جلسه صد و سی و چهارم درس خارج فقه

نماز

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و الصلاة والسلام علی خیر خلقه محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

اجمالاً و اختصاراً (لاَ إِلَـهَ إِلاَّ الله) ترسیمی ست از کل واجبات و راجحات و محرمات و مرجوحاتی که در شرایع الهیه مخصوصاً شریعت قرآن تبیین شده است.

در کل ابعاد عقیدتی، علمی، اخلاقی، فقهی و فلسفی، داخلی و خارجی، این (لاَ إِلَـهَ إِلاَّ الله) نقش دارد. جز آنکه نقش (لاَ إِلَـهَ إِلاَّ الله) در (لاَ إِلَـهَ) اش که سلب است که هم شامل حرمت است سلب بطی و هم شامل مرجوحیت است سلب راجح و (إِلاَّ الله) اش که ایجاب است یا ایجاب وجوبی واجبات یا ایجاب مستحبی مستحبات، در این مربع (لاَ إِلَـهَ إِلاَّ الله) اشاره ای اجمالی و لطیف و مستقیم دارد. منتها مراتب است.

همانطوری که بین باید و شاید که واجب مستحب است مراتبی ست و بین نباید و نشاید که حرام و مرجوح است مراحلی ست، همینطور هم بین عقاید باید و نبایدش، اعتقادات باید و نبایدش، اخلاق، عمل، تمام سلب ها و ایجاب های مکلفان (لاَ إِلَـهَ إِلاَّ الله) بایستی نقش داشته باشه.

یک نقش عمومی ست و یک نقش خصوصی. نقش عمومی (لاَ إِلَـهَ إِلاَّ الله) (لاَ إِلَـهَ) اش سلب آنچه باید و شاید سلب شود، در کل واجبات و کل مستحبات. و نقش عمومی ایجابی اش (إِلاَّ الله) است در کل بایدها، در کل بایدها که واجبات است و در کل مرجوحات که به قول معروف مکروهات است. این در کل محرمات سلباً و در کل مرجوحات هم سلباً، در کل واجبات ایجاباً و در کل مستحبات هم ایجاباً.

اما بُعد خصوصیش، بُعد خصوصیش از نظر عقیده، توحید است. (لاَ إِلَـهَ) نفی شرک (قطع صدا)

واحد من جمیع جهاته حق سحبانه و تعالی است این در بُعد فقه اکبر در نقطه اولی.

در نقطه ثانی اش که معاد است، (لاَ) سلب می کند انکارها و تردیدها و شک های در معاد اصلی را و در زندگی برزخی را. در بُعد ایجابی اثبات معاد، اثبات حیات بعد الموت، چه در برزخ و چه در قیامت، این در فقه اکبر خصوصی.

در فقه اصغر خصوصی ایجابش صلاة است و نفیش صوم است و به گونه ای مختصرتر در صلاة هم نفی (لاَ إِلَـهَ) است، هم ایجاب (إِلاَّ الله).

آیه ای که مناسب این مطلب است در سوره مبارکه بقره آیه ۴۵ و ۴۶ است. (وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ) [بقره: آیه ۴۵] (الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ) [بقره: آیه ۴۶].

و اینجا صحبت هایی ست، از جمله این امر (وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ) دنباله و پیامدش بر حسب آیات گذشته مربوط است به بنی اسرائیل.

از آیه چهلم ملاحظه بفرمایید (يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ) [بقره: آیه ۴۰] یک، (وَأَوْفُوا بِعَهْدِي) دو (أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ) [بقره: آیه ۴۰] سه، سه ایجاب (وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ) [بقره: آیه ۴۱] ایجاب چهارم (وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ) [بقره: آیه ۴۱] سلب اول (وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا) [بقره: آیه ۴۱] سلب دوم (وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ) [بقره: آیه ۴۱] ایجاب پنجم.

ببینید سلب و ایجاب قاطیه. گاه (لاَ إِلَـهَ) مقدم است، گاه (إِلاَّ الله) مقدم است. گاه سلب از نظر عقیدتی و عملی مقدم است، گاه ایجاب از نظر عقیدتی و عملی مقدم است.

(وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ) [بقره: آیه ۴۲] اینم دو سلبه، یعنی درحالی که کتمان می کنید حق را (لَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ) یعنی وَلاَتَكْتُمُوا الْحَقَّ، (لَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا) جزمش دلیل است بر اینکه این معطوفه به عرض می شود که (تَلْبِسُوا) ست، (وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) [بقره: آیه ۴۲].

بعد (وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ) [بقره: آیه ۴۳] که (أَقِيمُوا) امره، (آتُوا الزَّكَاةَ) امره،‌ (وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ) امره. (أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ) [بقره: آیه ۴۴] (وَاسْتَعِينُوا) [بقره: آیه ۴۵] پس مخاطب کیه؟

سوال اول،‌ مخاطب در کل این آیات،‌ از آیه چهلم تا آیات بعدی که شامل (وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ) [بقره: آیه ۴۵] است،‌ مخاطب بنی اسرائیله.

کسی سوال کند،‌ اگر در صورتی که نص خطاب مربوط است به بنی اسرائیل،‌ پس کل بنی اسماعیل را شامل نیست،‌ که غیر بنی اسرائیل،‌ جه یهودی غیر اسرائیلی باشند و چه مسیحی غیر اسرائیلی، بنابراین مخاطب فقط بنی اسرائیل است. اگر کسی یهودی غیر اسرائیلی ست،‌ مخاطب نیست،‌ اگر مسیحی غیر اسرائیلی ست مخاطب نیست،‌ اگر اسلامی غیر اسرائیلی ست مخاطب نیست،‌ بنابراین مخاطب فقط اسرائیلین یهودی هستند،‌ اما یهود،‌ نصاری،‌ مسلمین،‌ ابراهیمین،‌ نوحیین،‌ پیروان،‌ شرایع خمس که شرایع اصلی ست،‌ اونایی که از بنی اسرائیل نیستند،‌ مخاطب نیستند.

جواب،‌ جواب این است که اصولاً امر به بنی اسرائیل به حساب امر به مکلفینه. امر به مکلفینه طبقه سوم که اول نوح  است،‌ بعد ابراهیم است،‌ بعد موسی ست و بعداً عیسی و خاتم النبیین.

امر وسط است یعنی وسط المکلفین و شریعت وسطی که شریعت سوم باشد،‌ قبلش اول و دوم نوح و ابراهیم است و بعدش عرض می شود که مسیح و پیغمبر اسلام صلوات و الله علیه است،‌ این امر وسط است.

ولیکن آیا این امر در اختصاص این هاست؟‌ نخیر،‌ در جایاجای قرآن خطاباتی از شریعت اسلام که شریعت جهان شمول است،‌ خطاباتی به قوم لُد شده (وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا) [مریم: آیه ۹۷] یا (وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ) [شعراء: آیه ۲۱۴].

و همچنین موسی علیه السلام،‌ موسی دعوت آغازینش فرعون و فرعونیان است و دعوت بعدی اصلی اش،‌ بنی اسرائیل است و دعوت بعدی اش عالمی ست،‌ تمام مکلفان را شامل است، این اولاً.

ثانیاً اصولاً اگر اوامر و نواهی در قرآن شریف،‌ نسبت به بعضی از چهار طائفه که پیروان نوح یا پیروان ابراهیم یا موسی یا عیسی وارد شده و قرآن آن ها را نسخ نکرده،‌ یعنی چی؟‌ یعنی واقعی نیست،‌ برای اینکه شریعت،‌ شریعت الله است (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ) [شوری: آیه ۱۳]

دین شامل کل تکالیف اصلی و فرعی ست و (شَرَعَ لَكُمْ) برای هر طائفه ای از طوایف پنجگانه،‌ راهی به سوی دین است که در اصول یکسان اند،‌ در قسمت اصلی فروع هم یکسان اند،‌ در اشکال عبادات احیاناً فرق هایی دارند،‌ نه اون مقدار که در تورات موجود است،‌ نه اون مقدار که در انجیل موجود است،‌ چون تورات و انجیل تحریف شده.

