پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه ششصد و چهل و ششم درس خارج فقه

طلاق

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله طاهرین

یکی از بهره گیریهایی که از دروس فقهی استاد اعظم و فقیه اعلم و اطقا مرحوم آیت الله بروجردی رضوان الله علیه داشتیم روش تحقیقیست روش تدریس گاه روش نقلیست و انتخاب

گاه روش تحقیقیست،  واین روش تحقیقی هم دارای دو بعدست که روش نقلی اینست که نقل میکند مطالبی را از کسانی و انتخاب میکنند بعضی از آرا رو روش تحقیقی اینست که برای پروراندن مستمعان و کسانی که در  دروسی حاضر میشوند مطلبی را که مورد قبول نیست و نباید پذیرفت تا اون مقدار که گفته اند اصحابش یا میشود گفت تحکیم کنند که کعن مطلب چنینه بعد با قدرت دیگری و قدرت بالاتری اون رو تحدین کنند و خراب کنند که در این خراب کردن ها و آباد کردن ها کسانی که استعداد دارند و قدرت دارند بتوانند کسب نظر کنند

مرحوم استاد اعظم احیانن مطالبی را تکرار میفرمودند و در تکرار گاه بر هم میزدند و گاه آباد میکردند بعد بر هم میزدند بعد آباد میکردند و بعضی از مجتهدین تراز امروز که در درس ایشون حاضر بودند عرض میکردند که شما تکرار هم دارید وما خود صاحب نظر هستیم و تکرار برای ما ثمری احیانن نداره میفرمود نه من که الف به نمیخوام بگم که من میخوام استعدادها تبلور پیدا کند در  این خراب کردن ها و آباد کردن ها و خراب کردن ها و آباد کردن ها کسانی که دارای استعداادن بر مبنای این استعداد تجزل پیدا کنند در افکار و در مبانی و اون مبنایی که در این خرابو آباد کردن ها صحیح است بپذیرند که این اجتهاد درخشان است

و مطلب دیگر که اضافه میشود اینست که اینطور نباشد که استاد تمام مطالب را بگوید که مجالی از برای تفکر و تدبر و دقت شنوندگان نباشه این غلطه

بلکه باید رئوس مطالب را و امهات مطالب رو به معرض شنوندگان بگذارد و سوالاتی بکند مطلب رو تمام نکنه سوالاتی بکند که چنانچه خودش پاسخ این سوال را دارد یا خواهد داشت دیگران هم فکر کنند بلکه دسته جمعی از هم استفاده کنند ما فعلا در مباحث طلاق هستیم و محور اصلی ما قرآن شریف است

سوره طلاق صفحه پونصدو چند بود آقایان ، پونصدو پنجاه هشت ، بله، عرض میشود که برخلاف کل مبانی فقهی تقریبا و یا تحقیقا در طول اسلام فقه اسلامی ما محور اصلی را در کل مراحل قرآن قرار میدیم.

فقهای بزرگوار اسلام سنتن و شیعتن ،‌شیعتن و سنتن مبانی گوناگونی در بحث گشتو دقتو فکر در احکام فرعیه دارند بعضی روایات را مقدمن ذکر میکنند به نظراتی بعضی نظرات را مقدما ذکر میکننند به روایاتی بعضی روایات و نظرات را با هم و پایاپای یکدیگر بیان میکنند بعضی مبتلای به غیاثو استحسانو استثنا هستند مانند برادران سنی

بعضی مبتلا به اجماع و شهرت بالاتر و ضرورت و اطباق هستند مانند برادران شیعی در این بعضو اون بعضو اون بعض که چهار مرحله است ما مرحله پنجم را که محوریت قرآنیست نمیابیم  وشاید چنانچه دیروز ظاهرن عرض کردم این دقت های زیاد ما و تفکر زیاد ما و برخورد عمیق ما به مقدار که میتوانیم با قرآن شریفاین فکر را نمودار کند که ما با حدیث کاری نداریم نخیر ما از قرآن که کتاب محوری و دلیل محوریست مطالب را بدست میاوریم چون بیانش بهتر از احادیث اطقانش بهتر از احادیث انحراف ندارد تحریف ندارد جعل ندارد گنگی ندارد نقصان ندارد و وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً  اما در احادیث همه این حرفا است

بعدنم به احادیث نظر میکنیم بسم الله خب حالا سوالاتی که ما در این آیه این جمله مبارکه از آیه طلاق داشتیم عرض میشود که بله فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ سوالی که ما داشتیم این بود که فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ  عجل و زمان تربس و تریس و عده زنانی که عده دارند چیه مجموع اقراعه، سه طهر است و سه حیض آغازگرش طهر غیر مواقعه است ولو یک ساعت یا کمتر باشه و مرحله پایانیش آحخرین لحظات حیض سومی

آخرین لحظات حیض سوم که تمام شد در مورد زن مطلقه اینجا بلوغل عجلست عجل عبارت از این چند مدت فرض کنید که چهل روز است پنجاه روز است چون فرق میکند زنها نود روز است هشتاد روزه حالا اگر سه ماه کامل است نود روز است که حداکثره تقریبا نود روز روز نودم ساعت و دقیقه و ثانیه آخرین این بلوغل عجله

سوال من اینه ،‌خب اگر بلوغل عجل معناش اینه اون وقت زمینه است از برای فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  نمیماند، چون این زن که عده نگه میدارد دارای سه حالت است یک حالت قبل بلوغل عجل هنوز در عده است، اینجای امساک است و جای مفارقت است یا نگه دارد اون عقدی که مقداری ازش از بین رفت و فاصله مختصری ایجاد شد ایرو تکمیل کند برگرداند در خود زمان عجل و یا بگذارد عجل تمام بشه در  اینجا مفارقت فی المعروف است

یکی قبل از تمام شدن یکی مقارن با تمام شدن مثل مقارن با قروب شمس، قبل طلوع شمس و قبل قروبها قبل قروبها باید نماز عصر بخونید مقارن غروب باطله ، بعد از غروب باطله در این سه مرحله اونی که نص است قبل غروب شمس یا قبل غروبهاست

در اینجا در اون لحظه ای که در اون وقتی که حیض سوم تمام میشود این سه حالت دارد یکی حالت قبلست که میشود رجوع کردو رجوع نکرد یکی همان حالت مقارنه است همون وقتی که آغاز میشود عرض میشود که آنات بعدی ،‌تمام میشود آنات حیض ، در حالی که تمام شده است و آغاز میشود آنات بعدی که آنات آزادی زنست دراو موقع که وقت رجوست

یکی هم مرحله بعدیست که بالاتر که از عده گذشت دیگه بعدن معنای رجوع در اینجا اصلان وجود ندارد حالا، فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ  نصیست خب چطور فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  این اذا بلغن چی میخواد بگه قبلو میخواد بگه مقارعت رو میخودد بگه بعدو میخواد بگه اگر قبل را میخواهد بگوید چرا بلغن عجلهن ،‌اذا غربن عجلهن ، اذا غربن الی آخر عجلهن ، اما اذا بلغن عجلهن بلوغ ینی چه بلوغ صحیحه، اگر قرآن شریف میفرماید لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ  ینی کسی که قبل از بلوغ است یا در حالت بلوغه از آغاز رسایی عقل به خدا ودین این مکلف است چون بلوغ رساییه پس رساعیه عجل به این معناست که این عجل رسیده به آخر و تمام شده اگر عجل رسیه به آخر عجل عده و تمام شده است که بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ  معنیش این باشد پس فامسکوهن یعنی چه وفارغوهن یعنی چه این انفراغ است نه فراغ خودش جدا میشود زن که قابل رجوع نیست و نمیتواند مرد در این حال رجوع کند چون در عده نیست

این سواله مایه،‌جواب بلوغ العجل همینطورست که فرمودید دو مرحله ایست یک مرحله بلوغل عجل تمام شدن عجل است و یک مرحله علی اشراف تمام ست ، اگر عجل تمام شد باید گفته بشد چی ؟ فاذا خلصنَ اجلهنَ نصش اینه

اگر مراعاتی این باشد که وقت عده تمام شده است و آخرین لحظش تمام شده ؟ فاذا خلصنَ اجلهنَ  یا خلَّصنَ تمام شد …

یا خلصن یا غضین یا تمنَ یا اکملن این باید بشه نصش اونه ، پس چرا بلغن فرمود، بلغن بالغ ترین تعبیریست که در اینجا گفته میشد به دو دلیل دیگر اضافه بر این، ما سه دلیل داریم دلیل اول در اینکه مراعات قبیل تمام شدن عجل است خود بلغنست دلیل دوم فامسکوهنست دلیل سوم فارغوهنست این هر سه دلیله یکیم باشه کافیه اما بلغن البته آیات دیگری هم دراینجریان داریم که مثلا در سوره مبارکه بقره آیه دویستو سیو یک وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ  اینجا فارغوهنست ،اونجا سَرِّحُوهُنَّ   و حساب داره سَرِّحُوهُنَّ   حساب داره فارغوهنم حساب داره که عرض میکنیم وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ ۚ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا ۚ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ۚ وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا ۚ  آیه دیگر در همین سوره بقره دویستو بیستو نه الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ  فَ یعنی مرحله سوم، فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ در طلاق …. فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ

خب حالا، فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ  در خود بلوغ هنگامی که رسیدند وقتشون را، این وقت که عبارتست از سه حیضو سه طهر دو حالت دارد، یک حالت نارسایی یک حالت رسایی، حالت سوم حالت خروجه، دیگه. این سهماه که سه طهرو سه حیض است نسبت به زن سه حالت دارد یک حالت نارسایی ماه اولست دومست یکو نیمست دونیم است این حالت نارساییست تمام نشده ، یک حالت رساییست که در حالت تمام است حالت سوم حالت بعض تمام عجل است آیه بعد تمام عجلو بحث میکنیم

بلغن عجلهن تمن نیست ، خلصن نیست ، تخلصن نیست ، اون دو سه دلیله چرا ما دلیل اول رو میکنیم ما میگیم سه دلیل در اینجا هستش که …

و حالا بحث میکنیم.

ما سه دلیل داریم بر اینکه این رجوع این در ضمن عده است نه بعدل عده نه مقارن با عده ، عنایت بفرمایید . ببینید این فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ  در سه بعد قطعا یک بعد را نمیگیره یعنی بعدل عجل بعدل عجل بلوغل عجل نیست نمیگد بلوغل حریه نمیگد بلوغ خروج است عده نخیر، عجل چیه؟‌عجل خود عده است

وقتی رسیدن  عده را ، وقتی به عده خود رسیدند به عده خود رسیدند دو رسیدن داریم یک رسیدن ناتمام که نابالغ است ماه اول ماه دوم ماه سوم مقداری مونده همه مقداری مونده اینکه هنوز هممقداری مونده که قابل توجه هست عرض میشود که قابل جبرانست و قابل چه این بلوغ ناتمامه بلوغ نیست

بلوغ تمام در ضمن عجلهن، نه بعد نه مقارن ، در ضمن عجلهن یعنی این دیگه سه ماهش تموم شده حالا یه روزی دو روزی چقدری این بلوغه این بالغ شده معلوم نیست فردا باشه امرو باشه دیرو باشه ، جوری که میشود کاری کرد

جوری که بر حسب ظاهر میشود مرد رجوع کند و میشود رجوع نکند که مفارقست باطل میشه این بلوغ العجل نیست این بلوغ العجلست ، بلوغ العجل خروج از عجل نیست بلوغ عجل مقارنه با عجل فقط نیست ببینید فقط بگید دو شق داره یک شقش مقارنه با عجل است که رجوع نمیشه کرد فارقوهن معناست که انفراقست فراق است

