جلسه سیصد و بیست و هفتم درس خارج فقه

حج

بسم الله الرحمن الرحیم

{وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ}

 ما در میان تکالیف واجبه مانند حج، هیچ تکلیفی را به این تأکیدی که در قرآن شریف ذکر شده است، نداریم. درست است راجع به نماز{أقیموا الصَّلاه} و {أقِمِ الصَّلاه}و از این تعبیرات زیاد داریم. اما از نظر بعد اجتماعی و اهمیت ثمرات و منافع و قیاماً للناس و سایر جهاتی که این عبادت سیاسی و سیاست عبادیِ اجتماعیِ جهان شمولِ اسلامی دارد، سایر عبادات نداره. و لذا تعبیری که راجع به فریضه حج است، منقطع النظیر است درکلّ فرائض و واجبات اسلامیّه. ملاحظه بفرمایید چون آیات مقدسات قرآن همش تقدیمش، تأخیرش، جملاتش، تمام این‌ها روی حسابه، خطبه نیست که به زبان آمد و گفتند، تمام رو حسابه. جوریست که اگر تمام عقلا و علمای عالم و دانندگان عالم جمع شوند و بخواهند یک کلمه را از یک جای قرآن بردارند جای دیگر بگذارند یا کلمه دیگر جاش بذارن، خراب میشه. اون حُسن و اون لطافت و اون ملاحت و اون فصاحت و بلاغت و جهات دیگر لفظی و معنوی که این کلمه در اینجا دارد، تا چه رسد آیات، نخواهد داشت. ادعا نیست، وقتی اون وارد می شود در شهر معرفتی قرآن، هرچه  بیشتر وارد شود این معنا از برای او روشن تر است.

حالا در این آیه که مورد بحث است، بعد از مقدماتی که عرض شد مختصراً و احاله شد نسبت به مطالعش در این تفسیر و سایر تفاسیر،{وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْت} این حِجُّ الْبَيْت که از مهم‌ترین عبادات اجتماعی اسلام است در بالاترین فرائض الهیّه است، تعبیرش با سایر عبادات فرق می‌کنه، اولاً، در عبادات دو جور تعبیره، یک جور تعبیر است که خطاب به مؤمنین می‌شود، این عبادت، عبادتیست که دم دست نیست، مراحل بعدیست، این مراحل اولیّه رو باید طی کرده باشند تا اینکه این امر بهشون بشه، مثل وضو مثلاً، مثل وضو، مثل روزه، مثل سایر واجباتی که یا مقدمه‌ان یا ذی المقدمه است {یَا أیّهَاالذّینَ أمَنوا}در وضوش{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ} الی آخر و در روزه اش {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ} الی آخرش،  که الَّذِينَ آمَنُوا مخاطبن، چرا؟ برای اینکه این واجب دسته اول نیست، واجب محوری دسته اول نیست، بلکه واجب دسته بعده، اونی که ایمان دارد میشود به او گفت روزه بگیر، کسی که می‌خواد نماز بخوند بر محور ایمان، می‌شود به او گفت که وضو بگیر یا غسل کن یا تیمم کن. یک قسمت از واجبات اینطوره و حال آنکه همین واجباتی که دم دست نیست و در بُعدهای بَعدیست کما اینکه متوجه است به مؤمنین، متوجه به غیر مؤمنینم هست و آیات متعدده ای داریم و اضافه بر آیات، خب اضافه که هیچی، بر مبنای آیات دلیل عقلی داریم که کلّ عقلا مکلّفن، کلّ عقلا کما اینکه به اصول مکلّفن به فروع هم مکلّفن. از جمله آیات{قَالوا مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ}{مَا سَلَكَكُمْ}{قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّين} عه این جهنمی‌ها، این کافرها، این مشرک‌ها، این بت پرست‌ها، این هیچی پرست‌ها، {مَا سَلَكَكُمْ}{قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّين} نماز نمی‌خوندیم، پس نماز بر اون‌ها واجب بوده، همانطور که ترک أوصان واجب بوده است، ترک مُحرمات هم واجب بوده است، فعل صلاه هم واجب بوده{قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّين}{وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ}{وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ {وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ} اون دو تایی که بر محور ایمان است جلو انداخته، اون دوتای دیگر که مطلق است بعد انداخته، خب ما خوب می‌فهمیم که اگر کافر معذّب است، معذّب به ترک اصول معارفی و اصول دینی فقط نیست، بلکه معذّب است به اینکه چرا خدا را ترک کردی و بت‌ها را، چرا نماز را ترک کردی و کارهای دیگر را، اینم هست، نه فقط در اون بُعده.

خب، حالا، عباداتی که از این قبیل است که در بُعد خطاب، خطاب به مؤمنین است به حساب اینکه این مراحل بعدی است و دسته اول نیست، در عین حال در عمق این خطابات متوجه است به کلّ مکلّفین، این درست. اما یک واجباتی‌ است که متعلق به کلّ است، هم در معنا هم در لفظ. اون واجبات دیگر در معنا متوجه به کلّ است و در خطاب متوجه به کلّ نیست…….. خطاب، یک کسی که خدا رو قبول نداره بگیم آقا نماز بخون، یعنی چه؟ درست است کسی که خدا رو قبول نداره، برای خدا قبول نکردن عذاب، برای نماز نخوندم عذاب، ولی این جا ندارد که هنوز خدا درست نشده براش میگیم نماز بخون. اما یک واجباتی که دسته اول است، دسته اول است، همونطوری که توحید دسته اول است. در واجبات عقیدتی توحید دسته اول است. در واجبات فرعی نماز دسته اول است، در جنبه الهی و زکات دسته اول است در جنبه خلقی. در هر واجبی از واجبات ما دسته اول داریم و دسته ‌های بعدی داریم.

حالا در واجبات عقیدتی، دسته اول خب توحید است، خب بعدشم معاد است، بعدشم نبوت است، بعد از این واجباتی که خودش ترّتب دارد، اون وقت واجبات مرحله بعدیست که واجب فرعیست. در واجبات فرعی هم همینطوره، بعضی از واجبات فردیست که هم‌شانه با واجبات اصلی معرفی می‌شود، هم در عمق معنا، هم در متوجه کردن تکلیف. اونجا که {یَا أیُّهَا النَّاس} داره چیه؟ اونجا که {یَا أیُّهَا النَّاس} داره، انسانیّت انسان در دسته اول، در بُعد اول، بر مبنای فطرت، بر مبنای عقل، بر مبانی اوّلیه مقتضی که آره بخونه، دسته‌های بعدی نیست که بگیم جاش نیست. کسی که نماز رو قبول نداره وضو بگیره، کسی که مؤمن نیست عرض می‌شود که روزه بگیره، نه، این همان مراحل اولیه است. مراحل اولیّه فطرت انسان و فکر انسان و مراحل شایسته و یا بایسته فکر و عقیده انسان اینه، حالا چه در بعد واجبات اصلی عقیدتی باشد و چه در بعد واجبات فرعی باشد و حج از این قبیله. مگر مشرکین خودشون بیت الله رو قبول نداشتن؟ چرا، منتها لات و عزّی و منات و…… … اخری بهش آویزون کرده بودند. اصل مطلب همین بود. مشرکین حج می‌کردند، مشرکین مُنا می رفتند، عرفات می‌رفتند، مشعر می‌رفتند، منتها اگر ذبح می‌کردند برای لات و عزّی ذبح می‌کردند. اگر ریگ مینداختن به خودشون ریگ مینداختن، انداختن اونا اینطوریه دیگه، پس این بوده. حالا نبوده فرض کنید، نبوده، اما از چیزهایی که دسته اول است در مرحله معرفت و عقیده، شناخت خداست و لازمه اولی شناخت خدا، دور خدا گشتن، تعبیر دارم می‌کنم ها راجع به مناسک حج، دور خدا گشتن، دور خانه‌اش، دست خدا را بوسیدن، حجرالاسود را، شیطان را ترک کردن، رمی جمرات، برای خدا فداکاری کردن، قربانی، برای خدا فکر، همش خدا، همش خدا، دسته اول است، چون این دسته اول است بعضی وقتا ببینید، مثل زکات رو خداوند دسته اول معرفی کرده در بعد اقتصادی. در بعد اقتصادی خداوند زکات رو معرفی کرده دسته اول، چرا؟{وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ ، الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ}یعنی چه؟ ببینید، نصّه دیگه{وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ ، الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ} این زکات ندادن هم در ردیف شرک است. چون توحید دارای دو بُعده، یک بعد الهیست و یک بعد خلقیست. بعد الهی إنَّ تَعْبُدَهُ وَ لا تُشرِكُ بِهِ شَيئاً، بعد خلقی این است که اونچه را می‌توانی و زائد داری باید به خلق خداوند بدهی، اینا دست اوله و لذا در اینجا{وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْت} عَلَی المؤمِنین نیست، عَلَی النَّاس.

خب، مطلب دیگه،

(صحبت حضار)

-درسته ولکن، آیا استطاعت شرط وجوب هست یا نیست؟ مَعَ ذلک، مَنِ استطاع بعده، ببینید،

(صحبت حضار)

-میدونم بالاخره شرط برای وجوب هست یا نه؟

-بله

-اینکه شرط برای وجوبه، این بعد ذکر شده دیگه ولیکن ناس چی می‌خواد بگه؟ حالا یک نکاتی است که حالا عرض می‌کنم ملاحظه کنید.

ببینید، همون که شما نظرتون هست و برادران، این رو می‌خوایم وارد شیم. {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْت} چرا تعبیر اینطور شد؟ چرا نفرمود، عبارت مختصرتر این بود که، اگر می‌خواد فقط وجوب کنه، اگر می‌خواد وجوب حج رو بر ناس بگه، یَجِبُ الحَجُّ عَلَیَ النّاس، این مختصرتر هست یا نه؟ فرمود{کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیام} یا {أقَیموا الصَّلاه} یا اینکه{جَاهِدوا فِی الله} خب در اینجا نفهمیدیم {لِلَّهِ عَلَى النَّاس} یعنی محور اصلی و ضابطه اصلی ذکر کرد، از اول قیود رو نگفت، می‌خواد چی بگه؟ یعنی حساب داره،{وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْت} که أنِّ مطلب اینه، مثلاً یک مثال بزنم براتون، در باب نماز جمعه. در باب نماز جمعه که قبلاً بحثش گذشت اول سال بود، یکی از مطالب این بود که روایاتی که استثنا می‌کند وجوب نماز جمعه رو، از صغیر استثنا می‌کند، از مجنون استثنا می‌کند، خب، صغیر و مجنون که از کلّ تکالیف مستثنا هستند چرا استثنا می‌کنه؟ این حساب داره. می‌خواد بگوید اونقدر جمعه وجوبش قوی و قوی و قویست کتاباً و سنتاً که حتی اگه این خیال پیش بیاد که صغیراً بله، مجنوناً بله، خب بیجا نیست و لذا صغیر و مجنون همونطورکه أنِ المُسافِرِ والعَبدِ وَ الکَبیرِ وَ المَریضِ وَ الکَذَا مَن کانَ علی …………، الصغیرِ و المَجنونِ، خب مجنون که هیچ وقت مکلّف نیست، صغیرم، اینو به کی دارن میگن؟ به صغیر و مجنون که نمیگن که، اینو دارن به مکلّفین میگن، مکلّفین اونقدر بُعد وجوبی نماز جمعه بالاست، اونقدر مهم است که اگر شما فکر کنید صغیر و مجنونم برش واجبه، خب خودشون واجب نیست ولی وادار کنید، مجنون رو بیارید، صغیر رو بیارید. مجنون و صغیر رو بیارید در نماز جمعه گوش بدن، این صغیر علی صِغَرهم گوش بده، مجنون علی جنّه گوش بده، استثنا میکنه، در اینجام همینطور. اونقدر وجوب حج قویست که أنَّ وُجوبِ الحَجّ حَلِّقَ علی کافَّهِ النّاس، صغار، کِبار، مَجانین، عُقَلا، سُفَهَا، همه، این. پس این یک بُعد غلظت وجوب حج است که{وَلِلَّهِ عَلَى النَّاس} این یک مطلب.

دوم، {لِلَّهِ عَلَى النَّاس} شما کدوم تکلیف دارید که بگه برای من است بر شما؟ این تعبیر هیچ جا نداریم. در هیچ جای قرآن نداریم امر است، نهی است،{لِلَّهِ عَلَى النَّاس} یعنی شما همتون مدیون خدا هستید. این مدیون بودن ذاتی ست لِأنَّکُمْ ناس، البته ناس محوره و جن هم مشموله، سایر مکلفین مشمولن که چند مرتبه عرض کردیم. این به عنوان الگوی بلند پایه و بلند بالای تکلیف است که ناس می‌فرماید. چون با ناس صحبت میکنه و ناس مرحله اولا هستند. اما {لِلَّهِ عَلَى النَّاس} عَلی چی می‌خواد بگه؟ این{لِلَّهِ} چیه اولاً؟ آیا لام، لامِ انتفاع است؟ خداوند انتفاع میبره؟ از اینکه مردم برن دور خانه بگردن خدا حظ میکنه، خندش میگیره؟ لامِ انتفاع که نیست. این لام، لامِ ملکیّت است؟ لامِ اختصاص است؟ لامِ عهده است؟ همش بله إلاّ اولی که لام انتفاع نیست. لامِ که این ملک حق است که حج کنند یعنی خانه‌ی این خدا نه و برای غیر خدا نه، خانه‌ی خدا را برای غیر خدا نه، غیر خانه خدا را حتی برای خدا نه، خانه خدا را برای خدا، لام، لامِ انتفاع که نیست، لامِ اختصاص،{لِلَّهِ عَلَى النَّاس} و لامِ ملک، هم ملک است هم اختصاص است، هم عُهده هست. ای انسان ها که مملوک حق اید، همچنین مملوک حق اید در بُعد{حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا} ای انسان هایی که کارهای دیگر می‌کنید و زیارت های دیگر می‌کنید، زیارت البیت مخصوص خداست، دور غیر بیت طواف غلط، دور غیر بیت زیارت واجب غلط. ای انسان هایی که عهده هایی دارید، تعهدهایی فی مابین دارید، یا اصالتاً، یا جعل می‌کنید، یا با خدا تعهد می‌کنید، نذر و عهد و یمین، نذری که طرف الله است و عهدم طرف الله است و یمین طرف الله است و اینو خودتون انجام میدید، ولی حج اینطور نیست، خداوند این عهده را بر گردن شماها و بر کلّ وجود شما این مطلب رو گذاشته{وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْت}.

(صحبت حضار)

-لامِ عهده اگر باشه چی؟

(صحبت حضار)

-اگر لام انتفاع نباشه چی میشه؟ لامِ ملکه، لامِ اختصاصه، لام تعهده، منتها عَلی تایید می‌کنه مطلب رو، مطلب یکیه عَلی تایید میکنه.

-شاید چون تعبیر لله که جلو اومده اشاره به این مطلب باشه که شما مشرکین که دور خانه کعبه احیاناً می‌گردید، این حجّتون لله باید باشه، نه لله …..

-اونم بر ضمن اختصاص نفیش میکنه،

(صحبت حضار)

-اونم یکیشه، برای همه ایناست، وقتی که لفظ گنجایش همه این معانی رو داره ، چرا ما مخصوص به یک معنای خاص بکنیم؟ مخصوص معنای خاص نمی‌کنیم. این گنجایش تمام معانی رو داره.

 {لِلَّهِ عَلَى النَّاس} عَلی الناس هرچی، کبیر و صغیر و عبد و حُرّ و مجنون و عاقل و سفیح و پولدار و پول ندار و مریض و محتضر، همه. اینقدر عمقیست فرض حج {لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ} بعد میگه{مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا} این بدله دیگه، بدل بعض است از کل، ناس کلّه، خب چرا بدل میارن بعضی وقتا؟ چرا از اول خود بدل رو ذکر نمی‌کنند؟ بر اهل قم است چنین، کسانی که چنان باشند، خب چرا بگه اینطور؟ خب از اول بگه، کسانی که چنین باشند. چرا میگه بر اهل قم است چنین، کسانی، این بدل آوردن حساب داره. مبدل آوردن و بدل آوردن، بدل بعض از کُل، آقا اگر کُل مراد نیست، چرا کُل رو گفتی؟ وقتی بعض مراد است از اول بعض رو بگو. تأکیده، کَأنَّ، اگر مانعی نبود، اگر استطاعت شرط نبود، عقل شرط نبود، تکلیف شرط نبود، بر همه واجب بود، اینو می‌خواد بگه. مثل نماز جمعه، پس این {لِلَّهِ عَلَى النَّاس} این نکته رو می خواد به ما بفهمونه که اگر واقعا استطاعت به لطف الهی شرط نبود، اونقدر فریضه حج ضرورت دارد و لزوم دارد که{عَلَى النَّاس}بعد{مَنِ اسْتَطَاعَ} پس چی شد؟ پس حدَّ المقدور، حدّ الامکان، به تمام وسایلی که در اختیار ماست باید این حج انجام بشه. منتهی{مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا} ما در استطاعت صحبت داریم، با همه برادران فقیه صحبت داریم، در چند بعد، هم بعد سیاسی و اجتماعی و هم بعد معرفتی و عقیدتی و هم بُعد فقهی، اقتصادیش و همچنین.

ببینید، اصولاً اسلام دین حرکت است. حرکتی که برکت است و به سوی برکته. خداوند به ما نیروهایی داده، این نیروها رو مجانی نداده، نیروی فطرت، نیروی عقل، نیروی تفکر که تبلور عقل است، نیروی حِس، نیروی علم، نیروهای درونی و برونی را به ما عنایت فرموده است که چه؟ همین ها؟ به من یک مقداری پول داد تو جیبم است که هروقت تموم شد خب باید پول بخوام، نخیر، این پول تو جیبی رو به عنوان سرمایه داده. آدمی که سرمایه نداشته باشد، نمیتوند کار کند یا درست نمی‌تواند کار کند به اندازه کفایت نیست، آقا بیا این پول رو بگیر، این صدهزار تومن رو بگیر، این سرمایه است، اینجور نیست که کور است و کچل است و نفهم است و شل است و مریض است و چه است و پس کار نمیتونه، خب اون ……. بهش بده یا پول بهش نده، خرجش رو بده، دیگری تکفل کنه، کسی رو که مقداری بهش دادیم که این مقدار تبلور آور است و قابل زیاد شدن است و قابل نماء و کثرت است، نمیتونه خرجش کنه، نمیتونه همینطوری بمونه وقتی که تموم شد باز دوباره بدن، نخیر، خداوند فطرت داده است، بر محور فطرت عقل داده است، بر محور عقل، عقل و فطرت، تفکر داده است، بر محور هر سه، حس داده است، بر محور هر چهار علم داده است، نیروهای درونی و نیروهای برونی برای چیه؟ برای اینکه این ها سرمایه اند{فَأَقِمْ وَجْهَكَ} که اولین بحثی که ما در تفسیر موضوعی خواهیم داشت، راجع به معرفت الله، نیروی فطرت که دو آیه دارد در قرآن، آیه مادر و آیات دیگر و نیروی عقل و بعضی از مطالب دیگر. این سرمایه ها رو خداوند به ما داده است که از این سرمایه ها به طور صحیح استفاده کنیم. همونطوری که به طور صحیح خداوند تکوین فرموده است این نیروها رو در ما، به طور تشریع می‌گوید که آنچه را ما در کُونِ شما قرار دادیم، هر مقدار عقل است، هر مقدار فکر است، هر مقدار حس است، علم است، چه است، آنچه دارید دارید، آنچه ندارید بیشتر کنید،{إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ}.

پس انسان یعنی حرکت، انسان یعنی حرکت با برکت، جمود نیست، بلکه تمام موجودات عالم در حال حرکت اند. اما حرکت انسانی، انسان که در قلّه کمالات امکانی و خلقی قرار گرفته است، این انسان یعنی حرکت، حرکت از کم به زیاد، از زیاد به زیادتر، حتی رسول الهدی (ص){وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ} که این آخر ندارد، برزخ هست، قیامت هست، همینطور چون معرفت الله نهایت ندارد، عبادت الله هم که تحصیل معرفت می‌کند، این نهایت ندارد.

حالا، ببینید، در ابعاد گوناگون ما رو در گود حرکت و مسابقه انداختن، آیات مسابقات{سَابِقوا إلَی مَغفِرَتِهِمْ}{سَارِعوا إلَی مَغْفِرَهِ مِن رَبِّکم}{سَابِقوا}{إنَّهُمْ سَابِقون} پیشی گیرید، عالم زندگی میدان پیشی و تسابق است، میدان ورزش است، میدان تسابق است. شما در عمل خیرات شرکت کنید و هر کدامتون نظر این باشد که از دیگران پیشی گرفتن{وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا}چیه؟ نه اینکه منو متقّی قرار بده، بله، مرا متقّی قرار بده البته کشکی نه ها، متقی قرار بده با جدیّت هایی که من خودم دارم. متقی شدم همین؟ نه، بالاتر، نه بالاتر، {وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ} ما رو پیشوای متقین قرار بده. نمی‌خواد بگد که پیغمبر قرار بده، پیغمبر نمیشه، مگه پیشوای متقین بودن باید پیغمبر باشه؟ در زمان تغیّب عصمت طاهره، رسولاً و ائمّهً، مگر متقین نمی‌تونن پیشوا داشته باشن؟ در جماعت امام هست، در علم امام هست، در تقوا امام،{وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ}در کلّ ابعاد تقوا امامًا، پس زندگی انسان‌ها که در غمّه و قلّه قرار دارن و زندگی بقیه، اینا محور انسان است، این زندگیِ حرکت است بر محور اصلی که نِعَمی که خداوند از نظر داخلی و خارجی عنایت فرموده و نعمی که ما می‌توانیم بر محور این نِعَم تزاید بدیم و تبلور بدیم و زیاد کنیم و این نهایتم ندارد. بله نهایت تکلیفی در عالم تکلیف است و نهایت اتوماتیکی بر محور آنچه را که انسان انجام داده در بزرخ است{شَیءً ما} متوسط و در قیامت است البته به طور کامل و به طور همینطور غیر عرض می‌شود که آخر، غیر نهایت.

حالا، ببینید، ما که عرض می‌کنیم بعضی مواقع به برادران که ما باید فقه اکبر را با فقه اصغر اینو ادغام کنیم، مسخ  کنیم، جز این نمیشه، من فقط فقیه نفاس و نماز و روزه و فلان باشم اما فقیه در معرفت الله و در سیاسات اسلامی و در معارف اسلامی و در…. نباشم، فقیه نیستم من سفیهم. اگرم فقیه در اونرو باشم در اینور نه، باز من سفیهم، نیمه کاره فقیهم. الفَقیه کُلُّ الفقیه، کسی است که دانستنی های اسلام را بر محور صحیح بداند و تعلیم بدهد. اگر ما در فقه اصغر کار می‌کنیم معنیش این نیست که ما هی زحمت می‌کشیم، 14 قرن، آیا خون حیض رنگش چجور باشه، زمانش، فقط همین؟ فقط این نیستش که، فقه اسلام رسالتی و اسلام رساله ای و رسالتی درسته، اسلام رساله ای و اسلام فقاهتی و اسلام مقاهتی و اسلام سفاهتی به درد نمی‌خوره. اسلام اسلامی و اصلاً اسلام فقاهتی یعنی چه؟ فقه چیه؟ فقه یعنی دانستن، دانستن از رو تدبر، مگر دانستنی منحصر به خون حیض است و نفاس است و استحاضه است و تیمم است و میمم؟ دانستنی های اصلی رو ما رها کردیم و فقط دانستنی های شخصی و فردی رو اینقدر هندل زدن نمی‌خواد، اینقدر تلمبه زدن نمی‌خواد، اینقدر بحث کردن نمی‌خواد که. اسلامی که دارای تبلور است و تبلور می‌دهد، اسلام بر مبنای فکر و تدبر و دقت و مشاورت و این‌هاست که ما این ها رو رها کردیم.

حالا، در ابعاد مختلف که دسته بندی کردیم عرض می‌کنیم. مثلاً در باب عدالت، میدان عدالت، میدان ورزشیست، میدان مسابقه است، باید الگو قرار بدیم یا نه؟ اگر می‌خواین شما ورزش کنین اولاً و ثانیاً در ورزش مسابقه کنین باید میدان داشته باشین یا نه؟ خب بی میدان که، تو اتاق که نمیشه که، تو اتاق اسب سواری میشه کرد؟ تو اتاق میشه مثلاً مسابقه کرد؟ نمیشه که، شنا میشه کرد؟ تو حوض، تو کاسه مثلاً آب که نمیشه، اینکه ما رو دعوت کردند به مسابقه، اصل ورزش و بعد مسابقه در ورزش و پیشی گرفتن در ورزش، خب این میدان میخواد، خدام میدان برای ما درست کرده.

ببینید، در ورزش های عقلی، میدان های عقلی، ورزش‌های عدالت میدان عدالت، ورزش‌ اقتصاد، اقتصاد، سیاست، سیاست، تمام میدان‌هایی که زمینه‌ ورزش است در این اموری که خداوند به ما عنایت فرموده و مأموریم تبلور بدیم، تمام زمینه داره. حالا عدالت، چند تا میدان داره عدالت، وَالیُخَصّص صَفُّ الاوّل بِالفُضَلاء، عادل‌تره، امام کیه؟ امام باید عادل‌ترین افرادی باشد که نماز می‌خوند وَلاَ یَجوزُ الابتدا بِنَکرَه، صاحب ….. هم گفته، نکره رو نمیشه جلو انداخت، باید معرفه بیفته جلو، معرفه به معرفت علم و معرفت تقوا و معرفت باید جلو بیفته. خب پس اگر کسی بخواد به حق امام جماعت بشه باید در میان افرادی که هستن از همه جلوتر، عادل تر، شایسته تر، در باب امامت جماعت و در باب قضاوت که معلوم و در باب امامت جمعه که معلوم بلکه شرط عدالت و شایستگی در امام جمعه از شخص قاضی هم در یک بُعدی میشه گفت مهم تره، در بُعد اجتماعی مهم تره چون قاضی در اجتماع خاصّ محکمه قضا هست اما امام جمعه در اجتماع عامِّ دو فرسخ در دو فرسخ است، یا بیشتر یا هرچه. این حالا، یکی از جاهایی که مشکل‌ترین مراحل تحقیق اصل عدالت است نه تبلورش، آخه عدالت یک اصل دارد، یک تبلور. خب اصل عدالت پیدا شد، امام جماعت میشم، قاضی عدالت اونجور باشه میشم، چه میشم، ولکن بعضیا عدالت شبیه محاله، شبیه، دیشب یک تلفنی به ما شد از جایی که زن و مردی با هم دعوا دارن که شوهرش یک زن گرفته، دخترش داره خودشو آتیش میزنه، پسرش داره خودشو تو چاه میندازه، اون یکی داره خودشو تو ماه میندازه، ببینید مهم ترین میدان ورزش عدالت، چند تا زن گرفتنه. منکه نمی‌خوام عرض کنم چند تا زن بگیرید ولی می‌خوایم اینو یک مقداری اینو اشاره کنیم، این تعدد زواج، اگر کسی بخواد بیش از یک زن، زنی دارد، زنی دیگر و دیگر و دیگر بگیرد و این زن‌های دائم البته نه منقطع، منقطع صحبت دیگری دارد. یک کسی خدمت امام صادق (ع) عرض کرد که آقا چطور است ما صیغه بگیریم؟ فرمود طوری نیست خیلی خوبم هست ولی حواست جمع باشه، اینکه خداوند این عقد منقطع رو قرار داده، برای اینکه عقد منقطع اون تشریفات دائم رو نداره، یعنی لزومی ندارد که اون زن دائمیت بفهمه، حواست جمع باشه اگر عقد منقطع کنی زنت نفهمه به ما فحش بدن، به ما أئمّه فحش میدن. اینجوریه دیگه، به ما أئمه فحش میدن روایت داره به ما ائمه فحش میدن ولی این کارو بکن خوبه در مواردی که رجحان دارد یا فرض کنید لزوم دارد.

حالا، عقد دائم رو داریم عرض می‌کنیم. کسی که بخواد دو زن یا سه بالاتر یا چهار بالاتر، چند تا زن می‌خواد بگیرد، این خب عدالت درش شرطه دیگه، اما عدالت در چند تا زن داشتن بالاتر از عدالت امام جماعت بودنه، بالاتر از عدالت قاضی بودنه، عدالت امام جمعه بودنه، عدالت مرجع تقلید بودنه، بالاتره واقعا؟ اینو مرجع تقلیدام میمونن. ما مرجع تقلیدهایی داریم که چند تا زن داشتن و چنین و چنان. البته دو بعدی این عدالت، هم باید زن در تعدد عدالت داشته باشه که اگر از شوهر ظلمی ندید جیغ و بیغ نکنه، داد نکنه دیگه، این یک بُعده، ولی بر مبنای چیه؟ این زن از نظر کمبود جنسی، کمبود مالی، کمبود اخلاقی، کمبود معاشرتی، کمبود زندگی، از نظر کمبودهایی که بر خلاف عدل است، جیغش بلند بشه این یک جوره، یک مرتبه نه، این کمبودها نیست، این کمبودها نیست، عدالت را در کلّ ابعاد جنسی و معاشرتی و آمدن و زندگی کردن و خریدن و این‌ها هست اما زن باز جیغش بلند میشه، اینجا تقصیر زنه دیگه، تقصیر زنه. پس این زن در بُعد اول اگر این عدالت از مرد انجام میشه حرف نباید بزند، اگر عدالت انجام نشد بسم الله. این نشوزه اصلاً در اصل ازدواج {فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً} نه اینکه فقط {أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ} که عقد منقطعم می‌گیره. عرض می‌شود که{وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا} که در سه بُعده لاَ تَعْدِلُوا بینُ النِساء، لاَ تَعْدِلوا إلاَّ الاجتماع، لاَ تَعْدِلوا خودتون، سه بُعدیه،{فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً} همین؟ نه {أَوْ مَا مَلَكَتْ} أوْ چی می‌خواد بگه؟ میگه اگه نسبت به یک زن عقدی هم عدالت می‌ترسید نکنید، عقدی نگیرید. اونکه دستت میاد، اونکه دست میاد سابقاً کنیز بود، حالا صیغه است،….. به قول معروف عقد منقطع. عقد منقطع اون تکالیفی که عقد دائم دارد، ندارد. بلکه بعضیا اونم نمیشه، باز{أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ} که بعد سومه، بُعد اولش ازدواجه یک زن، بالاترش میشه دو زن، بعد دوم ازدواج منقطع یک زن، بعد سوم نه خب اصلاً زن نگیر، ماست بخور، عرض می‌شود چیز مقوی نخور، روزه بگیر، اینم مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمه. این هم مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمه، اون قدرتی که خداوند به شما داده این فقط ملک یمین و کنیز که نیستش که آقایون می‌فرمایند.{فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً}یکی، یا آنچه قدرت دارید{أَيْمَانُكُمْ}قدرت، آنچه قدرت دارید در بُعد ایجابی ازدواج، عقد منقطع یا زن…… و بعد بعدی که اونم نه حتی زن منقطع هم بگیرید نمی‌تونید عدالت کنید، مهرش نمی‌تونید بدید و چه و چه و چه، خب در اینجا خب زن نگیرید قطعاً، در موردی که امکان ندارد.

حالا، ببینید، در بُعد ایجابیش، در آیه دیگر دارد در سوره نساء{وَلَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ}بعضیا خیال می‌کنند که {لَنْ تَعْدِلوا}واقعاً محاله، اگه محاله چرا خدا اجازه داد؟ مگه خدا محال رو اجازه میده؟ چیزی که محال است خدا اجازه میده؟ که تاکید میکنه نه{وَلَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ}عدالت بین انسان ها دو جوره، حالا در یک قسمتش چون سه قسمته عدالت، یک عدالت در اجتماع، اجتماعی که زن و مرد مساوین، بنده بیام 4 تا بگیرم، شما یکی هم نتونی، خب این غلطه، نه این عدالت نیست، یا بین زن‌ها عدالت، یا اینکه نخیر خود انسان عادل باشد در زن داشتن، خود انسان باید در زن داشتن عادل باشد یکی یا چند تا، این سه بُعد رو ما یک بعدش رو داریم عرض می‌کنیم. {وَلَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ} این بُعد که بین خود زن‌هایی که به طور متعدد شما ازدواج دائم کردید{لَنْ تَعدِلوا} یعنی چه؟ یک {لَنْ تَعدِلوا}است یک {یَجِبُ عَلیکُم تَعدِلوا}{لَنْ تَعدِلوا} یعنی در محبت قلب، شما که یک زن فرض کنید 50 ساله دارید حالا لازم شد یا راجح شد یک زن 18 ساله بگیرید، آیا محبت قلبتون مساویه؟ پس آجرید شما، نمیشه اصلاً. …. در جایی که ما از این صدای موسیقی بدمون میاد، میگیم این حُرمت داره برای اینکه بدتون میاد نه خوشتون میاد چون موسیقی برای اینکه لهو است، نه اینکه به زن خوشگل من نگاه کنم اصلاً بدم میاد، یکی از همین احمق‌ها رفته بود خدمت امیر المؤمنین، از این جوون‌هایی که خیلی احمق و خیلی چی بود، خیلی هم زاهد بود، از اون زهدهای الکی، گفت یا امیرالمؤمنین من می‌خوام زن بگیرم، یک دختر خوشگلی برای من دیدن و من از خوشگل، از شکل خوش خوشم نمیاد، میخواست بگه من خیلی مقدسم، حضرت فرمود نمیخوای، عرض کرد نه، فرمود بیا بگیرمش.

عرض می‌شود که حالا این عدالتی که بین زن‌ها باشه عدالت مَیسور است، عدالتیه که ممکنه، این مقدماتی برای حج دارم عرض می‌کنم که بُعد اقتصادی، تساوی اقتصادی، این مقدمات لازم داره که ما یک سیری در کلّ فقه در میدان‌های مسابقه بکنیم. حالا این{لَنْ تَعدِلوا} در اونی که محال است، یعنی عُلقهِ قلبی، این دل انسان به 18 ساله بهتر میره یا 60 ساله، 60 ساله رو حتی در احرام میشه بوسید او رو برای اینکه ترحم بهش بکنید شما، در حال احرام بوسیدن زن حرام است، اما بوسیدن به حساب شهوته. اما اگه زنی پیره، کچله، کوره، فلانه چنینه، حالا هرچی هست، نیگا کردنش کفاره داره، ولی اگه ببوسی که ثواب بردی که، منافی با احرام شما نیست اصلاً.

حالا مگر امکان دارد که بین زن‌هایی که یکی زیباتر‌، با اخلاق‌تر، باسوادتر، با ایمان‌تر، تر تر، همه چی تر، اما یکی همه چیز خشک، هم سنش، هم منش، هم، اونوقت شما مساوی، خب نمیشه، این{لَنْ تَعدِلوا} اما، یک قسمت هست که واجب است عدالت کنید، در نفقه دادن، در رفتن، در اخلاق ظاهری، در معاشرت ظاهری، درچه، کما اینکه در قاضی میگن، قاضی اگر به روی این میخندی به اون هم باید بخندی، یا هیچکدوم نخندی، اینو بالاتر بشون، اینو پایین‌تر بشون، نه این حرفا نیست، باید برابر، ولو در قلبش این داداش منه و اون شخص کافر اصلاً ملحده ولی در باب قضاوت چجوره؟ در باب قضاوت باید حکم خدا رو در اینجا اجرا کنید ولو به نفع کافر و بر علیه داداشتون که نمازشب خونم هست. نسبت به زن آنچه امکان دارد در بُعد ظاهری، نفقه دادن، لباس دادن، خانه دادن در اون وضعی که لازم است انجام بشه، آیه هم همینو میگه{وَلَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ} کدوم؟ اون عدالتی که بقیه خیال می‌کنند، عدالت در محبت، عدالت در …… لَنْ محاله، اگر ما در اول سوره نساء گفتیم که {إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً} این مراد نیست، اونی مراد است که امکان دارد، اونی که امکان ندارد که {لَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ} پس چیکار کنیم؟ میگه خب عرض می‌شود که مَا لاَ یَدرکْ کُلّهُ لاَ یَتْرِکْ کُلّه، اگر یک کاری بعضش محاله و نمیشه، اون بعض دیگر که میشه، عدالت در اون قسمت نفسانی و عُلقه قلبی، این نمی‌شوده، خب اون نشد، حالا …. نکنیم….

اتجاع واجب،  این اتجاع واجب عرض می‌شود که در بعد امکان عمل جنسی، چهار ماه یک مرتبه، در بعد عدم امکان اگر تعداد زنان است باید تقسیم کنه، در هفته 4 تا زن داره، 4 روزش، 4 شبش، مقیّد به این چهارتاست و سه شبش هم به‌طور عادلانه تقسیم کردن یا پهلو هیچ زنی نرفتن، می‌خواد راحت باشه میتونه متارکه کنه، پهلو زن‌ها نره که مشغولش کنن.

حالا این{وَلَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْل} مَیلِ عنْ در اینجا،{ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلَ العَن}از زنان، اعراض از زنان و عدم تمایل به زنان دو بعد است. یک بعد است که این محال است نفی و اثباتش، اونی که نمیشه میل کرد میل کنه، اونی که میشه میل کرد میل نکنه، یک بعدش میشه، میگه کُلَّ المیل ممنوعه، نه اصل میل، اگر شما علاقتون به اون زن بدترکیب‌تر کمتر است، اینو نمیگیم که همینطور مساوی بشه ولکن {فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْل} اگر به طور کلّی از این زنی که تازه گرفتید، به این توجه دارید، زنی که قبلا دارید اصلا هیچ نرید خونش، کارم نداشته باشید، هیچی سماق میمکه، این {فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْل فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ} اونوقت این زنو مثل معلقه بذارید، یعنی کسی که نه شوهر دارد نه ندارد، نه بی شوهر است بتواند شوهر کند، نه شوهر دارد که شوهری انجام بده براش.

حالا ببینید این یک مختصری بود که لازم بود این مقدار تفصیل بدم برای این مطلب چون همه برادران این مطلب رو کاملا رسیدگی نفرمودند یا فرصت نفرمودند یا اگر فرمودند یک تبلوریست که عرض می‌شود که ایجاد میشه. پس مهم‌ترین میدان در ورزش عدالت و مسابقه عدالت چند زن داشتنه. این چند زن داشتن، این زن‌هایی که میگیره انسان، اولاً زن‌هایی باید بگیره که بشه باهاشون زندگی کرد دیگه ولی میشه، ولی زن هایی که می‌شود با اون ها زندگی کرد، رذالت نیست، چه نیست، چه نیست، می‌شود زندگی کرد، همین زن‌هایی که می‌شود زندگی کرد، ولو عادله باشند، عالمه باشند، چه باشند، یک زق و نق هایی دارند در تعدد، اما این زق و نق در تعدد یا به حساب تقصیر این شوهر است در عدالت یا نه طبع زنه، دومی رو کار نداریم، پس این شوهر اونقدر باید عدالت در اون بعد امکان، در بعد ممکن، بین زنان انجام بده که این زن‌ها نتوانند زقی بزنند، مقّی بزنند و اگر بزنند این علیه خودشونه، تازه اگرم نقی بزنند و این مرد راجح باشد یا فرض کنید واجب باشد که چند زن داشته باشد، در مقابل زق و نق بیخود اون ها هم صبر و تحمل داشته باشه و چوب به دست فلک و این‌ حرف هام نبره، در چنین صورت این چیه؟ این چه عدالتیه؟ این عدالتی است که از عهده پیغمبر و أئمه و کسانی که ….. به اون ها در مقام، پس این ورزش عدالت.

در حج ورزش اقتصاده، این ورزش هایی که خداوند مقرر کرده، ورزش عقلی مسابقه و پیشگیری، ورزش فکری، مسابقه، پیشگیری، ورزش علمی، مسابقه، پیشگیری، ورزش عدالت، مسابقه، پیشگیری، ورزش اقتصاد، حج ورزش اقتصاده. در حج، ببینید در زکات، در خمس، در حج، امور مالی که عبادی هم هست، ورزش اقتصاده. در باب خمس عرض کردیم{وَاعْلَموا أنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیء} نمی‌خواد بگه اگر شما بهره بردید، اما اگر بهره ای نبردید و می‌توانید ببرید، بنده می‌توانم زحمت بکشم، حرج نیست، عسر نیست، می‌توانم زحمت بکشم، مالی به دست بیارم، هم زندگی خود و خانواده رو اداره کنم، هم به دیگران کمک کنم، این واجب میشه، مَا غَنِمْتُمْ نمیگه اونی که بر قبلاً غمّت بردی که به طور اشاره عرض می‌کنم، قبلاً مفصل عرض کردم، یعنی تا اون مقداری که میتوانید باید بهره ببرید، بعد هم از همون بهره خمس بدهید و در باب زکات هم همچنین. در باب.

حالا در باب حج، در باب حج {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا} مَنِ اسْتَطَاعَ یعنی حتما زاد باشه و این راحله باشه، این راحله…… زاد کنم، نخیر، مَنِ، یک بُعد وجوب و یک بعد رجحان و یک بعد حُرمت، دیگه مکروه و مباح ما نداریم، در احکام خمسه یا وجوب است اگه شرایط وجوب جمعه یا نخیر رجحان دارد وجوب نیست مثل متسکع، کسی که به زحمت، کار حرام نمیکنه ها، یعنی فوق اختیار عادیش و فوق استطاعت، این صددرصد قدرت های مادی و قدرت های جسمی و قدرت های مالی خود رو مصرف می‌کند که برود حج و برگردد، هیچ معذور حرام در کار نشد، نه در بین نه بعداً. خب از آقایون شما سوال بفرمایید که این حج، حجهُ الاسلام خواهد بود یا نه و اگر بعد مستطیع شد باید بره یا نه؟ آقایون اول می‌فرمایند حجهُ الاسلام نیست، بعد می‌فرمایند که بعدم اگر مستطیع شد باید بره. ما عرض می‌کنیم نخیر، حجهُ الاسلام هست و بهتر و اگرم استطاعت شد، رفتنش واجب نیست، به نصّ دو آیه قرآن که یک آیش در باب سعی صفا و مروه است و یک آیش در باب صومه،{فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ}{فَإنَّ الله شَاکرٌ علیم} تَطَوَّعَ خَيْره، تطوع خیر چیه؟ در باب صوم{وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ} کسی که جونش بالا میاد اگر روزه بگیره ولی ضرر نمیبینه، این واجب نیست،{فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ}{وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ} به کی میگیم؟ به همینا، میگیم بهتر است ها، روزه بگیرید بهتره، بعد{فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِندَ رَبّهِ} اگر کسی به زحمت بیندازد خود را برای روزه‌ای که ضرر نداره ولی جونش بالا میاد، این بهتر است، خدا میگه این از واجب بهتره. خدا میگه این روزه{عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ} از واجب بهتره، اونوقت قبول نیست؟ خب حج همینطور، این {مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا} که در عرض می‌شود که صوم هست، خب در سعی هم هست {إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ} چون تَطَوَّعَ خَيْره، چرا؟ برای اینکه بت ها در عمرهُ القضا هنوز بود در بین صفا و مروه، عده ای از مسلمون ها حج نکرده بودند، عمره نکرده بودند، اون عده ای که عمره نکرده بودند، میگفتند که خب حالا که در صفا و مروه این لات و عزیّ رو دوباره آوردن، ما بریم دور لات و عزّی بگردیم، آیه می‌گوید{لاَ جُناحَ} لا جُناحَ نمی‌خواد بگه مباحه، میگفت شما خیال می‌کردین این فریضه، حالا از فرضش رفت کنار و بد شد، حرام شد، نخیر،{إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّه} آیه دیگه {وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ}خب، اگر شعائر خدا رو انسان ترک کنه چیه؟ مخالف تقوا چیه؟ مخالف تقوا طغیانه دیگه، پس شعائر الله واجبه. شعائر الله نه واجب عادیست بلکه أوجب واجباته، پس سعی صفا و مروه أوجب واجباته.

اینجا که می فرماید که{إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا} چون مانع پیش اومده، اینجا لات و عزّی گذاشتن، میگه اشکال نداره، بعد{وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ} زحمت است، خیلی زحمت است که این فریضه رو انجام بدی که بت‌ها اینجا هستن بری سعی کنی، میگه اگه کسی این کار رو بکند، {فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ}. تطوع مستحب رو نمیگد، خب در اینجا مستحبه، واجبه. در اینجا واجبه، مگه سعی بین صفا و مروه در حالیکه بت ها هستن این واجب نیست؟ واجبه، شعائرالله، ولی در جای دیگر، در جای دیگر که در صوم است، مستحبه{وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ} بعد اول، بعد دوم {فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عند ربِّه} چطور آقایون می‌فرمایید که این حجهُ الاسلام نیست؟ این که بهتر از حج واجبه که، مستحب بیشتر خود را زحمت داده، این اگر این استطاعت داشت و امکان عادی داشت که خب واجب بود، حالا که امکان عادی ندارد، یک کسی که ماشین سوار میشه میاد منزل شما خوشتون میاد، اگر این بنده خدا تو برف بیاد و مدتی بیاد خوشتون نمیاد؟ این جای اونو نمی‌گیره؟ اینکه بهتر از اونه که، این پدر اونه.

در اینجام از نظر فقهی ما داریم فتوا میدیم، بر محور این دو آیه مخصوصاً آیه صوم،{فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عند ربِّه} خب مطالب دیگری در همین بعد داریم و بعد هم مطالب احکامیست که اینجا مَزج با همه.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد