جلسه سیصد و سی و پنجم درس خارج فقه

بلوغ و تکلیف

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

راهی را که ما بر محور قرآن شریف میرویم همراه کم داریم طبعاً ولکن بر حسب فرموده امیرالمونین صلوات الله علیه، أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ اَلْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ. اگر طریق طریق هدایت است و مسلّم می دانیم که طریق غوایت نیست و ذلالت نیست و هدایت است، بنابراین همراه داشته باشیم، نداشته باشیم زیاد باشن کم باشن، شخصیاتی باشند، نباشن، اینها مطرح نیست

(علیک سلام)

مطرح اصلی این است که راه، راهه صحیح باشد. گرچه گروهی از نظر قصور و یا تقصیر و یا هم قصور و تقصیر همراه با جنابعالی نباشند،  اما جنابعالی وقتی که راه هدایت رو تشخیص دادید اگر تشخصیص ندادید که خب تقلید کنید در راه هم تقلید کنید، اینم که نمیشه، این مادون عقله. اگر کسی دارای عقل و تمیز است ولو در حد ادنی،  اگر راه بسوی حق را تشخیص داد و تمیز داد، دیگه هر کس بر خلاف این راه برود، لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ اَلْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ، روی این حساب هست که ما در هر مسئله ای از مسائل آنچه را که شنیده ایم و حتی گفته ایم و فهمیده ایم و آنچه را که نوشته اند، باید بزاریم کنار، ببینیم چه باید فهمید و چه باید معتقد بود و چه باید گفت؟

در باب تکلیف حرف زیاده، روایات بطور اجمال عرض کنم که براتون خواهیم خوند از جامع الحادیث شیعه، آقای بروجردی رضوان الله علیه، روایات در باب تکلیف چند جوره، نمیگیم تناقضه چند جوره، بعضی ها تکلیف عمری رو در نظر گرفته 7، 8، 10، 13، 15 روایت داریم . بعضی ها بعضی روایات حد نکاح رو و در نظر گرفته، دختر 13 پسر 15 تقریبا 9 هم همینجور. بعضی ها وضع اقتصادی را در نظر گرفته است که {فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا} در باب یتیم. بعضی ها قدرت بدنی و مزاجی را در نظر گرفته است اگر بتواند روزه بگیرد، چه پسر باشد چه دختر باشد، البته تفسیرشو بعداً عرض می کنیم. بعضی ها عمر رو در نظر گرفته، عمر، پسر 7 دختر ، 8 پسر  و دختر 13،  پسر و دختر 10 پسر 15 دختر 9 همه از روایته، تمام روایات.

ما پله اولمون در بحث هامون کتاب الله است. کتاب الله البته جا نیوفتاده و اگرم استدلال کنیم اعتراض زیاد میشه منتهی اعتراض بعضی وقتا از روی فهمه، بعضی وقتا از رو نفهمیه.

 اگر ما روایتی نقل کنیم ولو هر چه باشد نمیگن آقا چطور فلان چنین نه اگر{ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ} به این برادرا بگی که من بلغ یعنی من بلغَهُ، یه هو اضافه کردم،  هو رو از کجا آوردی تو؟ خدا بلد نی حرف بزنه؟ تو میخوای یادش بدی {لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغ} استدلال میکنیم نادانسته یک هو  اضافه می کنم.

 به آیات عقل استدلال میکنیم میگه عقل در 15 سال، حالا بحث می کنیم. انتقاد نمی خواییم بکنیم. انتقاد از خودهامون میکنیم که مغز هامون پر از حرف های دیگران هست و بدون توجه به صحت و سوقمش اینها را فرض کنید ما تقلیداً پذیرفتیم یا مَعَ الاثر، اجتهاداً پذیرفته ایم. ما اصلا در باب تکلیف میخواهیم بحث کنیم.

 تکلیفی که متوجه به اشخاصی هست، حالا راجب به جن و غیر جن بحث نداریم، محور انسه. تشخیصی، تکلیفی که متوجه به انس است از چه حدی شروع می شود؟ و تا چه حدی هست که بینهما متوسطا. آیا شروع تکلیف و آغاز تکلیف از آغاز عمر معین است؟ 7 سال 8 سال 10 سال، 13 سال، 15 سال، پسر، دختر اینه مطلب؟ یا نه خیر عمر معین نیست؟ اگر قدرت بر نکاح کردن و نکاح دادن داشته باشه نکاح کردن پسر ، یَحتَلم که بتونه نکاح کنه و دختر حیض بشه اینه مطلب؟

 آیا محور تکلیف بلاخره سرجمعش یا محور تکلیف، عقلی است فقط یا جسمیش فقط، یا هم عقلیست و هم جسمی چون سه بعد بیشتر نداره؟ کدام است محور تکلیف ؟ خب در آیات که اختلافی وجود ندارد در روایات صورتاً اختلاف وجود دارد که حتی اون روایتی که می گوید که اگر پسر به حد 7 سال رسید قلم تکلیف برش جاریست، دختر 8 سال. این هست. 6 روایت یا 7 روایت داریم که دختر و پسر به 13 سال رسیدن مکلف اند. قبلا نه، 6،7 سال. این از همه روایت بیشتره 6 7  روایت که اگر دختر به حد 13 سال رسید مکلف است پسر همچنین و همچنین و همچنین روایات دیگر، اما بر محور آیات که بحث کنیم آیات بحثش موضوعی است و ضابطه ایست و قاعده دست میده، خصوصیات مربوط است به عَلَیکُم أنْ تَفَرَّعوا.

حالا قبل از ورود در ادامه بحث از آیه مبارکه{قُل أُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغ}، یک سوالاتی میکنیم از کل فقهای اسلام.

سوال اول. آیا در احکام اسلامیّه ظلمی در کار هست؟ که خداوند بین دو نفر میخواد حکم کنه میگه اونی که ضعیفتره باید بیشتر بدوه اونی که قوی تره کم تر بدوه میشه؟ اونیکه ضعیف تر است باید اعمال بیشتری انجام بدهد. ما داریم بدنی داریم بحث می کنیم. کسی که از نظر بدنی ضعیف تر است این یک تکلیف بالاتری دارد اما کسی که قوی تر است اصل تکلیف ندارد، میشه آقایون اینو گفت؟

که در هیچ بعدی از ابعاد حیوانی، انسانی، ملحد، مشرک، یهودی، نصرانی، مهودی هر جا بگی ، یک کسانی‌ان از ظلم کیف کنند مطلب دیگری ست، آقایون هست یا نه؟ حالا سوال اصولا دختر ضعیف تر است یا پسر؟ مذکر ضعیف تر است یا مونث؟ مونث ضعیف تره دیگه. مونث، مگر، این سوال داشته باشید آقایون سوال کنید ها.

آخه مگر می شود اسلام بر خلاف ضرورت فطرت و عقل حکم کنه؟ میشه؟ آیا مونث ضعیف تر است از نظر جسمی، عقلیشو بعد بحث می کنیم. مونث از نظر جسمی ضعیف تر است یا مذکر؟ مونث قوی تر است یا مذکر ؟ مذکر قوی تره. 9 رو که حساب کنی، مذکر از مونث کوچیکش بزرگش، پیرش ،میرش، مذکر از مونث قوی تره. بگید برابره دیگه نمی تونید بگید مونث از مذکر قوی تره میتونیم بگیم ؟ پس چطور شد؟ دختر 9 ساله روزه رو بگیره اونجاییکه سن مطرحه. دختره 9 ساله که حیض نشده، شوهر نکرده و چه و چه این رو داریم بحث میکنیم، این روزه بگیره، پسر 14 ساله که حد نکاح ندارد و چه، اینکه 5 سال بزرگتر است روزه نگیرد. اما دختر 9 ساله روزه بگیرد؟

(صحبت حضار)

-آخه ما داریم رو 9 سال بحث میکنیم آخه

– نه آخه سال که بگذره این رشد جسمیش بیشتره.

از قضا اینطور نیست، شما پسر 9 ساله رو و دختر 9 ساله رو ببین کدوم قوی تره، رشد جسمی که زیاد شدن قطر عرض و طول نیستش که ، بنیه رو عرض می کنیم.

(صحبت حضار)

آیا بنیه دختر بیشتر است، بنیه مونث بیشتر است یا بنیه مذکر ؟ بینه مذکر بیشتره شکی نداره از کوچکی تا بزرگی. حتی اگر شما چند تا بچه 4 ساله دختر و پسر کشتی بگیرن پسرا میزنن دخترا رو زمین. این مطلب بیّینه.

 ببینید سه حال خارج نیست. نوع رو عرض می کنیم. یا اینکه پسر از دختر نوعا قوی تر است چنانکه معلومه یا دختر از پسر نوعاً قوی تر است چنانکه معلوم است دروغه یا هر دو مساوین بگین مساوین. بلاخره این ضلع نیست که دختر ها نوعاً بنیه مزاجیشون در نخوردن در نیاشامیدن در چه در چه در چه، اینها قوی ترن از پسرها. کاری نداریم به تقلید چون تقلید بر این است که 9 ساله باید پدرش دربیاد، روزه بگیره نه مطلب این نیست کاری به اجتهاد در این بعد و تقلید در این بعد ما نداریم. می گیم اصولا این جنس مونث قوی تر است از نظر جسمی جنسی کاری نداریم، از نظر جسمی  و رشد عقلی کاری نداریم نکاحیشو کاری نداریم رشد{آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً} کاری نداریم ، اینا نه، از نظر بنیه جسمی، غذا آمدن، نیامدن، کم آمدن، زیاد آمدن، از نظر بنیه جسمی که چه درآمد های غذایی و چه مصرف کردن که مذکری با مونثی همسن اند کشتی بگیرن مونث همیشه مذکرو میزنه زمین ؟ مذکر میزنه زمین.

– استاد روان شناسی حرف شما رو تایید می کنه؟ همین طوریه؟

یعنی چی شناسی حیوان شناسی، انسان شناسی، روان شناسی معاد شناسی همه قبول داره این حرفو، حالا این سوالو ما مطرح می کنیم، امکان دارد شرع مقدس که رعایت عدالت، رعایت مصلحت، محبت، لطف، عنایت و از همه چی کرده، دختر که 9 سال شد روزه بگیره، کاری به ازدواج نداره که حد ازدواج نیست، این رو کاری نداره، سن رو داره میگه، فقط سن رو داریم بحث میکنیم، وقتی این مونث به 9 سال برسه، روزه را بگیرد اما پسر تا 15 سالش نشده نگیرد، چطور شد؟ این دختر که تحملش کمتر است، کمتر می تواند گرسنگی بخورد، کمتر قدرت جسمانی دارد، کمتر تحمل گرسنگی دارد، این واجب است روزه بگیره اما پسر تا 5 سال هم بزرگتر بشود واجب نیست روزه بگیره اگه بعنوان وجوب بگیرد این بدعت است و حرام است و از این حرفا این قابل قبوله؟ کجا قابل قبوله این حرف که شما دارین برا ما هی حرف می زنید.

 این یک نمونه و اصولا بخواییم حاشیه رو بیشتر کنیم نسبت به نوع زن ها در طول تاریخ ظلم شده. در جاهلیت رسمی ظلم شده، در جاهلیتی که لباس اسلام بهش پوشیدن بهش ظلم شده اسلام که ظلم نمی کنه.

جاهلیت که لباس اسلام بهش پوشاندن بنام فتوا، بنام تقلید، بنام اغوا، بنام اجتهاد، بر مونث ها ظلم شده. در باب ارث است، در باب ازدواج است، در باب مال است، در باب حال است، در هر بابی از ابواب به مونث ظلم شده، از جمله این جا. این که الان باید بره عروسک بازی کنه 9 سالشه، حالا کاری به مکه و اون جاها نداریم که خب اونا حساب دیگه ای دارن، مگه همه جا مکه است؟

 در جاهایی که مانند ایران و بالاترش مانند جاهای خیلی سردسیر که دختر 9 ساله دو وجب این قد داره و جون نداره ایشون روزه رو باید بگیره، مسلمان شد باید روزه رو بگیره

 (علیک سلام)

 اما پسر باید تا 14 سال و 11 ماهش، بالاخره به حد تکلیف رسیده یا نرسیده این لازم نیست روزه رو بگیره. خب این یک نقطه، یک نقطه بسیار سیاهه ظلمه، بر خلاف تمام موازین انسانی و حیوانی و شرفی و همه چیز، اینه.

 ما می تونیم اینو به کار بیاریم، می تونیم اسلام رو به عالم نشون بدیم، اسلام که فریاد گری باید داشته باشد نسبت به کل مکلفین و عقلای عالم اینو می تونیم بیاریم؟ خب این نه کتاب میگه ، نه سنت، نه کتاب این حرفو میزند و نه سنت و همچنین نمونه های دیگری و قص علی ذالک…

حالا برگردیم قرآن، قرآن در چند بعد میزان تکلیف رو معین کرده.

یک بعد فطرت، دو بعد تعقل نه عقل. بعد تعقل که مرور می کنیم. این دو بعدی است که عمومیه. ولکن در بعد اصل فطرت ما را مکلف نمی کند. چون بچه یک ساله هم فطرت انسانی داره. ولی تعقل نمی تواند داشته باشد. ما یک عقل داریم، یک تعقل.

 مثال، کسی پول دارد اما پول خرج کردن بلد نیست، خرج کنه؟ نه {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} نمیشه. خیلی هم میلیاردره، صنار بهش نباید داد، اما کسیه که پول کم داره اما قشنگ می تونه مصرف کنه. پول اگه کم داره بهش بدید. پس ما یک عقل داریم یک تعقل.

قرآن شریف از کفار و فساق و مخالفین نفی عقل که نکرده،{اَفَلا تَعقِلون}، {اَفَلا یعقِلون} عقلو به کار نمی ندازی؟ این عقلی که از برای غیر مجانین البته، مجنون ما کاری نداریم، ممکنه بچه هم مجنون باشه. بزرگ هم مجنون باشه. این بچه ای که متولد شده و جنون ندارد، مغز خراب نیست، اما عقل، البته دست پایین رو الان گرفتیم، این عقل داره، منتهی این عقل را مادامی که طفل ممیز نیست، نمی تواند به کار بندازه. حس را، غریزه را، میل را به کار می ندازه، میل شکم، میل چه، میل لباس، اما عقل رو نمی تونه به کار بندازه، این ممیز نییست، اما از هنگامی که بتواند عقل را چراغ راه خود قرار بده، تعقل کند، ولو در ادنی و…..

 عقل را به کار بیندازد. آیا {اَفلا یَعقلون} های قرآن نمی گیره او رو؟ چرا نگیره؟ افلا عَقَل لکم که نداریم در قرآن شریف.

در آیات قرآن شریف که حدود هفتاد، هشتاد آیه هست که راجع به عقل صحبته، گاه مدح است، گاه مزمت است، گاه تحریک است. اونجایی که مزمت است، اونجایی که تحریک است می گه تعقل کنید

(علیکم السلام)

اونجایی که، و اونجایی که مزمت است{اَفلا تَعقلون}، {اَفلا یَعقلون}،{اَفلا یَشعرون}أفَلا همش بر محوره عقله دیگه و چون ماده تدبر و شعور و فکر و دقت، عبارت است از عقل، آیا عقل را به کار نمی اندازید؟ عقل را از حال درجایی و از حال رکود و از حال ارتجاع  بیرون بیارید. شما که می توانید این چراغ عقل را روشن‌تر کنید و راه صحیح انسانی رو با روشن تر کردن چراغ عقل بپیمایید، {اَفلا تَعقلون} این باید 15 سالش باشه؟

اگه علامه 8 ساله باشه و می‌تواند قشنگ تعقل کنه، از مرد 60 ساله هم بهتر می تونه تعقل کنه. {اَفلا تَعقلون} برای علامه 8 ساله نمیاد؟ کمرش بیل خورده؟ حساب کنید آقایون. شما اونچه را در مغزهای من ها و شماها هست بیرون کنید. شنیده ایم 9 سال، 15   سال یا فلان، حد تکلیف. نخیر. نه 9 سال  ، نه 15 سال نه 13 سال نه 10 سال نه حیض نه فلان و میض، اینا رو کاری نداریم اصلا. ما در نقطه اولا داریم بحث می کنیم.

 آیا میزان اول تکلیف، نه تکلیف بعضی، تکلیف نکاحی، تکلیف حجابی، تکلیف اقتصادی، تکلیف، اینا رو بحث نمی کنیم. تکلیف کلی. ما راجع به تکلیف کلی داریم بحث می کنیم. و تکلیف کلی 2 قدم است. یک قدم عقیدتی است و یک قدم عملی است.

 اول تکلیف عقیدتی است، بعد تکلیف عملی است. اگر مکلف است که خدا را واحد بداند، رسول را فلان شخص بداند، معاد را قبول داشته باشد. این مرحله اولی ست که اصول و پایه های دینه و تکلیف عملی عبارت است از اعمالی که بر محور تکلیفه عقیدتی انسان انجام میده. حالا در قرآن شریف سه رشته است.

 اول آیات فطرت که اولین بحث در تسلسل موضوعی تفسیر همین خواهد بود. دو آیه بزرگ فطرت که یکی در سوره روم است {وَ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا}الی آخر که خیلی بحث عمیق و خوبی دارد

 و یکی هم آیه ذر {وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ }و آیه فطرت، ولی فطرت تکلیف آور بود. فطرت این است که وقتی انسان کنجکاوی در  فطرت کنه خدا را می یابد، مثل تکلیف است.

مرحله دوم عقل، مرحله دوم عقل، آیاتی که فرودگاه شرع را عقل قرار داده است. عقل 15 سال؟ نه دیگه عقل، آیاتی که می‌گوید فرودگاه شرع که زمینه تکلیف است از برای متشرعین برای کسانی که باید متشرع باشن، این میگه عقل، {أفَلاَ تَعقلون} {أفلاَ یَعقلون} {أفلاَ یَشعرون} {أفلا یَتَدبرون} أفلاَ ،

این وقتی که توبیخ میکند و مزمت می کند، مزمت نمی کند که عقل نداری، {أفلاَ تعقلون} چرا عقل رو به کار نمیندازی؟  خب نفهمیدم، نمی تونه بچه 10 ساله، 12 ساله عقلو بکار بندازه.

 سوال، اگه کسی منافقه، منافق که در باطن خدا رو اصلاً قبول نداره ولی در ظاهر، حالا در ظاهر مکلف است آقایون یا نه؟ با اینکه در باطن قبول نداره، در باطن قبول نداره چون پله پله است مطلب ، اول منافقه، بعد مسلمه، بعد چیه، بعد چیه، پله اول، این پله اول رو آمده و حالا آمده که پله بعدیش{وَ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا} پله بعدیه، پله اول، این قلب هنوز درست نشده بلکه ضداً، اصلاً ضده، قلب ضد ایمانه اما از نظر لفظ شهادتین رو میگه این مکلف است یا نه؟ خب بله. اما تعقل کرده است که این تکلیف رو باطنا قبول کنه؟ نه. بلکه ضده.  اونو شما میگین مکلفه، اونی که عقلو بکار ننداخته، بلکه عقلش معکوسه…….ضد تکلیف است، اما بچه ای که فرض کنید 13 سالشه، درس خونده، ملا شده ، علامه شده نخیر ایشون مکلف نیست نه به اصول عقاید و نه به فروع عقاید، این عقل این عقلو بکار نمیتونه بندازه.

 قرآن که می گوید که محور و فرودگاه شرع عقل است بعد از  فطرت،  فطرت که فرودگاه شرع نیست، فطرت مقدمه است. این عقل که فرودگاه شرع است خب این در کل ابعادش تکلیفه و برحسب روایت امام باقر صلوات الله علیه، إنَّما ِ یُدافع اللهُ العِباده فی العُقول، إنَّما یُدافع اللهُ العِباده فیِ الحِساب، عَلی قَدَر عُقولِهِم، عَلی قَدَر عُقولِهِم نه علی اصل عقولهم.

 ….. با مراتب گوناگونش بر حسب مراتب عقله اما اصل تکلیف چیه؟ اصل تکلیف رو عقله،  9 ساله باشه 10 ساله باشه 15 ساله باشه. ممکنه 80 سالش باشه عقل ندارد و دیوانه است یا اونقدر ابله است که اصلاً نمی توند عقلو، خب این مکلف نیست.

 اما علامه 8 ساله، شیخ انصاری 10 ساله، کی کی حالا هر کس، فلان بقال 13 ساله این می توند عقلو بکار بندازه چطور منافقی که در باطن قبول ندارد، این باید تکالیف را انجام بده، با اینکه عقلش ترمز کرده است، ولو مقصره. اما کسی که عقلش رهاست و می توند تعقل کند و خدا را قبول دارد در جو ایمانی تربیت شده، خدا را معاد را پیغمبر را قبول داره، آقاجون نماز بخونم یا نه؟ خب آقاجون تقلیداً یا اجتهاداً میگه نخیر وجوب ندارد، ولی از من سوال میکنه میگم که وجوب دارد؟ بچه 10 ساله من میگم تو مکلفی باید نماز بخونی، یک رکعت نمازش حق نداره ترک شه چون این تربیت تربیتی است که بر محور قرآنه و محور قرآنی تربیتی میگوید که کسی که بتواند ، انشا می نویسه دیکته می نویسه راجب به خدا و پیغمبر و معاد اینا رو قبول داره، این خیلی بیشتر از اون عرض می شود که خیلی بیشتر قابل قیاس نیست از کسی که منافق است قبول داره یا از {قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا}{ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا}منافق نیست اما هنوز نرسیده به معرفت و این بچه ای که به معرفت رسیده این چرا مکلف نیست؟ مکلف نسبت به اصل تکلیف. این در بعد عقل.

 سه، در بعد بلوغ {وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ}خب الفاظ قرآن باید که صد در صد مطابق معنا باشد،  أوصَع از معنا نباید باشد، أضجَق هم نباید باشه.

 اگر مراد از مَنْ بلغ، مَنْ بلغهُ ست، که خدا بالغو نمی خواد بگه، خب چرا بَلَغَهُ نگفت؟ هُ رو آورد برای شما؟ {قُلْ أوحِیَ إِلَيَّ هَذَا القرآن الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ}خدا لفظ کم داره نگفت؟ یادش رفت؟ یا شما که یادتونه گفته شما بگید یا شما اینجا حاشیه به کلام خدا بزنید، {وَ مَن بلغ}هر چی گفت همونه، نه زیادتره نه کمتر. شما چرا کمش می کنید ؟ میگید {مَن بَلَغ} یعنی من بَلَغَهُ. نخیر {وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغ} این {مَنْ بَلَغ} هم لازم، {بَلَغَ} در چه بعد؟ در بعد عقل، عقل است که میزانه.

(صحبت حضار)

-اونا میگن مقدره و لکن مقدر جایی است که برای تقدیرش دلیل داشته باشه، دلیل این آقایون چیه؟ خیاله، فتواست.

آخه چیزی رو میشه مقدر گذاشت که همه بفهمند که اینجا افتاده، خب کی فهمید اینجا افتاده؟ اون کسی که عقلش افتاده، کسی که از نظر فتوا و تقلید اینطوری خیال میکنه.  {وَمَنْ بَلَغْ} این چه مرضیست که در کتابی که در کتاب بیان است و {تبیاناً لِکُلّ شَیء} است، بیاد بگوید {وَمَن بَلَغ} یعنی، وَمَنْ بلغهُ، این هو از کجا اومد؟ {مَنْ بَلَغ} دارای چند بعده.

 یک، {مَنْ بَلَغ} یعنی هر کس رسایی داشته باشد از نظر عقلی که بتواند انذار را دریافت کند، از {لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ} می فهمیم. {قُلْ أوحیَ الیَّ هَذَا القُرآن لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ} منات کُمْ چیه؟ {مَنْ بَلَغ} هم {کُمْ} هم کسانیکه بعداً الی یوم القیامه میان، کسی که رسایی دارد برای دریافت انذار می تواند رسایی داشته باشد.

(صحبت حضار)

-هیچی مکلف نیست. منتها رسایی چی؟

رسایی در هر ادنی مرحله، نه رسایی ابوعلی سینایی نه، این پایینتره یعنی خدا هست؟ بله خب این رسایی داره. پیغمبر هست؟ بله، معاد هست؟ بله، بچه 6 ساله 7 ساله ما میگیم اینکه بهتر از اون منافق بهتر از عرض می شود که{وَقَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا}ست.

خب اینکه بلوغش به این حده که عقل دارد، دیوانه نیست، با این عقل هم می تواند تعقل کند چه خودش، چه برای اون که عرض می شود که اصول ثلاثه دین رو طبعاً بر محور اصول ثلاثه دین رو و طبعاً بر محور اصول ثلاثه دین، پس این بلوغ دارد دیگه.

 شما لفظ بلوغ را از اون معنایی که تو ذهن های ما بود تاکنون بیرون کنید، اصلا آزادش کنید، لختش کنید بلوغ رو. این بلوغ لباس 15 سال و لباس 9 سال و لباس حیض و لباس میضو، لباسِ، اینا رو لخت لخت مادر زادش کنید.

 {وَ مَن بَلغ}، {مَن بَلغ} بر محور قرآن که میگوید فرودگاه تکلیف عقله، یعنی عقلی که بلوغ دارد که حداقل انذار را بفهمد پس احساس مسئولیت کند، اینکه سن نداره، اینکه بالا و پایین نداره، حتما باید حیض شود، از کجا؟ حتما بتواند زن بگیرد، حتما عمرش چنین باشد، اینا ابعاد جسمانیه.

 اصولا در تکلیف ما دو بُعد داریم، یک بعد، بعد درونی و بعد دوم، بعد برونی،  بعد درونی که محور تکلیف و فرودگاه تکلیف است عبارت است از عقل. اینو داریم دیگه سن چیه؟ بله. بعد برونی، در بعد درونی که عقل است که اصل تکلیف میاد. اصل تکلیف، قلم تکلیف میاد در بُعد درونی که اصل عقل است در هر سنی، در هر مِنّی، در هر مالی، در هر حالی، در هر وضعی میخواد باشه.

 ولکن در بعد برونی، نکاح، بَلغُ النِّکاح میخواد، یتیم{آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً}میخواد، عرض می شود که روزه، بتواند بگیرد میخواد، حج، {مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا}می‌خواد، جهاد، کسی که بتواند، این همه قید داره. تمام تکالیف از برای تمام مکلفین قید دارد اما {مَنْ بَلَغ} عقل در اصل گرفتن تکلیف که عقل فرودگاه تکلیف است این هیچگونه قیدی اصلاً ندارد. فقط دیوانه نباشد. اما سن مِن این حرفا اصلا ما نداریم. این از نظر قرآنی و و لذا آیات بلوغ در قرآن ملاحضه کنید.

عرض می شود که اول آیه ای که خوندیم همین آیه 19 ام سوره انعام بود {وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ}بَلَغَ هُوَ فِی نَفسهِ بُلوغاً عَقلیّاً، که می تونید ملاحظه بفرمایید.

دوم، مَنْ بَلَغَهُ، و استعمال لفظ حداکثر از معنای واحد در قران زیاده، مثل فرض کنید که عرض می شود که مَجیع مثلا، مجیع در قرآن شریف هم لازم استعمال میشه و هم متعدد استعمال میشه و همچنین و همچنین.

اینجام {وَمَنْ بَلَغ} {وَمَنْ بَلَغَ} بَلَغَ هُوَ فِی نَفسهِ تفصیلشو به تفسیر مراجعه کنید. وَمَنْ بلغهُ، یعنی بلغهُ الانذار، یعنی الی یوم القیامه الکبری در طول زمان هر کس که این انذار به او رسید به شرطی که خودش  بالغ باشد پس بلوغ اول و دوم هر دو شرطه. اول رسیده باشد به حدی که بتواند انذار را بفهمد یک.

دوم انذار به او رسیده باشد، صرف اینکه انذار آمده، به من نرسیده خب من چه کنم؟ صرف اینکه من رسایی دارم انذار به من نرسیده چه کنم؟ هر دو شرطه، هم انذار باید بیاد کتاب شریعت، و هم بشود به من برسه. اگه بشود به من برسه دو بلوغ با هم جمع شدن، یک بلوغ الانذار، …….. بلوغ انذار به من رسید منم در حدی هستم که بتوانم انذار را تفهم کنم و تدبر کنم و عرض می‌شود که  مسئولیت او رو قبول کنم.

 اون وقت آیات دیگر، آیات دیگر بلوغ های متعددی، بلوغ از برای رسالت. بالاترین قله بلوغ عقلی، بلوغ رسالته سوره یوسف آیه 22، { وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا} این بلوغ تکلیفه؟ نه، أَشُدَّهُ، تمام شدت های معرفتی، تمام شدت های عقلی و فکری، تمام شدت های عرض می شود که عبودیتی، تمام شدت هایی که عصمت بشریست، از غیب نرسید.

وقتی که مراحل عصمت بشری، اون بالای بالا شد {آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا}کما اینکه در سوره قصص آیه 14 {وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَی} این اسْتَوَی اضافه ست که خود پا شد، محتاج به دیگری نبود از این نظر{آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا}

خب عرض می شود که، بعد آیاتیست راجب به بلوغ نکاح، بلوغ رشد، ایناست رشد و چه و چه که اینا بلوغ ها بلوغ های عرض می شود که موضعیست. خب پس ما کتاباً که ضرورتاً باید کتاب، در این قدم اول ما رو راهنمایی کنه، چون قدم اول متشرّع بودن دانستن حد بلوغ است. اگر در قدم اول که دانستن حد بلوغ است قرآن چیزی ندارد پس قرآن هیچی ندارد. هواپیمایی که فرودگاهشو بلد نیست کجاست؟ اصلاً نره بالا، همون بالا ساقط شه، باید فرودگاه معلوم بشه. همونطوری که شرع باید حتما باید وارد بشه فرودگاه شرع باید معلوم بشه، شرع باید بداند فرودگاه کجاست، فرودگاه باید بداند این هواپیمای شرع کجاست، دانستن طرفینیه.

دانستن از طرف حق که معلوم است، از طرف ما که این ما می خواهیم فرودگاه شرع بشیم باید معلوم شود فرودگاه شرع چیه، جنب شدن است، حیض شدن است، 15 سال بودن است، 13 سال بودن است، چیز درست شدن یا نه این شرع عمقش و محورش عبارت است از عقاید که مَن بَلغ، بلوغ عقلیست. این مال آیات.

بعداً باز در روایات. روایات دو بخشه، یک بخش روایت عقل و جهله. مفصّل که اینجا استاد بزرگوار ما در اینجا مفصل مرحوم آقای بروجردی رضوان الله علیه آورده اند. در جلد اول جامع الاحادیث باب أشتراط التكليف بالعقل، اشتراط تکلیف به عقل، کدوم عقل؟ عقل 15 سال؟ عقل حیض؟ نه اینا نداره عقل. اونوقت روایت زیاده. جملهً واحداً روایت اینو میگه خداوند عقل رو خلق کرده گفت بیا آمد، گفت برو رفت، گفت بِک أُثِیبُ، بِک أُعاقِبُ. چون حرف شنوی داری می توانی. پس اون مقدار از عقل لازم است که اگر او را به راه خیر دعوت کردن بگه چشم، اگر از راه شر او رو دور کردن بگه چشم، بتواند بگه چشم. چون تشخیص می دهد که این فرمان، فرمان حق است و می داند که فرمان حق نفی و اثباتش چه مصالح و چه مضارّی عرض می شود که دارد.

 اما در عقل میگه هیچی قید نشده. نه سن ذکر شده، نه مِن ذکر شده، اصلاً. از باب مثلاً نمونه می فرماید که کافی، عرض می شود خب موارد، بله

 عَنْ أبي جعفر الباقر (ع) مفصلش به کافی مراجعه کنید، قالْ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلّ اَلْعَقْلَ اِسْتَنْطَقَهُ،  این بیان حقیقته نه اینکه واقعا خدا عقل خلق کرده جاش اینجا بعد باهاش حرف زده مثلا، نه این مثل آیه فطرته و مثل آیه ذر{وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِم} اینکه ما رو قبلا خدا خلق کرده بعد گفتیم بله، این نیست.

لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلّ اَلْعَقْلَ اِسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَقْبِلْ، فَأَقْبَلَ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَدْبِرْ، فَأَدْبَرَ، ثُمَّ قَالَ: وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ لاَ أَكْمَلْتُكَ إِلاَّ فِيمَنْ أُحِبُّ أَكْمَلْتُكَ (مراتبه) أَمَا إِنِّي إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ.

 حدود 100 روایت در این باب داریم یک قید نداره. عقل فرودگاه تکلیف است، محور تکلیف است، دیگه ندارد سنّش منّش بنّش، این حرفا رو نداره اصلاً.  این محور داخلیست که فرودگاه ورود شرایع است عبارت است عقله، این هم مربوط به این.

 بعد در روایت وارد میشه ایشون. بنده در این اصول استنباط که بعداً چاپ خواهد شد یه ملحقاتی دارم از جمله اصل 106 . چون اینجا 102 اصل ما نقل کردیم که 102 آیه قرآنی مادره ، بعد آیاتی که مفسره بعد 4 اصل هم در مستدرک اضافه کردیم مقداری براتون عبارتش رو می خونم.

مُطلَقُ البُلوغ هُوَ ضابطهُ التَّکلیف وَ آیَهُها و اوحِیَ الیَّ هذا القُرآن لّاُنذرَکُم بِه وَ مَن بَلَغ. و مِن مَن بَلَغ هُوَ البالِغُ تَفَهُّمَ الاِنذار بالقُرآن. تَتَفَهُّمَ المَسئولیَّهِ اَمامَه. مَع ما کانَ لِذلکَ البُلوغ دَرَجات. اومِ الادنی ها العَقلُ السَفیه. عقل سفیه، سفاهت داره سبک مغزه، سبک عقله  ولی عاقله، اینم مکلفه، متوجه شدین بچه 10 ساله که سفیه هم نیست،  عاقله. مَهما یَحرُم…مَهما یُحرَم عن اعطاءُ المال لِصاحِبِهِ. وَمِن اعلاح وَ لَمّا بَلَغَ والستَوی آتَیناه و لَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ والستَوی آتَینا حُکماً وَ عِلماً  و بَینَهُما عوان. سواءٌ اکالِفُ تَکالیفِ العقادیهِ اوِ الاحکامیّه بِدَرَجاتهِما. فَقط یُشترطُ بَعدَ البُلوغِ العام.

این بلوغ عامه، بلوغ عام که همه رو همه کسانی رو که عقل دارن رو مکلن. فَقط یُشترطُ بَعدَ البُلوغِ العام الِذی قَد یُوافِقُ دونَ عمر التَّکلیفِ کَما یُقال. کَما یُقال رو باید بگیم ما، چون عمر تکلیف رو مرکب از 15 سال و 9 سال، این کما یقاله.

 فَقَط یُشتَرِطُ بَعد البُلوغِ العام الَّذی قَد یُوافِقُ دون العُمر التکلیف کَما یُقال و قد لا یُوافِقُ فوقَه مِمَّن لَیثَ بالِغً وَ اِن لَادنا دَرَجاتِه.

40 سالشه، اما عقل بچه 5 ساله رو هم نداره . یُشتَرَطُ، یَشتَرَطُ بَلوغٍ النِّکاه و اناس الرُّشد کَما فِی الِیَتاما،  آقایون تعمیم دادن، خیال کردن این بلوغ النِّکاح و ایناس الرشد در همه شرط است ک مالشو بشوره، نخیر.

 اگر چنانچه صغیری یتیم باشد به نص آیه نساء هم بلوغ النّکاح شرط است، هم ایناس الرشد {وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا} اما اگر یتیم نباشد عقل کافیست نه، بلوغ حد نکاح لازم است و نه ایناس الرشد لازم.  ببینید اونجا اون بالغه این نیست اینجا این بالغه اون نیست. ولی هر دو بلوغ است از نظر اصل تکلیف اگر عقل داشته باشن دارن.

 وَ یُقابّلهما صِغار غَیرُ الیَتاما اِذ لاَ یُشترطُ فی دَفعِ اَموالهِم علَهیم بُلوغ النّکاح و لا ایناس الرُّشد و هذا مِن عَقلِ البُلوغ الاقتصادیّ (بلوغ معرفتی بود اینجا اقتصادی)

 اَو یّشترط بلوغُ النکاح بِمَعنی الاِربه الرِّجولیَّه امان النِّساء و هِیَ مُقاربهٌ، مقارِبَتُهُنّ کَما فی وُجوبِ سِترَ العقارِبّ عَنهُم غیر اولوالاربهِ مِن الرّجال.

غیر اولوالاربهِ مِن الرّجال، مکلف نیستن؟ دیگه هیچ با زنا نمی‌تونن کاری کنن، دیگه مکلف بودن که تکلیف از بین رفت حالا، اگه تکلیف این است که بتونه کاری انجام بده خب این 80 دیگه سالشه یا فرض کنید بحثیست که این نمی تونه کاری با زنا انجام بده اصلاً خیالشم برش مشکله. این غیر اولوالاربهِ مِن الرّجال، اینا محرمه، اینا محرمن.

 اما، فِی حین یَجِب تسَطِّرُهُنَّ عنِ الطِّفلِ الَّذینَ ظَهروا علی عوراتِ النّساء حیثُ مُستثنا فی عَقلِهِ  اَو الطّفلَ الَّذین لم یَظهروا علی عورات النساء، زن باید از بالغ رو بگیره دیگه. خب {أو الطّفلَ الَّذین لم یَظهروا علی عُوراتِ النِسّاء} که بالغ نیستن ولکن {الطِّفلِ الَّذینَ ظَهروا علی عوراتِ النّساء} فرض کنید عقل تکلیف ندارن حالا، فرض کنید، ولی نوعا دارند. حالا این که عقل تکلیف داره و غالب است بر عورات نساء، علماً و عملاً که می تواند کار جنسی انجام بدهد، ده سالشم هست، در اینجا حجاب از او واجبه. ولی پیرمرد 50 – 60 ساله ای که غیر اولوالاربهِ مِن الرّجال ، حجاب از او واجب نیست. از مورد تکلیف خارج میشه.

 وَ اِذا بَلَغَ الاَطفالُ مِنکُمُ الحُلُم فَالیَستَعذَنوا کَما استعَذَنَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم فَهُناکَ البُلوغُ المُطلق. ِلمِطلقِ التَکالیف هُوَ بلوغُ العَقلیّ لِتَفَهُّم شعائر الله دونَ حَدٍ فِیهِ مِن امرٍ خاص. او بُلوغُ نکاح أو رُشدٍ فَما اَشبَه وَ هُنا بُلوغٌ خاص بَدَنیَّاً کَما یُشترطُ الصُوم وَ ما اَشبَه.

در بعضی از روایات دارد که دختر به 13 سال رسید روزه بگیره. گفتیم روایات به طور اجمال حالا تفسیرشم بعد عرض می کنیم.

أو جِنسیّاَ کَما فی البُلوغِ النُکاح أو اِقتِصادیٍّ مطلقا کما فی غیر السُفحاء أو فی الیَتامی کَما فی من بَلَغَ النُکاح و اونِسَ منهم رُشد وَ هکذ الامرَ فِی واجباتٍ مَشروط کالجَهادِ والامر بالمعروف و نهی عَن المُنکر والخُمس و زَکات والحج والصوم و ما اشبَه.

 اینا بلوغ بدنی لازمه، بتونه، یعنی اطاقه نباشه، و اِنَّ فاقِد لِشُروطها لَیسَ مِنَ المکلَّفین امامَها، که تکلیف عام رو داره ولکن تکلیف نزدیک به خصوص و اینا رو نداره.

 وَقَد یَکونُ الحَج مِمّا لایُشترِط فی البُلوغُ الّا المُطلَقُه کَما و للهِ عَلی النّاس حِجّ البَیت که بحث ماست. مَن الستَطاعَ الیه سَبیلاً. یَحملهُ عَلی النّاس کَکُل شَرطَ الاِستطاعهَ شَرطَ الاِستطاعهَ السبیلٍ عَلیه. والصِّغار مستطیعونِ الیه سَبیلاً المُتَمَکّنون مِن تطويقه صَحیحاً هُم داخِلونَ اذاً فی المکلفون الحج ذالک (اشاره ای به روایات تا وقتمون داره تموم میشه) ذالک وَ مُختلف الروایات فی حد التَّکلیف کسانی که روایتی هستند به اون ها باید گفت، وَ مُختلف الروایات فی حد التَّکلیف تَعنی ما تعنیهِ الایات مِن طلیقه لطلیقه الادراک. مطلق ادراک مطلق تکلیف برای مطلق ادراک عقلی.

 وَمُقَیِّدهِ لّحُقول الخاصَّهٍ  کَنکاح، کاصوم، کالحج و ما اشبه وَختام البحث هِندِسَهِ التکلیف …. الرُوایات هُنا علی…….اصل بلوغ. اصلُ البُلوغ (حدیث) وَ اِذا عَقِلَ وَ اَدرَکَ کما فی طائفهٍ مُطلَقا این یه بابشه.

دو ثُمَّ فِی الذَّکَرَ و الاُنثی. در مذکر و مونث روایت یک دونه داریم که 13 ساله. چه دختر باشد چه پسر. وَ مِن صَمَّ فیه در مذکر،  در مذکر 15 ساله داریم دو روایت. ده ساله داریم یه روایت. 8 ساله دو روایت. 13 ساله شش روایت. احتلام، چند روایت.

اِشعار وَجهاً و عنَتاً مرَّ ، که صورتش و عانه اش مو در بیاره. ما بچه 17 ساله داریم مو از صورتش در نیومده 18 ساله هم هست. اینا موضعیه.

چهارم. چهارم در عرض می شود که مونث. مونث 13 ساله یک روایت. 9 ساله سه روایت. 7 ساله یک روایت. حیض، به حد حیض رسیده باشه، دو روایت. خب دختر 9 ساله حیض میشه دیگه بله؟ دختر 9 ساله؟  وَکَما …. الصوم عِندَ المُکنَح. راجع به صومش تکلیف دختر در صوم 13 ساله می شه بسم الله. خب پسر که وَالاِستطاعهِ…… مِن ذالک یُعلَم انَّ محورالتَکلیف المُطلَق هُوَ البُلوغ العقلی ثُمَّ فی کُلٍّ مِن التَّکالیف حسَبَه.

 ما فردا براتون روایاتی می خوانیم تا تکلیفمون با آقایون علمای اسلام روشن بشه که آقا شما که می گید حتما 9سال دختر و 15 سال پسر، بابا این دختر که ضعیف تر از پسره این دختر که ضعیف تر از پسره چه طور  ممکن است که حتی شمر چنین ظلمی کنه به دختر که دختر که ضعیف تر از پسره ،  ساله روزه بگیر اما پسر 14 ساله روزه نگیره مثلاً.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد