پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه پانصد و شصت و چهارم درس خارج فقه

نکاح (اذن ولی دختر باکره)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

محور بحثمون راجبه ولایت دخرت باکره در باب نکاح ایه دیویستو سیو هفته سوره بقره بود، دو سه روز راجبه این ایه ما بحث کردیم العان یک نظری به اقوال و نظری هم به روایات میکنیم . اگر انسان اصل جریان را به طور قطعی درست کرد دیگه راحته ، حتا نظر به روایاتو به اقوال هم نکند مطلبی نیست اما اگر اصل جریان را بر مبنای کتاب الله درست نکرد اون وقت گمراه میشه پنجتا قول شیش تا قول هفتا قول

اهوت اقوا ارجح اولا فی یتردد و و و چرا برا اینکه یک محور خاصی در کار نیست ملوکو طوایفی میشه ‌کمااینکه اگر در یک کشوری چند نفر سلطه متخالف داشته باشند این ملوکول طوایفیست ما در فقهم وضع موجودمون از زمان تقیب عصمت تاکنون این وضع ملوکو توایفیست هم در عقاد هم در فقه هم در سایر امور اسلامی

ملوکو طوایفی فقه به این حسابست که اون محور اصلیه قطعی که حجتست از طرف ربول عالمین از نظر عقیده اسلامیه کل مسلمین ما ایرو در حوزه هامون راه ندادیم یا فقط خوندنشو راه دادیم

اگر شما راه از اینجا تا تهران رو راه شوسه اتوبان خیلی قشنگ بلد باشید دیگه لزوم ندارد برید توی کوه دره ها و چاله ماله بگردید اگرم گشتید تازه بهتر میفهمید که راه درست اونه ، ما اگر از کتاب الله از نص کتاب الله با دقت و با رقت فهمیدیم حکم خدارو که دختر باکره ولی در امر ازدواج ندارد ، در بعضی موارد و در بعضی موارد دارد دیگه رجوع میکردیم به روایات برای چی مثلن

روایات بعضی از معصومین وارده بعضی نه اونی که از معصومین واردست که برخلاف کتاب حرف نمیزنن که اونی که از معصومین وارد نیست حتک است نسبت به صاحت قدس معصومین باید فضلو من الجدال کرد تا چه رسد اقوال

خب حالا ما از این ایه مبارکه استفاده کردیم با سایر آیاتی که در این زمینه هست نفین و اثباتن که دختر ولی در نکاح ندارد، حالا در دختر رشیده بحث میکنیم صفیحه باشه که هیچی اگر دختر دیوانه باشد یا صفی باشد هم دیوانه ولی دارد هم صفی در مالشون ولی دارن تا چه رسد در ازدواج شون ما در دختر رشیده بحث میکنیم معنی دختر رشیده یعنی این درستو نادرست زندگی خود را میفهمد اگر درست و نادرست زندگی خود را بفهمد ولو سنش چارده سیزده دوازده پونزده شونزده هرچی باشه اگر درستو نادرست زندگی خود را بفهمد در زندگی فردی و مصلحت زندگی اجتمایع رو هم بفهمد و بهترست پدر هم بفهمد یا مانند او بفهمد در اینجا ولایت چه معنا دارد اصلن

هیچ دلیلی بر وجود ولایت نیست بلکه عدله بر عدم وجود ولایت است . خب من معروف من معروف ها ، نه نه ، نفی نمیکنه که ،‌نشد ، ایه اینو نمیگه نه از قضا جریان چیز دیگست میگه وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ ۚچون غیرت عربی اینجوری بود که زنو که طلاق داد میخواست یه کاری کنه که شوهر نکنه ،‌این زن جای دیگه نره این بود جریان

زنی که طیب هست اگر خواست بره من معروفن به معروفن ازدواج کنه دیگه مانع نشید.  نه ، نه در هیچی شرط نیست میخوایم بگیم ایه مفهوم اون معنارو نداره که چون وقتیکه این طلاقش دادین و طیبم هست دیگه کاری خواست بره بکنه مطلبی نیست اونی که درش اختلافم نیست .

و اما در باکره در باکره نه تنها دلیل نداریم بر اینکه ولی دارد در ازدواج بلکه دلیل داریم بر اینکه ولی ندارد در ازدواج کتابن و سنتن إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ ۚ خب   الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ آیتن و روایتن یعنی از زوج،‌ شوهرست که ایجابن و سلبن نکاح دست اوست ایجابن یک طرف از رضاست ‌کمااینکه زنم یه طرفه سلبن زن به دستش طلاق نیست مرد به دستش با شرایط طلاق هست

پس عقدتو نکاح که منحصرن به دست الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ ۚ هست دست کی هست این شوهر است پدر نیست به عللی که دیروز پریروز ما عرض کردیم خب در کل قرآن شریف ما اشاره ای هم پیدا نمیکنیم که ازدواج پسر یا ازدواج دختر پسر باکر و دختر باکره که مورد بحث دختر باکره این نیازمند ولی باشد اصولن ما این سوالو میکنیم ولی برای چیه ولی برای چیه اصن ولایت برای چیست

اگر فلان شخص نسبت به دیگری ولایت دارد علمن مالن اعتقادن و و و چرا ؟‌چون این کسری داره ،‌کسری دارد یا فرض کنید که قصور دارد یا تقصیر دارد چون کسری دارد ولذا باید که کار ایند ومیخواد درست انجام بشه بنابراین این باید ناظر باشه ولی معنیش اینه دیگه

اصن در کل ابواب ولایت اینه ، ولایت یعنی کسی که دارد دنبال روی کسی باشد که ندارد که ندارایی او را جبران کند ، خب حتا اگه زن طیبه باشه زن طیبه چل ساله پنچتام شوهر کرده این زن طیبه که العان از شوهر پنچم طلاق گرفته این مصلحت زندگی ششم خود را نمیداندن صفاحت داره در این بعد اینم ولی داره ، پدرش مادرش برادرش عموش داییش مومنینی که با این از نظر نسبو سبب ارتباط ندارند مومنین وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ در چی ؟

در اون کارهایی که اون نطرف نارسایی دراد قصور دارد تقصیر دارد . اما اگر که نخیر کار را به خوبی این انجام میده ، اشکالیم ندارد صفاحت نیست جنون نیست کارشو انجام میده این ولایت یعنی چی تصلیح حاصله ولاسیما در جاهاهیی که پدر خرفته نادانه شص هفتاد ساله هشتاد نود ساله ای که مصلحتو تمیز نمیده خودشم که زن گرفته تو چاه افتاده مثلن حالا یه دختری داره لیسانسه پونزده سالشم هست حتمن باید این پدر اجازه بده چه میفهمه اصن این پدر اخه و لا یجوزو ابتدا بالنکره

اون کسی که خودش نکرست خودش نقصان دارد قصور دارد تقصیر دارد این چطور ولایت داره بر اون اینو در میان حیواناتم ما پیدا نمیکنیم که یک حیوان ضعیفتری ولی بر حیوانات قوی تر باشه ،‌ یا حیوان برابری ولی بر حیوان برابر باشه ولایت میشه یعنی اون طرف صبر کنی یعنی او نکسری دارد توجه کنید حرفو نبریم ببخشید

یعنی اون مبدعیست که ما عرض کنیم که این ریشه قبلز تمام بحثاست اصن اصل ولایت در اسلام اینه ، در کل تشکیلات اینه ،  این بر او ولایت دارد یعنی این بهتر از او میفهمد نه تنها بهتر بلکه جوریست که اگر او بفهمه موجود خودشو عمل کنه سرش کلاه میرود مالن حالن ازدواجن اجارتن بیعن شراعن وقفن وصیتن در هر بابی از ابواب معاملات طرفینی اگر این نوعن سرش کلاه میره چون صفیه است بدتر مجنونست یا زورش نمیرسه قصور است یا تقصیر است اینجا ولایت دارد

بنابراین نسبت به دختر ، چه باکره باشد غیر باکره باشد بزرگ باشد کوچک باشد فقط رشیده باشد یعنی صفیحه نباشد یعنی دیوانه نباشد رشیده به این معنا نه رشد جسمی نه رشد مالی نه رشد چه نه ،‌یعنی این میداند اونم بکار دست به کار نمیزنه این شناختس اون پسر را پسرم اینو شناختس همدیگرو میدانن همدیگرو میفهمن ، کفعن از نظر شرعی ولی پدر میگه نخیر باید خونه مستقل و ماشین و چه

یا اینکه من به این پسر شهری نمیدم باید دهاتی باشه حتمن بابا این دختر لیسانسس دکترست پسر دهاتی که بیل تو مزرعه گذاشته باید به او بدید بنابراین اصل ولایت رو ما بحث کنیم ولایت کسی نسبت به دیگری دارد راجحن اگر فهمش زیادترست وجوبن اگر این کسی که فهمش زیادترست دنبال روی کار این شخص و ناظر در کار این شخص کلاه سرش میره ضرر میکنه نباید مسلمانها بزارن کسی ضرر کند نه ضرر مالی بالاتر از ضرر مالی چیه ضرر ازدواجست

اگر انسان فرشی فروخت سرش کلاه رفت خب بعد جبران مییشه ولی زن گرفته شوهر کرده کسی که زن میگیره خب مردم همینطوره ببینید یه پسری شما پسر دارید بیست پنج سالشه میخواد زن بگیره ولی عقلش نمیرسه چجور باید زن بگیره از کجا اینم ولایت برشه میگیم برش ولایته

اما اگر دختر شما که سنش از این پسرم کمترست اما باسواد ترست چیزفهمترست کاردان ترست میفهمد با کی باید ازدواج کند در اینجا پدر بر او ولایت ندارد نه پدر نه جد نه هیچکی پس اصل  ولایت روی این میزانه ولایت رو این میزانست که وجوبش در اونجاییست که اگر این نظر شخص ولی یا پدر یا هرکه نباشد در کار ، ناظر در جریان نباشد این دختر یا این پسر میرود و بدبخت میشه روی صفاحت روی نادانی روی نفهمی روی ندونم کاری این اصل مطلبست

خب علا زوجن اصل مطلب ولایاتی که اسلام مقرر کرده همینه مثلن کسانی که فاعل منکرن و تارک معروفند ولی لازم دارند وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ چرا ؟‌کسی که منکر را انجام میده و همینطور انجام میده ولی لازم داره یعنی ناهی ان منکر باید بره موعزش کنه چه کنه اخر سرم جلوی منکر رو  بگیره  ولی به این معناست

ولو ارشمیدس باشه ولو انیشتن باشه هرکی میخواد باشه چه فرق میکنه این در باب عمل ،‌در باب معرفت و علم کسانیکه از نظر عقاید و معرفت های اسلامی بالاترند نسبت به کسانی که پایین ترند ولایت دارن اونی که پایینتره اشتباه دارد کج میره عرض می شود که درست نمیفهمه فلان اون کسی که عالم تر از اینست بر او ولایت دارد این اون نقصان هارو باید برطرف کند سه کسی که از نظر مالی قدرت ندارد هرچی میدوه نان شبش رو درست به دست نمیارد مومنینی که دارن بر او ولایت دارند یعنی چه تو سرش بزنن یا اینکه خجلش کنند نخیر باید جبران کنند یَسئَلُونَک مَا ذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ   یکی از معانی پنجگانه عف یعنی زاعد بر زندگی تون باید مصرف بشد نسبت به کسانیکه به اندازه اصل زندگی هم ندارند

این ولایت ها بعضی مطلقه است مثه ولایت الله که معلوم رسول و اعمه بعضی ولایت محدوده است ، در حدودی ولایت دارد که میتواند اون طرف رو راهنمای کنه حالا در این باب که هم جریان مالی در کارست و هم جریان حالی در کارست نه جریان حالی برونی اخه یه جریان حالی برونی ما داریم این معلم اوست ، این استاد اوست ، خب میشه نباشه ، دیگه طلاق ملاق نمیخواد شاگرد از استاد طلاق بگیره و استاد شاگردو طلاق بده نه ،‌یک جریانیست که از هردو بالاتره ، یک جریانیست که هردو بعد هست یک جریان اشتراک مالیست دو جریان اشتراک زندگی در کفع بودن روحی و در کفع بودن جسمی این خیلی حساب لازم داره

خیلی ، در اینجا باید حساب زیاد کرد و درست حساب گر بود که این دختر که بره شوهر میکند مخصوصن دختر حالا پسر طلاق میده زن دیگه ولی دختر وقتی که از بین رفت جریانش ولو باکرم باشد خب تو عرف ما اینجورست که این لکه خورده مثلن این دختری که میخواد شوهر کند باید جوری باشد چه خودش پدرش مادرش عموش داییش خالش عمش آشناهاش اگر از او بهتر میفهمن در حد وجوب با هر پسری ازدواج نه ،‌فقط زرقو برق داره و ماشین نخیر این دیگه نسبت پدر نیستش که

پس ولایت هست بعضی موارد ، نیست بعضی موارد ،‌هستو نیست وجوبن یا حرمتن و رجحانن بعله راجح است کسی که دارد تجارت میکند ولو کلاهیم سرش نمیره ولی برا اینکه درصد کلاه رفتن سرش صفر بشه و خیلی کم بشه با تاجر بالاتر و بهتر این مشورت میکنه ولی صفیح نیست ها این صفیح نیست صفیح کسی که نوعن سرش کلاه میره نوعن سرش در بابل معاملات مالی یا معاملات جنسی ازدواجی یا معاملات دیگر نوعن کسی که نوعن سرش کلاه میره این ولایت لازم داره ولایت مستمر

اما کسی که نه کلاه سرش نمیره درصد کلاه سرش رفتن کمست اون کم را هم رجحان دارد به وسیله کسی که کلاه سرش اصلن نمیره و واردست نسبت به موارد عرض می شود که ولایت ،‌خب حالا در باب ولایت پدر بر دختر متعسافنه روایات متناقضی واردست ، و اراا همچنین ،‌یک روایت داریم که دختر در برابر رای پدر نسبت به ازدواج هیچ رایی ندارد دختر ناراحت باشد داد بزند قال کند بزرگم هست رشیده هم هست میفهمه عرض می شود که اگر پدر گفت نه تا آخر نه

اگر گفت پدر آره دختر هرکار بکنه باید تن بده این یه روایت ،‌خیلی عجیبه ،‌بعله خیلیاش دنبال  کارش باید بدون

این یک ،‌دوم روایت دیگر اینست که نه به قول مطلق دختر که صغیره باشه میگن نه دختر عرض می شود که به هر وضعی از اوضاع باشد پدر اصلن بر او ولایت ندارد، اینم طرف مقابلش ،‌سوم اگر طیبه باشد مطلقا ولایت ندارد ،‌اگر باکره باشد مطلقا ولایت دارد ،‌چهارم تستعمرول بکر چهارم اینه ، روایتشم میخونیم بعدن یعنی این جریان ازدواج دختر باکره یک بعدی نیست ،‌نه بعد خودش فقط نه بعد پدرش فقط

دو بعدیست یعنی هم باید که دختر موافق باشد و هم پدر موافق باشد اگر دختر موافق نباشد پدر باشد فایده نداره اگر پدر موافق باشد دختر نه فایده ندارد هم دختر و هم پدر باید موافق باشند‌ این هم عرض می شود که یک بعد

پنجم ، اونقدر ولایت پدر قوی است قوی است قوی است که اگر دختر را پسر را نه ،‌اگ ردد را در سن مادون تکلیف ازدواج داد بعدن که این دختر به حد بلوغ رسید حق ندارد ازدواجو بهم بزنه این خیلی عجیبه

این دختر قبلن که بچه بود نمیفهمید شوهر یعنی چه ازدواج یعنی چه و عروسک بازی  میکرد حالا که این دختر پنج شیش سالرو مثلن شوهرش داده به پسر عمو بعدن فهمید که این دختر در جهنم بره راحتتره با این پسر عمو باشه نمیشه اصلن جسمن روحن در هر بعدی از ابعاد این میگد نخیر چشمش چهارتا بشه تا اخر بمونه اینم یجور روایت اقوالم همینجوره ما چه کنیم

حالا هرچی یا قابل تعبیرست یا نیست ما چیکار میکنیم ما سرجمع میگیم قبل از اینکه به روایت نظر کنیم کلن عرض بر کتاب میکنیم . عرض بر کتاب دو بعدیست یک عرض بر مرحله اولا که عرض کردیم که اصل ولایت لزومن کجاست اونجایی که کسری در کاره کسری در کار نیست که نیست اگه کسری در کاره در پسرم هست این پسری که چه عقلش تو چشمشه و نمدونه چه زنی بگیره این ولایت نمیخواد یعنی ایا جایز است که این پدرو مادر که خوب آگاهند که برای این پسر کدام دختر مناسبست این پدرو مادر ولایت ندارند این پسر بره هرکاری میخواد بکنه اینکه غلطست که از باب امر به معرفو از باب نهی از منکر از باب ارشاد جاهل از باب عرض می شود که راهنمایی کردن یه خورده واجبست اینی که واجبست اینی که واجبست لازم نیست

واجبست اما لازم نیست. یعنی این نظر کردن پدر یا مادر یا عمو پدر نزدیکتره خب بعدم مادر ، مادر نسبت به دختر نزدیکتره پدر نسبت به پسر مگه اینطور نیست به عکس اونچه آقایون می فرمایند میگن پدر ولایت ازدواج به دختره بابا پدر بیشتر میفهمد که دختر چه احتیاج داره یا مادر بهتر میفهمه اگر ولایت است پدر بر پسر مادر بر دختر این قضیه عرض می شود که شدرسناست یعنی ما باید صحیح گیری کنیم در حقیقت

حالا در اینجا ، …

بله اینطوره، حالا آقایون تبصره رو باز کنید در عرض می شود که صفحه صدو هفت ، روایتی که ما اینجا نقل کردیم عرض می شود که در مرد داریم که فصحیح القاعد خط اخر ، فصحیح القایل ان الذی بیده عقد النکاح هو ولیو امرها غیر الصحیح الا به تعبیر چطور ، سند صحیح ، سندن این روایت سند صحیحه ، که تهزیب جلد سوم روایت دیویستو بیستو چهار این صحیحه سند صحیحه ولاکن در یک بعد از نظر متن قبول میکنیم در بعد دیگر قبول نمیکنیم ،

این ایه که میفرماید که أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ میگد هو ولیو امرها ، اگر مراد از ولی امرها پدرش باشه قبول نمیکنیم ، این 2001 شما از کجا ثابت میکنید که ولی امر پدرشه تا بگیم الذی بیده عقد النکاح اونه ، قضیه دوریه، این الذی بیده عقده النکاح هو ولی امرها کیه ولی امرها شما تو ذهنتون اومده تو اجتهادات توی تقلیدات تو چه که ولیو امرها عبارت از پدره

ما دو سوال میکنیم یک ، آیا شوهر بیشتر ولایت دارد بر این زنی که گرفته یا پدر این دختر ، قبلن فرض کنید پدر ولایت داشته ولی العان شوهر ولایتش نزدیکترست به این زن یا پدر خب شوهر ،‌خب پس اگر ولی امرها مرددم بود بین پدر دختر و شوهر شوهر مقدم بود این اولن ثانین کی گفت اصلن ولی امرها اصلن پدر دختر ولایت دارد که شما بگید که الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ ۚ هو ولی امرها یعنی پدرش نخیر میگیم شوهرش

قرآنم تایید میکنه چرا الا ان یعفون مگر اینکه این زن عف کند و اون نصف را هم بگه نمیخوام او یعفو الذی بیدهی عقده النکاح شوهر به دو بعد ولی امر زنست ،‌یک بعد که خب ولایت بر زن دارد ، و اونجایی که صحیحه بعد دوم ایا شوهر زن را میتواند با شرایط طلاق بده یا زن شوهر را با شرایط ها خب شوهر دیگه مگر در استثناعات که حرجستو عسره پس دو ولایت از برای شوهر بر این زن هست

اما پدر ولایت دارد طلاق بده ایرو نه ،‌ولایت شوهری بر دخترش داره نه ولایت پدریم دلیل نداره به این معنا ما قبول میکنیم این تعویله تعویل یعنی ارجاع میکنه اون حقیقتی که میشد مراد باشه و اما اگر شما میخواید بگید که تو دعوا نرخ طی کنید بگید که هو ولی امرها یعنی این پدر دخترست با اون جهاتی که قبلن ما عرض کردیم دو سه روز عرض می شود که این مطلب به طور کلی مردوده

بعد روایاتی داریم که در صفحه بعدی در صفحه بعدی ما در متن داریم که ثم المضیو ان النی صل الله علیه و اله وسلم ان ها زوج صحیحا این خوبه ، که الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ ۚ زوجه چرا ؟‌برا اینکه عقده مزدوج دستشه هم در اصل ازدواج شوهر باید که راضی باشه ‌کمااینکه زن ، و هم در طلاق که هیچ کس جز شوهر امر طلاق به دست او نیست به طور عادی و قانونی عرض میکنیم ها حالا میشه گفتش که ایا طلاق به دست پدر دخترست، اونم منحصرن ،‌نه

یا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ ۚ این فقط عقده اصله نکاح است خب عقده اصل نکاح فوقش سه بعدی میشه زن و شوهر و پدر ، پس چرا منحصر شد در اینجا او یعفو الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ ۚ  یعنی کسی که فقط به دست او عقده النکاح است

این عقده ایجابی که فقط نکاح است نمیتونه باشه باید که مجموع عقدتین که همانطوری که شوهر در بعد ایجابی باید راضی باشد بر نکاح در بعد سلبی هم که طلاقه طلاق به دست اوست و لذا در قرآن تمام آیاتی که راجبه طلاقه اذا طلقتم النساء إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ   که طلاق از طرف شوهره ولو شرایط البته داره

خب این صحیح لاطلاق اوفو بالعقود ،‌شما اوفو بالعقودو با چی میخواید بشکنید مگه اگه یک دختری طبق مصلحت درست بدون صافحت بدون جنون ازدواج کرد با یک پسری و پدرم دادو قال نمیخوام این عقد هست یا نیست نمیتونیم بگه عقد نیستش که عقده

شرایط زن عقد درش هست یا نیست بله جنون ندارد صفاحت ندارد خطر ندارد قرر ندارد ضرر ندارد اونی که نباید داشته باشه ندارد رضایت شوهر هست رضایت دختر هست رشد هست خب اوفو بالعقود که جمع محلا بلام است استقرارقه شرایطی هم که در قرآن ذکر کرده تجارتن ان تراض منکم از جمله تجاراته که فوق تجارت مالیست تراضیم در کار هست

ولاسیما لم حتن نص من الذی بیده عقده النکاح ما نوشتیم لم حتن نص ولی لم هه اشاره نیست . لم هه حتا نص گفتیم این نص است که اگر دقت کنید درست دقت کنیم میفهمیم که الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ ۚ            کیه شوهره دقت نکنیم که مثه سابقن که من خودم گمراه بودم و این گمراهیایی که احیانن بود و کم بود ولی اجماعاتو شهرتها و دربدری های حجرت از شاه علیه لعنت الله که مسلمست ولی بعد که خیلی وقته البته سی سال بیشتره

بعد که درست من عمیقن مراجعه کردم به فقه قرآن شریف که قبلنم بود دیدم که نخیر بعضی از مطالبی که به ضرورت فقیه بین شیعه و سنی است دروغه خلافه نص قرآنه از جمله همین و لذا در این مستدرکه رساله توضیح المسایل نوین اینو ما اوردیم جزو مستدرکات اینم جزو مستدرکاته که عدله ذکر شده

اون وقت در پاورقی الدورول منصور انهو صل الله علیه وسلم قال ، الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ  الزوج و فیه مثلهو عن علی علیه سلام اون وقت روایت خودمون و صحیحته محمد بن مسلم ان ابی جعفر للباقر علیه سلام قال :‌المراتو التی ملکت نفسها غیر صفیحه و للمولا علیها ان تزویجها به غیر ولین جایز خیلی راحت خوب به شرطی

حالا عرض میکنم المراتو التی ملکت نفسها خودپاست ، این اولش ، خودپاست یعنی صفیحو نفهمو غیر صفیحه سبک مغزو صفیحم نیست که تو چاله بیوفته سه وللمولا علیه کنیز نیست  اگر کنیز باشه انکحوحن به اذن اهلهن

فرق داره ببینید گاه اوقات صفیحه واقعن نادان حسابی اینکه مطلبی نیست گاهی اوقات نخیر نادانه صفیح نیست ولی نادانی میکند یا تقصیرن به این معنا که این دختری که لیسانستو دکتراستو صفحیم نیست میفهمم ولاکن نادانی میکند در کار خودش و این پدر میداند پدر میداند که این در موارد ازدواج عقلش به چشمشه نادانی میکند صفیحم نیست پس این بعله ببینید چون سه مرحلست یه مرحله رشد کامل  رشد کامله نه تقصیرن نه قصورن نادانی داره

یه مرتبه صفاحت کامله در مقابله یه مرتبه بینابینه اینجا ملکت نفسها بینا بینه  یعنی دختری که خودپاست پدر باشد نباشد نوعن کارش میگذره و مطلبیم نیست اما بعضی وقتا تو چاله میره منتها این بعض بعض زیاد نیست بعض کمه صفیحه اونی که نه نوعن تو چاله میره پس زیاد تو چاله نمیره رشیده کامله ، یا نوعن تو چاله میره صفیحست یا بینابینه ملکت نفسهاست ملکت نفسها اینست که اینطور نیست که باید بالا سرش  حتمن باشن

حتمن باید بالاسر این دختر نه ساله هشت ساله ده ساله …

اینم یک معناست هردوشم درسته ، هم عرض من درسته هم فرمایشه شما خب وللمولا علیها مولا علیها یعنی کنیز نیست چون اگه کنیز باشه به نص قرآن انکحوهن به اذن اهلهن ،‌این کنیز خیلی رشید خیلی چیز فهم فزست ،‌فزه ای که قرآنو حفظ بود و جواب سوالات رو با آیات قرآن میداد این فزه باید مولاش حتمن برای ازدواج اجازه بده چون مال دیگریست مثلن خب …

نه ، ولایت بر او هست ، ولایت بر او هست یعنی چه یعنی ولایت ملکیت، بله ، نه ببینید المراتو التی ملکت نفسها یک غیرو صفیحه یعنی صفیحه نباشه وللمولا علیه ولایت در او نیست یعنی چه یعنی کنیز نیست .

نه ملکت نفسها کنیز نیستش که ،‌کنیز درسته ،‌آهان ببینید ممکنست توضیحه ممکنست که این کنیز باشد ولی خودپاست انقد چیز فهمه خودپاست خودپا یعنی در زندگی ، در زندگی خودپاست ولی کنیزم هست بنابراین برای اینکه حجت بالغه باشد و کاملن توضیح بشه این بیشتر روشن کردن که ما گیر نکنیم

مملوکه اخه ،‌مملوکه مال کسی دیگست صبر کنید نشد نشد ،‌نه ، نه ،‌اگر تو جهنم میخواد بندازه که رشد نیست .

نشد ، نشد ،‌نشد نشد ببینید نشد دو مطلبه گوش کنید یه مطلب اینست که این مالک این دختر کنیز میخواد تو جهنم بندازه غلط میکنه نمتونه اینکارو بکنه ولایت نیست ساقطه یه مرتبه نه بابا این میگد که اگر اجازه چون من مالک اینم اگر اجازه من نباشد در مورد صحیحم اجازه من نباشد نمیشه چرا چون مملوکه مال اونه ملک اونه

پس موللا علیه هست در اینجا البته در اینجام بحث داریم ما ولی حالا این مقصود این جملست ان تزویجها به غیر ولین جایز نافظه،‌جایز نه اینکه حلاله نافظه این تزویج درسته نفوذ دو بعدی دارد یکی اصل ازدواج درسته که ازدواج حاصل میشه دیگر اینکه حرام نیست چون ممکنست که ازدواج درست باشه اما عمل جنسی حرام باشه مثه حالت حیض حالت نفاس حالت احرام یا فرض کنید که در مساعل دیگری که بعدن خواهد امد این یک

دوم صحیحتو منصورن به حازم ان الصادق علیه سلام تستعمرول بکرو و غیروها و لا تنکحو الا بامرها صریحه دیگه ،‌بکر غیر بکر باید خودشون اجازه بدن ، تنهارو میفهمه حالا عرض می کنیم ببینید و لا تنکحو الا به امرها نفرمود ولاتنکحو الا به امرها و امر والدها دوتا نیست یکیه ببینید از اینجا میفهمیم

ببینید اینجا نفی میکنه چرا برای اینکه لا تنکحا نفی حرامست نکاح کند مگر به امر خودش پس دوم نداره الا بامرها ببینید حرام است تو خونه ما وارد شی مگر اینکه چنان اگه مگر دوم دارد پس دومو باید بگید اینجا مگر دوم ندارد مگر یکیه فقط امر این دخترست اگر امر دیگری و جواز و اجازه پدرشم شرط بود خب باید بگه اینکه نگفته است پس این نفی 3109 این دو

سوم ، و فی روات سعدان بن مسلم عن الصادق علیه سلام ولا بعث بتزویج البکر اذا رضیت من غیر اذن ابیها ، اون وقت در وسایل شیعه آقایون بعدن میفرمایید در وسایل شیعه روایات ضد ما داریم این روایات رو باید درست ما حسابشو بر محور کتاب و سایر روایات برسیم .

در صفحه دیویستو سیزده وسایل شیعه جلد چاردهم ،‌بابو عن الولایه فی عقدل بکر البالغ رشیده مشترکتون بینها و بین ابیها این از اقوال خمسه اینو گرفته اشون صاحب وسایل صاحب وسایل میگد که هردو باید اجازه بدن ما پنج قول داشتیم دیگه پنج شیش قول میگه هردو

پس اینو اول عنوان میکنه فتوا داده ایشون فتوا داده بعدم روایت اونی که موافق فتواشونه قبول میکنن اونی که مخالفه تعویل میکنن یا تقیه است یا چه و میخونیم ، حدیث اول که العان خوندیم حدیث دوم عرض می شود که ان صفان قال استشاره عبدالرحمان موسی بن جعفر از حضرت استشاره کردن فی تزویج ابنتهی لبن اخیه فقال افعل و یکونو ذلک برضاها این روایت شرطه رضارو

یکون ذلک به رضاها فان لها فی نفسها نصیبت این مقابله اون حرفاییست که دختر هیچ حقی در برابر پدر ندارد پدر به هرکس خواسته باشه روایت داریم ها پدر به هرکی …

حالا عرض میکنیم اثبات که نمیکنه شکی نیست اثبات که نمیکنه ،‌ خیلی خب نه ،‌این در مقابله ببینید اگر مقابل نداشت بعله ولاکن اگر بگن که دختر هیچ نصیبی ندارد و فقط پدر در مقابل این گفتن فانلها فی نفسها نصیبن چی میفهمیم میگیم نصیبی داره

مثه اینکه میگن فلان کس زور نداره میگیم یه مقدار زور داره یه مقدار نمیخواد بگه که زورش کمه در مقابله هیچه اینجام در مقابل اینکه دختر هیچ نصیبی ندارد از رضایت که اونها میگن عده ای میگن میگن نخیر فان لها فی نفسها نصیبن قال وستشاره خالد بن داود موسی بن جعفر علیه سلام فی تزویج علتهی علی بن جعفر فقال افعل ویکونو ذلک برضاها فان لها حضن فانها فی نفسها حضن باز مقابل اونه پس مفهوم نداره یا بگید که نه اثبات ولایت میکند و نه نفی ولایت حد اقلش اینه

حدیث دیگر سوم ان ابی عبدالله علیه سلام قال اذاکانت الجاریتو بین ابویها فلیس لها مع ابویها امرون پس ولایت دوتا شد رفت بالا هم پدرو مادر ولایت دارن اما دختر هیچی این خیلی عجبیه اذا کانت الجاریتو بین ابیوها فلیس لها مع ابویها امرون یعنی نصیب نداره در روایت گفتیم که نصیبی نداره ، یعنی مادر گفت پدر گفت هردو گفتن دیگه این هرچیم داد بزنه فایده نداره

واذا کانت قد تزوجت لم یزوجها الا برضن منها معنیشم اینجا رضا نمیخواد اگر هنوز شوهر نکرده و دختره اصن رضا نمیخواد با کتکو پرتش کنن تو خونه دامادو عرض می شود که اونجا بره هرچی میخواد بشه مثلن ،‌نه هیچکس اینکارو نمیکنه حیوانام اینکارو نمیکنن اگه خروسه مرغه نخوادش مرغه در میره این مرغه میزنه خروسو اصلن سوراخش میکنه اصلن عرض می شود که روایت دیگر چون این مجموع روایاته روایته چهارم سعدان بن مسلم قال قال ابو عبدالله علیه سلام لا بعث به تزویج البکر اذا رضیت به غیر اذن ابیها خوندیم قبلن اینجا میگه حملها شیخ ان المتقج خب چرا ؟‌

آخه جناب شیخ بزرگوار این فرمایشات چیه میکنن ، مثلن در باب عرض می شود که زکات مال تجاره ،‌حدود صد حدیث ما داریم به وسایل مراجعه کنید حدود صد حدیث در باب وجوب ذکات مال تجاره دارد جناب شیخ توسی اینو حمل کردن بر تقریبیه یا حمل کردن بر استحباب این چه حرفیه اخه شما شیشتا حدیث مجعول دارید که زکات به نه چیز تعلق میگیره برخلاف کتابستو برخلاف سنتست اون میگه وجوبه بر نهتا فقط

اما اون میگه حدود صدتا حدیث واقعن حدود صد حدیث داریم در اسلام بینظیر و کم نظیر باشه که انسان قدر حدیث صد حدیث که زکات مالو تجاره واجبست خب شیخ طوسی به چه حساب حمل میکند این حمل حملست حمل نیستش که این حمله بر احادیثه

بعله بعله ،‌آقایون میگن نه تا ولی کتابو سنت میگد که همه اموال در کتابو سنت سی ایه در قرآن داریم که همه امواله سنتم صد حدیث داریم که همه امواله خب عرض می شود که بعله ، اینجا حملها شیخ علی المتعه خب چرا ؟‌

و الا من اضلها ابوها باز چرا ،‌‌کمااینکه در ایه مبارکه وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ آقایون میگن که بعله وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ این عقد منقطعو داره میگه میگیم اقا این ایه هم عقد دائم میگیره هم عقد منقطع ،‌کدوم مسلم تره ؟

عقد دائم بیشتر عقدست یا عقد منقطع عقد دائم ، پس شما خلاف نص دارید حرف میزنید خلاف نص ایه پونصد حدیثم باشد فایده ندارد تا احادیث دیگر