پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه ششصد و چهل و پنجم درس خارج فقه

طلاق

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله طاهرین

به مقتضای جهل و عدم اهتمام در ابعاد فقاهتی انسان کتاب متن متین اصلیه صددرصد وحی را که قرآنست رها کند و از چراغ روایات و احوال متناقضه برود که هم فکر بیشتری باید مصرف کند و هم وقت زیادتری و همراه دروغ تری و هم بعد بیشتری از شریعت و  ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ  ما میخواهیم در این خسران مبین نباشیم

بعضی از جهال متهم میکنن مارو که شما در فقه فقط قرآن باز میکنید و به روایات کاری ندارید . ما عرض میکنیم که چون محور اول و دلیل اول قرآن است اگر از قرآن مطلبی را دریافتین به روایات نیازی نداریم معذلک اشاره ای به روایات هم میکنیم روایاتی که موافق و صحیح از قرآن است میپذیریم و اونچه که برخلاف است نمیپذیریم و اونچه را هم مرددست باز نمیپذیریم

بحث ما در آیات مبارکات سوره طلاق است به این جمله مبارکه رسیدیم که لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ  در باره این دو جمله باید بیشتر ما دقت  و تفکر کنیم ، از لاتخرجوهن مطلب کامل روشن است بیرون نکنید این زنانی را که مطلقه رجعی هستند در مدت عده رجعیه البته نه کلن، در مدت عده رجعیه که انفصال کلیه بین این زنان و شما واقع نشده است لا تخرجوهن اونهارو از خانه بیرون نکنید

معنی بیرون نکنید فقط این بعدست که کلا خانه را ترک کند و به خانه بر نگردد از برای سکونت در مدت عده رجعیه ، این لا تخرجوهن بینه، دیگه بعد دوم و سوم در لا تخرجوهن نیست اما در لا یخرجن بعد دومی هم اینجا کاملا محتمل است

خب لا تخرجوهن، نهیست که نسبت به شوهران است و بمنای نهی هم معلومست که لا تَدْرِی لَعَلَّ اللهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً  باید در قبضه قدرت زوجیت و خانه زوجیت و معهلات زوجیت باشد تا اینکه این لَعَلَّ اللهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراًتحقق پیدا کند، اما نهی دوم ولا یخرجن ایا مقصود از لا یخرجن همان لا تخرجوهن است همانطوری که شوهران حق ندارند به کلی این زنان معتده رجعیه را از خانه زوجیت بیرون کنند زن هم همان، لا یخرجن ینی زن هم به اختیار خودش مرد بگویدو نگوید ، زن هم به اختیار خودش حق ندارد کلن خانه زوجیت را ترک کند این است فقط، چی میگه چرا دوتا نهیست چه لزوم دارد که اگر نهی اول اختصاص به موردی داشت نهی دومم همون اختصاص رو داشته باشه نخیر

لا تخرجوهن ینی از خانه زوجیت بیرون نکنید نه اینکه به زن نگید برو این بقل ماست بگیر مطلبی نیستش که برو تو این مسجد نماز بخون مثلا ، برو خانه پدر مادرت دیدن اینا که نیستش که اما لا یخرجن دارای سه بعدست یک بعدش قطعا غلطه چنانچه لا تخرجوهن اون بعدو نمیگره اصلا اما در اینجا چون لا یخرجن ظاهران یک اطلاقی دارد از این جهت ما سه احتمال در اینجا داریم ، احتمال اول که قطعیست و همان مورد نهی از لا تخرجوهن است ینی این زن به طور کلی خانه زوجیت را ترک نکند

این معلومه،‌احتمال دوم اینست که جوری از خانه زوجیت خارج نشود که تفریط کند این مقداری از لا تَدْرِی لَعَلَّ اللهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً از این سه ماه دوماه بره،‌یک ماه بره ، آیا لا یخرجن اینجارو میگیرد یا نه ،‌خب بله این هم خروجست از بیت زوجیت نه خروج کلی خروج بعضی

