الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
یکی از موازین صحیح مناظره برای کسانی که می خواهند، راه صحیح مناظره را بپیمایند، برای جستن حق، این است که آنچه مسلم عندَ الکل است، یا مُسَلّم عند الطرفین است، محور قرار بگیره و موارد مشکوکه مختلف فیها رو، عرض کنیم و بسنجیم بر آنچه مورد اتفاق کلّ است یا مورد اتفاق طرفین است. وَ عِنْدَنَا ضَروریاتُ کالنار عَلَی الْمَنَارْ وَ الشَمْسَ فی رایئه النَهَارْ کَمُسْلِمینْ عَقْلِیّاً حِسّیاً واقعِیّاً عَلَی ضوءالکِتابْ وَ عَلَی ضوئه سُنّتِ رَسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم مِنَ الُامورِ المُسَلّمَه مَا یَقولُه رَبُنّا سُبْحَانَه وَ تَعَالی وَ اَنْ لَیْسَ الإنْسَانْ إلّا مَا سَعَی معنوی مَادیً دُنیویَ اخروی فی ای حقل من الحقول. این یک قاعده کلی است، به کسی مجانی به عنوان اجر، چیزی نمیدن، به عنوان اجر ها و إلاّ کسی رو خداوند زیبا خلق کرده، کسی رو بد ترکیب خلق کرده. صحبت اجر نیست. کسی سید خلق شده، کسی عام خلق شده، اجر نیست. کسی دو چشم خلق شده، کسی یک چشم خلق شده، صحبت اجر نیست. آنچه را که به عنوان اجر به کسی بر میزان عدالت داده می شود، این مربوط است به سعی او. یا سعی در بعد استحقاق که قادر بر سعی نیست، یا سعی در بعد عمل، چه درونی و چه برونی باشد.
ما نمیتوانیم و نباید هم جزئیاتی و فروعی را که بر خلاف ضرویّات است، بپذیریم. اگر گفته شود روایت است، قول است، رای است، فتوا است، شهرت است، اجماع است، اطباق است، چه است و از این قیبل، اگر برخلاف ضرورت است، قابل قبول نیست. ما محک های اولیه داریم. محک های اولیّه فطریه داریم، عقلیّه داریم، حسیّه داریم، علمیّه داریم، واقعیّه داریم و محور اصلی کل این ها کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلمه. مطلبی که چهارشنبه منقطع شد، دنباله اون مطلب رو میخوام عرض کنم. لَیْسَ فی أیّ حقل مِنَ الحُقولِ الاسْلامِیّهَ إلّا بیتُ المَال بصورَه واحدَ و مُوَحِدَ وَ لَیْسَ بُیوتُ الأمْوَالْ. این رو می خواهیم عرض کنیم. از نظر واقعی در زمان رسول الله صلوات الله علیه و ائمه علیهم السلام، تا اون مقداری که قدرت ظاهری داشتند، بیت المال یکی بود، دو تا نبود، چندتا نبود. یک بیت المال، مالِ به عنوان خمس و یک بیت المال، مالِ زکات و از قبیل زکات و سایر صدقات مثلا باشد. اینطور نبود، یک بیت المال بود و ما نمیتوانیم این حرف را بپذیریم که دولت اسلامی در هر بعدی از ابعاد و در هر وضعی از اوضاع باشد، دو بیت المال دارد. یک بیت المال، مالِ سیدها و یک بیت المال، مال غیر سید ها. این قابل قبول نیست، بِعِلَلِ شَتّا. اگر خود رسول الله صلوات الله علیه، اموال خمس، مال خودش بود و اموال زکات هم مال خودش بود، مال خودش، نمیشد که را خمس را در یک جیب و زکات را در یک جیب، بگد این جیبی که خمس است مال بچه های من فقط، که چندتا بودن مگه؟ در سنه دوم رسالت مگه فاطمه سلام الله علیها که فرزند وحید رسول الله بود، هفت ساله بیشتر بود؟ و در خانه پیغمبر بود. امیرالمومنین هم بودند؟. ذَوی الْقُرْبی همین دو نفر بودند. أقْرَبْ الاقارب الی رَسُولِ الهدی صلی الله علیه و آله و سلم فاطِمَه الصِدیقْه بِنتَه کَانَ کان لها سبع سنین عَلَی امیرَالْمُؤمِنینْ علیه السلام کَانَ عمره ثلاثه العُشْرینْ. بعد هم که بعد از دو سال ازدواج شد. خب، اینکه آیه خمس که بعدا صحبت می کنیم، ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى﴾ [الأنفال: 41] ذِي الْقُرْبَى قربی رو باید معنی کنیم. حالا يَتَامَى و مَسَاكِينِ و … مطلب دیگری است. ذِی الْقُرْبَی کی اند؟ أقْربْ الاقارب الی رَسُولِ، أقْربْ الاقارب الی رَسُولِ نَفْسِیّاً و نَسَبیّاً مَنْ کَانَو هُمْ فَاطِمَهُ صِدیّقَه سلام الله علیها {صحبت حضار} أقْرَبّ الأشخَاصْ الی الرَسُولْ صلی الله علیه و آله و سلم، جَسَدیّاً حساب کنید، فاطمه سلام الله است. نفسیّاً حساب کنید، هم فاطمه است، هم علی صلوات الله و سلامه علیه. {صحبت حضار} اگر ذَوی الْقُرْبی، یک میزان دیگه هم داره که بعداً حالا بحث می کنیم در خمس. اگر ذَوی الْقُرْبی، ذَوی الْقُرْبیِ رسول است که این طور هم هست، بخش اول از سه بخش اول، مال الله، دوم مال رسول، سوم مال ذَوی الْقُرْبیِ. آیا الله در الوهیّت مصرف میشه؟ خب بله. دعوت الی الالوهیت. مال رسول در رسالت؟ بله. ذَوی الْقُرْبیِ هم در ذَوی الْقُرْبیِ. أقْرَبْ الاقارب الی رَسُولِ الهدی رِسَالیًه رَسُولّیًه هُمْ المَعصومونْ علیهم السلام بِدَرَجَه الاولی فاطمهَ وَ عَلَی وَ علیُ و فَاطمهَ علیهم السلام وَ فی الدَرَجه الثَانیَع عِبارَه کَافّه الائمه المَعصومین، {07:56} ذَوی الْقُرْبیِ اینان.
