بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرینَ
(أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶].
حرف های بسیار دوستانه ای و محبانه ای و نه خصمانه، در بُعد فقاهت با برادران عزیز فقیه داریم، چه اون ها که تشریف دارند ادامه الله دلالهم (00:55) و چه اون هایی که ارتحال کردند به جوار رحمت حق سبحان تعالی رحت الله علیهم.
به عنوان مسائله، سوال می کنیم شما که قرآن را دلیل اول می دانید؟ همه می گویند بله، و سوال می کنیم که قرآن را شما محور می دانید بر حسب آیات ارض و روایات ارض قرآن محور است و محک است.
مخصوصاً محور و محک است در روایات و فتاوا و آراء مختلفه و شما در باب تعادل تراجیح حمل بفرمایید که اولین مرجحات قرآن شریف است، بعد می روید سراغ مرجحات دیگر. طبعاً می فرمایند بله.
و مطالب دیگری هم که اینجا گفتنش لازم نیست فقط بر مبنای این دو سوال که اولاً کتاب الله مرجع و ملجأ است از برای آراء مختلفه و چنانکه خدا هم در قرآن شریف مکرراً به بیانات و آیات گوناگون، این مطلب را فرموده است که (وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ) [شوری: آیه ۱۰].
(حُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ) [شوری: آیه ۱۰] خب معلومه، ما که مخاطب (تُمْ) هستیم ما که انبیا نیستیم. نبی اسلام فقط یک نفره. ائمه علیهم السلام هم از انبیا که نیستند، اون ها هم باید به رسالت وحی اصیله که قرآن است و بعداً به سنت رسول الله صلوات الله علیه مراجعه کنند.
پس (تُمْ) [شوری: آیه ۱۰] در اینجا کیا هستن؟ (تُمْ) یک احتمالش این است که غیر رسول الله صلوات الله علیه باشند، البته ائمه که اختلاف ندارند، ائمه جدان.
احتمال دیگر این است که خود رسول الله هم باشه. اما وقتی که ائمه جدان رسول الله به طریق اولا جدان، برای اینکه قلبشون وحی است، فکرشون وحی است، عملشون وحی است، قالشون و حالشون وحی است، چه وحی کتاب باشد و چه وحی سنت.
و روی همین جهت هم هست که از جمله عرایضی که به برادران سنی داریم، این است که ائمه اربعه شما اختلاف دارند در فتاوا، خلفای ثلاثه (03:42) اختلاف دارند در فتاوا و در سیاست ها. فقهای شما حنفی باشند بین خود اختلاف دارند و الی غیر ذلک.
اما ائمه ما علیهم السلام یک ذره اختلاف با هم ندارند. چون از منبع نشئت می گیرد معارف اون ها. که منبع اول کتاب الله است و منبع دوم سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.
این قرآن شریف دارای امتیازاتی ست که همه شما فقهای اسلام اعزکم الله قبول دارید از نظر علمی و از نظر عقیدتی. این قرآن از همه بیان های آسمانی و زمینی روشن تر است. تا به جایی که یکی از اسمای قرآن نور است، کتاب مبین است، (تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ) [نحل: آیه ۸۹] است.
حتی در بُعد تعبیر از نظر فصاحت و بلاغت در بالاترین قله اعجاز است. این ها رو شما قبول دارید، حتی در مدت زمانی، گروهی از کسانی که راجع به معجزات قرآن فکر می کردند یا می فرمودند و یا مطالبی می نوشتند، می خواستند بفرمایند که معجزه عالیه قرآن عبارت است از فصاحت و بلاغت در تعبیر و بعداً جور دیگر شد که اون جور دیگر درسته.
قرآن شریف در کل مراحل لفظیه و معنویه در لفظ فصاحتاً و بلاغتاً حتی در وزن تعبیر و در معنا از نظر موافقت با فطرت اصلیه انسانیه و موافقت با واقعیت ها و موافقت آیات با یکدیگر، بی نظیر است (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا) [نساء: آیه ۸۲] اینو شما قبول دارید.
و قبول دارید که این قرآن شریف در بالاترین و روشن ترین بیان گری اش در مطالبی که خواسته است بیان کنه، در اون مطالبی که نخواسته است بیان کنه و محول به سنت است مطلب دیگریه.
قرآن نخواسته است بیان کند که عدد رکعات فریضه یومیه هفده تاست، نخواسته، این محول به رسول است چنان که قرآن می فرماید (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) [نساء: آیه ۵۹].
ولو مطالبی که قرآن فرموده (كُتِبَ عَلَيْكُم) [بقره: آیه ۱۸۳]، (حُرِّمَ) [نور: آیه ۳]، فُرِضَ، بایدها، نبایدهایی که قرآن به وجه نص یا به وجه ظاهر، به وجه عام یا به وجه خاص، به وجه مطلق و یا مقید، به وجه استثنا یا به وجه غایت، به هر وجهی فرموده است أبین من کل بیان است و أمتن من کل متین است، اینو که قبول دارید.
و روایات مشهوره رسول الله صلوات الله علیه که می فرماید وقتی فتن متوجه به شما شد، باید به قرآن توجه کنید. (فَإِنَّهُ حَبْلُ اللهِ الْمَتِینُ و سَبَبُهُ الْأَمِین) لا یعبده فیقان و لایضیق فیستعت (07:14) این رو هم که قبول دارید.
با همه این قبول ها و قبول ها و قبول ها، اگر ما در یک مطلب فقاهتی که فعلاً داریم بحث می کنیم شک کنیم، نمی تونیم به سند این حدیث نگاه کنیم و به مند اون حدیث نگاه کنیم. به شهرت اون حدیث نگاه کنیم، به شزور این حدیث، نخیر، محک داریم ما.
