علمی بر مادّه اوّلیه که مرکّب ذو بُعدین است، یا بُعدین هندسیّین یا بُعدین فیزیکیّین یا هر چه، این شناخت احاطهای آن و شناخت ملکوت آن عمقاً، مستلزم قدرت بر خالقیت است. علم منحصر به خدا و قدرت منحصر به خدا. تا چه رسد احد جزئین آن.
وقتی که مادّه اوّلیه که مرکّب است از جزئین هندسیّین یا فیزکیّین، قابل شناخت به غیر الله نیست، احد الجزئین قابل شناخت است؟ نخیر، فقط ما از دور میتوانیم بحث کنیم، با مادیّین بحث کنیم. مادّی که قائل به ازلیت مادّه است، احیاناً میگوید که مبدأ کون مادّه اوّلیه است که همان بسیط است. چون مادّه اوّلیه مبدأ کون است، بسیط است، با بساطت ازلیت دارد. جواب این را دادیم. بسیط بودن یعنی لاابعاد بودن، یعنی غیر مرکّب بودن و موجودی که بسیط است نمیتواند مادّه باشد، اجتماع نقیضین است. اگر بسیط باشد، مرکّب نیست. اگر مرکب باشد، بسیط نیست. مادّه و مادّی هر چه باشد مرکّب است لااقل من جزئین. یا جزئین فیزیکی یا جزئین هندسی.
بنابراین شما تناقض میگویید. اگر این مادّه اوّلیه بسیط است و به تعبیر فلسفه طبیعی جزء لا یتجّزی است، اگر جزء لایتجزّای واقعی واقعی است، یعنی جزئی است که اجزاء ندارد، نه عقلاً، نه خارجاً، اجزاء ندارد، جزئی که اجزاء ندارد لامحدود است، مرکّب نیست، مادّی نیست، چون مادّه و مادّی هر چه باشد مرکب است. اصلاً مبنای مادّیت ذوابعاد بودن است یا ذوبُعدین بودن است. مبنای مادّیت مرکّب بودن است.
ما سه چیز داریم: -لفظ چیز تمحّل است- یا لاشیء است یا شیء مادّی است یا شیء ماوراء مادّی است. ما با لاشیء بحث نداریم، شیء ماوراء مادّه شیء است، ولکن شیءٌ لا کالاشیاء، ولکن شیء مادّی، فرق شیء مادّی با ماوراء مادّه چیست؟ ماوراء مادّه شیئی است که حدود ندارد، ترکیب ندارد و… آنچه او دارد، مادّه و مادّی ندارد و آنچه مادّی و مادّه دارد، او ندارد. چون آنچه او دارد غنا است و اطلاق است و لامحدودیت است و آنچه مادّی و مادّه دارد، محدودیت و فقر و احتیاج و تعلّق به غیر است.
راجع به آن جزء اوّل و مادّة المواد عالم و امّ المواد عالم بحث است و ظاهراً این بحث جایی نشده است، اگر هم شده است، کال شده است. البتّه ما این بحث را در حوار و تفسیر کردیم، برای اینکه تکمله بحث بشود برای تفهیم، عمق مطلب آنجا ذکر شده، ولیکن بعضی از مطالب مانده است. سؤال میکنیم: آیا در بین این تقسیمی که ما کردیم، شیء مطلق، لا شیء مطلق، شیء بالفعل، شیء ممکن لا مصلحت، شیء ممکن مع المصلحة، شیء موجود، شیء غیر موجود، کدام یکی از اشیاء بر مادّه اوّلیه صدق میکند؟ بر مادّه اوّلیه، شیء مخلوق صدق میکند، شیء مخلوقِ اوّل است. شیء مخلوق اوّل، مادّه اوّلیه است، آیا این مادّه اوّلیه هر چه هست، جزئین دارد دیگر «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ».[4] زوجین هم به معنای فارسی اگر بگوییم یعنی دو، دوتا چهارتا، اینطور نیست. زوجین یعنی مرکّب است از دو جزء که هر جزئی قرین دارد، این جزء که قرین دارد زوج است، زوج و زوجه چیست؟ زوج دو نفر است یا یک نفر است؟ زوج یک نفر است، زوجه هم یک نفر است. میگوییم زوج، جفت غلط است، جفت دارد. زوج جفت نیست، زوج جفت دارد است. اگر زوج جفت باشد، باید شوهر دوتا باشد، زن دوتا باشد، زوج جفت دارد است.
- [سؤال]
- ببینید زوج دو بُعد دارد یا سه بُعد دارد. یا زوج دوتا است یا زوج دارد، ما در زوج دارد داریم بحث میکنیم، در دوتا نه، زوجین چهارتا میشود. اصل زوج جفت دارد است، یعنی چه؟ اصل زوج این نیست که اندغام در ذات آن تعدّد باشد. اصل زوج، زوج دارد، بله. آن هم که دوتا است، زوج است، ولکن اصل آن چیست؟ اصل آن مثلاً این دوتا، دوتای زوج است، یکی زوج نیست؟ یکی زوج دارد، این زوج دارد، دومی هم زوج دارد. بنابراین «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ» آن شیء مادّه اولی که مادّة المواد است و از آن به غلط به مادّه بسیطه تعبیر میشود یا با تأویل مادّه بسیطه، این مادّة المواد را بخواهیم تا آنجا که امکان دارد روی آن فکر کنیم و بحث کنیم. آیا این موادّة المواد که دارای دو بُعد است، هر بُعد آن هم دارای دو بُعد است؟ تسلسل میشود. اگر مادّة المواد که دارای دو بُعد است، مرکّب است، نسبت به هر یک جزء مرکّب است؟ ابعاد دارد؟ باز همینطور و إلی غیر النّهایه. اوّلاً، تسلسل لازم میآید، تسلسل در موجود بالفعل محال است. تسلسل در موجود غیر بالفعل محال است تا چه رسد در موجود بالفعل. بالفعل تسلسل. ثانیاً، اجتماع لامحدود در محدود میشود.
