جلسه دهم درس خارج فقه

حقوق زنان – ادلّه‌ی فقه (قرآن و تحریف)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

در تتمه بحث بلوغ و تکلیف که مهمترین بحث است هم از نظر درون مرزی و هم از نظر برون مرزی. فقه یعنی فقه احکام فردیه دارای دو مرز است، یک مرز برونی و یک مرز درونی و بعضی از مباحث هم برون مرزی ست و هم درون مرزی که عبارت اولیای آنچه مشتمل بر دو مرز است بلوغ و تکلیف است. بلوغ و تکلیف باید باشد تا احکام بیاد، اگر بلوغ و تکلیف نباشد آمدن احکام معنا ندارد. احکام ممزوج است با بلوغ و تکلیف، بلوغ و تکلیف ممزوج است با احکام، هم به عنوان مقدمه و هم به عنوان ذی المقدمه.

بحثی که دیروز داشتیم تتمه ای دارد که عرض می کنم اگر وقت باقی موند در مقایسه ادله احکام بحث می کنیم. در نهج البلاغه است نقل از امیرالمومنین (ص) راجع به زنان که نقل شده است و نه اونکه می فرماید، نقل شده است چون نمی تواند این جمله از فرمایشات مقام اولیای عصمت باشد. نقل کرده است سید شریف رضی از امیرالمومنین (ع) راجع به زنان که (هن نواقص العقول، نواقص الحظوظ، نواقص الایمان) بخشی از این حدیث را می شود قبول کرد با تعبیر و توجیه و بخشی قابل قبول نیست.

(هن نواقص العقول، نواقص الحظوظ، نواقص الایمان) ما بخش دوم و سوم را اول بحث می کنیم بعد بخش اول که مربوط است به نسبت بلوغ دختر و پسر. (نواقص الحظوظ) مراد نواقص از نظر ارث است. ارث زنان نصف مردان است بر حسب قاعده فقهی و خیلی کمتر از نصف مردان است بر حسب قاعده غلط که به عنوان فقه وانمود شده. (نواقص الایمان) هم استدلال شده است در همین روایت منقوله که در حال حیض و نفاس نماز خوندن برشون حرامه. ما از سومی عرض می کنیم. آیا که حرام کرده است بر زن در حال حیض و نفاس نماز را؟ خودشون حرام کرده اند؟ در اثر بی ایمانی و بی حالیشون حرام است؟ یا در اثر امر و حکم خدا حرام است؟ اگر در اثر بی حالی و بی ایمانیشون حرام است (نواقص الایمان) درسته، اما بر حسب حکم خداوند زینب کبری (س)، رقیه (س)، مریم (س) و معصومات و غیر معصومات که حالت حیض احیانا داشته اند و یا حالت نفاس احیانا داشته اند، آیا نماز بر اونها واجب بوده است یا واجب نبوده است؟حرام بوده، آیا زینب (س) ناقص الایمان است؟ آیا زنانی که در درجه اولای ایمان هستند و تالی تلو عصمت اند و ایمانشون درجه عالیه است در حال حیض و نفاس که حرام است نماز بخونند بر مبنای نقصان ایمان است؟

اگر میخواید بگید باید بر مبنای نقصان شرع است، ­شارع مقدس است که در حال حیض و نفاس حرام کرده است نماز و روزه را بر زنان هر که باشند و در هر درجه عالیه از ایمان که باشند نماز را در حال حیض و در حال نفاس حرام کرده. چنانکه شخصی که جنب است و امکان غسل کردن و یا تیمم کردن بدل از غسل را دارد، وقت هم دارد، قبل از غسل کردن و قبل از تیمم کردن نماز خوندن برش حرام است، پیغمبر باشد، امام باشد. خود شخص پیغمبر بزرگوار (ص) و ائمه معصوم (ع) آیا در حالی که جنب هستند و می توانند غسل کنند و یا تیمم کنند نماز خوندن در حال جنابت حلال است یا حرام؟ حرام است، از نقصان ایمانه؟ آیا نماز خواندن در حالی که انسان عذر شرعی دارد و عذر شرعی قابل برطرف شدن نیست یا قابل برطرف شدن هست آیا قبل از برطرف شدن عذر نماز خواندن که حرام است از نقصان ایمان پیغمبر است؟ ایمان علی است؟ ایمان زنان است؟ ایمان مردان است؟

بنابراین قطعا این حرف را نمی شود قبول کرد که از ساحت مقدس عصمت اولیای علویه (ص) صادر شده است، نقصان ایمان نیست. اما نقصان حظوظ، زن ها آن هم زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن نه مادر، مادر نقصان حد ندارد یا ثلث می برد یا سدس می برد، بر حسب تفصیلی که در آیات ارث است. زن از شوهرش نصف ارث می برد و شوهر از زن بیشتر یعنی اگر زن و شوهری باشند اگر زن بمیرد فرزند داشته باشد یا فرزند نداشته باشد فرق می کند، اگر فرزند دارد شوهر، یک هشتم می برد، اگر فرزند ندارد یک چهارم می برد. بعکس اگر زن مرد و شوهر ماند اگر زن فرزند دارد شوهر یک چهارم می برد، اگر ندارد یک نه نصف می برد.خب این نواقص الحظوظ اند زنان. اما اگر عمیقا بنگریم و توجه کنیم نواقص الحظوظ نیستند چرا؟ برای اینکه زن در حالیکه شوهر دارد گیرنده است، مادر است، گیرنده است، دختر است گیرنده است، نوعا گیرنده نفقه است اما مرد شوهر است دهنده است، پسر است احیانا دهنده است، برادر است احیانا دهنده است. آیا فرق بین دهنده مال و گیرنده مال هست یا نه؟ اگر شما دو فرزند دارید و هر دو فرزند درآمدشون مختلف است ولکن خرجشون یکسان، خرج هر دو فرزند روزی صد تومن است اما به یکی روزی هزار تومن شما میدید و به یکی روزی صد تومن، آیا درآمد کدام بیشتر است و خرج کدام بیشتره؟ خرج هر دو برابره ولیکن درآمد کسی که هزارتومن گرفته بیشتره و بالعکس بالعکس.

 زن فرض کنید که یک میلیون ارث بهش رسیده پسر یک میلیون ارث بهش می رسه و دختر نیم میلیون نصفه، این پسر که دو برابر می رسد و دختر که نیم برابر می رسد، آیا مصرف دختر بیشتر است یا مصرف پسر؟ دختر مادامیکه شوهر نکرده است به عهده پدر، شوهر کرده است به عهده شوهر و و و و و .

ولکن پسر، وقتی پدر و مادرش فقیرند و پیرند نفقه دهنده است. وقتی شوهر است نفقه دهنده است، بنابراین اگر زن نصف می گیرد همون نصف هم زیاده، اگر زن نیم میلیون میگیرد این نیم میلیون هم نوعا زیاده و اگر مرد یک میلیون می گیرد باید نفقه بدهد، مهریه بدهد، کسب کند، کار کند، زندگی رو به راه بی اندازد بنابراین نواقض الحظوظ نیستند زنان. پس هن نواقص الحظوظ نیستند و نواقص الایمان هم نیستند. پس این دو عبارت که منصوب به امیرالمومنین (ص) است دروغ است، جعل است، شرک است، پایین آوردن مقام عصمت است تا اینکه گفت نهج البلاغه، نهج البلاغه صددرصد نیست. آیا می شود گفت نهج البلاغه صد در صد باشد؟ البته درصدش خیلی بالاست، نود درصد بالاتره از کل کتب حدیث اسلامی شیعتا و سنتا بعد القرآن مطلقا نهج البلاغه قوی تر است و ما تشکر می کنیم از سید شریف رضی، سید شریف رضی اونقدر همت کرده است، دقت کرده است، فکر کرده است که نود و چند درصد احادیث منقوله از امیرالمومنین رو واقعا درست نقل کرده، صحت داره و استناد دارد. اما درصدیش خب معصوم نبوده ایشون، درصدی از دست ایشون پریده. اون قرآن است که صددرصده، صحیفه سجادیه است صددرصده اما نهج البلاغه درصدی جعله.

خب اما راجع به نواقص العقول بودن. ما از چند حال خارج نیستیم یا اینکه زن ها بر مبنای روایاتی از این قبیل و بر مبنای عرفیاتی که می شناسیم یا زن ها را از نظر عقل کمتر از مردها می دانیم یا برابر می دانیم یا بیشتر، بیشتر که نیست یا کمتر یا برابر یا بر فرض خیلی کمرنگ بیشتر. خب اگر بر مبنای عرف معمول که زن عقلش کمتر است از مرد و بر مبنای روایاتی از قبیل روایتی که خوندیم و از قبیل (شاوروا هن و خالفوا هن فان رای هن الی الا حذر) مشاورت کنید با زن ها و مخالفت کنید چون رایشون باطل است. (کونوا من خیالهن علی حذر) از خوب های زنان تحذر کنید، دوری کنید، موافقت نکنید، تا چه رسد به اشرارشون، اگر این روایات صحت دارد، واقعیت دارد، نسبتش صحیح است، بنابراین آیا تکلیف بی عقل تر جلوتر است یا تکلیف با عقل تر؟

اگر دختر و پسر را مقایسه کنیم، دختر بی عقل تر باشد از پسر، آیا بی عقلتر زودتر (عقل الصلاه) است و مکلف است یا پسر که دیر تر است؟ بنابراین باید عکس باشه، شما ۹ سال و ۱۵ سال رو بالعکس کنید بگید ۹ ساله پسر، ۱۵ ساله دختر چون دختر عقلش دیررس تر است. بنابر مبنای دیر رس تر بودن عقل پسر، بنابراین پسر باید بعدا مکلف بشه نه دختر (والحدالاقل بین الحدود الثلاثه عن عمر البلوغ و عمر التکلیف بین الذکر و الانثی علی ثواب اذا کان ذکر اعقل من الانثی والانثی الذکر من الذکر و هل یعقل ان النقص عقلا یبلوغ و یکلف قبل الاقوی عقلا قطعا کلا).

بنابراین تا اینجا که ما عرض کردیم و امروز دهمین جلسه است که دارد ضبط میشه و یازدهمین جلسه است که داریم بحث می کنیم، ترکیز بر بلوغ و ترکیز بر تکلیف نقطه اولاست کتابا، سنتا، عرفا، عقلا، جسما، حسا، حداقل اقل اقل برابری زن یعنی نسبت زن با مرد، نسبت مذکر مونث این است که هر دو با هم مکلف می شوند از نظر عقلی، از نظر جسمی با هم روزه، از نظر جنسی دختر جلوتر، از نظر نکاحی دختر جلوتر، از نظر اقتصادی پسر جلوتر و و.

ولکن از دو نظر به طور قاعده و قانون برابری دارند از نظر عقلی (عقل الصلاه) است که پسر و دختر یکسان در سن ۱۰ سالگی مثلا یا ۹ سال یا ۸ سال یا ۷ سال یا ۱۵ سال یا ۱۲ سال به طوریکه عرض کردیم و از نظر صوم (اذا اطاق الصوم) (استطاعه الصوم) (قدر علی الصوم) ظاهرا تا اینجا اکتفا می شود کرد بر بحث بلوغ و تکلیف.

بحوث مقدماتی که عرض می کنیم حضور برادران از جمله ما که میخواهیم در فقه احکامی وارد شویم لازم است مقدمات صحیحه و صریحه و لازمه فقه احکامی را بدانیم (و ما ترید ان تدخل بیتا لابد ان تتطرق الطریق علی البیت تفتح الباب مبلغ ثم تدخل البیت) ما که فقه احکامی میخوایم بدونیم باید بدونیم به چه ادله ای باید استدلال کنیم. این ادله با هم فرق دارند (الادله شیعیتا بین الخمس و اربعه و سنیتا بین سماء و سبع ادله الامشترکه بین الشیعه و سنه الکتاب فق تکلیف، الکتاب السنه، العقل، الاجماع، هذا الادله مشترکه بین سنه و شیعه ثم فی الشهره تختلف السنه و شیعه فی القیاس کذالک فی الاستحسان کذالک فی الاستصلاح کذالک الشهره القیاس الاستحصان الاستصلاح فی هذه الاربع تختلف شیعه و سنه الشیعه تختص بان الشهره احیانا کلاجماع  ان والاستحسان و الاستصلاح دلیل حیث لا دلیل من کتاب و لا سنه)

خب حالا در این ادله ما دو جور بحث داریم، یک بحث خودی درونی، درون بحثی و یک بحث قیاسی. بحث خودی کتاب چیست؟ از کیست؟ دلالتش، تحریفش، عدم تحریفش، وضع استدلالش، بنیاد کتاب را ما باید بشناسیم مادامیکه بنیاد دلیل را نشناسیم نمی توانیم استدلال کنیم. کتاب در دو بعد دلیل است. یک بعد دلیل قطعی سند قطعی صادر از مصدر ربوبیت و یک بعد محک است. (حسب آیات العرض علی الکتاب احادیث العرض علی الکتاب الکتاب هو المحور الاصیل غیر الفصیل و سنه محور فصیله غیر اصیله و سائر الادله لیست محور لا فصیله و لا اصیله). سه بُعد از نظر حکم موضوع عرض می کنم.

کتاب دلیل اصلی ست، اگر دلیل دیگری بجز دلیل کتاب نداشتیم استدلال می کنیم. ولکن سنت دلیله اگر موافق کتاب بود، مخالف کتاب نبود، اگر سنت مخالف کتاب نبود دلیله، مخالف کتاب نبود دلیله، اگر موافق کتاب بود دلیله، اگر نه موافق و نه مخالف بود، ولکن اگر مخالف کتاب باشد چه؟ اگر بر خلاف نص یا ظاهر کتاب باشد علیل است و دلیل نیست. تا چه رسد به دلیل عقل و دلیل اجماع تا چه رسد به دلیل علیل برادران سنی که قیاس و استحصان و استصلاح باشد. ما باید ادله رو بشناسیم. این ادله دارای چند تقسیم است.

تقسیم اول (الکتاب سندا متنا دلالتا تبیانا توضیحا حجتا مئه بالمئه خلافا لمن یقول بالتحریف القرآن و خلاف لمن یقول بالظنیه الدلاله القرآنیه و خلاف لمن یقول بنقیصه من القرآن بالتعویل الآیات). این مدعای ماست و مدعا از دلیل داخلی و از دلیل خارجی استدلال می کند. اما سنت، سنت و به تعبیر اوسع روایات، روایت و حدیث عللی دارد، ضعف هایی دارد که قطعیت را به طور قاعده ای از بین می برد که یه روز عرض کردیم (حدیث بین مقطوع و مختلق منقول بالمعنا و بین زائد تقیتا و بین زائد نصا) تا ۱۰ علت در حدیث موجود است که در کتاب هرگز این ۱۰ علت هیچیش وجود ندارد، این حدیث. خب سنه و حدیث که عموم و خصوص مطلقند، بعد اجماع، اجماع یا منقول است و یا مطبق، اجماع منقول و اجماع محصل با هم فرق ها دارند که بحث می کنیم.

دلیل عقل، دلیل اجماع و ادله دیگر، این ها مطلق نیستند.(لا دلیل بین الادله الثمانیه او بین الادله التسعه او بین الادله السبعه لا دلیل مطلقا سندیا و دلالیه نیه بالنیه الاالقرآن العظیم). حالا بحث قیاس دیگر و نسبت دیگر مثلا (اذا توارد بالسنه القطعیه علی حکم من الاحکام و لما نبحث و نبحث ان هذالحکم فی القرآن الکریم نجب هذالسنه تخالف القرآن هل السنه اذ سندیه ان لا، لا) برای اینکه سنت متواتره قطع آور است (لو کلیه و تبعها) یه مرتبه قطع آور است (لو کلیه و تبعها و بالقیاس الی سائر الدله) اون قرآنه.

قرآن (لو کلیه و تبعه) چه قیاس کنید با سایر ادله و چه قیاس نکنید قطعی است، برای اینکه صادر است از مصدر وحی ولکن سنت قابل جعل هست ۱۰۰ حدیث، ۲۰۰ حدیث، ۵۰ حدیث، بیشتر کمتر قابل جعل هست ولی قرآن یک لفظش یک نقطش، یک حرفش، قابل جعل نیست چنانکه بحث می کنیم. بنابراین سنتی که بر خلاف نص یا بر خلاف ظاهر کتاب باشد (فضربوه ارض الحائط) با اینکه سنت اگر سنت است منطق رسول است یا منطق ناقلین عن الرسول است که تا چه رسد به دلیل عقل.

این ادله در قیاسی که ما می کنیم و نسبتی که می سنجیم بعضش و تبعها روایت، اجماع، عقل (لو کلیه و تبعها) ظنی است (و ان الظن لا حکم شیئا) بعضیا نه قطعی است نه ظنی، اینکه میگیم قطعی، قطعی کاشف از حکم شرع، ظنی کاشف از حکم شرع، قطعی کاشف از حکم کتاب است نصا یا ظاهرا، ظاهر مطلق است و قطعی کاشف از حکم شرع سنت است که موافق کتاب است یا مخالف. ولکن ظنی کاشف با صرف نظر از کتاب روایت است، اجماع است، شهرت است، عقل است یا شک یا ظن در حکم خدا ولکن قبل از وضع کتاب، ولکن با توجه به نص یا ظاهر کتاب لو خالف دلیل العقل او دلیل الاجماع او دلیل الشهره حتی دلیل الضروره الفقیه لو خالف نص الکتاب او ظاهر الکتاب فضربوه ارض الحائط) این بحث.

(صحبت حضار)

اگر اجماع محصل کشف از قول معصوم کند و این مکشوف مخالف قرآن باشد باز قول معصوم است؟ (لو ان الاجماع المحصل المنقول یکشف قطعیه عن قول المعصوم و هذالقول المکشوف المنصوب للمعصوم اذا کان مخالف لنص الکتاب هل هذا له قول المعصوم؟ لا معصوم لا معصوم).

قسم سوم، قسم سوم که دلیل قیاس است نه ظنی است نه قطعی است، (دلیل القیاس و دلیل الاستحصان و دلیل الاستصلاح لا قطعی و لا ظنی) یعنی ظن از حکم، خدا حکم خدا با قیاس در نمیاد. اول من قیاس ابلیس، ابلیس که بحث خواهیم کر،د بدتر از قیاس استحصان، بدتر از قیاس استصلاح مجلس استصلاح و تشخیص مصلحت بدترین، بدترین، بدترین ادله است اگر در باب حکم باشد، در باب موضوع نه. اگر تشخیص مصلحت بین فقها باشد در باب موضوعات آن هم حاکمیت نداره، ولایت نداره، تا چه رسد مجلش تشخیص مصلحت در باب جعل حکم باشد که ان شاء الله نیست، اگر باشد که بدترین ادله و رذل ترین و باطل ترین و دروغ ترین ادله است.

حالا راجع به کتاب و اما کتاب الله، از جمله ظلم های بسیار بسیار رکیک که نسبت به قرآن شده است چند بحثه، مثلا این ظلم مثل کتاب اصول عروه نوشته، در کتاب اصول عروه بحث شده که آیا ترجیح داشته؟ ظنیه ظنی نیست؟ نه بحث نشده. نسبت به ناسخ التواریخ، نسبت به بحار، نسبت به چه، نسبت به چه، نسبت به چه، نسبت به کتب غیر قرآن، غیر اونهایی که محرف است، تورات و انجیل، نسبت به مکاسب کفایه، وسائل، معالم، مسائل آیا هیچ بحث شده است که محرف شده یا نه؟ بحث شده است که ظنی الدلاله است یا نه؟ نشده. معصوم اند؟ خداوند تضمین کرده است که مکاسب رو صدصد حفظ کنه که کم و زیاد نشه؟ صاحب مکاسب معصوم است؟ خداوند تضمین کرده است که مکاسب قطعی الدلاله باشد؟ اونی که بعضیاش قطعی الدلاله است که استدلال به آیه ای که در قرآن نیست.

اما این بحث راجع به قرآن شده (و قد بحث عن هذه الرذیله و للفضیله و قد بحث عن هذه الرذیله المنصوب الی الذکر الحکیم علماء مسلمون لن یهود لن نصاری لن زرادشت لن مشرکون لن ملحدون المسلمون ان القرآن محرف او لا؟) حتی کتابی به نام فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب، حاجی نوری صاحب مستدرک الوسائل نوشته که در مکه که من بودم اون شیخ اعظم که اعلم علمای مکه بود، اعلم علمای حجاز بود، وزیر عدل و رییس همه بود گفت شیخنا حرف شما را قبول می کنم آخه قرآن محرف است نزد شما گفتم نه گفت پس کسی یه کتاب نوشته که قرآن چهل تا سوره داشته، ده سورش افتاده بعضی آیات افتاده، بنام فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب مال کیه؟ گفتم یکی از مراجع بزرگ تقلید مرحوم شیرازی گفت همه رو به دریا بریزید، نویسنده کتاب یا مسلمان نیست یا مغزش خرابه.

بزرگترین ناموس اسلام را اینطور مخدوش کردن در مقابل یهود و نصاری و در مقابل مسلمون های سنی که قرآن معصومه. (او زیاده اول تحول آیه عن مکان علی غیر مکانها فلم یتغن اصل من الاسلام اصل ابدا اساسی فی الاسلام اصل الاسلام الرکن الرکین الاسلام هوالقرآن العظیم المعجزه بل آیه الخالف علی مر الزمن بلوغ الاسلام الی یوم القیامه) این ها را قبول دارند، همه مسلمان ها این رو قبول دارند. بنابراین بحث از تحریف کردن قرآن یعنی چه؟ مثلا، مثال (الانسان  هل القرآن معصوم لا قرآن معصوم لا اعقل العصم للقرآن بعد عصمه الرسول تزدید عصمه الرسول بعصمه القرآن ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تفطه بیمینک اذا لرتاب المبطلون)

اصلا بحث کردن بعضی از امور نسبت به بعضی از کتاب ها نسبت به بعضی از شخصیت ها غلط است. مثلا آیا صحیح است بگیم که امام خمینی نماز میخوند یا نه میشه؟ عه، باید گفت معصوم بود یا نه گفت معصوم نبود اما نماز میخوند یا نه؟ روزه میگرفت یا نه؟ مسلمون بود یا نه میشه گفت؟ نسبت به مقام عصمت علوی میشه گفت علی دروغگو بود یا راستگو؟ زناکار بود یا حلال کار؟ حرام خوار بود یا حلال خوار؟ میشه گفت؟ (هل یمکن الیتردص هذالبحوث من المقام العصمه و مادون العصمه فضلا علی العلی القرآنیه حرم الهر ظنی الدلاله ذالک لا حجه والرسول) بحث کنیم. آیا ظاهر کتاب حجت نیست ظاهر حدیث قبوله (ظاهر الحدیث حجه مع کل الکتاب والحدیث مع التقطیعات والجعلیات و ما الی ذالک ولمن ظاهر الکتاب حجه او لا هذا بحث فی لجه الکتاب ظنی او قطعی الکتاب کتاب الله تماما زیاده او فی اختلاف او فی مطالب هذا البحوث سنتنا نحن)

دو چیز با هم، قرآن و کتاب، استعمار شیطانی خارجی در زمان رسول الله (ص)، رسول الله داخل مسجد شدند یه روز دیدند که اصحاب دارند بحث می کنند قال قیل و قال و قلت قال، فرمود چیه قال و قول می کنید (و کتاب الله بین اظهر کم و انا بین ظهرانیکم الحجه الولی و العلیا کتاب الله و حجه االثانی رسول الله بین ظهرانیکم لما  قال قلت قال قلت قال قلت) قال و قلت جایی است که سند در کار نباشه، اگر هم سند در کار باشه مستند در کار باشد روی اون مستند بحث کنید. استعمار از زمان رسول الله (ص) این خرافات را داخل اسلام ما کرده، داخل بحوث ما کرده تا حدی که کتاب بنویسند و بحث کنند و حماقت ما، کوته نظری ما، کم نگری ما، بی عقلی ما، بی علمی ما، بی معرفتی ما نسبت به کتاب وحی این بحث اول.

بحث دوم (اذا نرید ان ننظر الی المکاسب هل هو قول شیخ الانصاری تماما او لا ننظر الی الشهود المنفصله او الشهود الداخلیه) شهود منفصل لازم است. درسته آیا اینو به خود مکاسب باید نگاه کرد که آیا این منطق شیخ هست یا نیست یا نه آخوند ملا علی آخوند ملا باقر، آسید فلان کی و کی این سفر میخواست بره خب به تو چه، ربطی نداره، آفتاب آمد دلیل آفتاب. اگر خورشید چهره اش پوشانده باشد، اگر شب باشد خورشید و رای افق باشد اونوقت احیانت است که گفته شود آیا خورشید نورانی است یا نه؟ ولی وقتی خورشید روزه . (الشمس فی رایئه النهار هل تحتاج فی نورایه الی دلیل المنفصل او لا هی الدلیل علی نفسه).

حالا آیا قران محرف است یا نه؟ زیاده یا کم یا عوض شدن جای آیات یا ظنی الدلاله است یا نه؟ باید به ادله خالی ملاحظه کرد که ادلش ائمه است، خیال است، ظن است، وهم است یا خود کتاب؟ آیا محک طلا محک بودنش به خودشه یا دیگران باید بگن؟ محک رو ببرید بازار مقداری زر به جای طلا میخان قلاب کنن با این محک میسنجیم. اگر در سنجش صددرصد درست آمد محک خب محکه، اگه نه نمیشه. نه اینکه از فلان طلای که طلا و غیر طلا رو با هم میفروشه آیا محک است یا نه میگه بله اون ها فایده ندارد که.

قرآن محک است این محک از خودش (ربانیه القرآن الکریم تعرف من نفس القرآن الکریم کما ربانیه الله تعالی تعرف من نفسه و من خلقه تعرف من نفسه ابعد) است و تاخر بیشتر لازم دارد و من خلقه، ربانیت آیات قرآن از خود آیات قرآن پیداست، سند لازم نداره. اگر هیچ مسلمانی از مسلمان ها نه پیغمبر، نه ائمه، نه علما نه دیگر مسلمونها هیچ کدام نمی گفتند که این قرآن کتاب الهی است بلکه همه اجماع می کردند بر اینکه قرآن کتاب الهی نیست، خود قرآن دلیل بود بر الهی بودنش. سند نمیخواد. سند چیزی میخواد که خودش سند نباشه، چیزی که خودش سند است صددرصد از نظر ظاهر، باطن، معنا، از نظر عمق، از نظر محتوی که ربانیت آیات قرآن از هر نظری حتی از نظر موسیقی تعبیر، از نظر لفظ، از نظر معنا بین است و واضح است نیازی به سند نیست. بله سند داره، سند کل مسلمین است.

ولکن اگر قرآن بدون پیغمبر نازل می شد (لو ان القرآن کان نازل من دون وصی جبرییل من دون وصیک الذی محمد (ص) لو کان نازلا و کنا نقرئه کما هو لکنا نعرف ان هذا کتاب ربانی) ولکن خداوند لطفش رو اضافه کرده است که این کتاب ربانی خب رسول هم داشته باشه یعنی (نور علی نور، قرآن محمد و محمد قرآن آیتان بارئتان تدلان علی ربانیه الرسول و ربانیه القرآن ربانیه الرسول انه مرسل من عندالله و بانیه القرآن انه منزل من عندالله) بنابراین به خود قرآن باید مراجعه کنیم. نه اینکه فلانی گفته است. مثلا ۱۹ آیه رو حاجی نوری ذکر کرده که این آیات در قرآن بوده و افتاده. این ۱۹ آیه که عدد زبانی جهنم است، ۱۹ عدد زبانی جهنمه دیگه، این ۱۹ آیه که عدد زبانی جهنم است به هر شخصی که مختصر عربی بداند، میداند عربی هم نیست، لفظی که عربیت ندارد تا چه رسد عربی مستقیم تا چه رسد عربی قرآن قابل قبول است؟ قابل تشکک است؟ قابل تحریف است؟ و لذا در تحریف به زیاده کل علمای اسلام مخالفند، مخالف هم نباشند، نباشند. چون تحریف به زیاده معنیش این است که مثلا آیه ای یا آیاتی غیر قرآنی به قرآن اضافه شده خب اگر اضافه شده آیا این آیاتی که اضافه شده است و غیر قرآنی است و از منطق وحی نیست آیا شبیه است به آیات وحی یا شبیه نیست؟ اگر شبیه است به آیات وحی پس قرآن موجوده.

آیات قرآن از نظر فصاحت و بلاغت و لفظ ربانی است. (ربانیه الآیات القرآنیه حتی فی نحو اللفظیه بینه فذا تدخلت فی القرآن آیات غیر ربانیه تتمیز بنسبت کل من یراه ولو کان لا  اللغه العربی) روی این این دلیل و ادله دیگر و ادله دیگر عرض می شود که تحریف به زیاده نیست. در تحریف به نقیصه حرف دارم مثلا ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ [مائده: آیه ۶۷] میگن که فی علی افتاده، فی علی افتاده برای چی افتاده؟ یعنی علی (ع) در قرآن مذکور بوده افتاده؟ از قرآن یک حرف، یک لفظ، یک کلمه، یک نقطه، یک اعراب نیفتاده. قضیه عمر رو دارید که رضی الله عنهم اجمعین که رفته بود منبر و این آیه رو میخوند ﴿مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ﴾ [توبه: آیه ۱۰۰] واو رو انداخت، ﴿مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ﴾ [توبه: آیه ۱۰۰] واو رو انداخت چرا؟ برای اینکه خودش از مهاجرین بود، خودش رو مطبوع حضرت قرار می داد.

(کن من المهاجرین والانصار الذین) انصار تابع مهاجر (فقام عربی شاهرا سیفه و قال این الواو یا خلیفه رسول الله) واو کجا رفت؟ یه دونه واو رو عرب بلده، اما آقای محشی کفایه در هفتاد هشتاد سال پیش به نام شیعی می گوید که در این آیه نساء ثلث قرآن افتاده ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ﴾ [نساء : آیه ۳] آقا تو ربطی به قرآن داری اصلا این حرف رو میزنی؟ چون نفهمیدی ثلث قرآن، (فقد سقط ثلث عقله بل کل عقله) ثلث، ثلث قرآن یعنی قرآن به جای ۶۶۶۶ آیه ۹۰۰۰ آیه بوده، سه هزار آیه افتاده هیچ کس نفهمیده مگر بعد از ۱۳ قرن و اندی این آقا که ربطی به قرآن اصلا نداره، ولی اون عرب، عربی که سوادی هم نداره به قدری حافظ قرآن است که این الواو یا خلیفه رسول الله واو کجا رفت؟ ما در بحث عدم تحریف قرآن با کمال تاسف تاسف میگم که چرا باید بحث کنیم، میگه عدم زانیه بودن مریم (س) بحث کنیم، عدم فاصله بودن را بحث کنیم، ولی مجبوریم و باید بحث کنیم کثافت کاری شده، کثافت کاری علمی شده، جعل شده، دغل شده، در عدم تحریف قرآن باید بحث کنیم و در قطعیت علیای دلالت قرآنی باید بحث کنیم (والقول ان القرآن ظنیه الدلاله قطعیه الحماقه والضلاله والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته)

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله

اللهم صل علی محمد و آل محمد