جلسه چهارصد و چهل و یکم درس خارج فقه

تجارت و بیع (خیارات)

بسم ‌الله ‌الرّحمن‌ الرّحیم

الثالث خیار شرط

این خیار شرط ابعادی از بحث دارد آقایون درست عنایت بفرمایید. گاهی اوقات شرط خیار است شرط میکند بایع یا مشتری، بایع علی مشتری یا مشتری علی بایع که خیار داشته باشم ما تا ده روز، پنج روز، یه روز غیر از خیار مجلس که اتوماتیکیه و غیر از خیار حیوان که اتوماتیکیه، غیر از خیاراتی که هست داریم بحث میکنیم که احیاناً بیع از اول لازم حاصل میشه چون اسقاط فی العقد شده مثلا یا نه اگرم اسقاط فی العقد یا قبل العقد یا بعد العقد نشده، خیار مجلس در کار است کلا یا خیار حیوان در کار است اگر معامله حیوان است کلا. در هر صورت از صوری که عرض کردیم اگر شرط کرد خیار را اصلا یا ذائدا. اصلا در اونجایی که خیار مجلس و خیار حیوان و خیار عیب و خیار همه رو، اسقاط کرده برابر معامله به طور لزوم حاصل میشه.

 اما شرط میکنه که من تا ده روز خیار داشته باشم پس این شرط کرد خیار رو در زمینه‌ای که خیاری اصلا وجود ندارد این یه جوره. یه مرتبه نه، شرط میکند خیار اضافه را، اضافه بر خیار مجلس یا خیار حیوان، خیار عیب، خیار چه میگه من یک ماه خیار داشته باشم طبعا قبول میکنیم. یا مشتری شرط میکند که من اینقد خیار داشته باشم طبعا قبول میکنیم. پس این استقلال داره. خیار شرط در این بعدی که عرض کردم این استقلال داره. شرط کند بایع برای من اینقدر خیار باشه یا اصلا خیار ندارد فقط کرده یا خیار دارد و اینجا تداخل حاصل میشه. خیار مجلس فرض کنید که، خیار حیوان سه روزه میگه من سی روز خیار داشته باشم. این سی روز خیار حالا ابتداش از بعد از سه روزه یا از اوله کاری نداریم، اینجا تداخل حاصل میشه بین خیارین. اما اگر شرط کنم خیار بین داشته باشم، این ترتیب حاصل غلط است خب داره دیگه. شرط کنم خیار حیوان من داشته باشم غلطه. خیاراتی که هست، به طور اتوماتیکی هست شرط کنم داشته باشم این غلطه. بله اسقاط کند آن را  این حرفی نیست، مطلبی نیست درسته. خب این بعد اول بحث که شرط کند زمان معینی را خیار داشته باشه.

دوم: شرط اصل خیار نمیکند بلکه شرط میکند که اگر چنان بود من بتوانم رد کنم اینم خیار شرطه. پس دو خیار شرط داریم. یک خیار شرط که اصل خیار است بدون هیچ جهتی. من اصلا در این معامله اختیار داشته باشم تا مدت معلومه‌ای یه مرتبه، یه مرتبه نه این شرط خیار معلل. گاه شرط خیار غیرمعلل، گاه شرط خیار معلل. شرط خیار غیرمعلل که اصل بحث فقهاء شیعه و سنی هست که خیار غیرمعلل. من میخوام ده تا خیار داشته باشم نه کاری به عیب دارم نه چی. یه مرتبه نه شرط خیار و علتی رو ذکر میکنیم. میگوید اگر چنانچه فلان روز به من تحویل ندادی من مختار باشم، اگر چنانچه فلان جور بود من مختار باشم، اگر چنانچه فلان کار رو کردی مختار باشم. من عبا رو به شما میفروشم به فلان مبلغ شما میخرید به فلان مبلغ، میگم و من اختیار فسق دارم اگر این عبا را به یزید ….بفروشید خواستی بفروشی من شرط خیار دارم.

 پس این شرط خیار با خیار اول فرق کرد که خیار اول چه به عنوان تداخل، چه خیار نیست، چه خیار هست شرط میکند خیار رو بدون علت، معلل نیست. دوم شرط میکند خیار رو به طور معلل، اگر به فلان فروختی، اگر فلان جا رفتی، اگر چنین کردی چنان کردی. مثل اینکه در باب تعلیق هم همینطوره. کسی کتاب بنویسد، بنویسد حقوق الطبع محفوظه بالموليف این معنیش چیه؟ یعنی هیچکس حق ندارد بدون اجازه مولف این کتاب رو چاپ کنه. یعنی هرکسی کتاب رو خرید این شرط توشه. این کتاب رو خریدی به شرط اینکه این کتاب رو چاپ نکنی. به هرکس بفروشی به شرط اینکه چاپ نکنی که اگر شما چاپ کنید یا اصل معامله باطل است اگر وحدت مطلوبه یا خیار برگشت است اگر چنانچه تعدد مطلوبه. البته این خصوصیات بعدا خواهد آمد.

