پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه دویست و هشتاد و هشتم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (زکات)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اسلام در کلّ ابعاد اسلامیّات خودش، چه اصلاً باشد از نظر عقاید و چه فرعاً باشد از نظر احکام، به طور مطلق، سِلم است و سلامت است و صلاح است و اصلاح. در بحوث اقتصادی که ما داریم، خب دارای چند جنبه است. یک جنبه به دست آوردن اموالی، از هر راه صحیح. جنبه دوم، مصرف کردن این اموال است. اینجور نیست که انسان در مصرف کردن اموال، آزاد باشد، همانطوری که در به دست آوردن اموال آزاد نیست، همانطوری که در نگهداری اموال آزاد نیست. انسان در مثلث احوال و اموال و اقوال، عَبدِ حضرت حق سبحانهُ و تعالی است و باید بر حسب مرسوم شریعت الله سلباً و ایجاباً قدم برداره. بحث ما که در اقتصادیّاتِ اسلامی است، این اقتصادیات به تعبیر جدید، یا اموال به تعبیر قدیم و همیشگی که قرآن شریف لفظ مال و اموال دارد، این اموال دارای سه بعد است. بعد اول کیفیت و کمیّت به دست آوردن اموال است. بعد دوم کیفیت و کمیّت نگهبانی این اموال است و بعد سوم کیفیت و کمیّت مصرف این اموال است. چه برای خود کسی که این اموال را از طریق حلال کسب کرده است و چه در بعد منفصل که به دیگران دادن.

نخست حوائج خود را به مقدار ضرورت به وسیله‌ این اموال حلال برطرف کردن و بعداً به حوائج دیگران نظر افکندن. چه حوائج فردیّه باشد، جسمیّه باشد یا نفسیّه و از نظر معرفت و علم و عقیده باشد و چه حوائج نوعیّه باشد. نوعیّه بر محور دولت حقّه اسلامیّه باشد. یا جمعیّت های گوناگونی که این ها یک نقصان هایی دارند و یک کمبودهایی و حفره هایی در زندگی اون ها هست که به وسیله این اموال زائده بر مصرف، باید جبران گردد. بحث دیروز و امروز و چند روز دیگر ما، قسمت آخر زکات است که بعداً روی خمس باید بحث کنیم و خمس و زکات هر دو با هم هستند، یکسان هستند، یگانه هستند، یکجا هستند و یک راه هستند. چنانچه با احتمال قوی عرض کردیم، خمس یکی از کسرهای زکات است که نصر می کند، کسرهای قبلی را. اگر هم دو باشند، مصرفشون یگانه است. اگر خمس و زکات دوگانه باشند از نظر کسر، اما از نظر مصرف یگانه هستند و این یگانه گاه به عنوان فی سبیل الله است، گاه خصوصی تر ابنُ السبیل است، گاه أخَصّ است که موارد دیگری را که آیه خمس و آیه ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ﴾ [التوبة: شش0] ذکر فرموده است.

