جلسه دویست و هشتاد و هفتم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (زکات)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

در بسیاری و یا در کلّ ابواب و مطالب علمیِ اسلامی در بین حوزه ها و در بین مسلمانها، ما سوالاتی داریم بر محور قرآن، که اکثرش جواب نداره، مگر اینکه آنچه را عادت کرده ایم، قبول کنیم، طرد کنیم، چون برخلاف ظهور و یا نصّ کتاب الله است. در باب زکات در چند رشته سؤالات بلا جواب داریم، مگر اون که قبول بشه مورد سؤال و مقادیر زیادی هم بحث کردیم در رشته اول و دوم. اولاً در ماده و کیفیت مال زَکوی ما سؤال داریم که بحث کردیم. آیا ماده اش کلّ اموال است؟ یا اموال تسعه است؟ این از نظر ماده و از نظر کیفیت، یا اموال نه گانه باشد و یا کلّ اموال باشد، آیا چیزهایی هست که بطور کلّی زکات را معفو قرار بدهد و یا نیست؟ و اگر هم هست چگونه است؟  

مرحله دوم کمّی وکیفی عبارت است از مصارف هشت گانه زکات، طبق آیه شصتم سوره توبه. راجع به این مواردی که هشتگانه است از نظر عدد، ما دو سوال داریم. یک سؤال در کمّ داریم، یک سؤال در کیف. آیا کمّ در انحصار همین هشت عدد است و اون جور که میفرمایند؟ یا نه؟ و آیا کیفیت چگونه است؟ آیا حساب این هشت مورد چیست؟ همه فقر است؟ بعضی فقر هست و بعضی نیست؟ فقر ظاهری هست فقط و یا فقر معنوی نیست؟ و از این قبیل. راجع به بخش اول نسبت به کمیّتش صحبت کردیم. ماده، نه کمیّت. نسبت به مادّه. نسبت به ماده مال زکوی، صحبت کردیم که کتاباً و سنتاً، کلّ اموال است و تایید های بسیاری هم داشت که مقداری عرض شد و مقداری هم نه. مثلاً فرض کنید از جمله مطالبی که این جریان را تایید میکنه که یا صندوق بیت المال خمس و زکات یگانه است و دوگانه نیست و مصرفش همگانی است، اونگونه که در آیه خمس و آیه زکات ذکر شده است. و یا اگر صندوق دوگانه باشد، زکات مربوط به گروهی و خمس مربوط به گروه دیگر، پس چرا در کلّ روایات و خطبه های رسول الله و ائمه معصومین علیهم السلام که راجع به کیفیت أخذِ زکات بحث شده، راجع به کیفیت أخذ خمس بحث نشده؟

 اگر زکات مخصوصا در انحصار نه جور مال است، اون هم با اون استثنائات عجیب و غریبی که دارد، دیگه این همه بحث  کردن، این همه روایت و این همه خطبه چگونه بگیرید؟ نزد کسانی که مال زَکوی دارند بروید، چگونه با آنها برخورد کنید که از جمله خطبه امیر المؤمنین صلوات الله و سلامه علیه است. ایشون می فرمایند، فی الصحیف، صفحه 185 البته در فرمان مبارکی که به مالک اشتر نخعی دارند همین گونه سخن فرموده اند. اینجا تعبیر اینه. قُلْ یا عِبادَالله به کسی که از عاملین علیهاست که میخواد زکات بگیرد، برود نزد کسانی که باید زکات بدهند. صفحه 185، آخرش: قُلْ یا عِبادَالله أرْسَلَنی الیْکُمْ ولّیُ الله لِأخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللهِ فی أمْوَالِکُمْ فَحَل لِله تَعالی فی أمْوَالِکُمْ مِنْ حَقِّ  فتعدوه إلی وَلیّه. هَلْ، اینجور نیست که با گرز و چماق و داد و فریاد و در و بشکن و واکن و برو چی دارد، چی  ندارد، این حرفا  نیست. اینها از اسلام بعید است و از انسانیت بعید است. کما اینکه خداوند در سنه نهم یا دهم هجرت که می فرماید ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ  إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾ [التوبة: 103] با کمال ملایمت و انسانیت و اخلاق  باید برخورد کرد با کسانی که اموال زکویّه دارند. حالا فرض این نه تا، یا همه که وَ صَلِّ عَلیْهِمْ ، وصل علیهم، یعنی أللَهُمَّ صَلِّ عَلَیَ آلِ فلان. این مطلبه.

 یک موقع من در مسجد الحرام، خب درس که میگفتم، درس صحیح بخاری صورتاً، البته عده زیادی ازسنی ها بودن که اکثراً سنّی بودن، یکی شون از فارغ التحصیل های جامعه مدینه منّوره بود. گفت آقا شما صلوات بر ائمه هم میفرستید؟ گفتم صلوات بر تو هم میشه فرستاد، وَ صَلِّ عَلیْهِمْ، زکات بده، من بهت صلوات میفرستم. این موند همینطور. حالا خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ، اینی که اضطراب شامل حالش میشه با آمدن شما، اضطراب با اینکه باید چیزی از مالش بده، اضطراب دو بعدی است، صَلِّ عَلیْهِمْ. این جوری با اینها رفتار کن از نظر زبانی، از نظر حالی، از نظر عملی، جوری با اینها رفتار کن که وحشت نکنند. با دست خودشون، با میل و رغبت، حقُ الله را بدن. حالا در اینجا هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، بر این مبنا، قُلْ یا عِبادَالله أرْسَلَنی الَیْکُمْ ولّیُ الله لِأخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللهِ فی أمْوَالِکُمْ فَهَل لِلّه تَعالی فی أمْوَالِکُمْ. أمْوَالِکُمْ، باز أمْوَالِکُمْ. بینید، نه تا نیست، أمْوَالِکُمْ، خُذْ مِنْ أمْوَالِهِمْ. فَهَل لِلّه تَعالی فی أمْوَالِکُمْ مِنْ حَقٍّ فتعدوه إلی وَلیه فَأنْ قَالَ لَکَ قائِلٌ لاَ فَلاَ تُراجِعْهُ. اگه گفت نه، قبولش کن، مسلمان رو باید تصدیق کرد. فَلاَ تُراجِعْهُ وَ ان أنعَمَ علیَکَ مُنْعِمٌ فنطلق معَه. {صحبت حضار} وَ ان أنعَمَ علیَکَ مُنْعِمٌ فنطلق معَه، با او برو.