وقتی شما یک پول های زیادی رو می برید بازار طلافروشان و می خواهید طلا بخرید و خودتون طلا نمی شناسید آیا قول حاج آقا رو بر کربلایی مقدم می دونید چون حج رفته؟ نه. محک همراتون باشه راحتید. این محک از هر حاج آقایی، از هر کربلایی یا مشهدی ای، از هر عادلی، از هر کسی و از هر ناکسی، این بهتر راه رو به شما نشون می ده.
این قرآن شریف از نظر صحت سند و صحت متن و بیان للناس بودن و نور المبین بودن از هر کلام آسمانی و زمینی روشن تر، ثابت تر، باقی تر، بی غل و غش تر است. اینو قبول داری؟ خب.
بنابراین ما اجازه می خوایم از مثل مرحوم آقای خونساری رضوان الله تعالی علیه که در چهل و شیش هفت سال پیش استاد ما بودند در خارج نکاح جواهر، از ایشون سوال کنید با اینکه بسیار فقیه معتدلی ست. از معتدل ترین فقیه های شیعه ایشان است، من نفی کسی رو نمی کنم، داریم بحث می کنیم. چون از ایشون دارم نقل می کنم.
ایشون در جامع المدارک وقتی که به (08:50) به می رسند، می فرمایند قرآن دارد (صَعِيدًا طَيِّبًا) (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] اما لغویین در صعید اختلاف کردن. بعضیا میگن تراب، بعضیا میگن وجه الارض، بعضیا میگن چنار.
حالا که لغویین اختلاف کردن پس آیه مجمله. وقتی آیه مجمل شد باید بریم سراغ روایات. و سراغ اقوال. می گیم آقا روایاتم مختلفه. اقوالم مختلفه.
وانگهی اگر در چیزی اختلاف شد پس حجت میفته؟ آقایون مگر مادی ها با الهی ها در وجود خدا اختلاف ندارند؟ پس چون مادی ها میگن خدا نیست، الهی های مشرک میگن هست، الهی های موحد میگن فقط او هست، در این مثلث اختلاف و تضاد بگیم چون راجع به خدا اختلاف هست، پس حجتی برای اثبات خدا نیست. اصلاً خدا نیست، اصلاً فکر نکنیم.
ما به استاد بزرگوارمون مرحوم آقای حاج سید احمد خونساری و امثاله عرض می کنیم احیائاً و امواتاً، شما به آیات کمتر می رسید. چه هست خودتون می زنید. و وقتی هم که می رسید خوب این آیه ای که (بَيَانٌ لِلنَّاسِ) [آل عمران: آیه ۱۳۸]، محکه، محوره، مرجع است، ملجأ است، چرا از مجملش می کنید؟
آقا خدا در قرآن فقط دو جمله دارد راجع به تیمم، فقط. در دو سوره مدنیه، یک سوره نساء است و یک سوره مائده است. بین سوره نساء و مائده هم چند سال فاصله است، کاری نداریم.
سوره مائده این آیه و سوره نساء هم نظیر این آیه و آیه اش اینه (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا) [نساء: آیه ۴۳].
اون وقت از اینجا به بعدش مطابق آیه مائده است به استثنای (مِنْهُ) (وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ) [نساء: آیه ۴۳].
(صحبت حضار)
نگفتم؟ و ان جاء احد منکم من الغائط (أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ) [نساء: آیه ۴۳]در نساء، (مِنْهُ) درمائده. درست؟
خدا در قرآن راجع به این واجبی که شب و روز مکلفان به آن احتیاج دارند (صَعِيدًا طَيِّبًا) فرمود. آدرس معینی که خداوند در این دو آیه منحصر به فرد داده است در کل قرآن شریف، صعیداً طیباست. شما و شماها می فرمایید که این (صَعِيدًا) چون لغوی ها در معناش اختلاف کردن.
با اینکه لغوی ها اختلاف نکرده. لغوی های فقه مال، فقه مال اختلاف کردن. آخه فرق می کنه. یک مرتبه یک معنای لغوی ست که لغوی به ما هُوَ لغوی می کنه. یک مرتبه یه لغوی ست که ملا محسن فیض هست، در ملا محسن خودش، معنای صرفی معنای نحوی، معنای لغوی می کنه.
یک مرتبه یه مفسر است یه معنای لغوی در میاره. یه مرتبه است یه فیلسوف است معنای لغوی رنگ فلسفه می گیره. عارف است رنگ عرفان می گیره. منطقی ست رنگ منطق می گیره. اگه بی رنگ لغت را معنا کنیم که اختلافی هم چندان نخواهد بود، اگرم باشد به قرآن ما مراجعه می کنیم.
قرآن همونطور که رفع اختلاف می کند در کل ابعاد علمی معنوی و عقیدتی، همچنین در بُعد لفظی لغوی صرفی نحوی معانی بیانی هم رفع اختلاف می کند. چون (تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ) [نحل: آیه ۸۹] قرآن معرفی کرده.
مثلاً فرض کنید، اگر از فلاسفه بزرگوار شیعه و غیر شیعه سوال کنیم که روح مادی ست یا مجرد؟ میگن مجرد. میگیم از جمله ادلتون؟ میگن در قرآنم دلیل داریم.
(وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي) [الاسراء: آیه ۸۵] میگد عالم دو عالم است، یک عالم امر است که مجردات است. یک عالم غیر امر است که مادیاته. چون عالم خلق دو قسمت است، یک قسمت مجردات است، یک قسمت مادیات (يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ) [الاسراء: آیه ۸۵] در سوره اسراء (قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي) [الاسراء: آیه ۸۵] یعنی روح از عالم مجردات است.