ما دو جور خروج داریم یک خروج کلی از بیت زوجیت داریم که لا تخرجوهن و یک خروج بعضی داریم که لا یخرجن شامل آنست امر، خروج کلی را شاملست که معلومست نقطه مسلم و قطعی و هم خروج زن از خانه زوجیت در مدت عده رجعیه مقدرای خارج گردد که این مقدار ضرر میزند به اون حکمتی که پروردگار عالم مقرر کرده است لا تَدْرِی لَعَلَّ اللهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً این دوم ، خب دومم مشمولست سوم، سوم این که نخیر ضرری نمیزنه چیزی رو تفریط نمیکند بر شوهر زن یه احتیاجاتی دارد بیماستان میرد داروخانه میره پزشک میره لباس میخواد غذا میخواد شوهر که این تعهدو فعلا دیگه ندارد چون طلاق است ولو انقطاع کلی نیست اینم لا یخرجن است خب نه این مشمول نیست احتمالیست که قطعا خارجه ، چون اون اخراج و خروجی مورد نهی است که منافات دارد با این حکمت همانطوری که در زمانی که طلاق حاصل نشده بود اون دوتا سر جای خودش بود ینی کلا انسان زنش را خانه زوجیت بیرون کنه و زنشه،‌خب نمیشه، یا بعضا زنش را از خانه زوجیت بیرون کند خب اینم نمیشه اما اگر صحبت بیرون کردن نیست سفر کربلاست سفر حجست موافقست بیرون رفتن برای مسجد است برای چنین است برای چنان است اینا چیزای عادیست این سومین نه مشمول لا تخرجوهن است به هنگام زوجیت و هنگام طلاق و نه مشمول لا یخرجن است

این حرمت خروج زن از خانه زوجیت این خروجیست که ضرر میزند به اتصال بعدی زوجیت ، اما اگر ضرر به اتصال بعدی زوجیت نمیزند اصلا ببینید لا یخرجن البته شامل اون نخواهده بود.

البته مواردی هست که کلا یا بعضا ولو واجبه مواردیست که خروج این زن واجبست مانند حج یا کلان یا بعضا ضرر میزند به این جریان زوجیت در حال عده رجعیه یک ، اگر چنانچه این زن طلاق یافته طلاق رجعیست و مستطیعه حجست بخواد برود حج به اندازه ای طول میکشد که وقتی بر میگردد دیگه عده تمام شد به لحاظ کلیش

یا نه در این سه قرعی که عده رجعیه است یک قرع خارج میشود دو قرع خارج میشود دو تور خارج میشود یک تور خارج میشود این ضرر میزند به سازمان زوجیت و بیشتر از زمان زوجیت چون در زمان زوجیت اگر یک ماه برود دو ماه برود مقداری رو بیرون کن بعد برگرده بعد عرض میشود که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست اما اینجا ماهی مرد دیگه وقتی که این سه قرع تمام شد دیگه آسمون به زمین بیاد زمین بره آسمون رجوع معنا ندارد مگر اینکه عقد بشد بنابراین ، لا تخرجوهن من بیوتهن و لا یخرجن در بعد اول که کلیست و دربعد دوم که بعضیست این قویترست بعد از طلاق از قبل از طلاق چون قبل از طلاق جرم مجیره و حج اما بعد از طلاق نییست

اضافه بر اینکه این درختی که سالم سالمه سالم است خب رسیدگی میکنه انسان اما درختی که مقداری بریده باید کاری کرد که این جبران بشه قطع نشه خشک نشه الان این درخت زوجیت مقداری بریده مقدرای باقیست این برش رو باید علاج کرد علاج برش در این سه ماه عده رجعیه است که نه کلن جایز است اخراج و خروج نه بعضا

این مقداریست که ما از این آیات مبارکات میفهمیم و اگر روایاتی است که خروج اشکال نداره خب ما این روایت رو قبول نمیکنیم از روی چشم بر میداریم میذاریم زمین ، چون این مستطیع نیست این زن اصلا دیرو عرض کردم این زن نمیتواند نمیتواند شرعا حج برود چرا ؟‌برا اینکه لا تخرجوهن و لا یخرجن اگر مرد اصرار دارد برو و زن هم اصرار دارد برود اما کل این مدت عده را شامل میشود این برخلاف حکم الهیست حق نیست که خودش راضی باشد

حکمست با حق، گاه اوقات حقست فقط گاه اوقات حکمست فقط گاه اوقات مجموعه ای از حقو حکمست که نمیتواند صاحب حق صرفنظر کند و حکم از بین نمیره

خب لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ  وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا  ببینید ما از الام این مطلب استفاده میکنیم نفرمود که الا اذا کان امرون واجب، الا هست میگه فقط یک مورد است بله، مواردی که مثل این مورد است قطعا یا بالاتر از این موردست قطعا در ضمن استثنا خارجه ، یا مستنای از از استثنا یا مستلثی ولکن مواردی که پایینترست یا معلوم نیست مانند اینست این داخل در مستثنا من است و این دلیل دومه، لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ  کلا بله، إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ ۚ  آیا حج رفتن فاحشه مبینه است ، آیا رفتن سفر کربلا یک ماه موندن فاحشه مبینه است فَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ است که استثنا میکند و نص است و حصر میکند جواز خروج را در جایی که فاحشه مبینه باشه حالا آنها که مادون فاحشه مبینه است فاحشه غیر مبین ، سختی ناراحتی حرج مرج ،‌اونی که مادون فاحشه مبینه است اون استثناعه

اونهایی که آدمو خیال میکند مانند فاحشه مبینه است چون فاحشه دو جوره یا بینه است یا غیر مبینه است اگر حالا بیان میکنیم اگر فاحشه غیر مبینه باشد بگیم اینم مانند مبینه است نخیر قید داره اما اونهایی که قطعا مانند فاحشه مبینه است به دلیل شرع، یا بالاتر است از فاحشه مبینه اینها داخل در استثنا خواهند بود و از مستثنا من خارجند

خب حج رفتنون زیارت رفتنو بله،‌فاحشته مبینه جهت سلبیست ما دو جهت داریم یک جهت سلبی داریم در استثنا یک جهت ایجابی داریم جهت سلبی در استثنا فاحشه مبینه است که اگر یک عمل عرض میشود که آشکار گناهی که بیانکننده این است که این زن نمیخهواد ادامه زندگی بده نمیخواد تبیین میکنه از این عمل در میاد که نمیخواد ادامه زندگی اگر بخواد ادامه زندگی بدهد اینکارا چیه میکنه،‌روی عمد روی قصد روی توجه کارایی میکند که این اعمال گناهی را که چه فحشا جنسی فحشای عقیدتی فحشای اخلاقی فحشای عملی فحشای مالی هر فحشایی رو اگر عمدا و عنادن انجام میدهد و تعمد دارد و بیانگر است این فاحشه مبینه اما بینست ، ما یک فاحشه داریم یه فاحشه مبینه یه فاحشه مبینه ، این مبینست بالاترین مرحله است 

عملی انجام میدهد که این عمل زبان دارد که برو نه اصلا نیا سراق من تمومن شد رفت دراینجا عرض میشود که اشکال ندارد حالا این یک جهت سلبی

اگر بیشتر میشه مطلبی نیست ولی خانه زوجیت نیست ،‌ما بحثمون در خانه زوجیت است

ببینید عرض میشود که وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ نشوز مخیف نشوز مخیف گاه بینه است گاه مبینه است گاه مبینه ، مبینه شد طلاق گرفت آخرین راهه

خب این نهایت همش تامی میخواد چون همش جدیده چون قران جدیده چون قرآن برای ما جدیده این بحث های فقهی معمولی نیست  بحث های فقهی سنتی نیست نه سنیش نه شیعه

بحث های فقهی قرآنیست که کلمه کلمه و نکته نکته باید روش فکر کنیم و عرض میشود که دقت کنیم، حالا سوال، آیا فقط فاحشه مبینه اگه مقابلش چه،‌اگر زن یک واجب بسیار واجب بسیار بالایی رو میخواد انجام بدهد که بالاترست از وجوب استمرارا زوجیت استمرار زوجیت واجبه باید محابله کنند جدیت کنند که استمرار ولی کاری که واجبترست از وجوب استمرار زوجیت پدر مریضه ای باید پرستاری کنه مادر مریضه یه چیزیست که لازمه است تاکد بسیار زیاد دادر که در لسان شرع از اینکه این زن برگردد به خانه زوجیت این براش بیشتره

چه کل وقت عده رو بگیره چه بعض وقت عده رو بگیره تا چه رسد کمی وقت ،‌چه کل عده رو باید دوماه سه ماه پهلو این پدر مادر باشه که این دوتا نمیرند ببینید مقابله فاحشه مبینه است چون فاحشه مبینه چی میخواد بگه میگه در موارد بدخیه که تقدم دارد و اهمست اخراج یا خروج این زن استثناست این موارد بدخیه یا موارد سلبیه است که منکره یا موارد ایجابیه است که معروفه در هردو اهمه

آیا فاحشه مبینه بدترست یا رجووع نکردن مرد به این زن ،‌خب فاحشه مبینه بدترست معلومه دیگه خب آیا پدرومادر بمیرند از پرستار نداشتن این بدترست یا رجوع به زوجیت بشه خب معلومه چون اینها اصلن و اونها فرعه اما آیا رجوع به زوجیت بشود بهترست یا حج برود خب حجو بعدا میره یا نمیره این ها بر مبنای منطق شرع و لسان شرع ما اهمو مهم رو کاملا میفهمیم حالا فاحشه مبینه این چیه ؟ عرض کردیم فاحشه اصولا گناه چار جوره یک گناهیست که نه ذاتا خیلی بالاست و نه تجاوز به دیگران است این گناه معروفه دو، گناهیست که فاحشه است فحشا تجاوز میکند گناه تجاوزگر و این تجاوزگری سه جوره یا تجاوز از وضع عادی گناه دارد یا تجاوز به دیگران دارد یا هردو را دارد این سه هرسه فاحشه است

فاحشه فقط زن فاحشه رو نمیگن فحشا اینه،‌ ان الله عرض میشود که وَ يَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ بعد این فحشا فقط فحشای جنسی نیست فحشای عقیدتی فحشای عملیست فحشای اخلاقیست احیانن بالاترست ، بنابراین ترکیب گناه گناه یا فحشا نیست گناهیست نگاه کرد زنی به یه مردی مردی به یه زنی گناهم بود این فحشا نیست گناه تجاوزگر نیست گاه گناهست اما ذاتن تجاوز داره یا غیرن یاذاتن ،‌ذاتن ینی از حد معمولی گناه بالازده نگاه کرده به نامحرم نیست گناست و چه است و چه است

خب ، یا ذاتن تجاوز گرست از وضع عادی گناه یا اگرم ذاتا تجاوزگر نیست این گناه به دیگران جور میکنه به دیگارن میرسد دیگران را زیر پوشش ظلمانی این گناه میاره این دو سه ، هردو وانه هم گناه بالاست و هم تجاوزگرانه معاذلله مثل مردی که یا زنی که تجاوز جنسی به عنف به دیگران بکند

به این هم گناه است هم تجاوز ذاتی از حد عادی گناه دارد هم تجاوز به دیگران دارد این را میگن فاحشه حالا این فاحشه در سه بعد است ، یا مبینه است یا مبینه نیست مبینه ، مبینه نیست سری انجام شده کسیم نمیدونه اما گاه اوقات مبینه است آشکارات دیگران میفهمند کسانی که در جریان این گناه واحد مشترک نبوده اند میفهمند این مبینه است چهارم …

فحشا تجاوزه، اگر توی صندوق خانه ای یه مردی بزنه تجاوز کرده کجا آشکاره ، تجاوزه فحشا اعم است از تجاوز مبینه است این مرحله چند ممیشه چهارم ، ینی مرحله سوم فاحشه است که اما اگر مبینه باشد مبیه ممکنست این فحشا را ببینند اشخاصی اما نظر این شخصی که این فحشا را انجام میده این نیست که نشون بدهد چنین و من چنینم نه یه کاری کرده بعدم همونجا توبه کنه بعدن اضطرار داره

ولی فاحشه مبینه یعنی گناه تجاوزگری که یا ذاتن یا به دیگران یا هردو که بدتر گناه تجاوزگری که مخصوصا در بعد خانه زناشویی در محور خانه زناشویی این نشان دهنده است و بیانگر اینست که چه که من نمیخوام برگردی یه زن چنین کاری کرد إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ ۚ  لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ میرن میان میرن میان عبایی هم نداره ببینند مطلبی نیست این زنم در عده رجعیه است این بیانگر نیست از این که بنویسد بیانگر ترست از این که بگوید بیانگرترست عملیست که استمرار این عمل بدون پروا بدون رودواستی یا فرض کنیم خانش را عرض میشود که خانه تیمی قرار داده برای بر اندازی برای بر ضد مذهب بر ضد عقیده بر ضد چی خیلیم از نظر جنسی مخفیست فرض کنید

فاحشه مبینه جنسیم نداره فاحشه مبینه عقیدتی دارد نشانگرست این اجتماعات خانه این خانمن که زنها جمع میشن یا مردا جمع نمیشن زن جمع میشن و بچه ها جمع میشن که این میخواد منحرف کند گروهی را این فاحشه مبینه است ، پس این فاحشه مبینه گناه تجاوزگر ذاتی یا به دیگران یا به هردو اگر بیان کننده باشد که نمیخواد این زن استمرار زوجیت بدهد هم در مرد انفصال قطعی میاره هم در زن اینجا بحث در زنه إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ

پس تا اینجاست و الا اگر فرض کنید که این زن یک گناهی کرد ولی فحشا نیست ، گناهی کرد فحشاست نه مبینه است نه مبینه باز این میشه لا سبیل گذاشت تربیتش کرد مبینه است بازم وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ  نشوز مخیفه دیگه چون نشوز مخیف سه بعد داره دیگه وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا ۗ  إِنْ أَطَعْنَكُمْ ، إِنْ أَطَعْنَكُمْ مال کجاست مال اینکه مبینه نباشه اگرم بینه است مبینه نیست نمیخواد معلوم بشه پس معلومست که این عنادی ندارد نمیخواد استمرار کند فراقش از جریان زوجیت این طور التعام میکند آیات با هم اگر ما درست دقت کنیم

إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ ۚ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ ۚ  البته این تلک اشاره به بعید است نفرمود هذه ولی این بعد است از نظر مکانت از نظر عمل از نظر عظمت این حدود بسیار بزرگ این تهدیداتی که با هی هوتی و این مقرراتی که خداوند سلبن و ایجابن در باب طلاق بیان میفرماید اینها حدودالله است اینها حرف های دیگران نیست و من وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ۚ  اگر کسی تعدی کند از حدود خدا خب تعدیم چند جوره تعدی قصورا تعدی تقصیرا تعدی فقرا تعدی عملا تعدی تعدی ، همش تعدیه دیگه منتها درکاتی داره تعدی گاه تعدی میکند بر حدود الله بر خلاف نص قرآن با دیدن آیه مربوطه فتوای ضد میدهد،  خب این بدترین مراحل تعدی حدودالله

گاه نه تقلید میکند تقلید میکند از کسی که بررسی نکرده است وضع فتوایی اون چجوره باید بررسی کنه اگر برررسی کرد که وضع فتوای او وضع فتوای بر محور قرآن نیست و در بعضی موارد که تبیین قرآن میکنه بر خلاف نص قرآن است با یان حال تقلید کند این تقلید تعدیست اجتهاده تعدیست تقلید تعدیست عمل تعدیست تقصیر تعدیست قصور تعدیست

گاه قصور ان تقصیرن است گاه قصور ان تقصیرن نیست قصور ان تقصیرن این مقلد یا این مجتهد دستش کوتاه است از دلیل چون دستش کوتاه است از دلیل اصلی از این جهت نادانسته و ناآگاه تعدی از حدودالله میکنه این چرا باید دستش کوتاه باشه  برا چی

حدود الله کلیت داره، حدودالله اضافه حدود که جمعست به الله شما در نص خوندید انشالله که جمع مضاف افاضه استقرار میکند ، جمع مضاف نمیگد من يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فی باب طلاق  نخیر کلیت داره سوال خوب بود و جوابم بد نبود وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ  که هر حدی از حدودالهی را که اگر کسی تعدی کند قصورن تقسیرن در هر درکی از درکاتش این عرض میشود که فقط فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ۚ  پایینترش قصوره دیگه قصور مججتهد قصور مقلد قصور مرجع قصور راجع خب تو چرا قاصری قصور ینی اصلا نفهمیدی و نمیتوانی بفهمی این مطلب دیگری شد اما تو که فهمیدی باید اجتهاد کرد فهمیدی باید تقلید کرد و فهمیدی محور اصلی قرآنه چرا بر خلاف نص قرآن تو تعدی میکنی این قصور ان تقصیر است وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ۚ

ظلم نفسه نمیخواد بفرمایید که به غیر ظلم نکرده اگر کسی تعدی کند حدودلله به غیر ظلم نکرده اگر این را بیخود اعدام کنند ظلم به او نکرده اند این تعدی به حدودالله است دیگه اگر کسی که مستحق اعدامست آدم کشته و چندتا ادمم کشته و مفسده و چنینه نکشنش این تعدی نکرده اند به راحتی دیگران و به حیات دیگران ، تعدیه ، پس چطور فقط ظلم نفست ، جواب فقط ظلم نفسه تمام مرالح رو میگیره ، یعنی گمان نشود که اگر کسی از حدودالله تعدی کنند خودش راحته نخیر از اول تا آخر صدمه به خودش خواهد بود چه در دنیا چه در آخرت

حالا، به دیگران هم برسد یا نرسد ،‌منتها دیگران دیگران خلقیست دیگران خالقی نیست به خدا که ظلم نمیشه خدا که مظلوم نمیشه یکی گفت خدا مظلومه خدا منتقص نیست مظلوم کسانی هستند که قابل انتقاص هستند هرقدر هم که قدرت داشته باشند پس فقط ظلم نفسه محور را بیان فرموده است که تمام مراحل تعدی رو گفته ، خب مگر خداوند این احکام را مقرر نفرموده است از برای عمل ما اگر ما عمل نکنیم آیا برخلاف مصلحت خودمون کار کرده ایم یا نه مگر این احکام برای مصلحت ما فرضا و اجتماعا مگر این احکام فردا و اجتماعا برای مصلحت زندگی ساز نیست ؟ آغاز گر بهره هایی که نسبت به عمل به حدودالله است و آغازگر زیان هایی که نسبت به ترک حدودالله است آغازگر خود شخصیست که تعدی کرده است

بعد به دیگران هم بشود یا نشود ولذا فقد ظلم غیرَ نفرمود بعض وقتا ظلم به غیر نیست بعضی وقتا تعدی میکند از حدودالله ظلم به غیر نیست اما ظلم به خودش کرده اگر یک زنی در حالی که در عده رجعیه است این به طور کلی عرض میشود که ترک کند خانه زوجیت را این ظلم به خودش کرده است و شوهرش اگر مرد این زن را به کلی از خانه بیرون کند ظلم به خودش کرده و زنش

اما اگر یه تعدی از حدودالله شد که ظلم به دیگران نیست خود انسان مقصر است در اینجا باز تعدی حدودالله است و ظلم نفسه،‌خب لاتدری، لاتدری چی ‌؟کل مکلفان کل مکلفان اگر این سوال رو بکنند چرا در این ثَلاثَةَ قُرُوءٍ  که انفصال بعضی حاصل شده است حالت عده رجعیه است چرا در این موقع لازمست که لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ  بعد مطالب دیگریم هستش که باید نفقه بدن باید چه کنند چرا اینه، لَا تَدْرِي  چونکه نمیدانیم مگر انسان در یک وقت همه مسائل خود را تا بمیرد میداند در یه وقتی بین این زنو شوهر اختلافی شده به جایی رسید که این شوهر این زن رو طلاق داد اما اون حالت قابل عوض شدن نیست لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا  یحدث در اون حالی که شما این زن رو طلاق دادین و جایزم بود یا واجبم بود واجب بود یا جایز بود یا هرچه بود طلاق دادین در اون موقع یه امری بود که بر مبنای اون امر و بر مبنای اون جریان طلاق دایددن مگر عوض بشو نیست مگر نمیشود جو عوض بشه حالت عوض بشه حالت زن حالت مرد حالت هردو عوض بشه

مگر تو مرد حالتت کلا در اختیار توست و اون زن همچنین و مردو زن اینطور لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا  یه مطلب، اینست که خب اگر چنانچه این مرد وضعش اینه که رجوع نمیخواد بکنه اصلا اصلا رجوع نمیخواد بکنه زنم خیلی خوبه خیلی درسته اشکالیم در کارش نیستو نه حرجیست نه عسریست نه خوف ترک حدودالله از ناحیه زنه عرض میشود که اما این مرد زن رو طلاق داده و نمیخواد اصلا به این زن رجوع کند مگر مگر رجوع بعنوان اضرار ، مگر رجوع بدون نهی، خب اینها رو آیات دیگر نفی میکنه خب سوال اگر مرد وضعش چنینه نکته خیلی ، اگر وضعش چنینه که تصمیم دارد عزم دارد که در اینمدتی که زن در عده رجعیه است رجوع اصلا نکند یا اگر رجوع میکند رجوع به اضرار بکند یا اگر رجوع میکند رجوع بدون نفی بکنه و قرآن میگد وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَٰلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا  یا رجوع نمیخواد اصلا بکند که دیگه این عرض میشود که لَا تُخْرِجُوهُنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ  مطرح نمیشه یا اگر رجوع میخواد بکند رجوعی که شرعا موجب رجوع نیست اگر این سه مورد بسطیست رجوع نمیکنم یا رجوع میکنم به اضرار یا عدم نفس خب در اینجا چه باید کرد؟

باید بگیم که لَا تُخْرِجُوهُنَّ  باز وَلَا يَخْرُجْنَ  وانگهی إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ ۚ  که نیست در اینجا این مربوط به زنه اگر زن فاحشه مبینه انجام داد بر حسب نص این استثنا عرض میشود که میشود بیرون کرد اما اگر اینطور نه نباید شما نه میتوانید بیرونش کنید و نه او میتواند بیرون بره اینجا چیکار کنیم جوابش رو قسمت بالا عرض کردم

جهت سلبی دارد جهت ایجابی دارد جهت اهم دارد جهت مقارن دارد 3115 آیه بقره که تنفیس کرده است که وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَٰلِكَ  وانگهی خب باز لاتدری مرد که این تصمیم گرفت الان که زنو طلاق داد خیلی شورو انفجارو چه و این حرفا تصمیم دارد اصلا رجوع نکند یا اگر رجوع کرد بزند اذیت کند ولکن لاتدری باید حال عوض شما میگید سه ماه رجوع کنید نخیر لاتدری لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ ذَٰ تا مادامی که لعل له است نه لعله شما لعله الله مادامی که این لعل در کار است و روزنه امید در واقع است نه در فکر شما مرد در فکر این مرد اول زدو خوردو چیننو بارها اتفاق افتاد در لبنان که ما بودیم طلاق کم میدادن و نکاح زیاد، زنو مردی بودن که درحضور من کتک کاری میخواستند بکنند مثلا اینجوری

یه موقع شمشیرو ورداشتم گفتم بگید بیاد این فضولی با شمشیر تهدید کنه ولی طلاق نمیدم شیش ماه هفت ماه طول میکشید بعدم در حضور من 3214 میکردن میرفتن ببینید لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا  اون جایی که روزنه ای است ولو از نظر ظاهر نیست از نظر ظاهر کتکو فحشو دادو قالو چنینو چنان حرفاست ولکن لاتدری لعل لله بله اونجایی که فاحشه مبینه مطلبی نیست اونجا دیگه با واقع صددرصد این بنابراین ،

حکم نه حالت تازه ای ایجاد بشه که این مرد رجوع کنه الان حالتش حالت عدم رجوعه ولی یه حالتی رو در زن و در مرد درست مشه که مرد رجوع کنه، خب فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ

یک کاری رو خداوند ایجاد کنه و اون کار اینست که در فکر مرد فکر مردو عوض کنه و زن عوض کنه که برگردن ،‌اول سفت واستادن پا تو یک کفش که بر نگردد ولی یُحْدِثُ أَمْرًا  حالو عوض کنه مگه خداوند مقلبو القلوب نیست إن الله یَحولُ بَیْنَ المَرءِ وَ قَلبِه فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ

چیزی را خداوند احداث کند و بالاتدریم این مناسبه شما که نمیدانید که خود پیغمبرم نمیدانست خب پیغمبرم جز لاتدریست پیغمبرم نمیدانست که بعد چه خواهد شد.

خب اگه از دست زوجین خارج بود حاکم اما اگه از دست زوجین خارج نبود خود زوجین …

واجب حاکم شرعیست که فتاواتی که در قرآن شریفه در مرحله اخیره،‌اگر در مرحله اولین عرض میشود که اینها خودشون کاری رو وظیفه رو انجام ندادن در مرحله بعدیش که حاکم شرعی باید که این وظیفه رو انجام بده

سوال، فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ  فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  چنتا سوال آقایون فکر کنید درجوابش اول، فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ  اگر بگیم فلانی به خانه اش رسید ینی چه ،‌ینی خب رسید دیگه بعدا باید سوال کنه اینجاست، این سه قرعی که این زن باید انتظار کنه وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ ۚ  اگر رسید این زن به وقتش ینی چه؟ پس کامل شد دیگه رجوع است, خب پس چطور فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  او فارِقُوهُنَّ  بِمَعْرُوفٍ   یا نگهش داره چی نگهش داره در رفته تموم شده نگه داشتن جاییست که وقت باقی مونده بلقنه ،‌بلوغ رساییست

نه حرف خوبیه، منتها باید پرورید من وکالت میگیرم برا شما میپرورانم انشالله ولی فکر کنید

فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  ولی از نظر ادبی باید مقداری بحث کنیم که این درسته یا نه فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  دلیل سوم بر اینکه اگر بخواد رجوع کند مرد در عده رجعیه باید رجوع به معروف باشه رجوع به منکر نباشه مضاره نباشه نه معروف  و نه منکر نباشه باید معروف باشد وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ في ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً   این اصلاحن در بعد برگشت زوجیت این معروفه ، پس این دو بعد دیگر خارج شد چند دلیل از قرآن شریف و این مطلب داریم ولکن فتاوای علیل هیچ شرطی نیست شما هرطور باشید برگردید برگشت شده سوال اینکه اگر برگشت بدون این شرط این شرط که لَا تُضَارُّوهُنَّ  و معروفو این حرفا باشد این عرض میشود که نکاح در عده است و نکاح در عده محرمه

أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  اگر زن رو بر میگردانید به معروف اگرم بر نمیگردانید باز به معروف نه اینکه با فحشو لگدو ،‌اگر بر میگردانید به معروف اگر میگذارید که عده تمام شد بره سراغ، باز به معروف فلذا 3630 حقن علی الچی ،‌سوال و أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ  اشهدو سه بعد داره آقایون به یک بعد فتوا میدن و در ابعاد دیگر یا میگن مستحبه یا هرچی حرفی ندارند سه بعد داره اشهدو بعد از چیه بعد از سه مطلبه یکی إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ  اشهدو این یک دوم فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  رجوع ،‌رجوع در عده رجعیه این هم اشهدو سوم أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  و اقرب کدامه فارقهن آیا این اشهدو برای عدل به هر سه میخورد یا فقط به طلاق میخوره بقیه هیچ یا به طلاق و دومی میخورد که هم در طلاق باید که شهود شهادت ذوعدلین باشه و هم در رجوع اگر این مرد رجوع میکند به زن باید عدلین شهادت بدهند منتها این سوال میاد حالا در عده رجعیه که عدلین نیستش که در رجوع یا با نیت است یا با چه که عملست که عدلین که نمیشه باشن  

أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ  اون وقت این ذوعدلین آیا میشود به جای دوتا مرد عادل چارتا زن یا یک مردو دو زن عادل بیاریم یا نه وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ  الی آخر