جلسه دویست و هشتاد و پنجم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (زکات و خمس)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد

کتاب در حضور برادران هست، باز بفرمایید، صفحه 170. یک افراط و تفریطی در حوزهای اسلامی ما سنّتاً وشیعتاً، شیعتاً وسنّتاً، شده است که باید این افراط و تفریط جبران بشود. این إنِّی تَارِکٌ فَیکُمُ الثَقَلَیْنْ أحَدَهُما أکْبرُ مِنَ الآخَر    برحسب حدیثی، وأحَدَهُما اطول، أحَدَهُما أتَمْ و همچنین تعابیر گوناگونی که پنج شش تعبیر درحدیث متواتر ثقلین هست، قرآن را ثقل اکبر و عترت را که به وجه عالم رأسُ الزاویه اش رسول الله صل الله علیه و آله و سلم است، ثقل اصغر دانسته. آیا ثقل اصغر به اکبر نیازمند است؟ یا اکبر به اصغر؟ ولکن در حوزه های ما جریان به عکس شده. من در این صفحه ای که عرض کردم، صفحه 170،  دو حدیث نقل کردیم که این ناصیه بحث امروز ما باشد، در مطالبی که عرض می کنیم.  در آخر این صفحه، أفَهَکَذاَ یُحْرَبُ مِنَ القُرآنْ إلی أمثَالِ هَذِه أحَادیثْ التی هی احدوثات مخذیهَ فی الدینْ کَما عَن سَلمانِ فارسی مُخَاطبً ذلکَ الجَیبْ المُذِل. حدیث از سلمان، حَرَبْتُمْ مِنَ القُرآن إلیَ الاحادیث وَجَدتُمْ کِتاباً دقیقاً {02:15} فیه و علیَ النَقیرِ و القِطمیرْ و {02:20} وَ حبّتِ خردلْ فَزاغَ عَلَیکُم و حَربْتَمْ الیَ الاحادیث التی التسعت عَلیکُمْ. اصولاً این جوریه که اشخاصی که بند و باری ندارند و می خواهند آزادتر زندگی کنند، گرچه با نام اسلام، این ها به دنبال نوشته و یا شخصی که صد درصد درست می گوید و درست فکر می کند، نمی روند. لِسَانً عَلیَ ذَلِکْ لِمَذاَ التجعت الاُمَّتِ اسلامیّهً فی أکْثَرِها إلی أبی بکرٍ وَ هوَ العُثمان وَ تَرَدوا امیرالمؤمنین صلی الله عَلیه و آله و سلّم وَ أنَّ علّی علیه السلام کَانَ یمثل رَسولَ الهُدی صلی الله عَلیه و آله و سلّم فی کُلِّ قَالٍ وَ حالٍ وَ أعمَالْ  {03:23}مَا کَانوا یَتَحَمّلونَ امیرالمؤمنین صلی الله عَلیه و آله وَ سلّم بأنّهُ کَانَ استِمراریَّه معه بالمعه بالرسول هابوا من الامیر علیه السلام إلی أبی بکرٍ وَ إلی عُمَرْ وَ إلی عُثمانْ.

  اونها توسُعات داشتند، کم می کردند، زیاد می کردند، مُسامحه می کردند و مردم مسلمان، میخواستند، مسلمان باشند، اما مسلمان اینجوری. یا کسانی که، به صوفیّت و حال درونی اقبال می کنند و از اعمال برونی، دور می شوند، میخوان مسلمان باشند، اما مسلمانی که این اعمال را،  این نفی اثبات ها رو، این زحمات رو نداره.

 ما صوفیان صفا از عالِم دگریم          عالم همه صورند ما واهب الصُوریم

 غلط کردند، واهب الصُور چیه؟ و همچنین در کتاب. کتاب شریعت دو کتاب است. یک کتاب شریعت است، صد درصد،کتاب الله. یک کتاب شریعت است، صد درصد نیست، روایات. چرا امت اسلام از سنی و شیعه اش و از شیعه و سنّی اش، کتاب الله رو از وسط حوزه ها و از عمق امت اسلامی دور برده اند، و یا از اول، آنگونه که شاید نیاوردند و  اتجاء به احادیث کردند، که درش قیل و قال زیاد  است، احتمال  زیاد  است، جعل و تقطیع زیاد است، تقیه، همچنین هست.  این فریادی که سلمان فارسی میزند و بعدا مولای ایشون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، چنانکه در رجال کَشّی، صفحه دوم، وَ یُروا عَنْ عَلیٍ عَلیه أفضَلَ صَلاهِ وَ السَلامِ أعْظمُ عَلی کُلّ مَنْ کَانَ عِندَهُ کِتابْ إلاّ رَجَعَ فَمَحاح. هر کی هر چه نوشته، من تصمیم دارم محوش کنم. چون خیلی خراب شده بود قضیه. هی قالَ فلان، قالَ فلان، قال فلان، این ضد اون، اون ضد این، ضد مثّنی، ضد مثلث، ضد مربع، بالا، پایین. کما اینکه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، مسجد داخل  شدند، دیدن اصحاب با هم دارند قال و قیل و قال و قیل و قال و قیل، فرمود چتونه این قدر شما تناقض و تضاد دارید؟ وَ کِتابُ الله بَینَ أظْهُرِکُمْ وَ أنَا بینَ بحرانیّکُم. به این کَثرات توجه کردید که در این کَثرات، تضادّات و تناقضات است و شما را به محور اصلی شریعت که  کتاب الله است در اصل و سنّت رسول الله است در فرع، نمی رساند.

 اینجا فرمایش امیر المؤمنین که أعْظمُ عَلی کُلّ مَنْ کَانَ عِندَهُ کِتابٌ إلاّ رَجَعَ فَمَحاحُ وَ أنّمَا هَلَکَ الناسْ حَیثُ التَبَّعوا أحَادیثَ عُلَمَائِهِمْ وَ تَرَکوا کِتَابَ وَ رَبّهم. کتاب الله را رها کردند و احادیث علما را چسبیدند. به سندش، به متنش، به نظراتش، به تقطیعاتش، به چه، به چه.   امّا آنچه را که باید توجه کنند، در دو بعد، توجه نکردند. بعد اول، راس الزاویه است که کتابُ الله است و محجور است در حوزه های علمیه ما، تا چه رسد در  امّت اسلامیّه، به وجههٍ عام، سنّتاً وشیعتاً و بعد دوم این است که اگر ما به احادیث مراجعه می کنیم، مراجعه به احادیث، نمی تواند استقلال داشته باشد یا {07:22}. باید این احادیث رو عرضه بر کتاب کنیم و عرض حدیث بر کتاب، یکی از ضروریاتی است که ما به این ضرورت توجه  نداریم.  امروز یکی از برادران مدرّس ما رو سوار کرد و آورد تا اینجا، خودشم مدرّس بود. در ضمن سوال کرد که شما که محور را کتاب الله قرار داده اید، اجازه بدین عرض کنم آیا حَسْبُناَ کِتابُ الله نیست؟ به ایشون عرض کردم که، ما دو حَسْبُناَ کِتابُ الله داریم، یه حَسْبُناَ کِتابُ الله عُمَری داریم، قبول ندارم. یه حَسْبُناَ کِتابُ الله الهی داریم قبول داریم. حَسْبُناَ کِتابُ الله عُمَری، عُمَری بود. عُمَر گفت دَعُوه حَسْبُناَ کِتابُ الله و حال اینکه دروغ گفت. اگر حَسْبُناَ کِتابُ الله، پس قرآن شریف می فرماید ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 59] پس چرا رسول میخواد چیزی بنویسه، میگید که ولش کن؟ یا اینکه مَا ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى﴾ [النجم: 2]. این غلط کرد، اما خداوند می فرماید ﴿أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ﴾ [العنكبوت: 51] کفایت است در این قرآن. آنچه را که خدا خواسته است در قرآن بگوید، دیگ آقا بالا سر نمیخواد که. اگر در احادیثی از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام، اونهایی که صادر شده است و مبنای تقیّه ای چنانچه که بعضی روایات اهل بیت است، نداشته، اونا تعبیرات را بیان می کنند. مطالبی را که از نصّ قرآن بَیِّنْ نیست و از ظاهر قرآن بَیِّنْ نیست. اگر هم از ظاهر قرآن بَیِّنْ است، برای جماعت مخصوصی بَیِّنْ است. اینجور نیست که کتاب الله نیازمند به سنّت باشه. این جور نیست که قرآن احتیاج به حدیث، حدیث احتیاج به کتاب داره.   کتاب الله نه در سندش نیازمند به حدیث است، نه در متنش. در سندش که صد درصد است و در متنش که این بالاترین بیان است و در بالاترین قله  فصاحت و بلاغت است. اما حدیث، هم در سندش سخن است و هم در متنش سخن است، در جهات گوناگون. فَالحَدیثَ بِحَاجه الی کِتَابِ الله وَ لاَ کِتَابِ الله تُحَاجهِ الی حَدیثْ أللهِّم إلاَّ فی أحاَدیثْ مُسَلّمهِ صُدور فی {09:36} السنه لاَ تُوَافِقْ وَ لاَ تُخَالِفْ کتَابَ الله {09:41}رَکَعاتِ الصَلوات الیُومیّه.

برگردیم به صفحه دیگر در عداد روایاتی که مربوط است به عمومیّت زکات. در این روایات که مربوط است به عمومیّت زکات، عرض می شود که صفحه 151، ببینید، ما وقتی که به کلّ فقهای اسلام، به نظراتشون مراجعه می کنیم در باب زکات، آیات مطرح نیست چندان. اگر هم احیاناً مطرح است، یک کاری میخوان بکنند، قصوراً یا تقصیراً که آیات را از دلالت بیاندازند و اگرکسانی هم از فقهای ما، مانند شیخ مفیدف مانند صاحب مدارک، مانند صاحب الوسیله که عرض می کنیم الان، اینها قائلند به عمومیّت زکات، فقط  روی روایت میگن زکات عامّه،  به آیه کاری ندارن ها، این چیه؟ معنیش چیه؟ چرا سید محمد صاحب مدارک که خب این راه را آمده اند و استدلال به احادیثی فرموده اند که زکات عمومیّت دارد، اما چرا به آیات توجه نکرده اند؟  مگر در حضور قرآن نبوده اند که به آیات توجه کنند؟ مگر در حضور قرآن نبوده اند که بفرمایند اگر هم احادیثی داشته باشیم که زکات رو مخصوص نه چیز میکند، خلاف قرآن است؟

