بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرینَ
(أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶]
ظاهراً بلکه در واقعه خارجی هم در حوزه های شیعیه و هم در حوزه های سنیه ما یه گروه اقلیت و شازّی هستیم، چون اگر یکی از ماها در جایی قرار بگیره در میان سنی های حوزه دیده یا شیعه های حوزه دیده، اگر بشناسند که ما در این گروه هستیم میگن این گمراهه، چون استناد به قرآن می کنه.
اگر استناد به قرآن گمراهی ست، اسناد به قرآن هم گمراهی ست. خدا ما رو اسناد کرده است به قرآن و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و در پرتو رسالت ایشون، ائمه معصومین علیهم السلام استناد اصلیشون به امام اول قرآن بوده است. ثقل اول.
اگر در جریان خارجی جور دیگر است، روی اون جور دیگر فکر بفرمایید، نه روی اینجوری که خداوند محور اول و اخیر در کل تاریخ اسلامی قرار داده.
و این یا قصور است و یا تقصیر است یک انسانی که حوزه دیده به من و شما که استناد به قرآن می کنیم و روی آیات زیاد فکر می کنیم، بگن این چنین است. نمی تونم بگن سنی هست، ما نه سنی هستیم اونجور و نه شیعه هستیم اونجور.
چون رأس سنی ها عمر بود، عمر گفت حسبنا کتاب الله و خیلی عمری فکر می کرد، نفهمید. چون اگر حسبنا کتاب الله، خب اگر در کتاب الله نیست (وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى) [نجم: آیه ۳] (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَی) [نجم: آیه ۴]؟
من از این برادر عذر می خوام. یه جمله ای بین الهلالین عرض کنم، دیروز یه جمله است که من خسته شده بودم.
مرحوم آقای بروجردی رضوان الله علیه که به قم تشریف آورده بودند، بین الهلالینه، در درسشون یه مرتبه اوقاتشون تلخ شد و یک چیزی به یک کسی گفتن، یه چیزی که تو درسا گفته می شه که ما اون چیزم نگفتیم به شما. شما هم گله نفرمودید ولی من از خودم گله دارم. می خوام گله خودم رو بگم.
مرحوم آقای بروجردی منزل رفتن، یکی از اعلام که الان تشریف دارن، از بزرگان علما فرمودند من خیلی با آقای بروجردی ارتباط داشتم، وقتی که درس تموم شد منو فرمودند که بیا.
رفتم منزل تو اندرونی، فرمودن منزل اون شخص کجاست؟ گفتم چی آقا؟ گفتن می خوام برم اونجا. گفتم چرا؟ گفت بخاطر اون چیزی که منبر گفتم.
من منزل شما رو بلد نبودم. من یه چیزی رو منبر گفتم. گفتم آقا نه، نو، فلان، گفت نه باید بریم. رفتیم همین کوچه گذرکان، کجا منزلش کجا بود رفتیم، در زدیم. در زدیم کسی آمد دم در گفتم به آقا بگو که آقاست.
خود آقا اومد بیرون، تعجب کرد که آقای بروجردی با اون مقامش، با اون منزلتش اومده دم در چیز بدی هم نگفته. خب اوقاتش تلخ شده چون اون طرف خیلی متوجه نبود.
آقا فرمودن که نخیر تعجب نکن من می خوام اینجا بخوابم تو پاتو رو ریش من بذاری. اخلاق رو ملاحظه کنید، تموم شد، من عذر می خوام ببخشید.
خب ببینید. کتاب الله تعالی که اصل ارتکان ما و اصل توجه و استناد ماست، آیا ما بین آمریکایی ها و شوری ها، روسی ها ملحد ها برویم میگن گمراهه، میگن خب مسلمانه. چطور در میان مسلمان ها ممکن است به ما بگن گمراهه؟ اینم بحثش شد.
حالا بحث در آیه، ببینید راجع به (فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] بازم بحث داریم ما. حتی بحثایی که من در تفسیر ننوشتم و بعداً در تلخیص الفرقان باید که یادداشت کنیم. نقض نیست اما توسعه است.
و اون اینکه ببینید، ما اضافه بر استفاده ای که از خود آیه مبارکه کردیم، روایات متضافره بلکه متواتره ای از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، مقداریش رو خوندیم و مقداری هم اشاره کردیم که صعید کل الأرضه، تمام مواد زمینی در هر بُعدی از ابعاد و در هر جنسی از اجناس که باشه.
اما خب در مقابل، اینجور نیستش که ما مطلب رو یه طرفی بحث کنیم. اگر کسانی فرمایش داشتن دلیلشون عرض نکنیم، بلکه اون هایی هم که نفرمودند و ممکن است بفرمایند اونم عرض می کنیم.
من در کتاب حوار همین کار رو کردم، در تفسیرم همین کار رو کردم، در اونچه که نوشته ام و بحث کردم همین کار رو کردم. مثلاً در کتاب حوار بین الالهیین و المادیین، اون مطالبی رو که مادی ها گفته اند در مقابلش نقض کردیم و جواب دادیم.
و اون مطالبی رو که نگفته اند، عقلشون نرسیده، امکان دارد بگویند، اون رو هم ما نوشتیم چون استدلال قرآنی باید مهیمن و مسلط بر کل دلایل مادیه و حالیه و استقبالیه باشه.
حالا، در اینجا احیاناً استناد می شود به بعضی از روایات که قید طهور آمده است (جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً). به این ترتیب یا یه لفظ اضافه ای که دارد عرض می کنم.
لفظ اضافه اینه. اولش که (جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً) که بحث کردیم.
دوم (جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ تُرَابُهَا طَهُوراً) یا (جَعَلَ لِيَ اَلْأَرْضَ مَسْجِداً وَ جَعَلَ تُرَابَهَا طَهُوراً) این نقل شده که این نقل هم بسیاری از برادران فقیه ما ادام الله دلالهم و رحمت الله علی امواتهم استناد فرمودن یا احتیاط فرمودند یا اشبه فرمودند یا اقوی فرمودند یا قبول نکردند.
حالا، اینی که احیاناً بهش استناد کردن در اینکه بُعد اول ما یتیمم به عبارت است از تراب. تراب رو هم فرمودن باید خالص باشه چنانکه یکی از اقوال بود دیروز بنده نقل کردم.
حالا، می شود به این روایت استناد کرد؟ می خونم دوباره. و بعد مطلب دیگری. مطلب دیگر که نگفته اند و شاید بگویند و ما از این شاید نقل می کنیم، باید بکنیم و آنچه را که امکان دارد بگویند بر محور (مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] در آیه عرض می کنیم تا آنچه را که فرموده اند یا می شود فرمود عرض کنیم، نقد کنیم، ببینیم آیا می شه گفت؟ استدلال میشه کرد یا نمیشه کرد.
اما روایات، ببینید بنده اینو نقل کردم در صفحه صد و نود و سه جلد هشتم الفرقان که جزء ششم باشد مائده، در پاورقی. در متن بنده نوشتم که (وَهَلِ الصَّعِيدُ يَخْتَصُّ بِالتُّرَابِ، وَكَمَا فِي بَعْضِ مَا يُرْوَى عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِضَافَةُ التُّرَابِ) اونیکه معروفه (جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ تُرَابُهَا طَهُوراً).
خب این متنی ست که مستفیضاً نقل شده. اما اونیکه در پاورقی اشاره تفضیلی دارد (هَذَا مَرْوِيٌّ عَنْ مُحَمْدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مِنْ طَرِيقِ إِخْوَانِنَا، أَخْرَجَهُ ابْنُ مَاجَهْ بلفظٍ، به لفظٍ و مسلم به لفظٍ ترا کُلُّهَا) در جلد سوم صفحه سیصد و چهل و نه فیض القدیر.
(و اخرجه البیهقی المجلد الاول الصحیح منهم و عشر (08:46) (بعدة الطرق باالفاض متراقبة منهم جُعِلْتَ لَنَا الْأَرْضَ لَنَا مَسْجِدًا وَجُعِلْتَ تُرْبَتَهَا لَنَا طَهُورًا) این تعبیر دیگه. (09:19)
(أو جعل ترابها لنا طهورا وغیره. و قد عقد سید المرتضی بهذا الحدیث و هو لا یعمل بخبر واحد. الّا القرائنِ القطعیه). اینم صعید میشه. (علی صدره کما ارسله المحقق المعتبر و صحیحة ثلاثة).
بنده عرض کردم (ولکنه لا یکون علی ترابها مقطوع الصدور بانه و لانه و قدر … من طهور من أرض الطاهر قطعاً) (09:26)
این از طریق برادران سنی، از طریق شیعه (وَمِنْهُ فِي الْعِلْمِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ بِسَنَدٍ جَلِيدٍ رُوَاتِهُ مِنْ إِخْوَانِنَا) بعضیاشون عرض شود که اصحاب بودن.
(ذَلِكَ وَمِنْ طَرِيقِ أَصْحَابِنَا صحیح جَمِيل بْنُ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ أنه ما سأل أَبِا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِمَامُ قَوْمٍ أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ فِي اَلسَّفَرِ وَ لَيْسَ مَعَهُ مَاءٌ مَا يَكْفِيهِ لِلْغُسْلِ اأَ يَتَوَضَّأُ بَعْضُهُمْ وَ يُصَلِّي بِهِمْ)
اینی که امامه فقط وضو بگیره یا غسل کنه و بقیه عرض می شود که خب ندارن آب. (فَقَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَم لاَ وَ لَكِنْ يَتَيَمَّمُ اَلْجُنُبُ وَ يُصَلِّي بِهِمْ فَإِنَّ اللّٰهَ تَعَالَى قَدْ جَعَلَ اَلتُّرَابَ طَهُوراً كَمَا جَعَلَ اَلْمَاءَ طَهُوراً).
حدیث دوم حرف که ندارد، اولی هم ندارد حالا عرض می کنیم. در حدیث دوم دارد که (جَعَلَ اَلتُّرَابَ طَهُوراً كَمَا جَعَلَ اَلْمَاءَ طَهُوراً) این اثبات می کند که تراب طهوره میشه تیمم کرد، ولی نفی حجرم می کند، نفی مجرم می کند؟ احتمال بسیار قوی و یا مسلم داریم که تراب أفضل ما یتیمم به، مثلاً حالا.
پس این نفی نمی کند سایر مواد أرضیه را و لاسیما سوال در جایی ست که نوعاً تراب بوده، کوه نبوده، درخت مثلاً کم بوده، جنگل نبوده، منگل نبوده، اینها نبوده.
اما حدیث اول که یک حدیث بود، جُعِلْتَ (جُعِلْتَ لَنَا الْأَرْضَ لَنَا مَسْجِدًا وَجُعِلْتَ تُرْبَتَهَا لَنَا طَهُورًا) اینو می خوایم بحث کنیم. بلکه تعبیر اول.
(جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ تُرَابُهَا طَهُوراً) این، اولاً از نظر ادبی اشکال داره این نقل، (جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ تُرَابُهَا طَهُوراً) این تُرَابُهَا به چی عطف می شه؟ (جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ تُرَابُهَا) یعنی جُعِلَ؟ باید جُعِلَ رو محدود بگیره (11:47) حالا قبول کردیم. (و جُعِلَتْ تُرَابُهَا طَهُوراً).
ما سوال می کنیم، آیا طهور از أرض چند بُعد داره؟ ماءً است غیر ماء است. آیا آب بیشتر طهور است یا غیر ماء؟ خب ماء. پس چطور می شود رسول الله صلوات الله علیه فرموده باشند که (جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ تُرَابُهَا طَهُوراً)؟
بابا آبم که داره. آب (قطع صدا)
بابا در طهور بودن از خبث
(صحبت حضار)
بله؟
(صحبت حضار)
چی گفت؟ شما دارید می گید. پیغمبر نفرمود (جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً). (اَلْأَرْض جُعِلَتْ مَسْجِداً) در اون نقل قبلی و (طَهُوراً) در این نقل. دوم، (جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ تُرَابُهَا طَهُوراً).
ما سوال می کنیم، مگر نمی خوان قاعده بفرمایند رسول الله؟ آیا قاعده طهور بودن زمین، بُعد اولش آب نیست؟ که هم طهور از خبث است، هم طهور از نجس است، هم طهور از حدث است، بله؟
(صحبت حضار) زمین که أرض باشه ما از هر جاش
بله درسته همینطوره. درسته
(صحبت حضار)
اما، بله، توجه بفرمایید، اما (جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ تُرَابُهَا طَهُوراً) أرض مسجد است کل أرض، ولی این قید داره.
در سنت رسول الله صلوات الله علیه از طریق شیعه و سنی، مسجد بودن أرض از لحاظ نماز خوندن بله، ولی از لحاظ سجده کردن قید داره، اگر مأکول و ملبوس نباشد. بله؟
اما راجع به دومی که مَا یُتیَمَّم بِه باشد، اصلاً نه در کتاب و نه در سنت قید هیچ ندارد. کما اینکه قبلاً بحث کردیم و ملاحظه خواهید فرمود.
حالا، ایراداتی که به این عرض می شود (تُرَابُهَا) ما داریم که یا (تُرَابُهَا) به عنوان أفضل مصادیق طهور غیر مائی (قطع صدا) طهور غیر مائی اونم، یا نه جعله. جعل است و ما توجیه کنیم نمی گیم جعله.
توجیهش این است که اینی که فرمود (تُرَابُهَا) در بُعد تراب. این دو تا اگر قاعده ما کاری نداریم، از نظر معنوی، آیا أرض که طهور است به طور مطلق طهور است، به عنوان ضابطه طهور است، طهور بودن أرض اول به وسیله ماء است و بعد به وسیله غیر ماء است؟ پس چرا اینجا (تُرَابُهَا) اومد؟ پس (تُرَابُهَا) در کجا ذکر میشه؟ (تُرَابُهَا) در طهوریت غیر مائیه.
مگر پیغمبر بزرگوار خواستن طهوریت غیر مائیه بیان کنن؟ طهوریت مطلقه رو دارن بیان می کنند. کما اینکه مسجدیت مطلقه را بیان می کنند.
مسجدیت مطلقه أرض دو بُعد دارد. یک بُعدش نماز خوندن، یک بُعدش محل سجده. اینو به طور مطلق فرمودن. قیدش هم در سنت ذکر شده است که إلّا المأکول و ملبوس. اینکه به طور مطلق به عنوان ضابطه ذکر شده است، دوم است.
(وَ طَهُوراً)، (وَ طَهُوراً) همش. آبش طهوره، از حدثه، از خبثه، از نجسه، و غیر آب از خبثاً (تُرَابُهَا) در اینجا یا بیکاره است، اصلاً غلط است به عنوان بیان ضابطه، حتی به عنوان
(صحبت حضار)
بله؟
(صحبت حضار)
چی؟
(صحبت حضار) طهور در فقه تعریف شده به تراب
خب ما که تعریف نمی کنیم که، ما که مقلد فقه نیستیم، مقلد کتاب و سنتیم. اجازه بدید مقلد کتاب و سنت باشیم.
(صحبت حضار)
نخیر نیست. از خودشون سوال کنید به ما چه، ما وکالت نداریم، ما وکالت کار خودمون رو می کنیم.
حالا، (جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ تُرَابُهَا طَهُوراً) یا (تُرَابُهَا) حمل می شود در بُعد سوم. بُعد اول ماء است، ماء. و بُعد دوم کل الأرض می شود.
بُعد سوم از کل الأرض ترابه به عنوان مصداق سوم از مصادیق طهور، اونم طهور (قطع صدا) هر وقت بگیم، کف پاتون اگر نجس باشه چه روی سنگ راه برید، چه روی شن راه برید، چه روی خاک راه برید، همه فقهای اسلام سنتاً و شیعتاً می فرمایند که اشکال نداره. پس این رفت کنار.
آیه، رو آیه از نظر ادبی یه مقداری صحبت کنیم مقدمه ای دارم من.
ببینید اگر در قرآن شریف موضوع حکمی ذکر شود و این موضوع قید داشته باشد، آیا أفصح و أبلغ نیست که مقیداً ذکر شود این موضوع؟ نه مطلقاً که بعداً فعلش کنیم؟
قرآن زیاده گویی دارد؟ نه. اگر چنانچه، چنانچه تراب فقط، فقط تراب الأرض موضوع حلیّت تیمم بود، عرض کردم می فرمود که (فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا تراباً طَيِّبًا).
خب تراب با صعید حروفش چهار تاست. تراب چهار تاست، صعید هم چهار تاست، خب چرا صعید مطلق رو ذکر فرمود و تراب مقید رو ذکر نکرد که بعداً گرفتار بشیم، آیا قید دارد یا قید ندارد؟ (أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ) [العنکبوت: آیه ۵۱]
(صحبت حضار) تراب در ضمن صعید هست
بله، توجه می کنید، حالا در اینجا قرآن شریف اولاً ثانیاً ثالثاً رابعاً به عدد نمی خوام زیاد کنم، هر کدوم استقلال دارد در دلیل.
اولاً اگر مراد از مَا یُتَیمَّمُ بِهِ جوازاً، نه رجحان، مَا یُتَمَّمُ بِهِ جوازاً، اگر مراد خصوص تراب بود می فرمود (فَتَيَمَّمُوا تراباً طَيِّبًا) خب چرا باز تر گفت؟ که بعد قید بزنه؟
حتی، اگر می فرمود که (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْ غُبَارِه) اگر اینطور میفرمود که از غبار می فهمیم مراد از صعید، ترابه، این هم غلط بود، غلط بود.
مثل اینکه بنده از شما دعوت می کنم در منزل خودم. اول میگم در خاورمیانه است، بعد میگم فلان جا. چرا اول گفتم خاور میانه است؟ این جنونه اصلاً. یعنی چی پر گویی می خواید بکنید؟ پرگویی هم انقدر غلط گویی نمیشه.
در قرآن شریف که أخلص بیان و ألخص بیان است و أبین بیان است اولاً بفرماید (صَعِيدًا) بعداً بیاد قید بزنه، قیدم نزده. بعداً بیاد قید بزنه (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] داره، اگر می فرمود مِن غباره، که از مِن غباره بفهمیم که مراد از صعید ترابه. اینم غلط بود، ولی اون غلطم نداره.
فرمود (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ) [نساء: آیه ۴۳]. ببینید در آیه نساء (مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] نداره. کسی احتمال بدهد که ما احتمالاتی که ممکن است بدن، چون آخه رو قرآن که زیاد کار نمی شه، ما از، به نیابت برادران دیگر فقیه که احتمالش رو ندادن و روی آیه هم توجه نفرمودند، ما از طرف اون ها احتمالات رو عرض می کنیم، ببینیم این احتمالات قابل این است که استدلال باشد یا نه؟
(صحبت حضار)
بله. ملاحظه کنید، در اینجا می فرماید که سوره نساء (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا) [نساء: آیه ۴۳] من اونو نگفتم که زیاد صحبت بشنوما.
(وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا) (وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ) [نساء: آیه ۴۳]
مِنْه نداره. مِنْهُ نداره چی می فهمیم؟ می فهمیم که صعید صعیده. صعید که غبار داره نیست که وقتی که دست میزنید روی خاک، غبار می شینه رو دست و بعد غبار رو بکشیم به عرض می شود که صورت و دست ها. اینکه مِنْه نداره.
خب وقتی که مِنْه نداره، پس ما از آیه نساء این مطلب را خوب استفاده می کنیم. آیه نساء هم آیه مدنیه است. آیه مائده هم آیه مدنیه است. ممکن است آیه ای از آیات مائده، آیه دیگری را که قبل از مائده نازل شده یا در مدینه یا در منوره، مدینه منوره یا مکه معظمه، نسخ کنه، ولی اینجا اینطور نیست. چطور؟
ببینید اگر خداوند متعال بخواد در آیه مائده نسخ کند آیه نساء را مِنْه که کافی نیست. پس چی باید بگوید؟
باید از اولاً (صَعِيدًا) [مائده: آیه ۶] نگه، باید بفرماید که (فَتَيَمَّمُوا تُراباً طَيِّبًا). حالا فرض کنیم اشتباه شد بر فرض محال. فرض کنید بر خلاف فصاحت و برخلاف بلاغت و برخلاف تخاطب صحیح، به جای اون مضیق که تراب است فرمود صعیداً، اما اگر بخواد این صعید را تقیید کند به تراب، با مِنْه می شه تقیید کرد؟ نه، بیست تا احتمال در اینجا هست.
من تفسیر دو سه احتمال نوشتم در پاورقی، بیست تا احتمال در اینجا هست. ببینید (فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً) [مائده: آیه ۶] (فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶].
بیست تا احتمال حداقل، حالا ببینید، (مِنْه) (مِنْه) مگر پنج تا معنای رسمی ندارد؟ معنای ضد نه ها. ما (مِنْه) عرض می شود که معنای الی ندارد، الی هم معنی (مِنْه) ندارد.
ولکن (مِنْه) پنج تا معنی رسمی دارد. ابتدا، (21:35) انتشا، جنسیت، بعضیت، بیان. مگه این پنج تا نیست؟ شما که به ادبیات نزدیکترید. این پنج تا معنی را حداقل (مِنْه) دارد. این پنج تا.
حالا، پس این (مِنْه) در اینجا (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] این (مِنْه) احتمال یکی از پنج معنا رو دارد، این یک.
پنج رو ضرب در دو می کنیم، چرا؟ برای اینکه (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] ضمیر (مِنْهُ) به (صَعِيدًا) برمی گردد یا به تیمم برمی گردد که مستفاد است از تیمموا یه به المتیمم بِه بر می گردد که مستفاد است از تیمَّموا. دو مرجع در اینجا هست. یک مرجع قبل است و یک مرجع بعد است.
مرجع بعد، ببینید (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] خب (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) این ضمیر دو مرجع به حساب احتمال دارد. یک مرجع که به (صَعِيدًا) بر می گردد که مفعول است در این جمله و أقرب عرض می شود که مرجعینه.
احتمال دیگر این است که به نتیجه تیمَّموا که التیمم است یا نتیجه دیگرش که ما تیمم به است به اون بر می گرده. پس دو احتماله.
اون پنج تا معنای (مِنْهُ) ضرب در دو احتمال می شود ده تا. پنج تا ضرب در دو تا می شود ده تا. حالا در این ده تام (فَامْسَحُوا) این فا یا فای تفریع است یا فای بیان است. بله؟
یا این فا می خواد بیان کند، حالا که (تَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) خب چجوری؟ (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] یا فای تفریعه، ده ضرب در دو بیست تا. در این بیست تا احتمال چه کنیم؟
ببینید، یک جمله دارد در نهج البلاغه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ابن عباس که از مفسرین بود. می فرماید که، البته یه جملش قبوله یه جملش قبول نیست، اونیکه قبوله حالا ( إنَّ القرآنَ حَمَّالَ ذو وُجوهٍ، فَاحمِلُوهُ على أحسَنِ الوُجوهِ).
وجوهی را از نظر ادبی و معنوی، آیات عرض می شود که تحمل می کند. اما حمل بر کدوم وجه است؟ حمل بر أحسن الوجوه. چرا؟ برای اینکه قرآن در بُعد فصاحت و بلاغت در بالاترین قله است. ما باید حمل کنیم بر أحسَن الوجوه.
أحسن الوجوه دو جوره. یه مرتبه است که چند وجه است، أحسن است، حسن است، عرض می شود که و همچنین خب ما أحسن الوجوه رو می گیریم و وجه حسن رو نمی گیریم.
یه مرتبه نه، وجه حسن با وجه أحسن منافات ندارد. هم وجه حسن مراد باشد هم وجه أحسن مراد باشد، منافات ندارد. أحسن الوجوه جمع بین حسن و أحسنه.
اگر انسان جمع بین حسن و أحسن بکنه بهتره یا فقط أحسن رو بگیریه؟ اگر به شما عرض می شود که دو تا مال در اختیار گذاشتن یکی أحسن یکی حسنه، مخیر کردن یا هر دو رو بگیریم یا یکیش رو. یا هر دو رو می گیریم یا یکیش رو. یکی رو می گیریم أحسنه اگه هر دو، هر دو رو می گیره دیگه، رفض نمیکنه.
(صحبت حضار)
حالا در اینجا، این وجوه بیست گانه اینجا یا وجوه چند گانه جاهای دیگر از چند حال خارج نیست. یا این وجوه بین حسن و أحسن و سیء و أفصحه. سیء و أفصح که میره کنار.
اگر حسن و أحسن از لحاظ لفظی و تنافی دارن، أحسن رو بگیرید، برای اینکه متنافیین نمیشه مراد باشند. متنافیین ابعادی که خواهیم عرض کرد، مثل قروء. اما در جایی که یکی فقط مراد است دیگری مراد نیست نمیشه، در جایی که دو تا می شود مراد بود، بله.
یه مرتبه حسن و أحسن با هم جمعشون می شود، ما حسن و أحسن رو هر دو رو می گیریم و أحسن الوجوه هر دو رو. یه مرتبه نه، حسن یک معنا می دهد أحسن معنای مضاد می دهد.
حسن موضوع رو تقیید می کند، أحسن توسعه می دهد یا به عکس. در اینجا ما وجه أحسن رو می گیریم و وجه حسن را که مخالف با وجه أحسن است میذاریم کنار.
حالا در اینجا ببینید (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] این (مِنْ) با ضمیرش که هاست، جمعاً بیست احتمال دارند. در میان این بیست احتمال یک احتمال، اونم روی بعضی از جهات این حرف را تایید می کند که مراد تراب است. چیه؟ اینکه (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] ضمیر برگردد به صعید، این یک. فا هم فای تبیین باشد.
یعنی اینطور که (فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً) [مائده: آیه ۶] چه کار کنیم؟ (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] چجور؟ اینطور که دارم میگم. (فَامْسَحُوا) فای تبیین.
پس مسح کنید (بِوُجُوهِكُمْ) تبعیضه (وَأَيْدِيكُمْ) تبعیضه. أیدیَکم نیستش که. (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ) چجور؟ (مِنْهُ) یعنی مِن الصعید. (مِنْ) تبعیضه، ضمیر بر می گردد به صعید.
یا (مِنْ) تبیین. ببخشید اینجا فا فای تبیین و (مِنْ) مِن تبعیض. اون یک احتمال از این بیست احتمالی که فا فای تبیین باشد که ما چجور تیمم کنیم و (مِنْ)، (مِنْ) تبعیض باشد.
پس اینطور میشه (فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً) [مائده: آیه ۶] آب نیافتید. با اون یافتنی که قبلاً عرض کردم (فَتَيَمَّمُوا) یعنی فتغسلوا. (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶].
(صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] این صعید چیه؟ صعیدی ست که (مِنْهُ) درش معنا دارد. چطور؟ برای اینکه ضمیر اگه به صعید برگرده، پس از صعید در کیفیت تیمم، در بیان کیفیت یتمم که (فَامْسَحُوا) که فای تفریع است، پس مسح کنید بعض وجوه را و بعض أیدی را (مِنْهُ) که (مِنْهُ) (مِنْهُ) تبعیضیه باشد یعنی بعض صعید را.
این بعض صعید را بمالید به صورت ها، بمالید به دست ها. این در صورتی که خاک باشه. اگر خاک نباشه، به سنگ ما تیمم کنیم، بعض از سنگ به دست ما می چسبه؟ به درخت، به مس، به آهن، به نوره، به موره، اینا که علیق ندارد و ازش غبار درنمیاد، میشه؟ نه. این یک احتمال.
(صحبت حضار)
حالا عرض می کنم، حالا داریم عرض می کنیم. این یک احتمال در بیست احتمال، اونم خرابه، ببینید.
اون یک احتمال در بیست احتمال، اونم خرابه، چطور؟ اولاً در میان این بیست احتمال آیا اون احتمالی که ناسخ نیست و موافق است با آیه نساء رو باید قبول کرد؟ یا اون احتمالی که ناسخی ست؟
مگر نه این است که در نسخ قطعیت شرطه؟ همونطور که منسوخ باید بدانیم هست و معناش معلوم باشه، ناسخ هم باید نص باشد در متن، نباید؟ این چه نصی است که بین بیست احتماله؟ اونم احتمال مرجوحه.
حالا همین احتمال مرجوح که بین بیست احتمال است من عرض می کنم ببینید می تونید بپسندید یا نه. اونم نمی تونید بپسندید. حتی در میان احتمالاتی که
(صحبت حضار)
توجه کنید
حتی در میان احتمالاتی که امکان داشته باشد، امکان اصل دلالی داشته باشد، اون هم به چند بُعد نمی توانیم بپذیریم. بُعد اول، بُعد اول اینکه اگر خدا می خواد قید بزنه که ازش تراب دربیاد، چرا (صَعِيدًا) [مائده: آیه ۶] گفت؟ می گفت تراباً.
تراب، (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] (فَتَيَمَّمُوا تراباً طَيِّبًا) خب این تراباً طیباً می گفت، چرا نمیاورد که در هیچ احتمالی، یک احتماله اون یک احتمالم خرابه. چطور خرابه؟
ببینید رو این احتمال از بیست احتمال که من تکرار نمی کنم، بیست احتمال رو در اون دو ضربی که کردیم تکرار نمی کنم. پنج ضرب در دو و ده ضرب در دو که این می شود بیست احتمال.
این بیست احتمال، یک احتمالی که در اینجا می توند تراب دربیارد از صعید چیه؟ این است که (فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] چون مراد از صعید تراب است، قیدی آورده است بعداً که این قیدی که بعد میارد یا نقض کند آیه نساء را که مِنه ندارد و یا نقض کند (صَعِيدًا) را در اینجا یا تقیید کند این جمله (صَعِيدًا) رو در آیه مائده.
یا نسخه یا تقییده دیگه. یا می خواد نسخ کند (صَعِيدًا) را بگد نخیر تراب، بلافاصله نسخ کند. آقا قبلاً می گفتش که همه انسان ها بعد بلافاصله گفت زید فقط. خب از اول بگو زید. چه مرضیه؟
اینجا از اول اگر مراد تراب بود می فرمود (فَتَيَمَّمُوا تراباً طَيِّبًا) فرمود (صَعِيدًا). پس (صَعِيدًا) نص در اطلاقه، این اولاً.
ثانیاً، ثانیاً در این یک بیستمه.
(صحبت حضار)
اونایی که استدلال می کنن، دارم عرض می کنم.
از طرفی کسانی که به (تُرَابُهَا طَهُوراً) استدلال می کنن و منحصر به تراب می کنن در بُعد اول، در اینجا هست.
ببینید فتیمموا صعیداً که تراباً. بعد می گیم که این اشکالی که کردیم اصلاً میذاریم کنار که صعیداً ترابه. (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] چجور؟ (فَامْسَحُوا) بیان.
(فَامْسَحُوا) دارد کیفیت رو بیان می کند. پس مسح کنید (بِوُجُوهِكُمْ) میگد که (مِنْهُ). یعنی بعضهم. مراد از (مِنْهُ) این است که صعید یعنی تراب.
خب مگه همه تراب ها غبار داره؟ آقایون همه خاک ها غبار داره؟ بعضی از خاک ها غبار دارد، خاک عربستان و مربستان و غیره. بعضی از تراب ها تازه بارون اومده و مقداری خشک شده، تراب این خاک ندارد پس علوق ندارد. اینم قید دوم که اون بیست تا می شه چهل تا.
قید دوم این است که اینجا (مِنْهُ) یعنی مِنَ الصعید که اون صعید ترابه و اون ترابی که ازش چیزی به دست می چسبه، اون چیزی که به دست می چسبه به صورت و به دست ها بمالید، این یک قید است.
دوم، مطلبی که اصلاً هیچکس هیچ فردی نمی تواند ولو هر قدر کج سلیقه باشد در ادبیات و در معانی، نمی تونه قبول کنه. ماسح چیه در اینجا؟ ممسوح چیه؟ ماسح خب باید دست باشه دیگه، ممسوحم باید پیشانی باشد که بعض وجه و یدین باشد.
حالا در اینجا، روی این احتمال یک بیستم، (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ) [مائده: آیه ۶] یعنی فامسحوا بعض وجوهکم و أیدیکم یعنی بعض، أیدیَکم که نیست. فامسحوا بعض وجوهکم و بعض أیدیکم منه. یعنی بعض از تراب.
بعض از ترابی که غبار داره. خب بعض از ترابی که غبار داره چکار کنیم؟ یعنی زمین رو بمالیم، زمین خاکی رو بمالیم به صورتمون؟ اینطوری میشه دیگه. (فامسحوا بعض وجوهکم و بعض أیدیکم بعض تراب الذی هی غبار).
خب بعض تراب الذی هی غبار (32:43) یعنی یک کیسه خاک تیمم برداریم بمالیم به صورتمون و دستامون، اینو کسی قبول نمی کنه.
خب برادران عزیز ما که از جانب شما نیابتاً، حالا بدون نیابتم داریم عرض می کنیم، این یک از بیست احتمال این یه دونه احتمالم اصلاً هیچ کاری نمیشه کرد.
تازه اگر خداوند بخواد تقیید کند (صَعِيدًا) رو یا بخواد نقد کند (صَعِيدًا) رو، جای تقیید نیست اینجا اولاً، جای نقد نیست اینجا اولاً. ناسخ باید نسخ باشد، اونم در جایی که نسخ امکان داشته باشد. در جمله قبلی بگد که (صَعِيدًا) بعد بگد (مِنْهُ). یعنی مراد از صعید، یک چند صدم زمین است.
خب اینکه نمی شه که. بخواد تقیید کند، بخواد نقض کند، اولاً اینجا جاش نیست. اولاً مقیدا ًذکر می کرد. می فرمود که تراباً طیباً. ثانیاً اگر بخواد، اگرم قبول کنیم این اشکال رو نکنیم و این (مِنْهُ) بخواد نسخ کند یا تقیید کند، (مِنْهُ) که بین بیست احتماله.
بین بیست احتمال، این یک احتمالشم که أفصح احتمالات است این هم باز نمی تونه کاری انجام بده. دمرو میشه قضیه، یعنی به جای اینکه من دست را که به خاک زدم، به زمین زدم، بمالم به صورت و دست هام (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] یعنی بعض از تراب الذی علیه غبار.
تازه بعد از تمام این حرفا که جون آدم در میاد ملاحظه می کنید، بعد از تمام این حرف ها، اون روایات که می گد اگر شما به خاک تیمم کردید، دستتون رو لمس کنید، یعنی چه؟ یعنی پس بنابراین غبار لازم نیست.
لزومی ندارد که غبار را به صورت و دست هامون بمالیم. اگر لزوم داشت که به صورت و دست ها بمالیم، لازم بود که بر تراب و خاکی که علوق دارد و عرض می شود که گرد دارد بر او.
ولکن این روایتم که نقض می کند و بعد در کل روایاتی که لفظ تراب دارد، ندارد خاکی که گرد و غبار دارد نه خاک، ممکنه خاک خشت باشد. مگه خشت گرد و غبار دارد؟ ممکن است خاک آجر باشد، بعضی برادران عزیزمان مثل آقای خمینی می گند به آجرم تیمم کنید، سجده هم بکنید مثلاً.
خب بنابراین هر جاش رو بریم مطلب خرابه. پس بر می گردیم به اول مطلب. الحق کما قال ربنا سبحان تعالی که (فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) بعد (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶].
مطلب دوم، چجور تیمم کنیم؟
(صحبت حضار)
اینو شما می گید. در مقابل ما همه چیز زمینه، شما می گید. رسول الله که نفرمودن، خدا هم نفرموده.
(صحبت حضار)
عجب حرفیه
(صحبت حضار)
من سیاق بلد نیستم، شما بخونید من سیاق بلد نیستم. یعنی چه سیاق، بابا سیاق می گه هر چیزی که غیر از مستراحه. چی میفرمایید؟
چون این (صَعِيدًا) در مقابل غائطه، این مطلب اول.
مطلب دوم، عرض می کنم من اعتراف دارم شما فاضلید و شما خوب می فهمید، اما فهمتون رو تابع شهرت نکنید. نمی شود این حرفو زد.
خب بعدش، ما در تیمم یخورده بحث داریم با فقهای عزیز اسلام. آیا تیمم از وضو و غسل یکسان است؟ آیا تیمم از بدل از وضو یه مرتبه بزنید به زمین بعد پیشانی و دست ها و بعد تیمم بدل از غسل، چه جنابت، چه غیر دو مرتبه بزنید؟ ما هم از آیه در میاریم که یه مرتبه است، هم از روایات. چطور از آیه.
آیه فرمود (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا) [مائده: آیه ۶] (تَيَمَّمُوا صَعِيدًا) جنس زدن دست به زمین است یا تعداد می فهمیم. اگر به شما گفتن خونه زید برو، دو تا می فهمید؟ خوب یه مرتبه برید رفتید دیگه، مگر غیر از اینه؟ مگر اینکه دلیل داشته باشد دو تا بریم.
قرآن شریف فرمود (فَتَيَمَّمُوا). نفرمود فتیمموا تیممین فی الجنابه یا فی الغسل یا تیمم واحد، نه. قاعده است (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] یعنی فتقصدوا صعیداً طیبا.
این تقصدوا در غسل یک جور است، در وضو یک جوره؟ نه بابا غسل و وضو هر دوش بحثه در اینجا. فرمود (أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ) [مائده: آیه ۶] که وضوست، (أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] که غسل.
(لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) هم که بعد ذکر شده، بعد فرمود (فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶]. این (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) جنس زدن دست به صعید طیب در یک مرتبه کافی ست یا نه؟ خب بله، جنس در یک مرتبه صدق می کند.
بعد (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ) [مائده: آیه ۶] چشم (وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] (أَيْدِيكُمْ) هم تبعیضه، مثل باب وضو نیستش که فرمود (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ) [مائده: آیه ۶]. أرجلِکم که نیست (أَرْجُلَكُمْ).
در اینجا (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ) [مائده: آیه ۶]. اون أیدی در باب وضو تبعیض می شه. اون وجوه در باب وضو تبعیض می شه. بر حسب سنت قطعیه بعض وجه که پیشانی ست و وجه و بعض یدین که الی ذنبین است. حالا این از نظر قرآنی که (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶].
روایات، در روایت از قضا عجیبه. حالا روایات رو توجه کنید.
(صحبت حضار)
نخیر در روایتم مرّتین نیست، ببینید.
(صحبت حضار)
بله؟
(صحبت حضار)
آها احسنت، از بالا خب فرمودید من یادم رفته بود بگم. ایشون می فرمایند که این آیه تیمم در سوره نساء آمده، در سوره مائده هم اومده. چرا در سوره مائده اضافه داره، دو تا اضافه داره.
یک اضافه راجع به وضوست که در آیه نساء وضو ندارد و در آیه مائده وضو دارد. این اضافه، اضافه اصلی ست. یک اضافه هم اضافه تبیینی است. اضافه تبیینی چیه؟ (مِنْهُ)، (مِنْهُ) اضافه تبیینی است.
خوب شد فرمودید که من اینو عرض کنم.
ببینید کسی بیاد بگه که (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] بسم الله. اما بعضیا مثل بنده کندن نمی فهمد که حتماً باید دست زد، میگه قصد کنیم. ولی باید بهش گفت بابا (تَيَمَّمُوا) تقصدوا. تقصد یعنی دستت رو به زمین بزن نه فقط خیال کنی.
خداوند برای اینا که مثل بنده کندن میگد (مِنْهُ). یعنی چی؟ یعنی این تیمماً صادراً مِن الصعید. صادراً مِن تخصص الصعید. صدور از تخصص صعید، صدور خیالی نیست صدور عملی ست.
یعنی باید دست بزنید زمین، بعد به صورت بعد دست ها بمالید. نه اینکه فرمودید که بله بنده وضو نمی تونم بگیرم و غسل نمی تونم بکنم، بنابراین قصد می کنم یک خاک پاکی رو در ابرقو یا همینجا، فقط قصده، میگه نه (مِنْهُ).
چون سوره مبارکه مائده هم عنوان ناسخیت دارد، هم عنوان (39:37) دارد.
فلذا در آیه تحریم (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ) بعد (وَالْمُنْخَنِقَةُ) اینا نسبت به قبل (وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ) [مائده: آیه ۳].
ببینید اینا تبیینی است. تبیین مصادیقی که بعضی ها کندن نمی فهمن از آیات ثلاثه قبلی که مکیه و مدنیه ست. در اینجا در آیه عرض می شود که مائده یک (مِنْهُ) اضافه دارد، یک (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ) [مائده: آیه ۶] که وضوست.
وضوست که عرض می شود تبیین و تشریع حکم وضو اصل وجه الخاص که قبلاً وضو نبوده که قبلاً صحبت شد.
دوم (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا) [مائده: آیه ۶] که این تفریع می شه نه تبیین، یعنی بعد از اینکه دست ها را به خاک زدید بعد چه کنید؟
(فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] یعنی اون مسحی که صادر باشد از تیمم صعید، نه خیالی باشد. صدور یک جریان واقعی ست یعنی دست ها را به زمین بزنید بعدم بزنید به پیشانی ها و دست ها، پس (مِنْهُ) در اینجا حالت تبیینی داره.
(صحبت حضار)
عرض می شود که اگر درست فکر کنیم خوب می فهمیم. اوناییکه نادرست فکر می کنن رسول خدا بیان فرموده براشون، ولکن چون قرآن کتاب خلوده و سوره مائده آخر السورة النزلت هست، بنابراین در اینجا به عنوان تبیین
(صحبت حضار)
استناد آیه
(قطع صدا)
حمار نمیگم، اون کسانی که از (مِنْهُ) میخوان نسخ یا تقیید بفرمایند یک بیستم، یک چندم در یک بیستمه و این ناسخ است و نه مقید، بلکه چیزی که در اینجا ثابت بشود در اینجا مبین است.
(فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] یعنی صادراً مِن الصعید، صادراً مِن تقید الصعید.
این عرض می شود که مسحی که، ببینید این مسح دو مرحله است. یه مرحله است که به صعید می زنید، مرحله دوم مِن الصعید به پیشانی و دست ها.
این (مِنْهُ) مقام تبیین ضروری ست، مقام تبیین اصلی دارد که اگرم نبود مطلبی نبود، ولیکن چون سوره مبارکه مائده سوره ای ست که قسمتی از آیات نسخه، قسمتی مبینه، قسمتی شارعه، قسمتی چه، برای اینکه در امت اسلامی یک نفر عربی دان هم نماند که نتواند بفهمد، این (مِنْهُ) رو در اینجا به عنوان کمک در اینجا بیان فرمودن.
اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ وَالْإِيمَانِ وَمَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَوَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَتَرْضَاهُ، وَجَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَلَا تَرْضَاهُ.
وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ
فردا منحل شدا، از شنبه خدمت برادران می رسیم.