آیا وقتی که امیر المومنین و فاطمه (س) أقرَب أشخاص اند با بقیه ائمّه به رسولِ الله، دیگه أقربی معنا دارد؟ برابر معنا دارد؟ بالاتر معنا دارد؟ خب پایین ترند. پایین تر مشمول نیستش که. خب ببینید اولاً، اولاً ذَوی الْقُرْبیِ الرَسُولْ کَانَوا مُنْحَصِرینْ فی شَخصِیْنِ فَقَط. این اولا. در زمانی که این آیه نازل شد، خب این خُمُسَه عرض می شود ﴿ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [الأنفال: 41] خب ذَوی الْقُرْبیِ که سهم دارند که دو نفرند. این یک بحث. دوم، کسی بیاد بگه نه، اون سه بخش اول، اسمش سهم امام است و سه بخش دوم سَهمُ الساده است. اینجور بیاد بگه وَالْيَتَامَىیعنی َالْيَتَامَى الرسول. وَالْمَسَاكِينِ، مَسَاکِینِ الرسول. وَابْنِ السَّبِيلِ، ابناء السَّبِيلِ الرسول. قید بزنه، چند تا قید. ذوی القربی، وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى، این رفت کنار. بعضی ها اینطور میگن، کما اینکه زیاد میگن. وَالْيَتَامَى، اَلیَتَامَی، یعنی یتامای رسول. اینطوری اینا میگن. {صحبت حضار}
حالا، مرحله دوم، وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيل، رو اگر ما قبول کردیم که بعدا بحث خواهیم کرد. یَتَامَی یعنی یَتَامَای فرزندان رسول. اون وقت که کسی نبود. یک نفر بود. حالا فرض کنیم بود، والْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ، نصف خمس که ده درصد است، مال اول و نصفش، ده درصد دوم، مال دوم. سوال، لُوْ کُانْ عِشْرونْ بِلْمِیّهَ مِنَ أمْوَالِ الْرُسُولِ الخَاّصه فی جَیْبْ ثُمَّ سته بالمیه مِنْ تِسْعَه أمْوَالِ الرَسولْ اَلمَخْصوُصَهَ فَی جِیبْ آخَرْ. هر دو مال حضرتن. در یک جیب بیست درصد از کل اموال، آخه حساب کنید آقایون، تکرار من نمیخوام بکنم، ولی خب چه باید کرد؟ چه باید کرد؟ این استخون اونقدر فلجه که باید ده سال مالیدش تا بلکه یک چیزی بشه. حساب کنین آقایون. میخوایم صندوق بیت المال رو حساب کنیم. حساب کنید که بیست درصد از کل اموال، مال شخص رسول، توی این جیب و شش درصد از نه در صدهای اموال، هم مال رسول، در این جیب. خب، حالا میخواد تقسیم کنه. آیا این تقسیم عاقلانه است که این بیست درصد از کل اموال خودش فقط مال بچه های خودش از طریق پدر یا از طریق مادر هم یا هردو. خب مراحل داره دیگه. از طریق پدر یا از طریق مادر، یا از طریق پدر و مادر، این مال بچه هاش که درصد فرزندان رسول الله صلوات الله علیه، اگر به جای پدر باشه که خیلی کمه. پدر و مادر باشه میشه مقدار زیادتر، مادر هم باشد مقدار زیاد تری. این بیست درصد فقط مال کسانی که منسوب بر رسول اند، از طریق از طرق أبَوین و شش درصد از نه قسمت از اموال، مال غیر باشد. این چه تقسیمی است یا رسولَ الله؟ به شما تهمت زدند. آیا هیچ آدم عاقلی و یا جاهل و دیوانه ای اینطور تقسیم می کند؟ وقتی میخواهد تقسیم کند اموالی را بین دوستان خودش، مسلمین همه دوستان رسول الله اند دیگه. فرزندش باشد، غیر فرزندش باشد، فارسی باشد، عربی باشد، لا فضل العَرَبّیٍ عَلی عَعْجَمیٍ وَ لَا لعَعْجَمیٍ عَلی عَرَبّیٍ وَ لاَ وَ لاَ وَ لاَ و لا الا بتقوی الله ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ [الحجرات: 13] به این نرسیدم هنوز، میرسیم حالا.
پس بعد اول، اگر اموال خمس، مال شخص رسول الله بود، همه اموال مال اون حضرت بود، خمس رو تو این جیب میذاشت و اموال زکویه هم مال شخص رسول الله بود، از نه قسم مال، شش درصده، اونم اونجوری، این جیب. این جیب پر پر پر داره میترکه، برای چند مثقال بچه هاش. این جیب خالی خالیه است که تار عنکبوت گرفتتش برای این همه بچه. این چه تقسیمی است که شما نسبت به رسول الله صلوات الله علیه رو میدید؟ این درصورتی است که مال خود حضرت باشه. مال خود حضرت که نیست. این ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ﴾ [التوبة: 103] در باب زکات. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ﴾ [الأنفال: 41] فلان، در باب خمس. پیغمبر در مال خودش این کار رو نمیتونست بکنه، در مال دیگران این کار رو بکنه؟ برگردیم.
{صحبت حضار}
﴿وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ [الأحزاب: 6]ا گر بِنْتِ واحده که نصف میبره، بقیه رو سنّی ها میگن به پسرعمو، پسردایی و این حرف ها میدیم دیگه. ما چی جواب میدیم؟ میگیم وأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى. آیا دختر انسان که از نظر فرض نصف میبره، اون نزدیک تر است، أولی است؟ یا دیگران؟ دختر. فلذا نزدیک تره نصف دیگه رو هم به دختر میدیم … ببینید وقتی گفتند به أقْرَبِ أشْخَاص میرسه، أقرَبْ اگه پنج تاست، پنج تاست، دیگه نسبت یعنی چه؟ یعنی اگر در مقابل این پنج تا، پنجاه تا هم باشه پایین تر، به اون ها نمیرسه. أقرَبْ معنیش اینه. و إلاّ أقرَبْ چرا میگه؟ {صحبت حضار} توجه کنید ذَوی الْقُرْبیِ یعنی به طور مطلق کسانی که أقرَبْ اشخاص الی رسول الله اند. اون بحث هم گذشت، تازه به اون احتیاجی هم نداریدشما. ولیکن اگر به ذَوی الْقُرْبیِ بچسبین فقط به علی و فاطمه میرسه. به هیچکس نمیرسه. علی و فاطمه و فرزندان معصوم {صحبت حضار} چون ائمّه کُلُّهُمْ فیِ الْعِلْمِ وَ الْتَقْوَی وَ الشِجَاعَه وَ العِصمَهَ عَلَی حَدِّ {15:03} این سیزده نفر، این ها أقربِ اشخاصند علی طول الخط و سماویین و ارضیین برسول الله. اقرب اند. {صحبت حضار} این رو بعداً بحث خواهیم کرد که أقرَبِ الی الرَسول، أقرَبِ رسالی است، نه أقرب مالی است، نه أقربِ نَصَبی است، نه أقربِ محمدی است، نه أقربِ ابن عبداللهی است، نه. أقربِ اشخاص به آقای شیخ طوسی بزرگوار، از باب شیخ طوسی بودن و عالم بودنه و لذا بچش ممکنه لات آسمون جل باشه هیچی نفهمه. مطلب این نیست. {صحبت حضار} ما که خواستیم که بحث دوم رو آوردیم برای این بود که ﴿وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [الأنفال: 41] که خیلی وسیع بشه. که آقایون هم نوعاً همین رو میفرمایند. حالا ببینید، اگر چنانچه این مال خمس، مال شخص رسول بود و مال زکات، مال شخص رسول بود، آیا اینجور درست بود که بین پیروانش تقسیم کنه؟ پیروانی که از نسلشن اینقدر بیشتر بده که اینقدر زیاد بیاد و پیروانی که از نسلش نیستن، نه. از چه بابی؟ این چرا؟ یا حساب بلد نیست، یا نه، اونقدر محبت اولاد او را گرفته است، اونقدر محبت اولاد، چشم دل او را تاریک کرده است که همینطور میگه بیست درصد مال بچه هام. میگیم به چه حساب؟ {صحبت حضار} عرض می کنم که بیت المال دو بخشه. یک بخش مربوط به تبلیغات دعایاته، اونو ما عرض نداریم که. اون بخش مربوط به شکم هاست، داریم بحث میکنیم. بخش سوم رو داریم، بخش دوم رو داریم بحث می کنیم. وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ. ما در پله دوم ایستادیم داریم صحبت می کنیم. اول که ما حرفی نداریم که. اول که استغراقش خیلی زیاد بود که بیان بگن که خمس، فقط مال کسانی است که ارتباط با رسول الله دارند از نظر معنوی و دیگر مال فقرا هیچ نیست. ما که اینو نمیخوایم بگیم که و نمیتونیم هم بگیم. خمس که همش که مال تبلیغ نیست. سه بخشه. سه بخش اول، مال این 3سه قسمته، سه بخش دوم مال شکم هاست. ما اینو داریم عرض میکنیم.
حالا، ببینید، یک، دو، سه، همینطور میریم جلو، نه اینکه ما بخوایم کَثْرَتْ براتون ایجاد کنیم. کَثْرَتْ نیست، هریکیش در یک … ملاحظه بفرمایید، اگر چنانچه اموال خمس مال شخص رسول الله صلوات الله علیه بود و اموال زکات مال شخص ایشون بود، میشد دیگه اموال خمس مال فرزندان من، بخش دوم ها ﴿وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ [الأنفال: 41] کسانی یا از طریق پدر یا از طریق مادر یا از طریق هر دو که اقلیّت دارند، یعنی در صد تا فقیر ، ده تاشون، پونزده تاشون، بیست تاشون، خیلی بالابره سی تاشون، اینا اولاد رسول الله هستند که اگر از طریق مادر هم بگیم که میگیم. و هفتاد تاشون، نه از طریق پدرند، نه از طریق مادر. به سی درصد از فقرای مسلیمین، بیست درصد از کلّ اموال شخص خودش را رسول الله بدهد و به هفتاد درصد از مسلمین، از اموال خودش داریم میگیم ها، به هفتاد درصد مسلمین، عرض می شود که مسلمین، نه درصد از نه قسمِ مالِ زکوی را که آقایون می فرمایند، عرض می شود که بدهد. این چه جور تقسیمیه؟ چرا اینجور تقسیم میفرمایید؟ شما میخواهید که اجر رسالت بگیرید در این تقسیم. رسالت که اجر نداره؟ این بخش اول. اگه کسی بیاد بگه که نه، مطلب اینه که پیغمبر بزرگوار، از ما، همین در بحث دوم، بحث بهتریه، این مال خودش. حالا اما اگر مال خودش نیست، اینطور باشد، مال، مال خودش نیست، اموال خُمسیّه و اموال زکویه، مال خود رسول الله صلوات الله علیه، نیست. ای مسلمان ها بیست درصد از زحمت هاتون، فقط مال سادات از فرزندان من، از کلّ اموال و شش درصد، از نه قسم اموال، مال غیر سادات. میگیم یا رسول الله این چجور تقسیمیه؟ شما چرا ترجیح می دهید فرزندان خودتون رو کماً وَ کِیفاً نسبت به غیر فرزندان خودتون. چرا؟ کما شما ترجیح دادید، کیفا هم ترجیح داید. کما ترجیح دادید که بیست درصد از کل اموال است از نظر چند مثقال سید. کما مال زیاده. کِیفاً ترجیح دادید، نمیخواهیم نسبت بدیم، میگیم اگر، اگرِ لو، کِیفاً که چون زکات از أوسَاخِ مَا فَی أیدیِ الناس، خمس نه، أوساخ را به غیر سیّدها و غیر أوساخ را به سیّدها. میگیم چرا؟ مگر رسول الله با یک چشم نباید به مؤمنین نگاه کند از نظر مالی؟ چرا؟ فقط یک عنوان داریم ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ [الحجرات: 13] مگه أَتْقَاكُمْ یعنی سیّد باشه أَتْقَی است؟ درازتر باشه أَتْقَی است؟ زوردارتر باشه أَتْقَی است؟ عرب باشه أَتْقَی است؟ قریب باشه أَتْقَی است؟ أَتْقَی محور است. وقتی که أَتْقَی محور است، پس چرا به سادات بیشتر داده شد؟ این جواب ندارد. کسی بیاد بگوید که خب به سادات بیشتر داده شود اگر زیاد به غیر سیّد ها. میگیم همیشه زیادتره. آقا به سادات زیاد داده شود، اگر که زیادتر شد، زیاد ماند از سیّد ها، به غیر سیّدها. میگیم اولاً، همیشه مال سادات زیادتره. چون سادات خودشون کمتر اند و سهمشون بیشتره، اولاً. ثانیاً، چرا به عکس نمیگید؟ که اگر مال غیر سیّد ها بیشتر شد، به سیّدها بدیم، نمیگید؟ میگه أوسَاخِ مَا فَی أیدیِ الناسِ است. چطور {21:09} این جور در نمیاد.
کسی بیاد بگوید که خب از باب اینکه پیغمبر بزرگوار فرزندانش رو خب بیشتر دوست دارد و بالاخره رسالت خودش یک حسابی داره. میگیم ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ [الشورى: 23] مودّت فِي الْقُرْبَى، غیر از نون گندم و نون جو و برنج و گوشت و پلو است. این هم امام زمان معنا فرمودند در دعای ندبه. دعای ندبه مال خود ولیعصر صلوات الله علیهِ. این نکته رو توجه کنید، خود ولیعصر چجور صحبت کرده که ما هم اونجور صحبت کنیم باهاش. این قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى، کسی سوال کند. می گوید خب مگر الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى اجر نیست؟ آدم حاضر است پول های زیادی بدهد که نزد مردم محبوب باشد. این اجره. این بهترین اجره. آیا اجر مالی مهم تر است؟ یا اجر معنوی، اجر حالی، اجر عنوانی؟ این رو جواب میده قرآن. امام زمان معنا فرمودند در دعای ندبه که در یک آیه است، سه آیه است. یکی ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ [الشورى: 23]یک. ﴿قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ [سبأ: 47] اجر رو معنی کرد. اون اجری که پیغمبر بزرگوار سوال می کند به نفع خود کسان است، به نفع پیغمبر نیست که، به نفع شماست. چرا؟ آیه سوم ﴿قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا﴾ [الفرقان: 57] فَكانُوا هُمُ السَّبِيلَ إِلَيْكَ، وَالْمَسْلَكَ إِلَى رِضْوانِكَ. پس اجر مادی نیست، معنوی است. مثل یک پدری که به پسر میگه اگر شما فلان تجارت رو بکنی، یک میلیون بهت میدم. بابا اون تجارت به نفع اونه، این اجر نیست، به لغت اجر آمده. همچنین اگر ما با ابواب رسول الله آَشنا بشویم، بهتر می توانیم رسالت رسول الله را بفهمیم. لَوْ أنَّنَا فَرَقْنَا أبْوَابَ عِلْمِ رَسولْ أبواب أئمّه هُدَی علیهم السلام لَکُنَّا أقْرَبْ اِلَی مَدینَهِ عِلْمِ الرَسوُل صلوات الله علیه {23:12} الی الرَسُولْ. این نفعش به ماست. پس اجر نیست. یکی از ضوابط عامّه کلِّ رُسُل این است که لَا أَسْأَلُكُمْ . تکرار شده در قرآن زیاد. همه أنبیاء. یکی از خصوصیات و امتیازات انبیاء این است که ﴿مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ ﴾ [الشعراء: 145] مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر، اجر نیست. ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ [الشعراء: 109] اجر با خداست. پس پیغمبر نه اجر معنوی خواسته است از مسلمان ها، نه اجر مادی. که چه شما میگوید از فرزندان خودش از مال مردم تازه؟ مال خودش نمیشه. از مال مردم به فرزندان خودش اضافه داده، اونقدر اضافه داده که فرزندان خودش، اینقدر زیاد داشته باشند و فرزندان غیر خودش، عرض می شود که اینقدر نداشته باشند. تازه اگر حساب اینجوری بکنیم. اگر بگیم که زکات فقط به اون نه تا تعلق نمی گیرد، بلکه به کل اموال تعلق می گیره، باز هم کمتر از خمسه. اگر حساب خمس و حساب زکات جدا باشد، خب زکات شش درصد از تقریباً {24:17} از کلّ اموال فرض کنین و لکن خمس بیست درصده و اختلافاتی با هم داره که نه تاست، عرض میکنم. توی کتاب نوشتیم، بعد کتاب رو باز میکنیم، نگاه می کنیم.