اگر تحریف های تورات و انجیل را برداریم،‌ عرض می شود که مسائل اصلی عقدیتی و مسائل فرعی احکامی،‌ خیلی اختلافش اونم اختلاف ظاهری و سوری و شکلیش بسیار کمه.

در هر صورت،‌ وقتی که خدا امر می کند به بنی اسرائیل،‌ امرها و نهی هایی دارد تا آخرش (وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ) [بقره: آیه ۴۵] درست است مخاطب بنی اسرائیل اند،‌ اما در قرآن نسخ نشده است این حکم، حکمی را که خداوند متوجه کرده است ظاهراً به عده ای خاص که بنی اسرائیل اند،‌ بنی یعقوب اند،‌ این امرها و نهی ها در قرآن نسخ نشده،‌ بلکه تأییدم شده.

حالا اگرم تأیید نمیشد،‌ امر به معروف و نهی از منکر،‌ امر به صلاة،‌ امر به زکات،‌ امر به چه،‌ نهی از چه،‌ اگرم تایید نمیشد،‌ همین صرف اینکه نقض نشده است و نقص نشده است کافی ست. و حال اینکه دو مرحله ای ست،‌ اولاً نقض نشده،‌ ثانیاً در آیات بسیاری تمام این اوامر و تمام این نواهی تاکید شده است به صورت اجلا و اولی.

خب حالا در آیه دقت کنید،‌ عرض می شود که (وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ) [بقره: آیه ۴۵] اولاً استعانت،‌ یک استعانت به داریم،‌ یک استعانت بلا به.

استعانت گاه مفعولش بی واسطه است (وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) [فاتحه: آیه ۵] گاه مفعول به واسطه است،‌ مفعول به واسطه اش بشه (اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ) [اعراف: آیه ۱۲۸] مثلاً،.

در قرآن شریف استعانتی که مفعولش بلا واسطه است فقط سه جا ذکر شده،‌ جای اهم در این سه جا عبارت است از (إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) [فاتحه: آیه ۵].

دو جای دیگر هم هست،‌ مثلاً فرض کنید که،‌ عرض می شود بله، در سوره یوسف آیه هیجده (وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ) [یوسف: آیه ۱۸] مستعان به نیست،‌ (وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ) [یوسف: آیه ۱۸] و در سوره انبیا آیه صد و دوازده (الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ) [الانبیاء: آیه ۱۱۲] مستعان به نیست.

مستعان عرض می شود که اسم مفعوله و اسم مفعولی ست که به نداره. چه اسم فاعل،‌ چه اسم مفعول اگر به نداشته باشد یا عرض می شود که مفعول به بلاواسطه است یا فاعلی ست که مفعول شده بلاواسطه.

خب ولکن سوال، آیا استعانت بالله در کل قرآن داریم یا نداریم؟‌ بله یک جا هست (اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا) [اعراف: آیه ۱۲۸] سوره اعراف آیه ۱۲۸.

خب سوال،‌ آیا استعانت الله با استعانت بالله و با استعانت به چیزهای دیگر مثل صبر و صلاة فرق دارد یا نه؟‌

جواب،‌ استعانت الله که در سه آیه است عرض کردیم و این سه بودن دلیله،‌ چون هر قدر مطلبی در قرآن بیشتر تکرار شود تأکید بیشتری دارد.

بنابراین در این سه جا که (وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) [فاتحه: آیه ۵]، (وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ) [یوسف: آیه ۱۸]، (الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ) [الأنبیاء: آیه ۱۱۲] استعانت الله است نه بالله است،‌ دلیل است بر اینکه خدا خودش ذاتش،‌ صفاتش،‌ افعالش،‌ مستعان است. وسیله نیست،‌ استعانت به یعنی کسی رو وسیله قرار دادن،‌ یک متوسل است،‌ یک وسیله است،‌ یک هدف است.

من جوینده وسیله ام پس مستعین هستم متوسل،‌ وسیله هم که واسطه است،‌ متوسلٌ الیه چیز دیگره. حالا،‌ آیا خدا متوسلٌ به است به سوی چیز دیگر؟ نخیر.