این حدیث رو از أبی عبدالله علیه السلام اینجا نقل کردند و در نهج متعلق به امیر المؤمنین صلوات الله علیه است، بِصورتٍ مُفَصَّله. خب این رو برای چی عرض کردم؟ ببینید، وقتی که راجع به گرفتن زکات، از این قبیل آداب ما داریم در روایات، در خطبه ها، رسول الله، ائمه علیهم السلام و در خمس نداریم، این یعنی چی؟ خمسی که بیست درصد است و نسبت به کلّ اموال است و زکاتی که شما میدید، نه درصدهاست و شش  درصد، از نه درصد هاست، نسبت به بعضی اموال خب آخه مورچه خودش چیه که کله پاچش باشه!! شما گوسفند رو به کله پاچش کاری ندارین، مورچه رو کله پاچش رو میخواین بفروشین؟ خب این زکات که در مقابل این خمس، مورچه است. برای این مورچه این قدر بند و بیل، ایقدر بالا و پایین، اینقدر صلوات بفرست، احترام کن، آیا مال هست؟ نیست؟ فلان برای خمس هیچی نیست. آیا این تایید نمی کند که خمس، همان زکات است؟ این یکی از مؤیداته.

 خمس همان زکات است؟ خمس آخرین نصاب زکات است؟ یا بخواید احتیاط کنید بگید، هم خمس است و هم زکات است؟ به شش درصدش بدید. یا به اون تعبیری که عرض کردم، در اون حدی که نصاب است بیست و شش درصد، اون حدی که بین الأنصب است،  بیست درصد.

 برگردیم. عرض می شود که راجع به قیودی هم که آقایون فرمودن، مثلاً، زمینی که غلات أربع درش کاشته می شود، باید یک زمین باشد که پنج وسق که هر وسقی، عرض می شود شصت من است. پنج شصت من سیصد من، سیصد من یعنی نهصد کیلو. حساب رو این طوری گرفتن. از نهصدکیلو باید زکات بدی. یعنی چه؟ خب، این پنج وسق که هر وسقی که عرض می شود شصت من است، پنج  شصت تا سیصدتا. سیصدتا سه تا، نهصد. نهصد کیلو معمولاً برای یک خانواده، یک سال، تقریبا کافیه. میگه از این زکات بدید و بالاتر هرچه رفت، اگر چنانچه آب الهی میخورد یا آبی که خوتون بدید. خب در همین هم آقایون حرف دارن. ولکن روایت جوابشون رو هم داده از قضا. اگر روایت جواب هم نمیداد که ما به آیات استدلال کرده بودیم و می کنیم و همیشه این گونه است.  خب آقایون نوعاً می فرمایند که این زمینی که حدّ نصاب دارد، باید یک زمین حدّ نصاب باشد. اگر چند زمین باشد که مجموعا حدّ نصاب دارد، نه. روایات میگه بله. قرآن در محورمِنْ أمْوَالِکُمْ. اگر شما صد تا زمین جدا دارید و هر زمینی کمتر از پنج وسق است، این زکات ندارد؟ این مِنْ أمْوَالِکُمْ نیست. این صد تا زمین مِنْ أمْوَالِکُمْ نیست. صد تا چهار و نیم وسق،450 وسق،این أمْوَالِکُمْ نیست، اما یک زمینی که پنج وسق دارد، این أمْوَالِکُمِ؟ صبحکم الله بالخیر،  چی شد؟ قابل قبول نیست اصلاً. در روایات هست که زمین چه فرق میکند، چه یک زمین باشد، چه چند زمین باشد، به وسائل الشیعه مراجعه بفرمایید، ما تفصیل نمیدیم و درست معاکس  اون جریانی که در فقه مرسوم است.  در فقه مرسوم، یک روایت، دو روایت، سندش، مندش، هی معطل، هی معطل، هی معطل، هی معطل، آخرش شک است و احوط است و فیه تردد. ما این کار رو در قرآن میکنیم. در قرآن که صددرصد سندش الهی است و متنش الهی است و﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 138] این کار رو میکنیم، بعد در روایت راحتیم. اگرم نخوندیم، نخوندیم.کما اینکه ملاحظه می کنید. ما مقداری میخونیم، مقداری هم اشارتاً عرض  میکنیم.  روایات در این باب متضافر است که فرق نمی کند که این نصاب در یک زمین باشد یا در چند زمین باشد مثلاً، آن وقت، آقایون می فرمایند که، اینکه شما باید که نصفُ العِشر عُشر بدید یا عُشر، این عُشر را که بیشتر است، از نصف العُشر دیگه. عُشر که بیشتر است از نصف العُشر، در صورتی است که این غلات أربعه شما آب الهی بخورد. اما اگه یک روز، شیخ طوسی میگه و لو یک ساعت، اما اگر یک روز و شیخ طوسی قدس سره القدوسی می گوید ولو یک ساعت، اگر آب با دست بدهید، نخیر، برگشت به نصفُ العُشر، روایت غیر از این رو میگه. من براتون عرض می شود که بعضی از این روایات رو میخونم، توجه بفرمایید.

مثلاً فرض کنید که در صفحه 128 وسائل الشیعه، جزء ششم، محمد بن الحسن باسنادی عن محمد بن علی بن محبوب عَنْ یعقوب بن یزید عن این ابی امیه،  فقط یک حدیث هم بیشتر  نیست. عَنْ مُعاویه بن شریح عَنْ أبی عبدالله علیه السلام قَالْ فیما سقط السَّماءُ و الأنَهَارُ إنْ کَانَ بَعلاً فَالعُشرْ،  فقد از سماء دیگه، فَأمّا ما سقط الثمانی و والدوالی، که خودتون میدید، فنصف العُشر. این معلومه. اگر همین هم بود، کافی بود که ما این حرف رو بزنیم. میگه مگر دو مانع باشد. هر کدام به حسابش. اگر نصف سال اونجور است و نصف این جوره، خب اون نصف، ده درصد این نصف عرض می شود که پنج درصد. اگر ثلثه، ثلث. اگر ربعه، ربع. هرکدوم به حساب خودش دیگه. مثل شرکت میمونه دیگه. اگه من با شما شرکت دارم فقط در پنجاه درصد من نفع  دارم؟ خب، در  بیست درصد نمیبرم؟ در یک درصد هم میبرم.  ولکن دنباله داره. فقُلْتُ لَهُ فَالأرضُ تکون عندنا تُسقَی بِالدَوَالی ثُمَّ یزید المَاء و تُسقِی {14:14} .آب کمه، ما با دست آب میدیم. بعد آب زیاد میشه، هوایی آب میدیم. اینجا چکار کنیم؟ فَقَالْ إنَّ ذَلِکَ لِیَکونَ عِنْدَکُمْ کَذَلِکْ ،اینجوریه؟ قُلتُ نَعَمْ قَال النِصفْ و النِصفٌ نصف بهِ نِصفٌ العُشْرْ و نِصف بِالعُشْرْ. اگه نصف نصفه، نصفشْ نصفُ العشره، نصفش عُشر. {صحبت حضار}

بله حالا که مطلب دیگریه، حالا خیلی حرفا عوض میشه که بعد اشاره بهش خواهیم کرد. مثلا راجع به گندم، راجع به گندم علما چیزهایی دارند که من در پا ورقی تفسیر نوشتم که یک زمانی خواهد آمد که مردم زحمت گندم کاشتن  نخواهند کشید، بلکه از خود نفت میتوانند مواد گندمی در بیارن {15:00} فَقُلْتُ الارضُ تُسقَی بِالدّوالی ثُمَّ یزید الماء وَ تُسقی {15:09} قُلْتُ فی ثَلَاثین لیله أو أربَعینْ لَیلَه وَ قَدْ {15:24} قال نصفُ العشُر. نصفُ العشُرکجاست؟ اونجایی که بیشترش را با دست میدیم که البته اینجا رو ما قبول نمی کنیم. اونجایی که بیشتر با دست میدیم و کمتر با سمائه، کمتر به حساب کمتر، عُشر است و بیشتر به حساب بیشتر که با دست بدید، عرض می شود که این نصف العُشر باشه.

 پس اینجا هم برادران عزیز فقیه، روایات این طور میگه و حتی اگر روایات جور دیگر میگفت، مگر قابل قبول بود؟ بعد در حیوانات، در أنعام ثلاث، که شما استثناء فرمودین. ما ذکر کردیم. استثناء فرمودین. اگر پیر باشد، اگر دو بچه شیر خور دارد، اگر برا گوشتش نگه داشتید، اگر نر باشد، نه.  خب این نه، دو معنا دارد: یک معنا نه، در دو بعد، هم از عدد حساب نمیشه، هم نباید زکات داده بشه، این یک نه. یک نه یک بعدی است، روایت دومی رو میگه. اولاً، روایات دو دسته اند، یک دسته می گوید از این هایی که شمردیم، نه. خب چی معنی می کنید؟ از این هایی که شمردیم نه، یعنی خود اینها رو ندید، ولی جزو عدد هست. دسته دوم روایت تسریع میکنه، میگه آقا جزو عدد هست یعنی چهل تا، صد و بیست و یکی، دویست و یکی، سیصد و یکی، بعد چهارصدتا، بعد پونصدتا، بعد بالا، بعد بالا، اینها که مَعَفُوّ هستند، ازنظر عدد مَعَفُوّ نیستند، جزء عددند. ولکن از نظر دادن. خب اون گوسفندی که برا گوشتشه، شما مصرف داری، یا بچه داره شیر میده، شما گوسفند رو میدین، بچش بمونه؟ یا بچش رو میدی، گوسفند بمونه؟ یا اونی که نره، برای {17:05} لازم داری و از این قبیل. ببینید در تمام این ابعاد کتاباً و سنتاً، مطلب اینجوره. کتاباً و سنتاً زکات به کلّ اموال تعلق میگیره و اگر هم نه تا باشد، اون نه تای پیزوری که بر حسب مقداری از فتاوا بوده است، عرض می شود که نیست.

خب بحث بعدی. البته این رو قبلاً اشاره کردم ، راجع به به ذَهَبْ و فِضّه. راجع به ذَهَبْ و فِضّه، در بعضی روایت دارد، خمس  بدید. در بعضی  دارد، نصفُ العُشر بدید. نصفُ العُشر مال خصوص ذَهَبْ و فِضّه، خمس، مال پول. این خمس رو قاطی کردن با زکات. وَ زَکاتُهُ خُمسُهُ. اینها رو شما مراجعه به تفسیر بفرمایید، مفصلاً اونجا بحث کردیم. ما رئوس مطالب رو حضور برادران عرض می شود که، عرض می کنیم. و یک مطلب هست که از متأخرین مرحوم کاشفُ الغطا رحمه الله تعالی علیه، ایشون تصریح دارد و ما در پاورقی تفسیر نوشتیم. و اگر هم ایشون نداشتن و هیچ کس نداشت، مطلب بَیّنْ بود که اگر گفتن شما از دینار و درهم این قدر بدید، بابا اسلام که اسلامِ دینار و درهم فقط نیستش که، اسلام دینار و درهم و دلار و لیره و پوند و موند و همه اینها هست دیگه، چون اسلام عالمی است، از نظر زمینی کلّ زمین و از نظر زمانی هم کلّ زمانه. پس اگر در مدینه منوّره فرمودند دینار و درهم، شما ببرید، دینار و درهم و بکنیدش مَسْکوکینِ بِالسِکّهِ البلد. همه جا اون وقت هم اینطور نبوده. یا دینار و درهم که معلوم است که این دینار و درهم، به عنوان پولی است که مورد استفاده است، پول مورد استفاده، این بِسْمِ الله باید زکاتش داده بشه. اما اگر پول های جاهای دیگر که در ایران ما مصرف نداره مثلاً، یا اگر مصرف دارد، پول معمولی نیست اونها زکات ندارد؟ اگر من صد میلیون دلار داشته باشم، مَعَاذَ الله، اینجا مَعَاذَ الله نه، مصرف در حوزه قرآن میشه طوری نیست. اگر صد میلیون دلار ما داشته باشیم، نخیر این خمس ندارد، اما اگر دویست عرض می شود که درهم نقره داشته باشیم، این زکات دارد. نفهمیدیم. با اون که تَجُرّ و با این لاَ تَجُرّ.  خب اینها را ما مکرراً بعضی مطالب رو عرض کردیم. امروز هم رئوس بعضی از مطالب.

 بخش دوم. بخش دوم، مصارف زکات. ببینید، در  شش  مورد خمس و در هشت مورد زکات، عرضی قبلاً کردیم و این عرض أعرض خواهد شد در بحث خمس که چند روز دیگر خواهد آمد. و الان بَیْنَهُمَا بحث می کنیم. موارد هشت گانه زکات، خب هم کتاب رو، کسانی که قرآن رو میخوان باز کنن، قرآن رو، آیه شصتم همین سوره توبه که مورد بحث ماست. ببینید، موارد؛ تنها آیه ای که در کل قرآن شریف، موارد زکات را مقرر کرده، این است و تنها آیه ای که موارد خمس ذکر کرده  است، آیه چهلم سوره مبارکه أنفال است. حالا اینجا، ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِين﴾ [التوبة: 60] تا آخر. سوال، حالا دونه دونه بحث می کنیم. آیا این مواردی که از نظر زکات ذکر شده، همه نیازمندند؟ نه. لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ. ولکن سؤال؟ الْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ نیازمندند، ولکن عرض می شود که کسانی که غارم هستند، نیازمند نیستند؟ کسی که وضعش میگذره، نونش میرسه، نون و پنیرش میرسه، اما بدهکاره و بدهکاری رو نمی تونه بده، آیا این نیازمند هست یا نه؟ چرا جزء الْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ نیامد؟ یا فِي الرِّقَابِ کسی که عَبْدِ کسی است، نمیتواند خود را بخرد، نمی تواند پول قیمت خود را بدهد، همیشه عبد است، نون و پلوش هم به راهه ها، ولی عبد است، آیا این از فقرا هست یا نیست؟ اگر از فقرا هست جزء فقرا و مساکینه و اگر نیست به چه حساب؟ ما عرض می کنیم فقر چند بعد داره، لِلْفَقْرِ وَ المَسْکَنَه الاخْتِلافیهِما عُموما وَ خُصوصاً من وجه مُطلقا کَمَا نَقولْ لِلْفَقْرِ وَ المَسْکَنَه ابعاد العِدّه أحیَاناً انسانٌ فَقیرْ لطبیعَت الحالَ علی طولِ الخَطْ إمّا فقیر أوْ مِسکینْ أحیاناً لَیسَ فقیرا علی طولِ خَط بِالفعل فقیر. الان فقیره، غارم. ده میلیون، یک میلیون، بیشتر، کمتر، بدهکاره، ولی زندگیش میگذره. زندگی روزمره او میگذرد، از اون مقداری که دارد، ولی  بدهی نمی تواند بدهد.  این فقیر احیانی است یعنی بالفعل فقیر است. بالفعل فقیر است که چه کند؟ هیچ چاره ای ندارد از نظر رفع این فقرش. پس این فقر یک بعدی دارد. اون یکی فقر دو بعدی دارد. اگر فقیر و مسکین علی طول الخطه، بدهکار هم هست فرض کنید، فقیر و مسکین که بدهکاره و خودش هم علی الطول الخط این خب نداره، این فقر دو بعدی است. یک فقر یک بعدی که  همیشه اینجور، فقر دیگه بدهکاری نمی تونه بده. ولکن شخص غارمف فقر یک بعدی موقت دارد، یعنی بالفعل این آدم ندارد بدهد، وضعش جوری نیست که مِنْ دونِ حَرَجٍ وَ عُسْرْ وَ حَتّی بحَرَجِ و عُسرْ، این وضعش جوری نیست که بتونه بدهیش رو بده. این فقر احیانی است. یا فرض کنید که فِي الرِّقَابِ. رقاب، نون و پلو رو خانه مولاش میخوره، البته، رقاب اهمیت داره، ولی اونیکه سابق بود رو حالا عرض می کنیم. اینکه عبد بنده زرخرید کسی است، در خانه مولاش، وضع لباسش، نونش، پلوش، زن گرفتنش، شوهر کردنش، همه اینها هست، بسم الله، سفر کردنش، ولکن مملوک کسی است. آیا این در اینکه آزاد باشد فقیره یا نه؟ در آزاد شدن، در آزاد شدن  فقیر است قطعاً. خودش وضعش جوری نیست که بتواند کاری بکند، چه تدریجیاً و چه دفعتاً که بتواند خودش را با مالی که قیمتشه از مولایش بخره. این عرض می شودکه فِي الرِّقَابِ میشه. لِلْرِّقابْ نیست. به خودش دادی، خودش فقیر نیست که. خودش که لباس و غذا و چنین نیست که فقیر نیست. ل فی الْرِّقابْ در راهی که این گردن آزاد  بشه و مانند دیگران آزاد باشه. فَلذا این مرحله بعد افتاده. الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ چی؟ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ  اصلا فقر درش عرض می شود نیست. نه بالفعل فقیر است، نه دائما فقیره، نه موقتها فقیره، نه جزء عاملین علیهاست که استحقاق داشته باشد، عرض می شود که نه خیلی هم فی سَبیلِ اللهِ، مگه اونطوری که ما می فهمیم و نه ابْنُ سُبیله. این یک آدمی است که گردن کلفتی میکنه ضد اسلام، می شود این را یک جورهایی به اسلام توجه داد با مال. البته با شرایط ها، نه فقط مال. و الا  استشراق مسیح هم همین کار را میکنه. الاسْتِشراقِ المَسیحْین یبذل و یبذل أموالاً {24:20}و کَذَلکْ لِیَجْلِبَ المُسْلِمینَ مُستَضْعَفین الی المَسیحّه . آیا این اشکال در اسلام وارده که میگه مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ؟ نه، این جواب داره، بعدا عرض می کنیم.

 {24:37} و دعوات و تبلیغات و احتجاجات و براهین، کسری دارد این آدم، کما اینکه در باب امر به معروف و نهی از منکر همین طوره. کسی که معروف را می داند و منکر را می داند، معَ ذَلکْ معروف را ترک می کند و منکر را انجام می دهد، این دلیل دیگه لزوم نداره براش. اینجا حکمت میخواد، موعظه حَسنه میخواد {﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ﴾ [النحل: 125] اول حکمته. با حکمت علمیه براش ثابت شده است که این منکر، منکر است، باید ترک بشه و این معروف، معروفه و باید انجام بشه، ولکن، این یک مقداری رنگ و لعاب میخواد، باید موعظش کرد. یک مقداری باید ترجیح بهش داد. ترجیح عقلی و ترجیح علمی براش کافی نیست. کَذلک، الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ، احتیاج معنوی است، احتیاج نفسی و احتیاج عقیدتی است. در ابعاد گوناگون که یک بعد بسیار بسیار خطرناکش و در عین حال بعیدش این است که اگر به این آدمایی که اینقدر تبلیغ کردیم و زیر بار نرفتن و چه کردند، عناد هم میکنن، برای اینکه عنادشون کم بشه، یا عناد نکنن مثلاً ما یک مالی بدیم.  پس ببینید، فمجموعًه الَوارد هُنا ثَمانیَ لأمّتِها لها کَلِمَه واحِدهَ الحَاجّهَ مَهْمَا کانَتِ الحاجّ مُخْتَلِفاً، حاجِ مالیّاً، حاجِ حالیّاً، حاجِ مالیّاً دائماً، حاجِ مالیّاً موقتها، حاجِ مالیّاً لِلحاجیّاتِ الیُومیّه، حاجِ مالیّه بازاله رَغَبَته عن العصرْ.  این مراحل گوناگونی است که حالا.

 در این ترتیب سؤال میشه: آیا در این هشت تایی که پشت سر هم ذکر شده حالا، دوتای آخر که محوره و فی سبیل الله ابن السبیل که همه اینها فی سبیل اللهِ. کلّ این موارد فی سبیل اللهِ، فی سبیل الشیطان نیست و ابنِ السبیل یکی از مصادیق عرض می شود که فرعیّه و موضوعیّه فی سبیل اللهِ. ولی این  شش تا، آیا این  شش تا، این طرف که میگذارن روی حساب است یا بی حسابه؟ خب بعضی وقتها که عرض می شود که همه رو با هم نمیشه ذکر کرد. در کلمه اول همه رو بگیم، خب نمیشه. نظرم هست که است که مرحوم محقّق واعظ خراسانی، فیضیه منبر رفته بود، خب، هم آقای بروجردی بودند رحمه الله علیه و هم آقا سید حسن اصفهانی. میخواست از هر دو اسم ببره خب چیکارکنه؟ خب نمیخواد بگه اون جلوتره یا این. گفت آیت الله العظمی بروجردی، آیت الله العظمی اصفهانی. آیت الله العظمی اصفهانی، آیت الله العظمی بروجردی. این طوری عرض می شود که هماهنگ کرد که بابا من نمیخوام یکی رو اول بگم. حالا قرآن که این کار رو نمیخواد بکنه که. در قرآن شریف این مواردی که میخواد ذکر شه، این موارد تقدّم، تأخّر دارند یا ندارند؟ اگر تقدّم، تأخّر ندارند، خب این دلیل میخواد. ظاهر اینه که تقدّم، تأخّر دارند و همین طورم هست. ببینید، اول فقرا رو جلو انداخت. بعد مساکین. ما به دلیل لغت و به دلیل آیات، البته روایات هم مختلفه، به دلیل لغت و به دلیل آیات بر مبنای لغت صحیح، فقیر أسوَء حالاً منَ المسکین است برخلاف آنچه به ما گفته اند تا کنون که المسکین أسوء حالاً منَ الفقیر. نخیر، الفَقیرُ اسوء حالاً مِنَ المِسکینْ الفَقیر مِنَ الفِقارْ من انکَثَرَ فقره. فقره یعنی کمرشو شکسته، کمرش  شکسته. یکی هست نه، نه کمرش شکسته، نه پاش شکسته، نمیتونه راه ببفته. این دومی مسکینه. اسکنه العدو. حرکتی در زندگی نمیتونه داشته باشه. اینجایی بره، اونجایی بره، مهمونی بره، مهمونی کنه، نه، نشسته همون صنار سه شاهی خودشو مثلاً میخوره. این مسکینه و با مسکین بودن کشتی داشتن هم منافات نداره. وَ أما السَفینَهُ فَکانَتْ لِمَساکینْ یَحملون فی البحر سفینه هست. تو کشتی پیزوری بود که یک نون و پنیری، یک نون و چیزی، راه می انداختن، ولی مسکین بودن. أسْکَنهُ یعنی اون حرکتی که حرکت زندگی ساز عرض می شود که زندگی بسیار حسابی، این نداشتن. همونطوری که خودشونو بتونن گلیمشون رو از آب دربیارند و از گرسنگی مثلاً نمیرند. البته این از  ادّله است که فقیر اسوء حالاً مِنَ المِسکین است. ولی آیا در این آیه اسوء حالاً مقدمه همیشه؟ نه. در باب فقر دائمی، افقر مقدّم است. در فقر دائمی، مسکین و فقیر هر دو ندارند، البته بعد نداری را هم عرض میکنیم، که این که میگن معونه سنه و این حرفا، این حساب داره. اینجور نیستش که مثلاً کسی که معونه سنه اش رو نداره، معونه سیصد روز رو داره، یکی هم معونه یک روز رو داره، به هر دو مساوی بدیم؟ نه این که نیست.

حالا، فقیر و مسکین که هر دو نادار هستند که زندگی  خود را نمی توانند به طور عادی اداره کنند، فقیر بر مسکین مقدم است، چرا؟ چون فقیر اسوء حالاً است. ادّله ای داریم که بعداً عرض می کنیم و بعداً. ببینید اول ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾ [التوبة: 60] بعد، بعد صحبت فقر دیگه نیست. اون فقر دائمی و فقر همیشگی معمولی که مهمترش فقیر است و پایین ترش مسکین است، ذکر شده. بعد چی؟ بعد وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا. یک نکته ای را قبلاً عرض کردم، در باب خمس که درصدش خیلی بیشتره، ْعَامِلِينَ عَلَيْهَا نداریم در آیه خمس، یا چرا داریم؟ آیا این از ادّله ای نیستش که خمس و زکات یکی است؟ یا با هم  ادغام میشن؟ یا خمس و زکات یکی اند که خمس این عرض می شود که بخش اخیر زکات است که دو و نیم درصد و پنج درصد و ده درصد، میره کنار، یا نه باهم اند. یک صندوق اند. با هم عرض می شود که جمع میشن. چون یک صندوق اند و با هم جمع میشن، پس إِنَّمَا الصَّدَقَات یعنی بیست و شش درصد که  شش درصد مال زکات است و بیست درصد مال خمسه. این إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ یعنی این  بیست درصد و  شش درصدکه جمعاً بیست و شش درصده، یا بیشتره یا هرچه، این لِلْفُقَرَاءِ و َالْمَسَاكِينِ. اونوقت عَامِلِينَ عَلَيْهَا. آیا مال بیشتر، درصد بیشتر، از اموال بیشتر، این بیشتر کارگر لازم داره؟ یا درصد کمتر از اموال کمتر؟ خب معلوم است. پس این إِنَّمَا الصَّدَقَات شامل خمس هم هست. اگر هم ما نگیم خمس و زکات یکی است، خمس و زکات دوتا است فرض کن. اما إِنَّمَا الصَّدَقَات، آنچه را صدقاً در راه خداوند داده می شود، اگر خمس جدای از زکات است و زکات جدای از خمس، آنچه را که صدقاً داده میشود بیست و شش درصد، این ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾ [التوبة: 60] که وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا رو هیچ کاریش نمیشه کرد، اگر چنانچه اینجا مراد خمس و زکات با هم نباشد. اگر دوتاست و اگر با هم مراد نباشند، هیچ کاریش نمیشه کرد که عَامِلِينَ عَلَيْهَا درباره فرض کنیم که یک اتاق است و میخوان جارو کنند، پنج تا جارو کش میخواد، اما یک شهر بزرگی هست میخوان تمیز کنند، اصلاً نمیخواد کسی رو؟ حالا شهر بزرگ خمس، عَامِلِينَ عَلَيْهَا ندارد اصلاً؟ در اون یک آیه اش. ولکن یک اتاق کوچک زکاته، اونم نه درصد که آقایون میفرمایند و لو در تمام اموال هم باشد شش درصده این عَامِلِينَ عَلَيْهَا میخواد.  پس والعَامِلِينَ، للفُقرا وَالْمَسَاكِينِ و العَامِلِينَ عَلَيْهَا تا اینجا شریکن در پنج درصد و در شش درصد، اگر دوتا باشند.

 ببینید، در والعَامِلِينَ عَلَيْهَا اصلاً فقر ملاک نیست، بلکه حقه، دست مزده. و لذا بعدا خواهیم عرض کرد که روایات مختلفه اینجا، که اگر کسی که مامور گرفتن صدقاته، اگرسیّد باشد، می شود بهش از این زکات داد یا نه؟ خب گروهی بسیار از برادران فقیه میفرمایند نه. چون نمی شود زکات را که مال غیر سادات است، به سادات داد. بهشون میگیم اولاً و ثانیاً، اگر نمی شود زکات را داد و اگر قبول کنیم، در باب فقر و مسکنت است، نه اگر کسی در مال زکوی تجارت کرد، پول نداره حق رو بگیره. یعنی چه؟ یعنی این مال زکوی اصلاً نباید به کسی غیر از، به کسی که سیّد است برسه؟ پس بنابراین سادات اصلا مال زکوی رو از دور نگاه کنن؟ نه اجاره کنن؟ نه تجارت کنن؟ نه زراعت کنند؟ نه هیچ  کار  نکنن اصلا. اینکه نمیشه اصلاً. اینجا از باب فقر نیستش که از باب والعَامِلِينَ عَلَيْهَاست.

{صحبت حضار}

 ولکنْ خُذْ اولش در اینکه صَدَقه، کی گفته فقط زکاتیه که شما میگین؟ خمس و زکات با همه. و مِنَ الادّله ای که قبلاً عرض کردیم مقداریش رو، مِنَ الادّله اینه که عَامِلِينَ عَلَيْهُا اینجا داره و خمس نداره. مگر خمس که مال این  شش  مورد است نباید بدهند که اگر ندهند، مگه نباید گرفت؟ مگه از باب امر به معروف نباید گرفت؟ اگر کسی مال شما را گرفته، عرض می شود که نباید شما بدی؟ و اگر شما ندادی، نباید از شما گرفت؟ این باید گرفت که یک مطلب مسلّمی است و اینکه خُذْ در اینجا فرموده،  ألا أقّلِ  تقدیر ما داریم عرض می کنیم یا ألا تقدیر متعبد عرض میکنیم که اموالی که مال دیگران است، پیغمبر که رئیس دولت اسلام است اموال را باید بگیره و به دیگران باید بپردازد.  حالا والعَامِلِينَ عَلَيْهَا که در باب زکات است، قطعاً در باب خمس {35:01} هست، پس خمس و زکات در اینجا مشمول لفظ صدقات است که این  بخش سومش والعَامِلِينَ علیها و اگر والعَامِلِينَ عَلَيْهَا سیّد باشند، ما میگیم نه و نه و نه شما میگید زکات به سادات نمی رسه؟ میگیم اولاً میرسد، ثانیاً اینجا ما از باب زکات بهش نمیدیم که، از باب زکات به فقرا و مساکین دادیم. اینجا از باب اجرت عمل میدیم. اگر کسی مال زکوی را بار کرد و رو الاغش برد شهر، بهش مزد ندیم؟ باید مزد بدیم دیگه. حالا سیّد باشد، شیخ باشد، میخ باشد، هر چی میخواد باشد. یهودی باشد، مسیحی باشد، اگر یهودی سوار کامیونش کرد، مقداری مال زکوی رو برد، بهش ندیم هیچی؟ خب بدیم، از کجا بدیم؟ خب از همون مال بدیم دیگه از جیب خودم که من نباید بدم که. خب این مرحله سوم که به اختصار داریم عرض میکنیم.

بعدش. مرحله بعدی وَالْمُؤَلَّفَةِ، اینجا هم صحبت فقر مالی نیست. وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ که تفصیلا باید بحث کنیم که این چند بعد داره.  کسانی که دل هاشون رو، دل هاشون متمایل به اسلام شده یا میخواهیم  بکنیم یا میخواهیم دل هاشون رو متمایل به اسلام بکنیم، این تفنّن در تعبیر نیست ها، چند بعدیه. به الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ فقر درش شرط نیست. نه فقر همیشگی شرط است، نه فقر احیانی شرط است. … اصلاً هیچ جهت مالی و کسر مالی، در اینجا اصلاً شرط نیست.  بعدش، بعدش که مرحله پنجمه، وَفِي الرِّقَابِ. باز فقر شکمی و لباسی و مسکنی و زن و شوهری نیست. نه. وَفِي الرِّقَابِ این جانش درگیر است، این آدمی است که مملوک کسی است و فقیر هم نیست. فقیر نیست به حساب اینکه خب تمام زندگیش رو لازم است شرعاً که این شخص مولا، انجام بده. اما خودش رقبه اش گیر است که آزاد نیست. اینجا فقر پیش آمد، ولی فقر جانی پیش آمد. ببینید، اول فقر مالی علی الطول بود لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِين. بعداً فقر اصلا نیست، مزد و استحقاقه. بعداً باز فقر مالی نیست، بلکه از نظر نفسی است و از نظر {صحبت حضار} ما نیاز دو جور داریم. یک نیاز روز مره داریم، یک نیاز غیر روز مره. ما در نیاز روزمره که داریم بحث میکنیم، فقرا هست، مساکین هست، اما عرض می شود که غارمین مثلاً نیست. غارمین، حتی غارمینی که بدهکارند، نیاز روزمره نیست یا فرض کنید که فِي الرِّقَابِ. رقاب، اون رقابی که نیاز روزمره ندارند، این جزء اون نیاز نیست، بله نیاز جانی هست. اگر بخواد جان خودش را آزاد کند و بتواند مستقل زندگی کند، بسم الله. این در ردیف پنجم قرار گرفت، توجه کردید. والغارمین ردیف ششمه تموم شد.  غارمین کیا هستند؟ ببینید، پس دو بعد دارد فقر یا سه بعد دارد. از نظر مالی دو بعد دارد، از نظر کلّی سه بعد دارد.  نظر مالی که دو بعد دارد، بعد اولش این است که دائم الفقر است که فقرا و مساکین.  بعد دوم موقّت الفقر است. یک آدمی است که زندگیش میگذره، اگه نگذرد که، اگه این آدمی که میلیونر بود و سقوط کرده و فقیر شده، جزو فقرا شد. نه، اون غارمینی که فقرا و مساکین نیستند، اینها دائماً احتیاج ندارند، بلکه یک سقوطی کرده و یک ضرری کرده و بدهکار شده. اما زندگی خود را میگذرانند. از نظر گذراندن زندگی روزمره این فقیر و مسکین نیست، ولی از نظر بدهکاری، این بدهکاری رو باید داده بشه. نمیشه گفت که اگر خودش نداره، هیچ مسئولیتی دیگه ای در کار نیست. مسئولیت دومش این است که بیت المال مسلمین، متعهد است که بدهکاری این شخص رو بده. حالا اگه بعداً دارا شد، باید برگرداند یا نه، این یک مطلب عرض می شود که دیگری است. ببینید، پس این غارمین، فقر ِمالیِ احیانی است. اما فُقَرَاءِ وَ مَسَاكِينِ فقر مالی دائمی است. اون وقت بَیْنَهُمَا، ببینید پس رقم اول فقرا و مساکینف رقم آخر غارمین. هر دو فقرند. اول فقر دائمی است و دوم فقر احیانی. اما بَیْنَهُمَا. العَامِلینَ عَلَيْهَا فقر درش شرط نیست، اگر فقر باشد که دو مزد میگیره. یکی برای فقرش، یکی برای عملش. الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ، فقر درش شرط نیست. تألیف قلوب، چون وصف عنوانی است و فِي الرِّقَابِ هم فقر روزمره مالی درش شرط نیست، این دو بعد. و اگر سه بعد حساب کنیم، میگیم یک بعد، فقر روزمره است. یا دائمیش، فقرا و مساکین یا احیانی، غارمین. یک بعد، فقر روزمره نیست، روزمره به جاست. زندگی رو این مولا درست انجام میده، به وظایف انجام میده، ولکن این جانش الان گیره، عرض می شود که گردنش گیره و عبد کسی است، میخواد آزاد بشه. این مرحله، ببینید، پس این مراحل مترتبه و ترتب رو حسابه. یعنی نقش سیاسی اسلام از نظر پرداخت عرض می شود که صدقات، اینه. أهّم را جلو میندازه. فقرا و مساکین که هستند، دیگه به عاملین نمیرسه، اگر  زکات مقداریست که فقط برای فقرا  و مساکین کافیه، میگه عامل، مجانی کار کن. نمیتونه بگه فقیرم. میگه فقیری که میگیری. عامل تو مجانی، همان که ولیِّ یتیم، مگر ولیِّ یتیم، ﴿وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ﴾ [النساء: 6] نیست؟ البته بر خلاف فتاوا که در رساله مرحوم آ سید ابوالحسن ملاحظه کنید که بقیه هم حاشیه زدند و به دیگران هم فرمودند. اینها طبق قائده می فرمایند که اگر ولیِّ یتیم، غنی هم باشه باید دست مزد کاری که نسبت به یتیم میکند، بگیره. اون کاری که به حساب ولایت ولیّ است بر یتیم. قرآن میگه نخیر ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ … وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ﴾ [النساء: 6] واجب است خود داری کند و چیزی نگیره. ببینید، عمل مسلم محترم، ولکن اینجا فوق مطلب است. برای مراعات حال یتیم، مَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِف. یا در دفن میّت، مگر دفن میّت عمل مسلم نیست؟ ولی پول نباید بگیری. در کفن میّت، در دفن میّت، در صلاه عَلَی المیّت، در چه و در چه و در چه.

حالا در اینجا، عرض می شود که نسبت به عاملین. عامل اگر چنانچه خودش فقیره، بِسمِ الله، اگر فقیر نیست و از مال زکات می شود بهش چیزی داد، بِسمِ الله. اما اگر مال زکات مال فقرا و مساکینه، که امروزم برای فقرا و مساکینم کافی نیست، در اینجا عامل باید مجانی عمل کند. چه در باب خمسش، چه در باب زکاتش و هر چه. {﴿وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾ [التوبة: 60] فِي سَبِيلِ اللَّه، کلّی گویی بعداز جزئیاته، تمام موارد. فقرا فِي سَبِيلِ اللَّهِ، مساکین همچنین، عاملین همچنین، مؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ همچنین، فِي الرِّقَابِ همچنین، غارمین همچنین، تمام اینها فِي سَبِيلِ اللَّه، منتها فرق است بین فِي سَبِيلِ اللَّهِ و اِبْن السَبیلْ.  فِي سَبِيلِ اللَّهِ اسم ندار. اگر در راه خدا مالی مصرف شود، تقویت دین خداست، تقویت سوائد مسلمین است، با سین، و تقویت کیان اسلامی است، این فی سبیل اللهِ.   بعضی ها هستند، نخیر سبیل الله نیست، ابنُ السبیله. یعنی پدرش، مادرش، شغلش،کارش، این عملی است که  داره انجام میده. در رشته معارف الهی، کتاب و سنّت داره کار میکنه و اگر بخواهد کار دیگر بکند به این کار نمیرسه. برای حفظ عقاید مسلمان ها و افکار صحیح اسلامی، شب و روز را دارد مصرف میکند در مطالعه کتاب الله، این ابنُ السبیل است. نه  صرف اینکه من عمّامه گذاشتم، ابنُ السبیلم. سیاه باشه یا سفید باشد. نه صرف اینکه من گرسنه ام، ابنُ سبیلم. نخیر؛ ابنُ سبیل، یعنی ابنُ السبیل الله. ببینید، السبیل، الف و لام، الف و لام ذکره و فی سَبیلِ الله، و ابْنُ السبیل و در حقیقت، موارد خمس ششگانه و موارد زکات باز ششگانه که این دوگانش چیزی دیگر، تمام جزو فی سبیل الله اند. منتها موارد فی سبیل الله، یک مورده عامّ است و یک مورده خاصُه. مورد عام آنچه را در راه خدا تشخیص میدهید و خدا دوست دارد این کار با این مال انجام بشود، نفعش ایجابی به سود کلّ مسلمین است و به اسلام است و این حرفا و ابْنُ السَبیلْ کسی که خود را وقف کرده است که در راه تقویت عقاید مردم و دعوت الی الله کار کند. هیچ پدر مادر روزمره زندگی ندارد. نه دکان دارد، نه اداره دارد، نه مداره دارد، نه پدر نون ده دارد، نه چه دارد، اگر بگید ابن کی هستید؟ میگه أنَا اِبْنُ القُرْآن. به سلمان گفتند شما پسر کی هستید؟ گفت پسر ابْنِ محمدٍ. رسول الله صلوات الله علیه فرمود که سلمان، لاَ تَقولُ سلمَانِ فارسی قولو سلمان محمّدی.  این اِبْنُ القرآن است، این اِبْنُ المعرفت الاهیّه است، اِبْنُ العقاید است، اِبْنُ الدعوت الی الله است. این هیچ محوری ندارد زندگیش، از نظر اداره وضع مالی و وضع چه، مگر اینکه در راه خدا. این اِبْنُ السبیله. حالا بر گردیم به مرحله اُولی.

 البته یک مطلب هست که ممکن است کسی، این چند عنوان همه رو داشته باشه که محور همون شش عنوانه دیگه.  یک کسی که فقیره، مِنَ العامِلینَ عَلَیْهَا هست، من الغارِمینْ هم هست، عرض می شودکه از الرِّقابْ هم هست، {صحبت حضار}  فقیر کسی نیست که مال نداره. کسی است که نه مال دارد و نه می تواند مال به دست بیاره. این که میتوانه. این رو بحث خواهیم کرد. اینطور نیستش که ما مفت خور … فقیر کسی است که نشسته، میگه برسه. نخیر. کسی که مال دارد و یا حال دارد که مالی تحصیل کند و زندگی کند، این فقیر نیستش که. صنّار به این نباید داد. اگه به این مال بدیم عرض می شود که  ما تنبل درست کردیم. ما کمک کردیم به بطالیت و عرض می شود که به تنبلی. بحثی است که بعدا …  این به طور مختصر بود که فعلا ما  عرض کردیم، بعد بحث مفصل داریم که فقرا کی اند؟ مساکین کی اند؟ عاملینَ عَلَیْهَا چه جوره عملشون و چه جور است وضع گرفتن بخش زکاتشون. الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ ابعادش چیه؟ فی الرِّقاب چیه؟ غارمین چیه؟ فی سَبیلِ الله و اِبْنُ السَبیلْ.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی. والسلام علیکم.
{صحبت حضار}