بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله طاهرین
بحث قبل از رمضان ما در فقه مقارن صلاة بود و مقدمات صلاة. یکی از مقدمات صلاة که طهارت لباس و بدن و بحث در کل طهارات و نجاسات بود، به طور مختصر تمام شد.
و بحث مقدماتی معرفتی صلاة رو هم تا اندازه ای بحث کردیم. امروز که روز اول بحث فقهی ما راجع به صلاة است، مقداری راجع به لغت خود صلاة، حالت خود صلاة، امتیاز عبودیتی صلاة عرض می کنیم که از نظر امتیاز عبودیتی درجه صلاة بعد از اصول سه گانه توحید و نوبت و معاد اولین درجه است در میان کل عبادات از چند جهت.
جهت اول صلاة عبادت محض است، یعنی در ضمن صلاة اگر انسان گناهی انجام بدهد بر حسب آیاتی نماز باطل است بلکه خود صلاة که عبادت است (إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ) [عنکبوت: آیه ۴۵] هم خودش قله و نمونه بزرگه کل عبادات است در سلب (لَا إِلَهَ) و ایجاب (إِلَّا اللَّهُ) در نیت، در تکبیره، در اذکار، در کل جهات و هم نهی میکند مصلی را از فحشاء و منکر.
و نهی نزدیکش، نهی در خود حالت صلاة است و نهی بعدی اش این است که انسان را باز می دارد از گناهانی که بعد از صلاة احیاناً انجام می شود.
ما هیچ عبادتی از عبادات جز صلاة نداریم که عملی محرم در ضمنش، آن را ابطال کند. مثلاً صوم، صوم با اینکه مرحله دوم از امتیازات عبودیتی ست و بر حسب آیات و روایاتی این معنا مسلم است و از جمله روایات (الصَّوْمُ أَنَا اُجْزَي بِه) داریم (الصَّوْمُ افضل الاعمال) البته بعد از صلاة (و أَنَا أَجْزِي بِه) أَجْزِا به هم خونده شده ولی (اُجْزَا بِه) بهتره بر اینکه (أَنَا اُجْزَي بِه) خب در کل عبادات خداوند جزا دهنده است. کل عباداتی که انسان انجام میده چه صغیر، چه کبیر، هر چه باشد، در هر وضعی باشد جزا دهنده خداست، پس (أَنَا اُجْزَي بِه) راجع به صوم غلطه.
(أَنَا اُجْزَا بِه) جزای صوم خداست، یعنی تقرب الی الله، این صوم که حالت سلبیش محوری ست و حالت ایجابیش حاشیه ای ست در ترسیم (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ)، این خواهی نخواهی (اُجْزَا بِه) در کار هست.
حتی نماز، نماز که خالی از نیت خالص باشد و خالی از معرفت باشد ولی واجبات نماز انجام شود و محرماتش ترک گردد، این نماز اسقاط تکلیف می کند ولو قبولیت و درجاتی ندارد.
اما صوم اینطور نیست، شخص صاعم هرکه باشد و هرچه باشد و هر جور باشد نیت صوم که می کند از برای عبودیت خدا در ضمن صوم اگرم کار حرامی انجام بده، خود صوم، بازداری زبان و شکم و عورت به حساب صوم، خودش (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) [بقره: آیه ۱۸۳] را در ابعادی در بر دارد.
حالا در صوم مثلاً، در حالت صوم دروغ گفتن نسبت به غیر خدا و رسول و ائمه، غیبت کردن، دروغ گفتن، مال مردم خوردن، ظلم کردن و از قبیل این ها ابطال صوم نمیکنه، گر چه صوم رو از نظر عبودیت ضعیف میکنه، ولی ابطال نمیکنه که شما قضا بگیری یا کفاره، ولکن صلاة اینطور نیست.
در حال صلاة نظر عمدی به نامحرم کردن و کاری کردن که کلاً اقلش دو حرام است، ولیکن در حال غیر صلاة حداقلش یک حرام است.
در صلاة دو حرام است. یکی اینکه حرام عمومی عرض می شود که نگاه کردن به نامحرم از روی شهوت و عمد حرام عمومی ست، ولی در صلاة هم حرام عمومی ست و هم مبطل صلاة است (وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ) [محمد: آیه ۳۳] که أفضل اعمال و أهم اعمال صلاة است نهی میکند از ابطال صلاة.
پس عمل حرام در حال صلاة دو نهی دارد. یک نهی که صلاة را ابطال می کند، این نهی دومه، نهی اول که خودش به وجهٍ کلی حرام است.
در هر صورت صلاة که عمود الدین و عماد الیقین است در جهاتی بر کل عبادات امتیاز دارد. یک، عرض کردیم صلاة نقشی ست، مقداری مفصل تر از کلمه توحید، نیتش، آیاتش، اذکارش، اعمالش، مرکب است از نفی (لَا إِلَهَ) و اثبات (إِلَّا اللَّهُ) یک.
دو صلاة عبادت خالص است، یعنی چیزی جز عبادت در صلاة وجود ندارد، ولکن حج با عظمت و امتیازی که در میان عبادات دارد، کلش عبادت نیست.
مثلاً در حال احرام شما غذا می خورید، غذا خوردن که عبادت نیست، مگر اینکه (7:36)
می خوابید، عرض می شود که غذا میخورید، کارهای حلال دیگری انجام میدید، این ها عبادت نیست، ولیکن صلاة در کل اجزای درونی اش، برونی اش، اذکارش، اعمالش، ممحض است در عبادت.
نیت عبادت، خود عبادت، سر جمع کل صلاة از نیت تکبیر تا السلام علیکم، کلاً عبادت است، گر چه با این عبادت درست رفتار نشه و ایجاد معرفت در انسان نکند، ولکن خود اعمال و اذکار و نیات صلاة محضاً عبادت است، اینم امتیاز سوم.
ولکن چنان که عرض کردیم در کل عبادات، نمیشه گفت کلاً عبادت است، بله می شود انسان تمام اعمالش عبادت باشد و شایسته است معصومین چنین اند، ولکن اگر غذا خوردن انسان به نیت تقرب نباشد، ولی غذا حلال باشد، این نه عبادت است و نه معصیت.
اگر نیت تقرب باشد عرض می شود که اضافه بر اباحه عبادت است، ولکن صلاة اینطور نیست. صلاة جز جز ندارد، اجزایی دارد که این اجزا در کل صور، در کل جهات، در کل وضعیاتش، ممحض است در عبادت و به همین جهت هم صلاة نامیده شده.
صوم، صوم است به معنای خودش، حج به معنای خودش و سایر عبادات، ولکن با اینکه کل عبادات شمه و فرعی ست از صلاة به معنای واقعی اش که صلاة در میان ده معنا اصلش از صلاع است، صلاع وقود است، وقود گیرانه است. گیرانه دو گیرانه است یا گیرانه نار است یا گیرانه نور.
صلاة گیرانه نار نیست، گیرانه نور است، یعنی وسیله ای ست که این وسیله اگر انجام دهد، انجام این صلاة ایقاد است به وسیله وقود.
ببینید مثلاً در آتش، اگر میخوایم آتش رو روشن کنیم، اولاً وقودی لازم دارد که هیزمه، ثانیاً ایقادی باید که این هیزم رو به آتش نزدیک کنید با بنزین نزدیک کنید و چیزی نزدیک کنین تا روشن بشه.
حالا در صلاة ما سه جریان داریم. یک جریان خود مصلی، جریان دوم نماز خوندن، جریان سوم این نماز خواندن مصلی ایقاد می کند یعنی اجزای صلاة که ذکر است که عمل است که نیت است، این اجزا صلاة را وقتی انجام بدهد، این انجامش ایقاد است، ینی نور افزا می شود این.
مثلاً رکوع لفظش نور افزا نیست، لفظ سجود، لفظ رکوع، لفظ قیام، لفظ قعود و و و ولکن، عملش ایقاد می کند، بنابراین صلاة وقود النور است.
حالا درست است که کل عبادات چه واجباتش، چه مستحباتش، وقود النور است، یعنی ظلمات را به اندازه خود بین عابد و معبود برطرف می کند، ولکن وقودترین و مؤثرترین برای از بین بردن ظلماتی بین عبد و معبود صلاته، یعنی هیچ عبداتی که ممحض است در عبودیت با خصوصیات دیگر که عرض کردیم، هیچ عبادتی نیست که این کلاً وقود باشد و وقودتر از کل وقودهاست.
یعنی گیرانه نور است و ایجاد نور می کند و رفع ظلمات می کند و از کل عبادات وقود بودنش و گیرانه بودنش از برای نور عرض می شود که قوی تره.
البته لغتش رو عرض می کنیم، حالا یه مطلبی رو قبلاً، صلاة دارای سه بُعد است، دو بُعدش رکن است، بُعد دیگر واجب رکنی ست که سه رکنه. سه رکن، بُعد رکنی اول ظاهریش پنج رکنه، که نیت است، تکبیره است، اذکار رکوع است، سجود است که عرض می کنیم. ببینید رکن ظاهری صلاة.
رکن باطنی صلاة این است که شخص مصلی بداند کیست. این مصلی خود کیست و خدا کیست و این صلاة چکاره است؟ این سه رکنه.
اول، دوم خدا را بشناسد که در برابر کیست، سوم این من با او در نماز چه می کنم، چه میگویم، چه نقشی را انجام می دهم، این ها ارکان سه گانه صلاة است.
بر حسب آیات و روایاتی که مختصرش (مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه) دو رکن در شناخت خود و شناخت خدا موجود است.
بنابر مبنای شناخت خود به طور صحیح و درست شناخت خدا ایجاد می شود. بنابر مبنای شناخت عابد خود را و معبود خود را اون وقت عملی که مناسب است با این دو شناخت که قله اش از نظر عبودیت صلاة است، این عمل واسطه است بین من هیچ و اوی همه چیز. خود را بشناسد که هیچ بوده، هیچ هست، هیچ وقت دارایی و استقلال، انیت، انانیت ندارد، هر چه هست از لطف اوست، از رحمت رحمانیه اوست، از رحمت رحیمیه اوست.
بله به ما اختیار داده، راه نشان داده که با این اختیار قدم در را او برداریم ولی قدم از اوست، راه از اوست، اختیار از اوست، پویایی از اوست، جویایی از اوست، این قدم اول که خود را بشناسیم.
شناختن خود که مخلوق است ناچیز بوده و هست، فقیر بوده و هست، عرفان غنای مطلق، وجود مطلق، انیت مطلقه که مربوط است به خدا سبحانه و تعالی ایجاد کنه.
خب وقتی خود را شناخت که هیچ است و خدا را شناخت که همه چیز است، اینجا حالت افتقار الی الله به دست میاد چنانکه (وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ، فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ) [ذاریات: آیات ۴۹ و ۵۰] وقتی زوجیت، دو بودن، مرکب بودن، محتاج بودن کل ممکنات را در أعمق اعماق شناختیم و در عین حال این موجودات، این ممکنات هستند، پس هستی این ها از هستی مطلق دیگری ست.
هستی مشروع با نیستی شون، غنای مشروع با فقرشون که اون غنا خودش فقر است، این باید ارتباطش رو بیاریم با غنی مطلق، وجود مطلق، زیرا نمی شود کسی فقیر باشد ذاتاً و صفاتاً و افعالاً، مالاً و حالاً، و هر چیز داره.
اگر از ذاتش و مال و حالی در نمیاد، از صفاتش، از اعمالش، مال و حالی و علم در نمیاد، بنابراین این باید معدوم باشه یا معدوم باشه کلاً یا اکنون که موجود است، غنی مطلقی به او چیز می دهد، حال می دهد، مال می دهد، قبلاً وجود می دهد، استمرار وجود می دهد.
روی این اصل، این صلاة وقود نور است بین مصلی، بین عابد و بین معبود که ظلمات را می شکافد، ظلمات ناری را می شکافت، ظلمات تاریکی را، بلکه ظلمات نور را که در صلاة شما باید فقط توجه به خدا داشته باشین با این اذکار، پیوند این اذکار، پیوند این اعمال، فقط متوجه به خداست که الله اکبر با اشاره دست الله اکبر، با پشت دست، هر که و هر چه و هر نیت و هر مطلبی غیر خداست پشت سر می نهید، پشت سر فطرت، سر قلب، سر عقل، پشت سر بدن، پشت سر روح، پشت سر می گذارید حتی خود را نیز پشت سر می گذارید (ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى، فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى) [نجم: آیات ۸ و ۹].
خب حالا در این شناخت خود که رکن اول است و رکن مقدماتی ست و شناخت خدا که رکن دوم است، رکن ذی المقدماتی ست، رکن سوم رکن میانگین است که صلاة است که پیوند می دهد از نظر معرفتی بین عابد و بین معبود.
خب این سه رکن باطنی اون هم پنج رکن، بنابراین هشت رکن دارد صلاة، سه رکن باطنی، معرفتی، شناخت و پنج رکن ظاهری، تازه، این پنج رکن ظاهری هم در عمق ارتباط قوی دارد و ارتباط قوی دارد با سه رکن باطنی، چون الله اکبر رکن است ولی این رکن از نظر لفظ است فقط؟ نخیر هم لفظ است و هم معنا.
معنای الله اکبر شناخت خود، شناخت خدا، شناخت صلاة.
همچنین قیام، قیام کردن انسان در حال صلاة قیام لله است، قیام لله قیام عبد در مقابل معبود، قیام جسمانی ست در صلاة، ولی این خود اشاره به قیام روحی ست، قیام کل نیروها، کل قدرت ها، کل امکانیت ها، فقط فی سبیل الله است که این مصلی سلوک الی الله است، سالک الی الله است.
رکوع همچنین، رکوع خضوعی ست مقدماتی در برابر حق، شناخت خود رکوع آور است، شناخت الله رکوع آور است، صلاة که میانگین است رکوع آور است.
سجود که بالاترین، (قطع صدا) برترین مرحله عبودیت ظاهری و باطنی ست این هم باز خودشناسی، خدا شناسی و صلاة شناسی، پس اون سه، این پنج است در باطن، این پنج اون سه است در باطن إلّا اینکه اون سه که ارکان باطنی ست نوعاً ضعیف ست و نوعاً کامل نیست.
حالا لغت صلاة، از نظر لغت کما اینکه خود صلاة از نظر ارکان ظاهری و ارکان باطنی اش و واجبات غیر رکنی اش که حمد است، که سوره است، که اذکار است در رکوع، در سجود، که قعود است که اینها، سلام است و این حرفا، همانطوری که از نظر باطنی ارکان و ظاهری ارکان امتیاز دارد و همانطور که از نظر عبودیتیم که عرض کردیم، امتیازات دارد که عبادت خالص است و اگر در حال صلاة انسان کار حرام انجام بده نماز کلاً باطل است، همینطور از نظر لفظ.
ببینید این اصلی که از برای صلاة در لغت ذکر شده است، بین ده معناست. دعا، تعظیم، استغفار، صلوین، موضع الفخذین، نزول ما فرض الله، الرحمه، الاسترحام، الارکان المخصوصه، صلاة الیوم، این چند بُعده.
در این چند بُعد اونی که قابل قبول است، الصلوین است که از صلاع است که از وقود نور است، چرا؟ برا اینکه ما صبر و تقسیم لفظی، لغوی و معنوی می کنیم ببینیم که آیا در میان این ده معنا کدام معنا از برای صلاة ممتاز است.
اگر بگیم دعا، دعا اعم از صلاة، دعای مخلوط با اعمال دیگر که عبادت نیست زیاده، بنابراین اگر مقصود از صلاة دعا بود، گفته میشد دعا، نمی شود که لفظ امر بگید و اراده معنای أخص کنید.
اگر از شما سوال کردند خانتون کجاست نمی شود بگید خاورمیانه یا روی کره زمین، میگید کجا و کجا و کجا خصوصیات ذکر می کنید، و این خلاف فصاحت است، بلکه فضاحت است، خلاف صحت است و خلاف فصاحت است که مراد از صلاة مطلق دعا باشد.
اگر بگید دعای مخصوص است، نماز یک قسمتیش دعاست، فقط عرض می شود که (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ) [حمد: آیه ۶]، بله اذکار دعایی دارد، ولی اذکار دعایی اش عرش می شود که مستحبه و واجب نیست.