حالا خیار شرط در بعد اول رو بحث میکنیم که یا بایع یا مشتری البته آقایون در بیع حوزه حرفو. ما گفتیم خیارات در کل معاملاته. آقایون اسم بیع میارن و لذا ملاحظه میکنیم ایشونم در اینجا الثالث خیار شرط و هو فی کل بیع چرا در اجاره نباشه؟ چرا در مساقات و مزارعه و نکاح و و و طلاقو حتی، حالا اون بسیط یه مطلبیست عرض میشود که اونم باید بحث کنیم.

ما میگیم اولا خیارات در کل تجارات هست. خیارات معمولی که پنج خیاره، هفت خیاره. یکی از خیارات خیار شرطه. شرط میکند میگد که أنكحت نفسي إيّاك اونم قَبِلْتُ میگه به شرط اینکه تا یک ماه من اختیار داشته باشم یا مرد یا زن اختیار فسق نه طلاق، اختیار فسق اینجا میشه. آقایون نمیگن ولیکن برحسب موازین أَوْفُوا بِالْعُقُودِ و تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ و چه و چه و چه که قبلا مفصل بحث کردیم خیارات در کل معاملات میاد و تقید اصلا ندارد به باب بیع.

حالا در بعد اول میخوایم بحث کنیم که اصل خیار را بدون علت خیار غیرمعلل این دارد شرط میکنه این چند بعد دارد. یک: برای بایع حالا بایع رو مثال میزنیم. دو: برای مشتری. سه: برای هر دو. چهار: برای غیر.

بنده بایع شما مشتری، میگم من و شما این فرش رو به شما میفروشم به اون مبلغ ولی خیار باشد برای آقای فلانی تا یک ماه که ایشون اعقل از ماست، واردتر از ماست، متوجه‌تره بتواند این معامله رو برگشت بده. اینجا شرط این است که طرفین قبول کنند دیگه. اگر من چیزی به شما میفروشم یا اجاره میدهم و شما چیزی رو میخرید یا اجاره میدهید شرط رو باید طرفین قبول کنند یا نه؟ اگر من شرط میکنم شما قبول نکنید که این معامله درست نیست. ولکن اگر این خیار شرط شد که فلانی عرض میشود که تا فلان مدت اختیار شرط، اختیار فسق داشته باشد اگر طرفین قبول کردند و قبولشم عاقلانه بود و سفیهانه نبود البته این باید که درست باشه. پس این سومی رو لزومی نداره ما بحث کنیم چون خیار حق است از برای هر دو و این حقی که از برای هر دوست، گاه شارع مقرر کرده است، گاه من مجازم مقرر کنم. کسی بیاد سوال کنه دلیلتون چیه؟ الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِم آیات عهد هم هست. آیات عهد و روایت متواتره بین الشیعه و السنه که الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ إِلَّا شَرْطٍ خَالَفَ كِتَابَ اللَّه، بسم الله اینو همه قبول دارند شیعه و سنی تمام قبول دارند و از روایات مسلمه الصدور و موافق با آیات قرآنه که شرط هم یکی از ابعاد عهده یا عبارت الاخری از عرض میشود که عهده. چون شخص ظهور دارد عهد اعم است از اینکه ظهور داشته باشد و یا ظهور نداشته باشد. بنابراین ما تمسک میکنیم به آیات عهد اولا و علاض آیات عهد به روایت متواتره عن النبی صلّی اللّه علی و آله و سلم که الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِم. حالا در  شُرُوطِهِم آقایون بحث دارن کاری به اون بحث نداریم بعدا صحبت میکنیم.

خب إِلَّا شَرْطٍ خَالَفَ كِتَابَ اللَّه آیا مخالف کتاب الله و سنت رسول الله صلّی اللّه هست که ما میگیم فلان آقا چون اعقل است و واردتر است و در این جنس واردتره اون اختیار فسق داشته باشه؟ چه اشکال دارد؟ حقیست که خداوند برای ما مقرر کرده نه فقط برای خودم باشه. یا نه مرحله‌ای دیگر هم من بایع حق خیار داشته باشم تا ده روز هم فلانی یا تا همین ده روز یا بیست روز. چه مانعی دارد؟ اگر طرفین قبول کنند این چه اشکال دارد؟ این مطلبیست که روش بحث داریم ما. (سوال) اینجا هم تَرَاضٍ در صورتیست که خیار برای او باشد. اگر تَرَاضٍ کردند بر این خیار این مخالف کتاب الله و سنت رسول الله نیست. بنابراین طبق موازین این درسته.

مطلبی که آقایون روش بحث دارن زیاد و شیخ بزرگوار رضوان الله علیه در مکاسب بحث میفرمایند مفصلا و ما مختصرا عرض میکنیم این است که، و حل میشه چون محور کتاب اللّهه. عرض میشود که آیا این شرطی خیار شرط میشه باید وقت معین باشد؟ یا اگرم معین نشد مانعی نداریم؟ این یک.

 دو: آیا میشود شرط خیار کرد علی طول الخط تا من و شما زنده‌ایم اختیار باشه؟ اینم مطلب دوم. یا نه، نه اول نه دوم چرا؟ برای اینکه اگر شرط کند اختیار خودش را بایع یا مشتری و معین نکند تا کی خب این غرره دیگه. معامله که قابل برگشت است این مهم‌تره یا اونی که قابل برگشت نیست؟ پس این بیع شرط دیگه. خانه‌ای که پنج میلیون می‌ارزه شما اگر بخواید دو ساله بخرید پنج میلیون نمیخرید دو میلیون میخرید شکی نداره قیمت فرق میکنه دیگه. حالا اگر طرف در معامله که من دارم میفروشم چیزی به او اگر او اختیار نداشته باشد این معامله ثابت‌تر است و روشن‌تر؟ اگر اختیار داشته باشه؟ خب اختیار نداشته باشه. ثم اگر اختیارش کمتر باشد برای من بهتره یا بیشتر؟ خب کمتر. اما اگر اختیار داشته باشه معلوم نیست، به شرط این که من اختیار داشته باشم معلوم نیست یه ماه، دو ماه، یه سال، ده سال تا آخر. ضرره دیگه. و آیات نفی غرر و علاض آیات در غرر روایات نفی غرر میگوید این غرر است و گول است و اصن این باطل است این معامله، این درست نیست لذا تعدد مطلوب در اینجا اصن نمیاد. در اینجا معامله به کلی باطل است چون معامله غرریست و عرض میشود که جهالت داره.

بله مگر زمانی رو معین کنند اما یه مقدار بالا پایینش مطلبی نیست. علوم الحجاج معلوم است که از روز بیستم ذی حجه شروع میشه حالا یه روز قبل، یه روز بعد اونم قید داره. قید شیخ بزرگوار رو زدن و خوب کاری کردن. ایشون میفرمایند که، خیلی حرف جالبیست، که بعضی از علما بلکه بسیاری از علما میفرمایند فرمودند که وقت باید حدودا معین باشه نه دقیقا که اگر دقیقا معین نبود یه خورده این طرف و اون طرفش قابل مسامحه میشود باشد. شیخ میگوید نه ممکن است نیم ساعت و یه ربع هم اثر کند. واقعا اینطوره دیگه. بعضی وقتا معامله در یک دقیقه انجام میشه تموم میشه رفت بعضیا یک ماهم طول میکشه. پس اینجا حق با شیخ بزرگوار است که این هم غرر است. بله در اونجایی که مسامحه هست و اهمیتی نیست و اصن احتمالی هم نیست و عقلاییست کاملا، خب اون مطلبیست. پس مرحله دوم خیار شرط این است که باید این شرط معین بشه اما مرحله سوم.

مرحله سوم که بیان بگن که اصلا این خیار باشد تا آخر عمر مادامیکه بایع هست و مشتری هست این خیار باشد، این نمیشه. و مانند این اینکه اصلا ما لزوم عقد را علی طول الخط اسقاط میکنیم. قاعدش لزومه دیگه. عقود لازمه که قاعدش لزوم است الا خیاری که ما مقرر کنیم یا خیاری که خداوند مقرر کند اینجا باید لزوم عقد را کلا القا کنند. هر دو عبارت الاخری همدیگن.

 چه لزوم عقد را القا کنند و چه خیار را علی طول الخط بدانند هر دو خلاف کتاب الله چرا؟ أَوْفُوا بِالْعُقُود، أَوْفُوا بِالْعُقُود کشکه یعنی؟ بیخوده؟ أَوْفُوا وجوبه، لزومه. خداوند میگد لازم است که این به عقود وفا کنید. استثناء شد اونجا که خداوند خیار قرار داده خیار مجلسه، خیار حیوانه، خیار (سوال: از عقد خارج نمیشه؟) بله؟ از لازم بودن خارج میشه. (سوال) لازم از لازم خارج میشه. طبیعت ذاتی عقد لازم لزوم است الا اما میگیم صد در صد از لزوم بیفته یا صد در صد خیار باشه این خلاف کتاب اللّهه دیگه.

 (نظر حضار: أَوْفُوا بِالْعُقُود هم هر دوشو میگه دیگه. خوده شرطم عقده دیگه) نخیر دوتا رو نمیگیره. ( هم اینو میگیره هم …) منتها شرطی که عقد رو از بین ببره، شرطی که لزوم رو از بین ببره یعنی اینطور. ببینید شرط تحت‌الشعاعه (خود شرطم یه عقده دیگه ) عرض میکنم شرط تحت‌الشعاعه. منتها این شرط عقد است در صورتی این عقد که شرط است در ضمن عقد قبول است که منافات با أَوْفُوا بِالْعُقُود نباشه. چون ما دو مرحله داریم. یکی بیع به حساب اکثریته، یکی شرط کنیم که در این بیع و اشتراط اصلا لزوم از بین بره یا کلا خیار باشه. این شرط دوم مخالف است با شرط اصلی که أَوْفُوا بِالْعُقُود. أَوْفُوا بِالْعُقُود حالت محوریت دارد و استثنائاتی در کاره. استثنائاتی که خیار مجلس، خیار عرض میشود حیوان، خیار چه یا خیارِ که ما مقرر میکنیم اما همونطوری که خدا مقرر نفرموده است که بله أَوْفُوا بِالْعُقُود ولکن هیجا عمل نکنید نمیشه تناقضه. این تناقض رو خدا خودش نمیکند و نمیشود بکند ما هم حق نداریم. خداوند مقرر کرده است که أَوْفُوا بِالْعُقُود ما داریم میگیم که نخیر این عقود که لازمه‌اش لزوم است ولو لزوم الما. فرض کنید پنجاه سال عمر میکنم چهل و نه سالش ولی بالاخره لزوم باید باشه. اگر هیچ لزوم در عقد نباشد که ما بیایم لزوم رو برداریم یا خیار را جعل کنیم در مقابل برداشتن لزوم به هر تعبیری از اهل التعبیرین این مخالف مقتضای عقد نمیخوایم بگیم هست؟ البته چند بعد داره یکی مخالف کتاب الله است که أَوْفُوا بِالْعُقُود، یکی هم مخالف مقتضای عقده. اگر شرطی مخالف کتاب الله یا سنت رسول الله صلی الله باشه یا مخالف مقتضای ذاتی عقد باشد این شرط هرگز قابل قبول نیست اگر تعدد مطلوب است، خیار میاره و اگر وحدت مطلوب است ابطال میکنه. و لذا بسیاری از شرط‌هایی که آقایون میکنند درست نیست در باب نکاح که چند چیز در قباله‌ها نوشته شده.

 یکی از شرایط اگر که این مرد زن بگیرد، زن وکیل باشد از حالا که خود را طلاق بدهد این شرط مخالف کتاب الله است که الطَّلَاقُ بید مَرَّتَانِ فَإِمْسَاك اولا، ثانیا مَثْنَى وَ ثُلَاثَ وَ رُبَاعَ. شما چیزی که خداوند حلال کرده میخواید حرام کنید. چون حرام کردن دو جوره. یک حرام کردن که حکم میخواد درست کنه کسی نمیخواد حکم درست کنه. این آخوندی که میخواد عقد کنه حکم نمیخواد درست (نظر) بله؟ آها چطوره؟ گفتیم حلال إلاّ شَرطا أحَلَّ حَراما أو حَرَّمَ حَلالاً  این أحَلَّ حَراما أو حَرَّمَ حَلالاً دو بعد داره. (نظر) اگر بود اگر بود صبر کنید صبر کنید صبر کنید صبر کنید صبر کنید اگر بود اگر چنانکه شرایط شرعی را مرد عمل کرد و زن دیگر خواست بگیره و هیچ شرط شرعی نیست مگر عمل کرده در اینجا شارع میگد که مَثْنَى وَ ثُلَاثَ وَ رُبَاعَ. زن بیاد بگه نخیر شما شرط شرعی رو عمل میکنید عدالت، ولی من نمیخوام یعنی من از حالا وکیل باشم که خود را اگر شما زن دوم گرفتید با شرایط شرعی من وکیل در طلاق. این طلاق معلق بر چیه؟ این طلاق میخواد چیو الزام کنه؟ الزام کند زن نگرفتن مرد را، الزام زن نگرفتن مرد تحریم حلاله، تحریم احکامی نیست تحریم عملیست. و لذا يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللهُ لَكَ  اونم تازه یه بحثی داره.

 تحریم حلال دو بعده یه مرتبه حلال میدانم اما ملتزمم عمل نکنم اینم تحریمه. بعد دوم حرام عرض میشود که عرض میشود گه حرام میدانم اما اینکه حرام میدانم ملتزم نیستم که شما عمل کنید شمام حرام بدانید ولی ملتزم کنید عمل کنید. چه برای ترک ببینید صبر کنید چه الزام کنند در عقد، ترک واجبی را عملا، فعل حرامی را عملا، ترک مستحبی را عملا، فعل مرجوعی را عملا، در هر چهار بعد این خلاف حکم خداست. یعنی حکم خدا که دارای دو بعده یک بعد واجب را واجب بدانید بعد دوم واجب را عمل کنید. در هر بعدی الزام کنید طرف رو چی میشه؟ این تحریم حلال یا تحلیل حرامه.

 روایتم که میگد إِلَّا ما خَالَفَ كِتَابَ اللَّه نمیخواد بگه که شما چون میخواید با کتاب خدا الله مخالفت کنید و حکم خدا رو عوض کنید شرط میکنید. نه میگه خدا گفته است مَثْنَى وَ ثُلَاثَ وَ رُبَاع. ولی این دیدم میگوید که خب من نمیخوام من وحدت لازم دارم. (حاج آقا شما فرمودید که اگر حق باشه میتونه … اینجا هم حقه) دو جور حق داره (حق داره که به .. ازدواج کنه زندگی بکنه) دو جور حق داره حالا من عرض میکنم ….. دو جور حقه. یه حقیست که مخلوط با حکمه، یه حقیست که خالصه. حق خالصم دو جوره. احیانا حق خالص قابل اسقاطه، احیانا قابل اسقاط نیست. اینجا حق جواز مَثْنَى وَ ثُلَاثَ وَ رُبَاع با شرط عدالت این هم حق است و هم حق است و هم حکم است. (نظر) اجازه بدید شما. هم حق است و هم حکم است. حق مرد است که این چنتا زن بگیره حکمم هست که جایز است که چنتا بگیره. حالا این حک دارای دو بعده اینو توجه داشته باشید. این حکم جواز تعدد ازدواج دارای دو بعده. یکی جواز عقیدتا جایز میداند، یکی جواز عملا عمل میکنند. اگر جلوی جواز عقیدتی رو بگیره بگه شما باید حرام بدانید زن دیگر گرفتن وضعش معلومه. یه مرتبه نه، حرام ندانید اما خود را محروم کنید از زن دیگر گرفتن و نگیرید اصلا. این هم تحریم عملیه (نمیگه نگیرید اصلا، میگه اگر گرفتید پس…) احسنت درسته این معنیش چیه؟ این شرط الزام‌آور هست یا نه؟ (نظر) توجه کنید شما این شرط الزام (نظر) هستش صبر کنید صبر کنید این شرط، صبر کنید آقا اجازه از کی نداره؟ (برای همه شرطا امضا میگیرن…) صبر کنید بینم اجازه از کی نداره؟ آقای توجه کنید اجازه از کی نداره؟ صبر کنید بینم (شرط اینه برای ازدواج دوم از زن اول اجازه بگیره) حرامه این. چون اجازه زن اول در چه ازدواج دوم در شرط (نظر) اصلا مبنا نداره. توجه کنید آخه. ببینید یه مرتبه شما چون چیزیش شده روش اصرار دارید ما کاری به این نداریم. من نظرم هست که بگم یا نگم؟ بگم یا نگم؟ نگم؟ نه…خب میگیم … (نظر) طوری نیست طوری نیست نه طوری نیست. در ازدواج … آخر متن که با یه خانواده بسیار بزرگواریست که با آقای خامنه‌ای عوض الله اینا خیلی آشنایی دارند به من گفتند شما اجازه بدید که ایشون عقد کنند گفتم باشه. نوشتیم ایشون عقد کردند. ایشون عقد کردند بعد داماد اومد اینجا گفت ایشون عقد کردند بر مبنای شروطی که در عقدنامه هست نظر شما چیه؟ گفتم مجدد عقد میکنیم این عقد به نظر من باطله.

 حالا عرض میشود که (نظر) نظریه دیگه این عقد به نظر من باطله چون به قید اینکه چنین و چنان چون چند چیزش شرط‌های خلاف کتاب الله است و شرط‌هاییست که عقدش الزام کنند کسی را که مباح را انجام ندد جایزه آقا؟ اینجام الزام میکند که این مرد زن دیگر را ولو با عدالت‌هایی که شرط هست الزام میکند، شرط به الزامه دیگه الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ، الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ میگد این شرطی که کردند این شرط کشکی بیخود که نیست لازم است وفا. آیا لازم است وفای به الزام بر ترک چیزی که شارع جایز میداند؟ (الزام نمیکند…) شرط الزامه اصلا، عزیزم شرط الزامه آقا … شرط چیه؟ اینکه میگد من زن تو میشوم به شرط اینکه زن دیگر نگیری اگر خواستی بگیری من طلاق یعنی چه؟ الزامه دیگه. پس اگر الزام کردند طرف را در یک معامله‌ای بر چیزی که بر خلاف مقتضای عقد است یا بر خلاف کتاب الله است قابل قبول نیست البته این بحث رو من جلو انداختم بعد باید صحبت کنیم بازم.

حالا این ( با رضایت … که اشکالی نداره…) رضایت که بر خلاف حکم خداست ( چرا خلاف حاج آقا خب این یعنی حکم خدا الزام نیست که حتما ما زن بگیریم) عجب حرفی آقاجان خداوند( مباحه) آقاجان خداوند اجازه داده است به شرط عدالت من زن دوم بگیرم شما میگید نگیر حتما ( نمیگم نگیر… ) شرط آقا معنیش اینه عزیزم آقا شرط  (اگه گرفتی من نیستم) من نیستم؟ نخیر بیخود نیستی ( اگه گرفتی منو نمیبینی ) مگه طلاق به دست کیه؟ طلاق به دست شما خانمه یا به دست مرده؟ نه به دست خانم نیست به دست مرده. وکالت وکالت نیست. یه مرتبه است، نه صبر کنید شما وکالت میدهد مرد به زن که هر وقت خواستی طلاق بگیری اینو حرف داریم تازه. آقا چون طلاق به دست مرد است هیچوقت نمیشود از دست مرد خارج شه خود این وکالت غلطه که وکالت بدهد به زن هر وقت دلت خواست طلاق بگیر. یعنی خدایا تو که طلاق رو به دست مرد فقط دادی نه تو اشتباه کردی به دست زنم میشه باشه حالا من میدم به دست زن تو ندادی من میدم به دست زن. این بحث دیگره اصلا ببینید (نظر) گوش کنید گوش کنید گوش کنید گوش کنید گوش کنید گوش کنید یه مقداری گوشو، گوشو یعنی گوش کنید توجه کنید ما حالا اینو بعدا بحث میکنیم چون روز چهارشنبه است و وقتمون به طور کلی… (بعد هم بدونیم آخه کی میشه) بعدا هم وقتی ما زنده هستیم انشاءالله در همین بحثه در بحث شرط داریم بحث میکنیم. ( اصلا حاج آقا توافق بر خلاف قول خدا بالفرض توافق … شرط میکنیم در ربا شرط میکنیم وحدت در …..توافق میکنیم ولی خب وقتی شارع اجازه نده…) غلطه دیگه درست نیست. حتی در مباح آقاجون خداوند مباح کرده است که من آبگوشت بخورم اگر من زن بگیرم قید کند که تا آخر عمر آبگوشت نخور اون غلط میکنه این نکاح غلطه (اگر پدر نهی کند آبگوشت نخور این حرام میشه یا نه…) باید بحث کنیم باید بحث کنیم. پدر نهی کنه آبگوشت نخور غلط میکنه غلط میکنه خب. بله غلط میکنه نمیشه این کارو بکنه یه چیزی که خدا حلال کرده حرام کنه. اون بحث دیگریست شما جای دیگه رفتی.

حالا در بحث اول شرط لازم است که غرر در کار  نباشد این بحثه. غرر در کار نباشد. اما در بحث دوم، بحث دوم این است که شرط کند اختیار فسق را به حساب یه جهتی، اگر فلان جریانی شد فلان . اگر فلان جریانی شد یک کار واجبی را انجام داده این شرط غلطه اگر کار حرام را انجام بده خب درسته. مرد با زن با هم شرط میکنند که اگر ای مرد تو انحراف، راه انحراف رفتی و چنین کردی و چنان کردی، کار بد کردی من طلاق، خوبه برای اینکه شرع زنا رو حرام دانسته، دزدی رو حرام دانسته و چه رو حرام دونسته و این شرطش شرط مشروعه. اما شرطی که خَالَفَ كِتَابَ اللَّه یا خَالَفَ سنت رسول اللَّه یا خَالَفَ مقتض العقد این شرط‌ها دو بعد دارد. سوم نیست. سومش که منقضا باشه نخیر. دو بعد این است که اگر این تعدد مطلوب است، خیار هست. اگر وعده داده بهت اینجا میگه من زن تو نخواهم بود مگر اینکه تو هیچوقت زن نگیری اگر زن بگیری من فسخ میکنم اینم هستا، فسخ میکنم فسخ میکنم نه طلاق. فسخ میکنم خب این شرط بر خلاف کتاب الله است و بر خلاف مقتضای عقد است که معنی عقد لزومه و لزوم با هیچ جهتی از بین نمیره مگر خیارات مشروعه‌ای که خداوند عرض میشود که کرده.

خب حالا در این دو بعد چه شرط زمانی غیر معلل، زمان خیار، چه شرط معلل، چجور میتونه شرط کنه؟ آیا شرط خیار در بعد اول حالا، شرط خیار دارد که من از حالا که عقد میکنیم خیار داشته باشم تا یک ماه یا نه میگه آقا این معامله رو ما با شما امروز انجام میدیم از هفته بعد تا ده روز من خیار داشته باشم یا شما خیار داشته باشید اشکال داره این آقایون؟ چه اشکال داره.

من یه مطلب رو عرض میکنم شما تعجب کنید روشم فکر کنید. ببینید اگر یک زنی عده‌اش تمام نشده نشده و توی عده هم نمیشه ازدواج کرد اگر حالا مرد به زن گفتش که من از روز بیستم برج که شما در عده نیستید از حالا شما رو ازدواج میکنم اونم گفت قبول کردم اشکال داره آقایون؟ ( بله اشکال دارد) چرا؟ چرا؟ ( چون عزم عُقْدَةُ النِّكَاحِ) نشد نکاح حالا نیست اون مال بعده. عزیزم مال بعده عزیزم مراد از او عُقْدَةُ النِّكَاحه. عُقْدَةُ النِّكَاح اینجا نیست الان (نظر) شما دارید میگید خدا که نمیگه (در قرآن میگه) قرآن رو شما باید. و لا (نظر) صبر کنید گفتم فکر کنید وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّى بله؟ يَبْلُغَ نکاح حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ درست؟ قبوله. ما عزم عُقْدَةَ النِّكَاح نداریم ما نکاح نکردیم حالا که. مثل اجاره چه فرق است بین بیع. آقا بنده این فرش را از شما خریدم از ماه دیگر پولشم میدم  از پولشم حالا میدم فرض کنید گفت پولشم ( گفتش که این زن…) میخوام کاری به کاری نشه ( مالک خودش این زن هست) عزیزم ( اختیارش ….) میدونم ولکن اختیار بعد رو داره یا نه اختیار الان نداره (نظر) بله؟ حالا میرسیم این الان در عده است دیگه. اینو گفتم فکر کنیدا این زن این …. برای اینکه باب نکاحه. در باب ببینید در باب بیع میشه اینکارو کرد یا نه؟ در باب بیع میشود بیع معلقم نیستا میگه میفروشی اینو؟ بله میفروشم حالا نه حالا لازم دارم کی؟ میگه از یه ماه دیگه. از حالا من عرض میشود که معامله کنم با شما که از یک ماه دیگر این فرش مال من و این پول مال شما. پول رو من دادم و فرشم یک ماه دیگر ( خب این پیش فروش کرده دیگه اینطور…) میفهمم ولی بیع از کیه؟ (…. نهی نشده است … همچین مواردی ولی در نکاح نهی شده است) کجا نهی شده؟ ( خواستگاری در عده حرامه) خواستگاری نکردم من ببینید ( …. خواستگاریه دیگه حاج آقا) صبر کنید صبر کنید (نظر) این شوهرش مرده ببینید ( زنه شوهرش مرده…………. این خواستگاریه دیگه…) صبر کنید صبر کنید صبر کنید صبر کنید پس بزارید توضیح بدم. من سوالمو توضیح میدم. اجازه بدید سوالمو توضیح بدم سواله نمیخوایم فتوا بدیم. سوال، میگیم این زن در حال عده، شوهرم ندارد شوهرش مرده چیزی هم مطلبی در کار نیست یه دو سه روزی یه روز مونده است که عده‌اش تمام بشه. شخصی هم که میره با این ازدواج کنه میگه حالا من نمیخوام ازدواج کنم. این وَ لَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاح من عزم عُقْدَةَ النِّكَاح ندارم که. عُقْدَةَ النِّكَاح  یعنی گره بخورد از حالا زن من بشه نخیر. این عزم عُقْدَةَ النِّكَاح است عُقْدَةَ النِّكَاحی که مربوط به بعده. یعنی از یک روز دیگر تو زن من باش اونم میگه از یک روز دیگه زن تو. از حالا عقد میکنیم مثل باب بیع، باب اجاره باب عیب، باب اجاره، باب مضاربه، باب مزارعه، باب مساقات، باب چه، باب چه میگیم این زمان رو از حالا قرار نمیدیم. آیا من اختیار ندارم زمان را از بعد قرار بدم و عُقْدَةَ النِّكَاح از بعد بشه؟ چی مانعه در اینجا آقایون؟ چون  لَا تَعْزِمُوا که اینجا رو نمیگیره که. چون لَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاح، عزم عُقْدَةَ النِّكَاح (…روایت نهی کرده… ) نداریم نداریم یه دونه بیارید ( من روایتشو میارم…) یک دونه بیارید. نه روایت داریم نه آیه (نظر) اینکه ازدواج نکرده که. عزیزم ازدواج نکرده که این. اینکه ازدواج نکرده مثل عقد فضولی ( این بالاتر از خواستگاری خواستگاری رفته…) آقاجان در عقد فضولی چی میفرمایید شما؟ درباره فضولی چی میفرمایید؟ در عقد فضولی اشکال نداره چرا؟ ( دلیل داره دیگه) چه دلیلی داره؟ ( دلیل داره….) همون… نداریم همون تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ ، تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وقتی که راضی شد این عقد از حالا انجام خواهد شد. در اینجا هم همینطوره. در اینجا عقد فضولی رو بفرمایید میگیم عقد فضولی میکنند این زن و مرد فضولی. یعنی حالا وقتش نیست از یک روز دیگر وقتشه فضولت (… باید در میان خود طرفین عقد باشه این اصلا مصداق نمیتونه پیدا بکنه) فضولی دو بعد داره. یک بعد این است که طرفین خودشون نیستند، یه بعد طرفین خودشون هستند این طرفین ( خودشون هستند فضولی نیست) صبر کنید فضولیه دیگه چرا؟ برای اینکه طرفین الان نمیتوند عقد کنند برای حالا ولی الان برای بعد عقد کنند فضولی هست یا نه؟ یعنی حالا نمیشه برای حالا عقد کرد ولی برای بعد. ما الان اصطلاح رو کاری نداریم. ما اصلا لفظ اصطلاح رو نمیاریم ما میگیم حالا عقد را انجام میدند که از یک روز بعد که از عده خارجه زن و شوهر بشن حالا هیچی، نیگاهم نمیتونیم بکنیم. حالا نه حرف زن و شوهری میزند نه نگاه میکنه ولکن از یه روز بعد این زن و شوهرشه.

 فایدش چیه؟ اینه که اگر این کار رو حالا نکنند ممکن است یه روز بعد دیگری بیاد و با این ازدواج کنه این برای این کار نشه. اینجا نه لَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاح است، نه آیه‌ای، نه روایتی، نه هیچی منع نمیکنه و این مشابه است با کل ابواب عقود لازمه حالا جان (اون خواستگاری خواستگاری نهی شده از طرفین…) از قضا اینطور نیست (اگر میخواست بگه…) مگر عُقْدَةَ النِّكَاح خواستگاریه؟ (میگم بالاتر از خواستگاریه) نشد نه. عُقْدَةَ النِّكَاح ببینید یک خواستگاری، یک عقد است. عقدم عقد از حالاست یا عقد از بعده درسته؟ خواستگاری هیچ منع نداره اصلا ما منع نداریم که خواستگاری میگوید خانم شما اگر عدت تمام شد اجازه میدید بعدا با شما ازدواج کنم؟ میگه بعدا اشکال نداره. این خواستگاری برای حالا نیست خواستگاری برای بعده (آقا میگیم نکنید دیگه این کارو) کجا گفته نکنید؟ (نهیه روایت هست) بیارید (من الان روایت ندارم ….. بیارم فردا) ندارید، فرمودید اما ندارید ( فردا اینجا هستید میارم) فرمودید ندارید فرمودید ندارید.

 عرض میشود که ( اگر میخواست بگه عقد نکنید میگفت لا تعقدوا گفته لا تعزموا یعنی فکرشم نکنید) …( اصلا حکمت این چیه؟) شما توجه نمیکنید به آیه ( اصن تعزموا….) عُقْد عزیزم آقا عُقْدَةَ النِّكَاح در اینجا نیست که الان ( تعزموا یعنی چه؟ … نظر نفر بعدی: نه  این همون که میگه عُقْدَةَ النِّكَاح خودش نکته‌ای هست…) وَ لَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاح عزم تصمیمه، عُقْدَةَ النِّكَاح بستن نکاحه هیچکدوم (نظر) عزیزم قصد نیست تصمیمه. ببینید ما یک تصمیم داریم شما حق دارید که چیز کنید من خودم مثل شما بودم قبلا ….. عُقْدَةَ النِّكَاح بستن نکاحه. آقاجون بستن نکاح با عزم حالا بستن از حالا نه غلطه ورود در عده است. اما آقا نکاح در غیر عده چطوره آقایون؟ نکاح در عده من نکردم که. من نکاح در غیر عده کردم منتها لفظ رو قبلا، قرارداد رو قبلا، مطلبی که نیست. این نه نکاح (… تصرف در زمان ممنوعه است این خودش خلاف شرعه) بله؟ ( در زمانی که ممنوعییت…) در زمان نکاح من اینجا نکاح نکردم ( این زمان حرام بود که یعنی نباید….) در این، صبر کنید بینم در این زمان پیوندی بستم که ازدواج از یک ماه بعده. الان نامحرمه. که اگر این زن که اگر این زن توجه کنید که اگر این زن بمیرد، ببینید فرض کنید اینطوره اگر این زن بمیرد در این حال، زن شماست؟ نه توارثی در کاره؟ نه. مثل عقد فضولی منتها این اسمشو فضولی بزارید یا نزارید. پس ببینید ( بنده در ذهنم هست شما قبلا فرمودید هیچ مردی ….. در عده ازدواج نکنه به این خاطر که این زن تشویق نشه بره طلاق بگیره) باز تکرار میکنید عزیزم ازدواج نکردیم ما. عجب حرفیست، شما چرا برمیگردید؟ شما از مجلس میرید بیرون چرا؟ باشید در مجلس. من ازدواج نکردم اینجا ازدواج در کار نشده. شما این موازین فکر بفرمایید تا انشاءالله روز عرض میشود که شنبه همینجا شنبه همینجا.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا.  اَللّهمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ محمد و عجل فرجهم

ما اصرار نداریم که بله؟ اصرار نداریم که آنچه را فردا باید… (نظر) کدوم رو؟ (نظر)