برمی گردیم سر حرف. ببینید، بیت المال مسلمین اگر دو بیت باشد، چرا؟ حرف اول. آیا از نظر کمّی با هم فرق دارند؟ آیا از نظر کمّی با هم فرق دارند؟ یا از نظر کیفی با هم فرق دارند؟ یا هم از نظر کمّی و هم از نظر کیفی. هیچکدوم قابل قبول نیست. اگر بگیم نه از نظر کمّی با هم دیگه فرق دارند و نه از نظر کیفی با هم فرق دارند که این دروغه که. بابا این بیست درصد از کلّ اموال، با اون شش درصد یا از کلّ اموال یا از بعض از اموال، از نظر کمّی با هم فرق دارند که. از نظر کیفی هم شما بگید که زکات أوساخه یا أوساخ نیست؟ از نظر کمّی و کیفی با هم فرق دارند. حالا اگه فرق نداشته باشند. اگر سرمویی بیت المال زکات، با بیت المال خمس با هم فرق نداره، چرا دوتا اند پس؟ چرا دوتاست؟ شما از این جیب من و شمام از این جیبم. خب چرا؟ ما در بحث توحید که میگیم خدا دو تا باشه محاله، چرا؟ یکی از ادلّه قوی که ما این است که، میگیم وجود مطلق ازلیِ ابدی، دو پذیر نیست اصلاً. ثنویّت، منتهی به این است که مکان جدا، زمان جدا، أوصاف جدا، یکی جدایی باید داشته باشه. یک جدایی باید بین دو باشد تا دو بشه و إلّا اگر در همه چیز مثل هم، ذات و صفات و أفعال و هم، زمان ندارد، مکان ندارد، ذات و صفات و، پس دو یعنی چه؟ این مثالی است که در اینجا میاد.26:8
این بیت المال زکات و بیت المال خمس، اگر مال از نظر کمّی یکسان است و از نظر کیفی هم یکسان است، خب دو تا یعنی چه؟ چرا دو تا کردی؟ این جهالت است، این جنون است، این قابل یعنی به هیچ میزانی از موازین جور درنمیاد. پس دو تا حساب داره. هم این حسابی که شما کردین. میگید که از نظر کمّی فرق دارد، از نظر کیفی هم فرق دارد، از نظر کمّی مال سادات بیشتر است و از نظر کیفی هم مال سادات {26:33} است چون این أوساخِ ما فیه أیدی الناس است و عرض می شود که چرک و کثافتی دست مردمه. میگیم هر دوش غلطه. از نظر کمّی هم غلط است. برای کسی که حساب هم هیچی بلد نیست، اینقدر غلط حساب نمی کند. وانگهی مناط تقواست، تقوا هم برای مَعرفیّاته، برای مادیات که نیست. حالا اون کسی که نماز شب میخونه، روزی صد تومن میگیره و خودش تنهاست. فلان کسی که نماز شب نمیخونه، روزی پنجاه تومن میگیره، خودش و زن و بچش. نه، اصلاً در اموال و در شکمیّات و در لباس و در مکان، نماز شب و حتی از أتْقی بره در واجبات و ترک مُحرَمات، هم مناط نیست. حالا اگر مناط باشه، اگر در باب تقسیم اموال، أتْقَی مناط باشه، أتْقَی مناط است، سیّد مناط نیست، اونم سیّدی که چجوری باشد اینها عرض می شود که هیچکدوم مناط نیست.
خب، مطلب دیگری که اون روز یک مقدار کال موند و بعضی از آقایون سوال فرمودند، {27:28} یکی از موازینِ قطعیِ بی برو برگردهِ ما، این است که، نسبت فرزند به مادر بیشتر از پدره. یا فرض کنیم مساوی. ولی بیشتره. سعی مادر بیشتره. در نطفه هر دو شرکت دارند ﴿يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ﴾ [الطارق: 7]. در بار آوردن نطفه خب مادر سهمش زیادتره، میگیم نه مساوی. پس چطور شد که انتصاب به پدر سیّد می کند، انتصاب به مادر نه؟ این یک فکر جاهلی است. سوال فرمودند بعضی برادران که میگیم فلان إبنِ زید، إبنِ مریم نمیگیم؟ این حساب داره، حساب این است که خب مردها رو تو اجتماع بیشتر میشناسن یا زن ها رو؟ بنا نیست زن ها رو بشناسن. خانوم مریم فلان، خانوم سکینه و {28:20} باشند. حتی در قرآن شریف اسم زن ها هم برده نشده است اصلاً. فقط یک لفظ مریم است اون هم برای {28:30}. خب، چندین علت دارد… إبن فلان دلیل نمی شود که فلان اصل است و فلانه فرعه.نه، إبن فلان، چون این شخص رو بخوان معرفی بهتر بکنن و انتصابش هم معلوم بشه، باید پدر رو بگن. چون پدر از نظر اجتماع معروف است، نه مادر. یک. دوم، مرد میتونه چند تا زن بگیره، زن نمیتونه چند تا شوهر کنه. بنابراین اگر مرد چند تا زن داره، از هر زنی فرزندی، دیگه إبن زن نمیگن دیگه. چون این که میخواد شناخته بشه پدر است و یک پدر بیشتر نیست و چند مادر است. در روی این برای حساب ها و مانند این هاست که نسبت فرزند رو به پدر میدن و إلاّ آیا نسبت نسبی واقعی، حیوانی، انسانی، شرعی فرزند، به پدر بیشتر است یا مادر؟ بیشتر اگه باشه مادره. ولی ما اینجا حساب رو در ابعاد گوناگون جزائی و اعتقادی و فقهی و معاشرتی ما، به زن ها ظلم شده. خیلی ظلم شده، یکی هم همینجور، مادرش سیّده، خودش سیّد نیست. پدرش سیّد هست که بحث هاش رو من روز چهارشنبه مقداری عرض کردم و تکرار نمی کنم.
یکی هم در باب ارث هست. در باب ارث میگن زن این عرض می شود که، اگر یک زن باشد داریم بحث می کنیم، اگر یک زن باشد، این ربع مال شوهر رو میبرد، ولی شوهر نصف می برد. این درسته، چون مصرف زن کمتر است، مصرف مرد بیشتر است. امّا میگن زن اصلاً از غیرمنقول نمیبره، از منقولات میبره. خب اگر از غیرمنقول نبرد، فقط از منقولات ببرد، در موقع اول وحی که بیشتر غیر منقولات بود، بیشتر زمین و درخت و مرخت و این ها بود دیگه. منقولی در کار نبود که. خب بعدش هم تازه همینطوره. الان زمین ارزشش خیلی بیشتر است از ساختمانه یا برابری با ساختمان داره. پس در اینجا ظلم به زن شده. یا فرض کنید، عربی جاهلی برای اینکه کرسی بنشاند جاهلیّت خود را نسبت به پیغمبر ما هم دادند، نسبت به امیرالمؤمنین هم دادند، مثلاً در نهج البلاغه ای که ما اینقدر خب روش اعتماد داریم، بعضی از جملات هست، قابل قبول نیست که نساء عرض می شود که چندتاشون با مردها فرق داره. یکی قلت حُضوضشون، یکی هم نُقصانِ ایمانشون، قلت حُضوض چرا؟ النِساء حُضوضُهُنَّ فی المیرَاث أَقَلِّ الْرِجَالْ لِمَاذَا لِأنَّ لِلاُنثی نِصْفُ الذکرْ. این کمتر نیست. برای اینکه زن در همه جا گیرنده است و مرد در همه جا دهنده است. پس درآمد زن بیشتر است در ارث. شما نقل کردید از امیرالمؤمنین. امیرالمؤمنین زدید پایین، به أسْفَلُ السَافلینْ انداختید. از یک بچه هم پایین ترش بردید. شما از یک بچه دو ساله سوال کنید، بابا یک نفر آدم روزی صد تومن خرجشه، دیگری روزی هزار تومن خرجشه، ما به هر دو مساوی بدیم. آیا اجحاف نکردیم؟ بابا اینکه صد تومن خرجشه، هزار تومن بدییم، اونی هم که هزار تومنه، هزار تومن بدیم؟ زن در کُلِّ ابعاد، اگر دختر کسی باشد گیرنده است، زن کسی باشد گیرنده است، مادر کسی باشد گیرنده است، مرد شوهر کسی باشد دهنده است، پدر کسی باشد دهنده است، پسر کسی باشد دهنده است. از نظر قانونی اینطوره. پس اینکه شما نسبت به امیرالمؤمنین میدید، میخواین این فکر جاهلی رو به کرسی بنشانید که زن نَواقِصِ فی الحُضوضْ دروغه. یا نَواقِصِ فی الایمانْ.
{صحبت حضار} نصیب این ها کمتر نیست. چرا؟ برای اینکه در مجتمع اسلامی، اون چیزی که اسلام مقرر کرده است بر مرد و زن، مال زن. مثلا شما حساب کنید {صحبت حضار} توجه کنین آخه وقتی که یک چیزی میگن باید حساب همه جهات رو کرد. فقط یک چشم نیست که اینجا رو نگاه کنه. آقا شما دو پسر دارین. یکی روزی هیچی خرج نداره، یکی روزی هزار تومن خرج داره، به هردو هزار تومن بدیم. {صحبت حضار} آقا حظّ من است که روزی هزار تومن خرج ندارم، صد تومان دارم. شما هزار تومن خرج داری. حَظّ منه دیگه. عزیزم یک حظّ ایجابی است، یه حظ سلبیه. حظّ ایجابی من هزار تومن میگیرم، شما هزار تومن. حظّ سلبی، من از هزار تومنم، نهصد تومن نومنه، شما از هزار تومن، باید هزار تومنم قرض کنی. حظّ من اینه که من کمتر خرج دارم. حظّ سلبی داریم و حظّ ایجابی . این یکی. دوم که نماز. نُقْصَانُهُنَّ فی الایمان. چرا زن ناقصُ فی ایمانه؟ برای اینکه زن، هرچی هم تکرار کنم باز جا داره، چون زن در ایّام حیض و در ایّام نفاس نماز نمیخونه، چرا نماز نمیخونه؟ عَدَم صَلاَتِهِنَّ فی حَالَتِ حیضْ وَ فی حَالتِ نِفَاسْ مِنْ ضعف ایمَانِهِمْ أو بالکثرَتْ فی ایمانِهِمْ. زنه، خیلی ناراحته، خیلی غصه میخوره، چرا من در حالت حیض نماز نخونم؟ یا چرا هم نمیگه، ولی خیلی ناراحته که من، نماز نخونم در حال حیض. زینب سلام الله علیها، ایشون که نمیشه گفت عادت زنانه نداشتند، معصوم که نبودند ایشون. حالا در فاطمه سلام الله علیها بحثه. خب، زینب سلام الله علیها، اُم کلثوم سلام الله علیها، سکینه سلام الله علیها، فاطمه معصومه سلام الله علیهم، این ها آیا در حال حیض و نفاس، نماز میشد بخونن یا نه؟ خب نه. اگر نه به حساب کمال ایمان است، نه نقصان ایمان. پس دیوانه این چیست نسبت به امیرالمؤمنین میدی که رئیس عقلای عالم است بعد از رسول الله که میگید که این روی نقصان ایمان است که نماز نمیخونه. این نقصان فهم توست که این نسبت رو به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دادی. یا مثلاً در باب طلاق، در باب عده رجعیّه، فی الْعِدّه الرِجْعیّه إذَا طَلَّقتَ زَوجَتَکْ فَلَکَ أنْ تَرْجِعْ إلَیْهَا الْفُقَهای قُرونْ دونَ شَرطٍ وَ القُرآنْ یَقولْ بِشَرطٍ ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا﴾ [البقرة: 228] نصّ آیه بقره است. ما چیکار کردیم؟ ما تو سر زن زدیم حتی از نظر فتوا بر خلاف کتاب الله. اگر از ما فقهای سنتی سوال کنن که این مردِ حالا زنش رو طلاق داده، میخواد برگرده، میخواد برگرده، خب برگرده چکار کنه؟ برگرده، یک عیشی بکنه و برگرده. میگیم باشه. برگرده حتی برای اینکه حقّش رو ضایع کنه. میگیم کار بدیه ولی برگرده. برگشت، شوهر دار شد. قرآن می فرماید ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا﴾ [البقرة: 228] ولا تضیقوا علیهن ولا تضاروا لطیبوا علیهن. بابا اینکه مرد رجوع میکند به زن، رجوعش مانند عقده، چرا؟ برای اینکه همون شرایطی که در عقده، قسمتیش در اینجا هست. در عقد هر دو راضی بودند، اینجا مرد راضی و زن هم راضی. اما اگه بخواد زن را اذیت کند، بخواد زن را کتک بزند، بخواد مالش را بخورد، قرآن می گوید وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا. {صحبت حضار} أَحَقُّ از کیه؟ میخواهد بگوید که این زن در حالی که طلاق گرفته، آیا می شود در این حال صبر کند و عِدّه تمام شود، شوهر کنه؟ بله. آیا در ضمن می شود، شوهر برگردد؟ بله. کدام أَحَقُّ است؟ دومی. به این معناست. چند بعد دارد أَحَقُّ، یکی اینه. و إلاّ مگه در حال عِدّه کسی حق داره زن رو بگیره؟ نه. م روجموع در نظر میگیره. اینو مراجعه بفرمایید به آیه سوره بقره.
حالا این وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا، اگر اراده اصلاح دارد، میتونه برگرده، اراده ندارد، أَحَقُّ نیست. أَحَقُّ کیه؟ أَحَقُّ اون مردی است که واستاده که این عِدّه اش تموم بشه، اینو بگیره، اون أَحَقُّ خواهد شد. بین اینی که در حال عِدّه رجعیّه اسن زنش و اونی که نمی تواند با این زن ازدواج کند، کدوم أَحَقُّ است؟ أَحَقّیّت در مَحاور مختلفه ای است. این یکی از مَحاورشه. ولی اگه از فقهای سنّی سوال کنند، میگیم نخیر، خب این اگه اصرار بخواد بکنه بد کرده، گناهه ولیکن، زنش خواهد شد. میگیم نه آقا، طبق نصّ این آیه. إذَا رَجَعَتْ إلَی زَوجَتَهَا فی العّدَهِ رَجْعیّه دونَ تَصمیمٍ للإصلاَحْ إنْ أرَادوا إصْلاَحا وَ {36:54} هَذَا لَیْسَ رُجوعاً وَ الإذَا وَاقِعَهاَ کَا بقائا لِذاتِ العِدّه وَ بِقاء ذَاتِ العِدّه یُحَرّمْ عَلی طولِ الخط. این یک نمونه هاییی بود که عرض کردم، برگردیم حالا.
ببینید، پس ما نمی تونیم صندوق بیت المال رو دوگانه کنیم، صندوق بیت المال یگانه است و تمام اموالی که چه به عنوان خمس و چه به عنوان زکات به دست می آد، این مربوط است به طرفین. کتاب رو باز بفرمایید. صفحه ی 166، از اولش ما اینطور نوشتیم، افهَذهِ الزَکاتْ هِیَ التی تَکفی معونه للفُقَراء و سوائهم وَ هذه شُروطِ الغلاظ الشِداد أ هذهِ هیَ الزکاتُ واجِب توزیعَهَا بینَ ثَمَانیهِ کَمَا فی آیه الحاضره فی بَحثِنا أهَذِهِ الَذّی تغنی لِلفُقَراءَ بِحَدِّ التَزویج بها وَ الحَجّ و السَائرِ الحَاجاتْ الضَروریه الراجحَه و راجحه أهَذِهِ الَذّی تُؤلِفُ قُلوبَ الکُفّارْ بغذیر أنعامها وَ قدْ یَمْلِکُ الکَافر الوف المالَفه، اونم که پول داره،کافره، میلیونره ولی دلش رو به بخوایم به اسلام توجه بدیم، یک بخشی از هشت بخش زکات رو به اون بدهیم. أهَذِهِ التی تکفر غارمین اضاحه عن {صحبت حضار} ببینید یک آدمی است که غنیّه خودش میره حج، یک آدمی است که فقیره بهش از زکات میدن، میره حج. اما اگر یک آدم غنی است که حج رفتن او به نفع دعوت اسلامی زیادتره، حج هم رفته، اینو از زکات بهش بدیم یا نه؟ این ضرورته دیگه. مگه دعوت اسلامی ضرورت نیست؟ خب أهَذِه التّی تَکفی الغارمین اضاحه عن غرمهم و اراحته فی حَیَاتِهمْ أهَذه الّتی {39:16} ا هَذه الّتی تصرم فی سَبیل الله حجّاً و جَهَاداً و دعوتاً الی الله بکُلِّ الوَسائلِ الدَعوتٍ العلام وَ هَذه الّتی تَکْفی أبناء السَبیلْ وَ سائرالطوائف الثمان عَنْ هی زَکاتُ الاموال کُلّها بمُختَلفٍ النصابات المَرحَلّیه الّتی{39:47}
یک نکته ای که اینجا هست، این است که این رو البته مفصل باید بحث کنیم، که ببینید، اگر خمس غیر زکاته، روی این اگر داریم بحث می کنیم، خمس فقط خمسه، دیگه ربع نمیشه، ثلث نمیشه، نصف نمیشه، ولی زکات اینطور نیست، زکات حدّ نصاب دارد، بِسمِ الله. حدّ نصاب دو ونیم، پنج، ده درصد. اما این حدّ نصاب به طور قانونی است اما ﴿وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ﴾ [البقرة: 219] بعضی وقت ها است که حاجات دولت اسلامی، از نظر اجتماعی، از نظر فردی فقرا، از نظر جنگ، از نظر منگ، از نظر چه، بیشتره. اینجا دیگه شش درصد یعنی چی؟ اینجا عَفو. حَدّ اعلایی که زکات واجب می شود، از خمس خیلی بیشتر است. خمس یک پنجم است از درآمد، اما اگر در زکات، شما میتونید که چهار پنجم زائد بر زندگیتونه و یک پنجم کافیه، چهار پنجم رو واجب است که بدهید. پس زکات اینقدر غنی می شود. چرا؟ برای اینکه زکات در بعد اول غنی است، به کل اموال تعلق می گیرد، از باب مالیات مستقیم. و در بعد ثانی که مرحله أخرای زکات است که برحسب احتیاجات عرض می شود که زمان خاصّ خودش، این می شود که وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ. بعد نه فرق است بین زکات و خمس، اگر زکات غیر خمسه و خمس غیر از زکات است که بحثش رو بعد که بعداً عرض می کنیم. بعدا راجع به این طوائف ثمانیه. این نه مورد رو تا این چند دقیقه که وقت داریم، ملاحظه بفرمایید، مثل اینکه وقت هم نداریم ظاهراً. در صفحه 166، بل؟ پنج دقیقه وقت داریم خیلی خب.
الاول تَتَعَلَّقُ زکاتْ، شما اول هر کدوم رو با هم مقایسه کنید. تَتَعَلَّقُ بِتِسعَه أشیَاء المَحْظولَه المَحْظولَه المُحَظَّله، هم خودش محظوله نه تاست، هم مُحَظَله کمش کردن. هی عرض می شود که ازش کاستند. اما اولی خمس چیه؟ یَتَعَلَّقُ بکُلِّ الاموال که صفحه 167، یَتَعَلَّقْ بکُلِّ الاموال دونَ ماستثناء. اللهم الی الموالیث و الهباه فی قول. ما موالیث هبات رو قبول نداریم ها. یعنی در خمس، متعلق به کل درآمدهاست، مخصوصاً درآمد هایی کار نکردی. هبه است، میراث است، مهر است، نفقه است، مفقه است، تمام اموالی که درآمد شماست، بهش خمس تعلق میگیره. استثنای هبات و عرض می شود که حتی صدقات و هبات و مواریث و مهور و عرض می شود که این ها رو ما نداریم. ولیکن در باب زکات چقدر استثناء خورد که همش استثناء شد اصلا. اگر بخواد کلاه شرعی گذاشته بشه، کلاه شرعی از طرف فتوا، کلاه شرعی از طرف مستقتی، این کلاه های شرعی قشنگ کلاه میشه سر فقرا هیچی گیرشون نیاد. این اولش. دوم، الزَکاتْ یَتَعلقُ محدده بنصابات الخاصّه. خمس چی؟ لَیسَ للخُمسِ نصاب. خمس بین نصاب های زکات رو هم شامله. سه. لَا زَکاتْ بینَ النصابات الزکَات و کَما ان الأربَعینْ شاط شاطا واحده، چهل تا نصاب اوله، درست؟ صدو بیست و یکی، نصاب دومه. از چهل تا صد و بیست تا،هشتاد تاست. هشتاد تا معَفُوِ. خب این رو حرف داریم ما. آقا چهل تا، یک دونه زکات داره. هشتاد تا هیچی نداره. چهل تا یک دونه زکات داره، صد و بیست و یکی، دو تا، اما صد و بیست تا با چهل تا یکیه. چهل تا با صد و بیست تا، کدوم حساب یکیه؟ مگر اینکه جبرانش کنیم که بینابین خمس است و مطلب دیگر است. حالا بعدا. این سوم. اما سوم خمس، إذ لَیْسَ فی الخمسَ نِصابٌ فَلَیسَ فیه بینُ نِصَابینْ حتی یُعفَوا عن الخُمسْ.
چهار، تستثنی الأنعَامَ المَعْروفَه و العَاملَ و الذکورَ المرضعه نموند چیزی دیگه والتَی یقصد منها لحومِها این چهار، مال زکات. خمس، لا استثناء فی مَواردِ الخُمسْ إلاّ قلیلا باصله کالمیراث که ما هم قبول نداریم. این که گفتیم باصله کالمیراث این رو قبول نداریم. پنجم، یشترط فی زَکاتٍ النَقدین کونهما مسکوکین بِنصابِ الخاصّ، کما اینکه میگن. اما لَیسَ فی خُمسِها نِصابُ ولا فی الشتراط کونهما مسکوکینْ. مسکوک بودن رو در زکات میگن آقایونی که قبول هم نداریم، ولی در خمس نخیر. ششم، یشترط فی زَکاتِ الأنعامْ نَقدینْ {44:31}، انعام و نقدین درش تصرف نکنید، عامل نباشه، پول رو مصرف نکنید، پول رو عوض نکنید. ولی در خمس، اینطوری نیست. لَیسَت فی خُمسْها نصاب ولشتراط کونهما مسکوکینْ لا یشترط فی موارد الخمس مضیع سنه وَ أنمّا هُوَ إمحَال که عدد رو اشتباه کردم. هفتم، الزَکاتْ تقسم بینَ {44:57} ثَمَانیهَ قدر الحَاجَات. مختَصه بغیرِ المنتسبین بالآباء الیَ نَبیٍ صلی الله علیه و آله و سلم منَ الفُقَراء و هم {45:05} عالم الاسلامی. نود درصد رو حسابی که آقایون میگن ها. اما خمس چیه؟ الخُمسْ سهمان اثنان سَهمُ للامام و سَهمُ للساده من طریق آباء. کما اینکه میگن. {45:18} هشتم، تدفع زَکاتُ الساده الی السادهَ کَما لِغیرهِم. هشتم لا یدفع سهم الساده لغیر هولاء الساده… همش از اون ور غش کرده. نهم، تبدیلَ الأشیء تسع الی غیرها یسقط فرض الزکات، اما خمس، لا یسقط فرض الخمس ای تبدیل.