اگر مادّه اوّلیه که زوجین است، اجزاء آن زوجین است، همینطور، همینطور و حدّ یقف ندارد یا دارد؟ اگر در ذواجزاء بودن حد یقف دارد، ما میمانیم و حد یقف آن. بحث سر مادّه اوّلیه است که مادّة المواد و امّ المواد است. اگر اینطور فرض کردید، اجزاء دارد، اجزاء، اجزاء یا اجزای آن حدّ یقف دارد یا حدّ یقف ندارد. اگر اجزاء آن حدّ یقف دارد، ما در حدّ یقف بحث میکنیم. اگر حدّ یقف ندارد اوّلاً تسلسل بالفعل لازم میآید، ثانیاً لامحدود در محدود جمع شده است. یعنی اجزای لامحدودۀ مادیه که حد ندارد، آغاز ندارد، هر چه جلو بروید، باز هست، حقیقتاً و حقیقتاً، هر چه جلو و عقب بروید در مثلّث اوضاع بالفعل و قبل و بعد آن، این اجتماع لامحدود در محدود است. جمع بین نقیضین است. یا لامحدود است یا محدود. لامحدود در محدود جمع نمیشود و محدود، لامحدود نمیشود. بنابراین باید به جایی برسیم که توقف کند.
حالا در توقف عرض میکنیم. در جایی که توقف میکند که زوجین است، سؤال: آیا هر یک از زوجین مادّه است، مادّی است، بدون دیگری وجود دارد، بدون دیگری وجود ندارد؟ ما عرض میکنیم، تمثیل میکنیم. همانطور که خدا را به ادلّه قطعیه فطریه و عقلیه و آفاقیه و انفسیه میدانیم هست و نمیدانیم چیست، مادّه اوّلیه هم همینطور است. میدانیم مادّه اوّلیه چیست، چون اگر نباشد مادّهای نیست، بالاخره مادّه است یا نه؟ مادّه است، این مادّه ثانویه است، این مادّه اوّلیه است. مادّه اوّلیه وجود دارد، هم به حساب خودش در اوّل و هم به حساب بعد از اینکه خداوند تراکیب و هیئات و ماهیت به وجود داده است، اینکه وجود دارد، نمیتوانیم انکار وجود بکنیم، ولکن نمیدانیم چیست. یعنی بشر از معرفت کون، ملکوت و حقیقت مادّه اوّلیه و موادّ دیگر دور است و نمیتوانیم بفهمیم. بنابراین هست، هست و نمیتوانیم بفهمیم چیست. ولکن در عین اینکه نمیتوانیم بفهمیم چیست، میتوانیم این سؤال را بکنیم که آیا کلّ واحد من الجزئین مادّه است، لاشیء است، شیء است، شیء بالفعل است، شیء بالشّأن است؟ اگر هر دو شیء بالشأن است، پس مادّه اوّلیه شیء بالفعل نیست. اگر هر دو جزء منفصلاً از یکدیگر حساب کنیم، از یکدیگر به طور انفصال حساب کنیم، اگر هر دو شیء است منفصلاً، بنابراین مادّه اوّلیه نیست. مادّه اوّلیه، مادّهای است که قبل از آن عدم است، قبل از اینکه خدا مادّه اوّلیه را خلق کند، چیزی نبوده است، «لا من شیءٍ» خلق کرده است، وقتی «لا من شیءٍ» خلق کرده است، «فَجَعَلَ نَسَبَ كُلِّ شَيْءٍ إِلَى الْمَاءِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْمَاءِ نَسَباً»[5] در روایات هم داریم. «هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ»[6] بحث این ماء را هم دقّت کردیم و در حوار، مخصوصاً در تفسیر به طور مفصّل بحث کردیم که ماء عبارت الطف انسبی است از برای مادّه اوّلیه.
این مادّه اوّلیه که حداقل ذوجزئین است، یا جزئین هندسیّین یا جزئین فیزیکیّین، هر دو، آیا کلّ واحد من الجزئین قبل از حال انضمام، موجود از شیء است یا نیست؟ اگر کلّ واحد من الجزئین قبل از انضمام موجود نیست، دو عدم را مخلوط کردن وجود ایجاد نمیکند. اگر کلّ واحدین قبل از انضمام موجود است، موجود مادّی است یا ماوراء مادّه است؟ اگر ماوراء مادّه است، ماوراء مادّه، مادّی نمیشود. اگر مادّی است، پس مادّه اوّلیه همان است. بالاخره به یک جایی رسیدیم که حدّ یقف دارد که نه مادّه باشد، نه مادّی باشد، نه لاشیء باشد. نه لاشیء است، نه کل شیء است، نه مادّه است […] نه مادّه است، نه مادّی است، نه مرکّب است، نه بسیط است، میشود؟ اگر کلّ واحد من الجزئین مرکّب است، بنابراین منتقل به آنجا میشود. اگر بسیط است، جمع بسیطین مرکّب ایجاد نمیکند. این سؤال و جواب آن را هم مطالعه کنید و هم فکر کنید. که امروز روز اول است، به همین اکتفا میکنیم.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ
السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. ذاریات، آیات 49 و 50.
[2]. یس، آیه 36.
[3]. فاطر، آیه 3.
[4]. ذاریات، آیه 49.
[5]. الكافی، ج 8، ص 94.
[6]. هود، آیه 7.