658
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
نکته بسیار روشن و محوری و مرکزی و زیربنای در پیروی اقوال همان أَحْسَنَه هست که برحسب آیه زمر با تحقیقی که شده و نوشتهایم و بیشتر خواهد شد انشاءالله احسنه بازگوی تمام شرایطی است که در باب اتباع اجتهادی مطلق در مراحل اربعهش و اجتهاد غیر مطلق و تقلید در مراحلش احسنه اصالت دارد و زیربناست.
بعد از ادله فطریه و عقلیه و علمیه و ادله مردمی با عدم توجه مستقیم به دلیل علمی و حتی دلیل عقلی و حتی فطری بلکه در بعد برخورد مردمی اصولا در جریاناتی که چه افکار باشد، علوم باشد، عقاید باشد، اعمال باشد، فردی باشد یا اجتماعی انسان احسن را دنبال میکند تا آنجایی که خطری و ضرری در کار نباشد. و حتی اگر خطری و ضرری هم در کار نباشد دوران بین اهم و مهم خواهد بود اگر به دست آمدن احسن نتیجهاش ضرر مالی یا ضرر جانی انسان یا از بین رفتن انسان است مانند باب جهاد فی سبیل الله، در اینجا هم حرج که هیچ بلکه عسر هم منفی خواهد بود.
بعد از این ادله چهارگانهای که اگر درست دقت شود و درست بررسی گردد شکی در دلالت این ادله چهارگانه درونی و برونی غیر وحی که فطرت است، که عقل است، که علم است و دلیل مردمی است ما هم از کتاب الله ادلهای داریم و هم از سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. کتاب الله دو آیه دارد و آیه سوم.
دو آیه و آیه سوم به این حساب است که در دو آیه اول فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ است. اما از کدام یکی از اهل الذکر ما سوال کنیم در این آیه تبیین نشده است بلکه امر عقیب حذر است و فقط دلیل بر جواز است. اما در جواز سوال از اهل الذکر اگر کسی اعلم و اتقی و الیق و ادق و ادحق باشد و دیگری نه، در اینجا نفی و اثباتی ندارد چون امر عقیب حذر است.
و اما در آیه زمر که فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ این از امر عادی هم بالاتر است. ممکن است کسی امر عادی و واجب عادی را ترک کند اما مهر ضلالت به او نخوره. مهر بیمغزی و بیعقلی به او نخوره. اما در این آیه مبارکه أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللهُ راهیافتگان به سوی حق و حقیقت تنها کسانی هستند که قول را استماع میکنند و نه سماع که بحثش شده و خواهیم عرض کرد فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ. اما اگر اتباع حسن کند تا چه رسد اتباع سیئه و اسوع که از محور بحث آیه خارج است چون احسن در مقابل حسن است اینها نه هدی الله هستند و نه از اولی الالبابند، نه مغز دارند مغز ایمانی ندارند بلکه مغز غیر ایمانی دارند و همچنین أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللهُ نیستند.
این سه آیه در قرآن شریف که محور هر سه احسنه هست و احسن در قرآن شریف در موارد گوناگون از نظر عقیدتی، علمی، عملی، اخلاقی، فکری، ذکری، فردی و اجتماعی آیات متعددهای دارد که محور کل این آیات همون آیه مبارکه احسنه است.
در روایاتم سه روایت محوری داریم. دو تا از روایتهای محوری مانند دو آیه اول است که فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بود و فقط بعد اول را پیموده است که جواز اتباع و پیروی است اما در جواز اتباع و پیروی آیا وجوب احسن که اعلم است که اتقی است هست یا نه ساکته.
دو روایته یکی روایت عسکریه است صلوات الله علیه که مفصلا ذکر کردیم فاَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ الی آخر و مقدمهش و دیگر روایت ناحیه مقدس ولی امر صلوات الله و سلامه علیه است که فاَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعوُا فیها اِلی رُواةِ احادیثنا، فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ کَما اَنَا حُجَّةُ اللّهِ.
این دو روایات که اَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا، مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا لِنَفْسِهِ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ مُخالِفاً علی هَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ که چهار شرط و چهار قید در اینجاست. اول فقهاء و اَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا لِنَفْسِهِ مُخالِفاً علی هَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ علی العوام نه، ایجاب … (نظر) بله؟ حافِظاً لِدینِهِ چهارتا بله.
و اَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ و اَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً علی هَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ علی العوام نیست. فَلِلْعَوامِ این تجویزه و این تجویز بعد الحذر. در بعضی موارد امر بعد الحذره. در اون مواردی که تعیین نمیکند که احسن قولا و اعلم و اتقی باشه.
اما روایت سوم که مقبوله عمر بن حنظله است گرچه سندی از نظر اصطلاح سندی صحیح ندارد اما مقبول عند الفقهاست ما هم قبول میکنیم تا اونجا که موافق است با آیات مبارکات قرآن راجع به قضاته. اگر چند نفر قاضی چون میدانید دیگه تکرار بحث مفصل نیست چند نفر قاضی در یک موضوعی اختلاف دارند. هر کدام نظری میدهند که دیگری نظر دیگری میدهد در موضوع خاص و دعوای خاصی. در اینجا مراحلی را امام علیه السلام طی فرمودهاند و طی دادهاند. اعدلهم افقهما اعدلهما ازهدهما اوفقهما لکتاب الله، ابعدهما عن العامه ایجابی و سلبی. البته ابعدهما عن العامه اونجایی است که دست به کتاب و سنت نرسد که خیلی کم خواهد بود و اون کم هم مربوط به کسانی است که کم هستند و دقت درستی ندارند اما حضرت به وجه العام فرمود.
خب این سرجمع سه روایت و سه آیه بعد از چهار دلیل فطری و عقلی و علمی و مردمی. در اینجا توافق دو برهان است. یک برهان معصوم مطلق که کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم باشد و یک برهان معصوم نسبی که فطرت باشد و بعدا برهانی که عصمتش کمتر است در نسبیتا، عقل باشد بر مبنای فطرت و بعدا علم باشد که تمام علمای عالم در هر علمی از علوم بحث و کاوش و کوشش دارند اعلم را مقدم بر غیر اعلم میدانند تا اونجایی که ممکن است. و از نظر مردمی هم چنینه. اگر چند تا ماستفروش هستند که یکی ماستش بهتره و همه به شما نزدیک هستند شما اون ماست بهتر را که قیمتشم همون است طبعا میخرید. اگر شما برید ماست عرض میشود بدتر را بخرید که اون ارزش را ندارد و اون نیکی را که ماست دیگر دارد این ندارد به همون قیمت باید در عقل شک کرد. این آدم سفیه است، این آدم عاقل نیست و این آدم عرض میشود که مجنونه. اما تکمله و تتمیم این براهنی که عصمت مطلقه ندارند در کتاب الله و در سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هست.
آقایون فقها اگر هم استدلال میخواهند بفرمایند از برای اشتراط اعلمیت و اتقاییت به قرآن کاری ندارند. آیه زمر که روشنترین بیان را راجع به اشتراط افضلیتهای کلیه و افضلیتهای جزئیه راجع به مرجع تقلید دارد به اون آیه اصلا توجه ندارند. هنگامی که زیراکس شد اون قسمت اجتهاد و تقلید تبصره الفقهاء و پخش شد بین گروهی، یکی از علمای طراز تهران که چند روز بهش گفتم شما در فقه سنتی از طرازها هستید ولی این حرف چی بود شما زدید؟ برای ما نقل کردند که این جزوه اجتهاد و تقلید رو مطالعه کردید و فرمودید بسیار دقیق است بسیار عمیقه، حوزهای نیست. میدونید حوزهای نیست یعنی چه؟ یعنی کلام الهی درش هست پس حوزهای نیست چون حوزه با کلام الهی کاری ندارد. فقط خیالات و ان قلت و قلت و مقبوله عمر بن حنظله و عرض میشود که ناحیه مقدسه و چه که اینها دلالت حسابی احیانا ندارند مگر مقبوله عمر بن حنظله که از باب اولویت میخواد دلالت کنه که بحث میکنیم. از باب اولویت که آیا باب حکم شرعی به عنوان فتوای کلی از برای مقلدین مهمتر است یا احکام قضایی جزئی مهمتر؟ در قرآن که میفرماید فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ اگر أُفٍّ گفتن اف گفتن نسبت به پدر و مادر حرام است توسری زدن چطوره؟ خب معلومه دیگه واضحه.