کل واجبات صلاة، نیاتاً، لفظاً، عملاً، اتجاع الی الله است، دعا نیست، دعا فقط عرض می شود که (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ) [حمد: آیه ۶].
خب چطور میشه نماز که با این خصوصیات باطنی، ظاهری، لفظی، معنوی، عملی، درصد خیلی بالاییش غیر دعاست و بالاتر از دعاست گفته بشود دعا.
بنابراین این صلاة به معنای دعا نیست، بله دعای مخصوص است و أعمق اعماق دعاست و بهترین دعاست که در قلب صلاة که حمد است، که در قلب حمد که (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ) [حمد: آیه ۶] است موجوده، ولکن کلاً دعا نیست.
وانگهی عباداتی دیگر هم هست که مخلوط از دعا و غیر دعاست و دعاش احیاناً بیشتره، تعظیم، تعظیم الله باز میشه دعاست، تعظیم أعم است خیلی هم أعم است از دعا، استغفار، آیا بُعد استغفاری نماز زیاده؟ صددرصده؟ درصد بالاست؟ نخیر، بلکه اصلاً استغفار در ارکان لفظی صلاة و در ارکان عملی صلاة استغفار نیست، فوق استغفار است، فوق تعظیم عادی ست، فوق دعا است.
موضع الفخزین، خب این صلاة به معنی موضع الفخزین که این نکبته اصلاً، بین دو ران که چیست، این اصلاً قابل ذکر نیست.
پنجم لزوم ما فرض الله، خب فرض الله، حج فرض الله، صوم فرض الله و و و .
الرحمه، الرحمه هم دو رحمت داریم، یک رحمت رحمانیه است و یک رحمت رحیمیه، تازه رحمت رحیمیه که أخص است از رحمانیه این در خود صلاة نیست.
تکویناً، تشریعاً، شرعاً، هر عملی، هر عبادتی، اونی که اتجاع الی الله دارد چه وجوباً، چه استحباباً این رحمت رحیمیه است.
الاسترحام، باز استرحام کل صلاة نیست در بعض صلاة استرحامه.
الارکان المخصوصه چرا ارکان مخصوصه؟ چرا این ارکان مخصوصه صلاة است، رو چه حساب؟ این لغت مناسبتی با ارکان مخصوصه ندارد.
صلاة الیهود، صلاة الیهود که بسیار مفسران اشتباه کردن خیال کردن در آیه چهل سوره سی و سه، (وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا) [حج: آیه ۴۰] ظاهراً سوره احزاب نوشته، اینجا اشتباه اومده.
حالا اینا گفتن که (لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ) [حج: آیه ۴۰] (صَوَامِعُ) عبادتگاه های نصاری ست، (بِيَعٌ) عبادتگاه های یهودیه،(وَصَلَوَاتٌ) میگن صلوات از صلوه است و صلوه صلاة یهوده، بابا صلاة یهود قبلاً ذکر شده که، صوامع عرض می شود که مال نصاری ست.
بیع مال یهوده، منتها صلوات مساجد در اسلام دو سهم دارد، اون ها یک سهم دارند. اون ها مکان عبادت و خود عبادت عرض می شود که نصاری صوامعه، مکان عبادت یا خود عبادت یهود بیع، ولکن در اسلام هم خود عبادت ذکر شده صلوات، هم عرض می شود که مساجد، بنابراین اینم نیست.
روی این اصل صلاة از صلوه است، هم لفظاً و هم معناً با صلاع جوره، دعا نیست، تعظیم نیست، استغفار نیست، موضوع الفغضین نیست، لزوم ما فرض الله نیست، الرحمه نیست، الاسترحام، صلاة یهود با صوامع ذکر شده، وانگهی اگر بناست صلاة یهود ذکر شه، چرا صلاة نصاری ذکر نشده؟ خب صلاة هر دو باید ذکر شه.
بنابراین این لفظاً و معناً از صلاعه. صلاع به معنای وقود النور است، احیاناً وقود النار است و احیاناً وقود النور است.
خب کما اینکه (يَصْلَوْنَ سَعِيرًا) [نساء: آیه ۱۰] در قرآن شریف ذکر شده، برخلاف آنچه مفسران می گویند، صلع به معنی ورود نیست، آقایون خیال می کنند که صلع به معنی وروده، ورود وروده، صلد صلده، مثلاً (لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ) [قصص: آیه ۲۹] که موسی فرمود، من ناری از دور می بینم، عرض می شود که چه هست، چنین چنین، (لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ) [قصص: آیه ۲۹] خب این داخل آتش کشید، زن و بچش و موسی برد داخل آتیش کنه؟ لعلکم تصتوقدون ینی هوا سرد بود تاریک بود استیقاد نور، استقیاد نار، استقیاد نور از اون آتش بیاریم که راه رو پیدا کنیم، راه رو گم کرده بود و استیقاد عرض می شود که روشن کردن و یه هیزمی رو عرض می شود که روشن می کنیم که دو بُعدیه، هم روشن کند فضای تاریک رو و هم گرم بشیم
بنابراین صلع در قرآن کلاً مانند صلاته، صلع عرض می شود که به معنی چیه،؟ منتها معنیش عرض می شود که از بُعد موضوعی فرق میکنه. یصلون الجهین یعنی یوقدون الجهین، کفار گروه های مختلف اند، اکثر کفار و أنجس کفار کسانی هستند که خودشون هیزم جهنم اند، خودشون وقود نار هستند (أُولَئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ) [آل عمران: آیه ۱۰] در وجلین دارد.
(صحبت حضار)
بله؟
(صحبت حضار) (لَا يَصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى) [لیل: آیه ۱۵]
بله، آیه زیاد داریم مثلاً اگر صلع به معنی ورود است آیه دروغه، برای اینکه فقط أشقی وارد جهنم میشه، شقی وارد نمیشه؟ (لَا يَصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى) [لیل: آیه ۱۵] الی آخر این خود از جمله ده ها دلیل قرآنی ست که این لغت عرض می شود که صلع رو معنی می کند، صلع به معنیه وقوده.
حالا وقود یا وقود نار است به حساب عذاب یا وقود نور است به حساب رحمت. صلاة وقود دوم است که وقود عرض می شود که نوره.
بله، خب عرض می شود که حالا راجع به آیاتی که درباره صلاة وارد است،. آیاتی چند قسم اند، بعضی سه صلاة، بعضی پنج صلاة را، بعضی ظاهراً کمتر.
مثلاً فرض کنید که آیات صلاة وسطی، اول اینو عرض کنیم که اصولاً ببینید، این مال فردا، اقسام صلاة و عرض می شود که ابعاد صلاة و تعداد صلاة.
صلاة چون عبادت است، عبادت توقیفی ست، نمیشه انسان کاری رو من عندی انجام بده و بگد این عبادته، کل احکام شرعی توقیفی ست. مخصوصاً صلاة که اقوا و أعمق و أفضل عباداته. بنابراین اگه گفتیم نماز صبح دو رکعت، خب دو رکعته، سه رکعت نمیشه، یه رکعت نمیشه.
نماز سه رکعتی، چهار رکعتی و اگر فرمودند نماز نافله به جماعت نمیشه خوند، خب به جماعت نمی خونیم. اینجا عمر یه بدعتی گذاشته، عرض می شود که صلاة تراویح، صلاة تراویح عرض می شود که ده رکعت است، ده تا دو رکعت، این ده دو رکعت را مخصوصاً در لیالی رمضان به جماعت میخونن، چرا؟
برای اینکه اینجا دارد روایت که (عن ابی حریره کما فی فتح الباری جلد پنج صفحه صد و پنجاه و پنج عن البخاری) اول این روایت دارد که (عن رسول الله صلوات الله علیه، من اقامه ایماناً و احتساباً غفر له ما تقدم من ذنبی و ما تأخر) این راجع به صومه، که ایماناً و احتساباً انجام بده این نتیجه رو داره که (غفر له و ما تقدم من ذنبی و ما تأخر).
خب از جوی ایمان مراحل صومت رو انجام بده، خب آیا صلاة هم مراحلی دارد؟ بله، مراحل صوری که ندارد، اون مراحل صوری صلاة رو تبیین کردند که چند رکعت باشد، رکعات چه جور باشد رکوع چه جور، سجود چه جور.
اینجا عمر بر حسب روایت (قال ابوشهاب فتوی فی رسول الله الناس علی ذلک) پیغمبر اکرم وفات کردند، مردم بر حسب دستور پیغمبر عباداتشون و نمازشون و روزشون و انجام می دادند، (ثم کان الامر الی ذلک فی خلافته ابی بکر و (32:07) این یک (و فیه ان ابن شهاب ان 3214)
در لیله رمضان روایت اول این است که هر کس کار خیری انجام بدهد، رحمت داره. ولی آیا این کار خیر موجب بدعت صلاة تراویحه، اینجا عمر بدعت گذاشته، خرجت عمر خطاب فی المسجد (32:36) أوضاعُ مفرقون
دو رکعت، دو رکعت متفرق نماز می خوندند، بدون جماعت (32:47) یصلی رجل فی نفسه، فقال عمر أنی
که نماز تراویح رو به جماعت بخونیم (33:03) که بدعت گذاشت، ثم عظم و جمع (33:06) عمر چی گفت (33:21). قال عمر نعم بدعت الحاضر
در روایت دیگر (33:27)
چه بدعت خوبی ست، آقا اگر بدعته که نعمت نیست، اگر نعمته، تناقض نیست که، چه خوب زنایی ست این زنا، چه خوب ظلمی ست این ظلم، چه خوب عرض می شود که تخریبی ست این تخریب، نخیر، تخریب و زنا و ظلم و بدعت همه حرامه.
بدعت این است که ما لیس فی الدین را به حساب دین که نیست تشریح کند، خب این حرامه. پس چرا نعمت بدعت؟ حالا نعمه چرا؟ بدعت است چون پیغمبر نفرموده، نعمت است چون مردم جدا جدا نماز می خوانند، واسه اینکه وحدت ایجاد شه برای اینکه وحدت ایجاد شه ما این وحدت بدعت رو ایجاد کردیم.
خب عرض می شود که راجع به نماز که آیا از اول پنج نماز داشتیم یا از اول دو نماز داشتیم؟ قول هست یا از اول سه نماز داشتیم، مجموعه آیات مکتوم مومنین اثبات کرده است که از اول نماز پنجگانه بوده، یک.
دوم، آیا نمازها از اول دو رکعتی و سه رکعتی و چهار رکعتی بوده یا نخیر از اول دو رکعتی بوده، بعد پیغمبر در معراج عرض می شود که از خدا خواست که بیشتر شه خدا بهش اجازه داد اضافه کرد، دو رکعتی رو سه رکعتی کرد، احیاناً دو رکعتی مغرب رو سه رکعتی کرد، دو رکعتی صبح باقی گذاشت، دو رکعتی عشاء رو ظهر و عصر و عرض می شود که تغییر کرد، اینم درست نیست، برای اینکه آیاتی از قبیل (وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا) [جن: آیه ۲۰] میگه خدا کسی رو شریک خودش در حاکم تکوینی و تشریعی قرار نمی دهد.
وانگهی رسول، رسول رب است یا رب است یا رب رسوله، اگر رب است که غلطه، اگر رسول رب است هم خداست هم بنده درسته، ولی رسوله، اگر نامه رسان نامه ای بیارد و چیزی بهش اضافه کند، این نامه رسان امینه یا خائنه؟ خائنه.
این نامه رسان یعنی صددرصد آنچه را که فرستاده اند این عرض می شود که میاره و اضافه نمیکنه، نه اضافه میکنه، نه کم میکنه، بنابراین این قابل قبول نیست، بلکه این هیفده رکعت نماز که دو رکعت صبح است، سه رکعت مغرب و چهار رکعت عشا و عرض می شود که ظهر و عصر باشد، همش الهه ربانی ست.
حالا ممکن است اینطورم باشه که اول دو رکعت خدا وضع کرد، بعد اضافه کرد، این درسته، اگه اینطور باشه، ولکن اضافش از رسول الله است که رسول الله مخول رسول الله محول بود که تشریع کند احیاناً از جمله این تشریعه این قابل قبول هرگز نیست.
(صحبت حضار)
پیغمبر درخواست کند از خدا، اگر درخواست نمی کرد این رو هیچوقت قرار نمیداد؟ اگر پیغمبر از خدا درخواست نمیکرد که اضافه کند، خدا اضافه نمی کرد؟ پس درخواست در جایی که نشه یا نمیشه، در جایی که حتماً میشه وقتی میگه حتماً میشه این خودش یه فضولی ست.
(صحبت حضار) میگن روایت است که وقتی پیغمبر زمانی که به معراج رفت، نماز، تعداد رکعاتش خیلی بیشتر از اینا بود، خیلی بیشتر بود
بله روایت دارد پنجاه رکعت
(صحبت حضار) هی پیامبر اومد پایین، کم کرد
بله
هم کم کردنش، هم زیاد کردنش غلطه، برای اینکه دقت کنید روایت داریم که پنجاه رکعت بود نماز، بعد با موسی، عیسی صحبت کرد کمتر بود، پیغمبر از خدا خواست که پنجاه اینو کم کنه، پنجاه رو کم کرد شد، ده رکعت که دو دو دو دو، ده رکعت بعد زیاد کرد شد هیفده رکعت، نه کم کردنش قابل قبوله، نه زیاد کردنش قابل قبوله، نه تشریع پیغمبر قابل قبوله، نه استدعای تشریع.
آخه پیغمبر چیکاره است که (إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ) [فاطر: آیه ۲۳]، این جزعه نظارته؟ پیغمبر بشیر است، نظیر است در دو بُعد رسول است رسول که آقا این نامه که نوشتی، این رو بنویس به شما چه اگه صلاح باشه خب مینویسه، کم و زیاد، اما شما که خداوند متعال که مقرر کرد این نماز ده رکعت بشه، ده تا دو رکعت، میگه خدایا هفت تا اضافه کن، خب اگر لازم است در باب ربوبیت اضافه میکنه اگر لازم نیست اضافه نمی کند، بنابراین تقاضا چیه؟
بله تقاضای شخصی درسته خدا مال منو اضافه کن، چه کن، ولکن تقاضا وقتی که خدایا، چونه بزنی، خدایا این رو تشریع کردی اینو اضافه کن یا کم کن کم کن از پنجاه رکعت، اضافه کن از ده رکعت، این قابل قبول نیست.
پس این سه بُعد، یک بُعدش قابل قبوله که خدا همونطوری که احیاناً ده رکعت اضافه کرده، هفت رکعت اضافه کرده بنابر احتمال، هفت رکعت اضافه کرده به تشریع خودش، نه به تشریع مخول رسول الله، نه به درخواست رسول الله، اگر قبول کنید ولی دلیل بر این مطلب نداریم.
بله روایت داریم که اول پنجاه رکعت یا اول ده رکعت بوده، پیغمبر اضافه کرده کم کرده اینا قبول نیست. بنابراین این مطلب معلوم نیست که آیا این هیفده رکعت از اول بوده یا از اول ده رکعت بوده، چه از اول هفده رکعت باشه تشریع ربانی ست و مربوطه به استدعای رسول یا تشریع مخول رسول هرگز نیست.
خب این نماز ها که دو بحث ما داریم یکی اینکه أفضل این نماز ها کدام است، نماز صبح است، ظهر است، عصر است، مغرب است، همشونم قول داریم ها، در میان سنی و شیعه هم قوله که صلاة وسطی (حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى) [بقره: آیه ۲۳۸] میگن صبح است، بعضیا میگن ظهره، بعضیا میگن عصره، بعضیا میگن مغربه، بعضیا میگن عشاعه.
آیا از این آیه و آیه مربوطه چی میفهیمیم که قبلاً بحث شده و بعد بحث خواهد شد و ثانیاً آیا آیه و آیاتی داریم که این نماز رو عرض می شود که پنج نماز معین کنه و آیا آیه و آیاتی داریم که بین الصلاتین تفریق واجب است یا عرض می شود که مستحب است در حد وجوب، اینا بحث های بعدی ست که انشاالله خواهد آمد.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته