الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
بابُ الجهاد. جهاد در یک معنای عام کوشش است. جهد کوششه، اما جهاد کوششه. طرفینی است که قبلاً مفصلاً عرض کردیم، هم کوشش های درونی وهم کوشش های برونی در ارتقاء الی مرضات الله، چه از نظر معرفتی، از نظر اخلاقی و چه از نظر عملی، این جهاد هم دارای بعد سلبی است و هم بعد ایجابی که کلمه لا اله الله منتقش است در عمق جهاد و هم چنین هجرت و همچنین قتال که اول هجرت است، بعد جهاد است و بعد قتال است. این لفظ باب الجهادی که فقها رضوان الله تعالی علیهم دارند، مقصودشون بحث قتال است و در جبهه های جنگ فی سبیل الله رفتن، چه قاتلین و چه مقتولین. شرایطی از برای جهاد مرحوم علامه بزرگوار در تذکره ذکر فرموده است که ما روی این شرایط عرایضی داشتیم که جمله اول ایشون این بود که و هو فرضاً علی الکفایه و شروطاً تسعه القلوب بل عقل. باید گفت التکلیف فقط. حرفهایی که قبلاً زدیم مختصراً التکلیف، منتهی این تکلیف، دارای چند بعده. بعد اول بلوغ عقلی است که نماز رو واجب میکنه و بدن هنوز استطاعت ندارد. اما در هر بابی از ابواب شرعیه، تکلیف خاصی است. در باب صلاة بلوغ عقلی کافی است و در باب صوم، بعد از بلوغ عقلی، بلوغ بدنی لازم است و در باب حج بلوغ مالی و حالی از برای انجام حج لازم است، همچنین برای جهاد. آدمی که بلوغ عقلی دارد، بلوغ بدنی هم باید داشته باشد برای جهاد. اگر بلوغ بدنی ندارد و بلوغ عقلی دارد، این در جهاد و قتال معنا نداره که برش واجب باشه. وانگهی فقه ما با یک تعبیری می شود گفت که موقت نظر است، کوتاه نظهره. فقه قرآن شریف و سنت مبارکه محمدیه صلوات الله علیه، این بعید النظر است. یعنی تمام شرائط و زمان ها و زمین ها و حالات و حاجات رودر نظر میگیره، از برای تمام اینها حکم داره. اما ما فقها رضوان الله علینا وعلیهم اجمعین، وقتی فقه می نویسیم، همون ظرف موجود رو در نظر میگیریم. مثلا شما در باب حج ملاحظه کنید. در باب حج، هنوز این بحث در رساله های عملیه و در کتاب های مناسک حج هست که شما اگر در بازار صفا و مروه عبور کردید، این عطارها که عطر دارند، اگر بوی عطر به مشام برسد، چطور. بازاری وجود نداره. یا فرض کنید اطراف کعبه مبارکه یه پلکانی سابقاً بوده حالا نیست، پا هم نمیشه گذاشت. هیچ موجودی روی اون نمیتونه راه بره. اینطوریه منحنی است. اگر کسی پا بگذارد روی اون پلکانی که دور کعبه مبارکه هست، آیا این حجش، طوافش، صحیح است یا نه؟ صحیح است. چون در حال طواف است. صحیح نیست. برای اینکه این داخل مطافه، داخل کعبه است مثلاً و از این قبیل. درباب جهاد هم همینطوره. در باب جهاد، نظر به جهاد به سیف مثلاً بوده است. اون وقتی که تیرکمون بود و شمشیر بود و جنگ هم جنگهای تن به تن بود. خب جنگهای تن به تن یه حالتی دارد و جنگهایی که با اسلحه اتوماتیکی میشه و از دور، چه هوایی، چه زمینی، چه دریایی، وضع دیگری دارد. مثلاً در جنگهای تن به تن، خب اگر بگن شرط ذکورت است مطلبی نیست. چون که اسلام نخواسته است که زن ها قاطی مردها باشند. این مخلوط بودن زن ها با مردها چه به عنوان مستحب، تا چه رسد به عنوان واجب، این درست در نمیاد. برای اینکه مرد، از مردی خود و زن از زنی خود، در این ارتباطات تبعا بطور اتوماتیکی استفاده خواهد کرد. حتی اسلام می فرماید که جایی که زن نشسته، هنوز گرمه، شما اونجا مکروهه بنشینید. یعنی چی؟ البته مال عرب حجازه، بقیه اینقدر قوی نیستن. بعضی ها هستن رساله {05:32} می بینن جنب میشن. اسلام مراعات همه جهات رو کرده. یا فرض کنیم که زن اون بالاست، اون بالا رو نگاه نکنید، مبادا یه جایی پیدا بشه مثلاً.
خب، حالا در جهاد که آقایون شرط میکنند که این زن نباشه، مرد باشه، خب این جنگ تن به تن مطلبی نیست بسم الله. در جنگ تن به تن، همونطوری که مرد لباس سربازی پوشیده، زن هم لباس سربازی و بره دوش به دوش با هم جنگ کنند. زن مسلمان، مرد مسلمان، با زن کافر، مرد کافر، بیفتن قاطی هم. خب قاطی خیلی رذالیت داره. اما در جنگهای اتوماتیکی، چنانکه دیروز بعضی برادران اشاره فرمودید، خب زنه اینجا نشسته، نگاه میکنه، یه دکمه میزنه، با این دکمه یه جا رو منفجر میکنه. خب این به زنیت او ضرر نمیزنه اصلاً. این بچه هم باشه مطلبی نیست. حتی تکلیف هم این نمی خواد {صحبت حضار} ولکن اگر حدودی مقرر است، فلان در جبهه مقدم، خط مقدم. فلان خط وسط، مؤخر. فلان هوایی، فلان زمینی، فلان چه. اونچه که برخورد نداره ما داریم بحث می کنیم. شما پس بطورکلی نمیتونید بگید که شرط است در وجوب جهاد که مرد باشه. نخیر، در وجوب جهاد شرط نیست مرد باشه. زن باشد، مرد باشه، اگر چنانچه منافی با یک واجب دیگری بود، اونوقت است دوران امره تازه. چون دوران امره. حالا در جاییم که جنگ تن به تن باشه، اگر لزوم داشته باشد به حد کفایت اضافه بر مردان رزمنده، زنان رزمنده ای هم باشن، هر چی بشه، بشه. چون واجبتر چیه؟ حفظ بیضه اسلام است {صحبت حضار} آره دیگه اضطراره. اما در حال عادی چی؟ در حال عادی، اگر چنانچه مانع دیگری که اهمیتش مهمتر از خود جهاد، نیست خب بسم الله میره و اگر هست، اگه ناموس این زن در خطر است مثلاً، اگر ناموس این زن در خطر است در جنگی که جبهه ای که تن به تن است، خب این مطلبی دیگری است. پس شما در اصل بیایید شرط کنید که ذکورت شرط است؟ و از این عجیبتر، حریت شرط است که دیروز عرض کردیم. شرط بودن حریت این بر خلاف حریت است، با تفاصیلی که دیروز عرض کردیم.
عرض می شود که علامه می فرمایند که بله، اینجا فرمودن والذکوره. ما عرض می کنیم بل حین لا یکف الذکور و هنا دور الاناس قدر الکفایه، حداقل چیزی، و لا سیما فی تهیات الحرب و المخلفاتها. در جنگ هایی که رسول الله صلوات الله علیه داشتند، زنهایی بودن جراح بودن، زنهایی که عرض میشود وارد بودن در جراحی. خب شرکت در جنگ داشتند. منتها در اونجایی که میشد مثلاً. ایشون می فرماید و ان لا یکون هما. پیر نباشه.خب معلومه. دیگه چرا هماً میگید؟ عاجز نباشه. چرا میگی پیر نباشه؟ برای اینکه چه بسا پیره، اما جنگجویش قویتره از جوان. جوان نه جونش روو داره، نه بلده مثلاً. اما پیر هم جونش رو داره، هم بلده. پس اینکه شما شرط میکنید که ان لا یکون هما، برای چیه؟ بفرمایید که ان لا یکون ضعیفا. ضعیف نباشه. مکلف است، مکلف است به تکالیف شرعیه. اما این حضورش در جنگ، فقط کشته شدن است. کشته شدن و جلو رفتن و کاری کردن نیست. این سیاهی لشکره. اگر سیاهی لشکر میخواید مطلبی است. اما اگر به عنوان جهاد می خواید، این لایکون هما به چه حسابه؟ بگید لا یکون عاجزا. این اعم است از اینکه هم باشد عرض میشود پیر باشد یا غیر پیر باشد. {صحبت حضار} گفتیم اگر اون در جنگهایی که تن به تن باشه. حالا جنگهای تن به تن نیست، … پیدا نیستند افراد چندان. در تن به تن، بسم الله. در تن به تن، اگر بودن این عرض می شود که افراد لازم است ولو جنگ میکنند خو هم هم باشه. باز این بعکس شد، باز هم، پیرمردها. با ریش و سبیل و اینها بیان. اصلاً خود پیرمرد در جنگ بیاد، ارعاب ایجاد میکنه. میگن چقدر این جبهه قویه که حتی پیرمردها هم اومدن، بچه ها هم اومدن، کیا هم اومدن. این خودش قوت میده. مخصوصا نمازی که در حال جنگ مثلاً میخونن. خود نماز خوندن در حال جنگ، این دلیل است بر تصلب عقیده. عقیده چقدر قوی است که در حال جنگ هم نماز میخونن {صحبت حضار}
ما اینجا عرض کردیم لا یسقط عنهما الا کفائی الجهاد فقط. در بسیج عمومی که اینطور نیست. کفائی الجهاد، اذا کانت فی غیرهما کفائی … چرا برای اینکه هر کس بهتر میتونه اومد، بره دیگه. در واجب کفایی، در باب امر به معروف و نهی از منکر، آیا هر کس بهتر می تواند و بهتر درش شرایط است باید بره؟ یا نه مساویه؟ بهتر دیگه. سه بعد داشت دیگه، بعد اول که هست، دوم جاش نیست. دوم که هست، سوم جاش نیست. اینجا هم همینطور. هر کس که کاردانتر است و تاکتیکهای جنگی رو بهتر می داند و امانتش بیشتر است و خیانتش کمتر است یا ندارد، اون مقدم است دیگه. ولکن اگر کفایت در اون دسته اول نبود، خب، دسته دوم. پس شما نمیتونید بگید که این وجوب کفاییش، فقط مال اولی است. نخیر، وجوب کفایی به حساب کفایت است. ما عرض میکنیم، و اما {10:57} العام فهما مع غیرهما، فهما مع غیرهما فیه علی سواء {11:07} ماختلف القابلیات و الفاعلیات. این {11:12} که معلومه. پس هم در وجوب کفایی ما بحث داریم، هم در بسیج عمومی.
در وجوب کفایی، اگر اون کفایت، اینها. در بسیج عمومی، دیگه کفایت نکرد، نیست. در بسیج عمومی، همه باید برن. زن باشد، مرد باشد، کوچک باشد، بزرگ باشد، بعد می فرمایند ولا مقعدا و لا اعمی و لا مریضا یأجز عنه. تمام اینها داخل است در جمله ولا یکون هما و جمله ولا یکون هما هم خوب نبود، بلکه ان لا یکون عاجزاً، کافیه. یک کلمه کافی است که لایکون عاجزاً. بعد می فرماید و دعاء الامام، ما نوشتیم، المعصوم. این مال جهاده. بر حسب این حرف و اینها. او من نسبه الیه. ما عرض می کنیم بل لا تشترط فی دعائه المعصوم، مفصلش رو دیروز عرض کردیم، فداع الحق بین المسلمین تجب طاعة حین یدهم علیهم. چون عرض کردیم لون تمام جنگهای اسلامی، به حساب اسلام، دفاعه. ما جنگ ابتدایی، بطور کلی اصلاً نداریم. دیگه ابتدا در کار نیست. اللهم الا ان یسما ذلک جهادا. اگر شما دفاع رو جهاد نگید، مطلبی است. ولی اگر دفاع رو جهاد نگید، اصلاً ما جهاد نداریم اصلاً. ابتدایی اصلاً نداریم. ولکن لیس فی الاسلام اذا الا دفاع مهماختلفت شکلیاته و قد یجمع الجهاد الاسلامی الدفاع ان ما یجب الحفاظ علیه مهما کان بصدد الهجوم علی المدافع عنهم. کسانی از ما دفاع میکنند ما مسلمانیم. کسانی از ما دارن دفاع میکنند، ولکن دشمن میره اول سراغ مدافع. سراغ ما نیومده هنوز. میره اول سراغ مدافع. مدافعینی که از ما دفاع دارن می کنند. میره با اونها جنگ میکنه. خب ما باید دفاع کنیم از چی؟ از جان اونها، از جان مدافعین. خب این به یه صورت گفته میشه جهاد، چون اونها که با ما جنگ نکردن، باهاشون جنگ میکنیم. ولکن نه، این دفاع است. این دفاع است و دفاع به وجه عام، واجب است. {صحبت حضار} در قرآن آیات متعدده ای راجع به دفاع داریم. {صحبت حضار} بله ببینید، قتال، جهاد، دفاع و و، هر کدوم یه لونی دارند. جهاد کلی است، قتال هم کلی است، دفاع هم مواردی است که دفاع فهمیده میشود. مواردی است که آدم خیال میکنه دفاع نیست، واقعاً دفاعه. کسی که به مستضعفین هجوم جانی دارد یا هجوم عقیدتی دارد، با ما کاری نداره {صحبت حضار} دوتا آیه در دفاع دارد، عرض میشود که بله؟ {صحبت حضار} مقاتله طرفینی است. مقاتله طرفینیا ست عرض می شود که ق﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا﴾ [البقرة: 190] یا ایها الذین آمنوا، وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا، دیروز بحث کردیم. {صحبت حضار} حالا این آیاتش رو باید بحث کنیم ما. ما فعلا ابتدا بله {صحبت حضار} در بعضی شرایط خاصه است بله.
خب عرض می شود که ما اینجا عرض میکنیم که فقد لا نجد جهادا اسلامیا فازیا عن واجب الدفاع بحقه و الآیه المحلقه علی کافه موارد الجهاد الدفاع الجهاد الدفاع، سوره انفال آیه شصتم ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ﴾ [الأنفال: 60] خب این عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکم، یا با ما جنگ ندارند یا دارند. اگر جنگ ندارند، ما لازم نیست آماده باشیم؟ چرا، ما همیشه باید حالت آمادگی رو داشته باشیم که اگر جنگ داشتند، با اونها جنگ کنیم. این جنگ دارند و یا ندارند، چه جنگ سرد باشد، چه جنگ گرم باشد، جنگ تبلیغاتی باشد، جنگ جهانی باشد، هر چه، در سلب و ایجابش، باید آمادگی داشته باشییم. این فوق حرفی است که قبلاً عرض می کردیم که دفاع به وجه عام واجب است و ما هیچ جهاد اسلامی نداریم که دفاع نباشه. این فعلیت قضیه است. اما قبل از فعلیت قضیه، ما باید ما مسلمانها، باید خود را آماده کرده باشیم در کل فنون جهادی و دفاعی و حفاظی، سلباً و ایجاباً که عقائدمون را، مالمون را، جانمون را، ناموسمون رو، عرضمون رو، مملکتون رو، جهاد اسلامی رو، بتونیم از شر اعداء حفظ کنیم، ولو مطلبی الان در کار نیست. این یک ضابطه عامه و قاعده کلیه است ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ﴾ [الأنفال: 60]داره در اینجا. از وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ، آدم استفاده کند که رِبَاطِ الْخَيْلِ، یعنی اسبهایی که مراود هستند در جنگ و در قتال. اما این منِ. ما ازجمله اول آیه، به وجه عام استفاده می کنیم که وَأَعِدُّوا لَهُمْ در برابر کفار هر چه باشند و هر که باشند و به هر وضعی باشند، وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ. قوة حربیة که نیست که. اگر حرب جانی و خونی است، من قوة حربیة. اگر حرب عقیدتیسن من قوة عقیدیة. اگر حرب اقتصادی است، من قوة اقتصادیة. اگر حرب سیاسی است، من قوة سیاسیة. حرب در هر جهتی، چون ما تمام جهاتمون باید محفوظ باشد. عقائدمون، علوممون، فرهنگمون، جانمون، مالمون، ناموسمون، کشورمون، همه رو باید حفظ کنیم، این نوامیس باید محفوظ باشه. این نوامیس خمسه، خودش محفوظ بشه، عقائدی که بین مسلمین هست و باید عقائد صحیح باشد، این خودش بمونه؟ خب نمیشه، برخورده و همچنین سایر نوامیسی که در میان مسلمانها واجب الحفظ است و واجب الارتقاء است، باید ترقی داده بشه. این خودش؟ نخیر، و اعدوا. ما دو اعداد داریم. مرحله اولای اعداد، اون مقداری که ما مسلمانها برای مسلمان بودن خود لازم داریم، عقل و عقیده و جان و ناموس و این چیزها، این اگه مخالف نباشه. یعنی کسی نباشد مزاحم باشه. اما اگر ما در محیطی هستیم که همه چیز ما رو میخوان از بین ببرند، اینجا دوبله شد. ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ [الأنفال: 60] پس یه مطلبی است که اعدوا نیست. هستیم خودمون. خودمون مسلمانیم و دارای وظائفی هستیم برای داشتن نوامیس اسلامی و ترقی دادن نوامیس اسلامی، این یه جوره. در یه ده ای هستیم که هیچکس به اسلام کاری نداره. نه از دور، نه از نزدیک، نه فلان. این یه مطلبه. مطلب خودمانی است، داخلی است. یه مرتبه نخیر، کسان دیگر با ما کار دارند، نیروی دوم لازمه. چون کسان دیگر با ما کار دارند، باید بیشتر از اون قوای علمی و عقیدتی و قوای اقتصادی و سیاسی و قوای حربی و قوای اجتماعی، بیشتر از قوای معرفتی که داریم، باید داشته باشیم. جوری که قوای ما بر سایر قوا این رجحان پیدا کند و غلبه پیدا کند. اگر نیروی نظامی کفار از ما بیشتر بود، مخالف اعدوا است. اگر نیروی علمی و ثقافی دیگران بر ما قوی بود، به وسیله همون نیرو نفوذ میکنند. اگر نیروی سیاسیشون قوی بود، به همون نیرو نفوذ میکنند. نیروی اقتصادی قوی بود، به همون نیرو نفوذ میکنند. اگر نیروی استدلال و برهان و عقلشون قویتر بود، به همون نیرو نفوذ میکنند. نفوذ در مملکت، این نیست که شلینگ بندازند، بیان تو مملکت ما. اینکه فقط نیستش که. این شلنگ انداختن و وارد در مملکت اسلامی و مجتمع مسلمانها شدن، فقط در یه بعد نیست. پس مسلمانها باید خود را آماده کنند در دو بعد که متاسفانه در بعد اول هم ما نیستیم. در بعد اول که برای خود و در بعد دوم برای مقابله با دیگران که اگریه هجوم اقتصادی، هجون فرهنگی، هجوم عقیدتی، هجوم اخلاقی، هجوم چه، خواست به ما بشه، در مقابل اونها بایستیم. رباط الخیل هم، خب در بعد ظاهر، خیل، خیل جنگ گرم است. اما در یک معنای وسیع، خیل چیکار میکند؟ اسبها ما را می برد به طرف دشمن، تا هجوم کنیم، تا خطر دشمن رو برطرف کنیم. همچنین باید ما خیل عقیدتی و خیل اقتصادی و خیل سیاسی و خیلی حربی و تمام اینها باید خیل باشه. ما و وجودهای ما، باید تهیه نیرو باشد. اینکه بعد از جنگی که ما با عراقی ها کردیم، هی صحبت میشود که باید بازسازی کنیم، خوب. ولی بعد از بازسازی، آمادگی ای که اگر بعداً چنین جریانی اتفاق افتاد، ما آماده باشیم. این آمادگی رو هم دارند درست می کنند ان شاء الله.
خب پس این آیه مبارکه وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ، من قوة ببینید. من تمام قوه های اسلامی. تمام قوه های اسلامی که واجب الحفظ است و اگر هجوم به این قوه های اسلامی بشد، باید در مقابلش ایستاد، این ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ﴾ [الأنفال: 60] نه تقتلونَ. قوه ارحابیه است. یه قوه قاتله است، بالفعله. یه قوه ارحابیه است. یعنی اگر فلان دشمن فکر کرد که به ما هجوم کند، از ترس ما هجوم نکند. یه مرتبه دشمن ما چیزی نمیدونه، خب هجوم میکنه. اما اصلاً در خاطره دشمن نیاد که به ما هجوم کند. از هر راهی بخواد هجوم فرهنگی کند، قویتریم. هجوم اقتصادی، قویتریم. هجوم چه، قویتریم و مهمترین مراحل، هجوم عقیدتی است. اگر هجوم عقیدتی کند و نتوند ما رو {21:53} بین ببرد که ام قدرتهای ما عقائد صحیح ماست که عقائد صحیح ماست که سایر قوت های ما رو عرض می شود تبلور می دهد و زیاد میکند. ﴿مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ﴾ [الأنفال: 60] به چی؟ ضمیر میره به ماستطعتم بر میگرده دیگه. به قوة که نمیشه، رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ. یعنی ترهبون بما اعددتم. آنچه را که شما آماده کردید. ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ﴾ [الأنفال: 60] عدو الله، عدو شماست. عدو شما، عدو الله است و ﴿وَآخَرِينَ … لَا تَعْلَمُونَهُمُ﴾ [الأنفال: 60] سه. اول، دوم، حالا سوم. یه دشمن هست که میدونیم، اطلاع داریم، الان که به هم وصله، اطلاع داریم این دشمنان وجود دارند، خب بعد که قوه ارحابی نیست این. تازه اون دشمنی که نمیشناسید، ممکن است باشند، ممکن است بیان، برای دشمن احتمالی هم باید قوه داشته باشید. چنانکه در بحث های صحیح ما همینطور باید باشه. ما اشکالاتی رو که کردن، باید جواب بدیم. اشکالاتی که دارن باید جواب بدیم، اشکالاتی که هنوز نکرده اند، ممکن است بکنند، باید جواب بدیم. اینجا هم همینطور. ما نیروهایی که الان لازم است، باید داشته باشیم. نیروهایی که الان جنگ نیست، ممکن است به ما هجوم کنند، داشته باشیم. نیروهایی که بعداً ممکن است حاصل کنند، بعداً امکان دارد پیدا کنند به ما هجوم کنند، اونها رو هم داشته باشیم و اسلام همه نیروها رو به ما داده در بعد اصلی ما بهش تبلور بدیم.
و آخرین، یعنی کفار آخرین ﴿عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ … لَا تَعْلَمُونَهُمُ﴾ [الأنفال: 60] این لَا تَعْلَمُونَهُمُ دو معنی دارد. {صحبت حضار} بله این یکیش، ببینید، این رو از نظر ادبی ما بحث داریم. لَا تَعْلَمُونَهُمُ. اگر از علم باشه، علم که سر مفرد در نمیاد که. علم سر مفرد در نمیاد، سر جمله در میاد. عرض می شود علمت زیدا قائما. اما علمت زیدا، شناختم زید رو، نمیگیم علمت زیدا. میگیم که عرفت زیدا. عرفت زیدا با علمت زیدا فرق داره. عرفت اخص است از علمت. پس چرا لَا تَعْلَمُونَهُمُ فرمود؟ میگیم دو بعد داره در اینجا. یکی از عَلَمَ است، یکی از عَلِمَ است. اگر دو بعد داشت، میشود مفعلولش مفرد باشه. چرا؟ برای اینکه اگر علم بیاد که مفعول دوتا باید باشه، پس این بعد رو نمی گیره. اگر جمله ای می آرد که مفعول یکی باشه، دوتا رو نمی گیره. اینجا با لَا تَعْلَمُونَهُمُ هر دو رو گرفته. چرا؟ برای اینکه لَا تَعْلَمُونَهُمُ علما، این نشانه نگذاشته. دشمنهایی که نشانه نگذاشتیم. دشمنایی هستند، نشانه نشون نمیدن. چه منافق باشه، چه غیر منافق. دشمنانی هستن که نشوندار نیستند، پس لَا تَعْلَمُونَهُمُ .یعنی شما علامت نمی ذارید، نمیشناسید. این از علم یعلم علما است. دوم علم یعلم علما. دشمنایی که نمیشناسید. دشمنایی که نمیشناسید، دشمنایی که نشانه نگذاشتید. ممکن است انسان ناشناخته نشانه بگذاره، یعنی نمیدونیم کجاست. ولکن کیفش اینه، وجهش اینه، فلانه. پس این لَا تَعْلَمُونَهُمُ که در اینجا و یه چند جای دیگر قرآن ذکر شده که هم به معنی علم است و هم عَلمِ. بعضی جاها به معنای علم است فقط ﴿عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ﴾ [البقرة: 187]. بعضی جاها به معنای عَلمِ که ما یازده آیه در قرآن شریف داریم که معنی علمُ علامتگذاریه. مثل قضیه قبله ﴿وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ﴾ [البقرة: 143] بعضی جاها هم معنی علم میدهد، هم معنی علم. اینجاست وَآخَرِينَ لَا تَعْلَمُونَهُمُ، علما و علما، اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ علما و علما. خدا می داند، بعضی وقتها نشانه نمیذاره. میداند نشانه نمیذاره. منافقین رو خداوند به پیغمبر میگه، تو اینها رو نمیدونی انت ﴿لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ﴾ [التوبة: 101] خب، تو نمیدونی، ما میدونیم، بعضی وقتها نشون میدیم، فلانی ما … نشون نمی دیم … نمیذاره. بعضی وقتها عِلم است، عَلم میذاره. اونجایی که مثلاً منافقین … در منافقین عِلم و عَلم با هم جمع میشه احیاناً. بعضی وقتها هیچکدوم نیست. بعضی وقتها هم یکیش نیست. بعدش، چون این دو بعد داریم در اینجا، بلکه سه بعد داریم، این سه بعدی که عرض کردم، اول خود سازیه در قوه. دوم، خودسازی اضافه برای ارحاب من نعلمهم، سوم خود سازی در قوات برای ارحاب من لا نعلمنهم. این هر سه خرج داره. این هرسه، انفاق مالی دارد، انفاق علمی دارد، انفاق حالی دارد، انفاق چه دارد، زحمت دارد دیگه انفاق. همه اش انفاقه. انفاق، فقط مال نیست. چون اگر وسیله انفاق نباشد ما در تمام جهات پیاده ایم، میگه نخیر و ما تنفقوا عرض می شود که بله، ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ﴾ [الأنفال: 60] خیال نکنید شما اگر چیزی رو در این سه پله، در این سه راهی که اعداد من استطعتم من قوة است دادید، مالی دادید، وقتی دادید، قوه ای دادید، چیزی دادید، خیال نکنید از بین میره. يُوَفَّ إِلَيْكُمْ. منها چی يُوَفَّ؟ يُوَفَّ دارای سه بعد است ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39] اینجا، غلبه. ﴿وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى﴾ [النجم: 40] در برزخ. بالاتر ﴿ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى﴾ [النجم: 41] بالاتر در قیامت. يُوَفَّ هر سه رو شامله. نه يُوَفَّ عرض می شود که به طور مساوی. ﴿وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ﴾ [الأنفال: 60] هیچ کم و کسر، خدا نمیذاره. بله، اگر در دنیا کم و کسری بود، از نظر اثر عمل، این چون عالم، عالم تکلیفه و اما در برزخ کم و کسری نخواهد بود و در قیامت هم همچنین. {صحبت حضار} یعنی کم نمیذاره خدا. لَا تُظْلَمُونَ. شما مظلوم واقع نمیشید در این يُوَفَّ إِلَيْكُمْ … ما ایننوشتیم که، ذلک فاین واجب او شریقط اذت المعصوم فی حقل واجب الجهاد الدفاع المعصوم. البته دفاع معصوم. نه اینکه هر کس هر امری داد بریم دنبالش، نخیر. فانه واجب علی الکتلت المومن الدفاع فانه واجب علی الکتلت المومنه الدفاع، مجموعه مومنین، ما وجدوا علیه سبیلا ولکنه من الامور التی یجب ان تکون شوری بینهم، همه کارهای ما باید شورا باشه. در زمان نبود معصوم که این لزوم دارد. کسی که قیادت حرب دارد یا هرچه یا هر چه، باید که این شورا، کما اینکه اگر یه مرض بسیار شدید بود و عرض می شود که گیر و دار داشت، شورای طبی تشکیل میدن. ما هم در جنگها باید شورای در اتاق جنگ، باید شورای جنگی تشکیل بدیم. اون افرادی که دو جهت درشون جمعه، هم تاکتیکهای جنگی درشون هست و هم اینها تقوا دارند. ولکنه من الامور التی یجب ان تکون شوری بینهم قضیت اختلاف آراء فیه حتی لا یبقی اذا ریب {29:25}فیجب علی کافة المسلمین اتکت الفیه دون خلاف ثم اذا ختلف، یه عده میگن بریم جنگ، یه عده میگن نریم جنگ. اون عده سرکرده ای دارن، این عده یه سرکرده دارن. ثم اذاختلفوا فعلی کل واجبه حسب المسئول الاسلامیه. این میگه واجب نیست، مریداش هم میگن واجب نیست، خب نمیرن. اون عده میگن واجب است، مریدهاش هم میگن واجبه، خب میرن. {صحبت حضار}
اما اگر چنانچه اوضاع به هم خورد. خب به هم خوردن دو جوره. اونی که میگه نباید رفت، میگه اگه بگیم به هم میخوره. اونی که میگه باید رفت، میگه اگه نریم به هم میخوره. حالا، در اینجا اگر خطر در بین خود جماعت مسلم هست، واجبه همه برن. برای اینکه خطر، یعنی اگر این دسته نرفتن و اون دسته رفتن، به حساب اینکه این دسته نرفتن، بین اینها اختلاف و جنگ نشه. در این صورت برای اینکه جنگ بین اینها نشه، مجبورند دوتایی با هم باشند. اما اگر این مطلب نشه، بالاخره اهم رو باید همیشه مراعات کر.د اهم را در محاور بحث و اختلاف، در اونجایی که شورا هست، یا میشه، باید مراعات کرد. {صحبت حضار} اگر کار کند پیش بره و درست باشه بهتره؟ یا تند پیش بره و غلط پیش بره؟ . {صحبت حضار} و عمده این است که ما باید شورایی، شورا داشته باشیم. یعنی اون افراد اول، افراد شایسته رو بالاتر، در هر بعدی از ابعاد، شورا و اگه رای شورا بود، همه باید تبعیت کنند. اینطوری میشه دیگه. اگر شورای جنگی تشکیل شد، افراد شایسته با هم جمع شدن و رای دادن باید که هجوم کرد بر عراق، اونجوری. همه کسانی که قبول دارند، ندارند، باید برن، شکی نیست. ما در اونجای است که اختلاف دو شورا و دو شورا در حال باشه. اما اونیکه واجب است باید شورای واحده باشد. مسلمین باید وحدت داشته باشند، شورای واحده و شورای واحده که در کار است، همه تبعیت کنند در اینجا دیگه. اینجا تخلف کردن، تخلف از اون حکم شوراست که ﴿أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾ [الشورى: 38] بوده. ثم اذاختلفوا فعلی کل واجبه حسب المسئولیت الاسلامیه اللهم الا فیما یخلف حرب بینهم انفسهم فانه مما یقرهم و یفرء اعداهم {31:44} اینجا می گوید که، ولا یجوز مع الجائر. خب ما میخوایم بریم جنگ. ما آدمهایی که مسلمانیم، عادلیم، چه هستیم، میخوایم بریم جنگ. آیا یه عده منفعت خورند، یه عده دزدند، یه عده فلان اند، جائرند، {32:04} یا نه بالاتر از این. یک کسانی هستن که اینها قدرت رو در دست گرفتند. رئیس حکومتند، در میان مردم مسلمان. مثل شاه و شاهان و این حرفها. حالا شاه میخواد بره جنگ. آیا جایز است که ما مسلمانها که قبول نداریم این رهبری رو به معیت شاه و به کمک شاه و در سرباز شاه بریم جنگ یا نه؟ چند جوره دیگه. اینجا هم اهم و مهمه. یه مرتبه، اگر ما نرویم جنگ، کل مسلمین ضرر میکنند. چون کفار بدتر از این قائد ما هستند. این قائد ظالم ما که مثل کفار نیست و کفار بدتر از این اند، ما دفع کنیم افسد را به فاسد. همونطور که با سگ صید، ما صید میکنیم. سگ نجس هم هست، اشکال نداره، همچنین ممکن است ما جائر رو، ما زیر لوای جائر حتی، زیر لوای فرمانده مسلمان جائر ظلم کننده چنین و چنان بریم، برای اینکه دفع کنیم افسد را به وسیله فاسد. در این صورت بله. {صحبت حضار} مثلاً خود امیرالمومنین صلوات الله علیه وقتی عمر خواست با ایران جنگ کنه، امیر المومنین رهبری میکردند، منتهی از دور. عرض می شود که حضرت فرمودند به عمر که خودت نری ها. عرض کرد چرا؟ گفت اگر خودت بری، یا شکست خواهند خورد مسلمونها یا غالب خواهند شد. اگر شکست بخورند، میگن قائد اینها اومد شکست خورد. اگر غالب که خودش بود غالب شدند. اما اگه نباشی، نباشی هم در شکست و هم در غلبه، ضرر بزرگی نشده. رهبری میکرد در اینجا دیگه. خب، با اینکه این کمک است به کسی که خلافت حضرت رو غصب کرده، پس ما با جائر کمک میکنیم که اجور را از بین ببریم. اما اگر کمک با جائر، ضرر بیشتری دارد از کمک نکردن. اگر کمک نکنی فرض کنیم میان عده ای رو میکشن، چه میکنند، چه میکنند، عقائد ما، اعمال ما، اسلام ما، چه ما، مثلاً سر جاست. اما اگر با این جائر کمک کنیم، جائر قوت بیشتری میگیرد، آبروی زیادتری میگیرد، قدرتش زیادتر میشه و بیشتر میاد وضع اسلامی رو خراب میکنه. خب در اینجا باز، دفع افسد به فاسد نخواهد بود، در این جنگ. پس باید مراعات اونچه را که اصلح است و اعظم است، در حقیقت بکنیم.
علامه اینطور می فرمایند که ولا یجوز مع الجائر که الا ان یدهم المسلمین عدو یخشی علیم منه. هجوم بر مسلمین کرده. و یدفعه ولا یقصدوا معونة الجائر، البته قصد معونه جائر نیست. این جائر، یه وسیله است. نه اینکه برای اینکه میخوام کمک کنم که آبروی شاه زیادتر بشه، من در سربازی نمیرم. نخیر، این قصد این است که کفار که خطرشون بیشتر است، بر ما حمله نکنند. ما عرض کردیم که الا فی الجهاد الدفاعی متوغلا فیه اذ یجب الدفاع عن فوزة الاسلام و نوامیس المسلمین علی ایة حال. در جبهه هایی که ما، در جهادی که ممحض در دفاعه. اونجاییکه ممحض در دفاع نیست که آقایون میگن جهاد، اون رو بحث نمی کنیم. در اونجاییکه ممحض در دفاعه. یعنی هجوم کردن علیهمون. الان هجوم کردن یا باید باشه، ما رو از بین ببرن، یا باید بریم. خب بریم، باید زیر لوای این جائر بریم. اگر ما زیر لوای این جائر بریم، حتی کمک به این جائر بشه و حتی معمونه این جائر بشه، اشکال نداره. برای اینکه معمونة الجائر مهمتر است و این ضررش بیشتره؟ یا اینکه ما بمونیم و کفار ما رو …؟ پس این معونة الجائر اینطور نیست که همه جا اشکال داشته باشه. تا امکان دارد ما معونة الجائر نمی کنیم. {صحبت حضار} این کلی نیست. کلی که نیست. هدف نه وسیله رو توجیه میکند و نه نمیکند {صحبت حضار} اذ یجب الدفاع عن حوزة الاسلام و نوامیس المسلمین علی ایة حال الا اذا کان الکون مع الجائر فیه اغلظ حرمة. بله، میگه شاه بدتر از ریگان شد. بدتر از بوش شد. بدتر از موش شد. اگر اینطور شد، بله. ایشون می گد که والعاجز یجب ان یستنیب مع القدرة علی استنابة. ما نوشتیم مطلقا قدر المستطاع فان لم یقدر بنفسه فبماله و من یستنیب. اگر کسی که خودش عاجزه، مالش عاجز نیست، چون در جهاد فی سبیل الله، در اون وقتی که از مردم پول لازم بود بگیرن که آخر سرهم مال ما اینطور شد دیگه. از اواسط به بعد اینطور شد. اگر بنده خودم معذور نیستم، جهاد دو بعدی است. هم خودم برم و هم مال بدم و اما اگر چنانچه خودم معذور هستم. مالم که معذور نیست. مال میدهم به کسی که مال ندارد و خودش معذوره که در حقیقت اینجا، توافق و تکاتف بین قوای مسلمینه. آنچه را که من دارم، تقدیم میکنم. آنچه را که ندارم که من مال دارم خود نمی توانم، فلانی مال ندارد خود می تواند، خب اگر نه من برم، نه او بره که هیچی. اگر هر دو بخوایم بریم که نمیشه. چون من عاجزم. بنابراین من مالی که دارم میدهم به اون کسی که قدرت هم داره و من خودم قدرت ندارم، من نمیروم. در این صورت پس در چه جهاد کفایی باشد که حد کفایی لازمه و چه استنفار عام باشد، این مطلب عرض می شود که هست. ایشون می گوید که والعاجز یجب ان یستنیب مع القدرة علی استنابة مطلق. ما عرض کردیم مطلقا. اگر قدرت به استنابه داره البته. اگه ندارد که هیچی. قدر المستطاع فان لم یقدر بنفسه فبماله و من یستنیبه. اگر نه نایب میتونه بگیره، چون همه کسانی که باید برن رفتن، بقیه هم عاجزن. من مال دارم، ولکن خودم قدرت ندارم. خب مال رو میدم که مصرف در اونجا بشه. یه مرتبه مال رو میدم شخص خاص بره، خب شخص خاص نیست. یه مرتبه نه، همه رفتن، ولی من برای کمک به جبهه مقداری مال که میتوانم بدم من میدهم. و یجوز لغیر العاجز حرف علامه است. و یجوز لغیر العاجز ما عرض می کنیم فی فرض الکافیة. در عرض میشود که بسیج عمومی؟ نخیر. و یجوز غیر العاجز این فی فرض الکفایه که چی؟ کسی که عاجز نیست، ایشون میگوید که می توند استنابه کند. کلا که نیست. در اونجایی که وجوب کفایی باشه، بسم الله. وجوب کفایی است که صد نفر باید برن، حالا یکی از صد نفری که میتونه، منم. خب من نمیرم یکی دیگه میره، چون وجوب کفاییه دیگه و اما دراستنفار عام دیگه این معنی نداره من بشینم کسی دیگه جای من بره. چون کس دیگه هم مثل شماست. {صحبت حضار} در عمومی نیست. در عمومی نیست این در کفاییه. ببینید {صحبت حضار} در عمومی چی؟ در عمومی که همون اشکالی که شما می کنید ما داریم عرض میکنیم. اگر این عرض می شود که جهاد کفایی باشه، خب منبع کفایی معین نیستش که. یا شما، یا شما، یا شما، بالاخره یه صدتایی لازمه. صدتایی از این عرض میشود هزارها لازمه. حالا اینکه صدتا از این هزارها لازمه، اگر یه نفر عاجز نیست. میگه من عاجز نیستم، مال دارم، خودم عاجز نیستم ولی من کسی دیگه رو نائب میگیرم بره. مطلبی نیستش که. ولی در استنفار عام چطور؟ در بسیج عمومی این مطلب که نمیاد که. در بسیج عمومی کل کسانی که قادرند باید برن. دیگه کسی نیست که من اون رو جای خودم. جای خودم یعنی چه؟ یعنی شما خودتون جای خودتونید، اون هم جای خودشه، هر کس جای خودشه در استنفار عام. در استنفار عام هر کس قادره باید بره. اون کسی که عاجزه مطلب دیگریه. هر کس قادره باید بره، یعنی وجوب بر کل فرد فرد هست. پس وجوب با استنابه از احدی در اینجا ساقط نخواهد شد. آیا بر اهل جزیه که در کشورهای اسلامی ساکن هستند، آیا واجبه که به جنگ برن؟ بله دیگه. ولی بحث های بعدی است. بله دیگه، کل کسانی که هستند.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی. والسلام علیکم و رحمة الله