بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدالله رب العالمین، و صلی الله علی محمدٍ و علی آله الطاهرین. محور المحاور در کل بحث های اقتصادی جزایی اسلام آیه مبارکه نجم است وَأَن لَیسَ لِلإِنسانِ إلّا مَا سَعَی وَ أَنَّ سَعَیهُ سَوفَ یُری ثُمَّ یُجزاهُ الجزاءَ الأَوفی. بحث وافی راجع به آیه لاوفی تا اندازه ای شده است هم در نوشته های تفسیری و هم در بحث های دیگر ولاکن بحث الاوفی باید شود. از این آیه مبارکه به عنوان یک قاعده کلی در کل ابعاد زندگی مکلفان این مطلب استفاده میشود که محور بهره های علمی، عملی، بهره های مالی، بهره های ایمانی و سایر بهره هایی که انسان به دنبال اون ها می رود، فقط در بعد سعی است صحیح است که اگر انسان سعی کند در راه حق، حق نیز به او کمک میکند؛ اما اگرسعی در راه حق نداشته باشد طبعا کمکی هم در کار نیست. این از اصول مسلمه عقلیه و اصول مسلمه کتاب و سنت است که اصولا شریعت پروردگار عالم هم شریعت سعی است و شریعت طبع است. یا أیَّهَا الإنسانُ إِنَّکَ کَادِحُ إلی رَبَّکَ کدحاً فَمُلا قِیهِ؛ چه کدح درونی باشد و چه کدح برونی باشد نتیجه اش ملاقات الرب است در بعد معرفتی و عبودیتی یوم الدنیا و ملاقات الرب است در بعد برزخ و قیامت حساباً و جزائاًرَفاقا.حالا وَأَن لَیسَ لِلإِنسانِ إلّا مَا سَعَیپس ارث ها چی؟ طبع ها چی؟ صدقه ها چی ؟ مالیات های مستقیم و غیر مستقیم که خمس و زکات مستقیم استو کفارات و دیه ها و… غیر مستقیمش این ها چیست؟ آیا کسی که خمس باید بدهد و دیگری که استحقاق دارد بگیرد اون دیگری سعی کرده است؟سعی نکرده است که. اون هیچ سعی نکرده نمی تواند سعی کند . در بعد صحیح و شرعی گرفتن گرفتن خمس و زکات سایر اموالی که مربوط است به بیت المال مسلمین این کسانی هستند که نمی توانند سعی کنند و اگر می توانند به اندازه کافی نیز اونجا که نمی توانند سعی کنند به مقدار ضرورت زندگی باید از این مالیات های مستقیم و غیر مستقیم بهاونها داده میشه و اونجا که می توانند به اندازه کافی نیز اون اندازه ای که برای اونها کفایت میکند باید از بیت المال چه مالیات ای مستقیم و چه غیر مستقیم داده شه. حالا این کسی که عاجز است و نیازمند است و مقداری از مالیات های مستقیم که خمس است یا زکات است می گیرد و شما باید به او بدهید. چون سعی کرده ست. سعی نکرده در باب ارث رو در باب بیعه و در باب صدقه و در باب گرفتن خس گرفتن زکات و در باب های دیگر و مشابه این ها سعی در کار نیست پس چرا؟ جواب: جواب اول در خود الا ما سعی است و أَن لیسَ الإنسان إلا مَا سَعَی. بنده جدیت کردم کردم در راه حلال مالی یه دست آوردم، حق دارم این مال را به دیگری ببخشم یا نه؟ اگر حق نداشته باشم لإنسان یعنی چه؟ هُوَ الذّی خَلقَ لَکُم ما فی الارض میان این تکلم است. لکم یعنی مصرف خودم بکنم؟ لکم هم بعد شخصی است هم بعد درونی ست و هم بُعد برونی. اگر این مال بر مبنای سعی و کوشش است شایسته به دست آورن این مال من است، هُوَ الذّی خَلقَ لَکُم ألّیسَ لإنسانَ مَا سَعیَ این لإنسان هست یا نه؟ در بعد ساعی در بعد کسی که مال را به او باید بدیم بحث نمیکنیم ؛ یا شاید باید بدیم یا ندیم، نه در بعد شخص ساعی منی که سعی کردم، جدیت کردم و بیش از مقدار ضروری زندگی خود، بدهد آورده ام که به ارث گذارده میشود یا هبه میدهند یا می خواهند خمس و زکات بدهد هم در اینجا. آیا این مال اضافه ای که میخواهم بدهم یا باید بدهم چه لاید در چی میخوام. سعی این هست یا نه؟ خب نه دیگه لإنسان چی میگه؟ یعنی برای من شایستگی دارد یا احیاناً بایستگی دارد و آنچه را من به سعی خود به دست آورده ام، برای من است من این رو مصرف کنم.هر مورثی میل دارد که ارث بیشتری بذاره به ارث بستگی دارند یا هدیه کنند، صدقه بدهند مهمانی کنند چه کنم چه کنم، درست است که اون سعی نکرده ولی من سعی کردم. این و أَن لَیسَ لِإنسان إلّا ما سَعیَ در بعد ساعی وصل کنیم بله در بعد شخص دیگر، شخص دیگری اگر مالی را بدون سعی کردن، بدون استحقاق از من میخواهد بگیرد و من میخواهم بدهم حق نداره؛ اما اگر من یک مالی را سعی کردم و از راه سعی شایسته شرعی به دست آوردم آیا لی هست یا نه؟ لیس لإنسان دیگه. اینکه لی هست یا نه لی بودن مطلق است و مطابق است و تمام مصرف های این مال را میگیرد که در ارث است در هبه است که در هدیه است که گرچه الا اینکه جلویش را بگیرند، هدیه شرط دارد، هبه شرط دارد، میراث حدود دارد،ر قبول ولاکن در صورتی که اینجا منعی در کار نباشد، نگوید نده نگوید اینقدر نده، نگوید به این کس نده ابعاد گوناگون منعی در کار نبود یا هیچ بعدی در کار نبود مطرح می کنم غذا میخورم هم به دیگران میدهم هم برای خود لباس میخرم هم برای دیگران در زمینه ای که منع نیست او سعی نکرده ولی مقتضای سعی من این است که اینمالی چون این مالی همون جوری که در مصالح شخصی خود می توانند مصرف کنند در مصالح دیگران هم اونجا که خداوند امر نکرده استمیتوانم منع بدهم. این یک بعد، بعد دوم، ببینید آیا تمام اموالی که ما با زحمات و کوشش به دست می آوریم تمام صد درصد در بعد سعی ماست؟ نه از این بعد میخوایم به اعطاها و انفاق های واجب برسیم، درسته من دلم میخواهد هدیه کنم دلم میخواهد صدقه بدهم، دلم میخواهد ارث بدهم، این دلم میخواهد جوابش داده شد، چون این مال ماله منه اما میگیم باید بدهی چی؟ برای جنابعالی عرض شود که خمس بدهید باید زکات بدهید باید چه بدهید اون مال هایی که به عنوان باید وارد اینکه لی نیستش که لی علیه، و أن لیس لإنسان برای من میگیم نمیخوام بدم، من رو اجبار کنند و واجب کنند که با کذب یقیین و عرق جبین من این مال را به دست آورده ام، بده. این جواب دوم میخواد و جواب سوم. جواب دوم این است که قبلا هم عرض کردیم در باب استفاده کردن. اصولا اونچه زمینه دادن خمس و زکات و سایر انفاق های واجب و واجب که معلوم، مستحب که معلوم انفاق های واجب رو رها می کند، این است که منی که زارعم، منی که تاجرم منی که کارگرم، منی که هر چه هستم آیا صد در صد منافعی که به دست می آورم در اثر کارکرد منه یا نه. خدا زمین دده آب داده خدا بنیه داده خدا قدرت داده هوا داده، چه داده، چه داده، آیا بخش آنچه را خداوند بعنوان زمینه کار و به عنوان نتیجه داده بخش او بیشتر است یا بخش من؟ بخشت خیلی بیشتره نمیخوایم جای عمیق تر بریم که همه بخش ها مال خداست نه اون مقداری که من کار میکنم، من بذر را در زمین میکارم آب مال خدا، خاک مال خدا، انبات مال خدا، زیادی مال خدامن چه کار کردم؟ اگر شما در یک شرکتی ده درصد، بیست درصد، پنجاه درصد شما سهیمید دیگری بقیه را سهیمه آیا همه سعی شماست؟ همه سعی شما نیست بنابراین کل درآمد ها را حساب کنید. در آمدهای قلمی، فکری، زبانی، تعلیمی، تجارتی، زراعتی و… . درصدی که به حساب سعی من است و تطابق سعی من دارد خیلی کمتر است از درصدی که خداوند این نتیجه را در بعد وضعی عرض میکنم، خیلی کمتر است اگر در بعد خاص عرض کنیم بگیم چه عمل دارد. من کار کردم قدرت خدا داده بدن خدا داده، روح خدا داده، دل خدا داده ، اون رو منبحث نمیکنیم، نه، اونایی که به من شخصا خدا داده است و در من در درون و برون است این ها را حساب نمیکنیم اصلا، حساب کنیم که علی موندو حوضش، علی هم میره کنار، نخیر این را حساب نمیکنیم، ما حساب معمولی می کنیم که این شخصی که زراعت میکند آیا درصد خالق گندم و خلق زمین و خالق آب و نیرو دهنده به حضورو رشد دهنده در درصد او بیشتر است یا درصد من که مقداری گندم پاشیدم آبی هم که از بل از قنات است و از چه هست و چه هست ، درصد او بیشتره. سپس و أن لیس لإنسان ما سعی بله این مالی که من دست آورده امصد هزار تومان است این صد هزار تومان به دست آوردن اون ما سعی ای که مال من است و در مال من هیچ بالا پایین نمیشه و نمیگن بده و بده، اون چقده؟ بگید بیست درصده، سی درصده، پنجاه درصده. خدا که خمس مقرر کرده بیست درصد گفته، یعنی مقداری هم از آنچه مربوط به خواست اوست، بخشیده به شما. به خرد نیازمند میرسه چون استحقاق داره. نه ببینید بحث رو قاطی نکنید میگیم اون شخص سعی نکرده قبول بله، من سعی کردم قبول، لازم است شرعاً من به اون کی که سعی نکرده و نمیتواند بکند با این شرایط، نمتواند سعی کند ومعذوراست و گرسنه است من از اضافه تر خود به او باید بدهم ، اینجا داریم بحث میکنیم ، میگیم که آیا این شخص به زور میگیره؟ خب نه ، آیا من به میل خودمی دهم؟ نه، واجب است بدهم بله عجیب است به کی؟ خدا؛ مال من نیستش که چون ما سعی من صد درصد نیستش که، ببینید درست دقت کنید وأن لَیس الإنسان الا ما سعی، صد هزار تومنی که من در آوردم که خاک است که آب است که هوا هست که بذر است، که خورشید است که چه، درصد من فوقش پنجاه درصد میشه . خدا فرمود نه خیر. هفتاد در صد ، هشتاد درصد مال تو . این هشتاد درصد یعنی ینی سعی خود را گرفته ای و اضافۀ بر سعی ات را نیز گرفته ای.. خداوند مقداری از اون حس احسنی که دارد برای سایر بندگان مقرر کرده. مصالحی دارد که به جای خود اما در بعد اول فرض می کنیم. پس منافات ندارد. انفاقات واجبه با سعی،چرا؟ برای اینکه وَ أن لَیسَ لإِنسَانِ الّا ما سَعی؛ فرقش برای من چیه برای منم صدهزارتومان هم فرض کنید پنجاه هزارتومانه، کمتره بقیش مال من بقیش مال خدا، در بعد دوم عرض میکنم. در بعد دوم، در بعد اول که همش مال خدا این پنجاه هزارتومان مال خداست، خدا حق ندارد که به من بنده امر کند این مالی را که مال من است و مال تو نیست گرچه بوسیلۀ تو به دست آمده ایت نال مرا بنده های گرسنۀ من که فقیر هستند و عاجز و نیازمند بدهی؛ این منافات با کجا داره؟ با هیچ جا منافات نداره. این مرحلۀ اولی. حالا ما وَ أن لَیسَ لإِنسَانِ الّا ما سَعی که دارم، یا سعی فکری یا قلمی یا سعی دیدن یا سعی کارکردن، همش سعیه. سعی فقط کلنگ زدن نیست که اون آقا رفته فلان جا گفته کی اینجا کلنگ زده که این باغ مرکبات داره یکی آقایی؛ این باغ مرکباتی که داره در شمال این ها کلنگ که نزدند بزنی خراب کنی باید بشه بعد زمین بایر بشه که غلط اندر غلط اندر غلط مگه سعی فقط کلنگ زدنه؟ تو کلنگ زدی تو آقا مگه کلنگ زدی بلدی کلنگ یعنی چه اصلا؟ کلنگ و ببینی تشخیص میدی اصلا؟ سعی مربوط به کلنگ زدن و دست و پا و عمل جسانی که نیست، بلکه سعی در بعد درونی مهم تر است. فکر زیاد در عقلش زیادتر بیشتر، تفکرش زیادتر گاه سعی است، گاه سعی فکری و سعی علمی ست گاه سعی عملی ست، گاه هردو سعی است. ما مثلثی از سعی از برای انسان ها داریم که در راه صحیح که اگر این سعی را به کار بیندازد خب این الا ما سعی ست. این وَ أن لَیسَ لإِنسَانِ الّا ما سَعی، سه بعد دارد. یک بعد دنیوی ست می دزدند میخورند میبرند، کم میدن، نمیدن این بحث دیگری ست. یک بعد برزخی ست أَن سَعیَهُ سَوفَ یُرَی. این سعی رو کاملا در برزخ خواهید دید. سوف بعد از اینجا ولاکن در برزخ، در برزخ است موقت است. ثُمَّ یَجزَاهُ جَزَاءَ العُفا. ببینید درصد مساعی که انسان ها دارند این درصد بعضی اش در دنیا داده میشه یک، دو صد در صد در برزخ داده میشه سه بیشتر از صدردصد در آخرت برزخ هستش بین است و از خود آیه این مطلب رو استفاده میکنیم ، و أن عرض شود که وَ أن لَیسَ لإِنسَانِ الّا ما سَعی؛. قاعدۀ کلی ست. ولی الا ما سعی در دنیا میرسه؟ خب نه پس کجاش کلا میرسه؟ أَن سَعیَهُ سَوفَ یُرَی. کل سعی رو در اونجا صددرصد میره اونچه رو که در اونجا ندادند اونجا نمی دادند اینجا بهش میدن، لاکن آیا صددرصدو برابر است هر چه بوده، نه خیر أَن سَعیَهُ سَوفَ یُرَی که من جاء بالحسنة فلهو عشرا امثالها، این حداقل است و بالاتر است و بالاتر. حالا برگردیم ، ببینید در باب ربا که داشتیم بحث می کردیم این مقدمه رو عرض کردم برای اینکه مطلب روشن تر بشه. اصولا بانکداری برای چیست؟ چرا بانکداری باید باشه؟ برای اینکه مردم پول هایی رو در اونجا بگذارند که این پول ها را قرض بدهد بانک یا خود بانک تجارت کند، بالأخره یک جهتی باید داشته باشه. اگر به عنوانی که بانک میخواد قرض بده، اگر قرض الحسنه ست پس شما هم در بانک قرض الحسنه میذارید که بانک هم به دیگران قرض الحسنه بده و اگر موارد این است که این پول ها که شما در آن میذارید، شما منفعت پول بگیرید که بانک هم به دیگری قرض بدهد منفعت پول بگیرد که منفعت او از منفعت شما بیشتر باشد، بالأخره چند بعد داره دیگه. بانکداری فرض کن ضروری، بسم الله؛ قبلا که بانکداری در کار نبود با قرض الحسنه یا باپول ربای خصوصی یا چه یا چه یا چه مردم اداره میشدند ولی چون اجتماع ما وسیع تر شد عمیق تر شد، ارتباطات بیشتر شد، نیاز ها زیادتر شد بانکداری یک حالت ضروری فرض کنید اینجا واقعیت داره پیدا کرد که در میان ما خب این پولی که در میان بانک می رود اگر شما میگذارید منفعت بگیرید و اگر میگیرید منفعت بدهید این رو ما میخوایم حساب کنیم. ما یک احتمالات را در اینجا عرض میکنیم. روی احتمالات دونه دونه بحث میکنیم ببینیم آیا سهم بانکداری ها در گرفتن یا دادن منفعت پول که مضاربه نیست که تجارت نیست که چی نیست این چه باید شد، ببینید مگر نه این است که اصل در زندگی ما سعی است؟ وَ أن لَیسَ لإِنسَانِ الّا ما سَعی، خب این سعی نتایج دارد نتیجه مساعی زندگی انسان مقداری معامله به دست آورند این یه جور. در بعد اول سه جوره. یک مرتبه ست که انسان سعی میکند در بعد سوم سعی میکند زحمت میکشد، مقداری مال به دست بیاورد که نه کم دارد نه زیاد. اینجا ئیگر پول قرض دادن معنا نداره پول نداره، چون کسی منفعت به او میخورد که پول داشته باشد خب نداره، به مقدار زندگی خودش درآمد دارد، همان مقدار هم مصرف میکنه این از گردونه خارجه. یه مرتبه است انسان زحمت می کشد مقداری که باید اما کمتر از هزینه عادی یا ضروری زندگی به دست بیاره. اینکه به اولی نداره و بلکه باید چیزم بگیره اینم فقط ضلع سوم است که این مطلب درش مطرح میشه که بنده سعی میکنم و سعی صحیح میکنم و مال صحیح شرعی بدون اجحاف بدون ظلم و کلاه برداری، بدون حقه در بیارم ولاکن درصدی از این مال مصرف میشه و مقداری هم اضافه میاد. سوال، این مقدار که اضافه میاد، خب چه کنم؟ آیا تمام اون مقداری که اضافه میاد مال منه؟ یا نه خیر این باید پخش بشه اسلام در، عرض شود که مالیات های مستقیم و یا غیر مستقیم که باید پخش شه چند جوره، یک باب خمسه فعلموا لَنَّ ما قنمتم بشی فإن الا ما خسة خمس به اصلم میخوره نه اینکه باقی مانده چونکه بخشش مفصله خب این مال اول زکات، زکات هم متعلق به کل شی است از نظر قانون اولی از نظر قانون اولی بعضی دو و نیم درصد یعنی پنج درصد، بعضی ده درصد از نظر قانون اولی که بیست و شیشر و ن یم درصد تقریبا از کل درآمدهای انسان کجا میره، کجا؟ اونجا که اضافه بر زندگی هست. اضافه نباشد که هیچ نمی گیرد نمی دهد. اگر کم باشد میگیرد در صورتی که کمبودش به حساب بی عرضگی نباشد به حساب این باشد که انسان نمی تواند بیشتر از این در بیاره خب پس این یک بخش اضلاعت رفت حال اگر یک بخش اضلاعت رفت اگر دومی ست وَ یَسالونَکَ مَاذَا یُنفِقون قُل العفو یکی از معانی پنج گانه همینه. سوال می کنند چرا باید انفاق کنند بگو زیاده از درآمد را، زیاده از درآمد که من به او نیاز ندارم اصل اولی دادن است، چاله چوله هارا پر کردن است. کسانی که ضرورت دارند خمس کافی نیست زکات کافی نیست بخشش ها کافی نیست مالیات های مستقیم و غیر مستقیم کافی نیست چه چاله چوله هایی از این چاله چوله های اجتماعی در دولت اسلام علل العفو، زیادی باید داده بشه. پس این مالیات غیر مستقیم یک مالیات به عنوان ضابطه ای و قانونی است که خمس را بدهم، زکات را بدهم، زیادی را بدهم، اتغفارات را بدهم، نفقه پدرو مادرم را بدهم، نفقه زن و فرزند بدهم این ها یک مالیات مستقیم است. ولاکن بعد دوم این است که ما تمام این ها رو از اضافه درآمد زندگی دادیم، ولی باز اضافه داریم این باز اضافه تر است و باز احیانا نه کلا، باز احیاناً ربط داره که اگر چنانچه این چیزهایی را که داده شد یا بعضی ها تسویه کردند ندادند الآن اشخاصی هستند یا اجتماعات اسلامی یا دولت اسلامی که نیازمند است ضرورتاً و از طرسق صحیح یک مالی هم خمس دادم و هم زکات دادم اضافه دارم، خب اضافه یسئلون علل العفو، این مرحله بعدی بعد از عفو، حالا این هم نبود، زیادی دارم خمس و زکات و صدقات و نفقات دادم، چاله چوله ای که باید پر بشه تا اونجا که میدانم من دادم یا چاله چوله ای در کار نیست و عملاً هم نباید در کار باش، اگر مردم درست جدیت کنند، تنبلی نکنند، بی حالی نکنند، ظلم در پرداخت حقوق و کار های اشخاص نشود و بعد از این اگر خمس ها را و زکات ها را بدهند و بدهند مثل زمان امیر المومنین صلوات الله علیه خواهند شد خیلی پایینتر ش زمان عمربن عبدالعزیزکه اموالی جمع شده نمی دونست کجا بده، چون همه دارند. اگر این طبقات جوری شد که فقیری چندان در کار نبود و اگرم فقیری بود فقر به این معنا نیست که ضرورت زندگی اش اداره نشود، در اینجا باید چه کار کنم؟ ها، این مرحله آخره، مرحله آخر که کم پیدا میشه خیلی کمرنگه مرحله آخر مال از راه صحیح آمده اضافه بر زندگی این است. تمام مالیات های مستقیم را ددند به مالیات های غیر مستقیم اگر لازمه دادند بنابراین اونا هم لازم میشه، نوعاً به مالیات های غیرمسقیم نمیرسه نوعاً حاجت های ضروریه فردی و اجتماعی محو می شود در زیر سایه پرداختن حقوق های واجب حالا اگر مقداری اضافه موند باد چی کار کنم؟ یه مرتبه است این ها را نگه می دارد، احتیاج ندارم که نگه می دارم نه به کار می اندازم، نه تجارت می کنم، نه خانه می خرم، نه مزرعه، نگه می دارم اینجا مورد آیه کنزه، والذینَ یَکنُزِونش الذَّهَبَ والفِضَّةَ وَلَا یَنفِقونَها فی سَبیلِ الله فَبَشِرهُم بعذابٍ ألیم، یومَ یُحمی عَلیها فی نَارِ جَهَنَّمَ فَتَکوَی بِها جِباهسهُمَ و جُنوبُهُم و ظُهورهُم الا آخر، پس باید چیکار کرد؟ این مال باید به کار بیفته، ینفقونها، بنده ضرورت زندگیمو دارم اما زندگی خیلی ضروری یعنی نان خالی و پنیر برای اینکه بهتر بتوانم زندگی کنم انفاقه مگر فقط انفاق جایی هست که گرسنه هایی هستند که دارند میمیرند؟ نخیر کسانی که کمبود دارند، کمبود از اصل زندگی دارند با کمبود از وضع رفاه عادی دارند این هم یک نوع انفاقه و نوع مطلب این است که انفاق در تمام زمان ها و در تمام زمینه ها در ملل اسلامی وجود دارد چون تقصیرها و قصور هایی در پرداخت مالیات های مستقیم و غیر مستقیم هست پس این مرحله آخر چی شد؟ این مال را اگر من به کار نیاز ندارم با خودم یا به وسیله دیگری سه بعدیه دیگه، این مال اضافه که خالص است تمام تکالیف قبلی انجام میشه و خالص خاص هست این مال از چند حال خارج نیست یا این مال را من روش کار کنم استفاده کنم و استفاده را به دیگران که کمتر دارند بدهم و این یک جوره یا مال را به دیگری قرض بدهم، قرض الحسنه اون آدمی که کار می تواند بکند اما نیازمند به ماله کار تنها مقداری از نیاز زندگی را برآورده می کند، اگر مال به او بدهم دیگر نه خمس میگیرد نه زکات میگیرد نه چه میشود نه چه میشود، اینجا خودش با این مالی که به او قرض الحسنه میدید کار میکند بعداً در وقت خودش این مال را به شما خواهد داد این هم راه دیگری است، پس یا خودت کار کن و مابقیش رو به دیگران بده چون خودت لازم نداری، چون آدم بیکار ما در اسلام نداریم حتی یک در باب مزارعه است یک شخص زارعی پیرشده بود و رفت خدمت امام، نه اینکه چون احتیاج داری نخیر باید کار کرد، تنبل بودن، بیکار بودن، خودش بدترین کاره، عرض کرد یاابن رسول الله من پیرشدم احتیاج مالی هم ندارم این صندل که دارم میتوانم بخورم و تا آخر عمر داشته باشم اجازه می فرمایید من برم گوشه مسجد مشغول عبادت شم و این گاو آهنی که دارم بفروشم حضرت جواب دادند یک جواب این است که فرمودند که باید بری و کار کنی به مقداری که میتوانی چون خداوند آدم بیکار را دوست ندارد تعبیر عربیش یادم نیست اشخاص بیکار را خداوند دوست ندارد که لفظ بطالین در روایت های ما زیاده. این یک، دو ها عبارت ادامه رای تو کار تو با کار کردن تو ثابت میشه یعنی یک نیروی فعال که میتواند کار کند این راکد شد، این نیرو را و سعی را فقط باید به کار انداخت که من بخورم؟ نه دیگران هم و نیز خود انسان به هیچ وجه من الوجوع در هیچ وضعی از اوضاع در هیچ زمین و زمانی در هیچ عمری از اعمار بیکار نباید باشد، تا اونجایی که امکان دارد إذا یَسقَطِرُ یُبسَ وَ لایَستَعان بِک و قبلا فرمود لا تفعل عبارت قبلی لاتفعل إنَه الارد عَلَی قَرنه الصوت که اونکه من برای آن میگردم شاخ گاوه زلزله میاد، اینا کور خوندن نه خیر، إذا یَسقَطِرُ یُبسَ وَ لایَستَعان بِک و لاتفعل إنَه الارد عَلَی قَرنه الصوت یعنی چه؟ یعنی عرض زراعتی . زاعت زمین بسته به شاخ های گاوی که عرض شود که شخم میزنه اگر حالا بود تراکتور داشتیم میرفتیم دوتاتا اون سر شهر یا خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف بیاورند، من تراکتور دارم حالا یک پولی هم لازم ندارم و کارم تموم شده و میفرمایند لاتفعل و لا استعان بک عرض علاوه بر قرض این تراکتور تراکتور هم قرض داره، ثور هم قرض داره اسنان هم قرض داره یعنی قدرت، قرض یعنی قدرت که زمین شاخ گاوه به این معناست در معارف الاخبار احکام صدوق کتاب بسیار خوبی ست. مراجعه بفرمایید آقایون در معارف الاخبار اخباری که چکه شده و این چکۀ موزون معنی غلط میده حضرات معصومین اشاره میکنند که نه خیر این اول اینطور بوده، مثلا در حدیث وارد که اِنَّ الله خلقاً آدَمَ الصورَتین؛ خب این در تورات هم هست ، که خداوند انسان را آفرید و به صورت خود آفرید. در روایات هم داریم در اشعار هم داریم، در اشعار فلسفی هم عرض شود که داریم خب، اما در معارف الاخبار، صدوق نقل میکند که شخصی از امام صادق علیه السلام سوال کرد که ما نقود یا رسول اللله فیما ربعی ینصرالله صلوات الله علیه که اِنَّ الله خلقاً آدَمَ الصورَتین قال لیس کما تقود. اینطور نیست که تو میگی. کان رجلان یتصابان عند رسول الله که صدجا افتاده. کان رجلان یتصابان عند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال احدهما لصاحبه قبّةَ اللهد وجهک وجهه من شبه قال لا تخذ فا انا الله خلقا آدماً الصورتین و مرجع زمین عوض شد ببینید خود اون عبارت که مرجع زمین خداست . لا خلقا الصورتین مرجعی جز الله نیست. خدا که صورت نداره اما در اینجا اینجا تو فحش لاتی انداختند. اینجا این است که ای نفس کش، لاتا اینطورین یعنی فحش به همۀ نفس کش ها می دهند. این گفتش که قَبلّا وجهک و وجهه یَمَن یشبهُ فرمود لا تخد هذا فان الله خلق آدما یعنی همۀ آدم ها، همۀ آدم ها، انبیاء و صالحین و و و… همه در صورت انسانی هم برابر فحشه دیگه. اگرم این حق فحشه، همۀ انسان ها که مستحق فحش نیستن. ببینید حدیث قبلی ما زیاد داریم. برگردیم، این بین الانحرافی حالا ، اون مالی که اخیرا اضافه آمد این مال رو اگر تکی کند انسان، حق ندارد به جند جهت حق ندارد ازجمله همین آیۀ کنز است و از جمله آیۀ سوره نساء؛ وَلاتوتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیّماً. مال برای قیامه خود انسان برای قیامه. قیام عقلی، قیام عملی قیام چه و چه و چه. مال هم برای قیامه مال برای نگه داشتن و اندوختن نیست، بده. بعضی وقتا اندوختن پس ممکن است بیمار بشم مطلب دیگه ایه، اما این مال بماند چناچه کسایی که من در بانک ملی ایران یک الف و شونزده تا صفر مثلا من پول دارم. مثلا من باشه باشه، مال رو باید اترار کرد. اترار عربی فرض کنید منفعت با منفعت اترار معنی عربیشه حالا، پس این تک نیز مال در چند بعد ممنوعه. یک، چرا نگه داریممال رو کسانی هستند که این مال رو داشته باشند حال دارند که با مال استفاده کنند یا قرض الحسنه بدی یا مضاربه کنید. این چند بعد صحیح است و اگر مال را در هر صورت انسان بگذارد و برای قیام زندگی شخصی خود و نوعی و فردی و اجتماعی مسلمون ها به کار نیدازد مثل خود انسان جامده. اگر انسانی قدرت جامد کند و هیچ کاری نکند، فکر نکند، ننویسد، نگوید، نخواند، کار نکند این انسان میت الیمن الاحیاء، این درست نیست غلطه. همینطور مالی هم که انسان دارد مانند حال انسانه. همانطور که حال انسان باید درراه تکامل و تبلور و فعالیت باشد، اصل زندگیه انسان ها فعالیت سعیا، کدحاً این مال هم باید در حاشیۀ نیروهای درونی و برونی انسان به کار گرفته شود و هَنیة الاموَال اضافۀ اضافه نه برای بعد چون هر چقدر شما مال خود را به کار بیندازید و کار کنید باز نیازمندی های فردی و اجتماعی درونی و برونی است. درونی، شما احتیاج ندارید ولاکن دیگران یا اشخاص یا اجتماعات اسلامی و دولت اسلامی و حق این رو بهش احتیاج داره، خب بنابراین این مرحلۀ اخیر قاعده یا قرض بدهی یا خود کار کنی یا شرکت کنی شما با دیگران روی آن کار کنی؛ چهارم نداره، چهارم چیه؟ چهارم این است که نخیر این مالی که من دارم خب زحمت کشیدم همه خمس و زکات را دادم این مال بخوایم تحقیق رقیق بشه به حساب آقایون، اینطور باید حساب کرد این مال تبلور عمل است. عمل دارای دو بعد است.
بعد اول خود کار کردن، حمالی کردن، زراعت، خود کار این مالی ست به اسم من؛ این مال که از این کار به دست آوردم آیا نتیجه عمل است یا نه؟ بله پس پلۀ دوم عمله، چهرۀ دوم عمله چهرۀ اول چهرۀ متحرک بود چهرۀ دوم عمل چهرۀ راکد است که روایت است از مال و بگم همان طوریکه و أن لیس الانسان الّا مَا سَعَی، ما نمی گیم که اصطلاح کردن چون به قرآن کاری ندارند . هر کس اصطلاح دارد همانطوریکه و أن لیس الانسان الّا مَا سَعَی، از سعی انسان که از عمل انسان، بهرۀ صحیح گرفته می شود مگر مالی که در اثر عمل شایستگی به دست آمده مگر عمل نیست؟ چهرۀ دوم عمل است و تبلور عمل، همانطوریکه از کار و کوشش انسان حق داشت بهره بگیره و لازم است به او بهره داده شود و بربگردد و مال هم همونطوره. این مال چه من بیام با شما کار کنم باید پول بدی، چه مالی به شما بدم روی این پول کار کنی باید پول بیاد. طرف ربا خواره عرض میکنم باید پول بدی، چرا؟ برای اینکه همونطوری که من اگر در شرکت در عمل کردم با شما من بهره داشتم شما هم بهره داشتید، همونطور پلۀ دوم عمل که عبارت است از عمل متبلورکه عبارت است از مال، این مال را که به شما بدهم ، بخشی از عمل است، نتیجه عمله پس نتیجه عمل رو شما که میدونید و روش کار می کنید بخشی از استفاده مال من است مثل اونجایی که من شرکت کنم بعد حساب بیارم. نمیگم آوردند، مثال بسیار میگه اگر من از پول اضافۀ این خانه را خریدم، این خانه را که خریدم قابل سکونت هست، حق دارم اجاره بدم یا نه؟ بله؛ این خانه چیه؟ این خانه مال منه ولی از این مال بدون اینکه من کاری انجام بدم، روی این خانۀ موجود هیچ کاری انجام نمیدم. خانه ات اتاق متاق و همه چی داره بدون اینکه من برم بشناسم این شخص رو بخوابانم، غذا بدم، بیاورم، ببرم، خودش مستأجره و کارهایی که باید انجام بده خودش انجام بده من هیچ کار ندارم اصلا خبرم ندارم چیکار میکنه. آیا من حق دارم اجاره بگیرم یا نه. اون طرف رباخوار اینطور بگیم ، بگه چه فرق است بین خانه ای خود عمل نیست بلکه تبلور عمل است. شما به اجارۀ کسی می دهید و از او مال اجاره بگیرید اگر منفعت است مال الاجاره هم منفعته؛ اگر منفعت پول نیست و ربا نیست خب اونجا که من پول رو دادم چه شما خانه را بدهی، خانه ماله دیگه. خانه مال یا اسکناس است یا خانه است یا زمین است یا هرچه است که پول نفری که نیست، اینجا عمل که نیست عمل کردی ، عمل نتیجۀ مالی بود نتیجۀ مالی تبدیل شد به خانه، تبدیل شد به مزرعه به دکان به چه به چهو همونطوری که شما در باب اجاره همتون توی تمام ادیان و عقلا همۀ عرض میکنم گرفتن مال الاجاره حق است، پس گرفتن عرض شود که منفعت پول هم حقه برای اینکه پول با خانه چه فرق داره؟ همانطور که خانه تبلور عمل است پس میشود منفعت گرفت همانطورم پول تبلور عمل است پس چرا منفعت داره؟ جواب، قبلا عرض کردم ببینید این تبلور عمل یا مورد استفاده بالفعل است یا عمل خانه اینطور یا مورد استفاده بالفعل نیست مگر با عمل فرقش همانطور که خانه تبلور عمل است پس میشود منفعت گرفت همانطورم پول تبلور عمل است پس اینم منفعت گرفت. جواب، قبلا عرض کردم ببینید این تبلور عمل یا مورد استفاده بالفعل است. بلاعمل که اینطور یا مورد استفاده بالفعل نیست مگر با عمل، اخه در باب قیاس اگرم قیاس درست بشه باید در مراحل ظاهر صددرصد این موضوع، اون موضوع بشه؛ تازه اگر حکمی روی موضوعی رفت و موضوع دیگر در نظر ظاهر در نظر، صددرصد مال اون بود تازه بازم حکم و نمی تونیم موضوع مشابه بار کنیم چون ممکن است در باطن که میتونید شما نمیتونید ولی اینجا قیاس ابلیسی نمی تونم بکنیم. قیاس ابلیسی اونجاست که موضوع رو مشابه بدین پس حکم موضوع رو ارجاع داد اینجا ابلیس هم زورش نمیرسه، چرا؟ چون فرق بسیار فارق این است که در مال متبلوری که بدون هیچ کاری می شود استفاده کرد با مال متبلوری که بیکار هرگز نمیشه استفاده کرد خب فرق داره، اگر خانه است یا مغازه است یا فرش است یا چه هست بدون هیچ کاری فرش را فرش نمی کنیم زیرش میشینیم. خانه را نمی سازیم روش میشینیم. دکان رو نمی سازیم میریم روش میشینیم؛ صرف اینکه شما میگید در اینجا استفاده بردن، استفاده بردن بدون کار است، مگر شما بگید که بله استفاده کردن کاره، خب کاره دیگه خب چه کاریه خودش استفاده ست دیگه در این خانه که شما می نشینید استفاده می برید از این خانه، حالا این استفاده ای که مخصوص خانه هست بالأخره برای کی باید استفاده کند؟ آیا به این خانه، مالک خانه نزدیک تر است یا غریبه؟ استفاده داره یا نداره؟ خب داره نمیشه گفت نداره. این استفاده ای که دارد یا نه مال مالک است نه مال مستأجراین رو عرض می کنیم، یا مال مستأجر است نه مالک، خب چرا؟ مگر مالک مقدم نیست؟ پس این استفاده مال مالکه، چرا؟ برای اینکه تبلور عمل او خانه ایست که از این خانه بدون زحمت و بدون فعالیت کار میشود استفاده کرد. اینجا ربا نیستش که، اینجا منفعت پول نیستش که اونجا عرض شود که اجاره گرفتن از خانه ایست که این خانه مرتب استفاده داره، مثل چی؟ مثل اینکه اگر بنده برای شما عملگی و حمالی کنم کار میکنم و در مقابل حق دارم ماله بیارم یا نه خب بله چه بنده برای شما عملگی کنم که شما عملگی نمی کنید حمالی نمی کنید کار نمی کنید این کار را من دارم انجام میدم این کاری که من انجام میدم و برای شما اینکار مجانی به دست می آید و نتایج مجانی به دست میاد در مقابل چیزی رو باید به من بدی یا نه؟ بله همینطورخانه هم مانند عمل منه. عمل من عمل متحرک زنده، خانه عمل ثابت مرده، ولاکن این عمل ثابت مرده عملی ست که مرتب شما چه استفاده کنید یا نکنید فایده دارد اگر بروید استفاده کنید هرگز برای شما عملی و کاری که سعی ای که ایجاد کند وجود ندارد این کجا و پول، دربارۀ پول مگر پول همینطوری بماند استفاده دارد؟ می شود پول را لحاف تشک کرد خوابید میشود پول رو آبگوشت یا کباب کرد خورد؟ میشود پول را ساختمان کرد. خود پول به ما و پول این پول طلا باشد نقره باشد اسکناس باشد چه باشد این پول امله است و وسیلۀ زندگیست وسیلۀ کار راه انداختن کار کردنه. خود این پول اگر کاری روی این پول نیاید، سه اصلا اضافه نمیشود بعضی وقت ها دزدم میبره ولی اضافه نمیذارد خب، در این صورت وقتی که این پول را من قرض می دهم به دیگری در وقت قرض دادن این پول به دیگری من چه کاری میکنم که بهره ای از استفاده او داشته باشم؟ من که هیچ کاری نمی کنم؛ سؤال، خب در شرکت چه بود؟ این رو درست دقت کنید در شرکت چه بود مثلا یک کاری ست که هفتاد هشتاد درصد شما انجام میدید، سی درصد من انجام میدم، این کار که صد در صد انجام شد، بهرۀ هفتاد درصد مال شماست، بهرۀ سی درصد مال من این ساده ست یا نه، این رو از طرف رباخوار عرض میکنم؛ خب در اینجا، در اینجا پولی که من به شما داده ام معاذ الله بالمنفعه ست، این پول در خود کار بعد اول نیست کار نیست که تبلور کار در بعد دوم که خانه است که بالفعل بدون هیچ کاری میشود استفاده کرد، ولی بعد سوم هست. کار متبلور کمرنگ هست یا نه؟ خود کار، کار صد در صد هست میدونید که خانه صد در صد نیست بلکه نتیجه کار است که منفعت بالفعل دارد؛ اینجا نه اولی ست نه دومی ست، سومی ست. اگر این پول شما نداشته باشید چقدر درآمد دارید با عملتون؟ مقداری کم، ولی این پول رو داشته باشید مقدار زیادی درآمد خواهید داشت؛ بنابراین این پول که تبلور ثانی کار است تبلور اول کار، کاریست که خانه ایست که دکانی ست که بالفعل استفاده داره ولاکن تبلور ثانی کار کاری ست که هیچ استفاده ای جز با عملکرد نداره ولیکن چون همه با هم شرکت میشه. عمل کسی که با این پول کار میکنه هفتاد درصده. عمل من که در بعد خود عمل نیست در بعد تبلور عمل که خانه است که در بعد دوم ایا رنگی دارد این پول در این درآمد زیادتر یا نه؟ رنگ داره پس من با اون شرکت در عمل دارم. اینجارو دقت کنید من با اون شخص سی درصد بیست درصد ده درصد یه درصد بالأخره این همه میگیم درهم و ربا من یک درصد با او شرکت عمل دارم او عملش راست و حسینی ست و خودش داره کار میکند تجارت می کند ولیکن تبلور دوم عمل است. تبلور دوم عمل عبارت است از این کار و اون کار ولو کمرنگ است اما بی رنگ نیست بی رنگ بودن این کارکه بصورت پول در آمده است، اینطوری است که اصلا شما با این نتونید کار کنید. اما شما با این پول می توانید کار کنید استفاده کنید بنابراین رنگی مقدار مختصری هم ولو به طور کمرنگ این تبلور عمل دوم در شما دارد چرا منفعت نگیرم؟. این اشکال جوابش رو من قبلا مقداری عرض کردم باز فکر کنید آقایون بنده هم باز فکر می کنم فردا ان شاء الله؛ أَللهُمَ شَرَح صُدُورَنا بِنورِ عِلمَ و الایمَان وَ مَعَارِفِ القُرآنِ العَظیم فَأَغفِرنَا لِما فَدخُولوأ وَ تَقواه إِنا أَن ما تُحِبهُ لا تَقواه، وَالسلام علیکم.