حالا، در این موارد ثانیه توجه بفرمایید. موارد ثَمانیه. در موارد ثَمانیه، خداوند متعال هشت مورد را که شش مورد اول، موارد خاصّه و یا عامّه متوسطه ای هستند و دو مورد آخر یکیش مورد عامّ است، بِوَجهٍ عام که فی سبیل الله است و یکیش هم مورد خاصّه که از موضوعات فی سبیل الله است، ابُن السبیل. آیه شصتم سوره توبه، اینجور با ما سخن می گوید در موارد صدقات که تبعاً صدقات هم آنگونه که شاید و یا آنگونه که باید و بسیار قوی هست احتمالش به حدّ حُجت است، صدقات تمام درآمدهای اسلامی را شامل است. اسمش خمس باشد یا زکات باشد، انفاق باشد، هرچه باشد، الصَدَقاتْ، شامل تمام اموالی که از روی صدق و در راه صدق و به نحو صدق داده می شود، شامله. این ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾ [التوبة: 60] در مثلثی که از برای هندسه اقتصادِ اسلام ترسیم یافته است، بعد سوم مصرفه. همانطوری که به دست آوردن اموال، باید صد درصد شرعی و بجا باشد، نگهبانی این اموال هم نیز. در بعد سوم مصرف کردنش برای خودهاتون و در بعد دیگر برای دیگران، نیز باید بجا باشد، بیجا نباشد و این بیجا بودن چند جوره. مثلاً در مورد مصرف خودتون، اسراف نباشد، تبذیر نباشد، در مواردی که حاجت فردی یا اجتماعی دیگران زیاد است، فوق حدّ ضرورت و حاجت اضطراری نباشد. بالاتر از همه این ها، در راه حرام مصرف نگردد. حتی نگهبانی اش به عنوان کَنزْ نباشد. ﴿َالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾ [التوبة: 34] در مورد اموالی نیست که حقوق الله اش رو نداده باشند، نخیر، داده باشند و نداده باشند. مال برای ماندن نیست، مال برای حرکت است چنانکه تقریباً مفصل هم ما از آیه سوره نساء، این مطلب را فهمیدیم ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ [النساء: 5] مال برای قیام است. اما اگر مال حلال صد در صدی هست و شما حقوق شرعیّه اش را خمساً و زکاتاً و هرچه پرداخته اید، مالیّات های مستقیمه اون را در راستای امر خداوند پرداخته اید، این باقی مانده را چه کنید؟ اگر خود مصرف صحیح دارید، خودتون و اگر خودتون مصرف صحیحی ندارید و مصرف صحیح شما موجود است، نمی توانید این مال را نگهدارید. مگر به مقداری که پس فردا چه کنم؟ ماه دیگر چه کنم؟ ورثه من چه؟ این یک مقدار محدودی است. اما مقادیر زیاد از مال را که این احتمالات را تحمل ندارد. من برای فرزندانم بذارم؟ خب فرزندانم عرضه داشته باشند، کار کنند. خب مقادیری هست. اون مقادیر درصدش زیاد نیست، درصدهای زیادتر از مقادیر معمولی که مصرف آینده خودهامون و ورثه ما هست که بر حسب نصوص قرآن مقرر است، ارث و غیر ارث، اگر به عنوان کَنز شد، نگهبانی شد، ذَهَب و فِضّه بود، زمین بود، فرش بود، ظرف بود، پول بود، هرچه بود، آنچه را که مورد احتیاج من و من ها و ماها نیست و مورد مصرف شرعی و صحیح نیست، این تکنیز است، تکنیزش حرام است. به دو دلیل قوی از قرآن شریف. یک دلیل، همین آیه کنز ﴿َالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾ [التوبة: 34]  که اینجا بین عُثمان و أبیذر دعوا بود. عثمان گفتش که این آیه مخصوص است به اموالی که خمس و زکاتش رو نداده باشند، أبوذر گفت کی گفته؟ گفتش که یکی از کسانی که خودش رو به نام أصحاب، نام برده بود. با چوب زد تو سر اون شخص، اون طرف. تو غلط کردی اینطور معنی کردی آیه رو. این {09:50} این طرفداری أغنیاست. قرآن فرموده است وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا.  يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ، نمیخواد بگه ذَهَب و فِضّه ای که شما حقوق الله مستمرش رو ندادید و ما عرض می کنیم اضافه بر فرمایش أبیذر، خب این آیه رو توجه کنید که ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ [النساء: 5] این مال است، جَعْلِشْ برای قیامه. جَعْلِ تکوینیش، جَعْلِ تشریعیش، برای قیامه. قیام در به دست آوردن، قیام در مصرف کردن برای خودتون، قیام در مصرف کردن برای دیگران، قیام فردی، قیام اجتماعی، قیام در حاجات جسمی، قیام در حاجات عقیدتی و علمی و معرفتی و اخلاقی و چه و چه، همش باید قیام باشه. همونطوری که انسان مسلمان باید همیشه قائم باشد، فعّال باشد تا اون مقداری که می تواند، فکرش، عقلش، علمش، عملش فعال باشد. فعال باشد در جنبه ایجابی زیادتر کردن، در جنبه سلبی آنچه مزاحم است با فعالیت های انسانی و اسلامی از بین بردن، مال هم چنینه. همونطوری که حال انسان، انسان مسلمان، باید قیام باشد، علم انسان، عقل انسان، عقیده انسان، اخلاق انسان، فکر انسان، عمل انسان، نیز آنچه منفصل از انسان است که مال انسان است و نتیجه دست آوردهای انسان است از طریق حلال، باید قیام باشد. اسلام همش قیام است، قعود ندارد، مگر در حال ضرورت. اونجام که ضرورت است و صورتاً قعوده، بازم قیامه. وقتی سوال می کند راوی از امام صادق علیه السلام، من پول ندارم کمک کنم، علم ندارم کمک علمی کنم، عقل قوی ندارم کمک به کسانی که عقلشون ضعیف است بکنم، زور و بنیه ندارم کمک کنم، آیا من محرومم از اون رزق هایی که پروردگار عالم و رحمت هایی که مقرر فرموده است برای انفاق کنندگان؟ فرمود: نه. تو راه میری، آشغالی تو راه است بردار، به پای مسلمان نخوره، تمام اون ارزش ها برای تو هست. إنَّمَا الأعْمَالُ بِنِیّاتْ. مَنْ فَطَّرَ صَائِماً ولو به شق التَمرَه. این چه حسابی دارد؟ ولو یک مقداری از خرما رو. شما یک روزه داری رو افطار بدین در حال افطار، این برای کیه؟ برای کسی که غیر از این نداره. کسی که چلوکباب داره، چلوکباب باید بده. کسی که زمین داره، زمین باید بده. خونه داره، خونه باید بده. اینطور نیست که مفت خوری کنند عده ای، بگن آقا ما خرما میذاریم، یکی یک نصف خرما، یکی یک خرما مثلاً میدیم.

برگردیم. این مقدمات برای این جهت بود که مطلب خب خیلی مهمّه. انفجار انگیزه و افتخار انگیزه. افتخار انگیز است از نظر مبادی اسلامی ما کتاباً در اصل و سُنتاً در فرع. انفجار انگیز است برای کسانی که نمیخوان قبول کنن مبادی قرآن را. مبادی علمی و معرفتی و عقلی و مبادی اقتصادی و سیاسی و مبادی اخلاقی و اجتماعی قرآن را نمی خواهند قبول کنند. استعمار چنین خواسته است با شیطنتش و ما هم چنین خواسته ایم با حماقتمون. این شیطنت با اون حماقت، با هم ادغام شده است و اصلاً قرآن رو راه نمیدیم در اجتماعات خودمون. حتی در اجتماعات علمیِ تخصصی خودمون که حوزه های مبارکه‌ علمیّه ما باشد.

خب این هشت مورد. هشت مورد در اینجا، شش مورد در باب خمس، باهم ادغام میشن، محور اصلیش فی سَبیلِ اللهِ، بعد ابنُ السبیلِ، بعد موارد دیگر است. موارد ظاهری است که ﴿ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾ [التوبة: 60] والغَارِمِینْ، ترتیب رو نمیخوام بخونم ها. وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَ الغَارِمِینْ و مبادء معنوی است که یا بین المعنوی و المادی این هم مادی است که وَفِي الرِّقَابِ است که جانش نجات پیدا کند از اینکه عَبد کسی باشد، در بعد اول که سابقاً بود و حال نیست و در ابعاد دیگر، کسی گردنش گیر است و حبسش کردند برای یک مالی مثلاً. مالی که خب از طریق تخلّف نبوده است مصرف این مال و کسان دیگری که مثل وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ هستند، که اون هم بحث هایی دارد و مطالبی داره. خب ببینید، این مواردی که قرآن ذکر کرده خواسته چیکار کنه؟ خواسته حاجت برطرف کنه یا خواسته گدا درست کنه؟ خواسته است اونجاهایی که حفره نباید باشد، حفره درست کند؟ یا خواسته است اونجایی که حفره هست ولی میشه پرش کرد، حفره ها رو صاف کنه؟ فقرا و مساکین کیا هستن؟ مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ، غارِمینْ، فی سَبیل الله، ابنُ السَبیلْ، فِي الرِّقَابِ؟ آیا اسلام خواسته این ها را تثبیت کند که اگر این ها بتوانند فقراءشون رفع فقر کنند، مَساکینشون رفع مَسکنت کنند، غارمین رفع غرامت کنند وَ و و و. اگر در بعد توان این ها باشد که این حفره ها رو تا اون مقداری که امکان دارد، برطرف کنند، باز هم إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ، اسلام خواسته است قعود درست کند؟ خواسته است کسانی که حال دارند، بیحالی اون ها رو تثبیت کند که دنبال کار نمی روند؟ کسانی که فقیر اند و یا مسکین اند از نظر مال، ولکن از نظر حال، می توانند بروند دنبال کار، کار که عیب نیستش که، ولو عملگی باشد، من طلبه هایی سراغ دارم که نصف روز عملگی می کنند و نصف روز درس می خوانند. چند روز عملگی می کنند، چند روز درس میخوانند. نمیخوام بگم شما این کار رو بکنید، داریم حرف میزنیم. اصلاً کار از نظر اسلام عیب نیست، کنّاسی باشد، بقالی باشد، مگر رواتی که از رسول الله صلوات الله علیه و ائمه معصومین روایت میکنند، کدومشون آیت الله العظمی است؟ کدومشون ثقه الاسلامه؟ کدومشون سقط الاسلامه ؟ اینا یا بقال اند، یا حمّال اند، کنّاس اند، یا حفّار اند یا مفّار اند. اصلا حوزه های علمیه ما باید عوض شه، در چند بعد. یکیش بعد علمی است که علم های ما اسلامی نیست و دیگر بعد کسب و کار است، نمی شود من از اول عمرم تا آخر عمرم در مدرسه بمانم. هی رفوزه، هی رفوزه، هی رفوزه. هی بچه پس بندازم، دختر پس بندازم، دوماد درست کن، عروس درست کن.، هی بمونم تا آخرش بمیرم، نشد. بیت المال مسلمین تحمل چنین بلند پروازی هایی رو در پرداخت ندارد. آنچه را که ما بر مبنای کتاب در اصل و سنّت در فرع، می فهمیم، غیر این حرف هاست. اسلام یعنی قیام تا اونجا که امکان دارد، منتها قیام ها فرق میکنه. اگر شماها بتوانید قیام در راه به دست آوردن معارف تخصصی قرآن و سنّت بشوید و هم بتوانید که بنّایی کنید، عملگی کنید، زراعت، بقالی، اما چنانچه دنبال تحصیل مال بروید، عقاید مردم، اخلاق مردم، افکار مردم، آداب مردم زمین می ماند یا ناقص می ماند اینجا دوران امر بین أهَمّ و مهّم است، أهَمّ را باید در نظر گرفت. اما ما هی اضافه شویم، اضافه شویم، اضافه شویم، با هزارها نفر، یک از هزارها احتیاجات عقایدی مردم برطرف نشود. بلکه قوز بالا قوز شود. مطالبی رو در حوزه ها ما یاد بگیریم که به درد اسلام نمی خورد، به درد کفر هم نمی خورد. بله به نفع کفره. به نفع کفر است و به ضرر اسلام است. این ها رو نه حال باید مصرف کرد براش، نه قال باید مصرف کرد، نه مال باید مصرف کرد، هیچ ایجابیّتی از ایجابیّات، در این راه درست نیست. بین ما مطالبی معروفه. اگر سیّدی حالا یا شیخی فرقی نمی کند، اگر سیّدی، خانه ای از چنین و چنان داشته باشد، اسبی چنین و چنان داشته باشد و لباسی چنین و چنان، هرچند، عوام میگن ها، این بهش خمس می رسد، دروغ است. خب این دروغ است. حتی اگر سیّدی یا شیخی یا میخی یا هر که، هیچی ندارد در بساط، دوران بین أهَمّ و مهّم هم نیست که أهَمّ این است که شما درس بخوانید ،چون اون درسی هم که میخونند، درس هاییه که ملاحظه می کنید، خب، این آدم فقیر نیست. بر حسب نصّ قرآن و سنّت، این آدم فقیر نیست. الفَقیرْ فَقیرٌ الحَالْ، فَقیرٌ القُوّهَ. فَقیر مال که نیست و وقتی ما به آیات مراجعه می کنیم و به روایت علی ضوء الآیات، مطلب غیر اون چیزهایی است که ما خیال کردیم و فهمیدیم و عرض می شود که عمل می کنیم.

فقیر کیه؟ حالا ما در فقیر و مسکین باز صحبت داریم. فقیر و مسکین. فقیر و مسکین کسانی هستند که ندارند. مال ندارد؟ نخیر. مال ندارد و حال ندارد که مال تهیه کنند و حال نداریش هم مقصر نیست، قاصره. یک مرتبه انسان یک کاری میکنه، مریض میشه. مقصر هم هست، این دوبله حرامه. یکی اینکه چرا خودت را مریض کردی؟ دیگر اینکه حالا که خودت رو مریض کردی و نمی توانی دنبال کسب و کار بروی، چرا تو یک حفره ای درست کردی که از حقوق الله باید به تو داده بشه؟ دوتا چرا دارد. نه از حقوق الله به تو میدیم و نه به تو رحم می کنیم. نباید خود را مریض کنی. و کسانی که سالم هستند و مرضی هم در کار نیست و می توانند زندگی خود را به عرق جبین و کد یمین به دست بیاورند و أهَمّی در کار نیست، هی تکرار میکنم، أهَمّی در کار نیست. نوعاً در حوزه های ما که أهَمّ در کار نیست. أهَمّ خیالی است. حالا، أهَمّی در کار نیست. کسانی که بر محور کتاب و سنت کار می کنند، به مقدار وجوبِ کفاییِ دعوتِ الی الله در میان مسلمان ها و وسیع تر در غیر مسلمان ها، اگر به مقدار کفایت وجود دارد که نیست البته، و اگر به مقدار کفایت وجود ندارد، ولی من و من ها دنبال آنچه که وجوب کفایی دارد، نمی رویم، دنبال چیزهای دیگر می رویم. {20:32}، احیاناً دنبال آنچه را که ضرورت معرفتی و ضرورت علمی و عقیدتی دارد از نظر اسلامی، می رویم. خب در چنین مواردی، من چرا فقیر باشم؟ من که می توانم کار کنم و با کارکرد خودم زندگی روزمره خودم رو اداره کنم، من که فقیر نیستم. مسکین که نیستم. البته موارد دیگر، موارد دیگری است که بعداً بحث می کنیم. پس در ضلع سوم، مثلث از هندسه اقتصاد اسلامی، هم باید دقت شود. همانطوری که در به دست آوردن مال باید دقت شود. در مصرف کردن مال، سلباً و ایجاباً، شخصاً دقت شود، در مصرف نیز چنین است. همانطوری که اگر شما، عرض می شود که پول رو مَعَاذَالله بدهید و چیز حرام بگیرید، مصرف کنید، حرام است، همانطور هم پول رو برای داش مشتیگری، بندازید تو دره، تو دریا، این هم حرام است. تو دره و دریا انداختن حُرمتش کمتر است از اینکه به یک نفر انسان که می تواند کار کند و أهمّی هم در کار نیست و مونده همینطور و مونده و مونده و مونده و چیزی هم به درد جایی هم نمیخورد، پول به این دادن، حرام تر است. تنبل بار آوردن است. اگر تو دره بندازید، تنبل بارنیاوردید، قیام از، قیام رو از مال گرفتید. اما اگر مال رو مصرف کنید در یک حفره ای که این حفره عن تقصیراً هست، عن قصوراً نیست، بیخود حفره فقر درش ایجاد شده، باید بروش دنبالش. بله، اگر پیر شده است و خمیر شده است و ممیر شده است و طوری که نمی تواند، دنبال مقصر بوده، حالا مطلب دیگری است.

ما در اینجا چند تا بحث داریم. بحث اول بِوَجهٍ عامْ، عرض می شود که این هشت مورد تداخل دارند یا تداخل ندارند؟ آیه را ملاحظه کنید، آیه شصتم سوره مبارکه توبه {صحبت حضار} بله ببینید، ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾ [التوبة: 60] عرض کردیم و مفصل تر خواهیم عرض کرد. فقیر اسوء حالاً مِنَ المسکینه. اگر روایت دارد که مسکین اسوء حالاً از فَقیره یا باید معناش کنیم طوری که مطابق قرآن باشد، یا بندازیمش دور. خب معنا می کنیم اسوء حالاً از مسکین، نه اسوء مالاً. چرا اسوء حالاً؟ چون گدایی میکنه. کسی که ندارد و سوال نمی کند، این حالش خوبه، مالش بده. کسی که ندارد و گدایی می کند، این اسوء حالاً دیگه، حالش بدتره. {صحبت حضار}  فقیر اینطور نیست. فقیر با مسکین فرق داره از نظر لغوی و از نظر اصطلاح قرآنی، الان خواهیم گفت. فقیر کسی که لَا یَسئَلَونَ الناَس إلْحَافاً ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا﴾ [البقرة: 273]

{صحبت حضار}

ببینید، کسانی هستند که مجمع کلّ عناوین اند، میشه یا نه؟ فقیر باشد، خب مسکین که معلومه. وقتی که صد آمد، نود هم پیش ماست. بعد عَامِلِينَ عَلَيْهَا. این یک فقیری است که زکات هم جمع می کند، صدقات هم جمع می کند، اما هیچ چیزی نداره. بعد، وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ. این تألیف شده است قلبش به اسلام، مسلمان است یا نزدیک اسلام است. جوری هست که می شود عامل زکات باشد. بهش ثقه هست. سنّی باشد، شیعه باشد، هرچی باشد. ولکن این برای اینکه قلبش به اسلام نزدیک شده با استدلال و برهان، برای اینکه بیشتر به اسلام و به حق نزدیک بشه، ما سهمی از زکات بهش میدیم. این بعد سوم ممکنه باشه. وَفِي الرِّقَابِ، خودش رَقَبه هم هست، خودش بنده زرخرید کسی است و در عین حال، هم فقیر است، هم عامل است، هم مولفه قلوبُهُم، و الغارمین، بدهکار هم هست. وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ، خب در راه خداست اگه پول بدی این حج بره، و لو فقیر هم نباشه، ولی فقیر هم هست. وَابْنِ السَّبِيلِ، اگر سوال کردند از تو، ازش که، تو چیکاره ای؟ میگه من در راه خدا دارم قدم برمیدارم، هرچی پیش آید، خوش آید، ابْنِ السَّبِيلِ. بعضی ها این هشت عنوان را یا هفت عنوان را، یا شش، یا پنج، یا چهار، یا سه، یا دو، یا یک عنوان را دارند. سوال، اگر کسی مجمع العناوین باشد، به تعداد عناوین سهم دارد؟ بعضی ها خیال می کنند اینطور. اگر کسی مجمع کلّ این عناوین است، از هر هشت تا دارد؟ از هر هشت بخش دارد یا نه؟ خب نه. به قدر احتیاج. کما اینکه در فقیر، کسی که برای سالش فقیر است ولی کمتر نه، با کسی که برای روزش هم فقیر است، برابر اند؟ کسی که برای امروز هم نداره، اما دیگری برای سیصد و پنجاه روز دارد، برای پنج روز ندارد. خب این هردو مسکین اند، هر دو خرج سال رو ندارند، ولی برابر اند؟ آیا نادارها، از هر نظر شما حساب کنید، نادارهای مالی، از نظر کسر پرداخت مال با هم برابر اند؟ نه، به اندازه حاجت. باید بقیه رو در نظر گرفت و حالات و مناسبات و مقایسات رو در نظر گرفت بعد پرداخت.  پس اینطور نیست که اگر کسی مجمع کلّ عناوین یا مقداری از عناوین باشه، همنیطور بهش بدیم. بگید بهش بده، خفه شه. اینقدر بده که یک بار نه، دوبار نه، سه بارنه، همینطور، نخیر، اینطور نیست. بلکه به هرکدام به اندازه حاجتشون. چون منظور از این بعد سوم، از مثلث اقتصاد اسلامی، این است که حفره ها پر شود، این حاجات تا اون مقداری که امکان دارد، برطرف شود و جبران گردد.  نه این است که مثلاً علامّه بزرگوار حلّی می فرمایند که اگر شما زکات را یا خمس را، به کسی بدید که بیشتر از معونه سنه است، اشکال ندارد. چطور اشکال ندارد علاّمه بزرگوار؟ چرا اشکال ندارد؟ چون اون مقدار مال معونه سنه اش، از فقر رفت بیرون. بعد غنی شد، غنی بهش بدیم باز هم؟ آقا کسی که پنج هزار تومن برای سالش کافیه، ما پنج هزار و یک تومن بهش نمیتونیم بدیم. چون یک تومن رو به غنی ما دادیم. چون با پنج هزار تومن، این غنی شد. چطور می فرمایید که ما میتوانیم بیشتر از اون مقدار مصرف رو به او بدیم؟ یا در زکات فطره یا در خمس یا در هرچه.

حالا، این یک نظره در آیه. نظره دیگر. آیا فقرا و مساکین با هم فرق دارند؟ خب تبعاً فرق دارند. زیرا اگر فقرا و مساکین با هم فرق نداشتند که این ترادف بود. لِلْفُقَراء وَ الفُقَراء. لِلْمَسَاکین وَ الْمَسُاکینْ. مثل اینکه بگیم لزید و لزید. این معنا ندارد که. پس فقرا و مساکین با هم فرق دارند. حالا شما به عبارت کتاب یک مقداری توجه بفرمایید. در صفحه 171 الفرقان، روایت از رسول الله صلوات الله علیهِ،  قَالَ رجُلٌ یا رَسولَ الله صلی الله علیه و آله أعطِنی مِنَ الصَدَقه فَقَالْ إنَّ اللهَ لَمْ یَرضَ بِحُکمِ نَبَیٍ وَ لاَ غَیْرِهِ فی الْصَدَقاتْ. حق ندارد پیغمبر، حکومت در صدقات کند. پیغمبره، یه کسایی میگن حکومت شرعی داره. حکومت {28:18} حکومت شرعی. حکومت شرعی دارد که اوامر خدا را تبلیغ کند. خود پیغمبر به حساب محمّد بودن، امر ندارد. به حساب رسول بودن امرش، امر الهی است. أعطِنی مِنَ الصَدَقَه فَقَالْ إنَّ اللهَ لَمْ یَرضَ بِحُکمِ نَبَیٍ وَ لاَ غَیْرِهِ فی الْصَدَقاتْ. خواست دل این رو راحت کنه، من کاره ای نیستم، منِ محمّد بن عبدالله، من دلم میخواد به تو بدم، نه صحبت دلبخواهی نیست. این نیست. حَتّی حَکَم هُوَ فیهَا، خودش حکم کرده، فَجَزَّعَهَا ثَمَانیهَ أجزاء فَإنْ کُنْتَ مِنْ تِلکَ الإجزاء عاطَیْتُکَ حَقّکْ. دورالمنصور، مفصل است در پاورقی ملاحظه می کنید. خب مطلب اولی که در این موارد ثَمانیه بحث داریم، وَلاَ یُشْطَرطْ الْفَقْرُ وَ المَسْکَنَ فی السِتَه اُخری. این معلومه. فقر و مسکنت در اون شش تایی دیگر شرط نیست. چون اگه شرط بود که همه فقرا بودن. اینکه این هشت تا رو مقابل هم آورده است، مخصوصاً شش تای اول رو مقابل دو تای آخر آورده است، معلوم است که هر کدوم عنوان خودشونه. فقیر، مسکین، عرض می شود که غارم، مولّف قلوبُهم و فی الرّقاب و چه. این ها هر کدوم عنوان خاصّی اند. چه فقیر باشد، چه نباشد. البته نسبت به فقیر و مسکین نمیشه گفت چه فقیر باشد، چه نه. خب، فقیر، فقیر. مسکین هم مسکینه. امّا غارم؟ غارم تازه باید فقیر باشه؟ اگر کسی زندگی روزمرش را میگذرانه، اما بدهکاره، اضافه ندارد بدهی را بدهد، این فقیر نیستش که. این که مسکین هم نیست. این غارمه. همچنین نمونه هایی که دیروز عرض کردم و امروز مفصل باید عرض کنیم. وَلاَ یُشْطَرطْ الْفَقْرُ وَ المَسْکَنَ فی السِتَه اُخری کَمَا هُوَ ظَاهِرٌ من عَناوینِها فَقدْ یُربی عَنِ النَبیِّ  صلی الله علیه و آله و سلم أنَّهُ لاَ تَحِلُّ الصَدَقَه لِغَنیٍّ. غنی کیه؟ بعد معنی میفرمایند. إلاّ لِخَمْسَهَ {30:15} مزدش باید بگیره. أو رَجُلْ إشْتَراها بِمالِهِ. مردی که مال زکات را پول داد، خرید. میتونه صاحب مال زکاته؟ بله دیگه. خب خریده دیگه.  {صحبت حضار} اگر مال زَکوی نباید برسد به غیر فقیر، این غیر فقیره. رسید بهش یا با بیع یا با چیز دیگه. {صحبت حضار} حالا أو غَارمٍ. بدهکاره، لزومی نداره که فقیر باشه، اگه فقیر باشه که هم غارمه هم فقیره که. غارمه، نخیر این میلیونره، میتواند زندگی خودش را بگذراند اما بدهیش رو نمیتونه بده، بدهیش صد میلیونه، خودش یک میلیون داره مثلاً. این نود میلیون بدهکاره. البته شرایط داره غارم که بحث می کنیم. أو غاز فی سبیل الله. کسی که فی سبیل الله دارد جنگ می کند، حتماً باید فقیر باشد؟ نخیر. این غَنیّه، فی سبیل الله دارد جنگ می کند. آیا مالی برای فی سبیل الله هست؟ بله. یکی از هشت مورد فی سبیل اللهِ. أو مِسکینٍ تَصَدَقَّ عَلیْهِ یا تُصَدَقَّ عَلَیْهِ فَأهْدَی مِنْهَا لِغَنّیِ أو مِسکینٍ تُصَدَقَّ بهتره. أو مِسکینٍ تُصَدَقَّ عَلَیْهِ. مسکینه، صدقه به عنوان مسکنت به او داده اند، هدیه می دهد به یک غنّی. البته این ها رو حرف داریم ها. آیا مسکین میتونه هدیه به غنی بده؟ چرا نمیتونه بده؟ مسکین از دو حال خارج نیست، یا اگر هدیه بدهد از اون مال زکات به غنی، خودش کم میاره، حق ندارد. یا کم نمیاره، حق ندارد بگیره. پس این آخرش نمیتونیم قبول کنیم. خب،  وَ قَدْ طَرمَحَ مَصارِفِ الزَکاه بِمَصَاریفِها صارِحهً أنَّها ثَروتٌ الزحمه بِأمْکَانِها إدَارهَ شُئونِ اقتصادیّهَ بِالْمَملِکَتهِ الواسِعَهِ الاسلامیّه المَقْصودَه فَمِنهُمُ الفُقَراء وَ المَساکینْ.

 راجع به فقرا و مساکین ما اینجا عرضی داریم. ببینید، یک روایت است که ما در عرض می شود که صفحه بعدی نقل کردیم. عرض می شود، بله. همین صفحه قبلی، صحیح محمد بن مُسلم، صفحه 172، صحیح محمد بن مُسلم، عَنْ أحَدِهِما علیه السلام أنَّهُ سَئَلَهُ عَنِ الفَقیرِ و المِسکینْ فَقالْ الفَقیرْ اَلَّذی لاَ یَسْئَلْ. کدوم اَلَّذی لاَ یَسْئَلْ ؟ میگیم مسکینه لاَ یَسْئَلْ دیگه. اگه این مسکین نباشد که این هیچی، خارجه. پس فقیر کیه؟ فقیر مسکینی است که سوال نمی کند. حالش بدتر میشه یا نه؟ اگر هم ندارد و هم سوال نمی کند که یک مقداری بهش بدن، این حالش بدتر است یا نه؟ خب بله دیگه. وَ المِسکینْ اَلَّذی هُوَ أجهَدُ مِنهْ اَلَّذی یَسْئَل. أجهَدُ مِنهْ از چه نظره؟ از نظر ماله؟ احتمال. از نظر حاله؟ احتمال بالاتر. خب این از نظر حاله. یعنی این مسکین آدمی است که به آبروی خود توجه نمی کند. این به زحمت بیشتر خودش رو می اندازه. فقیر به زحمت میندازه خودش رو، سوال نمیکنه و گرسنگی میکشه. امّا مسکین که ندارد، خود را به زحمت آبرویی می اندازد و سوال میکند ولو یک چیزی هم گیرش میاد. اگر انسان آبرو بدهد و چیزی گیرش بیاد بدبخت تره؟ یا آبرو محفوظ باشد و چیزی هم کمتر گیرش بیاد مثلاً؟ اینو ما اینطور باید معنا کنیم، نوشتم أقولْ اللأجْهَدْ مِنْه وَ هُوَ أسْعَی طَعنی سُواله فَالّذَی یَسْئَلْ هُوَ بالطبیعه الحَالْ أغْنَی مِنَ الّذین لا یسئَلْ . أغنی از نظر ماله ولی أجْهَدْ از نظر حاله. خب این یک روایت.

آیا ما بیایم در طول و عرض، در قرون اسلامی، این برخلافه. {صحبت حضار}میگیم برای این یک روایت، حالا چند تا هم باشه، آیا برای یک دونه روایت، ما اینقدر بیحال باشیم در مراجعه به کتاب الله، حتی در مراجعه به لغت،در مراجعه به کتاب الله که اصل محور کار ماست و حتی در مراجعه به لغت که کلیدی است که باز می کند قفل ها رو، ما نه به لغت مراجعه صحیح کنیم نه به کتاب الله؟ بیایم بگیم بله، بر حسب این حدیث، روی این احتمال اول که بله مسکین حالش بدتر از فقیره، قرآن غیر اینو میگه. ما وقتی به آیات فقیر و مسکین مراجعه می کنیم، البته آیات فقیر کمتر است از آیات مسکین. امّا این دلیل نمیشه ها. خب شیطان هم اسمش بیشتر است. پیغمبر بزرگوار در قرآن اسمش چهار مرتبه ذکر شده، شیطان صدها مرتبه. این دلیل نشد که. مثال عرض کردم. عرض می شود که در قرآن شریف لفظ فقیر کمتر از مسکین داریم. اما ببینید، سه بعده در اینجا. در یک آیه در کلّ قرآن، فقیر و مسکین با هم ذکر شدن، همین آیه. {صحبت حضار} باید به ماده مورد بحث نظر کرد. ببینید، صرف اینکه کسی اسمش زیادتره در قرآن، دلیل بر اهمیت اونه؟ شاید خطرش بیشتر باشه، شاید کارش بیشتر باشه، شاید رذائل بیشتر باشه، اهمیت لزومی نداره بیشتر باشه. حالا برای اثبات این مطلب ما به آیات مراجعه می کنیم. آیات راجع به فقیر و مسکین سه دسته است. یک دسته از آیات که منحصر بفرده، همین آیه شصتم سوره توبه است. عرض می شود که لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ، با هم اومدن. فقیر اومده اول، بعد مسکین. خود اول آمدن فقیر دلیل بر این نیست که از نظر حقانیّت و از نظر حاجت پرداخت، اول است؟ خب اول ذکر شده دیگه. و لذا این هشت تا رو که ملاحظه می کنیم، مخصوصاً این شش تای اول، شش تای اول، به ترتیب حاجت و به ترتیب ضرورت ذکر شده اند. اول فقیر است، بعد مسکین است، بعد عاملین است. مادامی که وقت است و شکم گرسنه است و بدن برهنه است و لباس نیست و مکان نیست، دیگه به غارم نمیرسه، به مؤلفَه قلوبُهُم نمیرسه، حتی به عامل نمیرسه. به عامل میگن تو اگه فقیری بسم الله، اگر فقیر نیستی ما مزد عمل بهت نمیدیم. مزد عمل در جایی بهت میدیم که اضافه باشد بر فقیر و مسکین و لذا فقیر و مسکین در اینجا عرض می شود که مقدم اند. و این ترتیب، ترتیبی است که از روی حساب آمده. این ترتیب ثُمانی یا ترتیب سُداسی از روی حساب آمده. خب. ما در یک آیه داریم که جمع شده است بین فقیر و مسکین، فقیر قبل از مسکین و در چند آیه فقط فقیره، مسکین نیست و در چند آیه مسکین هست، فقیر نیست.

حالا، اولاً از نظر لغت، ثانیاً از نظر موارد آیات، فقیر از نظر مالی، زمین‌گیر تر است از مسکین. و لو از نظر حالی، خیلی بهتر است از مسکین. به دلیل خود آیات. حالا ملاحظه بفرمایید. یکیش همین آیه ای که ما عرض می شود که داریم بحث می کنیم. لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِين، بعدش شما مسکین رو ملاحظه کنید. مساکین بیست و سه مرتبه در قرآن ذکر شده، ولی فقرا دوازده مرتبه ذکر شده است که اونها یازده مرتبه بیشتر ذکر شده. مثل این﴿فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا﴾ [المجادلة: 4] چرا فقیراً نفرمود؟ چون اگر فقیراً می فرمود، مسکین رو شامل نمیشد. اما مسکین، فقیر رو شامل میشه. مگه اینطور نیست؟ اگر چنانچه مسکین أعم از فقیر نباشد، بلکه أخَصّ از فقیر باشد، پس فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا، مسکین رو میگرفت، فقیر رو نمیگرفت. شما این رو حساب کنید آقا. اگر مسکین و فقیر موازات دارند؟ که غلط است. اگر أحَدُهُما أسوء حالَ و دیگریه، آیا مسکین اسوء  حالاً هست یا فقیر؟ اگر بر حسب احتمال اول این خبر، مسکین اسوء حالاً است، پس اگر یک پرداختی نسبت به مسکین که اسوء حالاً است باشه، فقیر رو نمیگیرد. اینجا یمی فرماید﴿فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا﴾ [المجادلة: 4] پس مسکین که اسوء حالاً بدید.  کسی که حالش یک مقداری بهتره، ولی او هم نداره، به او ندیم. ببینید، در موردی که میخواد بگه، باید مسکین بگه که فقیر رو هم بگیره. اما در باب فقرا اینطور نیست. در باب فقرا، فقیر رو  باید بگه، چون مسکین رو نمیگیره. حتماً موردی است که حتما باید حالش بدتر از مسکین باشد که حکم روی اون فقیر بیاد و روی مسکین نیاد که بعداً خواهیم گفت. این یک مورد.

دوم ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا﴾ [الإنسان: 8] آیا إطعَامِ طَعام عَلَی حُبِّه  الطَعَام یا عَلَی حُبِّ الله، به مسکین باید داده بشه که اسوء حالاً؟ یا نه به هر سیئه الحالی؟ چه اسوء حالاً باشد، چه سیئه الحال. پس مسکین فرموده است در اینجا که فقیر رو هم نیز شامل بشه. پس تعداد در اینجا مناط نیست، حکم رو در نظر گرفت.

یا اینکه ﴿يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ، أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ﴾ [البلد: 15-16] مسکین ذا مَترَبه کیه؟ ما یک مسکین غیر ذی مترَبه است، یک مسکین ذا مَترَبه. مسکین ذا مَترَبه، أسوء حالاً است از مسکین عادی. این یک دلیل بر حرف ماست. یعنی مسکین خاک نشین که همون معنای فقر میاد که عرض می شود که ستون فقراتش کنده و شکسته و نمیتونه اصلاً حرکت کنه. پس خود مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبه، دلیل است بر اینکه ما أخَصّ از مسکین داریم. مسکین یا ذا مَترَبه است یا غیر ذا مَترَبه. ذَا مترَبه که خاک نشینه.  و همچنین ﴿لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ﴾ [البقرة: 83] همین. والفُقَراء رو نفرمود. والفُقَراء می فرمود، مساکین رو نمیگرفت. اون روایت میگد که شامل اون دسته دوم هم بشه. پس بنابراین مسکین شامل فقیر هم میشه. اما فقیر شامل مسکین نمی شود و همچنین.  اما فقرا رو شما ملاحظه کنید. می بینید، در تمام مواردی که مسکین ذکر شده، مراعات اون دسته بغلی هم شده. چون مراعات دسته بغلی شده، بنابراین فقیر باید اسوء حالاً از مسکین باشد که درسیئه الحال وارده. اما اگر به عکس بود، چنانکه در احتمال اولی این صحیح است، خب باید که به فقرا بدیم. احسان به فقرا کنیم، اطعام فقرا کنیم که مسکین رو بگیره؟ یا باید هر دو رو بگیره، هر دو رو نفرموده، اینجا که یکی فرموده، باید اون یکی دیگه رو هم بگیره. پس بَینَهُمَا عموم و خصوص من مطلق.

اما فقرا، ببینید، عرض می شود که بله، داریم که، ﴿وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ [البقرة: 271] این راجع به به وضع و کیفیت پرداختن صدقاته. وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ. ما یک خیر متوسط داریم، یک خیر بالاتر داریم. خیر بالاتر، از نظر اصل پرداخت و از نظر مورد پرداخت کیه؟ فقراء. مساکین پایین ترند. شکّی نداریم. مساکین پایین ترند. وقتی أحْوَجْ هست، به أحْوَجْ بدهیم بهتر است؟ یا به کسی که حاجت داره بدهیم بهتر است؟ به أحْوَجْ بهتر است دیگه. کما اینکه صدقه ستر و صدقه علانیه در موارد مختلف، این ها با هم فرق میکنه. یا اینکه﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ﴾ [البقرة: 273] و محور آیات اینه. سوره بقره آیه 272. توجه بفرمایید. ما همه آیات رو در نظر می گیریم. آیه 273 است البته. قبلش دارد که ﴿إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ﴾ [البقرة: 271] آیه 271، ﴿إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ [البقرة: 271] فقرا چرا آمد؟ به همین جهت/ چون أصْدَقْ مصادیق حاجت است، خیریّت در اینجاست و إلاّ اونم خیره. ﴿وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ  وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾ [البقرة: 271]. بعد، ولیس {صحبت حضار} ولی قرآن دو جهت فرموده. یک جهت إخفَاء رو فرموده که، اولاً ببینید، إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ. ابدائش خوبه. إخفائش هم خوبه. ببینید. منتها إبدائش یک خوب عام است و إخفائش یک خوب خاصّ. إخفائش خوبه خاصّه که ریا نباشه، ابدائش خوب عامّه است که دیگران ببینند. هر دو خوبه. حالا، این هر دو خوبه. ولکن وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ، ما خَيْرٌ لَكُمْ رو داریم بحث می کنیم. خَیرِ از لحاظ نبودن ریا. خَیرِ از لحاظ نبودن ریا، اگر چنانچه جهاراً انسان بده خوبه. اگه سراً بده خوب تره. حالا سراً که بده خوب تر است به او که أسوء حالاً است بدهء یا اونکه سیئه حاله؟ اسوء حالاً، خصوصاً فقراء. ببینید. که هر دو بعد رو ذکر کرده. ﴿وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ  ، لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ  وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ  وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ  وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ﴾ [البقرة: 271-272] لل کی؟ للفُقَراء. مساکین نه. ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾ [البقرة: 273] این تنبل نیست، کار میکنه ولی أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ. یا زندانه، یا در جنگ محاصره شده، یا چه، مال نمیتونه به دست بیاره. ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ﴾ [البقرة: 273]  این عدم استطاعت تقصیراً نیست، قصوراً است، نمی تواند. لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ، چه ضربِ فی الأرضِ برای تحصیل معاش باشد، چه برای تحصیل کارهای دیگر که در ضمنش معاش باشد، یا چه. ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ [البقرة: 273] کسی که عقلش تو چشمشه، وقتی نگاه میکند به این فقیر، این فقیر هیچی ندار، ولی خیال میکنه داره. و لو اینکه بهترین لباسش رو اگه داره میپوشه، بهترین وضع و بهترین برخورد و ازش درنمیاد این آدم فقیره. شخصی که عقلش تو چشمش باشه نمیفهمه.  ولکن شخصی که از سیما میفهمه. شخصی که شعور ایمانی دارد و معرفت ایمانی دارد، این از سیما میفهمد که این آدم در باطن، چیزی دارد یا ندارد.و لذا ببینید ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ [البقرة: 273]  از خودداری. تَعْرِفُهُمْ کی؟ پیغمبر و اون کسانی که در او راه میرن. تو یا محمد اونا رو میشناسی، بِسِيمَاهُمْ. از سیما هم مال نداری را می شود فهمید، هم ایمان نداری را می شود فهمید. می شود از سیما کسانی که سیما شناسند و نور باطنی دارند و معرفت ایمانی دارند، می توانند از دیدن ظاهر، باطن را حتی در امور عقیدتی و معرفتی بشناسند، تا چه رسد در امور مالی. ﴿تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا﴾ [البقرة: 273] سوال از مردم نمی کنند. چرا؟ حاجت ندارند؟ داره، ولی إلحاف داره. ببینید سه جوره. یک مرتبه اینکه سوال نمیکنه، ولی خودشم جوری نمیگیره که مردم نفهمن فقیره. این یکی. یک مرتبه است سوال میکنه، یک مرتبه نه سومی که اینه إِلْحَافًا. إلحاف از لحافه. لحاف میندازه رو فقرش.