ما اگر به وسیله خدا کمک می خواهیم،‌ خدا وسیله است برای یک چیز دیگر؟ نخیر،‌ هر چیزی،‌ هر کار شایسته ای،‌ هر ترک حرامی،‌ هر ترک مرجوحی،‌ هر فعل واجبی،‌ هر فعل عرض می شود که راجحی،‌ وسیله است برای سلوک الی الله،‌ چون محور الله و لذا در قرآن سه جا خدا مستعان قرار گرفته خودش.

اما استعانت به در یک جاست (اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا) [اعراف: آیه ۱۲۸]، (اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ) الی غیر الله نخیر،‌ (اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ) الی الله. مثلاً در روایت دارد که (فررته مِنْکِ إلِیْکِ) از تو به سوی تو فرار می کنم.

یعنی تو کمک کن که من فرار کنم به سوی تو از گناهان،‌ از حجاب ها،‌ از موانع و از فواصل. بنابراین محور اولاً و اخیراً و تماماً الله. روی این جهت (اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ) یعنی به وسیله خدا کمک بگیرید در دو بُعد.

یک بُعد توفیق که کار خداست،‌ هدایت اصلی کار خداست،‌ اوامر تکوینی کار خداست،‌ اوامر تشریعیه کار خداست،‌ جزا و ثواب تماماً کار خداست، پس (اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ) من الله، لله، الی الله.

دوم چیزهایی ست که (اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ) در غیر،‌ مثلاً نماز کار خدا نیست،‌ روزه کار خدا نیست،‌ واجباتی که بر ما مقرر است کار خدا نیست،‌ امر خداست. ترک محرمات،‌ ترک خدا نیست،‌ فعل واجبات فعل خدا نیست.

بنابراین (اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ) در بُعد دوم یعنی به وسیله خدا که ما را اوامری مقرر کرده است در عقاید و در افعال،‌ نواهی مقرر کرده استعانت ست در افعال عقاید (اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ) ولکن استعانت به غیر الله چیه؟ استعانت به غیر الله در بُعد امر الله است.

ما مستعینیم به رسول که وحی الهی رو بر ما بیان می کند،‌ مستعینیم به رسول که شفاعت کند،‌ مستعینیم به رسول که تبیین کند،‌ بنابراین همش مرجع الله.

روی این جهت،‌ روشن ترین،‌ صریح ترین،‌ واضح ترین ایات در استعانت (إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) [فاتحه: آیه ۵] استعانتی که مفعولش،‌ مفعول بلاواسطه است،‌ انحصار به خدا دارد استعینک غلط است، (إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) [فاتحه: آیه ۵].

(إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) [فاتحه: آیه ۵] در اختصاصات تکوینی و در اختصاصات تشریعی ربانی، ولکن (وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ) [بقره: آیه ۴۵] صبر که جنبه (لاَ إِلَـهَ) است و صلاة جنبه (إِلاَّ الله) است، چون خدا امر کرده است صبر کنیم و خدا امر کرده است صلاة انجام بدیم.

خدا امر کرده است که محرمات ترک کنیم و خدا امر کرد که واجبات رو انجام بدیم، پس استعانت بالله در بُعد تکوینی تشریع، استعانت به امر الله در بُعد شرع، آنچه مشروع است یا الزاماً واجب است یا رجحاناً راجح است یا الزاماً ترک است که محرم است یا راجحاً که مرجوحه.

حالا (وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ) [بقره: آیه ۴۵] صبر چیه؟ صلاة چیه؟ آیا صبر اونطوری که در بعضی از روایات وارد است و مفسرین می گویند صبر یعنی صوم؟ نخیر، اگر مراد از صبر صوم بود وَاسْتَعِينُوا بالصوم وَالصَّلَاةِ بود، پس صبر اعم است از صوم.

حالا صلاة،‌ صلاة یعنی همین صلاة؟ ببینید صبر دارای دو بُعد است، صلاة هم دارای دو بُعد است. یک بُعد همگانی صبر که صبر کردن در برابر معاصی، در مصائبی که فی سبیل الله به انسان میرسد خود را نباختن، منحرف نشدن، تو چاه نیفتادن، ترک عودت (19:58) الله نکردن صبر وجه عام.

