جلسه دویست و هشتاد و چهارم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (زکات)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد

اسلامیات ما عمدتاً ضوابط و قواعد کلِّیه است، یا فطریه و عقلیه به عنوان ترجیح و یا احکامیه است که عقل ها و فطرت های انسان ها نمی توانند اون ها رو دریافت کنند. ما در هر جریانی باید اصلی و یا اصل هایی در نظر بگیریم، تا در فروع متفرعه بر این اصول، نگران و حیران نباشیم. باید حساب کنیم که اصل الاصول اسلام و اسلامیّات ما چیست و یا کیست؟ دو چیز است که راجع به این دو چیز، ما باید درست حساب کنیم. کتاب الله است و رسول الله است. چون ائمه معصومین علیهم السلام، از روات معصومه عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستند. هرحکمی که در این اصالت دوگانه، برای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، از نظر عقیدتی و معرفتی ثابت شد، به موازاتش برای رسول نسبت به ائمه علیهم السلام، نیز ثابت است و لو در بعد دوم. به جای اینکه ما در روایاتی و آیاتی إنْقُلتْ و قُلْتْ هایی بکنیم که این روایت و یا این روایات چنین است، بنابراین آیاتی که در این زمینه است، چنان است، ما باید قدم اول را درست و استوار برداریم. این دو اصل اصیل اسلامی ما به عنوان آخرین دین و تمام شریعت، باید درست مورد مطالعه و بررسی قرار بگیرد. آیا در این دو اصل، اصالت با کتاب الله است و رسول الله فرع است؟ یا اصالت با رسول الله است و کتاب الله فرع است؟

یکی از امتیازاتی که در اسلام و اسلامیات ما هست، این است که اسلام و اسلامیات ما، ابدیت دارد الی یوم القیامه الکبری و لازمه این ابدیت، این است که رسالت اسلامیه، علی طول الخط، از آغازش و تا انجامش، دست نخورده بماند که مردم با بیّنات اون، آشنا بشوند، با اصل و فرع اسلام . آیا ما کتاب الله را با رسول می شناسیم؟ یا رسول را با کتاب الله؟ از اول و تا آخر. اگر واقعا ما کتاب الله را بر محور رسول بشناسیم، الان نه رسول میشناسیم، نه کتاب. چون رسول تشریف ندارند. ایشون بیست و سه سال مشغول دعوت آخرین رسالت بودند و بعدا به جوار رحمت حق سبحانه و تعالی پیوستند. آیا بعد از فوت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، این حجت بالغه اسلامیه الهیه، انقطاع یافت؟ و مانند سایر شرایع الهیه که با رفتن موسی ها، تورات ها رفتند، مگر موسی هایی به دنبال موسی بیایند، مانند هارون و مانند سلیمان و مانند داوود و غیر و غیر که هر یک، اصحاب وحی و اصحاب رسالت ها و نبوت ها بودند و این ها می توانستند با اثبات نبوت های خودشون، اثبات کنند استمرار نبوت و تورات موسی ها و عیسی ها علیهم السلام رو. اما بعد از انقطاع وحی، به انقطاع حیات ظاهری رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، دیگر رسول الله، خودش حجت نیست. اگر دیگر رسول الله خودش حجت نیست، چون خودش نیست و کلمات مخلوطه ای از آن حضرت نقل شده است که صددرصد نیست، اگر قرآن حجت اصلیه و بالغه الهیه نباشد بعد از مرگ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، ما هیچ حجتی اصلا نداریم. چرا مسلمانیم؟ روی این اصل و روی اصل زمان خود رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، آیا ایشون که ادعای نبوت کردند، آغاز ادعا با چه بود؟ و آخرش چه بود؟ و میانگین ادعا چه بود؟ در این مثلث، رسالت رسول الله را تذکیر می کردند، یا اهل کتاب و یا  مشرکین به وسیله قرآن. اینجور نبود که قرآن را به وسیله محمد بشناسند، محمد را به وسیله قرآن می شناختند و چون این محمد صلوات الله علیه حامل این قرآن بود و این قرآن در جای دیگر نبود، نه به طور مشخص و نه به طور مخلوط، این مطلب بارز و روشن شد از برای مرسَلٌ علیهم و مکلفین حاضر در اون زمان که این شخص ارتباط خاص وحی با حضرت اقدس الهی دارد و اگر ندارند این سخنان از کجاست؟

تفاصیل مطلب رو نمیخوام عرض کنم، مقدمه ای است برای عرضی که امروز میخوایم بکنیم و مکّرر داریم. که ثَبت العرش، ثم النقش. پس ما قرآن را با رسول الله نمیشناسیم، بلکه رسول الله را با قرآن میشناسیم. قرآن هست که به ما معرفی می کند خدا هست، رسل هستند، آورنده اش رسول خاتم است، احکام هست. و اگر قرآن چنین دلالتی نمی داشت، رسول از کجا اثبات میکرد رسوله؟ چون رسول اسلام، معجزات بصریه که نداشت، بالای سر شماست ﴿أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ﴾ [العنكبوت: 51] این کفایت در کل ابعاد است. بعد اول، اثبات اینکه این رسالت که به وسیله خاتم النبیّین آمده است، رسالت الهّیه است. چی کافی است و کدام دلیل وافی است که اثبات کند این مطلب را؟  أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ، أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ. این کتابی که خواندنی است، فقط دیدنی نیست مانند اژدهای موسی و عصای موسی و چنین و چنین. این خواندنی است. با خواندش فهمیدن و با فهمیدنش معتقد شدن و بعدا متخلق شدن و به کار بستن. پس ما در این دو بعدی که اسلام و اسلامیات ما دارد، اولا و اخیراً. اونی که راس الزاویه است و محور است و اصیل است و اصل های دیگر را ثابت می کند، کتاب الله است. با کتاب الله، ما رسول الله را میشناسیم. بله، بعدا هم رسول الله که ثقل اصغر است و کل عقلش و فهمش و ادراکش و عملش و اخلاقش و عقیده اش، کتاب الله است، ایشون مجمع الثقلینه. اما وقتی مجمع الثقلین تشریف بردند، چه؟ اون وقت، رسول الله را با چه بشناسیم؟ اون وقت اسلام رو با چه وسیله ای ما بتوانیم بشناسیم؟ آیا با تقلید از دیگران؟ خب مسیحی ها زیادترند. یهود هست، مسیحی هست، زردشتی هست، گاو پرست هست، خر پرست هست، همه چی پرست هست. اگر به اکثریت بخوایم حساب کنیم که هیچ. و هیچ در هیچ است در تمام ابعاد. حتی در جو اسلامی ما که اکثریت و محور و مَناط نیست. پس قرآن، اصل است و رسول الله فرع است. قرآن منهای رسول الله هم اصل است و رسول الله منهای قرآن، هم فرع است. اما رسول الله بعلاوه قرآن، جمع بین اصل و فرع است. اما این مجمع الثقلین که جمع بین اصل و فرد است که همیشگی نیست و همگانی هم که نیست. اونی که همیشگی هست و باید باشد، الی یوم القیامه و همگانی است و تازه است {09:39}است. کهنه نمی شود، از دست دیگران لازم نیست بگیریم. هست و هست مِنْ دونِ خِلافٍ و مِنْ دون شَکٍّ، قرآنه. و لذا بارها توجه فرموده اید برادران. مثلا در سوره مبارکه یس، ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ، عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [يس: 2-4] یک دلیل است قبل و بعدش، دو مدعّا. این دو مدعا را مترتّباً این یک دلیل ثابت می کند. وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ،  قسم در فقدان دلیل نیست. قسم به خود دلیل است. مهم ترین دلیل بر یس که یا سامَعَ الوحْیِ نبوت، و مرحله بالاترش که إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ، عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ که بالاتر از وحی نبوئت است که وحی نبوت و رسالت است، این دو مرحله تدرکی وحی، با چی ثابت می شود؟ اتصال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، در تمام آنچه را که می گوید و میفهمد و انجام می دهد و دعوت می کند، اتصالش صد در صد به وحی با چی ثابت است؟ با این قرآن. إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ، عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ مرحله بعد است. یس که یا سامَعا للوحْیِ است، مرحله اول است. سماع الوحی رسالت آورنیست، نبوت آور نیست، نبوئت آور است که مخبر بالوحی است و بعد از نبوئت، رسالت است و فوق رسالت، نبوت است که إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ، عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيم، چیزی که در این مین، ثابت می کند این دو مرحله تدرجی را، وَالْقُرْآنِ الْحَكِيم.  قرآن بِحِکْمَتِهِ. حکمت قرآن، محکم بودن قرآن، در تمام ابعاد ظاهری و باطنی اش، لفظی و معنوی اش و در تمام جریاناتی که دخالت کرده است و نظر به کل مصالح مکلفین علی طول الخط دارد، این حکمت قرآن است که ثابت می کند این مطلب را.

روی این اصل، اگر ما قرآن را اول بشناسیم، بعد رسول و رسولیّین را بشناسیم، اونوقت در روایت آزادیم. اون وقت گیر نمیکنیم در عَفَی رسولُ الله عَمَّا سَوا ذَلِکْ. بحث نمی کنیم. اینکه عَفَی رسول الله عَمَّا سَوا ذَلِکْ، بیاریم در دارالتشریع قرآن، تشریحش کنیم. چی میخواد بگه؟ احتمالات اضافه تری رو من عرض می کنم. اینکه هی احتمالات چرا؟ برای اینکه تمام کسانی که از فقهای شیعه و سنی فرمودند زکات منحصر به نه تاست و دیگر نه، استناد به عَفَی رسولُ الله کردند، چیز دیگه ای ندارند. روایات دیگر که موافق قرآن است، بیش از صد روایت در باب تجارتو در باب زراعت و در باب غلات و در باب چه. تمام، زکات را به کل اموال تعلق می دهد. تمسّک برادران دیگر فقیه، شیعتاً و سنّتاً، سنّتاً و شیعتاً که سنی ها بیشتر از شیعه ها این فتوا را داده اند، مربوط است به همین­ عَفَی رسولُ الله عَمَّا سَوا ذَلِکْ. اصلا ببینید، مگر می شود رسول الله در مقابل کتاب حرفی داشته باشد؟ فرض میکنیم، فرض لو بیاریم دیگه. چندتا لو میذاریم، امتناع، امتناع. فرض لو، اگر الان در حضور مبارک رسول الله بودیم و حضرت در مقابل﴿وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [النور: 3]} قرآن می فرمود، أُحِّلَ. میگفتیم ببخشید، ما خیال می کردیم رسولید، شما رسول نیستید. چون شما رو با قرآن شناختیم. معلومه شما نیستید. این شما رو ما با قرآن شناختیم. بابا یک نفری را که، یک نفر عالمِ عادلِ بزرگوارِ تقّیِ نقّیِ زاهد، معرفی می کند، میگن این امینه، بعد این خیانت میکنه، وقتی خیانت کرد، این آقا فهمید این خیانت کرد، خب عزلش میکنه، این دیگه این کاره ای نیستش که. هرچی هم باد و ورم کرده باشد، مطلبی نیست. ما بر فرض محال داریم عرض می کنیم. اگر مَعَاذَالله، رسول الله صلوات الله و سلامه علیه،  اگر، لو، مطلبی بگوید بر خلاف قرآن، میگیم آقا ما شما رو با قرآن شناختیم، با قرآن، ضد قرآن که ما نمیشناسیم. با قرآن کسی که حامل قرآن است، می شناسیم. کسی که داعی الی القرآن است می شناسیم، ﴿فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ﴾ [ق: 45] می شناسیم. نه خودش رأی بدهد. پس ما اشتباه کردیم، نه. قرآن کسی را که معرفی کرد، إنْ أنْتَ إلّا رَسُولْ بود. ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ [يس: 2-3] بود. یا ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ﴾ [النساء: 105] بود. آیاتی که بیشتر میخونیم، هست اینجا. إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ، که چی؟  لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِرأیِکْ؟ و عَقْلِیَّتِکَ المُحَمَّدیَه؟ نه، بِمَا أَرَاكَ اللَّه. در حکم های فردی، در حکم های ضابطی، در حکم های حکومتی که دیروز بعضی از برادران فرمودند که آیا به عنوان حکومتی، این حکم حکومتی نیست که رسول الله عَفَی. این رو میخوایم بحث کنیم حالا. هرچند بحث کنیم، باز جا داره. چون ریشه هایی علوم و حوزه های ما دارد که این ریشه ها اصلا مغفول عنهاست و بهش توجه نمیشه و اتوماتیکی بعضی وقتا به زبان های ما و یا به فکرهای ما میاد. {صحبت حضار}

ببینید این حدیث را می پذیریم و نمی پذیریم. نمی پذیریمش بیشتره، می پذیریمش خیلی زور زورکیه. حالا ببینیم چی میشه. آیا، ببینید، اولا چند تا آیات. آیا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، خود مختار است در بعضی از احکام؟ نه. آیا خودمختاری وکالتی دارد از طرف خداوند که خداوند او را موکل کرده است که آقا خودت هرجا صلاح میدونی، حکم کن؟ باز نه. إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ. نه بِهِ. حتی  بِهِ هم نیست.. بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ توسعه داد. یعنی بِالقُرآن و بِالسُنّه. قرآن و سنت، هر دو وحی خداست. اگر پیغمیر بِمَا رَئاه عَقْلُهُ، با اینکه عقل کلّه. پیغمبر عقلش، عقل کلّه. اگر منهای وحی خاص و منهای وحی عام، پیغمبر نظری بدهد، قابل قبول نیست. چون لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّه لاَ أرَدْکَ الشُورا، لاَ أرَدْکَ عَقْلِیّه، لاَ أرَدْکَ مَصْلحتک که مجلس مصلحت تشخیص بدهیم، تشکیل بدهیم، تشخیص مصلحت و فلان و این حرف ها. این حرف ها نیستش که. خود رسول الله صلوات الله علیک، که در بالاترین قله وحی است، در میان کل نبییّن علی طول الخط، خب نصّ. ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ﴾ [النساء: 105] غیرش چی؟  إنْ أنْتَ إلاّ رَسُولْ،  ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ﴾ [آل عمران: 128] بابا فقط نامه رسان است. خودش نامه ندارد. نه نامه جدایی دارد و نه اضافه می کند بر این نامه و نه می تواند کم کند از این نامه، حتی خودش رو می گوید که عرض کردیم و بارها.

خب، حالا عَفَی رَسُولَ الله چی میخواد بگه؟ احتمالات. چندین احتمال متتابع بوده. آیا عَفَی رَسُولَ الله بِوَحْیٍ مِنَ الله؟ یک احتمال، که خداوند وحی کرده است، این رو نگفته بودم قبلا که خداوند وحی کرده است به پیغمبر که من عفو میکنم زکات را عَمّا سِوا ذَلِکْ و فقط زکات این نه تاست. این یک احتماله دیگه. عَفَی رَسُولَ الله به حساب رسالت الهیّه است، نه به حساب محمد. عَفَی مُحَمّدٌ نیست. عَفَی رَسُولَ الله به حساب رسالت الله. خب این یک احتماله است دیگه. {صحبت حضار}

حالا احتمال اول، عَفَی رَسُولَ الله، سُنَه مِنَ الله. کما اینکه سایر سنت های، مثلا،  نماز های پنجگانه، هفده رکعت است، کی گفت به ما؟ رسول الله. در قرآن است؟ نه. ولی رسول الله به عنوان رسالت الهی گفت. یعنی أوحِیَ عَلَیْهِ مِنْ خَبَرالله. پیغمبر هم که دستگاه گیرنده وحی است در دو بعد و دستگاه فرستنده وحی است. این دستگاه گیرنده وحی، وحی سنتی را گرفت که نماز های پنجگانه هفده رکعت است، قبول کردیم، چون رسول الله به عنوان رسالت عَنِ الله گفته. حالا عَفَی اینطور باشه. این یک احتمال که عَفَی رَسُولَ الله به عنوان رسالت الهی گفته. این مهم ترین احتمالشه که البته از بین خواهد رفت. این یکی. دوم، عَفَی رَسُولَ الله خدا بهش اجازه داده است که خودت هروقت مصلحت میدانی، حکم کن. اینم دو احتمال. احتمال سوم، نه، خدا بهش اجازه نداده. ایشون به عنوان اینکه حاکم مطلق بوده اند، با عقلیّت خودشون و با تشخیص و مصلحت خودشون، بدون اول و بدون دوم، عَفَی رَسُولَ الله بود. این سه احتمال. بعد. احتمالات رو عرض کنم. راجع به عَفَی، خود عَفَی یا عَفَی لَفْظیّاً یا عَفَی حُکْمیّاً که دیروز عرض کردم. عَفَی لَفْظیّاً یعنی الفاظ موارد دیگر زکات را نگفت. چرا نگفت؟ نمونه های مهم همگانی را گفت و بقیه مشمول آیات زکات و روایات زکاته که البته این قابل قبوله. به این معنا قابل قبوله. دوم، عَفَی ماده زکات رو عَفَی، تَشْریعاً. ماده عَفَی رو تشریعاً. یا در بعد اول احتمالاته که قبلا عرض کردیم، یا در بعد دوم یا در بعد سوم. در بعد اول یا در بعد دوم یا در بعد سوم، عَفَی، یعنی مواد زکات را منحصر به نه کرد، بقیه نه. دیگر، پرونده سوم، این عَفَی که یا در بعد اول باشد یا دوم باشد یا سوم باشد، از نظر عَفَای حُکمی، یا علی طول الخط است که آقایون فتوا داده اند که همیشه زکات مال نه تاست، یا نخیر، در یک مدت معینی که سیاست مرحلیّه است که سیاست مرحلیّه را نمی توانیم، بپذیریم. در تفسیر من نوشته ام. اما یکجاهایی اشاره داریم، اگر هم نداشتیم، نمی توانیم سیاست مرحلیّه بپذیریم. مگر به یک حساب. این احتمالاتی که در سه بعد و در سه پرونده عرض کردیم. برگشتیم به اول، حالا.

 عَفَی رَسُولَ الله به عنوان اینکه ناقل سنت الله است، خب، ما از کجا بفهمیم که خداوند به پیغمبر در سنت وحی کرده که عَفَی؟ اینکه مخالف کتاب الله است. صد و بیست آیه در قرآن شریف، یا استغراق نصّ است، یا استغراق ظاهر است، حتی اطلاق مهمل و عام مطلق ما نداریم. بحثش روکردیم، یکی دو هفته پیش. صد و بیست آیه که این ها در آیات زکاتش که سی و چند آیه است، آیات انفاقش که هفتاد و چند آیه است، آیات صدقاتش که چهارده آیه است، آیات إیتائش که چند آیه است، در صد و بیست آیه ما داریم که از کل اموال إیتاء است، زکات است، صدقات است، انفاقات است و چه و چه و چه و این ها نصّ در عموم بود و یا حداقل در ظاهر عموم. کی می تواند نصّ قرآن و یا ظاهر قرآن رو از بین ببیره. نسخه این. مگر می تواند رسول الله، روایتی ازشون نقل بشه که بله، حالا چند تا روایت داریم، هرچی میخواد باشه، حالا سندش علیّ بن فضال است، از کذابین است، از مذابین است، کاری نداریم، همشون سلمان فارسی. همه سلسله سند سلمان فارسی و روایات هم به حد تواتر می گوید عَفَی رَسُولَ الله عَمَّا سِوَا ذَلِکْ. خب، ما خالف القرآنه این در اینجا دیگه. کما اینکه رسول الله صلوات الله علیه، در اون خطبه مُنی فرمودند لَقَدْ کَثُرَتْ عَلَیّ الکَذَابه وَستَکَثُّرْ فمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمّداً فَلیُتَبوء مقعده مِنَ النَارْ فما جَاعَکُم من حدیث یوافق کتاب الله فَأناَ قُلْتُ وَ مَا جائکم من حدیثٍ یخالف کتاب الله فلم اقله. این خالفه است یا نه؟ پس بعد اول عَفی که مهمترین بعدش بود، رفت کنار. این عَفَی رو اگر از خدا دارد نقل می کند، اگر شما نقل می کنید از رسول الله به خیال اینکه رسول الله به عنوان سنت وحی است و از خدا دارد نقل می کند که عَفَی الله است، منتها رسول الله می گوید عَفَوه، یعنی من به عنوان رسول، از طرف خداوند که حکم کرده، عفو کردم. در قرآن آیا این کمک دارد؟ یا تمام آیات یکصد و بیست گانه قرآن، یا نصّ در عموم است یا ظاهر در عموم اطلاق است و مخالف عفاست. {صحبت حضار}

اشکال دوم، تناقضه. اگر واقعا هر دو حکم قرآنه، تناقضه. یعنی خداوند می فرموده زکات به همه چیز، بعد از همون اول گفته به نه چیز. تناقضه. این اشکال دومشه. ما هرچی بالاتر بریم، این اشکالات زیادتر میشه. {صحبت حضار}

حالا، و لذا ما اینطور عرض میکنیم. میگیم چون محور و محک اصلی قرآن است، ما روایت عَفَی رَسُولَ الله رو در این احتمال میذاریم کنار. احتمالات رو داریم عرض می کنم ها… احتمال. ببینید، احتمالاتی در روایت عَفَی رَسُولَ الله است. احتمال اول اینه که به عنوان سنت. کما اینکه اگر روایاتی از رسول الله صلوات الله علیه، نقل شد که این روایات، رسول الله گفته بود قال الله، سنت، بالاتر از اینکه نیست. رسول الله فرموده بود که خدا به من وحی کرد، جبرئیل آمد وحی کرد، که أحِلَّ ذَلِکَ عَلَی المُومنین. قرآن در سوره نور میگه ﴿َحُرِّمَ ذَلِكَ﴾ [النور: 3] چیکار میکردیم؟ میگفتیم دروغ است، رسول الله نفرموده. این کذب است. از همون مطالبی است که رسول الله فرمود، لَقَدْ کَثرتْ عَلَیَّ کالَذّابَ و ستَکَثُّرْ. بالاتر که نمیشه. حالا اینجا، عَفَی رَسُولَ الله که در حاشیه اونه.  عَفَی رَسُولَ الله در احتمال اول که به عنوان این است که به عنوان سنت از رسول الله نقل می کند. مقام قداست قرآن اولاً و مقام قداست رسول الله که رسالت قرآنی است ثانیاً، مقتضی است بگیم این دروغ است. افتراء بستند به رسول الله صلوات الله علیه، نفرموده رسول الله این حرف رو.  این احتمال رو عرض می کنم. این احتمال اول.

دوم. احتمال دوم این است که خداوند به پیغمبر وکالت داده است، ولایت داده است، اجازه داده است که احکامی را طبق نظر مصلحتی خود، جعل کنه. دروغ است؟ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ﴾ [النساء: 105] این که أَرَاكَ اللَّه نیستش که. این که أَرَاكَ اللَّه‌ نیست. حاکمیت پیغمبر در جزئیات و در کلیات، در حکومیات، در سیاسیات، اقتصادیات، در احکام عبادی، در احکام چه، در تمام، بِمَا أَرَاكَ اللَّهِ. و لذا اون روایاتی که می گوید پیغمبر بزرگوار مشورت کرد، در جنگ اُحد عده ای را پذیرفت، عده ای را نه، یا باید معنا کنیم یا باید رد کنیم. معنا کنیم بگیم پیغمبر رأیش همون بود که خداوند بهش وحی کرده. منتها میخواد به اینها پروبال بده، فکر کنند، رأی بدهند، اون رأیی که مطابق وحی الهی است، اون رو پذیرفت. کما اینکه در آیه شوری هم همینطوره ﴿و َشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه﴾ [آل عمران: 159] محور تویی، پیغمبر چرا مشورت کنه؟ آخه کسی مشورت می کند که نداند و نتواند بداند. کسی که مهبط وحی است و محور وحی است و همه چیز را خداوند که لازم است نفیاً و اثباتاً به او میگوید، مشورت کنه چرا؟ اینکه میگد مشورت کنم، با این اراذل، با اون پنجاه نفری که عرض می شود که ول کردند میدان رو و موجب شکست در جنگ أُحد شدند، خدا این اراذل رو دارد اینطور میگه. نه گنده ها رو. گنده ها هم درست نیست. این اراذل رو. فَبِمَا، عرض می شود که ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ﴾ [آل عمران: 159] خدا به تو رحمت داد که با اینا ملایمت کردی، وگرنه اینا رو اگه ما بودیم که چه عرض کنیم، میدان تیر می رفتند. موجب شکست شدند دیگه. ولی خب ایمان داشتند، ایمانشون ضعیف بود. ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ  وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾ [آل عمران: 159] } همین ها رو داشته باش، در نرن، چون از دور تو در  میرن نوعا. وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ، فَاعْفُ عَنْهُمْ، یک. وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ، دو. وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ، سه. خیلی مطلب بالاست. فَاعْفُ عَنْهُمْ، نادیده بگیر. تو ببخش. خیلی خب. بعد، تو ببخش، این صدمه به رسول الله زده؟ رسول الله حقی داره؟ در هر صورت ببخشید.  بعد، گناه کردند، عصیان کردند، خدا رو. وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ. همین کافیه؟ نه. وَ شَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ. شَاوِرْهُمْ برای استفاده رسول نیست، میخواد به اینها پروبال بده. اینهایی که اینقدر عصیان کردند و تخلف کردند، میخواد پر و بال بده و إلاّ پیغمبر برای استفاده نیستش که. چون محور وحی است. إنْ أنْتَ إلاّ رسول، إنْ أنا الا رسول و مَا الی ذلک. پس احتمال دوم بره کنار. احتمال دوم که بله، خداوند به ایشون اجازه داد، خودش به عقلیّت محمدیه نه به وحی، به عقل محمدی که فوق کل العقول است، منفصلً عَنِ الوحی در این جریان، عَفَی رَسُولَ الله. نخیر، این هم درست نیست. بلکه اولیش میتونه درست تر باشه، اگر بخواد درست بشه. دومی درست نیست.

سوم. سوم عَفَی رَسُولَ الله. نه اینکه خدا بهش وحی کرده خصوصی، نه اینکه خدا بهش اجازه داده، خودش. خودش عَفَی؟ خودش به عنوان مصلحت عَفَی؟ معنیش اینه که خدا سرش نمیشده مصلحت. خدا که گفته است ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ [التوبة: 103] و و و و، این سرش نمیشده. مصلحت خدا سرش نمیشده. پیغمبر سرش شده و این مطلب رو عَفَی رَسُولَ الله مَا سوا ذلک. این سه احتمال اول که هر سه رفت کنار. دو. احتمال دوم، یکی عَفَی لَفظیاً، یکی عَفَی عرض می شود که حکمیّاً. عَفَی لَفظیاً مطلبی است که دیروز عرض کردیم درسته. از نظر لفظ پیغمبر بزرگوار، خب آخه بعضی ها میگن که مثلا شما که این حکم رو از فلان آیه استفاده می کنید، روایت هم داره یا نه؟ اینطور. میگیم حالا اگه روایت نداشته باشه چی؟ یعنی این کتاب خدا، زبان خدا، لاله؟اگر خدا می فرماید ﴿حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [النور: 3] و در روایات نیست، بمونیم؟ نفهمیدیم. اگر مرجع بزرگوار تقلید فصیحِ بلیغِ که لال هم نیست، حرف میزنه خیلی هم خوب حرف میزنه، این گفت، شما از او شنیدید، باید شاگردش هم بگه؟ نوکرش هم بگه؟ شوفرش هم بگه؟ اگه نگن فایده ندارد؟ اینه مطلب؟ یعنی اگر خداوند در قرآن تنصیص می فرماید یک چیز رو، یا ظهور دارد، ظهور مستقری چیزی، باید بگردیم روایت باشه، اگه روایت نباشه گیج بشیم؟ چطور اگه روایت باشد شما گیج نمیشید؟ دنبال قرآن نمیگردید. اما اگه قرآن باشد، میگید که روایت داره یا نداره؟ محتاج به روایت ما نیستیم. محتاج به روایت در جایی هستیم که قرآن نص ندارد، ظهور ندارد، یا فهم من کمه. فهم من کمه، نه اینکه قرآن نارسایی در دلالت دارد. پس مرحله اول که پیغمبر فرموده یک احتمال. دو، احتمال دوم که احتمال اولش این است که پیغمبر بزرگوار، تعداد فرموده است، اون رئوس الزوایا، اضلاع بسیار مهم معمولی موارد زکات رو. بقیه رو محول کرده به خود آیات. خود آیات دیگه. خود آیات همه رو گفت. اون چندتاش رو که مهام ارزاق مردم بود در اون زمان، فرموده و نفی بقیه را نکرده است. خب این خوبه، از احتمالاتی که قبول میشه.

اما دوم، که عَفَی رَسُولَ الله عمَّا سَوَا ذَلِکْ. عَفَی حکمیّاً، لَفْظیّاً نیست. نخیر، ببخشید، عَفَی حکمیّاً در احتمالات سه گانه قبل، همش میاد، عَفَی حکمیّاً اول، عَفَی حکمیّاً دوم، عَفَی حکمیّاً سوم. این هم غلطه. احتمال سوم، یعنی بخش سوم، از احتمالاتی که سه بخش و سه پرونده داشت. احتمال سوم، این عَفَی، حالا فرض کنید عَفَی. فرض کنید عَفَایی که از نظر حکم، مثلا قبول کردیم که قبول نداریم. آیا عَفَی موقتاً؟ به عنوان سیاست مرحلیّه؟ یا عَفَی علی طول الخّط؟ برادران فقیه میگن الی یوم القیامه. این واویلاست واقعا. برادران سنی و شیعه فقیه، میگن که این عَفَی الی یوم القیامه. از کی؟ از اون وقتی که زکات بود. از اون وقتی که زکات مقرّر شد، الی یوم القیامه. این عَفَی. پس چی شد؟ این خیلی قضیه عجیب شد. یعنی دعوا بین پیغمبر و خداست. خدا که شریعتش ابدیه است و الی یوم القیامت الکبری است، طبق مصالحی که خودش می داند و ما هم مقداری بهمون یاد داد، می فهمیم، میگه زکات بر کل امواله. پیغمبر مثلا مَعاذَالله بیاد بگه که نخیر، این بر کل اموال نیست.  بلکه بر نه  تاست، اون هم اون نه تای پیزوری که بعد خواهیم خوند و بقیه اموال زکات ندارد. یعنی پیغمبر طرفدار گردن کلفت هاست؟ طرفدار پول دارهاست؟ طرفدار خنگ های بی معرفت است؟ اینطور می شود گفت که ما فقهای اسلام هم طرفداری کنیم از این روایت جعلی و مخترق.  این قابل قبول عرض می شود که نیست. این پرونده عَفَی. عَفَایی که اینقدر مرض دارد یا اینقدر غرض دارد و احتمال صحیح درش کمه و اگر احتمال صحیح بدیم، یکی و نصفیه. یکیش اینه که لفظاً. نصفیش، لفظاً به جایی برنمیخوره، نصفیش این است که بله، موقتاً گفت حالا این، موقتاً نداریم اصلا. قبول نداریم آخه. موقتاً در مدینه ای که برنج است وگران تر از گندم و جو و چه و چه است، برنج، نه. برنج دارها غنی ترند معمولا دیگه. طبیعیه دیگه. کسی که مزرعه برنج دارد، برنج که ده، پونزده برابر گندم و جو است و عرض شود که گران تر از اون های دیگه است، این رو عَفَی؟ این عَفَی پس در بعد معنوی و در بعد حکمی، چه از نظر موقت و چه از نظر دائم قابل قبول نیست. {صحبت حضار}

حالا کتاب رو آقایون باز بفرمایید. عرض می شود که توبه. حاشیه ها رو بعدا مطالعه بفرمایید. در حاشیه ها که مفصل است، روایات بسیار زیادی است، از طریق شیعه، از طریق سنی، در باب تجارت، در باب زراعت، در باب حیوانات، در همه ابواب، همان را که از آیات به طور عموم و استغراق می فهمیم، ما از روایات می فهمیم. حالا از نظر متن عبارت، عرض می شود که، بله، 156، ثُمَّ وَ حِکْمَته الزَکَاتْ المَذْکورهِ فی الرِوَایَاتْ أنَّهَا کِفَایتٌ أنْ کُلِ حَاجِیّاتِ الفُقَراء. ابعاد دیگره ها. اون ابعاد آیات، ابعاد روایات، ابعاد خارجی که این زکات که معین کردند بر حسب قرآن و برحسب سنت، این برای این است که حاجت فقرا داده بشه. ثُمَّ وَ حِکْمَه الزَکَاتْ المَذْکورهِ فی الرِوَایَاتْ أنَّهَا کِفَایتٌ أنْ کُلِ حَاجِیّاتِ الفُقَراء لاَ تُناسِبُ و الحِصارها فی هَذه التِسْعَه. اون کتاب رو مرحمت کنید که به ایشون داده بشه. لاَسیّمَا إذا ختص لفظان فیهَا بالذَهَبِ وَ والفضه المَسْکوکَینْ. اگه ذهب و فضه که پوله، فقط مسکوکین. مسکوک در اون وقت هم که بود، بعضی شهرها بود، بعضی جاها بود، حالا که هیچی. حالا که زر و فضه مسکوک نداره، وَ هِیَ لَمْ تَعُدْ بَعدُ بَاقیه إلاّ فی شَطرٍ مِنَ البِلاد وَ والزمن فهیَ الآن فمنذ عَمَد بعید لاَ {35:13} فی مُسْتودعات الأشیاء عطیقه. باید اینو در مستودعات پیدا کرد، در موزه ها پیدا کرد. سکه های طلا و نقره ای که. وَ لَیسَ الدینارِ وَ الدَرْهَمْ هُوَ المَسْکوک مِنهُما فی احادیثنَا إلاّ نموضجین مِنَ النقدٍ الرایجْ فی تِلکَ الایام. مثل الان بخوایم بگیم پول، میگیم اسکناس. پول و اسکناس دیگه، اسکناس. ولکن در لبنان میگیم لیره، درکجا میگیم دلار، در کجا میگیم پوند، در کجا میگیم چه، چه. خب، حالا اگر یک پیغمبر بزرگواری در ایران ما بود و لفظ اسکناس گفت، یعنی فقط اسکناس و حال آنکه تمام ممالک تابع این شریعت اند. شریعت خاتم النبیین صلوات الله علیه. مثال داریم میزنیم. خب، این گفت اسکناس، این به عنوان اینکه اینجا اسکناسه، با شما داره حرف میزنه و إلا کل عرض می شود که پول های عالم رو علی طول الخط، شامله.  بعد وَ لَیسَ الدینارِ وَ الدَرْهَمْ هُوَ المَسْکوک مِنهُما فی احادیثنَا إلاّ  نموضجین مِنَ النقدٍ الرایجْ فی تِلکَ الایام وَ لِکُلِ یومٍ نَقدٌ وَ قَدِ الحَصَرَ الیومْ فی أوراَقِ النَقدیه الرایجٍ فی کَافّه البِلَادْ وَ کَیفَ یَصدُقْ أنَّ فی مائه درهم فضه مسکوک الزَکَاتْ وَ لَیسَ فی ملایین اللیراتْ وَ دُلاَراتْ و تومَاناتْ زَکات. میشه؟ شریعت عالَمی دیگه. وَ شِرْعَتُ الاسلامْ بمشاریعها تُحَلّقُ علی کل عَصرٍ و مصر أنْ کَیفَ یَصدُقْ ان فی خَمْسه {36:41} مِنَ الغلَاتِ الأربَعْ زَکَاتْ وَ لَیسَ فی خَمْسه آلاف أوصَاف مِنْ سایرِ النبات زَکاتْ وَ مِنها مَا هی {36:51} الزیتون و ما اشبه. أم کَیفَ یعقل أن فی خَمسَه آبال زکات. پنج تا شتر داری، یک دونش باید زکاته. یک دونش نه، کمتر البته. یک بچه شتر. بله، وَ لَیسَت فی خَمْسینْ أو خمس میه او مازاد مِنْ سَیّاراتْ وَ باخراتٍ وَ بائراتٍ زکات. پنج تا شتر زکات داره، اما چند هزار عرض می شود که از این وسایل نقلیه، این ها زکات ندارند. یعنی دم کلفت های کلفت تر اون ها مَعفُوّند که که عَفَی رَسُولَ اللهِ، این دم نازک ها نخیر، باید بدن. ذَلِکَ کُلّ {37:26} إلی أنَّ شَرطً لِوَاجبِ الزَکات فی هَذهِ التِسْعَه تَجْعَلَهَا {37:30} تازه این نه تا. باز اگه این نه تا وضعی که خودش داره، بِسمِ الله. ولی این نه تا رو کشتن. چطور؟ البته اینجا رو ما در این پنجاه و شش، هفت صفحه، چند جا رو تکرار کردیم، علت داره. مثل نماز که سوره حمد رو ما میخونیم، تکرار می کنیم، تکرار نیست در واقع. حالا باب زکات رو هرچی که تکرار کنیم، جا داره. به الفاظ مختلف، به این الفاظ. چرا؟ برای اینکه در جو اسلامی ما، چهارده قرن بر خلاف این فتوای ربّانی، فتوا دادند. فحینَ یَخْتَصُّ وَاجِبُ الزَکَاتْ فی الأنعَام بِغیْرِ المعْلوفه. معلوفه باشه نه ها!. اگر شما این شتر و گاو و گوسفند، یک روز هم بهش علف بدین، بعدا میگن علما، نه،  یک روز هم بهش علف بدین خودتون، تموم شد. یعنی در 355 روز، یک روز رو شما با دستتون {38:22}علف بدین یا دیگری بده، آقایون میگن ها، یا دیگری بده، شما بخواهی، نخواهی، دیگری علف بده، شما دیگه زکات این رو ندید، راحت. اینقدر کلاه شرعی آسون. فحینَ یَخْتَصُّ وَاجِبُ الزَکَاتْ فی الأنعَام بِغیْرِ المعْلوفه وَ إنْ عَلفتَها و ان فی أیّامٍ غلائل فَلَا زکاتَ وَ هُنَاکَ مَنْ یعلفها فرارا أنِ الزَکات ام و تقل الساعمه فی کُلِ أیّام السنه. در پاورقی نوشتم کَما یَقولُ المحقق فی الشَرایع و لابدا استمرار الصوم جمله الحول فَلو عَلَفَها بَعضا وَ لَو یومً {38:58} راحت. باز در سر هر 355 روزی، سر هر یک روز مونده،  این به علف خودمون بهش میدیم بعد استعلف، استعلف تا آخر عمر. 80 سال عمر میکنیم. 80 مرتبه تکرار میکنیم استعلف، راحت.

وَ فی الحَدَائق و اخطَارَ الشیخ فی النهایه والمبسوط سُقوطِها بِالْفِ الیومْ. یه روز. ثُمَّ یَقولْ …  و حال اینکه اگه بخوان حساب کنن، ببینید، … تقسیم که بلدند، حساب. بابا این 355 روز، اگر این گاو یا شتر یا گوسفند، علف خدایی خوردند، آب خدایی خوردند، یونجه خدایی خوردند و شما ندادید، زکات. اون چند درصد زکات. اما اگر مقداری شما دادید، مقداری خدایی بود، خب تقسیم کنید. چطور شد شما اگر از یک سیصد و پنجاه و پنجم، یک سیصد و پنجاه و پنجم، علف خودی خورد، اون یک سیصد و پنجاه و چهارتاش سقوط میکنه، چطور شد؟ چطور شد از طرف خدا اینجوری شد؟ این از کجا آمد این حرف؟ شما حساب بلد نیستید اصلا؟ نمیدونید حساب رو؟ بنده که با شما شریک هستم، اگر اینطور باشد اینجور، اگر اونطور باشد، بابا خب من پنجاه درصد دارم شما هم پنجاه درصد. چطور شد اگه یک درصد یک وری شد، نود و نه درصد میره کنار لا سبیل میره؟ این چطوری میشه؟ اگر بلد بودم بیشتر فریاد کنم، بیشتر فریاد می کردم.

ببینید، وَ أخْطارَ شیخ و بالنَهَایه و المبسوط سُقوطِها بِالفِ الیومْ ثُمَّ یَقولْ والظاهر انه لا فرق فی العلف لا فرق فی العلف علف دادن، الموجب لسقوط السهم بین کونی مِنَ المَالِکْ او الدابه، خود این حیوانه رفته، خورده از مال مردم، جوال مردم خورده یا مالک داده. بابا علف الغیر لها بإذنِ المَالکْ او بغیر اذنه. چقدر احتیاط میکنید در بدبخت کردن فقراء؟ برادران بزرگوار فقیه چتونه؟ مِنْ مالِ المالکْ او من مال نفسه ولا بینَ أنْ یَکون لعذر یمنع مِنَ الرأی {40:56} فی عدم اسقاط الزکات بعلف ساعه فقط. در ساعت ایشون احتیاط کردند، رحمت الله علینا جمیعاً. بله، عرض می شود که برگردیم به متن. وَ ألا تکونَ عامِلَه. این حیوان اون یه شرطه، شرطش ولی سقوط کرد، راحت شد. ولکن حالا سقوط دوم. یعنی صد درصد، دویست درصد، سیصد درصد، چهارصد، بدهکار هم میشن فقرا در حقیقت. چون صد درصد سقوط کرد. اینکه کاری ندارد که، یک روز علف بدید، همون یک روز، تموم شد دیگه.

 دومیش، وَ أنْ لَا تکونَ عَامِلَه وَ لا ذَکَرَ وَ لَا اُنسیَ {41:41}.  نه کارگره، یعنی گاوی که بیکار. گوسفند کار نمیکنه. گاو بیکار، شتر بیکار بی عار، خودش هست و مذکر هم نباشه، سوم أنساء ترضع نباشه. این حامله نباشه. یعنی عرض شود که شیر هم نده. ثُمَّ و لا تبدل بحیوان و سواء {42:00} عوض هم نشه. یعنی اگه شما 121 گوسفند دارید، این 121 گوسفند، دوتاش زکاته یا چهل تاش یکی زکاته، چهل و یکی. خب  در صورتی که عوض نشه. اما اگر طول سال این را عوض کردی، خب عوض میکنم. من 121 گوسفند دارم، خب به اون مقداری که از نصاب بیفته، تبدیل میکنم این گوسفند رو به الاغ، با اسب. مطلی نیست. پس این سقوط دوم که صد درصدِ دوم. وَلْتَکن حاصله الانثی دون ولد {42:32} ولا للاکل، برای اکل هم نباشه و اللبن، لبن هم نباشه. نه برای خوردن، نه برای خوروندن، نه برای شیر، نه برای زاییدن، نه برای، عرض می شود که فقط عامله نباشه، ذکَراً نباشه، انثی نباشه، هیچی نباشه. عامله یکی از عامل هایی هست که فعل الزراع، نه برای خوردن، نه برای هیچی نمیگم. وَ حینَ تَختَصُّ زکات النقدین بالمسکوک مِنهَا وَ لِکُلِ من یملک الملایین منها تبدیلها بسواها من اموال. نقدین فقط مسکوک. من یک خروار مسکوک دارم در زمانی که مسکوک هست. خب ما این ها همه رو تبدیل می کنیم به طلاهای غیر مسکوک. به نقره های غیر مسکوک. به زمین ها، به عرض می شود که چیز های دیگر و راحتم. پدر فقیرها رو این اسلام عوضی اینجوری، پدر جد این فقیر ها رو درآورده، فقیر را نابود کرده است به طور کلی. از فقیرها رو بدهکار کرده {صحبت حضار} وَ حینَ تَختَصُّ زکات النقدین بالمَسکوکٍ منها و لکل من یملک الملایین منها تبدیلها بسواها من الاموال او کسرها فرار عن زکاتها فاین اذا زکات النقدین و حین یشترط لواجب الزکات فی الغلات الاربع قدر نصاب کل فی مکان واحد. این هزارتا زمین داشته باشه که هر زمینی جدا از دیگری و لو با یک متر فاصله. یک وجب فاصله و این ها نصاب نباشند، هیچی زکات نداره. اما اگر کسی یک زمین پیزوری داره و نصاب داره، این زکات داره. بِسمِ الله الرحمن الرحیم. خدا به ما عقل بده.  

و حین یشترط لواجب الزکات فی الغلات الاربع قدر نصاب کل فی مکان واحد وللمحتالین توزیع زرعها لعده اماکن فاین اذا زکات الغلات و هکذا یقضی علی واجب الزکات {44:16}  یعنی کمک کردند، منی که فتوا میدم با اونی که کلاه میذاره، هر دو کمک کردیم علیه فقرا. من فتوا میدم نه تا اینطور پیزوری، با اون ها هم که بلدن دیگه، راه حیله رو بلدن. جایی که برخلاف نص قرآن حیله میکنند. صد هزار تومن به شما شیش ماهه میدم، با یک قوطی کبریت، میشه صد و بیست هزار تومن. خب بدبخت آهو، بیست هزار تومن در مقابل کبریته یا برای زمانه. اگه برای زمانه که رباست. اگه در مقابل کبریته که این بیع خیلی خرکیه. هیچکس نمیاد 20 هزار تومن برای یک کبریت بده {صحبت حضار}

او هکذا تکتب الزکات للفقراء و إنَّ الله، روایت، روایت در وسائل، فقیه باستناد فلان. و ان الله عزَّوجَل فَرَضَ للفقراء فی مال الاغنیاء ما یسئهم. کو؟ کو؟ صنار هم گیرشون نمیاد. تازه اگر از هر نه تا بدن و هیچی هم کم نیارن. إنَّ الله عزَّوجَل فرض للفقراء فی مَالِ الأغنیاء ما یسئهم و لو علم ان ذلک لا یسئهم لزادهم، حالا بگید لزادهم درخمش. همونکه خمس رو قبول نداره که زکات نیست و میگه زکات غیر از خمسه و خمس مال سادات، زکات مال غیر سادات. خب این چی میگه؟ وَ لوْ عَلِمَ أنَّ ذَلِکْ لا یسئهم لَزَادهُم انهم لم یعطوا من قبل فریضه الله عز و جل، خدا ظلم نکرده به این هایی که گرسنه موندن.