میگیم آقایون شما برای امر معنای فلسفی کردید. شما رنگ فلسفی به لغت امر دادید. امر یا مقابل نهی است یا به معنای شئ، سه معنا بیشتر نداره. امر مقابل نهی که فرمان، امر مقابل شئ، امر سوم تا. تا، شی، فرمان.
فرمان همونطور که مجرد تعلق می گیرد، اگر مجرد باشه، چون غیر مجرد هست. شئ، شئ معلوم است همونجور که صدق بر مادی می کند صدق بر مجردم می کنه. کار، کارم همونجوری که روح به عقیده شما مجرد انجام میده، جسمم انجام میده.
پس امر معنیش عالم مجردات نیست. این لغت امر از معنای لغوی خودش دور افتاده و رنگ فلسفی به خود گرفته. لغت هایی که رنگ فلسفی بگیرد، متفلسف شود یا رنگ عرفانی بگیرد ملکوت و هاهوت و جبروت و ناسوت و این حرف ها، این چیزهایی که افلاطون گفته در لغت خودش.
یا اینکه فرض کنید رنگ منطقی به خودش بگیرد، منطق مصطلحه بشری. یا رنگ فقهی به خودش بگیرد. مثلاً چیزی که رنگ فقهی به خودش گرفته لفظ مکروهه، چند مرتبه گفتم. لفظ مکروه در لغت عرب و در قرآن و در سنت یعنی محرم غلیظ (كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا) [الاسراء: آیه ۳۸].
خداوند زناء رو، قتل نفس رو، شرک بالله رو، ذکر کرده که مهمترین محرماته، بعدم طاعت الله و طاعت والدین و چه و بر به والدین و به یتاما رو هم ذکر کرده. مهم ترین واجبات و مهمترین محرمات رو در آیات قبلی ذکر فرموده، اوایل سوره است. (كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا) [الاسراء: آیه ۳۸].
ما چه خاکی به سرمون بریزیم آخه؟ چکار کنیم؟ بگیم مکروه طبق اصطلاح فقهی که فقه مال شده است، شده است مرجوح؟ یا نه قرآن مالش می کنیم، به لغت اصل بر می گردیم.
قرآن میگد (كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا) [الاسراء: آیه ۳۸] یعنی حرمت غلیظه. کراهت تکوینی، نفی تکوینی غلیظ است و کراهت شریعی، نفی تشریعی غلیظ است.
حالا شما روی اصطلاحی که مقرر فرمودید برادران عزیز فقیه، تقصیر نیست قصور شاید باشد یا هر چه باشد، اسمش رو ما بلد نیستیم بذاریم خودتون بذارید.
پس لفظ کاف و واو و ه رو هر جا ببینید، شما میگید که یعنی مرجوح. خب این، این لغت فقه مال شد. اصول مال، فلسفه مال، عرفان مال، علم مال.
علم مالم می شه، کما اینکه تنطاوی. تنطاوی که از مفسرین خیلی مترقی و مستفرنگ قرن اخیر ما هست و مطالبی از اون داریم که تعجب می کنید شما و متوجه می شوید تفسیرش تفسیر نیست، تأتیره.
ایشون می گد اولم یر الذین کفروا أن سماوات و الارض کانتا رتفاً وَ فَتقناهما و جعلنا من الماء کل شئ حیّ. یه چیزایی داره می گه مطابق نظریه. کانت (16:50) فرانسوی اینطور فکر کردن و معلوم شد غلط کردن، دروغ گفتن، ایشون … گرفته مستحرنگ شده آیه رو در ضوء استحرنگ و فرهنگ لغت شدن معنا کرده. (16:59) بر خلاف لغت، برخلاف قرآن، بر خلاف سنت.
ما باید آزاد آیات رو معنا کنیم. ما باید عینک، اگه چشممون ضعیفه، عینک صاف بزنیم، عینکی که قوی کند دید ما رو، نه اینکه سفید ما رو سیاه کند، سیاه ما رو قرمز کند، قرمز ما رو بی رنگ کند، اینطور درست نیست.
ما بر می گردیم به فقهای بزرگوار شیعه و اسلام عرض می کنیم که از جمله نقد کردم از مرحوم آقای خونساری رضوان الله علیه. فقدس الله روحه که واقعاً از نظر تقوی بنده نظیر ایشون ندیدم، از نظر علم هم نظیر ایشون ندیدم. ندیدم دیگه حالا، حالا قد ایشون باشه پایین تر باشه کاری نداریم.
ولیکن معصوم که نبودن. ایشون در اینجا می فرمایند حرفی که شیخ یوسف بحرانی در حدائق زده. حرفی که شیخ محمد حسن صاحب الجواهر در جواهر زده.
حرفی که عرض می شود که دیگران در فقه های خودشون میگن و حدائق بیشتر عادت داره به این حرف چون اخباری بوده یه مقداری. و إلّا آیه که خب اجماله. وقتی مجمل است پس دیگه.
آقا محک که مجمل باشه، محک نیست متکه. اینکه محک نیستش که. قرآن می فرماید من محکم. محک باید واضح باشه، باید معلوم باشه چیه.
بابا چیزی که خودش محکه، این یه قلمبه محک دستتونه اصلاً هیچ فرق نمی ذاره بین مس و طلا، این محک رو که باید بندازی تو خیابون، تو بیابون.
حالا این (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] رو یکی از عذرهای برادران عزیز فقیه ما اینه، مجمله. چون یه لغوی میگد تراب، یه لغوی میگد وجه الارض، یه لغوی میگد که به شرطی که تکون نخوره. یعنی خاک رو آجر نکنن. ماده ارضی رو سمن نکنن. دیگری می گه به شرطی که معدن نباشه.