اما اونطوری که من در پاورقی صفحه 151یادداشت کردم، مثلاً عَنْ أبی بَصیر، 151، وَ مُحمدِ بنِ مُسْلِم عَن أبی جَعفَرِ الباقر علیهم السلام أنّهُمَا قَالا لَه هَذهِ الارضْ الّتی یُزَارِعُ أهلُهَا مَا تَرا فیها. یُزَارِعُ، زراعت أعمّه دیگه، گندم و جو که فقط نیست. آنچه از زمین بیرون می آید. فَقالَ علیه السلام کُل الارضٍ رَفَعَها الَیکَ السُلْطَان مِمّا {11:45} فیهَا فَعَلَیکَ فیما أخْرجَ اللهُ مِن الارضْ الّذی قَاطعَکَ عَلَیکْ وَ لَیسَ عَلَی جَمیعِ أخرَجَ الله مِنَ العُشرْ. چی میخواد بگه؟ می گوید این زمینی که شما گرفتید، زمین خراجی است زمینی است. زمینی است که سلطان داده است و روش نظر دارد و چه. خب، آیا از کلّ درآمد این زمین بدهند؟ و لو پنجاه  درصد و سلطان می گیره؛ من از صد درصد بدهم؟ نه، می گوید، اونی که سلطان گرفت، که گرفت، دست تو نیومده. اونی که دست تو میاد، از اون باید بدی. ببینید، کُل ارضٍ رَفَعَها الَیکَ السُلْطَان ممّا {12:26}  فیهَا فَعَلَیکَ فیما أخْرجَ اللهُ مِنها الّذی قَاطعَکَ عَلَیه وَ لَیسَ عَلَی جَمیعِ ما أخرَجَ الله مِنَ العُشرْ، از همش نیست،  بر اونی که قاطع الله، قاطع علیه. اونی که بدست تو  میاد. گفته پنجاه درصد مال تو؟ از پنجاه درصد میاد. اما پنجاه درصدی یا هر درصدی که به دست سلطان میاد به عنوان خراج یا زور یا هرچه، بر اون زکات نیست.  إنّمَا علَیکَ العُشرُ فی مَا یَحصَلُ فی یَدِکْ بعدَ مُقاسمَتهِ لَکْ. الکافی، الثالث، الصحیفه خمسینَه بعشر. أقولْ یَقولُ الصَاحبَ المَدارک بَعدَ ذِکرَ هَذَه الحَدیث وَ هَذه الرَوایه کَصَّریحْ فی عَدمْ استثناء شیءٍ ممّا یَخرجُ منَ الارض . تازه کَصَّریح. برادر بزرگوار صاحب مدارک، آیات که خود صریح است. صراحت استغراقی دارد، چرا به اون آیات توجه نفرمودید؟ نه در مدارک تون، نه در کتاب های دیگر. ما یک انتقاد به شما داریم، انتقاد دوم و نداریم. دوم این است که شما زکات را به کلّ اموال تعلق می دانید. استدلال کردین به کَصَّریحْ، وَ هَذه الرَوایه کَصَّریحْ فی عَدمْ استثناء شیءٍ ممّا یَخرجُ منَ الارض. با چند نقطه، فَالمصطفادُ مِنَ النُصّوح صَحیحهَ وجوبُ الزَکات فی جَمیعِ مَا یَخرجُ منَ الارض بَعدَ المُقَاسِمه. حدود صد حدیثی که عرض کردم مراجعه کنید بعد. وَ مِثلُهُ صَاحبُ الذَخیرهَ فی قوله قَالَ بَعضُ الفُضَلاء هَذِهِ روایه کَصّریحَهِ فی عَدَم استثناءِ شیءٍ ممّا یَخرجُ منَ الارض.  این بَعضُ الفُضَلاء، صاحب مدارکه. عبارتش هم آوردیم. سوی المُقاسِمهَ إذِ المَقامْ مَقامُ بَیانِ ما {14:13} وَ فَامصطفادُ مِنَ النُصّوح وجوبُ الزَکات فی جَمیعِ مَا یَخرجُ منَ الارض بَعدَ المُقَاسِمه. وَ عَنِ رضا علیه السلام  فی کِتابٍ لَهُ الیَ المَاموم والعُشر مِنَ الحنطّهِ و الشَعیرِ و التَمرِ و الزبیب و کَلِّ مَا یَخرجُ منَ الارض منَ الحُبوب. عداد روایاتی است که زکات رو بر کل اموال تعلق میده. إذا بَلَغَ الخمسه الاوصاف من العُشر إنْ کانَ یُسغی، یسغی غلطه، ان کان یسغی {14:45} ففیه نصف العشر للمعسر والمجسر. روایت دیگری هم هست.

بحث دیگر. مقداری دیروز استبعادی که استعباداتی که همش ادلّه بود، عرض کردیم. بعد هم عرض می کنیم و مراجعه خواهید فرمود که اگر زکات منحصر به نه چیز باشد، اون هم اون نه چیزی که چقدر درش زمینه حیله شرعی قرار گرفته یا حتی نصوص شرعی ادّعا میکنند و فتواهای شرعی، بنابراین زکات ناچیز ناچیز خواهد بود و خمس باچیز با چیز خواهد بود. حالا ما چند مطلب داریم که قبلاً یک اشاره ای عرض کردم. ببینید، بین زکات و خمس چند احتمال است. أمَّ زَکاتُ هیَ الخُمسْ وَ خُمسُ هوَ الزَکاتْ وَ لَیسَ الخُمسُ بِخیالِ زَکات  ضعیفه المُستقیمهً الاخری إنمّا هُوَ کَسرٌ مِنَ الزَکات. این یک مطلبه که زکات و خمس یکی و خمس و زکات یکی. این یک مطلب که زکات که بر دو و نیم یا پنج یا ده درصد، در غلات  بود و در پول و در حیوانات درصد دیگر که مجموعش تقریبا شش درصده، این زکات بر  حسب سنّت این عرض میشود که این کسور معین شده.  اما آیه خمس آمد، در سنه دوم هجرت ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ﴾ [الأنفال: 41] گفت اونا بره کنار، فقط یک پنجم. این یک مطلب است، یک احتمال. احتمال دیگه اینه که فقط زکات باشه و خمس نباشه، کما آنچه که سنیّ ها میگن. سنّی ها میگن وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ، مال غنائم دارُالحَربْ است. بعضی شیعه ها هم میگن که قبول نداریم البته. مال غنائم دارُالحَربْ است، پس خمس ورپرید، موند زکات. این زکاتی که، اون  مقداری که سنّی ها بیشتر از شیعه ها میگن، همون شش درصد است و از همون نه مال است. این هم  یک  احتمال، احتمالات رو دارم عرض می کنم. احتمال دیگر اینکه نخیر زکات غیر خمس است و خمس غیر زکات است. این هم یک احتمال که خمس بیست درصد از کلّ منافع است و زکات هم شش درصدش یا کلّ منافع، چنانچه عرض می کنیم، یا اینکه نخیر شش درصد از نه مال است که اکثر فقهای فریقین می فرمایند. این هم یک حرف است. حرف دیگر این است که نخیر، زکات و خمس دو ضریبه اند در واجباتُ الإنفاق. انفاق از مال، دو ضریبه دارد، هر دو هم هست. نه مثل حرف  قبلی که فقط یک ضریبه هست که زکاته یا یک ضریبه است، خمسه.  دو ضریبه است، منتها ضریبه و نصیبی که در زکات است معیّنه، اگر نقدین باشد، دو و نیم درصد، اگر چنانچه زراعت باشد، در یک بعدش ده درصد، در یک بعدش پنج درصد. اگر حیوان باشد،چهل تا گوسفند باشد یکی، صد و بیست تا باشد، دو تا و بیشتر باشد و بیشتر و بیشتر. چیه معناش؟ معناش این است که یک نصاب های، این رو قبلاً عرض نکرده بودم، یک نصاب های معینی داریم که اون نصاب معین، اولش، دومش، سومش، این یک زکات هایی داره. اما خمس، هم ضریبه دوم زکات است. در کجا؟ در بینابین. إذَا کَانَ لَکَ أربَعون غَنَمَا فَغَنِمُ وَاحِدْ، یه دونه. وَ لَکِنْ فی مَا بینَ الأربَعینْ {18:30}  عِشرینْ لَیسَ هُنَالِکَ زکَاتُ أکثَرْ فی ما بَینَ الخُمسْ.  ببینید، زکات مربوط است به اون حدود نصاب ها، چهل تا، صد و بیست تا. چهل تا، یکی. صد و بیست تا، دوتا.  اما خمس کجاست؟ خمس بینابینه. یعنی قبل از چهل تا، بله، قبل از چهل تا {18:50}  بعد از چهل تا، تا صد و بیست تا. این بینابین، خمس است و زکات نیست.  اما در اون سهام معیّنه، هم خمس است و هم زکات است. این {19:04} می دهد بین خمس و زکات، این احتمال که خمس و زکات با هم، هم دوشن و با هم، هم قدم و هم پا هستند، بعضی جاها هم خمس می دهیم،  هم زکات، دو ضرببه است. در اونجایی که عرض می شود که سهم معیّن باشد و نصیب معیّن باشد، مثلا در گوسفند چهل تا باشد، صد و بیست تا باشد، چه باشد، در این چهل تا، ما هم عرض  می شود که ضریبه زکات می دهیم و هم ضریبه خمس می دهیم. در چهل تا، خمس شو می دهیم و  زکاتشم می دهیم. میگیم بیست و شش تا مثلاً یا اینکه بیشتر.

 امّا در مادون چهل تا، و درمافوق چهل تا، تا به بخش دوم برسد و سهم دوم برسد، در این مابین، فقط خمس می دهیم و زکات نمی دهیم. پس بعضی وقتها خمس و زکات با هم جمع اند، در اینکه دوتا باشند. بعضی وقتها خمس و زکات با هم جمع اند و در بعضی موارد خمس و زکات با هم جمع نیستند. اما یک جایی که فقط زکات باشه، نیست، بله به یک معنا هست. مثلا، زکات حال، زکات علم، زکات عقل، زکات فکر، این بحثی است که قبلاً ما کردیم.  اما زکات رسمی که دارای نصیب های معیّن است، این سهام معیّن در سهم معین، هم خمس است، یک پنجم. هم زکات است، اون چند چندمش رو در نظر بگیرید، فرق میکنه، در غلّات وأنعام.  امّا در ما قبل این حد که زکات نیست، خمس هست. در ما بعد این حدّ، تا حدِّ دوم که زکات نیست، خمس هست. بنابراین خمس و زکات باهم، هم پالکی هستند، بعضی وقتها بیست و شش درصد می دهیم و بعضی وقتها بیست درصد می دهیم. بیست و شش درصد، در ملتقای خمس و زکات می دهیم و بیست درصد در بینابین.می دهیم، این هم یک احتماله. اما این احتمال که داده بشه که زکات منحصر است به نه چیز، اون هم، نه چیز اینجوری و به سادات هم نمیشه داد، مخصوصاً ساداتی که از طریق پدر اند و خمس شامل کلّ اموال است، بیست درصد. و این بیست درصد، ده درصدش مال سادات فقیر وده درصدش هم مال دعوت های دینی. پس به غیر سادات نمی رسد. مگر غیر سیّدی که دعوت  دینی  داشته باشه. فقیر رو داریم بحث می کنیم.

آیا فقرای اسلام چقدرند؟ می شود گفت بیست سی درصد، پنجاه درصد، فقرای اسلام اند؟ این پنجاه درصد که فقرای اسلام هستند، حساب کنید آیا در  صد تا فقیر مسلمان، چندتاش سیّدهای فقیر از طریق پدر اند و چند تاش غیر سیّدهای فقیر که چه عام مطلق  باشند، چه سیّد از طریق مادر اند؟ درصد سیّدهای فقیر از طریق پدر، شاید که یک دهم باشد. واقعا این طوره. الان چند نفر سیّد در اینجاست؟ چه از طریق پدر و چند نفر شیخ ؟ ما یکی دو تا بیشتر سید نمی بینیم. اما ببینید، شیخ هایی که چه شیخ دوبله باشند، چه شیخ یوبله باشند، چه شیخ از طریق پدر ومادر باشند و چه سیّد از طریق مادر،  شیخ ازطریق پدر. خب این  هم شیخ حساب می کنم.  بنابراین حساب بسنجید، اگر ما صد نفر فقیر مسلمان داریم، سیّد فقیر در این میان، یک دهم زور زورکی و شیخ فقیر نه دهمه.  آقایون اونیکه غیر سیّد است و فقیر است، نه دهم است. این نه دهم، از شش درصده نه درصد ها اموال میگیره،  اون هم با اینکه یکی مرد و یکی مردارشد و یکی  به عذاب خدا گرفتار شد. اما سیّد فقیر ده درصد از کلّ اموال رو میگیره، این ده درصد از کلّ اموال، مال سید فقیری است که عرض می شود که از چه می گیره؟ سیّد فقیری که اولاً یک دهم فقرا است، یک دهم فقرا، ده درصد بگیرد، اما نه دهم فقرا، یک دهم فقرا، ده درصد از کلّ اموال میگیرد، اما نه دهم فقرا، شش درصد از نه مال، اون هم اونجوری که ملاحظه فرمودید دیروز. و بعد صحبت خواهیم کرد.

ما چند مطلب اینجا داریم، ببینید. این رو باید حل کنیم. اولاً ببینید، بیت المال مسلمین وحدت دارد یا تعدّد؟ یک بحثی است دیگه. آیا در زمان رسول الله و ائمه علیهم السلام، بیت المال تعدّد داشت؟ یا وحدت داشت؟ اگر تعدّد داشت معنیش چیه؟ اگر تعدّد داشت، یعنی درصد بیت المالی که مربوط به سادات فقیر است، خیلی وسیع است و سادات کم و درصدی که مربوط است به غیر سادات  فقیر، خیلی کم و جاش هم کمتر. آیا شما تاریخ اسلام را مراجعه کنید. در زمان امیرالمؤمنین که در دسترس ما هست روایات. در زمان امیرالمؤمنین، امیرالمؤمنین دو تا بیت المال داشت؟ که یک بیت المال مربوط به سادات فقیر بود که خیلی هم کم بودند و درآمد زیاد و یک بیت المال هم مربوط به غیر سادات فقیر بود که خیلی کم، هم درآمدش کم و افرادش زیاد؟ خب اینطور نبوده است. این اولاً. این از نظر واقعه خارجی. از نظر تقسیم عادلانه، حساب کنید، ببینید، ما بر محور آنچه  فرموده اند که عرض  نمی کنیم که. آنچه فرموده اند، خب خودشون و مقلّدهاشون. ما که تقلید نمی کنیم ازشون. نه تقلید اجتهادی می کنیم، نه تقلید تقلیدی. آنچه را که فرمودند بجای خود، آنچه را گفته اند بجای خود و آنچه را  باید گفت، چیست؟  آیا واقعیت؟ تاریخ، آیا دلیل قرآنی؟ و بر ضوء و نور دلیل قرآنی، دلیل  سنت، به ما چه میگوید؟  آیا سر جمع ادّله اسلامیه، سادات فقیر را که از طریق پدر اند ترجیح می دهد، ده ها برابر از نظراقتصادی، بر فقرایی که سادات فقیر از طریق پدر نیستند؟ میشه چنین چیزی در شریعت؟ امکان ندارد.  ملاحظه کنید شما. در قرآن شریف می فرماید که ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أتقیكُمْ﴾ [الحجرات: 13]، اگر بناست از باب اکرمیّت مال بیشتر به سید داده بشه، خدا میگه أتقیكُمْ. تو میگی سِیّدِکُمْ؟ شِیخِکُمْ؟ عَربیّکُمْ؟ عَجَمیّکُمْ،؟ قَویّکُمْ؟ طَویلکُمْ؟ این کُم ها همه دروغه. خدا می فرماید إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أتقیكُمْ. حصْرُ هَذه الآیَه مُبَارَکهَ بالأکْرَمیّه. شما اگر از باب اکرمیّت که سادات که از طریق پدر انتساب به رسول الله دارند، چون نسبت شون به رسول الله هست و اکرم هستند، میخواید بگید که خمس  بیشتر؟ میگیم اولاً اکرم اون قدر خمس بهش بدید که تو پول غلت بخوره و غیر اکرم را این قدر بهش زکات که روزی یک دونه نون هم در نیاره. این اولاً. ثانیاً، کی گفته است هرکه از طریق پدر منسوب به رسول الله است اکرم است؟ اکرم در عدالت است، در تقوا است. خدا که داره تقوا را ذکر می فرماید، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أتقیكُمْ. أتقیكُمْ عَمَلیّاً، أتقیكُمْ عِلمیّاً، عَقیدیاً، خُلُقیاً، قَالًا، حالاً، فِعالاً. تقوا در این بعده. تقوا در عمّامه سفید و سیاه نیست. تقوا در پول زیاد و کم نیست. تقوا در انتساب نزدیکتر به رسول الله یا دورتر نیست. تمام اینها رو رسول الله زیر قدمش گذاشت. اینها یک افکار جاهلیت بود که یک میزاتی و یک تفضیلاتی از برای غیر جهت تقواست. اسلام منحصرکرد، افضلیت رو در تقوا. إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أتقیكُمْ.

خب شما چرا به سادات میگن بیشتر؟ مگر ممکن است خدا که این فرمایش را فرمود و رسول والله که محور وحی اول است و ائمه علیهم السلام در حاشیه وحی اند، مگر ممکن است در این سه بعد، بر خلاف این نصّ صریح آیه که موافق عدالت حتمّی اسلامیه هست، این تقسیم بشه؟ که سادات ده درصد از کلّ اموال به یک دهم از فقرا، اما غیر سادات، غیر سادات این جوری. حالا اون جوریش هم باشه عرض می کنیم. غیر سادات که یا شیخ طرفینی هستند و یا شیخ یک طرفی هستند، اینها شش درصد از نه جور از اموال، اون هم نه جوری که اونجور است که بعداً اونجور تر خواهد شد در بحثی که خواهیم کرد. این چه تقسیم نامیزانی است؟ حتی اگر سادات، أتْقَی بودند و غیر سادات غیر أتْقَی بودند، این تقسیم خیلی نامیزان است، اولاً. ثانیاً، در باب اقتصادیّاتِ بیت المال، تقوا و أتْقَی و أعْلَمْ و کفایه و حاشیه و أمثل و اینها مناط نیست اصلاً. این مربوط به شکم هاست. چند رأس فقیرند؟ چقدر حاجت دارند؟ ابتدا اومده داره درس میخونه و باید هم بخونه. آیا بین این آدم که پونزده نفرند و متکفل پونزده نفر است، یا بیشتر یا کمتر، این باید که بهش هیچی ندن یا صنّار بدن؟ و بعداً که کفایه درس خارج میخونه بهش بدن عرض می شود که مقداری بتونه زندگی رو اداره کند. بیت المال که این ریختی نیستش که، مثلا امیرالمؤمنین فرمود که به خانواده های خوارج بدهید. چی رو؟ از بیت المال. خب خانواده ها چه جرمی دارند؟ اگه خود خوارج، خروج  کردن و کشتند به خانواده خوارج بدهید. این ها مسلمان اند و شکم های مسلمان ها باید که به اون مقدار {28:46} سیر بشود. یا اینکه به مقدار ضرورت از بیت المال مسلمین داده شه.

 حالا، اولاً و ثانیاً. اولاً، اگر مناط در بیشتر پول دادن، أتقی باشد، این قدر بیشتر؟  ثانیاً أتقی سبب بیشتر پول دادن نیست. بلکه تقسیم به السویه است. ثالثاً وقتی  أتقی مناط است، مگر کسانی که انتساب پدری به رسول الله دارند، أتقی هستند؟ أتقی نیستند. ثالثاً، رابعاً، رابعا شما سیادت رو منحصر کردید به انتساب از طریق  پدر. ببینم آیا پدر  به فرزند نزدیک تر است؟ یا مادر؟  آیا وظایفی که فرزند نسبت به پدر دارد بیشتر است؟ یا وظایفی که نسبت به مادر داره؟ مادر. اگر هم در قرآن نبود، این رو میتونستیم بفهمیم. مثلا فرض کنید یک کسی نهالی رو می کاره، بعد میره سراغ کارش. میره میخوابه، تفریح میکنه. یک بنده خدایی آب می دهد، هرس می کند، بزرگ می کند، چه می کند، چه می کند، آخر سر میوه میاره. سهم کدوم بیشتره آقایون؟ سهم کسی که نهال رو کاشت و رفت؟ کاشت و رفت. کاشتن کار مهمی نیست. یا کسی که این کاشته رو بزرگ کرد، عرض می شود که، تربیت کرد، ترتیب داد، بعد میوه داد. حالا در این میوه، درصد اون آقایی که کاشت و در رفت بیشتره و درصد اون آقایی که پدر صاحب بچه درآمده کمتره. میشه؟ آیا پدر و مادر که در تشکیل اولاد و در تولید اولاد سهیم هستند، آیا نطفه پسر مال پدره فقط که جاهلیت عرب میگفتند؟ غلط میکردند. قرآن میگد ﴿يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ﴾ [الطارق: 7] عرب ها خیال  می کردن پسر مال پدر است، دختر مال زن است، مال مادر. این غلطه. یا بعضی ها خیال میکردن پسر و دختر هر دو مال پدره. این  هم غلطه. قرآن سوم رو میگه. میگه يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ. نطفه پدر و نطفه مادر، با هم ازدواج دوم باید بکنند، در این ازدواج دوم، اگر نطفه مرد غلبه کرد، پسر میشه. اگر نطفه زن غلبه کرد، دختر میشه. ولکن در ازدواج با هم شرکت دارند.  پس دختر و پسر هر دو، از مزج و ترکیب نطفه پدر و عرض می شود که مادر ترکیب می شود. خب، حالا، آیا در ولادت این فرزند، پدر بیشتر زحمت کشیده است و برتری داره یا مادر؟ نطفه رو هر دو دادن. هم نطفه صُلب پدر است و هم  نطفه ترائب مادره، هر دو {31:25}دارند. خب زحمت پدر کمتر است که. ما کاری به ارث و مرث نداریم ها. زحمت پدر کمتره. وقتی که زحمت پدر کمتره، کاشت و رفت، حالا رفت، مسافرت کرد، نکرد، فلان. نه پدر آبستن میشه، نه حیض  میشه، نه نفاس میشه، نه مفاس میشه، نه حمله، نه وضعه. پدر صاحب بچه مادر درمیاد. اولاً اگر دختر است که اونجور میشه، پدر پاره نمیشه، دختر پاره میشه، إ، مادر پاره میشه،این مادر است دیگه. زحمت، درسته لذت داره، ولی زحمت اول. این زحمت اول.

زحمت دوم، حمل. مدت حمل چکار باید بکنه؟ زحمت سوم، وضع حمل. زحمت چهارم، شیر دادن و بزرگ کردن. بابا در این چهار مرتبه، این کار بیشتر رو مادر میکنه یا کلاً کار را مادر میکند در بزرگ کردن این فرزند یا پدر؟ مادر. پس چرا شما میگید نسبت فرزند به پدر بیشتر است از نسبت فرزند به مادر؟ پس چرا بعدا میگید اگر کسی پدرش سیّد نباشد، اما مادرش سیّد باشد، این سید نیست؟ چون از طریق مادر است. چون مادر رو هیچ حساب  کردید. مادر که چیز تر است از پدر یا برابر است… یا مادر و پدر از نظر اینکه نطفه مشترک بینهماست، برابره. یا اگر بخواد نا برابر باشد، چرا از اون وری کج شدید؟ چرا سهم پدر را و انتساب پدر رو بیشتر کردید و حساب مادر  و کمتر؟  میگید چون پدرش سید نیست، پس سیّد نیست. مادرش سیّد است، نمیگیم سیّده. چرا؟ برا اینکه سهم مادر و انتساب مادر کمتر است. این غلطه. شما به قرآن مراجعه بفرمایید. قرآن وقتی که حقوق پدر و مادر را ذکر میفرماید، ازجمله وَوصَیّنَا الانْسَانْ، سوره احقاف آیه 15، ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا﴾ [الأحقاف: 15] درست؟ بِوَالِدَيْهِ. اما بعد از والدین، کی رو گفته؟ پدر رو نگفته. در هیچ جای قرآن، هر جای قرآن که راجع به  والدین بحث شده که  احسان کنید، یا چیزی نفرموده یا اگر یکی از این دو رو فرموده، مادر رو گفته. معنیش چیه؟ اگر گفتند که این دو عالم بزرگوار خیلی خیلی محترم اند و باید پهلوشون درس خوند، بعد هیچی نگفت، آدم نمیدونه کدوم مهم تره. امّا اگر بعداً گفتش که و فلانی چنین است، چنان است، چنان است، ما نمی فهمیم که دومی مهم تر است؟ خب می فهمیم. اگر بناست اولی مهمتر باشه، چرا اوصاف دومی رو بیشتر گفت؟ اگر  بنا بود برابر باشند، چرا اوصاف هر دو رو نگفت به طور موازات؟ در اینجا می فرماید که ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ﴾ [الأحقاف: 15] نفرمود که {33:54} خیلی آسونیه، این کار خیلی آسونی است که،  که پدر از رو شهوت یک کاری میکنه، خوشش هم میاد، زحمتی هم نداره، مطلبی هم نیست. ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا﴾ [الأحقاف: 15]. واقعا حَمَلَتْهُ کُرْهاً، در سه بعد. بعد اول که دختر بود، از بین رفته دختریش. بعد دوم، حمله. بعد سوم، بار سنگین. این بار سنگین رو، چه غذایی بخور، چه غذایی نخور، چیکار بکن، چیکار نکن، وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا، كُرْهًا در ابعادی. یکی در حال وضع، پدر صاحب بچه درمیاد که این بچه بیاد بیرون. این اولاً.  به دختر فردوسی گفتن که خب، به فردوسی گفتن، گفتن از دخترت سوال کن که اینقدر که زنها داد و قال دارن که ناراحتن در وضع و دردشون میاد، پس چرا زیر بار این کار میرن؟ از دخترش نتونست سوال کنه، به مادرش گفت از دخترش سوال کرد. گفت بله مقایسه که بکنیم، هیچی نخواهد بود، اون نتیجه و اون لذتی که در انجام عمل هست، اون جبران میکند قضیه وضع حمل رو. حالا، هستش و لکن وضعه. ووضَعَتْهُ كُرْهًا. این وَضَعَتْهُ كُرْهًا، در حال وضع است اولاً و بعداً بزرگ کردنش، شیر دادنش، خونریزی ها کردنش، غذای چی خوردنش، غذای چی نخوردنش، عرض می شود {35:14}

بنابراین اگر ما بخواهیم تفضیلی قائل بشیم، تفضیل مربوط است به مادر و این خصلت عربیّت است که هنوز دوام پیدا کرده، در میان تقلیدهای ما، فتواهای ما و اجتهادهای ما که اگر کسی پدرش سیّد است، پس سیّد. امّا اگر کسی مادرش سیّد است و پدرش نه، این سیّد نیست.  این دو فکر جاهلی است. یک فکر جاهلی که در شعر متمثل است و یک فکر جاهلی که در یک دونه روایت یتیم متوسل است. حالا اگه صد تا هم بود، قبول نمی کردیم. یک دونه روایتٌ یَتیمَهٌ فی وَسائِلِ الشیعهَ بابُ خُمسْ وَ أم المُنْتَسبونْ بِاُمّهَاتِهِمْ فَقَدْ قَالَ الله تَعَالی فیهم اُدْعوُهُم لِآبائِهِمْ.  این دراز گوشی که این روایت را جعل کرده، قرآن هم نخونده اصلاً. بابا ﴿ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ﴾ [الأحزاب: 5] در سوره احزاب، مال ادعیا است، مال پسرخواندگان است. این میگد کسانی که از طریق مادر منتسب اند به قریش، اینها را سهم ندین، سهم سادات ندین، چرا؟ فَقَد قَالَ الله تَعَالی فیهِم اُدْعوُهُم لِآبائِهِمْ.  بی پدر اُدْعوُاهُم لِآبائِهِم،  مال فرزندان عرض می شود از طریق مادر نیستند اُدْعوُاهُم لِآبائِهِمْ مال کیه؟ مراجعه کن به سوره احزاب، بعد جعل کن حدیث رو احمق.  به سوره احزاب که مراجعه می کنیم، چی میگه؟ می فرماید﴿ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ﴾ [الأحزاب: 5] کیا؟ یعنی پسرخوانده ها. یعنی نه از طریق شماست، نه از طریق زنتونه، این پسرخوانده است. اولاً پسرخوانده رو قرآن، عزل کرد، از بین برد، پسرخوانده ای ما نداریم. کَلِمه یَقولونَ بأفْواهِهمْ. این کلمه  غلطی است. این اولاً.  ثانیاً اگربنا باشد کسانی از طریق پدر منسوب به کسی نیستند و از طریق مادر هستند، ادعیا اند، فَالحَسَناتُ إذاً من الادعی. لأنَّ الحَسَنینْ لیَسَا مِن أبناء الرسولْ الا من طریق الام. ابناء رسول رو داریم حساب می کنیم. الْحَسَنانْ مِنْ أبناء الرَسولْ من طریقٍ الام حسب رَأیکُمْ وَ حَسَب هذه الروایه المُختَلَفه و الحَسَنانْ مِنَ الادعیاء ادعوهم لآبائِهِمْ. چرا؟ بگید اینها پسر علی هستند، پسر پیغمبر نیستند و حال اینکه، دعوای بزرگ  ائمه با بنی عباس و بنی امیه همین بود. کَانَ مَحارم علی طولِ الخط ماداموا خُلَفاء بنی اُمَیّه وَ بنی العباس موجودین کائنین کَانَ خَلاف بینَ أئمّهَ علیه السلام و بین البنی امیه  و بنی العباس  هولاء کان یقولون نَحنُ أبناء رسول الله وَ بنو اُمیّه العرب {37:58} کانَ یَقولون لا إنمّا بنونا، شعر جاهلی، بنونا، بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعدی. این شعر جاهلی. فرزندان ما، فرزندان، اقاربی داره، اباعدی نداره. فرزندان ما، فرزندان خود ما هستند، اما پسران دختران ما، پسران ما نیستند. پسران، پدرانشان هستند. خب بی پدر این شعر رو جعل کرده است جاهلیت و شما هم یک روایتی جعل کردید در وسائل الشیعه آوردید، و این روایت رو هی ناز می کنید، بالا می کنید، پایین می کنید، چون فقها فتوا دادند، چون چنین است، چون  چنان  است، سندش هیچ، بابا سندش هیچ، مندش رو نگاه کن.  این سندش خرابه، خب، متنش که خراب تره از سندشه. اگر هزار تا شعر و این حدیث ها نقل می کردند و موافق قرآن بود، قبول می کردیم. اما اگر یک سلمان فارسی یا هزار تا سلمان فارسی نقل کنند، اما متنش مخالف ضرورت اسلام است، ما این رو قبول نمی کنیم. چطور شما توجیه می کنید حدیث رو؟ این اصالت الحدیثه. حَربْتُمْ مِنْ کتاب الله الی الروایات. چرا؟ برای اینکه اینجا آزاده، بازه، هر چی بخواهید پیدا میشه. شما هر چی میل دارید، در روایات پیدا می شود، اما هر چه میل  دارید، در قرآن پیدا نمیشه.  این یک بحثی است که به جای خود خواهیم گفت. {صحبت حضار} چرا میگیم علی بن ابی طالب چرا نمیگیم علی بن فاطمه؟  علی پسر فاطمه نیست که، علی شوهر فاطمه است. فاطمه بنت اسد، آها. میدونی چرا؟ برای اینکه اصولاً، اصولا نسبت ها را به مردها بدن، برای اینکه  زنها تو حساب نیان، از نظر لفظ حتی. در قرآن شریف، در قرآن، ذکر هیچ زنی در کار نیست، مگه مریم. ذکر اسم ها. چرا؟ چون این حساب داره. این حسابِ احترامِ عفافِ زنان دارد که نسبت را به زنان نمی دهند و به نسبت را به مردان می دهند. و إلّا، بعضی وقتها ابن مریم هم هست، ابو مریم هم هست مثلاً. چون مثلاً پدرش فرض کنید فوت کرده، یا چه بوده. اونی که مُسَلّم است این است که نسبت پدر و مادر حداقل علاوه بر علی وجه سوائه بنا علی ذلک {40:07} اصل سیادت هم  همینه دیگه. اصل سیادت، ارتباط با هاشمه، و لو پیغمبر در کار نباشه. یا پیغمبر اصله؟ اصل سیادت و آقایی و بزرگواری، رسول الله است. اگر هاشم هم از این هم معنا نداشته باشد، نه اصل است، نه نسل است، نه فرع است، نه هیچی نیست. اصل انتساب که ذَوی القُربَی که در قرآن است، یعنی کسانی که قریب به رسول الله هستند، خب، بنابراین اصل سیادت رسول الله است. وقتی که اصل سیادت رسول الله صلوات الله علیه، بنابراین از طریق دختر باشد، از طریق پسر باشد. بله. کُلُّ السَاده رسمییّن هُمْ یُعتَبَرونْ مِنَ الادعیا إذَا خَصّصتُمْ السِیادَه بانتساب من طریق الاب لِماذا لِأنَّ الحَسَنین مُنتَسبانِ من طریقِ الام فاطمه الی رسول الله و کُلّ أولادِهِمَا بِصورَته طَریقهٍ مُحلفهٍ علی کُلّ السَاده کُل اولادهما مِن طریق الام. پس سیّد نداریم اصلاً. راحت باشید. یک دونه سیّد داریم، رسول الله هست و فاطمه سلام الله علیها و امیر المؤمنین سیده.

  اما کسانی که انتساب به رسول الله داشته باشند، از طریق پدر تا آخر از طریق پدر، تا آخرها بله. اگر از طریق پدر حالا هست، ولی پدر، مادرش سیّده، نه این پدر، پدر، پدر، پدر، تا برسد به رسول الله، نداریم اصلا. کسانی که از اولاد رسول الله صلوات الله علیه اند. بنابراین مستند این مطلب، متاسفانه یک روایت جاهلیه است که بدتر از شعر جاهلی است و یک شعر جاهلی است. باز شعر جاهلی، جاهلیّت رو به معرض گذاشته که بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعدی، اما این روایت جاهلی، این احمقی که جعل کرده به قرآن هم مراجعه نکرده، قَالَ الله تَعالی فیهم اُدعواهُم لِآبائهِمْ، ثُمَّ، تازه اینجاش هم، آیا ساداتی که چه از طریق مادر، چه از طریق پدر، چه از طریق هر دو ده درصد فقط به اینها  میرسه؟  که بحث داریم ما. در باب خمس خواهیم آورد. فقط ده درصد به اینها  میرسه؟  اصلاً ما بیت المال خاصی از برای سادات داریم؟ نه. سه احتمال در این جا هست. یک، بیت المال خاصی از برای سادات، کَمَّا. دو، بیت المال خاصی، کیفاً. سه، بیت المال خاصی، کَمَّا وکیفاً. کما یعنی درصدش بیشتره. کیفاً یعنی تمیزتره. کما اینکه در بعضی روایات دارد که این زکاتی که به سادات داده نمیشه، برای اینکه لأنَّ الزَکَاتْ من أوسَاخ ما فی أیدی الناس. ما عرض میکنیم که هذه الروایه من أوسَاخ ما {42:50} چرا؟ برای اینکه بابا مصدر خمس، همون مصدر زکاته. بابا از همین چاه داریم آب میکشیم. بیست درصدش مامانی و طاهره، امّا شش درصدش أوساخه. نفهمیدیم، چی شد؟ آخه آدم عقل داره، آدم حس داره، نمیشود که هر چی را گفتن، انسان قبول کنه. این روایت که می گوید، لأنَّها من أوسَاخ ما فی أیدی الناس، در یک بعدش ممکن است قبول بشه. امّا این زکات، چون از کثافت های دست مردم است، خب به سیّدها نمیدیم. امّا خمس از کثافت های دست مردم نیست، به سید ها میدین؟ بابا مصدر خمس و زکات یکیه. مگر همون نه تایی که شما میگین مصدر زکاته، خمس ندارد؟ مگر اگه زیاده از {43:32} خمس ندارد؟ پس مصدر خمس و مصدر زکات یکیه. چطور شد مصدر زکات أوسَاخ ما فی أیدی الناسه، اما مصدر خمس نه؟ اولا. ثانیاً، شیخ مفیدها، شیخ طوسی ها، شیخ انصاری ها، سلمانها، ابوذرها، مقدادها از أوساخ بخورند، ولی سید ممد علی بک ها، سید علی نقی ها، که اصلا معلوم نیست چی اند، اینها از {43:58}بخورند؟ نفهمیدیم.

آخه یک چنین تقسیمی که شما دارید نسبت به اسلام میدید، هیچ حسابگر و بی حسابی  نمی کند، هیچ  دیوانه و ظالمی این حساب را نمی کند، شما چرا این حساب رو کردین؟ عده ای هستند که از اسلام اوقاتشون تلخه. نظرم هست آقای خوئی حفظه الله، میفرمودند که بعضی فتواهایی که ما میدیم اشکال میکنند میگن این چه اسلامیه؟ گفتم مثلاً چی؟ فرمودن مثلاً ما میگیم که آبِ کثیفِ متعفنِ قذرهِ، لجنیه، فلان و اینها، این پاکه، امّا یک کر آب، یک مثقال کمتر، یک سرسوزن به آخوند بزنی این نجسه. خب مردم این و میگن که مثلا آخه شما اندازه حس هم که این حرف درست نیست که اون آب کثیف، قذره، متعفن، لجنیه، فلان، این نجس نیست، واجب التحذر نیست، اما اون آبی که یک مثقال کمتر از کره، یا فرض کنید یک آبی که کر باشه، سگ توش بول کنه، این پاکه. اما یک کاسه آبی که هزار کاسه اضافه کنید کم کم، کم کم، کم کم، یک قطره خون اول زدید، تا آخر پاک نمیشه. یعنی یک دریای خزر هم بشه این آب، این پاک نمیشه. آب قشنگ که همینطور تلاءلو میکنه، اما یک کر آب، چون کره، اگر سگ توش بشاشه، معذرت میخوام، این پاکه. به آقای خوئی عرض کردیم که شما چی فرمودین؟ فرمودن اعتراض بر اسلام نیست، اعتراض بر ماست. گفتم بله، اعتراض بر شماست. اگر ما نماینده اسلام باشیم و اسلام را اونجور که اسلام در کتاب و سنت فرموده، که اعتراض چرا {45:28}بشه؟ یا در باب ذبایح مُنا، در باب ذبایح مُنا که این همه فقیر در عالم است، این همه گرسنه در عالم است، کسانی که الان  اگر هم چیز دارند، هفته ای یک روز گوشت گیرشون نمیاد بخورن، ما میلیونها گوسفند و گاو و شتر را  بکشیم، بسوزانیم، زیر خاک…