جلسه دویست و یکم درس خارج فقه

تیمم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله الرّب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَد مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدا طیبا  

ظاهراً بلکه در واقعه خارجی هم در حوزه های شیعیه و هم در حوزه های سنیه ما یه گروه اقلیت و … به حساب میایم. چون اگر یکی از ماها در جایی قرار بگیره در میان سنی های حوزه دیده یا شیعه های حوزه دیده اگر بشناسند که ما در این گروه هستیم می گن این گمراهه چون استناد به قرآن می کنه. اگر استناد به قرآن گمراهیست اسناد به قرآن هم گمراهیست. خدا ما رو اسناد کرده است به قرآن. و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و در پرتو رسالت ایشون ائمه معصومین علیهم السلام استناد اصلیشون به امام اول قرآن بوده است. ثقل اول. اگر در جریان خارجی جور دیگرست. روی اون جور دیگر فکر بفرمایید. نه روی اینجوری که خداوندمحور اول و اخیر در کل تاریخ اسلامی قرار داده. و این یا قصور است یا تقصیر است که یک انسانی که حوزه دیده به من و شما که استناد به قرآن می کنیم و روی آیات زیاد فکر می کنیم بگن این چنین است. نمی تونن بگن سنی هست ما نه سنی هستیم اونجور و نه شیعه هستیم اونجور. چون رأس سنی ها عمر بود عمر گفت حسبنا کتاب الله و خیلی عمری فکر می کرد نفهمید. چون اگر حسبنا کتاب الله خوب اگر در کتاب الله نمی گه و ما یعتی عن الهوا من هو الا وحی یوحی. من ازین برادر عذر می خوام. یه جمله ای بین الحلالین عرض کنم یه جمله است که من خسته شده بودم. مرحوم آقای بروجردی رضوان الله علیه که به قوم تشریف آورده بودند در درسشون یه مرتبه اوقاتشون تلخ شد و یک چیزی به یک کسی گفتن یه چیزی که در … گفته می شه که ما اون چیزم نگفتیم به شما. شما هم گله نفرمودید ولی من از خودم گله دارم. می خوام گله خودمو بگم. مرحوم آقای بروجردی منزل رفتن یکی از اعلام که الان تشریف دارن از بزرگان علما فرمودند من خیلی با آقای بروجردی ارتباط داشتم وقتی بحث تموم  شد منو فرمودند که بیا. رفتم منزل فرمودن منزل اون شخص کجاست؟ گفتم چی آقا؟ گفتن می خوام برم اونجا. خوب چرا؟ بخاطر اون چیزی که منبر گفتم. آقا منزل شما رو بلد نبودم. من یه چیزی رو منبر گفتم. گفتم آقا نه نو فلان گفت نه باید بریم. رفتیم همین کوچه گذرکان کجا منزلش کجا بود رفتیم در زدیم. در زدیم کسی آمد دم در گفتم به آقا بگو که آقاست. خود آقا اومد بیرون تعجب کرد که آقای بروجردی با اون مقامش با اون منزلتش اومده دم در چیز بدی هم نگفته. خوب اوقاتش تلخ شده چون طرف خیلی متوجه نبود. آقا فرمودن که نخیر تعجب نکن من می خوام اینجا بخوابم تو پاتو رو ریش من بذاری. اخلاقو ملاحظه کنید. تموم شد. من عذر می خوام ببخشید. خوب ببینید. کتاب الله تعالی که اصل ارتکام ما و اصل توجه و استناد ماست آیا ما بین آمریکایی ها و شوری ها روسی ها ملحد ها برویم می گن گمراهه می گن ما مسلمان نیستیم. چطور در میان  مسلمان ها ممکن است به ما بگن گمراهه؟ اینم بحثش شد. حالا بحث در آیه.ببینید. راجع به فلم تجدوا ماءً فتیمموا صعیداً طیبا بازم بحث داریم ما. حتی بحثایی که من در تفسیر ننوشتم. و بعداً در تلخیص فرقان باید که یادداشت کنیم. نقل نیست اما توسعه است و اون اینه که ببینید. ما اضافه بر استفاده ای که از خود آیه مبارکه کردیم روایات متداوله بلکه متواتره ای از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مقداریشو خوندیم و مقداری هم اشاره کردیم که صعید کل ارضه تمام مواد زمینی در هر بعدی از ابعاد و در هر جنسی از اجناسی که باشه. اول خوب در مقابل اینجور نیستش که ما مطلبو یه طرفی بحث کنیم. اگر کسانی فرمایش داشتن دلیلشون عرض می کنیم بلکه اونهایی هم که نفرمودند و ممکن است بفرمایند اونم عرض می کنیم. من در کتاب هیوار همین کارو کردم در تفسیرم همین کارو کردم در اونچه که نوشته ام و بحث کردم همین کارو کردم. مثلا در کتاب جوار که مابین الهیین و مادیین. اون مطالبی رو که مادی ها گفته اند در مقابلش نقد کردیم و جواب دادیم. و اون مطالبی رو که نگفته اند عقلشون نرسیده امکان دارد بگویند اون رو هم ما نوشتیم چون استدلال قرآنی باید مهیمن و درخدمت بر کل دلایل مادی بهائیه و اقبالیه باشه. حالا، در اینجا احیاناً استناد می شد به بعضی از روایات که قید طهور آمده است . جعلت لی الارض مسجداً و طهورا. به این تریتیب یا یه لفظ اضافه ای که دارد عرض می کنم. لفظ اضافه اینه. اولش که جعلت لی الارض مسجداً و طهورا که بحث داره. دوم جعلت لی الارض مسجداً و ترابها طهورا. یا که علی الله لی الارض مسجداً و جعل ترابها طهورا. این نقل شده که این نقل هم بسیاری از برادران فقیه ما ادام الله دلالهم و رحمت الله علی امواتهم استناد فرمودن یا احتیاط فرمودند یا اشبه فرمودند یا اقوی فرمودند یا قبول نکردند حالا. اینی که احیاناً بهش استناد کردن در اینکه بعد اول ما یتمم به عبارت است از تراب. تراب رو هم فرمودن باید خالص باشه چنانکه یکی از اقوال بود دیروز بنده نقل کردم. حالا، می شد به این روایت استناد کرد؟ می خونم دوباره. و بعد مطلب دیگری. مطلب دیگر که نگفته اند و شاید بگویند و ما ازین شاید نقل می کنیم باید بکنیم. و آنچه را که امکان دارد بگویند بر محور منه در آیه عدل می کنیم تا آنچه را که فرموده اند یا می شود فرمود عرض کنیم نقل کنیم ببینیم آیا می شه گفت؟ استدلال میشه کرد یا نمی شه کرد. اما روایات. ببینید بنده اینو نقل کردم در صفحه صدو نود و سه جلد هشتم الفرقان که جزء ششم باشد مائده. در پاورقی. در متن بنده نوشتم که و هل الصعید یختص بالتراب و کما فی بعض ما یرضی عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم اضافة التراب اونیکه معروفه. جعلت لی الارضُ مسجداً و ترابها طهورا. خوب این متنی است که مستفیضا نقل شده. اما اونیکه در پاورقی اشاره تفضیلی دارد. هذا مرضیٌ حمد صلی الله علیه و آله و سلم من طریق اخواننا. اخرجهو ابن ماجر به لفظ. به لفظٍ و مسلم به لفظٍ تراکلها در جلد سوم صفحه سیصد و چهل و نه فیض القدیر. و اخرجه البیهقی المجلد الاول و صحیح منهم و عشر…. بعدة الطرق باالفاض متراقبة منهم جعلت لنا جعلت الارض لنا مسجداً و جعلت تربتها لنا طهورا. این تعبیریست. او جعل ترابها لنا طهورا وغیره. و قد عقد سید المرتضی بهذا الحدیث و هو لا یقعد بخبر واحد. الّا الافراء تصعیدا. اینم صعید میشه. علی صدره کما ارسله المحقق المعتبر و صحیحة ثلاثة. بنده عرض کردم و لکنه لا یکون علی ترابها مقطوع الصدور بانهو لانهو قدر … من طهور من ارض … از طریق برادران سنی از طریق شیعه. و منه فی العلم عن جابرابن عبدالله عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم بسند جلد رواتها اخوانها. بعضیشون عرض شود که اسحاب بودن. ذالک و من طریق اسحابنا صحیح جمیل ابن وراد عن محمد بالحمران عنه ما سأل ابا عبدالله علیه السلام الامام قومی اصابته جنابت فی السحر و لیس معهوا من الماء ما یکفیه بالغسل او یتوعفع بعضهم و یصلی بهم. اینی که امامه وضو بگیره یا غسل کنه و بقیه عرض می شود که خوب ندارن آب. فقال علیه السلام، لا. و لکن یتمم الجنب و یصلی بهم و ان الله عز و جل جعلت تراباً طهوراً کما ما جعل الماء طهورا. حدیث دوم حرف که ندارد اولی هم ندارد در حدیث دوم فرمودن که جعل التراب طهورا کما جعل الماء طهوراً این اثبات می کند که تراب طهوره می شه تیمم کرد ولی نفی حجرم می کند. احتمال بسیار قوی و یا مسلم داریم که تراب افضل ما یتمم بهه مثلا حالا. پس این نفی نمی کند سایر مواد حرثیه را و لاسی ما. سوال راجع به نوعاً تراب بوده کوه نبوده درخت مثلا کم بوده جنگل نبوده منگل نبوده اینها نبوده. اما حدیث اول که یک حدیث بود جعلت جعلت الارض لنا مسجداً و جعل تربتها لنا طهوراً اینو می خوایم بحث کنیم. بلکه تعبیر اول. جعل لی الارضُ مسجداً و ترابها طهورا. اولاً از نظر ادبی اشکال داره این نقد. جعل لی ارض مسجداً و ترابها طهوراً این ترابها به چی ارض می شه؟ جعلت لی ارضً مسجداً. و ترابها یعنی جعل؟ باید جعل رو محدود بگیره. حرثاً … الان قبول کردیم. و جعلت ترابها طهورا. ما سوال می کنیم. آیا طهور از عقل چند بعد داره؟ ماءً غیر ماء. آیا آب بیشتر طهور است یا غیر ماء خوب ماء. پس چطور می شود رسول الله صلوات الله علیه فرموده باشند که جعلت لی الارض مسجداً و ترابها طهورا. بابا آبم که داره. بابا در طهور بودن از خبث بله؟ چی گفت؟ شما دارید می گید. پیغمبر نفرمود. جعلت لی الارضُ مسجداً و طهورا. الارض جعلت مسجداً در اون متن قبلی و طهورا نفسهم. جعلت لی الارض مسجداً و ترابها طهورا. ما سوال میکنیم. مگر نمی توان قاعده به فرمایش رسول الله آیا قاعده طهور بودن زمین بعد اولش آب نیست؟ که هم طهور از خبث است هم طهور از نجس است هم طهور از حدث است. بله؟ بله درسته همینطوره. درسته اما بله توجه بفرمایید اما جعلت لی الارض مسجداً و ترابها طهوراً ارض مسجد است کل ارض. ولی این خیلی … در سنت رسول الله صلوات الله علیه از طریق شیعه و سنی مسجد بودن ارض از لحاظ نماز خوندن بله ولی از لحاظ سجده کردن قید داره اگر مأکول و ملبوس نباشد. بله؟ اما راجع به دومی که ما یتمم به باشد اصلاً نه در کتاب و نه در سنت قید هیچ ندارد. کما اینکه قبلاً بحث کردیم و ملاحظه خواهید فرمود. حالا ایراداتی که به این عرض می شود ترابها ما داریم. که یا ترابها به عنوان اول مصادیق طهور مائی طهور غیر مائی اونم. یا نه جعله. جعل است و ما توجیه کنیم نمی گیم جعله. توجیهش اینست که اینی که فرمود ترابها در بعد تراب. این دو تا اگر قاعده ما کاری نداریم از نظر معنوی آیا ارض که طهور است به طور متلق طهور است بعنوان ذائقه طهور است طهور بودن ارض اول بوسیله ماء است و بعد بوسیله غیر ماء است؟ پس چرا داریم ترابها اونوقت؟ پس ترابها در کجا ذکر می شه؟ ترابها در طهوریت غیر مائیه. مگر پیغمبر بزرگوار خواستن طهوریت غیر مائیه بیان کنن؟ طهوریت مطلقه رو دارد بیان می کند. کما اینکه مسجدیت مطلقه را بیان می کند. مسجدیت مطلقه ارض دو بعد دارد. یک بعدش نماز خوندن یک بعدش محل سجده. اینو به طور مطلق فرمودن. قیدش هم در سنت ذکر شدست که الّا المأکول و ملبوس. این که به طور مطلق بعنوان ضابطه ذکر شده است دوم است. و طهورا و طهورا همش آبش طهوره از حدثه از خبثه از نجسه و غیر آب از خبثاً ترابها در اینجا … عرض شود غلط است بعنوان بیان ظابطه حتی بعنوان. بله؟ چی؟ خوب ما که تعریف نمی کنی که ما که مقلد فقه نیستیم مقلد کتاب و سنتیم. اجازه بدید مقلد کتاب و سنت باشیم. نخیر نیست. از خودشون سوال کنید به ما چه ما وکالت نداریم ما وکالت کار خودمونو می کنیم. حالا. جعلت ارض مسجداً و ترابها طهورا یا ترابها حمل می شود در بعد سوم. بعد اول ماء است. ماء. و بعد دوم کل الارض می شود. کل الارض در بعد دوم ترابه بعنوان مصداق سوم از مصادیق طهور اونم طهور هروقت بگیم کف پاتون اگر نجس باشه چه روی سنگ راه برید چه روی شن راه برید چه روی خاک راه برید همه فقهای اسلام سنتاً و شیعتاً می فرمایند که اشکال نداره. پس این رفت کنار. آیه. رو آیه از نظر ادبی یه مقداری صحبت کنیم مقدمه ای دارم من. ببینید اگر در قرآن شریف موضوع کلی ذکر شود و این موضوع قید داشته باشد آیا افسح و ابلغ نیست که مقیداً ذکر شود این موضوع؟ نه مطلقاً که بعداً فکر روش کنیم. قرآن زیاده گویی دارد؟ نه اگر چنانچه چنانچه تراب فقط، فقط تراب الارض موضوع … تیمم بود عرض کردم می فرمود که فلم تجدوا ماءً فتیمموا تراباً طیبا. خوب تراب با صعید حروفش چارتاست. تراب چارتاست صعیداً چارتاست خوب چرا صعید مطلق رو ذکر فرمود و تراب مقید رو ذکر نکرد که بعداً گرفتار بشیم آیا قید دارد یا قید ندارد؟ اولاً یکفیهم انا عندالله علیک الکتاب یسری علیه. بله. توجه می کنید؟ حالا. در اینجا قرآن شریف اولاً ثانیاً ثالثاً رابعاً به عدد نمی خوام زیاد کنم هر کدوم استقلال دارد در دلیل. اولاً اگر مراد از ما یتمموا جواز است، نه رجحان، ما یتمموا به جواز است اگر مراد خصوص تراب بود می فرمود فتیمموا تراباً تیبا. خوب چرا باز تر گفت؟ که بعد قید بزنه؟ حتی اگر می فرمود که فتیمموا صعیداً طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم من غباره. که از غبار می فهمیم مراد از صعید ترابهم هم غلط بود. غلط بود مثل اینکه بنده از شما دعوت می کنم در منزل خودم. اول می گم در خاور میانه است بعد می گم فلان جا. چرا اول گفتم خاور میانه است؟ جنونه اصلا. یعنی چی پر گویی می خواید بکنید؟ پرگویی اونم انقدر غلط غولوط نمیشه. در قرآن شریف که اخلص بیان و الخص بیان است و ابین بیان است اولاً بفرماید صعیداً بعدا یک قید بود قیدم نزده. بعداً بیاد قید بزنه فامسحوا بوجهکم و ایدیکم من داره اگر می فرمود من غباره که از من غباره بفهمیم که مراد از صعید ترابه. اینم غلط بود ولی این غلطم نداره. فرمود فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم به. ببینید در آیه نساء منه نداره. کسی احتمال بدد که ما احتمالاتی که ممکن است بدن. چون آخه رو قرآن که زیاد کار نمی شه. ما از به نیابت برادران دیگر فقیه که احتمالشو ندادن و روی آیه هم توجه نفرمودند ما از طرف اونها احتمالاتو عرض می کنیم آیا این احتمالات قابل اینست که استدلال باشد یا نه. بله. ملاحظه کنید در اینجا می فرماید که سوره نساء یا ایهاالذین آمنوا لاتقرب الصلات و انتم ذکات حتی تأملوا ما تقولوا و لا جنُبَ من اونو نگفتم که زیاد صحبت بشنوما. و لا جُنُبَ الی هذه سبیل حتی تغتسلوا و لا جنبً الّا هذه سبیل حتی تغتسلوا و ان کنتم مرضی او علی سفرٍ او جاء احد منکم من الغائط او لمستم من النساء فلم تجدوا ماءً فتیمموا صعیداً طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدکم. منه نداره. منه نداره چی می فهمیم؟ می فهمیم که صعیدصعیده. صعیدی که غبار داره نیست. یا وقتی که دست میندازید روی خاک غبار می شینه رو دست و بعد غبارو بکشیم به عرض می شود که صورت و دستها. این منه نداره. خوب وقتی که منه نداره پس ما از آیه نساء این مطلب رو خوب استفاده می کنیم. آیه نساء هم آیه مدنیه است. آیه مائده هم آیه مدنیه است. ممکن است آیه ای از آیات مائده آیه دیگری را که قبل از مائده نازل شده یا در مدینه یا در منوره مدینه منوره یا مکه معظمه نقض کنه ولی اینجا اینطور نیست. چطور؟ ببینید اگر خداوند متعال بخواد در آیه مائده نقض کند آیه نساء را منه دیگه کافی نیست. پس چی باید بگوید. باید از اولاً صعیداً نگه. باید بفرماید که فتیمموا تراباً طیبا. حالا فرض کنیم اشتباه گفت. بر فرض محال. فرض کنیم بر خلاف فصاحت و برخلاف بلاغت و برخلاف تقید صعید به جای اون مضیع که تراب است فرمود صعیداً اما اگر بخواد این صعید را تقیید کند به تراب با منه می شه تقیید کرد؟ نه بیست تا احتمال در اینجا هست. من تفسیر دو سه احتمال نوشتم در پاورقی بیست تا احتمال در اینجا هست ببینید. فلم تجدوا ماءً. فلم تجدو ماءً. فتیمموا صعیداً طیبا. فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه. بیست تا احتمال حداقل حالا ببینید. من. من مگر پنج تا معنای رسمی ندارد؟ معنای فقه نه ها. ما می گیم منَ عرض می شو که من الی ندارد الی داریم من نداریم. ولکن من پنج تا معنی رسمی دارد. ابتدا. انتشا. جنسیت. بعضیت. بیان. مگه این پنج تا نیست؟ شما که به ادبیات نزدیکترید. این پنج تا معنی را حداقل من دارد. این پنج تا. حالا. پس این من در اینجا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه این منه احتمال اینکه از هم معنایی دارد. این یک پنج رو ضرب در دو می کنیم. چرا؟ برای اینکه فامسحوا وجوهکم و ایدیکم منه ضمیر منه به صعیداً برمی گردد یا به تیمم برمی گردد که مستفاد است از تیمموا یه به ای تیمم به بر می گردد که مستفاد است از تیمموا. دو مرجع در اینجا هست. یک مرجع قبل است و یک مرجع بعد است. مرجع بعد ببینید فتیمموا صعیداً طیباً فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه. خوب فتیمموا صعیداً طیباً فاسمحوا بوجوهکم منه این به دلیلی دو مرجع صاحب احتمال تر است. یک مرجع که به صعیداً بر می گردد که مخدول است در این جمله و اقرب عرض می شومد که مرجعینه. احتمال دیگر اینست که به نتیجه تیمموا که اتیمم یا نتیجه دیگرش که ما تیمم به است به اون بر می گرده. پس دو احتماله. اون پنج تا معنای منه ضرب در دو احتمال می شود ده تا. پنج تا ضرب در دو تا می شود ده تا. حالا در این ده تام فامسحوا این فا یا فای تفریع است یا فای بیان است. بله؟ یا این فا می خواد بیان کند حالا که تیمموا صعیداً طیبا خوب چجوری؟ فامسحوا بوجوهکم و ایدکم منه. یا فای تفریعه ده ضرب در دو بیستا. در این بیستا احتمال چه کنیم؟ ببینید. یک جمله دارد در نهج البلاغه امیرالمومنی صلوات الله علیه به ابن عباس که از مفسرین بود. می فرماید که البته یه جملش قبوله یه جملش قبول نیست اونیکه قبوله حالا. ان القرآن حمّال الذو وجوه و حملهو الی احسن الوجوه. وجوهی را از نظر ادبی و معنوی آیات عرض می شود که تحمل می کند. اما حمل بر کدوم وجه است؟ حمل بر احسن الوجوه. چرا؟ برای اینکه قرآن در بعد فصاحت و بلاغت در بالاترین قله است. ما باید حمل کنیم بر احسن الوجوه. احسن الوجوهی که یه مرتبست که چند وجه است احسن است حسن است عرض می شود که و همچنین خوب ما احسن الوجوهو می گیریم. و وجه احسن نمی گیریم. یه مرتبه نه. وجه حسن با وجه احسن منافات ندارد. هم وجه حسن مراد باشد هم وجه احسن مراد باشد منافات ندارد. احسن الوجود جمع بین حسن و احسنه. اگر انسان جمع بین حسن و احسن بکنه بهتره؟ یا فقط احسنو بگیریه؟ اگر به شما عرض می شود که دو تا مال در اختیار گذاشتن یکی احسن یکی حسنه مخیر کردن یا هر دو رو بگیریم یا یکیشو. یا هر دو رو می گیریم یا یکیشو. یکیو می گیریم احسنه اگه هر دو هردو رو می گیره دیگه. حالا در اینجا این وجوه بیست گانه اینجا یا وجوه چند گانه جای دیگر از چند حال خارج نیست. یا این وجوه بین حسن و احسن و سیع و افسحه. سیع و افسح که میره کنار. اگر حسن و احسن از لحاظ لفظی و تنافی دارن احسن رو بگیرید برای اینکه متنافیین نمی توانند مراد باشند. متنافیین ابعادی که خواهیم عرض کرد مثل قرو. اما در جایی که یکی فقط مراد است دیگری مراد نیست نمیشه دلیل اینکه دو تا می شود مراد باشد. یه مرتبه حسن و احسن با هم جمعشون می شود ما حسن و احسنو هر دو رو می گیریم و احسن الوجوه هر دو رو. یه مرتبه نه. حسن یک معنا می دهد احسن معنای مجاز می دهد. حسن موضوع رو تقلیل می کند احسن توسعه می دهد یا به عکس در اینجا ما وجه احسنو می گیریم و وجه حسن را که مراده با وجه احسن است میره کنار. حالا در اینجا. ببینید فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه. این منه با ضمیرش که هاست جمعاً بیست احتمال دارند. در میان این بیست احتمال یک احتمال اونم روی بعضی از جهات این حرف را تایید می کند که مراد تراب است. چی؟ فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه ضمیر برگردد به صعید این یک. فا فای تبیین باشد. یعنی اینطور که فلم تجدوا ماءً. چه کار کنیم؟ فتیمموا صعیداً طیبا. چجور؟ اینطور که دارم می گم. فاسمحوا. فای تبیین. پس مسح کنید بوجوهکم تبعیضه. و ایدیکم تبعیضه. ایدیَکم نیستش که. فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم چجور؟ منه. یعنی من الصعید. منه تبعیض ضمیر بر می گردد به صعید. یه منه تبیین. ببخشید اینجا فا فای تبیین و منه من تبیین. اون یک احتمال از این بیست احتمالی که فا فای تبیین باشد که ما چجور تیمم کنیم و من من تبییض باشد. پس اینطور می شه فلم تجدوا ماءً آب نیافتید. با اون یافتنی که حالا عرض کردم فتیمموا یعنی فتغسلوا. صعیداً طیبا. صعیداً طیبا این صعید چیه؟ صعیدی که منهُ درش معنا داره. چطور؟ برای اینکه ضمیر اگه به صعید برگرده، پس از صعیددر کیفیت تیمم در بیان کیفیت یتمم که فامسحوا که فای تفریع است پس مسح کنید بعضی وجوه را و بعضی ایدی را منه که من من تبعیضیه باشد یعنی بعض صعید را. این بعض صعید را بمالید به صورت ها بمالید به دست ها. این در صورتی که خاک باشه. اگر خاک نباشه به سنگ باشه بعض از سنگ به دست ما می چسبه؟ به درخت به مس به آهن به نوره به نوره اینا که علیق ندارد و درش غبار ندارد می شه؟ نه. این یک احتمال. حالا عرض می کنم حالا داریم عرض می کنیم. این یک احتمال در بیست احتمال اونم خرابه ببینید. این یک احتمال در بیست احتمال اونم خرابه چطور؟ اولاً در میان این بیست احتمال آیا اون احتمالی که ناسخیست و موافق است با آیه نساء رو باید قبول کرد؟ یا اون احتمالی که ناطقیست. مگر نه اینست که در نسخ قطعیت شرطه. همونطور که منسوخ باید بدانیم هست و معناش معلوم باشه ناسخ هم باید نص باشد اول. این چه نصی است که بین بیست احتماله؟ اونم احتمال مرجوحه. حالا همین احتمال مرجوح که بین بیست احتمال است من عرض می کنم ببینید می تونید بپسندید یا نه. اونم می تونید بپسندید. حتی در میان احتمالاتی که توجه کنید. حتی در میان احتمالاتی که امکان داشته باشد امکان اصل دلالی داشته باشد اون هم به چند بعد نمی توانیم بپذیریم. بعد اول بعد اول اینکه اگر خدا می خواد قید بزنه که از تراب داریم چرا صعیداً گفت؟ می گفت تراب. تراب فتیمموا صعیداً طیبا. فتیمموا تراباً طیبا. خوب این تراباً طیباً می گفت. چرا نمیاورد که در هیچ احتمالی یک احتماله اون یک احتمالم خرابه. چطور خرابه؟ ببینید رو این احتمال از بیست احتمال که من تکرار می کنم بیست احتمالو در اون دو ضربی که کردیم تکرار نمی کنم. پنج ضرب در دو و ده ضرب در دو که این می شود بیست احتمال. این بیست احتمال یک احتمالی که در اینجا می توند تراب دربیارد از صعید چیه؟ این است که فلم تجدوا ماءً فتیمموا صعیداً طیبا چون مراد از صعید تراب است که قیدی آورد قبلاً که قیدی که بعد میارد یا نقض کند آیه نساء را که منه ندارد و یا نقض کند صعیداً را اینجا یا تقلیل کند این جمله صعیداً رو در آیه مائده یا نقصه یا تقلیله دیگه. یا می خواد نقص کند صعیداً را بگد نخیر تراب. بلافاصله نقص کند. آقا قبلاً می گفتش که همه انسان ها بعد بلافاصله گفت زید فقط. خوب از اول بگو زید. چه مرضیه؟ اینجا از اول اگر مراد تراب بود می گفت فتیمموا تراباً طیبا فرمود صعیداً. پس صعیداً در نقض … ثانیاً. ثانیاً در این یک بیستمه. اونایی که اختلال می کنن دارم عرض می کنم. از طرفی کسانی که به ترابها طهوراً استدلال می کنن و منحصر به تراب می کنن در بعد اول اینجا هست. ببینید فتیمموا صعیداً که تراباً. بعد می گیم که این اشکالی که کردیم اصلاً می ذاریم کنار. که صعیداً ترابه. فتیمموا صعیدا ً طیبا. چجور؟ فامسحوا  بیان. فامسحوا دارد کیفیت رو بیان می کند. پس مسح کنید بوجوهکم. می گد که منه. یعنی بعضهم. مراد از منه اینست که صعید یعنی تراب. خوب مگه همه تراب ها غبار داره؟ آقایون همه خاک ها غبار داره؟ بعضی از خاک ها غبار دارد خاک عربستان و مربستان ول کن. بعضی از ترابها تازه بارون اومده و مقداری خشک شده تراب این خاک ندارد پس علوق ندارد. اینم قید دوم. که اون بیست تا می شه چهل تا. قید دوم اینست که اینجا منه یا من الصعید که اون صعید ترابه و اون ترابی که ازش چیزی به دست می چسبه اون چیزی که به دست می چسبه به صورت و به دست ها بمالید این یک قید است. دوم مطلبی که اصلاً هیچکس هیچ فردی نمی تواند ولو هر قدر کج سلیقه باشد در ادبیات و در معانی نمی تونه قبول کنه. ماسح چیه در اینجا؟ ممسوح چیه؟ ماسح خوب باید دست باشه ممسوحم باید پیشانی باشد که باید وجه … حالا در اینجا. روی این احتمال یک بیست فامسحوا بوجوهکم یعنی فامسحوا بعض وجوهکم و ایدیکم یعنی بعد ایدیَکم که نیست. فامسحوا بعض وجوهکم و بعد ایدیکم منه. یعنی بعض از تراب. بعض از ترابی که غبار داره. خوب بعض از ترابی که غبار داره چکار کنیم؟ یعنی زمین رو بمالیم زمین خاکی رو بمالیم رو صورتمون؟ اینطوریه دیگه. فامسحوا بعض وجوهکم و بعض ایدیکم بعض تراب الذی لی غبار. خوب بعد از ترابی که می فرماید یعنی یک کیسه خاک تیمم برداریم بمالیم به صورتمون و دستامون اینو کسی قبول نمی کنه. خوب برادران عزیز ما که از جانب شما نیابتاً حالا بدون نیابتم داریم عرض می کنیم این یک از بیست احتمال این یه دونه احتمالم اصلاً هیچ کاری نمیشه کرد. تازه اگر خداوند بخواد تقیید کند صعیداً رو یا بخواد نقد کند صعیداً رو. جای تقیید … اولاً جای نقد … اولاً ناطق باید نفع باشد اونم در جایی که نفع امکان داشته باشد در جمله قبلی بگد که صعیداً بعد بگد منه. یعنی مراد از صعید یک چند صدم زمین است. خوب اینکه نمی شه که. بخواد تقیید کند بخواد نقض کند اولاً اینجا جاش نیست. اولاً مقیدا ًذکر می کرد. می فرمود که تراباً طیباً. ثانیاً اگر بخواد اگرم قبول کنیم این اشکالو نکنیم و این منه بخواد نص کند یا تقیید کند منه که بین بیست احتماله. بین بیست احتمال این یک احتمالشم که اصلح احتمالات است این هم باز نمی تونه کاری انجام بده. دمروی وسیعه. میگه به جای اینکه من دست را که به زمین زدم به خاک زدم بمالم به صورت و دستهام فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه یعنی بعض از تراب الذی علیه غبار. تازه بعد از تمام این حرفا که جون آدم در میاد ملاحظه می کنید؟ بعد از تمام این حرفها اون روایات که می گد اگر شما به خاک تیمم کردید دستتونو لمس کنید یعنی چه؟ یعنی پس الان غبار لازم نیست. لزومی ندارد که غبار را به صورت و ستهامون بمالیم. اگر لزوم داشت که به صورت و دستها بمالیم لازم بود که بر تراب و خاکی که علوق دارد و عرض می شود که گرد دارد بر او. حالا که اینجوری این روایتم که نقض می کند. و بعد در کل روایاتی که لفض تراب دارد ندارد خاکی که گرد و غبار دارد نه خاک ممکنه خاک خشت باشد. مگه خشت گرد و غبار داره؟ ممکن است خاک آجر باشد بعضی برادران عزیزمان مثل آقای خمینی می گند به آجرم تیمم کنید سجده هم بکنید مثلاً. خوب بنابراین هرجاشو بریم مطلب خرابه. پس بر می گردیم به اول مطلب. الحق که ما قال ربنا سبحان تعالی که فلم تجدوا ماءً فتیمموا صعیداً طیبا بعد فامسحوا بوجوهکم و ایدکم منه. مطلب دوم چجور تیم کنیم؟ اینو شما می گید. در مقابل ما همه چیز. اینو شما می گید درمقابل ما همه چیز زمینیه . شما می گید. رسول الله که نفرموده خدا هم نفرموده. عجب حرفیه. من سیاق بلد نیستم شما بخونید من سیاق بلد نیستم. نمیشه سیاق بابا سیاق می گه هرچیزی که غیر از مستراحه. چی میفرمایید؟ چون این صعیداً در مقابل غائطه. این مطلب اول. مطلب دوم. عرض می کنم من اعتراف دارم شما فاضلید و شما تخوب می فهمید اما فهمتونو تابع شهرت نکنید. نمی شود این حرفو زد. خوب بعدش. ما در تیمم یخورده بحث داریم با فقهای عزیز اسلام. آیا تیمم از وضو و غسل یکسان است؟ آیا تیمم از بدل از وضو یه مرتبه بزنید زمین بعد پیشانی و دستها و بعد تیمم بدل از غسل که جنابت … دو مرتبه بزنید؟ ما هم از آیه درمیاریم که یه مرتبست هم از روایات. چطور از آیه. آیه فرمود فتیمموا صعیداً. تیمموا صعیداً جنس زدن دست به زمین است یا تعداد می فهمیم. اگر به شما گفتن خونه زید برو دو تا می فهمیم؟ خوب یه مرتبه رفتیم دیگه مگر اینکه دلیل داشته باشد دو تا بریم. قرآن شریف فرمود فتیمموا. نفرمود فتیمموا تیممین به جنابه فی الغسل یا تیمم واحد. نه. قاعده است. فتیمموا صعیداً طیبا یعنی فتقصدوا صعیداً طیبا.این تقصدوا در غسل است در وضو یک جوره؟ نه بابا غسل و وضو هر دوش بحثه در اینجا.فرمود او جاء احدٌ منکم من الغائط که وضوع او لمستم من النساء که غسل. لمستم من النساء که بعد ذکر شده بعد فرمود فلم تجدوا ماءً فتیمموا صعیداً طیبا. این فتیمموا صعیداً طیبا جنس زدن دست به صعید طیب در یک مرتبه کافیست یا نه؟ خوب بله جنس در یک مرتبه صدق می کند. بعد فامسحوا بوجوهکم چشم. و ایدیکم منه. ایدیکم هم تبعیضه مثل باب وضو نیستش که فرمود فامسحوا به رئوسکم و ارجلکم. ارجلکم که نیست ارجلکم. در اینجا فامسحول به رئوسکم و ایدیکم. اون ایدی در باب وضو تبییض می شه. اون وجوه در باب وضو تبییض می شه در سنت قطعیه بعض وجه که پیشانیست و بعض یدین که الی ذنبین است. حالا این از نظر قرآن که فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه. روایات. در روایت از افراد عدیده. حالا روایات. نخیر در روایتم … نیست. ببینید. بله؟ آها احسنت. از بالا خوب فرمودید من یادم رفت بگم. ایشون می فرمایند که این آیه تیم در سوره نساء آمده در سوره مائده هم اومده. چرا در سوره مائده اضافه داره. دو تا اضافه داره. یک اضافه راجع به وضوست که در آیه نساء وضو ندارد و در آیه مائده وضو دارد. این اضافه اضافه اصلیست. یک اضافه هم اضافه تبیینی است. اضافه تبیینی چیه؟ منه. منه اضافه تبیینی است. خوب شد فرمودید که من اینو عرض کنم. ببینید کسی بیاد بگه که فتیمموا صعیداً طیبا. اما بعضیا مثل بنده کندن نمی فهمد که حتماً باید دست زد می گه قصد کنیم. ولی باید بهش گفت بابا تیمموا تغسلوا. تغسل یعنی دستتو به زمین بزن نه فقط خیال کن. خداوند برای اینا که مثل بنده کندن می گد منه. یعنی چی؟ یعنی تیمماً صادراً من الصعید. صادراً من تخصص الصعید. صدور از تخصص صعید صدور خیالیست صدور عملیست. یعنی باید دست بزنید به زمین بعد به صورت بعد دستها رو مسح کنید. نه اینکه بگد که بله بنده وضو نمی تونم بگیرم و غسل نمی تونم بکنم بنابراین قصدمی کنم یک خاک پاکی رو در ابرقو یا همینجا فقط قصد می کنم. می گه نه منه. چون سوره مبارکه مائده هم عنوان ناسخیت دارد هم عنوان تحرمیت دارد. فلذا در آیه تحریم حُرِّمَتْ عَلَيْکُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ بعد و المنخنق … وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ. ببینید اینا تبیینی است. تبیین مصادیقی که بعضی ها کندن نمی فهمن از آیات ثلاثه قبلی که مکی و مدنیست. در اینجا در آیه عرض می شود که مائده یک منه اضافه داره یک فاغسلو وجوهکم و ایدیکم که وضوست. وضوست که عرض می شود تبیین و تشریع حکم وضو اصل وجه الخاص که قبلاً وضو نبوده که قبلاً صحبت شد دوم فتیمموا صعیداً طیبا فامسحوا که این تفریع می شه نه تفریق یعنی بعد از اینکه دست ها را به خاک زدید بعد چه کنید؟ فامسحوا بوجوهکم و ایدکم منه. یعنی اون مسحی که صادر باشد از تیمم صعید نه خیالی باشد. صدر یک جریان واقعیست یعنی دست ها را به زمین بزنید بعدم بزنید به پیشانی ها و دستها پس می بینیم در اینجا حالت تبیین داره. عرض می شود که اگر درست فکر کنیم خوب می فهمیم. اوناییکه نادرست فکر می کنن رسول الله بیان فرموده براشون و لکن چون قرآن کتاب حدوده و سوره مائده آخر السورة المدنی است و بنابراین در اینجا بعنوان … اون کسانی که از منه می خوان نسخ یا تقیید بفرمایند یک بیستم یک چندم در یک بیستمه و این ناسخ است و نه مقید بلکه چیزی که در اینجا ثابت بشود در اینجا مبین است فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه یعنی صادراً من الصعید. صادراً من تقید الصعید. این عرض می شود که مسحی. ببینید این مسح دو مرحله است یه مرحله است که به صعید می زند مرحله دوم من الصعید که پیشانی و دستها. این منه مقام تبیین ضروریست مقام تبیین اصلی دارد که اگرم نبود مطلبی نبود ولیکن چون سوره مبارکه مائده سوره ایست که قسمتی از آیات نسخه قسمتی مبینه قسمتی شارعه قسمتی چه برای اینکه در امت اسلامی یک نفر عربی دان هم نماند که نتواند بفهمد این منه رو به عنوان کمک در اینجا بیان فرمودن

الهم شرح صدورنا به نور علم و ایمان و معارف القرآن العظیم اسلام علیکم. فردا منحل شدا از شنبه خدمت برادران می رسیم.