تمام این ها رنگ فتاوای فقهی بهش خورده، تمام این ها رنگ فتاوا فتاوای فهاوا لغوی عرض می شود که اصطلاحی بهش خورده. خورده یا نخورده؟
آقا قرآن خودش مستقله. ببینید آقایون همانطور که خدا خودش مستقله (كَانَ وَلَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ). احتیاجی ندارد برای خلق کردن به کسی. بعضیا خیال می کنند که افراط و تفریطه.
خداوند نمی توانه خلق کنه مگر اینکه خلق اول را خلق کنه، خلق اول عقل اول رام بر عقل دوم، عقل دوم رام، رانندگی درست کرده. یعنی خدا عاجزه که همه رو خلق کنه، حتماً باید یکی اول درست کنه که اولی دومی رو درست کنه، دومی سومی، سومی چهارمی بعد خدا هیچ کاره است، خب اینکه نیست. (19:28)
(عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) [هود: آیه ۴] معنیش چیه؟ شما می گید شئ واحد ولی. قدیر است که خداوند عقل اول رو درست کند که مجرده فی المحالم هست. بعد عقل اول که مجرد است این عقل دوم را عقل سوم را، بعد میاد به علم محسوسات و مادیات و چه و این حرفا.
حالا، قرآن شریف خودش کتاب لغته. آقا لغت خودش غنی ست.
همونجور که خدا خودش غنی است در الوهیت، غنی است در ربوبیت، غنی است در کتابش، این نیست که چون قرآن احتیاج دارد به روایات، پس تا روایات نباشد قرآن نمیفهمیم، نه آقا احتیاج نیست. روایات احتیاج به قرآن دارند.
اگر ما بخوایم بفهمیم که روایات صادر شده از معصوم و تقیه نیست و منسوخ نیست، باید به قرآن مراجعه کنیم. اون دومیش احتیاج نیست. اگر ما بخوایم بفهمیم که نماز چند رکعت است در شبانه روز، هفده رکعته، نه اینکه قرآن احتیاج داره نخیر، بازم سنت احتیاج داره، چطور؟
برای اینکه (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ) [نساء: آیه ۵۹] اگر (أَطِيعُوا الرَّسُولَ) در قرآن نبود که ما به قول پیغمبرم گوش نمی دادیم که، سخت نباشد شنیدنش براتون، یه لو بیارید سرش.
می گیم بر فرض محال، اگر قرآن نمی فرمود که از رسول من پیروی کنید، می گفتیم ببخشید یا رسول الله، چون کتابی که شما آوردید اون دلیل است بر رسالت شما، او گفته است که فقط خودم، اما قرآن نمی گه فقط خودم.
قرآن در اصول و ضوابط مطالب و آنچه را که فرموده است به عنوان ضابطه مستقره الی یوم القیامت (وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ) [شوری: آیه ۱۰] (فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ) [شوری: آیه ۱۰]. (رُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ) [نساء: آیه ۵۹] دو تاست (رُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ) [نساء: آیه ۵۹].
خب حالا قرآن کتاب لغت است، منطق است، فلسفه است، من در سوره اعراف و اعوذ بالله من قولی. من چی بگم؟ بگم تو؟ بالاخره من باید گفت.
در سوره اعراف در ذیل آیه مبارکه زر که بسیار مفصله که ارتباطم با آیه فترت و روم داره، در اونجا در پاورقی شصت و شیش تضاد. تضاد و تناقض از منطقیین بزرگوار شیعه و سنی بنده نقل کردم، به عدد کلمه الله. کلمه الله شصت و شیش تاست. بیشترم هست حالا. شصت و شیش تناقض از یه منطقی که یسون فی الامر خطر. بابا منطق قرآن رو برید سراغش. (21:58)
در فلسفه تناقضات، در فقه تناقضات، در اصول تناقضات، در ادب تناقضات، در همه. بابا کتاب الله موجوده، این کتاب الله که موجوده، کأنهُ با خدا داریم حرف می زنیم. خدا داره با ما حرف می زنه.
بابا خدا با پیغمبرش حرف زده، اون حرف رو فقط منحصر پیغمبر نکرده، استمرار دارد الی یوم القیامت و این معجزه واقعی حضرت حق سبحان الله تعالی ست.
حالا برگردیم. (وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً) [مائده: آیه ۶] کجاش گنگه؟
(لَمْ)؟ (تَجِدُوا)؟ (مَاءً)؟ (سَفَرٍ)؟ (مَرْضَى)؟ (لَامَسْتُمُ)؟ کجاش گنگه آقا؟ خیلی آدم باید گنگ باشه که مطلب رو، خیلی باید کور باشه که نفهمه خورشید پیداست.
بابا خورشید پیداست من کورم. چشم رو باید باز کرد، حدقه چشم حس و چشم عقل رو باید باز کرد. و در آیات مقدسات قرآن تفکر کرد. نمی گیم هر داهاتی ای، هر بی مغزی، هر نفهمی، هر بی سوادی می فهمد، نه. مکاسبم هر کس نمی فهمه. ولی خب این بلیون برابر مکاسب مطلب دارد.
در مکاسب اشتباهم هست. در کفایه هم هست، در کتاب منم هست در الفرقان منم هست، در کتاب های دیگرم هست، ولی در قرآن که اشتباه نیست.
ما باید خودمون رو به زحمت پر از رحمت بیندازیم تا مرادات حق سبحانه و تعالی از کلماتی که در بالاترین قله بیان است بفهمیم و ما در بالاترین، در پایین ترین حذیذ بی معرفتی هستیم که بگیم این کتاب رو نمی شود فهمید.
خب ببینید (فَتَيَمَّمُوا صَعِيد) (فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] خدا چی خواسته بگه؟ نمیفهمیم؟ چون لغویا اختلاف کردن. خب پس خدا رو هم نمی فهمیم، چون مکلفین اختلاف دارن که بعضیا میگن خدا هست، پس نریم دنبال دلیل.
بابا اختلاف کردن، فرض کنید خود لغویت هایی که فقه مال و اصول مال و فلسفه مال و عرفان مال و این ها نیستند، بکنند، قرآن خودش از نظر لغت کافیه.
قرآن چند جا لفظ صعید داره (فَتُصْبِحَ صَعِيدًا زَلَقًا) [کهف: آیه ۴۰] چند تا آیه داریم. خب اینجا خود صعید بیّنه. حالا اختلاف چجوری کردن؟ قسمتی از روایات البته لغت هم از این لغتی که معنای لغوی نکرده و معنای اضافی کرده یا کم، این به حساب روایاتی ست که مختلفه.
قسمتی از روایات شیعه و سنی میگد صعید یعنی التراب. فقط خاک، سنگ نه، آجر که خاک نیست نه، درخت نه و معدن نه، این ها نه، خب تراب.
دسته ای دیگر از روایات میگن وجه الارض. وجه الارض یعنی روی زمین. قبول نمی کنیم، مگر روی زمین فقط صعیده. ما که قبول نکردیم طبق آیه بحث کردیم.
حالا وجه الارض. بگیم وجه الارض ینی کل ارض. کل الارض در سطح ارض و در باطن ارض و در باطن ارض مادامیکه غائط کثافتکاری نیست. چون قبلاً فرمود (أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶].
حالا اینی که انسان می خواد به پیشانیش بماله، به دستش بماله، پیشانی انسان که مهم ترین مرکز انسانیت انسانه و دست انسان که رتبه دوم است در محور عاملیت انسان، خیلی مهمه، اول پیشانی، بعد دست ها، پاها. پیشانی هم مهم تر از جاهای دیگه.
اگر مراد از صعید خاک بود، چرا خدا نفرمود فتیمموا تراباً طیبا؟ کتابی که (تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ) [نحل: آیه ۸۹] است، نور است، بیان است، محور است، محک است، باید همه اختلافات رو به او برگردونیم، خواسته بگه تراب گفته صعید. که چی مثلاً؟
بنده می خوام بگم که زید را دعوت کرده ام خانه ام، میگم یک انسان را در عرض می شود که خاورمیانه، بابا این حرف نشد که، هیچ دیوانه ای اینجور حرف نمی زنه که.
بابا من که می خوام بگم آقای زید تشریف بیارید منزل برای ناهار، بگم یک نفر در خاورمیانه بیاد منزل ما ناهار؟ خب اینو باید از شهر و ده و از چاه و پشت بوم بیرونش کرد.
خداوند در یک جمله در دو آیه آدرس داده است این ماده ای که انسان می تواند پیشانی و دستش رو به جای وضو و غسل لمس کند و مسح کند (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶].
قبل از اینکه بفهمیم صعید چیه اینو می دانیم که خداوند در (صَعِيدًا طَيِّبًا) تمام اونچه را که مرادش بوده است فرموده. کسی بیاد بگه که نخیر چون لغوی ها اختلاف کردند ما قبول نداریم. البته این بحثه ها. این اهانت که نیست.
نظرم هست در درس آقای بروجردی رضوان الله علیه، یک کسی گفت آقا صداتون نمیرسه، فرمود بلند می شه می رسه. خندیدن طلبه ها، خب برای رفع خستگی.
دیگری گفت آقا، هنوز بسم الله شو نگفته بود، داشت می گفت بسم الله، گفت آقا، گفت در بسم الله اشکال دارید؟ یا مرحوم آقای خمینی رضوان الله علیه در نجف یادمه مرحوم آقا مصطفی اشکال می کرد، آقای مصطفی خب از مجتهدین بود واقعاً. گفت مصطفی برو امثله کن.
خب اینکه از خجالت نمیده ایشون رو، بحثه دیگه، تو بحث این مطالب هست. حالا ما اون حرفا رو هم نمی زنیم.
می گیم مرحوم آقایی خونساری رضوان الله علیه و سایر مرحوم ها و سایر کسانی که تشریف دارید، بابا این (صَعِيدًا) رو چون لغوی های اونجوری اختلاف کردن، نسبت رو از این محک برمی دارید. (27:54)
بابا اگر مشکوکه که قرآن شکش کمتره.
حالا (صَعِيدًا) رو یکی میگه تراب. خب اگه تراب بود می گفت تراب. دیگری می گه وجه الارض. خب اگه وجه الارض بود می مگفت فتیمموا ارضاً طیبا. نمیشد بگن؟ به جای (صَعِيدًا) نمی شد ارضاً بگن؟ صعید چندتا کلمه است؟ چهار تا. ارض سه تاست. خب مختصر می خواست بگه، فتیمموا ارضاً طیبا، ظاهراً الارض وجه الارض، فرمود (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶].
پس نه مراد تراب الأرضه، حالا این ترابم میاد قید می کنه. اونم که میگه تراب الارضه، معدن هاش نیستا. خاک های معدنی نیستا. خاک هایی که کوفتن اسفالت شده سمن شده نیستا، خاک هایی که آجر شده نیستا.
خب اینا رو از کجا میارین آقایون شما؟ اگر به لغت استناد می فرمایید که اینا رو که لغت نگفته، اگه لغت گفته بفرمایید. شما در خاکشم خاک به سر خاک می ریزید شما؟
اینکه میگد (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا) [مائده: آیه ۶] رو به حساب لغتی میگید تراب. خب تراب، ترابه دیگه. حالا این تراب رو هر بلایی سرش بیارید ترابه.
آیا وقتی این تراب رو پختن، این خاک نیست؟ این آهنه؟ این هواست؟ خاک است اینطوری شده دیگه. اینم که میگد که تراباً اگه جای (صَعِيدًا) تراب نبود، تراباً همه حالات بود، طولاً و عرضاً.
عرضاً می گیره هر ترابی، هر جا رو زمینه، تو زمینه. طولاً هم می گه این تراب رو وردارید، خشت کنید، وردارید آجر کنید، وردارید سمن کنید، هم طولاً می گیره هم ارضاً. اطلاق طولی و عرضی دارد تراب.
ولی سر این تراب هم به حاشیه عُروه مراجعه بفرمایید آقایون و به سایر کتاب های فقهی مراجعه بفرمایید، حالا حاشیه عروه که نه تا حاشیه داره.
خب ببینید این ترابش، بعد. لغت دیگر می گد که وجه الارض، خب آقا وجه الارض. این وجه الارض، شما چرا معادن فوق الارضیه را استثنا می کنید؟
خب بعضی از معادن فوق الارضی ان، معدن گچ، معدن آهن، آهک، معدن سنگ، معدن طلا احیاناً، معدن فیروزه، معدن نقره، معدن آهن، معدن مس، معدن نیکل، هم فوق الارضی دارد هم تحت الارضی.
در منا که ما دو سال مشرف بودیم مکه مکرمه، خاک منا طلا داره، منتها حساب کردن که اگر این طلاش رو خارج کنن خرجش بیشتر از پول طلا می شه، (30:23) خورشید که میخوره این هم طلا داره هم نقره داره.
خب ببینید معادن فوق الارضیه داخل وجه الارض هست یا نیست؟ اگر شما (صَعِيدًا) رو بگید وجه الارض است، چرا این وجه رو از اینور ریشش رو میکنی؟ از اینور سبیلش رو میکنی؟ از اینور ابروش رو، از اونور چشمش رو باباقوری میکنی؟ خب چرا؟ دلیل شما چیه؟ این هم مال صعیدی که به معنای دوم میگن وجه الارضه.
اما خدا نه تراب فرموده، نه ارض فرموده، حساب داره. حسابی که روز چهارشنبه اشارتاً عرض کردم. ببینید، که یک کتابم جایزش بود و این کتاب رو خودم می گیرم البته. از کی بگیرم؟ از خودم؟
حالا ببینید قرآن می فرماید که (وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ) [مائده: آیه ۶] غائط کجاست؟ غائط هر گودی که نیست. مگه هر گودی انسان بره کار بد بکنه؟ نه.
اون گودالی که به طبیعة الحال می رود انسان کوچیک و بزرگ رو انجام میده، اینه، پس (صَعِيدًا) چیه؟ (صَعِيدًا) هر ارضی ظاهراً باطناً عالیاً ساعداً مستویاً، هر چی می خواد باشه غیر مستراح، مگه غیر اینه؟ از خود آیه درمیاد.
پس (صَعِيدًا) باید بگه اینجا. اگه (صَعِيدًا) نفرمود گیر میکردیم. اگر می فرمود وجه الارض، می گفتیم الارضم خب یعنی اون حالت اولش، اما اگر یا خاک زمین رو یا عرض می شود که سنگ زمین رو یا چوب زمین رو بردارن و یه حالتی بهش بدن، اون از أرضیت خارج شده.
یادمه در مسجد گوهر شاد سی سال پیش، با مرحوم حاج ابوالفضل قمی رضوان الله تعالی علیه از مفسرین قرآن بودند، بحث می کردیم، ایشون فرمودند آخه اینکه أرض نیست. گفتم سمائه؟ خب ما یک سماء داریم، یه ارض داریم.
خب ارض داریم، ارض دیگه، سما که نیست. آیا معدن فیروزه سمائیه؟ معدن گچ، معدن نقره، معدن طلا، معدن چه، معدن چه. فترک رضوان الله علیه. (32:12)
حالا در هر صورت، ببینید
(صحبت حضار)
می خوایم صحبت کنیم دیگه حالا. ببینیم چی میشه. شما خودتون فرمودید در خاک تحت الارضی با خاک فوق الارضی فرق نبود، حالا ببینیم چی می شه حالا. با هم راه میریم، با هم فکر می کنیم.
ببینید این (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] شما یه جمله بگید شبیه این جمله باشه. ببینید، اگر مراد خدا این باشه، غیر از اون گودالی که درش اون کارا رو می کنیم و غیر از خبائث که در آیه اعراف هست، دوتاست دیگه، خبائث رو در آیه اعراف فرمود که طیباً در اینجا بود. بله؟
اگه صعیداً خالی بود کافی نبود. فتیمموا صعیداً، اونی که جای غائط نیست. اینکه فایده نداره، ممکنه جای غائط نباشه اونقدر چرک و کثافت و آب دماغ و آب دهن ریختن که این پاکه اما طیب نیست. فلذا (طَيِّبًا) گفت. دو جمله آورد، دو کلمه. یکی (صَعِيدًا) دومی (طَيِّبًا).
صعید در مقابل چیه؟ در مقابل غائط. پس تمام غیر مستراح ها رو خارج کرد. اونچه که غیر مستراح هست به تعبیر ما. هر چی غیر موال است و مستراح که جای کثافت و نجاست است، همه رو داخل صعید آورده. چون همه بالاتر است.
قسمتیش بالاتر است از نظر طهارت، قسمتی بالاتر است از نظر مکان. بالاتر است از نظر مکان یا از نظر مکانت. از نظر مکانت بالاتر است، زیرزمین شما، ته چاهی است که خاک رسته است و هیچ کثافتی تویش نیست و خیلی پاک تر از حیاط شماست، این رو، از نظر مکانته، این صعیده. حالا به حساب اون معرفت قبلی مطلب دیگریه.
اون وقت (طَيِّبًا) چرا آورد؟ طیباً برای این آورد، طاهراً نگفته (طَيِّبًا). اگر می فرمود طاهراً، صعیداً طاهراً یعنی اگر یک عرض می شود که یک ماده ارضی باشد که نجس نباشه، یعنی غائط نباشه، می شه. یعنی هر چیز دیگر می شه. فرمود نه (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶].
(طَيِّبًا) دو بُعد درست کرد. یک این صعید که کل وجه الارض و باطن الارض و فوق الاحباره، همش صعیده. چون تمام این مثلث در برابر (أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ) [مائده: آیه ۶] است دیگه، مقابله دیگه.
در مقابل (أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ) [مائده: آیه ۶] تمام ارضیات، بالا، مساوی، پایین، همه رو گرفت. اما اگر کسی رفت جای دیگر غائط کرد، اونجا چی؟ کسی رفت جای دیگر غائط کرد، رو فرش، بچه بود مثلاً، اونجا باید تیمم کنیم مثلاً؟ یا رو زمین، تو باغچه رفت بول کرد گربه مثلاً یا چی؟ نه (طَيِّبًا) آورد در اینجا. (طَيِّبًا) طاهراً نفرموده.
از (طَيِّبًا) استفاده می کنیم که دو قید دارد صعید. تمام ارض مراد است از صعید، تمام ارضیات مراد از صعید. بالا، مستوی، پایین، تمام، فقط یک دونه استثنا شده بود بعد دو تا دیگه هم استثنا شد. ما سه استثنا داریم در این آیه مبارکه از ماء یتمم به، استثنای اول غائط نباشد. چرا؟ برای اینکه صعید غیر غائط است، این یک.
استثنای دوم طاهر باشد، چون نجس که طیب نیست. استثنای سوم طیب باشد، چون خبیث که طیب نیست. خداوند در آیه صد و پنجاه و هفته ظاهراً سوره مبارکه اعراف دارد، در اوصاف رسول الله صلوات الله علیه (وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ) [الاعراف: آیه ۱۵۷].
تمام کارهایی که با خبیث انسان می کند و طبع انسانی انسان در بُعد اول و طبع ایمانی انسان در بُعد ثانی، استخباث می کند چندشش می شه، بدش میاد، این رو استثنا کرد.
ببینید حالا این بحث طیب و خبیث رو عرض می کنم. پس در اینجا سه بُعده، سه قید در اینجا هست.
(صحبت حضار)
(صَعِيدًا) در مقابل غائطه (طَيِّبًا) در مقابل چیز دیگری ست، صعیداً در مقابل
(صحبت حضار)
صبر کنید، صبر کنید،
اگر غائط هم صعیده، اون صعید از همون اول خارج شد. ببینید غائطم صعیده باشه، ولیکن که انسان می گه محل کثافت کردنه میگه تیمم نکن، اون خارج شد دیگه.
بله (صَعِيدًا) چیه؟ (صَعِيدًا) همه غیر مستراح ها رو گرفت. حالا که همه، گوش کنید، وقتی صعیداً همه غیر مستراح های معمولی رو گرفت، مستراح غیر معمولی چی؟ داخله.
نجاست های معمولی چی؟ غیر معمولی داخله. خبیث ها چی؟ داخله. با (طَيِّبًا) هم نجاسات، هم صعیدهای، صعیدهای بالا یا پایین یا وسط نجاست رو از بین برد و همچنین خبیث بالا یا وسط یا پایین. شیش تا رفعه.
ببینید نجس، جایی که نجسه، بالا باشد رو کوه، رو تپه، رفته تپه بول کرده مثلاً، یا رو زمین باشد یا زیر زمین تو چاه باشه. این اگر طیب نباشد که نجس است، رفت کنار چون نجس که طیب نیست که.
دو، دو این است که اگر تمام این ها طیبه، نجاست نیست، بول نیست، خون نیست، غایط نیست، چه نیست، اما کثافت بدنه، چرک بدنه، معذرت می خوام باید بگم آب دماغ است، آب دهن است، کثافته، تفه، اخه، تفه، فلان.
یه نفر با یکی دعوا شده بود در آبگوشت، برای اینکه همه رو این بخوره اون نخوره، اول یه تف انداختش تو آبگوشت، اون طرف نخورد، سخت بوده دیگه.
حالا در بُعد سومی که از (طَيِّبًا) سه بُعدی استفاده می کنیم، این است که خبیث هم نباشد. خب ببینید آقایون، ما دو جور خبیث داریم. یا سه جور خبیث داریم.
یک جور خبیثی که خبیث هام خبیث می دونن. اون کاری ندارد دیگه. یه جور خبیثی که انسان های منهای ایمان خبیث می دونن، اونم تازه کار نداریم.
چون در اینجا خطاب به الذین آمنوست. (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) [مائده: آیه ۶] خب در بُعد ایمان مگر نه این است که (اَلْنَّظافَةُ مِنَ الْإیْمانِ)؟ شخص مومن تمیز تر از غیر مومنه. شخص انسان غیر مومنم تمیز تر از خبیثه. مگه اینطور نیست؟ ما یه مثلثی داریم از طهارت و خباثت. طهارت خبیث ها، طهارت ادناست.
طهارت انسان های عادی که نه خبیث اند اونجور و نه مؤمن اند، طهارت متوسطه. ولی طهارت مؤمن بالاتره. مؤمن باید تمیز تر از کافر باشه، حالا چرا اروپایی ها تمیزی رو از ما گرفتند؟ و ما خیال می کنیم تمیز شدن یعنی مستفرنگ شدن و نمی دونم فرض کنید امروزی شدن کنید که امروزی شدن، نخیر این حرفا نیست.
امیرالمومنین صلوات الله علیه در اون وصیتشون که به حسنین فرمودند، فرمودند لا یصدقنکم بالله، اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لَا یَسْبِقَنَّکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُم، اینجوری شده الان.
قرآن رو در متن زندگی خودتون قرار بدید. لَا یَسْبِقَنَّکُمْ، نکند که غیر مسلمون ها بر شما سبقت بگیرند در وجه آیات قرآنی. در منظم بودن، حساب داشتن، ترتیب داشتن، وقت داشتن.
ما خیال می کنیم آقا من ساعت مثلاً دوازده میام. ولی دوازده برم که بده، آخه مستفرنگ شدم پس یک بعدازظهر میرم، چهار بعدازظهر می رم، خب این حرامه اصلاً، تخلف از عهد و تخلف از وعد حرامه. شاید آقا مهیا نیست اصلاً.
ببینید خیلی از مطالبی ست که ما جاهلیت رو گرفتیم و به حساب اسلام آوردیم. ببینید (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] همه رو گفت. لغت خلاف اینه؟ بره پی کارش. روایته، بره پی کارش. فتواست؟ بره پی کارش.
حالا که خدا خودش که صاحب شریعت است داره میگه اینطور (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶]. حالا بیایم قید بزنیم، آیاتش رو فردا می خونم براتون، قید بزنیم، بگیم که بله چیزهایی مستثناست.
مثلاً مگر در باب سجود نیست که بعداً خواهیم آمد، چند روز دیگه، اگه زنده بودیم. در بابا سجود دو چیز مستثناست، معکوس و ملموس. آقایون در باب تیمم مستثناست؟ یه حدیث بیارید، ولو ضعیف. در باب تیمم آیا نمی شود به آرد تیمم کرد؟ حالا دارم سوال می کنما. حالا یه وقت تعجب نکنید خیلی، منم شاید خودم تعجب کنم.
آیا نمی شود به آرد و گندم تیمم کرد؟ نمی شود به کاه، کاه و یونجه که آدم نمی خوره که. آقایون میگن اگر خاکی باشد که کاه قاطیش باشه تیمم نکنید.
بابا چرا به کاه تیمم نکنیم؟ کاه که آدم نمی خوره که، کاه رو خر می خوره. خب ببینید اون چیزهایی که قاطی با خاکه نمی شود بهش تیمم کرد. بگیم چی؟ اونی که در بُعد اول فتوای اول.
فتوای اول که باید خاک خالص باشد. چیز دیگر غیر خاک قاطیش نباشد. نه معدنی، نه نبات، نه سنگ، نه چه، نه چه، این یه جور فتوا. جور دیگر این است که قاطی باشه، ولی معدنی قاطیش نباشه.
می گیم آقا معدن استثنا نداره؟ نه در باب سجود استثنا داره، نه در باب تیمم. در باب سجده هم که آقایون استثنا میفرمایند بنده دلیلشو عرض می کنم به ایشون. دلیلش همون سنت قطعیه است که می گد الّا الملبوس و المعکوس. لبس در لغت فارسی با عربی فرق داره.
لبس الخاتم در عربی میگن، در فارسی میگن پوشید انگشتر را، اگرم بگن.
حالا پس اون معادنی که می شود انگشتر کرد، النگو کرد، نمی دونم دستبند کرد، چه کرد، که نقره است، که طلاست، که زمرد است، که الماس است، که چه، که چه، این ها داخل ملبوسه. پس معدن آهن چی؟ اشکال نداره. در معدن مس شما سجده کنید چه اشکال دارد؟ تا چه رسد به معدن گچ یا معدن آهک.
اما بر معدن فیروزه، معدن فیروزه را که فیروزه خالصه خب نمیشه، چون ملبوسه. این در بحث ملبوس و معکوس خواهیم آمد، اما در باب ما یتمم به، این دو استثنا نیست.
بگردید آقایون در تمام کتاب های شیعه و سنی بگردید. من بیکار ننشستم تو خونه. درسته نوشتم در الفرقان، ولی فکر می کنم چون مسئولیت دارم در برابر برادران و شما برادران که در این حوزه قرآن شرکت می فرمایید، برای هر کدومتون هزاران فرد من ارزش قائلم.
چون حوزه به این بزرگواری و به این بزرگی باید پنجاه نفر، صد نفر، صد و پنجاه نفر، در بحث هایی که بر محور قرآن است، شرکت کنند. نمی خوام انتقاد کنم. انتقاد خدا می کند که (وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا) [الفرقان: آیه ۳۰].
بنابراین، فکر کنید آقایون، اقوال، روایات، آیات، اگر تونست قید بزند به (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] که حتی به گندم، حتی به جو، حتی به آرد، حتی به معدن طلا، به معدن نقره، به معدن فیروزه، به معدن عقیق، اینا بله؟
(صحبت حضار)
اصلاً قید نداره. اصلاً نداره، قید نداره.
بنابراین بعضی از فقها که یه مقداری بازتر فکر فرمودن و تقیدی به شهرت ها نفرمودند، حتی میگن که در باب سجده به آجر، به سیمان سجده کنید. بنده عرض می کنم به قیرم سجده کنید، به قیرم سجده کنید، به میرم سجده کنید.
اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ وَالْإِيمَانِ وَمَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَوَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَتَرْضَاهُ، وَجَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَلَا تَرْضَاهُ.
وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ.