تعریف لغات نسخ, مسخ، رسخ و فسخ؛ تفسیر آیه 106 سوره بقره
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
چهار لغت است که از نظر حروف تقریباً مشابه یکدیگرند, ولکن از نظر معنا با هم تفاوتهایی دارند. نسخ و مسخ و رسخ و فسخ. البتّه این جمله را من از 57, 58 سال پیش یادم است که مرحوم استادنا الاعظم فی الفلسفة الالهیة میرزامهدی آشتیانی فرمودند, هنوز یادم است و معنایش هم در نظرم است و تکامل مطلب را امروز عرض میکنم، به مقداری که مقدّمه بحث مطلب است.
نسخ و مسخ و رسخ و فسخ. بحث ما در نسخ است، امّا مسخ و رسخ و فسخ را هم مقداری اشاره میکنیم. فسخ معلوم است، فسخ گسستن پیمان است، چه پیمان بیعی، پیمان اجاره، پیمان ایمان، هر پیمانی. طبعاً در پیمان طرفین لازم است. اگر یک طرف با طرف دیگر پیمان کرد و طرف دوم پذیرفت یا دو طرف با هم همپیمان شدند, هر دو پیمان است. چنانکه آیه شریفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُود»ِ،[1] تتمیم و ایفاء به کلّ پیمانها را بر مبنای ایمان و شرایط ایمان واجب کرده است. چون «الَّذِينَ آمَنُوا» است. «أیّها الانسان» نیست، «أیّها المکلّفون» نیست، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ». پس اینکه مخاطب «أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» «الَّذِينَ آمَنُوا» هستند، وفای به پیمانهایی که بر مبنای ایمان است بر آنها واجب است. که در آن ضرر، غرر و خطر نباشد. چنانکه آیاتی دیگر تبیین کرده است که صحّت پیمان که مسلمان با مسلمان، مسلمان با کافر، کافر با مسلمان، یا هر دو با هم, پیمان مکلّف با خدا، پیمان خدا با مکلّف، هر گونه و هر شکل پیمانی بر مبنای ایمان است و پیمانهای بر مبنای ایمان دارای شروطی هستند که در آیات متعدّدهای ذکر شده است. سفه نباشند، جنونآمیز نباشد، غرر نباشد، خطر نباشد، ضرر نباشد و از این قبیل. فسخ نسبت به این پیمانهاست. حالا یا فسخ درست است یا فسخ غلط است. اگر فسخ درست باشد «أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» این عقد را هم ایجاباً لازم دانسته است و هم در صورت لزوم فسخش را. فسخ عقود لازمه مربوط است به شرایطی که اگر آن شرایط وجود نداشته باشد, فسخ این عقود جایز نیست. این اشارهای است راجع به فسخ.
مسخ، مسخ عبارت است از تحوّل دادن و مبدّل کردن و دگرگون کردن انسانی به چهره غیر انسانی. چنانکه «كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ»[2] یهودیان را که راجع به روز شنبه, صید ماهی در روز شنبه کلاهگذاری کردند و حقّه زدند, خدا تکویناً امر کرد: «كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ».
– یعنی روز شنبه حرمت داشته؟
– روز شنبه صید حرمت داشته، ولیکن اینها حقّه زدند. این هم مسخ.
– [سؤال]
– کلاه شرعی کلّاً شرّ است، شرع کلاه ندارد. شرع بیکلاه است. راست حسینی و صاف باید باشد. کلاه برای شخص عاجز و جاهل است. عاجز و فاسق است که کلاه میگذارد. این هم مسخ.
و امّا رسخ، رسخ دارای دو بُعد است: یک بُعد ایجابی و یک بُعد سلبی. رسخ ایجابی به معنای رسوخ دادن است. کسی را که کمبود دارد تکمیل کردن است، ضعیف است قوی کردن است، قوی است در قوّتش تثبیت کردن و استمرار دادن است. این بُعد ایجابیِ رسخ است که از رسوخ میآید. بُعد سلبی آن, رسوخ در کون یا در کیانِ موجودی است که او را نابود کردن، میراندن، ساقط کردن و از این قبیل. بحث ما در بُعد نسخ است، که رسخ و مسخ و نسخ و فسخ، معنای آن را تبیین کردیم, ولکن راجع به مسخ، مسخ در ابعادی مورد قبول است و در ابعادی مورد قبول نیست. آنچه را قرآن فرموده که مسخ شدند به خنازیر، یا مسخ شدند به قرده، این قابل قبول است، ولکن مسخ انسانی به انسانی به معنای اینکه انسانی بمیرد و روحش به بدن انسان دیگر منتقل شود, این مسخ قابل قبول نیست که در بحث عقیدتی باید کلاً بحث کنیم. پس مسخ گاه قابل قبول است, گاه قابل قبول نیست. فسخ هم گاه قابل قبول است، گاه نیست، رسخ هم گاه ایجابی است و گاه سلبی است.
امّا نسخ، نسخ در لغت ازاله ما کان است. آنچه بوده است، آن را دچار زوال کردن؛ یا زوال تکاملی یا زوال تکاملیِ اکمل یا زوالهای دیگر که ما اشاره کردیم. ما هفت مرتبه از برای نسخ تصوّر داریم. نسخ چه؟ نسخ آنچه بوده است از مقام، از مرتبه، از احکام و از غیره. حالا اینجا چند بحث راجع به نسخ داریم تا به آیه «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا» برسیم که آیه 106 بقره صفحه 17 است. اصولاً بحث اوّل ما در امکان نسخ است. بحث دوم در تحقّق نسخ است. بحث سوم در موارد نسخ است. که «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ»، آیت هم دارای مراحلی است. آیت لفظی، آیت کونی، آیت عینی و همچنین آیات دیگر که بحث خواهیم کرد.
امّا بحث اوّل: امکان نسخ، امکان ازاله ما کان. جریاناتی است که نسخ در آنها محال است. مانند اخباری که خدا در قرآن شریف نسبت به موضوعاتی داده است، نه حکم، بلکه اخبار. یونس چنان کرد، موسی چنان کرد، اعجاز چنان شد و چنان شد. در این بُعد نسخ محال است، چون نسخ تکذیب است. یعنی خدا خود را تکذیب کند، این از محالات است. هنگامی که خدا اخباری را داده است، اخبار خیراتی و یا اخبار شروری را نسبت به حوادث کونی، نسبت به انسانها، شیطانها، مؤمنان و غیر مؤمنان داده است, این اخبار صدق است؛ چون اخبار ربّانی است. بنابراین قابل نسخ نیست. «قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ»[3] بعد بگوید: «لم یقل» نسخ از محالات است. چون نسخ موجب تکذیب است. یعنی تکاذب بین دو خبر الهی است. این نسخ اوّل که محال است. و همچنین راجع به عقاید؛ توحید نسخ نمیشود، رسالت نسخ نمیشود، موت متحقّق است و نسخ نمیشود، برزخ نسخ نمیشود، رجعت نسخ نمیشود، قیامت نسخ نمیشود. قدرت خدا، عدالت خدا، رحمت خدا، ثواب خدا، عذاب خدا قابل نسخ نیست. چون حقایقی ثابته است که هرگز قابل برطرف شدن و قابل کم و زیاد شدن نیست.
– اینکه با توبه گناهش بخشیده میشود…
– آن نسخ نیست. توبه پوشش است، نسخ نیست. گناه کرد، آیا گناهی که کرد، گناهِ کرده را از بین میبرند؟ نخیر، گناه شده است. مثل رد شمس است که زمان برمیگردد. این گناهی که طرف کرده است، آیا این را نسخ میکنند، یک گناهی را که در زمان ماضی شده است و انجام شده, آیا آن را از بین میبرند؟ نخیر، اثرش را از بین میبرند. با توبه، با شفاعت، با رجحان حسنات، با ترک کبائر، بنابراین خود از بین نمیرود.
بُعد سوم: بعد سوم احکام ثابتۀ ریشهای اصلی، اینها از بین نمیرود. عدالت واجب است، نسخ نمیشود. زنا حرام است، نسخ نمیشود. ظلم حرام است نسخ نمیشود. احکام واجبه اصلی که در کلّ شرایع شمولیت دارد، البته کیفیات فرق میکند احیاناً، ولکن احکام ثابته اصلی که بر مبنای عدالت است، حکمت است، فضیلت است، بر مبنای ربّانیت است، این احکام واجبه یا محرّمه یا مستحبّه یا هر چه، آنهایی که از نظر ریشهای ثابت است و در کلّ شرایع الهیه با اینکه احیاناً اختلاف صوری دارند، اصلش نسخبردار نیست. پس در این سه بُعد نسخ محال است.
ولکن بُعد چهارم, بُعد چهارم اینکه نماز را در شریعت تورات چنان بخوانید، در شریعت انجیل چنین، در شریعت اسلام طور دیگر. کیفیت، رکعات، اذکار، اعمال، اوقات احیاناً با هم گوناگون هستند، اما اصل نماز اتّجاه الی الله است. اصولاً نماز دارای سه بُعد است: یک بعد توجّه الی الله است. خوشا آنان که دائم در نمازند. «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ المُؤْمِنِ»،[4] همیشه عروج روحی دارند. این بُعد عمومی. بُعد خصوصیاش ارکان مخصوصه، الفاظ، اعمال، اوقات مخصوصه. این بُعد دوم هم گوناگون است، گاه این الفاظ و ارکان و حالات و اوقات و مکانهای مخصوصه قابل تغییر است، گاه قابل تغییر نیست. آنچه قابل تغییر نیست که ملحق است به آن مراحل سهگانه قبلی. و آنچه قابل تغییر نیست؛ مثلاً نماز کلّاً رکوع داشته، سجود داشته، چنانکه در آیاتی است: «وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ»[5] و «وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ».[6] در کلّ صلاةهای شرایع مقدّس الهیه رکوع بوده، سجود هم بوده، ذکر هم بوده، ولکن آیا ذکری که در صلاة یهود است در اسلام هم هست؟ در صلاة یهود ذکر از اذکار توراتی است، هم لغتش فرق دارد هم معنایش کم و زیاد دارد. ولکن ذکر ثابتِ ثابت صلاة اسلامی حمد است و سوره. طبعاً این حمد و سوره نه از نظر لغت و نه از نظر کلّ معانی در شرایع سابقه نبوده است. بنابراین در مرحله چهارم نسخ امکانپذیر است و این امکان نسخ روی حکمتهای ربّانی است که عرض میکنیم.
قبلاً صحبت کردیم که «لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ»[7] اینکه پنج شرعه، پنج راه به اقیانوس دین و اقیانوس طاعت برای پنج امّت دینی بر مبنای شرعت مقرّر فرموده است، در یک جزئیات شکلی احکام اوّلاً و در تکامل معرفتی ثانیاً بوده است. تکامل معرفتیاش وجوب ندارد، ولکن شکلیات احکام، شکل نماز، شکل روزه، وقت روزه، شکل حجّ و از این قبیلها.
– [سؤال]
– امّت واحده در بُعد دین رسالت است و شریعت در بُعد فرع دین است. چون دین یعنی طاعت. طاعة الله واحد است در بُعد اصل طاعت. تمام مکلّفان باید عبّاد و مطیعین الله باشد در آنچه میفرماید. بخواب بخواب، بیدار باش بیدار باش، دو رکعت دو رکعت، پنج رکعت پنج رکعت، بخوان بخوان، نخوان نخوان. همه طاعت است. نماز یهود طاعت است، نماز اسلام طاعت است، صوم یهود طاعت است، صوم اسلام، همه در طاعت بودن در عمق و اصل زیربنا و محوری طاعت بودن وحدت دارند، ولکن در شکل شرعه است. اصل دین است. و لذا در قرآن ادیان نداریم، دین داریم. لفظ دین که دین ربّانی است به معنای طاعات کلّی است، ولکن از این دین جویبارهایی، شرع یعنی جویبار «لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا»، «کُم» پنج امّت تکلیفی هستند. برای هر امّتی از پنج امّت تکلیفی «شِرْعَةً»، راهی را به سوی طاعت و دین مقرر کردیم. و این راه در ابعاد کلّی اصلی یکسان است، ولکن احیاناً در ابعاد فرعی شکلی ناهمسان است و این ناهمسان بودن در جهاتی است که در این آیه ما مفصلاً بحث کردیم.
– [سؤال]
– اینها را عرض میکنیم. و این نسخی که هست، بنابراین نسخ فقط در اشکال، زمانها، موقعیتهای احکام فرعی است بدون اینکه به اصل و ریشه که اصل دین است و اصل طاعت صدمه بخورد. مثلاً نجوا، در موقعی که «إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً»[8] واجب است. بعد این واجب از وجوب افتاد، نسخ شد. حکمت است. یا حکم زنا که در سوره نساء «فَآذُوهُمَا»[9] بود در سوره نور صد ضربه شلّاق شد. ده، دوازده مورد داریم که بخش میشود به پنج نسخ که یا نسخ تباینی است یا کلّی را جزئی کردن، جزئی را کلّی کردن، مطلق را مقیّد کردن، مقیّد را مطلق کردن، اینها نسخهای مختلفی است که هم در درون است و هم در برون.
در این آیه بقره که صفحه 17 بود، ما آیات نسخ را مورد بحث قرار میدهیم، از جمله بقره آیه 106. قبل از آن آیاتی است که راجع به اهل کتاب است. انحرافاتی که احیاناً اهل کتاب داشتند در جمع، بحث میکنیم. «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ». اعتراضاتی راجع به نسخ بوده است. از جمله یهودیان، یهودیان بر حسب آنچه از کتبشان استخراج شده و در اوّل بشارات عهدین ما بحث کردیم، در رسول الاسلام و در الفرقان و در عقائدنا بحث کردیم، میگفتند که نسخ اصلاً محال است. چرا؟ برای اینکه اگر حکم منسوخ از خداست، حکم ناسخ هم که حکم منسوخ را یا کلّاً برمیدارد یا بعضاً برمیدارد از خداست، پس این تناقض است. یا اوّلی مورد حکمت است یا دومی یا هر دو. اگر هر دو باشد تناقض است، اگر اوّلی مورد حکمت باشد، دومی خلاف حکمت است، اگر اوّلی خلاف حکمت باشد دومی حکمت است. و در هر سه بُعد بر خلاف عدالت و علم و رحیمیت پروردگار عالم است.
از دو جهت جواب میدهیم: یک مرتبه نسخ بدین معناست که حکم منسوخ, اوّل که انجام شده است و ایجاد شده است، باطل بوده، بعد طرف فهمیده باطل بوده و نسخ کرده، خدا که اینطور نیست. خدا حکم منسوخ را در زمان معیّن و شرایط معیّن مقرّر فرموده است، مصلحت بوده و این مصلحت زمانی بوده، نه کلّی. چون مصلحت زمانی بوده، زمان که برطرف شد، از میان رفت، به جای آن حکم دیگری میآید. مثلاً پزشکی یک بیماری را میپذیرد، میگوید: این دوا را ده روز بخور، بعد ده روز آن دوا را، بعد به نزد من بیا. آیا این دلیل است بر جهالت پزشک که گفته اوّل این دوا را بخور، غلط کرده، بعد رفع کرده؟ نخیر، در این زمان آن، در زمان بعدی این، در زمان بعدی… همچنین حکمتهای عالیه ربّانی در احکامی که احیاناً نسخ کرده، به این جهت که اوّلی به جای خود، زمان خود، تا مدّت خاصّی حکمت پروردگار بوده است. این حکمت پروردگار تا زمان معیّنی بوده، بعد زمان بعدی حکمت عوض میشود، عوض میشود، عوض میشود.
بنابراین این تناسخها و نسخها چه یکی چه دوتا چه بیشتر، تمام بر مبنای حکمت است. این از نظر ادلّه عقلی. بنابراین نسخ حکمی از احکام قبلی، مثل نسخهای بشری نیست که بشر قانونی را جعل میکند، بعد میفهمد این قانون غلط است و عوض میکند. ولی خدا اینطور نیست. خدا قانون را مقرّر میکند، آن قانون سر جای خودش درست است، در زمان و موقعیت خودش درست است، بعد آن زمان و موقعیت که تمام شد، موقعیت دیگری پیش میآید، حکم دیگری از نظر شکلی، نه از نظر اصلی…
– [سؤال]
– خیر. حدّ نصاب زکات از اوّل بیان نشده بود. از نظر درونی به یهودیها میگوییم شما که میگویید نسخ محال است، چرا در خود تورات نسخ است؟ در خود تورات قبلاً احکامی بوده، بعداً آن حکم را نسخ کردید. یا مگر خود تورات صحف ابراهیم را احیاناً نسخ نکرده، مگر صحف ابراهیم احیاناً بعضی احکام نوح را نسخ نکرده؟ پس نسخ در کتب مقدّسه ثابت است. پس هم عقلاً و هم نقلاً نسخ [ثابت] است و نسخ فی کلمةٌ واحدة بر مبنای حکمت و ابتلا بوده است. «لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُمْ». مثل کسی که یک کارگری دارد، به این کارگر میگوید: امروز از ساعت هشت تا ده بیا، فردا از ساعت ده تا دوازده بیا، پسفردا این کار را بکن، روز بعد این کار را بکن. کارهای مختلفی که در امکان این کارگر است میدهد، چه سخت چه آسان چه متوسط، اگر همه را انجام داد از امتحان خوب برآمده است، اگر بعضی که آسان است انجام داد، بعضی که آسان است، مدّتها این آسان را انجام داده، بعد میخواهد متحوّل بشود به کار سختتری یا کار دیگری، برای او مشکل است و انجام نداد، معلوم میشود که او مطیع کامل نیست. همچنین عباد الله، بندگان خدا، کسانی که در شریعت تورات سالیان دراز در شریعت تورات بودند، بعد شریعت انجیل، این مشکل است. اگر شریعت انجیل را قبول کرد، از امتحان خوب درآمده و اگر قبول نکرد، خیر. بنابراین هم ابتلا و امتحان است، هم حکمت است و هم تکامل.
– این جملهای که خداوند نسخ میکند، با جمله دیگر که ضمیمه میکند، این را اضافه میکند، نه اینکه آن را تبدیل کند و عوض کند.
– در این آیه بر مبنای جواب سؤال شما بحث میکنیم. «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا» این پاسخ کسانی است که میگویند نسخ تنقیص است، نسخ کمبود کردن است، نسخ نادیده گرفتن آنچه قبلاً بوده، آنچه قبلاً بوده اگر مصلحت بوده، چرا نسخ میشود؟ اگر مفسده بوده چرا جعل شده؟ میگوید «مَا نَنسَخْ» آنچه را نسخ میکنیم از آیهای از آیات یا به فراموشی میسپاریم که فرق دارد. «مِنْ آيَةٍ» یعنی آیۀ منسوخه هست، آیهای آن را نسخ میکند. آیه ناسخ و منسوخ هر دو در قرآن وجود دارند.
– «ما» اینجا نافیه است؟
– نافیه اصلاً معنا ندارد. اگر نافیه باشد به این معناست: نسخ نمیکنیم آیهای را یا نسیان کنیم، میآوریم، این معنی ندارد. «ما» ما موصوله است. آنچه نسخ میکنیم «مِنْ آيَةٍ». حالا یا نسخ است، ناسخ و منسوخ هر دو موجودند یا نخیر، منسوخ موجود نیست، ناسخ موجود است. یعنی در شریعت تورات فلان حکم بوده، در شریعت قرآن آن حکم را نسخ میکند بدون اینکه نقل کند حکم شریعت تورات را که در قرآن منسوخ است.
– «أَوْ نُنسِهَا» یعنی مثلاً چه؟
– فراموش میکنیم. یا تذکّر میدهیم حکم منسوخ را که حکم زنا در سوره نساء چنین بوده، در سوره نور چنان، این تذکّر است. یا نخیر, حکم قبلی را که در شریعت قبلی بوده، اصلاً در قرآن ذکر نمیکند، انساء میکنیم، انساء ذکر، یعنی به یاد نمیآوریم. ما این بهیادنیاورده را در قرآن نسخ میکنیم. یعنی حکمی که در قرآن است، وقتی مراجعه به شریعت تورات کنیم، میبینیم شریعت تورات به گونهای است، قرآن به گونهای دیگر. این «نُنسِهَا» است.
اینجا «آیَةٍ» چند نوع آیت است که قبلاً اشاره کردیم. آیت یا آیت لفظی است، درونی یا برونی. آیت لفظی درونی, آیه قرآن را با آیه قرآن نسخ کردن یا آیه منسوخ موجود یا آیه منسوخ منسی. برونی: آیه توراتی را یا انجیلی را با آیه قرآن نسخ کردن. این از جمله آیات است. «مِنْ آيَةٍ» جنس است. دوم، این آیات لفظی، آیات عینی: پیغمبران، معجزات آنها، پیغمبران آیات الله عینیاند. معجزات آنها آیات الله عینی است. هر پیامبری را، هر معجزهای را، هر آیه لفظی حکمی را که ما نسخ کنیم یا انساء کنیم، انساء همان نسخ است که بعد مفصّل بحث میکنیم. «نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا» یا بهتر از آن را میآوریم یا مانند آن را. بنابراین قبلی مصلحت بوده یا مصلحت مشابه میآید در آیات ناسخ یا مصلحت برتر. بنابراین شما که احکامتان نسخ میشود، شما ضرر میکنید. این «مِنْ آيَةٍ» هم نسخ لفظی را میگیرد، هم نسخ عینی انبیاء، هم نسخ عینی معجزات را که بعداً تفصیل را عرض میکنیم.
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ
وَ رَحْمَةُ
اللَّهِ».
[1]. مائده، آیه 1.
[2]. بقره، آیه 65.
[3]. لقمان، آیه 13.
[4]. سفینة البحار، ج 2، ص 268.
[5]. بقره، آیه 43.
[6]. آل عمران، آیه 43.
[7]. مائده، آیه 48.
[8]. مجادله، آیه 12.
[9]. نساء، آیه 16.