وجهه خاص صبر صوم است، صوم أصبر الصبر است، بهترین وسیله صبر صوم است که (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) [بقره: آیه ۱۸۳] بعد صلاة.

عبادات انسان عبادات ایجابی انسان تمام صلاة است (20:16)

یعنی اضاله ظلمت است، اضاله حجاب است، تمام سره است، وقود النور است، اما صلاة مصداق اعلاست.

بنابراین (الصَّبْرِ) دارای دو وجه است، (الصَّلَاةِ) دارای دو وجهه. (الصَّبْرِ) کل محرمات را ترک کردن، صبر کردن، شکیبایی کردن، این محرمات که شیطان داخلی از طرفی و شیطان خارجی از طرفی، انسان را وادار می کند، شیطان داخلی و شیطان های خارجی، انسان را وادار می کنند به فعل محرمات و به ترک واجبا،ت در هر دو صبر،‌ صبر در امر داخلی و خارجی به فعل محرمات، ترک کند.

صبر در نهی داخلی و خارجی، فعل واجبات صبر کند، پس صبر هر دو بُعدی ست. منتها بُعد دوم که بعد ایجابی ست صلاته، بنابراین صبر ترسیم می کند (لاَ إِلَـهَ) را کلاً. در عقاید، در علوم، در اعمال، در اخلاق فردی و اجتماعی آنچه را بایستی ترک کرد، محرمات را باید ترک کرد، ترک واجبات حرام است. واجبات باید انجام داد. یعنی محرمات واجب تلفیق دارند با هم، محرم است فعل حرام، محرم است ترک واجب،‌ واجب، واجب است ترک حرام، واجب است فعل واجب، بنابراین محرمات به وجهی شامل واجباتم هست، واجباتم به وجهی شامل محرمات هست.

خب بنابراین سر جمع صبر در اختصاص صوم نیست، بله مصداق أجلا و أعلای صبر صومه، (وَالصَّلَاةِ) گر چه ابرض است در صلاتی که می فهمیم، ولکن شامل کل صلاة لله، امر به معروف، نهی از منکر، جهاد فی سبیل الله، دادن زکات، کمک ها و آنچه را خدا امر فرموده است، تمام صلاته.

خب (وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ) [بقره: آیه ۴۵] حالا اینجا از نظر ادب لفظی و از نظر ادب معنوی سوال میشه (وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ) [بقره: آیه ۴۵] (هَا) به چه برمیگرده؟ (هَا) به صلاة برمیگرده؟ به صبر صلاة بر میگرده؟ به استعانت بر میگرده یا به قبل ها؟ به همه برمیگرده.

نظرم هست در پنجاه و پنج شش سال پیش بحث می کردیم با فقها و اصولیین، در بُعد دلالت قرآن، هنوزم عقیده این است، اگر کلمه ای، جمله ای، مفرد یا جمع یا مرکب، در آیه از آیات، دلالتش از نظر لغوی واسع است، ما حق نداریم جلوش رو بگیریم.

بله اگر مخصوص جهت خاص است قابل تجدید است با دلیل، اما اگر مخصوص جهت خاص نیست تا اونجا که لغت دلالت دارد مدلول است، مگر اینکه به نصوص دیگر، ظواهر دیگر، ادله دیگر، کنترل بشه که این هست و اون نیست.

حالا (إِنَّهَا) این ضمیر (إِنَّهَا) مونثه مذکر نیست، اگر مذکر بود چه بود؟ اگر (وَإِنَّهَا) انَّهوا بود فقط صبر بود، چون صبر است که اینجا مذکره، ولی صلاة مونثه و بقیه هم که بله.

حالا (إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ) احتمال اول ان الصلاة، (الصَّلَاةِ) (لَكَبِيرَةٌ) صلاة مخصوصاً صلاة های رسمی ما، کار بسیار بسیار بزرگ و سنگین و ثقیلی ست مگر بر خاشعین.

بله، صورت صلاة ثقیل نیست، صورت ظاهر صلاة چه نیتش، چه تکبیرش، چه ارکانش، چه غیر ارکانش، هیکل جسمانی صلاة حتی از نظر روحانی معنوی نیت، سنگین نیست، اما صلاة که اضافه بر پیکره جسمانی، پیکره روحانی دارد، یعنی عمق صله بالله است، با برطرف کردن تمام حجاب ها، تمام تاریکی ها و در نماز فقط توجه به الله باشد، توجه به چیز دیگر نباشد این سنگینه، سنگین است، ازش فرار می کنند (إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ) [بقره: آیه ۴۵] این مربوط به صلاة.

خب احتمال دوم (وَإِنَّهَا) هم صبر، هم صلاة. سوال؟ اگر صبر و صلاة مراد است چرا (إِنَّهَا)ست،؟ انهما باید باشه؟ جواب این است که چون منحصر به احتمال اول دوم نیست، احتمال دیگرم هست بعد میاد،‌ چون احتمال دیگرم هست (إِنَّهَا) هم تأمل دارد صلاة باشد، هم تأمل دارد صبر صلاة باشد.

(وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا) [بقره: آیه ۴۵] یعنی صبر و صلاة، چرا؟ برای اینکه انحصار به مسلمان ها ندارد، احتمال افراط هست که ضمیر (إِنَّهَا) برگرده به صلاة و احتمال جمع هم است که از اول تا آخر رو بگیره.

(يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ) [بقره: آیه ۴۰] این یک مورد (الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ) [بقره: آیه ۴۰] یک (وَأَوْفُوا بِعَهْدِي) [بقره: آیه ۴۰] (أُوفِ بِعَهْدِكُمْ) [بقره: آیه ۴۰] (وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ) [بقره: آیه ۴۰] سه ما جمع می کنیم عدد رو بین سلبیت و ایجابیات.

(وَآمِنُوا) [بقره: آیه ۴۱] چهار (وَلَا تَكُونُوا) [بقره: آیه ۴۱] پنج (وَلَا تَشْتَرُوا) [بقره: آیه ۴۱] شش (وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ) [بقره: آیه ۴۱] هفت.

(وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ) [بقره: آیه ۴۲] هشت (وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ) [بقره: آیه ۴۲] نه.

(وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ) [بقره: آیه ۴۳] ده (وَآتُوا الزَّكَاةَ) [بقره: آیه ۴۳] یازده (وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ) [بقره: آیه ۴۳] دوازده.

(أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ) [بقره: آیه ۴۴] سیزده.

(وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ) [بقره: آیه ۴۵] چهارده (وَالصَّلَاةِ) [بقره: آیه ۴۵] پانزده (وَإِنَّهَا) [بقره: آیه ۴۵] همش.

پس چهار احتمال در اینجا هست و

(صحبت حضار)

نخیر انهوا فقط صبر بود.

(صحبت حضار)

انهم،

هُم درست نیست که انهن باید باشه.

(صحبت حضار)

بله،‌ چون ذوی العقول نیستند اینا که، غیر ذوی العقول اند،‌ بنابراین أصلح و أصح همین (هَا)ست بجای (هَا) هر چیز بیارین درست نیست.

حالا پس بُعد اول مرجع (إِنَّهَا) صلاة،‌ دوم صبر و صلاة، سوم استعانت،‌ (اسْتَعِينُوا) استعانت،‌ کما اینکه صلاة کبیرته، کما اینکه صبر و صلاة کبیرته،‌ کما اینکه استعانت به صبر صلاة کبیرته، و بقیه هم.

پس (إِنَّهَا) هم بُعد اول است که صلاة است،‌ هم بُعد دوم است صبر و صلاة است،‌ هم بُعد سوم است (اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ) [بقره: آیه ۴۵] است، هم بُعد چهارم تمام آنچه را که قبلاً ذکر شد، پونزده تا یا پونزده تاست یا یکی ست یا دو تاست یا سه تاست تمام این ها مراده.

بنابراین مأمور ما، مأموریت ما به استعانت، استعانت اصلی ست به صبر و صلاة و استعانت فرعی ست به بقیه، بقیه در حاشیه صبر اند، سلبیاتشون و درجه صلاة اند ایجابیاتشون.

کما اینکه کل احکام عقیدتی و عملی اسلامی مشمول (لاَ إِلَـهَ إِلاَّ الله) از برای مختصر، در اینجام صبر، هم عرض می شود که صوم است و هم صبر کلی ست و هم صبر ها، نهی هایی که لا تکونوا و نهی هایی که قبلاً شده، صلاة هم صلاة ارکان مخصوصه است هم کل صلاة است و هم صلاة و اضاله های نوری که قبلاً ذکر شده.

(وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا) [بقره: آیه ۴۵] حالا چرا استعانت کنیم؟ استعانت در چه باب؟ استعانت در آنچه ذکر شد، ترک محرمات به صبر، فعل واجبات به صلاة،.

برای نفی محرمات و حتی مرجوحات باید استعانت کرد به آنچه قبلاً  ذکر شده که ذکر نعمت رب العالمین، ایفای به عهد، رحمت عن الله، ایمان (وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ) [بقره: آیه ۴۱] (وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي) [بقره: آیه ۴۱] عرض می شود که سلب هاش صبر است و ایجاب هاش عرض می شود که (أَقِيمُوا الصَّلَاةَ) و(آتُوا الزَّكَاةَ) (ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ) [بقره: آیه ۴۳] (أَتَأْمُرُونَ) [بقره: آیه ۴۴]،‌ ایجاب هاش عرض می شود که مربوط به صلاته.

(وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ) [بقره: آیه ۴۵] خب، عرض می شود که کبیرة رو مقدرای عرض کردم، درسته استعانت به صبر و صلاة، خود صبر، خود صلاة، در وجه خصوصی و کل اوامر و نواهی در وجه عمومی کبیره است، چرا؟ برای اینکه من الله کبیر است.

اونچه از طرف خداست، کبیر است صغیر وجود ندارد، اوامر خدا چه واجبات مهم، واجبات غیر مهم، محرمات مهم، محرمات غیر مهم، تمام کبیره، چون صدور امر از کبیر کبیر است. ولو این کبیرها با هم تفاوت دارند، درجات دارند ولی صدور امر از کبیر ولو اشاره ایجابی کبیر، اشاره سلبی کبیر، کبیره. این کبر اول.

کبر دوم، خب این کبر اول ثابته، کبر اول ثابته برای خاشعین، غیر خاشعین،‌ برای نداره، اصولاً اوامر و نواهی خدا کبیر است به طور مسلم، ولکن، نزد ما، نزد کسانی که میخوان صبر کنند و صلاة انجام بدهند یا استعانت کنند به صبر و صلاة، هم صلاة، هم صبر، هم استعانت مشکل است.

کسان زیادی هستند که برای نماز وقت درستی انجام نمی دهند، هر وقت کارا تمام شد نماز میخوانیم، ای وای نماز خوندیم و خلاص شدیم، مثل اینکه کار مشکلی ست و حال اینکه اگر بزرگی مارا به محضر خودش بطلبد، بطلبد که به ما انعام کند، لطف کند، کرامت کند، آیا سنگینه برای ما؟ نخیر، ولیکن صلاة برای ما کبیر است، سنگینه.

چرا کبیره؟ چون ما صغیریم. چون صغیریم از نظر فکری، معرفتی،‌ از نظر بینش، از نظر پویش، از نظر دانش، چون صغیریم این صلاة که خودش و صبرش و استعانتش به این ها و استعانت به واجبات فعلاً و محرمات ترکاً چون سنگین اند ازش فراری هستیم. (إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ) [بقره: آیه ۴۵]، خاشع کیه؟

خشوع اصولاً مربوطه به قلب است، خضوع مربوط به قالب است بدن خاضع و قلب خاشع، خب، خضوع بدن هم مراحل دارد، خضوع قیامی در صلاة، خضوع قعودی، خضوع رکوعی، خضوع سجودی، ولکن خشوعش مهم تره، خشوع در قیام، خشوع در رکوع، خشوع در سجود، چون خشوع کار قلبه.

ممکن است قالب انسان، جسم انسان، رکوع ها، سجودها، قیام ها، قعودها، تشهد ها و سلام ها و از این قبیل ها زیاد داشته باشه، ولی از قلب خبری نیست.

ولکن، اگر در قلب خبری باشد نمایش در قالب داره، ولکن در قالب خبری باشد عموم و خصوص مطلقه، یعنی اگر در قلب انسان عقیده سالم باشد، قالب انسان خاضع است، مطیع است، منقاد است، به حسب درصدی که بر قلب است.

ولکن اگر قالب انسان، زبانش، عملش، کارش، فرداً، اجتماعاً، صورتاً درست باشه، ولکن اعم از اینکه در قلب هم وجود داشته باشه یا کم باشه یا زیاد باشه.

خشوع کار قلب است و به دلیل اولاً لغت خشوع، ثانیاً (الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ) [بقره: آیه ۴۶]

بارها عرض کردم چرا (يَظُنُّونَ) فرمود،‌ علمایی هستند علمای اصول که این ها عقیده دارند که ظن به معنی علم آمده یا علم به معنی ظن آمده، خب ظن ظنه،‌ علم علمه،‌ منتها مراتب فرق داره.

علم یا علم فطری و عقلی ست یا علم، (قطع صدا)

تمام علم های فطرت و عقل و تفکر و تذکر،‌ تمام این ها مقدمه علم قلبی ست،‌ چه این قلبی که در صدر است و متوسل به این صدر و فؤاد است،‌ و این مرکز وجودی مکلف و مرکز وجودی انسان است،‌ اگر علم قوی باشد تبدیل به شک یا ظن می شود.

اگر علم اقوا باشد،‌ علم فراگیر باشد،‌ علم بسیار قوی باشد،‌ علم توأم با عمل باشد،‌ نه علم خالی،‌ اگر علم توام با عمل باشد در این صورت ایجاد ظن می کند در قلب،‌ برای غیر معصومین، برای معصومین ایجاد قطع با مراتب علم الیقین و عرض می شود که عین الیقین و حق الیقین.

علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین کار قلب است و این ها مراحلی ست پس از مراتب عالیه اعلای علم فطری و عقلی، (الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ) [بقره: آیه ۴۶] یلاقون نیست،‌ لاقون نیست، (مُلَاقُو) ملاقات به طور همیشگی.

کسانی که ظن دارند، ظن قلبی دارند، اعتقاد راجح قلبی دارند که این ها ملاقی رب اند، و این ملاقی رب بودن هم فعلیت دارد

(صحبت حضار)

بله فاعله

هم آینده است، هم حالا ملاقی رب اند، ملاقی معرفتی، ملاقی علمی، ملاقی عرفانی، ملاقی در کل ابعادی که بر مکلف لازم است. این ملاقات در سه بُعد است در دنیا تکلیفاً، در برزخ نتیجتاً،‌ در قیامت نتیجه عالیه.

منتها، این ملاقات رب دارای ابعادی ست یا ملاقات معرفتی ست فقط یا ملاقات معرفتی ست و عملی ست یا ملاقاتی معرفتی و علمی در عالم تکلیف است یا در عالم جزا است که در برزخ و روز قیامته.

ملاقات رب در برزخ و در قیامت دو بُعدی ست، یک بُعد دنباله، دنباله ملاقات معرفتیه الله است در دنیا،‌ بُعد دوم جزاست، چون دنیا دار جزا نیست.

پس ملاقات رب ملاقات ذات نیست، ملاقات حالات است. خود را در محضر خدا دیدن، معرفت و علم خدا داشتن که در بُعد تکلیف یک ملاقات است که ملاقات معرفتی ست و در عالم جزا که برزخ است و قیامت، دو ملاقات است یکی دنباله ملاقات معرفتی دنیا که در اونجا اقوا می شود، دوم ملاقات جزایی (وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ) [بقره: آیه ۴۶].

تتمه ای دارد این بحث که انشالله اگر فردا زنده بودیم عرض می کنیم با آیه بعدی که اون هم از اهمه آیات است که (إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ) [عنکبوت: آیه ۴۵] آقایون مطالعه کنید بعداً بحث کنیم انشالله.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته