بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین، کل ما فی البین در باب چیزهایی که حرام است، خرید و فروش و یا نگهداریش برای خرید و فروش و یا اجاره دادن برای اینها، کل ما فی البین از نظر روایتی، روایت مفصله فأعقل العقود است. این روایت مفصله فأعقل العقود اولاً سندی ندارد، واحد است. و ثانیاً در مواضعی بر خلاف نصوص، یا عمومات یا (؟) است از آیات مقدسات قرآن، و در بعضی مواردیشم موضعیست، مثلا فرض کنید، در زمان های سابق، از عذره چه استفاده ای میشد؟ استفاده ای نمیشد، از عذره بیان استفاده کنن؟ فلذا، در بعضی از روایات دارد که ثمن، ثمن العذرة السحتُ، در بعضی داره که لا بأس ببیع العذرة… میشه گفت تناقض نیست، چون لا بأس ببیع العذرة یعنی در اصل، اصالتا انسان عذره رو بفروشد کسی نمیخوره که، و این دو جوره، گاه عذره رو میفروشد و طرف از عذره استفاده نمیکنه، ولی ضررم میکنه نگه میداره، خب این ثمن العذره السحت به این معناست، چون اکل ایکال بالباطله، بهترین جمعی که میگه یعنی این. اونجا که میگد که، لا بأس ببیع العذره در زمینه ایست که طرفی که عذره میخرد از عذره استفاده كود میکنه، پس ضروریست که فایده شرعی دارد، بسم الله. در صورتی که فایده شرعی ندارد، مثلا، کسی که این مُدَرسه، این كود درست کن و زارع این مدرسه، (؟) کثافت رو به او بفروشد. این معلوم است که ثمن العذره السحت چیکار کنه حداقل، انجام نده، مثل میگم من… ولی اگر ببینید، ولی اگر یه کسی هیچی منفعت نداره، ضررم نداره، نه منفعت داره نه ضرر داره، احیانا روی لهو، روی بی عقلی، روی سفاهت معامله ای میکنه، سفاهت، خوردن نمیگن نه، میگن این، مثلا شما فرض کن یه توبره خاک، که اینجا خاک زیاده، بغل دریا شما یه بشکه از این آب دریا بفروشی این آب در جای دیگه که آب نیست منفعت داره ولی اینجا آب هست اگر کسی این کارو بکنه، روی حماقت، روی سفاهت، روی چه میگن این ثمن العذره، ثمن این الماء السحت چرا؟ برای اینکه منفعت نداره سفه، از باب سفاهت میگه سفه نمیگه واقع نمیشه احیانا واقع میشه، مگه سفاهت واقع نمیشه؟ مگر… (بحث با دانشجو)
یه کسی که معامله میکنه مرتب ضررمیکنه، سفیه. یعنی جلوشو میگیرن دیگه. میگه این معامله اش حرامه و سفه، به حساب اینکه سفاهت رو میخوان منع کنن. گاه اوقات سفاهت شرعیست، گاه اوقات سفاهت عقلیست، سفاهت عقلی جلوشو میگیره، خب، ببینید، احیانا موضعی، که فرض کنید که عذره، یا دم، یا چه، یا چه، ولی درعین حال که موضوعیست، در خود عرض میشود که چی ما داریم، روایات عینی متعدده، در خود میته، روایات متعدده ایست که اگر میته رو انسان کمربند کنه، غلاف شمشیر میکنه، چه کنه، چه کنه، یه وقت نمازه نمازو بخون خودتو آب بکش، ولی این کار اشکال نداره. پس استعمال میته، بما هو استعمال میته این حرام نیست، بله اگر استعمال میته موجب بشود که ما با حالت نجاست و تنجس به عین میته، بخوای نماز بخونی اشکال داره، بنابراین استعمال میته در شیئی که حلاله، حلاله. بله اگر استعمال میته برا خوردن باشه، حرامه، استعمال میته برای لباس نماز باشه حرامه، استعمال میته از نظر حلال باشه حلاله، پس اینجوری نیست که اصالت (؟) این احتمالو بده .
و یه جمله دیگه عرض کردم تکرار میکنم که، اصولا ما یه محرمات اصلی داریم، یه محرمات فرعی داریم. محرمات اصلی یکی چواره است معلومه، که خود زناست، خود لواطه، خود آدم کشیه، خود سرقت است، خود چه هست، چه هست. و یک چیزایی که انسان رو میرسوند به این حرام، حرام است اکل میته، حرام است اکل همین خنزیر، حرام است شرب دم، حرام است عبادت کردن عرض میشود غیر الله، که حالا مجسمه. و حرام است، .. اینا حرمت های اصلی.
حالا، یه چیزهاییست که انسان رو به این حرام ها می رساند، یه وسائلی رو درست میکنند که وسائل رسیدن به این حرام هاست، اون وسائل حرامه. اما اگر همون چیزی که وسیله حرام است، شخصی که میخرد برا حرام نمیخره، شما روشنید و براتون واضح است که این میخره اینو نابودش کنه. یا میخره به عنوان هیزم از این صنم استفاده کنه، بله؟ مالیت به این معنا. یه آدمیست که فاسقه، فاسق، ولی مسلمانه، و میفروشه مجسمه هایی که فرض کنید که مورد احترام (؟) میفروشه، ما از اون میخریم که عرض کردم چون من اگر که من نخرم، دیگران که میخرن استفاده بد میکنن. از باب نهی از منکره بله.
فروش که هست، این الان داره از باب، منظور اون فاسق اینه، پول برا اون حرامه برا من چی؟ من پولی که میدم برا من حلاله. یعنی من اولویتی اصلا داشتم؟ نه اولویتی نداشتم، مالک نیست (؟) یعنی به این معنا، توجه کنید، این معامله چرا حرام باشه؟ برا اون کسی که پول میگیره حرامه، برا کسی که پول میده حلاله، پول باید کجا مصرف بشه؟ برا کسی که پول میده حلاله، چون اگه پول نده نمیتونه بگیره. برا کسی که پول میگیره حرامه، نتیجتا پول مال بیت المال خواهد بود. یعنی حاکم شرع میتونه پولو از اون بگیره برا بیت المال. این پولو داده چرا؟ برا اینکه منفعتی در اینجا هست، منفعت این است که این ماده فساد رو از بین ببره، چه اشکال داره؟ البته این مسئله در باب بیع مفصل خواهد آمد.
حالا در اینجا، به طور کلی ما این حرفو میزنیم، به طور کلی ما این حرفو داریم، چیزی که یا استفاده ی معمولیش استفاده ی حرامه، اگر این شی رو بفروشی این اثم است، این تعاون علی الاثم است و به حرام می رساند، یا علماً، یا ضمناً، یا (؟) این حرامش یک حرام فرعیست. اما اگر در همین مورد، به کسی بفروشی که قطعا یا ضمناً که اعتماداً در حلال مصرف دارد ، چرا معامله حرام باشه؟ معامله حلال است و درسته، چون قطعا در راه حلال مصرف میکنه، و به عکس. اگر چیزی که مصرفش نوعا مصرف حلاله، کارت گوشت خورد کردن مال آدم کشی که نیست، کارت گوشت خورد کردن، آدم کشی کارد خاص داره، این کارت گوشت خورد کردن، یا چوب یا چه، که مصرف نوعی و عادیش حلاله، اما شما می دانید، علما یا ضمنا، که طرف این کارت رو میگیره که بره شکم همسایشو پاره کنه، فروختن این کارد حلاله؟ نه. پس اینکه نوعیت مصرف در نظر گرفته میشه، برا اونجاییست که انسان ندانه مصرف چیه، من نمیدونم که این کارد، چیکار میکنه با این کارد، ولی نوعیت مصرف این کارد این است که باهاش گوشت خورد کنن، خیار خورد کنن، چیکار کنن، چیکار کنن. پس به وجه کلی ما میتونیم حکم کنیم که هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا، و از این قبیل آیات، این تحلیل کلی میگه و اگر بخوایم که قربتی به دست بیاریم، قربت باید قطعی باشه، قربت قطعی دو باب است، یک باب که خود این شئ به حساب عملی که حرامه، شرباً، اکلاً، تلبساً، عملاً، خودش حرامه، یه وقتایی نه، این مقدمه است از برا حرام، چنانکه در باب فروختن انگور، به کسی که می دانیم خمر انجام میده، در باب فروختن چوب به کسی که می دانیم صلیب درست میکنه، می دانیم (؟) درست میکنه، در اون باب عرض میشود که بحث داریم، البته بحث متعارض است که حالا عرض میکنیم.
پس یعنی صفحه ی سیصد و شصت و سه تبصرة الفقها یحرم التکثر بالآت المحرمه كالعود والمثله والاصنام والصلبان و آلات القمار و الشطرنج و النرد والاربعة العشره، این چنتارو به عنوان عرض میشود که مادر موضوعات محرمه ذکر فرمودن الآت المحرمه چیه؟ عود، عود عبارت است از اون نیلبک دیگه، نیلبک برا رقص و برای چی و برا… عود خاص بر این و المثله ساز و تنبور و این حرفا… اصنام که خب معلومه، بت ها، صلبان صلیب ها، آلات القمار، اونی که آلات ممحده قمار است کالشطرنج، که شطرنج در بین فقهای شیعه و سنی و… و… حتی وهابی حتی عبدالوهاب محمد عبدالوهاب نزد همه اینها حرامه که باید بحث کنیم. والنرد هم یک قسم از قماره، والاربة الشعره، و در کل روایاتی که آلات مخصوصه قمار شمرده شده است، شطرنج شمرده شده، شطرنج محوریت دارد. و بحث محوریت دارد بحث (؟) خواهیم کرد که اونجام یه چیزی رو از مرحوم آقای خمینی گرفتن و بنده خدارو سرش کلاه گذاشتن با اینکه مقام ایشون شامخ تر از این است که تحلیل بفرماید بازی شطرنج رو بدون برد و باخت. حالا اینو بحث خواهیم کرد.
خب ببینید، اینا حرامه، حالا اینها چرا حرام؟ برا اینکه معمولا اینها خرید میشود برای استفاده حرام، و الا مگر خود نیلبک حرام است؟ نه، نی زدن لهوی حرام است، خود جسم که حرام نیستش که، آیا گوشت خوک خودش حرام است؟ خودش عملی نیست، خوردنش حرام است، فروختن گوشت خوک برای خوردن و خوراندن طبعا حرام میشه. کما اینکه و اُمهات نسائکم یا اُمهاتکم، خود مادر حرام است؟ نه، ازدواج با مادر حرام است. اینکه فرمودند که اُمهاتکم، این کل اموری که مربوط به زنان است که شهوانی است نسبت به مادر حرامه، ازدواجش، بوسیدن شهوی، چه شهوی… الی آخر.
در اینجا موضوعاتی که اینجا ذکر فرمودن، این موضوعات به حساب اون امور متعقبه ی از اون موضوعات، که عود، نیلبک، نی میزنن لهو، مصمر ساز بزنن لهو، اصنام، بت را برای عبادت کردن، یا پایین تر برای احترام کردن، صلبان، صلیب به حساب اینکه عیسی رو دار زدن برای یک شعار دروغ، دروغ رو به خدا آویزون کردن. آلات القمار که مخصوص قماره مانند شطرنج، خود جسم شطرنج که حرام نیستش که، بذاری نگاه کنی ولی شطرنج برای بازی کردنش که بازی کردن باهاش حرامه.
میخواد بگد این شطرنج به قدری منحوس است عملش که نگه داشتنش هم حرامه چرا؟ برا اینکه برا چی نگه میدارن؟ برای بازی کردن، خوشگل که نیستش که. چون برا بازی… چون می رساند برای بازی کردن. میگه باشه حالا، باشه حالا، ولی یه وقتی هم ممکن است که این را بازی کنن باهاش.
فلذا نظر، مثلا نظر کردن به زن اجنبی چرا حرامه؟ برا اینکه النظر سهم من سهامه، ممکنه به اون جاها برسه. و اما اگر واقعا صد در صد به اون جاها نمیرسه، مثل پیرمرد صد ساله ای، که این پیرمرد صد ساله و نود ساله اصلا شهوت جنسی نداره، این نظر به خوشگل ترین زن ها هم برش حرامه…
کالشطرنج والنرد والاربعة عشرة اینها رو که موضوعاتیست که حرمت رو به موضوع گفتن برا اینکه عمل اینها حرامه. اما اگه غیر اینطور بود، اگر کسی بت را خرید، از کافر برای آتش زدن، واجب میشه. و اگر کسی آلات قمار رو خرید، اگر کسی آلات قمار رو خرید از برای از بین بردن، از برای سوزاندن، از برای اینکه این جعبه قمار رو برداره جعبه پول کنه به طلاب پول بده مثلا، این مطلبی نیستش که. پس اینها چرا حرامه؟ به حساب اینکه ما یترقب منها حرامه، به حساب عمومی اگر بفروشه چون می رساند به حرام، به دست کسی که با اینا بازی میکند، عرض میشود که در مقابل صنم سجده میکند، یا اینکه صلیب رو آویزون میکند، با آلات قمار بازی میکند یا بازی میدهد. اما اگر بدانیم چنین نیست، بدانیم چنین نیست دو جوره، یا میخواد بخره نگه داره فقط، اینم از باب سفه حرامه، خب چرا نگه داره، چه فایده اصلا داره؟ یا نه میخواد بخرد که بفروشد یا گرون تر یا هر چی که باهاش بازی کنن، خب اینم به حساب اینکه مقدمش حرامه، حرامه.
پس سه بعد دارد، بعد اول که کار حرام باهاش انجام میده خودش، بعد دوم، نگه میداره، نه حلال نه حرام، هیچی، اینم حرامه. بعد سوم، اگر بخواد بخره که ما میدونیم این میخواد از بین ببره یا تبدیلش کند به جنسی که استفاده حلال بشه. این حلال خواهد بود بلکه بعضی وقتا واجب خواهد بود از باب (؟)
ما اینجا نوشتیم ما یقصد منه محرم لا کما یباع لغیر المحرم (؟) معنان مثل الاثنام للموحدین و الصلبان للمسلمین حیث یعاملونها معاملة الإيمان الثالث يحرم التكثر بما يُقصد منه المساعده علي الحرام. بما یُقصد منه یا یَقصد منه، یُقصد صحیحه، یَقصد درست نیست، چرا برا اینکه ممکن است فروشنده قصد ندارد، اما خریدار قصد دارد، یَقصد نیست، یُقصد هست. پس در اینجا یحرم التکثر بما یُقصد منه المساعده، یَقصد غلطه. اگرم ایشون یَقصد منظورشونه ما یَقصد رو یُقصد میکنیم، چون ممکن است از طرف فروشنده قصد مساعده ی بر حرام نیست، اما فروشنده می داند که اون طرف اونقد زهر مار است که میخواد کار حرام بکنه، آقا بنده انگور دارم، انگورم مال مسجده، و چنینه چنانه، میفروشم نه برای اینکه خمر کنن، اما این یارو خمر میکنه، این یَقصد نیست ولی یُقصد هست. طرف این قصدو داره، تعمیم حرمت است در اینجا چون هر دو معاونت علی الاثمه.
یحرم التکسب بما یُقصد منه المساعده علی الحرام ببیع السلاح لاعداء الدین باز یُقصد، میبینید، ممکن است که این فروشنده سلاح لاعداء الدین قصدش این نیست که این دشمن دین برداره مسلمان کشی کنه، فقط صرفا میخواد به قول لبنانیا و فی العییش و فی مسارک، پول میخوام من کاری ندارم. ولکن تو که میخوای اینو بفروشی به کافر ولی میدونی کافر میزنه شکم مسلمانو پاره میکنه در بوسنی هرزه گوین و کجا و کجا و کجا، پس حرام است دیگه.
پس یُقصد باید باشه، حتی اگر کسی عدو دین نیست، یه مسلمانه، مسلمانیه عدو دینم نیست ولی مسلمان منحرفه، اگر شما این تفنگو بهش بفروشی میره شهر همه رو میکشه، اینجا حرام نیست؟ خب حرامه دیگه. اما اگر عدو دین با عدو دین داره جنگ میکنه، یهود با نصارا، نصارا با نصارا، با هم دارن جنگ میکنن ما مسلمان ها سلاح داریم، اگر سلاح بفروشیم، هم به اینها هم به اونها، همدیگه رو میکشن به نفع ما، این چطور؟ همشون محاربن، همشون محاربن فرقی نمیکنه، که این یهودیها و مسیحی های عرض میشود با مسلمان ها دارن جنگ میکنن مرتب، اگر اینها با هم اختلاف داشته باشن و این معارضین یهودی و نصاری هر چه، که همشون محاربن و همشون محکوم به مرگن از نظر اسلام، اینا سلاحشون کمه و ما مسلمونها دستگاه درست کردن سلاح رو زیاد داریم، اگر به اینا بفروشیم و صد در صد یا در صد زیاد، همدیگه رو میکشن، چطوره این؟ واجبه این.
پس لاعداء دین موضوعیت نداره، بله، لاعداء دین موضوعیت به این حساب دارد که اگر اعداء دین در حال جنگ با مسلمین هستن، جنگ با مستضعفین هستن، ما به اونها بفروشیم کمک شده است علیه مستضعفین و علیه مسلمین، بسم الله. فلذا ما اینجا اینطور مینویسیم، والمطلق البیعه لمن یستعمله ظلماً، چه کافر باشه چه مسلمان، و ان کان من المسلمین، چاقو را به فلانی میفروشی که مفسر قرآن رو بکشه، نماز شبم میخونه (؟) این حرامه. ولی به یهودی میفروشیم که یهودی کشه، مسلمون کشه، با ما کاری نداره، این حلاله.
ثم لا یحرم بیع المن لا یستعمل ظلماً و ان کان من الکافرین، بلکه بعضی وقتا واجب میشه، بل قد یرجح اذا کان هنا تقابل بین اعداء الدین ان یقتل بعضهم البعض بسلاح المسلمین. روایتم داریم، پاورقی، و تشهد للحلم اذا الروایة الحضره قال دخلنا علی ابی عبدالله علیه السلام، فقال لهو، فقال لهو حکم السراج، بله؟ من اشتباه کردم، داشتم فکر میکردم این یعنی چی. فقال لهو حکم السراج ما تقول فیمن یحمل الی الشام من السروج و عداتها. تو شام قاتل بودن، قال أنتم بمنزله اصحاب رسول الله صلوات الله عليه أنتم به ایشان بگو جنگ نزنن تا مام به اونا جنگ نزنیم، و اذا کانت المباینه حرم علیکم أن تحمل… حالا چی؟ حالا چی؟ نه ببینید، الان که اینها دارن همدیگه رو میکشن، ما برای الان که داریم میکشیم… میدونم، ببینید، اونی که الان مسلمه چی؟ دارن همدیگه، دارن کفار همدیگه رو میکشن، اگر من نفروشم، کمتر میکشن، بفروشم بیشتر میکشن، اینکه مسلم اینه اونی که احتماله، احتمال که جلو مسلم رو نمیگیره، احتمال دارد که این سلاح ها باقی بمونه، این دارندگان سلاح هم (؟) باقی بمونن و احتمال بره بعدا با ما جنگ کنن، احتمال کاری نمیکنه، اون که مسلم است…
آقا واجبه ببینید، واجب معین، واجب معلوم، ضرر محتمل، اگر دوران امر بین واحب معلوم ضرر محتمل باشه چیکار میکنیم؟ ببینید، صبر کنید، نفعِ مسجلِ راجح، ضرر محتمل، کدوم مقدمه؟ احتماله آخه ببینید، احتمال میشه با امت اسلام بعدا جنگ کنن، یقین، ولی یقین داریم که همدیگه رو میکشن و هم، نه صبر کنید شما، نه یقین، یقین داریم با این سلاح ما همدیگه رو میکشن، هم افرادشون کم میشه هم استعدادشون، اگر بعدا بخوان جنگ کنن کمتر میشه، میدونم، ولی اینها در جنگ دارن با هم… ملاحظه کنید شما، ببینید، میگن ماء السروج، من السروج، سرج و ادات سرج مال اصله که اصل رو برا جنگ استفاده میکنن میگه الان شما… حالا، ببینید دو جوره، این روایت مطلقه یا مشغول جنگن با هم، یا مشغول جنگ نیستن، اگر مشغول جنگن با هم که ما واجب که این کارو بکنیم. اگر مشغول جنگ با هم نیستن، به احتمال ضعیفی که بعدا با ما جنگ میکنن، آیا احتمال محرِم خواهد بود؟ این کفار با مسلمانان جنگ کنن، آیا درصد احتمال انقدر قویست؟ اگه قوی باشه بله، حرفی نیست. ولی روایت اینو میخواد بگه، روایت موردی رو میگد که دوران امر بین اهم مهمه، اونی که اهم است چیه؟ اونی که اهم است که این مسلمان خب بیعش رو بکنه و پولشو بگیره استفاده کنه و خطر و ضرری در کار نیست.
چنانچه در کل امور همینطور است، در کل امور دوران امر بین اهم و مهم است. مثلا، در اینکه شما چاقو میفروشی، احتمال میدی که چاقو رو برداره شکم پاره کنه؟ احتمال است، ولی استفاده معمولی چیه؟ استفاده معمولی استفاده حلاله. بگیم که چون احتمال میدیم که این یه موقع جنونش بگیره و آدم بکشه من چاقو رو نفروشم، پس کل زندگی مختل میشه، آخه احتماله بازم، خب اینم هروقت بتونه، هر وقت بتونه، همینه دیگه، این آدم که چاقو دستشه آیا عادل مطلق است این آدم؟ این آدم عادل مطلقه؟ نه، معمولا آدم درصد اینکه با این چاقو کار بد بکنه کمه ولی هست فرق نمیکنه. اینم یه جوابه، چون مسلمون در صورتی که (؟) خودش منبع سلاحه اینم یه جوابه.
روایت دیگر، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَصْلَحَكَ اَللَّهُ إِنِّي كُنْتُ أَحْمِلُ اَلسِّلاَحَ ببینید میگه سلاح، إِلَى أَهْلِ اَلشَّامِ فَأَبِيعُهُ مِنْهُمْ فَلَمَّا أَنْ عَرَّفَنِيَ اَللَّهُ هَذَا اَلْأَمْرَ ضِقْتُ بِذَلِكَ وَ قُلْتُ لاَ أَحْمِلُ إِلَى أَعْدَاءِ اَللَّهِ فَقَالَ اِحْمِلْ إِلَيْهِمْ فَإِنَّ اَللَّهَ اینی که شما میخواید اینه، فَإنَّ اَللَهَ يَدْفَعُ بِهِمْ عَدُوَّنَا وَ عَدُوَّكُمْ، چرا اصطلاحا میگن اهل شام؟ برا اینکه اهل شام دشمن ماست بله دیگه. اینطوره بله، بله دیگه (؟) الروم، اینا رومیا رو میزنن، اینا رومیا هم عدو ما هستن هم عدو اهل شام که معاویه ای هستن، اهل شام معاویه ان، بالاخره مسلمانن دیگه، ولی اهل شام که معاویه ان بالاخره دشمن ما را و دشمن مشترک رو از بین میبرن (؟) هم عدو شیعه و هم عدو سنی يَعْنِي اَلرُّومَ فَإِذَا كَانَتِ اَلْحَرْبُ بَيْنَنَا فَلاَ تَحْمِلُوا فَمَنْ حَمَلَ إِلَى عَدُوِّنَا سِلاَحاً يَسْتَعِينُونَ بِهِ عَلَيْنَا فَهُوَ مُشْرِكٌ، شرک عملی صد در صد.
خب عرض میشود که، بله عرض میشود که، بله، ثم لا هن بيع (؟) بل قد يرجح إذا كان هنا تغاص بين الأعضاء الدين أن يقتل بعضهم البعض بسلاح المسلمين خلاصه اینجا ما لزومی نداره که ریزه ریزه روایت رو ببینیم، یه قاعده کلی بوده این، در قاعده کلی دوران امر بین اهم و مهم، اهم مقدم است.
بل مساکن للمحرمات و الحمول لها یه جایی رو اجاره بده برای زنا، لزومی نداره برای زنا، این للمحرمات یَقصد درست میکنه یُقصد درست نمیکنه، مساکن للمحرمات مگر این لِ رو اینجا تعمیم بدیم، والمساکن للمحرمات جایی رو اجاره میده یا قصد دارد از این جایی که اجاره میده استفاده حرام بشه یا نه، اتوماتیکی للمحرمات هست. یعنی قصد دارد نماز شبشون درست شه ولی میداند که اونها نماز شب نمیخوانن بلکه زنا کاری و عرق و کارای حرام میکنن، اینم باز للمحرماتِ، پس للمحرمات چه عن قصدِ باشد چد چه خارج چه چنین باشد، این هیچ فرقی نمیکنه، هر دو معاونت علی الاثمه. و این حرمتش حرمت بعد دوم است، بعد اول نیست، بعد اول حرمت ذاتیست، اصلیست، بعد دوم حرمتیست که می رساند به حرام.
والحمولَ لها، حمولَ چه حیوان باشد چه طیاره باشد، دریایی باشد، زمینی باشد، هر چه باشد، أو تعلم و لذا أو تعلم ما اضافه کردیم در همین جهت، که این لِ فقط به حساب قصد بایع نیست، بلکه لِ اون واقعیت امرم هست، که اگر بدانیم چنین میکنه ولی ما قصد نداریم، أو تعلم قصد المحرمات منها و بيع العنب ليحمل الخمرً اینجا دیگه نصِ، بیع العنب لیخمل الخمرً ربط به قصد داره، اگر فروشنده ی انگور میفروشد برای اینکه طرف خمر کند، از دو حال خارج نیست، یا میفروشد برای اینکه طرف خمر کند، و طرف هم خمر میکند، خب (؟) یه مرتبه نه، این آدم اصلا انگورشو میفروشه برای اینکه خمر کنه، یه نفر خرید و معلوم است که خمر نمیکنه، ولی فروخته برا خمر کردن، این حرامه. برا اینکه هر کی خریده که حرام نیست، چون خمر نمیکنه، ولی برا اینکه فروخته چون فروشش معصیته، فروشش به نیت این است که این چیز حلال تبدیل به حرام بشه، این فروش این حرامه، حالا کاری نداریم که این صحیح است یا غیر صحیح، (؟) که حرمت داره.
بعد سومم این است که نخیر، این میفروشد نه برا اینکه طرف خمر کنه، یه آدم خوبیم هست، یه آدم مقلدی هست و فروشش برا این نیست که طرف خمر کنه ولی میداند که طرف خمر میکنه، این خارج است از این موضوع این باءَ لیعمل خمرً نیست. بلکه باء اول لِ نداره یا باعَ لِیأكل ولی یعمل خمرً اتوماتیکی در خارج هست، این آقایون میفرمایند که حرامه، با این حال که این هم از مصادیق بارزه ی و لا تعاونوا علی الاثم والعدوان هست. درست دست دو روایت ما داریم در اینجا، یه روایت که از امام معصوم نقل میکند که، بله أنا أبي الخمري أنا أبي عنبي ممن اعلم انه يعملوا خمرً یا ممن یعملوا خمرا، ممن یعملوا خمرً حالا اشکال نداره. روایت داریم نخیر اگر خمر را بفروشی… چیزه عنب را بفروشی به کسی که خمر انجام میده، خمر درست میکنه، این حرامه. تعارض روایتینه به سندش کار نداریم، بلکه به نص ضابطه ی قرآن، و لا تعاونو علی الاثم و العدوان یک، و آیات من یعمل عرض میشود من یشفع شفاعةَ سیئةَ، دو، و چهل و هشت آیه سه، اختلاف یه عده میگن حلاله یه عده میگن حرامه، روایتم هست. خب، حالا روایتشم اینجا هست که عرض میکنیم، و بیع العنب اینجا بنده اضافه کردم که بل و لمن یعمله خمرً فانه محرم دون أن يباع يحمل به خمر و لكن لا يعلم، فبيع العنب لمن تعلم أو تظن عنه يعمله خمر تعاونو علي الإثم. نه قاتل نیست، حرام که هست قاتل نیست، این بل و لمن یعمله خمرً فإنه محرم که حرمت در این ذو بعدینه هم خود عمل حرامه هم بیع باطله، دون عن یباع لیعمل به خمر ولکن لا یعمل ب اینجا صحیحه ولکن حرامه. فبیع العنب لمن تعلم أو تظن عنه يعمله خمر تعاونو علي الإثم و منه الخمر خود خمر اثمه، در قرآن شریف از خمر تعبیر به اثم شده است. انما عرض میشود که، بله، سوره بقره يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ این فیهما، و آیات مکی و مدنی که چهل و هشت آیه (؟) إنما حرم ربي الفواحش ما ظهر منها والإثم والبغي بغير الحق وأن تشركوا بالله ما لم تنـزل به سلطانا وأن تقولوا على الله ما لا تعلمون، تو کل محرمات اثم از محرماته، اثم ما یقطع عن الواجب، خب وقتی که اثم انسان رو از واجب دور میکنه و به حرام نزدیک میکنه، ارزش این دیگه چیه؟ پس خمر همینطوره دیگه. اگر خود خمر رو بفروشی اثمه، اگر عنب بفروشی و میدانی خمر میکنه اثمه، ولی اینکه فروش جنابالی، فروش این شخص به کسی که میداند خمر میکنه، این به حرام نزدیک کند و از واجب دور میکنه، از مصادیق خیلی بینه است، این حرامه.
ثم الاثم هو ما یقط عن الثواب المفروض فرضا اما یقفع الی المحرم بالاتره، کما و هم شفاعة السيئه، آیا این شفاعت سیئه هست یا نه؟ کسی که عنب را میفروشد به کسی که میداند خمر میکند ولی قصدش این نیست، شرطش این نیست، آیا این کمک بد کرده است یا کمک خوبه؟ کسی که چاقو میکِشه آدم میکُشه کمک خوبه؟ کمک بده.
و کل من یبیع عنب یعمل به خمرا أو يبيع سواهُ لسوا چیزی رو میفروشه برای غیر خمر از محرمات و هو یعلم أو يدن و قد آمن علی الاثم او انه الاثم و له کسل من ذلک العصیان ای کان و روایة حله اذ المحرمه خود روایت حرامه، و روایة حله إذ المحرمه، روایت حل که روایتی که همش أن أبي عبدالله عليه السلام هوذا نحن نبی تمرنا این خیلی عجیبه چون این در باب رباست، که نقل میکند امام باقر علیه السلام که بله از امام موسی علیه السلام که پدر من امام باقر در مدینه، عرض میشود که هزار دینارو عرض میشود که میفروخت هزار دینارو چند درهم رو میفروخت به دو هزار دینار، این کارو میکرد، این نسبت منکری که به امام زدن، که هیچ عاقلی و هیچ جاهلی و هیچ سفیهی این کارو نمیکنه، آیا این ربا نیست؟ در اینجا نسبت به امام روایت جعل میکنن که حلال کنن مطلب رو مطالبی هست که در توراتم هست، در تورات نسبت بت پرستی به سلیمان میده که بت پرستی رو حلال کنه، نسبت زنا به لوط میده کا زنا رو حلال کنه، نسبت انحراف به انبیا میده که اینو حلال کنه. در اینجام در روایت ما، این روایت نسبت به امام معصوم داده که بله، هوذا نحن نبی تمرنا ان امام صادق، ممن نعلم انه یساء خمرً. کافی پنج دویست و سی و دو.
و خمر اُذین قال کسبت الی ابی عبدالله علیه السلام اسئله ان رجل الی کرب یبیع العنب ممن یعلم عنه جعله خمرً او سُکرً، او سَکَرً ببخشید، خمر او سَکَرً، او بله سکر، سکر همون خمرِ، منتهی اعم از خمر چون خود فقاع هم این خمر، فقال انما حالا استدلال (؟) انما باعه حلالً فی الابدال الذی یحل شربه و عدو و لا یحب بیع اینجا دلیل نمی آورد بهتر بودا چون بعضی وقتا دلیلی میارن بدتر میشه قضیه، این دلیل نمی آورد بهتر بود. میگیم آقا خود چاقو چطوره داشتنش؟ حلاله، وقتی که این چاقو داشتنش حلاله فی الابدال الذی یحل، بنابراین یه نفر میخواد آدم بکشه چاقو لازم داره بهش میفروشه، این حلاله دیگه؟ چون فی الابدال الذی کان حلال.
یعنی یک قاعده است در حقیقت، این اصطلاح یک قاعده است، یعنی در وقتی که شما اون جنس رو میفروشی در اون موقع کار حلال با او بود یا کارش حلال بود یا نه؟ بله، پس بعدش هر چی میخواد بشه، بشه، یه قوم بکشه، حقشه که. یک ضابطه خلاف عقل و خلاف نص و خلاف همه چیزه، عرض میشود که، اونوقت در مقابلشم یه روایتی هست، از جمله صفحه بعد صفحه سیصد و شصت و پنج مکاتب ابن ابینه ان رجل له خشع فباعه ممن یستخره الصلبان، اگه همون اقبال بیاد در اینجا چی میشه؟ قال لا، این کارو نکن، چرا؟ تعاون علی الاثم، کما و تعارض روایات المحرم لبیع العنب ممن یعمله خمراً، نقل نکردیم چون (؟) ولی متاسفانه گروهی از فقها به دو جهت این رو تحلیل فرمودن. یک جهت همین روایتی که داره به سند نگاه کرد گفتن سند (؟) چنین است و چنان، بنابراین بیع العنب ممن یعلم من یعمله خمراً اشکال نداره، جهت دوم رو مرحوم آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه فرمودن که اینو باید شنبه بهتون بگم، ایشون میگه که دو روز رو آیه لا تعاونوا علی الاثم و العدوان بحث کردم و به آیه فرمودن نمیشه استدلال کرد برا اینکه بیع العنب ممن تعلم من یعمله خمراًحرام است، چون این تعاون علی الاثم والعدوان نیست. آیه تعاون رو حرام کرده و این تعاون نیست، ایشون فرمودن که حالا جوابشو باید فکر کنیم، تعاون اینه یک عمل رو چند نفر بیان کمک کنن، آیا عنب را خمر کردن دو تایی با هم کمک کردن؟ نه. (؟) کسی که خمر میکند باید چند نفر اینو خمر کنن…
اثمه و شفاعت سیئه است و تعاون هم است، تعاون در مقدمات تعاون در… ببینید اگر کسی در ذی المقدمه تعاون کند، تعاون در خود اثمه، اگر در مقدمه اثم تعاون کند چی؟ من میفروشم برا اینکه هذا الله اون خمر کنه ولی میدانم خمر نمیکنه، در اینجا اون حرمت رو نداره تبعاً، ولی عمل حرامه. بببنید من اگر علم دارم… ببینید اونی که حرام خیلی قطعیه میفروشد، ببینید، میفروشد به قصد اینکه او خمر کنه و شرطم میکنه، اونم خمر میکنه، حرام کذاییه. یه مرتبه نه، میفروشد، قصد نداره که اون خمر کنه ولی میداند خمر میکنه اینم حرامه. یه مرتبه میفروشد، نه قصد دارد که او خمر کنه و نه میداند که او خمر میکنه، چه اشکال داره،؟ اشکال نداره. ولی یه مرتبه میفروشد قصد داره که او خمر کنه مرضش اینه، ولی میداند او خمر نمیکنه. این حرام هست این کارش ولی بیع باطل نیست. یعنی گرفتن این پول برا این آدم حرام نیست و خریدن این جنسم برا اونها حلاله ولی عمل حرامه، برا اینکه اونچه را خلاف شریعت الله است غصب کرده، با عمل البته. بله؟ عمله با این نیته آخه، مگر خود این قصد کردن با عمل حرام نیست؟ ولی عملم میکنه ببینید، قصد میکند که ببینید، قصد داره زنا کنه یخه خانمه رو میگیره ولی نمیشه، این چیه؟ میدونم ولی یخش گرفته حرام بود یا نه؟ ما هم همینو داریم میگیم دیگه اینم دست داره تو کار میخواد دیگه، نشد، ببینید، اینجا مقدمه ای در کاره، این عنب که میفروشد برای خمر کردن عنب رو فروخته است برای خمر کردن، پس این در عمل وارد شده الان، (بحث با دانشجو) مثل اون کسی که یخشو گرفته زنا کنه ولی نکرده دیگه، صبر کنید ببینم نگاه کردن از رو شهو در چی گناهه؟ نظر سهو من سهام اما اگه قلب طاهره یرظعن نیست نگاه هم مثل نگاه به گله همینطور که شما به گل نگاه میکنی خیلی خوشت میاد به این دخترم نگاه میکنی خیلی خوشت میاد صد در صد قطعا…