یکیم 1643 است دیگه حالا که داره وقت تموم میشه اینجاست وقتی که أَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ  قبلش این حرف نیست در ماه اول امسکوهن امر نداره وقتی میگه أَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  امر نداره واجبست انسان رجوع یا واجبست عدم رجوع، من رجوعو لا رجوع هردو واجبست رجوع ، واجبست … رجوع واجبست رجوع اگر شراعطی هست واجبست عدم رجوع اگر شراعط رجوع نیست هردو واجبه این وجوب قبل از حالت اشرافی خروج از عده وجود ندارد

مثال، نماز ظهرو عصر بر ما واجبست از اول زوال شمس تا غروب قرب ،‌وجوب تعینی که هیچی ردی ندارد چیه اون آخر وقته، اینجا که حتمن باید خوند اول باید خوند نخوند بعد نخوند بعد ولی آخر سر حتما باید که هشت رکعت به غروب مانده نماز ظهرو عصر خوانده بشود پس وجوب علی البدل اولست ولی وجوب لا علی البدل آخرست

وجوب لا علی البدل رجوع یا مفارقت کیه، اولو وسط حیضو طهارت اینحرفا نیست مقداری مونده است که دراین مقدار امکان رجوع است میشود رجوع بکند که زنش بشه مجددا میشود رجوع نکند که مفارقت در اینجا حاصل میشه ایسنت بلوغ عجل اگرم شما اصرار داردی که بلوغ العجل دو مبنا دارد و دو مرحله دارد یکی بلوغ العجل که تمام تمام تمام شد از عجل خارج شد یا مقارنه یکیم نخیر مقدرای مونده ما بر دومی دلیل داریم دلیلش همینه

فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ  در آیه بقره أَوْ سَرِّحُوهُنَّ  توجه کنید، امسکوهن کجارو میگن امساک کجاست امساک حالت آغازینه؟ امساک استمراره نگه داره در نره امساک نگه دار در نره نگه دار زن را که نرود از اختیار تو اونجاییست که هنوز در عده است مقداری موندست عده تمام بشه اگر مقداری مانده که عده تمام شود یانگه دار یا ول کن اگر نگه داشتید زن توست که اون مقدار از اتصال زوجیت که با این طلاق برطرف شده اون مقدار اتصال برگشت کنه أَوْ فَارِقُوهُنَّ  هم خود امسکوهن دلیل است بر اینکه باید عده است این زن آخرای مرحله است و هم فارقوهن چرا ؟‌ببینید ما یک فارقوهن و سَرِّحُوهُنَّ  در جدایی یک امسکوهن داریم اهم در آیه طلاق هم در آیه بقره هردو دلیل قطعیست بر اینکه فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ  تمام شدن عده نیست

تا چه رسد بعد ، بلکه مقداری مانده است که عده تمام شه که در این مقدار مجال تحقق این دو امر هست یکی امسکوهن دیگری فارغوهن ،‌اما امسکوهن در جایی میشود گفت نگه دار که فکر شود با نگه داشتن زنش بشه ، نگه داشتن که نکاح نیستش که امسکوهن که نکاح جدید نیست اگر وقت تمام شده و گذشته یا مقارن است با اون لحظه آخر یعنی نکاح جدید خواهد بود امساک نکاح جدید نیست ینی اونی که دستت بود حالا رها کردی یک مقداری مقداری رها کرده مقداری دستتونه تکمیل کن امساک رو و نگه دار نگه داشتن زن در إِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فقط مورد که داره وقت تموم میشه نگه دار که عقد جدید مبتلا نشه این مال امسکوهن ،‌فارغوهنم همینطوره فارغوهن و سَرِّحُوهُنَّ م همینو توجه کنید من یادم میره

فارغوهن جدا شوید آقا اگه وقت تموم شد جدا شوید ینی چه این دیگه اتوماتیکی جدا میشه اگر وقت عده تمام شد دیگه فارغوهنش چیه اگر کسی رو ورداشتن از خونه بیرون میگه از خانه برو بیرون ما را از مزارحه بیرون رفتیم یه طلبه رو از مدرسه بیرون کردن گفت مارا از مزارفه بیرون رفتیم

حالا اگر وقت تمام شده اینکه به طور اتوماتیکی و بدون اختیار این آدم دیگه مفارقت حاصله مثل اینکه زید حالا امر نشسته امر پرتش کرد بیرون میگه من جدا شدم نخیر جدا نشدی جدایت کردن، این یه چیز اتوماتیکیه حالا…

الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ  فَإِمْسَاكٌ  طلاق سومه،‌طلاق سوم که داد عده است ،‌در این عده فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  امساک وقتیسک که عده تمام نشده فارغوهنم عده تمام نشده چون اگه عده تمام شده نه امساک است نه تصریح است تصریح آزاد شدن از خودتو آزاد شد شما آزاد کنید، وقتی که زن عده سوم عده طلاق سوم تمام شد آزادش کنید آزاد شد بخواهید نخواهید هرچه کنید آزاد شد أَمْسِكُوهُنَّ  و سَرِّحُوهُنَّ  در اونجا امسکوهن و فارغوهن در اینجا هردو دلیل بر اینست که با فعل شما باید استمرار زوجیت یا فراغ حاصل شه

استمرار زوجیت با فراغ شما رجوع در ضمن عده است،‌و جدا شدن شما از زن اینست که بگدارید عده تمام شه و رجوع نکنید خب اگر شما عمدن با توجه صبر کردید و وقت تمام شد اینجا فارغوهن است اما اگر وقت تمام شد و معنای بلغن عجلهن اینه که وقت تمام شد اگر وقت تمام شد فارغوهن نیست که انفراق است فراغ شما جدا شوید ،‌جدا شده،‌این زن اتوماتیکی بعد از خروج از عده جدا شده جدا شوید یعنی چه آدمو ورداشتن پرت کردن بیرون من رفتم نه تو نرفتی شمارو راندند بیرون کردن.

امروز روز آخره فرض کنید من دو کار میتانم بکنم یا اینکه رجوع کنم فعلم است امساک کردن، یا رجوع نکنم رجوع نکردن به اختیار منست یا نه؟ بله ،‌فعله عزیزم، عزیزم فعله

اگر من در حالی که وقت هست گوش کنید چی میگم من ،‌آقای بروجردی فرمودن که علت اینکه بعضی وقتا بحث بالا میشه اینست که طرفین حرف همدیگرو گوش نمیدن حالا من گوش میدم فرمایش شمارو شمام گوش بدین حرف من رو

ببینید امسکوهن در جاییست که فعل من است من نگه دارم، من نگهدارم در صورتی که زمینش است زن منه هنوز فارغوهن منتها امسکوهن ایجابیست فارغوهن سلبیست ،‌مگر نرفتن فلانجا فعل نیست من میتوانم برم و نرم فعله یا نه، رفتن فعل است نرفتن فعله ،‌بله اگه من رو رواندند یا نگذاشتند برم این فعل من نیست نه فعل فعل منست نه صرف

اما اگر من رفتن در اونجا و نرفتن در اونجا هردو به اختیار من رفتن فعل است نرفتن فعل است فولان کس رفت فلان کسنرفت ،‌هردو فعله اون فعل ایجابیست این فعل سلبیست در اینجا امسکوهن فعله خب این وقتی که مقارن است با خروج عجل یا بعدل عجل امسکوهن زمینه ندارد که فارغوهنست

در این آخر وقت یه روز مونده طبق عرض میشود که ضوابطی که دست طرفین است یک روز مونده به روز بیستمت که این تموم میشه خب در این یک روز یا اینکه نگه دار رج میکند یا نگه نداشت نگه ندار همینطور بایست تا اینکه وقت تموم شه بایست وقت تموم شه پس تو مفارغت کردی با ترک رجوع با فعل رجوع امسکوهن با ترک رجوع مفارغت کردی

اگر من اختیاری نباشد عرض میشود که این صبر کردن، اگر صبر کردنو خروج زن از عده اختیاری نباشد انفراغ است ، عزیزم این که من صبر کنم و زن از عده خارج شه به اختیار خودم رجوع نکردم یا بی اختیار رجوع نکردم رجوع کردن با اختیار است و رجوع نکردن با اختیاره

چنانکه رجوع کردن با اختیار است امسکوهن است رجوع نکردن هم با اختیاره توانستم رجوع کنم و نکردم سعی کردم خارج شد پس  فارغوهن شد من جدا شدم ، مثل اینکه …

عزیزم، فارغوهن دلیل بر اینکه تموم نشده گوش نکردی، فارغوهن دلیل است ، اگر تمام شده فارغوهن یعنی چه اصلا عزیزم اگر وقت تمام شده فارغوهن است وقت تمام شده من چه جدا بشوم چه نشوم بروم نروم این جدا شده انفراغه فارغوهن جایست که من قدرت داشته باشم که بروم یا نرم

مادامیکه من قدرت دارم که امساک کنم یا امساک نکنم امساک کردن رجوع است امساک نکردن صبرست تا خارج شه پس اون رجوع است و این فراغست کمااینکه در آیه بقره فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  و در سَرِّحُوهُنَّ  لطف خاصیه این دلیل چهارمه ما میشه در اینکه رجوع در عده طلاق باید که به معروفن باشه

سَرِّحُوهُنَّ  سرح الحیوانَ گاه حیوان اصلا حرف میکنه آزاد نیست،‌آزاد میکنه میره در چراگاه ها از اینها جدا میشه حالا این زن سوال، این زن مادامیکه در حبال زوجیت شایسته است حبس است؟‌این آزاد تر از آزاده اما اگر در حباله زوجیت نکبتی باشد در حباله زوجیت مضاره ای باشد این حبسه سَرِّحُوهُنَّ  وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا ۚ  ببینید نکته اینجا خیلی لطیف است در ضرارت در آیه بقره، وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا ۚ  نگه ندارید این زن رو در حباله زوجیت چه وقتی که طلاق ندادی چه وقتی طلاق دادید برگردید رجوع کنید که اینو نگه دارید بعنوان ضرار یا شما ضرر بزنید که اون هم جزاست یا اون ضرر بزند به شما که شما هم جزاست

یا هردو به هم ضرر بزنید این هرسه مضارست گاه مضاره متنیست هردو به هم ضرر بزنید گاه مضاره یکی متنیست یکی فرعیست شما امساک کنین زن را که به او ضرر زنید خب اون هم ضرر میزنه نمرده که

امساک کنید که او به شما ضرر بزنه خب شما به او ضرر میزنید وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا ۚ  سَرِّحُوهُنَّ  أَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  اگر میخواید نگه دارید درست نگه دارید طبق موازینی که شرع مقرر کرده نگه دارید أَوْ فَارِقُوهُنَّ  اینجا سوره طلاق سَرِّحُوهُنَّ  در سوره بقره او فارغوهن سَرِّحُوهُنَّ  به معروف چی یعنی شما نگه ندارید که مضاره ای در کار بشه اگر  ، آزادش کنید بره یا شوهر کنه یانکنه در هردو حال از اینکه در اسارت شما با مضاره شما باشد این بهتره بنابراین یا دلیل سه گانه یا دلیلی دوگانه که عرض میشود که سَرِّحُوهُنَّ  ،‌ببخشید امسکوهن به معروف او فارغوهن به معروف هردو دلیلست بر اینکه مرادست فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ  بلوغ در اشراف عجل است

یک خورده فکر کنید منم فکر میکنم.

با اختیار خودش صبر کند که رجوع نکند پس اگر اون زن جدا شد بدون رجوع به اختیار که بود،‌به اختیار من بود دیگه . عزیزم با اختیار خود رجوع میکند با اختیار رجوع نمیکنم اگر با اختیار رجوع کردم رجوع است اگر با اختیار رجوع نکردم خب وقت تمام شد جدا میشیم جدا شدن اون دو بعد دارد یک بعد اتوماتیکی که وقت تمام میشه یک بعد اختیاری چون من میتانستم رجوع کنم دیگه

دقت بفرمایید ،‌خب این یک ،‌بعدا …

اختیار نداره خودش، پس این فارغوهن شد ، صبر کنید اگر بدون اختیارش بدون آگاهی بدون همه چیز ،‌نمیدونستو گذشتو اون جدا شد این فراغه اما فارغوهن این نیست ینی من اختیار داشته باشم در اینکه زمان گذشت و رجوع نکردم زمان گذشت و رجوع نکردم دو محور دارد یک محور محور زمانیست من بخواهمو نخواهم جدا میشیم یک محور ارادیست من میتونم کنترل کنم قبل از تمام شدن زمان رجوع کنم اگر قبل ازتمام شدن عده رجوع کردم مفارغت حاصل نمیشود

اگر مفارغت حاصل میگردد بعدا با بلوغ عجل و تمام شدن مدت چون من اختیار رجوع نکردم پس فعل من و ترک من هردو فعلست یکی عرض میشود که امسکوهنست و یکی فارغوهن

آقاجون ضرارن در ضمن عده است در ضمن عده رجوع ضرار نباشه شما کجایید اصلا، ببینید من استدعا میکنم از برادران که من چندین ساعت فکر میکنم آقایون چندین ساعت فکر کنید چون بحث نقلی نیست بعد از اینکه عده تمام شد دیگه چه اختیاری دارد مرد نه زن اختیار دارد نه مرد وقتیکه تمام نشده است اون وقت اختیار دارد مرد مرد اختیار دارد که امسکوهن او فارغوهن امسکوهن بگه نگه داره سفت فارغوهن ولش کنه بره،‌اگر ولش کرد و رفت تمام شد اینجا فارغوهن است چون به اختیار من رجوع نشد وقتی که رجوع نشد وقت تمام میشه و این عرض میشود که از بین میره

خب عرض میشود که وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ  یک چیزی عرض کنم این ما در مکه مکرمه که بودیم یه شخصی بود که اشراف بر جلسات دروس مسجدول حرام داشت هندی بود میومد پای صحبت عربی ما میشتسو یه روز گفت در گوشی بهتون میگم من نود درصد شیعه ام اگه بفهمند منو میکشند یه مقداریش مونده گفتم اون مقداری که مونده چیه ،‌گفت منزل میگم اومد منزل گفت بعضی سوالات است که اگر جواب بدین من صددرصد شیعه ام ولی نباید کسی بفهمه

گفتش که خب چرا در باب نکاح شاهدین ندارید در باب طلاق دارید گفتم سوره طلاق وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ  خیلی بینه برای ماها ولی برا اونها ببینید چقدر گندست ، أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ  مال طلاق استو رجوع استو اینها نکاح نیست پس در قرآن شریف برای نکاح اشهاد اصلا ذکر نشده است اما از برای طلاق و بعدش رجوع که سه احتمال در اینجا است 3227 برای طلاق و رجوع برا هردو اشهاد و ذوعدلین است گفت آقا تکرار بفرمایید تکرار کردم ، شهود چه میگن من که قرآنو حفظم با اینکه قرآنو حفظم مرتب میخوانم در هرماهی یکی دوبار میخوانم توجه نکردم گفتم مسئله خلافیست بین خدا و شیعه و سنی

خدا فتواش این است که کمااینکه این مسئله اختلافی بین خدا و شیوخ مام زیاده،‌ این مسئله خلافیست و شما به عکس عمل کردید چرا به عکس عمل کردید ما کاری به چراش اصلا عرض میشود که نداریم. حالا یه مطلبم با فقهای شیعه ما داریم،‌از فقهای شیعه ما سوال کنیم که اشهاد فقط در طلاق است مثلا بله، روایات در باب رجوع مختلفه فتاوا در باب رجوع مختلفه تقریبا اتباق فتاواست الا 3317 هستیم.

بقیشو میدانم اطباق فتاوای شیعه است قدیمن و حدیثا که رجوع شهود نمیخواد شاهدین نمیخواد اما آیه هردو رو میگیره هم اشهدو مال طلاق است هم اشهدو مال رجوعه چرا برا اینکه اینجا طلاق ذکر شده رجوع ذکر شده مفارقت ذکر شده إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ  اول،‌دوم فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ  دوم، سوم أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  بعد از هرسه وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ  پس وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ  منحصر به طلاق نمیشه باشه، اگر وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ  منحصر به طلاق بود بعد از طلاق باید ذکر شه نه بعد از عرض میشود که امسکوهن که رجوعه 3408 بعد از فارغوهن چرا بعد از سه تا ذکر شده این خلاف فصاحته اصلا غلط است

این غلط است مطلبی رو اول بگن بعد مطلب دوم بعد مطلب سوم غیدی بیارن که این غید مال مطلب اوله خیلی تعبیر معذرت میخوام حماقت باره تعبیر بسیار حماقت بار است و خیلی عرض میشود که این تعبیر ذال استو غلط که قید را چه استثنا باشد چه وصل باشد چه زمان باشد این قید اگر مربوطست به اول چرا بعد از اول ذکر نکردی کمااینکه در باب 3441 یا 3443 حتی یتبین بعد از هرسه عمل جنسی ، 3450 آقایون فقط به عرض میشود که اکرو شور میزنند عمل جنسی رو میزارن کنار میگه عمل جنسی شما 3459 اگر دو نوع بود باید قرب کنید

بر خلاف نص قرآن آقایون فتوا میدید شما یعنی خراب میکنید تعبیر قرآن رو از فصاحتو از بلاغتو از تعبیر عادی به طور کلی شما بیرون میکنید در اینجام اگر به قرآن مراجع بفرمایید فقهای بزرگوار اسلام شیعتا و سنتن اون حرفی که سنی زد نمیزند و این حرفی که شیعه زده نیمزنه،‌و اگرم روایت مختلف است اونی که موافق قرآن است قبول میکنیم مخالفت است قبول نمیکنیم در اینجا سه مطلب در کاره آقایون فکر کنید این سوالی که من عرض میکنم

یک طلاق معلومه أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ  طلاق قبلا بوده،‌دو عرض میشود که أَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  امساک معروف رجوع است که باید بحث کنیم،‌رجوع چه شرایطی دارد و در چه وضعیتی است سوم أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ  سوال آیا این اشهال عدلین مال چیز فقط طلاقه نه، مال طلاق و رجوع است فقط ممکنست بگیم نه چرا ، برای اینکه سه جور ذکر شده ،‌اگر چنانچه فارغوهن به معروف که صبر کند و از عده خارج شود که این فارغوهنست اگر این عمل سلبی که عملست این محتاج به اشهاد نیست چرا اشهدو بعد از فارغوهن امد اینو آقایون فکر کنید

ممکنست کسی اینطو سوال کنه دیگه بگه طبق دلیل شما میگین این أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ  بعد از فارغوهن آمد پس همانطور که طلاق شاهدین میخواد رجوع شاهدین میخواد عدم رجوع هم شاهدین میخواد کسی ممکنست …

میفهمم برای اینکه بعد دومه بعد اول شاهدین میخواد خب بعد دومم شاهدین میخواد ،‌ فارغوهنست دیگه همانطور که طلاق فعل منست صددرصد فارغوهن فعل منست و زمان،‌ارتباط به من داره پس هموطنور که طلاق شاهدین میخواد عرض میشود که رجوع هم شاهدین میخواد عدم رجوع هم شاهدین میخواد ینی شاهدین بیارید که ببینند شما در اینمدت رجوع نکردید البته غریب است به نظر غلطم است ولی سوال است

اینو جواب بفرمایید آقایون

بعد اول طلاق ان فصالکه بعد دوم رجوع نکردنه این رجوع نکردن این چی میخواد اشهدو میخواست چیکارکنیم الان ..

استمرار علی الطلاق بعد دوم طلاقه چون طلاق دو بعده بعد اول نیمه کارست بعد دوم همه کارست بعد اول که نیمه کارست شاهدین میخواد بعد دوم که عرض میشود که تصمیمه باز شاهدین میخواد یه پارچه ای میخوان پاره کنند تا نصف پاره کردند پاره کنندهمیخواد تا آخرشم پاره کننده میخواد حالا یا سلبی باشد یا ایجابی