در اینجا اگر در احکام قضاییه شخصیه … بودن، اعدل بودن، ازهد بودن، اقرب الی کتاب الله بودن، ابعد از قول عامه بودن شرط است و حتما شرط است در بالاترش که احکام فتوایی کلی عامه باشد به طریق اولی است به طریق اولی استدلال میشه. ولکن اولای از استدلال به طریق اولی مراجعه به کتاب الله است و کتاب الله تمام بایدها و نبایدها رو دارد. آنچه حرام است یا به وجه العام یا به وجه الخاص قرآن شریف دارد و آنچه واجب دارد به وجه العام یا به وجه الخاص قرآن شریف دارد. قرآن را حوزهها کنار گذاشتهاند دنبال … بعضیا مثلا میگن که اصن ما دلیل در باب وجوب تقلید اعلم نداریم.
مقبوله عمر بن حنظله که این سندش خیلی قوی نیست در باب قضا هست و نمیتونیم در باب احکام بیاریم قیاسه ولو اینکه قیاسم نیست این اولویت قطعیه است. از نظر عقلی هم مطلب اینطور نیست و همچنین و همچنین و همچنین. آقا چطور در این بحث محوری ما دلیل نداشته باشیم؟ آیا در باب نبوت میشود دلیل نباشد؟ که کی باید نبی باشد و شرایطش چیه؟ آیا در باب امامت که خلافت نبوت است میشود دلیل نباشد؟ فقط به عرفیات و علمیات و فکریات اکتفا بشه که اکثریت مسلمانها اونطرف رفتند سلبی و اقلیت اینطرف رفتند تازه بینشون اختلافه. آیا میشود در باب اصل رسالت و اصل امامت دلیل نداشته باشیم که رسول باید که از دیگران ارجح باشد اونم دلیل نص نه فقط دلیل عقلی.
خب مرحله سوم که مرجعیت فتواست در باب تقیب عصمت طاهره به که باید مردمان رجوع کنند این دلیل نداشته باشیم اصلا، این دین اصلا ناقص است. همانطوری که اگر ما دلیل کتاب و سنت نداشته باشیم بر لزوم اینکه نبی باید چجوریه باشه و چه خصوصیات باید داشته باشه چه در نبوت عامه و چه نبوت خاصه در مرحله دوم که دنباله نبوت خاصه است که امامت است باید دلیل کتاب و سنت داشته باشیم که معصوم است نه ادله عقلیه که مورد اختلاف است و ان قلت و قلتهاست در باب مرجعیت تقلید و پایینترش در باب قضاوت امور شخصیه و امور خصوصیه احکام است حتما باید ما دلیل داشته باشیم و این حتمیت فقط بسته به این است که مقبوله عمر بن حنظله و حدیث ناحیه مقدسه و حدیث عسکری که درش خدشهها دارید و ایرادها دارید. و ما هم در کتاب تبصره الفقهاء اول از نظر سند و دلالت اینو اشکال کردیم بعد گفتیم اگر اینطور باشد بله قبوله. چون مطابق است با دلالت قرآن شریف در آیات عرض میشود که متعدده.
حالا نظام بحث، آقایون در عرض میشود که حدیث ناحیه مقدسه میفرمایند که اینجا تعیین نشده است که اعلم باشد، ازهد باشد، اتقی باشد. و اَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ و اَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً علی هَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ.
خب اگر هر چهار شرط در چند نفر بود ولی تفاوت دارند از نظر فقاهت مِنَ الفُقَهاءِ هستند یا نه؟ خب بله نفرمود من الفقهاء والافقهین.
و همچنین صائنا لدینه چند نفر بودند یکی اتقن است یکی پایینتره. کسی که صائنا لدینه هست باید درجه اول باشد؟ در این حدیث که نیست.
مُخالِفاً علی هَواهُ که لهواه هم نیست. مُخالِفاً علی هَواهُ هست سوار بر هوا شیم. افسار کرده است هوای نفس را بلکه هوای عقل را. عقلش هم جرات ندارد که چیزی را که از وحی استفاده نمیشه نظر بده. هوا در اینجا هوای نفس فقط نیست. هوای عقل هم هست مگه عقل هوا نداره؟ هوای عقل که قویتر از هوای نفسه. هوای نفس معاذ الله به زنا میکشاند، به حرام میکشاند، حرامخوری میکشاند ولی هوای عقل به فتوای بر خلاف ما انزل الله میکشاند. هوای عقل مهمتر از هوای نفس. هواهای فقهاء احیانا بدتر است از هواهای غیر فقهاء. مرحوم آقای … رضوان الله علیه در این شرح عرض میشود که عروه الوثقی در باب اجتهاد و تقلید انصافا انصاف دادند مرقوم فرمودند که بله این شرایط هست صَائِنا لِنَفْسِهِ و چه و چه ولکن اگر مرجع شد و رئیس شد دیگه من نمیدانم چجوری میشه. یعنی اتوماتیکی از بین میره. اتوماتیکی توجیه، برای پسرم، برای دخترم، برای خواهرم، برای مادرم، برای خودم، برای عنوانم، برای چهام. هی برای برای عنوان عنوان. هی توجیه دیگه توجیه. بگذریم.
خب حالا این حدیث که خب دلالت بر این مطلب ندارد که اعلم باید باشد، اقحد، اتقی، نه، صرف فقاهت. و اَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا اولا فقیه باشه، صَائِنا لِنَفْسِه، مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ، مُخالِفاً علی هَواهُ، حافِظاً لِدینِهِ با خصوصیتی که باید ما عرض کنیم نوشتهایم اما مطالب دیگری هم هست که باید عرض کنیم چون زمینه و عرض میشود که جریان خیلی حساسه ولی از توش اعلمیت و اتقاییت و افقهیت و مخالفتر بودن با هوا و احفظ دین بودن و افقه بودن در. این یک.
دوم: روایت ناحیه مقدسه که از ولی امر صلوات الله علیه روایت است که وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ احادیثنا مجتهدین نداره، فقهاء نداره، صَائِنا لِنَفْسِه نداره، حافِظاً لِدینِه نداره، مُخالِفاً علی هَواهُ هم نداره، مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ نداره.
فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ احادیثنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ. اینجا صحبت تقلید نیست. در این روایت ناحیه اصلا بحث تقلید نیست کمااینکه فقهای اولین هم مانند شیخ مفید و قبل و قبل و قبل و کسانی که زمان مقارب زمان ائمه علیهم السلام بودند یا زمان ائمه، اینا فتوا نمیدادند. روایتی که میدانستند صادره از معصوم است و میدانستند نفی نشده است اونا نقل میکردند. روایت نقل میشد روات احادیثه دیگه. و روات احادیث فرق میکند. بعضی روات احادیث هستند که هرچه دستشون میومد نقل میکنند. این فایده نداره تناقض. تناسخه، تناقضه، تقطیعه، چه است چه است اصن حساب نمیکنه. هر چی دستش اومد اینو نقل میکنه مثل بعضی از کتابایی که کشکی بوده. هر مزخرفی در این کتاب عرض میشود نقل میشه، فایده نداره. یه مرتبه نخیر راوی است که آنچه را که امام فرموده است و تحقیق کرده است و بررسی و کاوش و کوشش کرده است میداند امام فرموده است و میداند امام فرموده تنها نه و میداند تقیه نیست چون عرضه بر کتاب الله … و الّا اگه بنا شد کل روات احادیث باشه خب روات احادیث خیلیا هستند غلطم نقل میکنند جعل هم میکنند … .
دوم: روات احادیث که آنچه را که شنیده است از باقر العلوم صلوات الله علیه نقل میکند اما بررسی نمیکند که این تقیه هست یا نه. اینم فایده نداره.
یا بررسی کرده است که این تقیه نیست اما آیا تقطیع شده است؟ تقطیع نشده است؟ یا بررسی میکند اما نمیداند این نسخ شده است با آیهای از قرآن یا نه.
اگر این بررسیها نباشد اصن اصل این روایت غلط است. مگر میشود ائمه علیهم السلام، ولی امر صلوات الله علیه محول کنند در زمان غیبت کبری اون زمان پرجنجال، اون زمان پراختلاف و ضلالت و گمراهی، زمانی که خود امام هست که خود امام تشریف دارن زمانی که تشریف ندارند در این زمان عجیب که غیبت کبری مطلقه ولی امر صلوات الله علیهه بگد که فقط به روایات و احادیث. قیود داره روایات و احادیث با شرایطی که معلوم باشد که این احادیث ثقل ثانی است. اگر معلوم نباشد ثقل دوم است که قابل قبول نیست. و معلوم بودن ثقل دوم این است که با ثقل اول موافق باشد، با قرآن موافق باشد، مخالف نباشد، قطعی الصدور باشد، منسوخ نباشد و و الی آخر، این درسته. منتها در درست بودنش فتوا و اجتهادی که معمول است بین ما که نیست، فقط نقله. قال باقر علیه السلام که فلان شی حلال است واجب است فلان شی حرام است. با مراعات تمام خصوصیات این اجتهاد نکرده.
و الّا سوال: مگر امکان دارد که در زمان وجود معصوم اَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ این معنا رو داشته باشه؟ حالا روایات ….. در زمان غیبته.
این فاَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ مال امام حسن عسکری علیه السلامه. اینو برای چه زمان فرمودند؟ زمان خودشون و بعدم که امام زمان هست. زمان وجود امام حسن عسکری مگر تقلید از غیر امام درسته اصلا؟ امام رو بگذارید برید عرض میشود که عمر بن حریث مثلا شما تقلید کنید غلطه این تقلید نیست. این نقله یعنی امام که همه جا حضور ندارند که خودشون. چون امام عسکری علیه السلام که در عسکر در اونجا حبسن خب حضور ندارن همه جا و شیعیان که نمیتونن وسایل تلگرافی و تلفنی و تلکست و ملکست و این حرفا وجود ندارد که، کتاب هم که اینطور نیست که این … . پس اگر این شیعیانی که در اقصی بلاد عالم هستند یا حتی نزدیکند به امام دسترسی ندارند چیکار کنند؟ فاَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ اونم در مقابل فقهای سنی فرمودند که بحثشو میکنیم.
اینجا نمیخواد بگد که از اون فقها تقلید کنید. فقهایی که استدلال این حدیث میکنند حدیث عسکری که استفاده میشه ازش که تقلید از کسی که دارای این چند شرط است بکنید اونوقت تقلید بحثش در اینجاست. قبول روایتی است که این فقهاء از امام عسکری نقل میکنن، امام دهم نقل میکنند، امام صادق نقل میکنند در صورتی نقل اینا درست است که فقیه باشد، حافِظاً لِدینِه باشد، صَائِنا لِنَفْسِه باشد، مُخالِفاً علی هَواهُ باشد، مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ باشد. این پنج شرط و اضافه بر این پنج شرط که این فقط تجویز است باید که احسن قولا باشد چون فقهایی هستند که این شرایط رو دارند و اختلاف هم دارند، از کی باید تبعیت کرد؟ از کدام فقیه ما سوال کنیم که حرفش نزدیکتر است به قول امام حسن عسکری یا ائمه دیگر؟ از اونی که فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ.
پس این حدیث امام حسن عسکری که مربوط به خود زمان حضور امام است قضیه تقلید نیست. اگرم تقلید باشد تجویز است و آیه احسنه تعیین میکند که حتما باید کسی که احسن در مراتب گوناگون باشد که اقرب به قول حق باشه.
و اما اون حدیث ناحیه مقدسه که مربوط به زمان غیبت هست و روات احادیث هم با اون شرایطی که عرض شد …
آیاتم که عرض کردیم که سه جور آیه ما داریم. دو آیه که فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ولی شرط داره. فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ انبیا إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ یعنی فَسْئَلُوا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ ، إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ
اهل الذکر همش بیان الزبره. شما سوال کنید از اهل الذکر اگر خودتون اهل الذکر نیستید و نمیتوانید بشید که خصوصیاتشو بحث کردیم هم در تفسیر و هم در تبصره الفقهاء، بازم اشاره خواهیم کرد.
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ نه اینکه ان لم تعلمون. اگر کیمیت شما کیمیتی است که نمیتوانید بدانید چه در اصول معارف چه در احکام چه در هرچه از اهل الذکر کسانی که متذکر هستند و متوجه هستند که اعلمشون رسول الله و ائمه هستند و بعد فقهایی که این شرایط رو که باید داشته باشند دارند.
خب فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ
فَسْئَلُوا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ
أَهْلَ الذِّكْر بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ
إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ
با این شرایط عرض میشود که زمینه خداوند مقرر فرموده است که شما در مواردی که مجهولاتی دارید عرض میشود که چه کنید. این دو آیه.
اما آیه محوری که تعیین میکند حتما باید این أَهْلَ الذِّكْرِ بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ احسن قولا باشند آیه سوره مبارکه زمر است که فَبَشِّرْ عِبَادِ وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
این احسن آیات دیگرم داره. البته این آیه محوری است. در قرآن لزومی ندارد که اگر یه مطلبی یه آیه داشت حتما آیه دوم و سوم. اون در روایت است که اگر یک روایت بود نمیتونیم اطمینان پیدا کنیم بگیم چند تا باشد تا اینکه خاطرجمع باشیم اضافه بر اینکه بر خلاف کتاب الله نیست مطمئن باشیم که صادر شده. در قرآن اینطور نیست. در قرآن اگر یک اشاره درستی به یک مطلبی بشد از صدها هزار روایت بالاتر است.
من یادم هست در آیه مبارکه نساء که راجع به ولی یتیم است خب ما حدود 23 حکم در مقبره مرحوم … در صحن شریف علوی ما بحث کردیم. بعد خدمت آقای خویی رضوان الله علیه میرسیم به ایشون عرض کردم که من از این آیه 23 حکم درآوردم. ایشون در اون موقع این حرف رو زدند ولی خب نوعا که این حرف زده نمیشه و ایشونم حتی در فتاوا اینطور نیستند. فرمودند اگر با اشارهای از آیهای مطلبی رو بفهمیم بهتر است از حدیث متواتر. این حرف صحیحه . اشاره صحیح نه اشاره زور زورکی. نه اینکه شما به زور بخواید بدلالتونید آیه رو، نخیر. اگر با اشاره صحیح آدمفهم و کجفهم، نه ناکج مطلبی را 23 حکم وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ الی آخر. حالا اصل مطلب اینه من که استناد میکنم نمیخوام استناد به عنوان دلیل. این بعضی از فقها این مقدار غیرت دارند و این مقدار دریافت دارند ولو کان در باب استدلالات فقهی احیانا فراموش میشه یا میفراموشانند اونها رو.
خب حالا در این آیه مبارکه أَحْسَنَهُ.
وامر قومک یتبعوا احسنه (وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا) راجع به یهود. موسی علیه السلام ماموریت دارد که به قومش بنی اسرائیل بگد که یتبعوا احسنه. یادم نیست آیه در چه سورهایه. سوره اعرافه یادم نیست فردا عرض میکنم. این ماموریت ربانیه است که موسی علیه السلام حامل این امر است که به قومش بگد که باید احسنه را اتباع کنید. احسنه چیو؟ تورات. خب تورات همش احسنه. حسن و احسن که نیست.
حالا این در چند بعده. یک اینکه کسانی که برای شما تبیین میکنند تورات را دارای مراتب و مراحل مختلف علمی هستند. شما که نمیتوانید خودتون تبیّن کنید از تورات اونگونه که شاید و باید اتباع احسن کنید یعنی کسی که اعلم است، ابقی است، ازهد است، و و و همون که از آیه احسنه استفاده میکنیم.
یا در باب برخورد با اهل کتاب وَ لاتُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ. اگر شما با یه یهودی یا نصرانی به طریق سیئه برخورد کنید و تبلیغ کنید حرامه. … تبلیغ کنه حرامه. اگر به طریق حسن برخورد کنید و احسن را کنار بگذارید حرامه، به طریق احسن. احسن از نظر تعبیر، احسن از نظر دلیل، احسن از نظر برخورد، احسن از نظر زمان، احسن از نظر زمینه. تمام احسنها را که زودتر برساند طرف را به حق، این واجب است چون اگر طریق غیر احسن طی شود ولاسیما اگر سیئه باشد کافر را کافرتر میکند، یهودی را یهودیتر میکند و نصرانی را نصرانیتر.
این امر به معروفها و نهی از منکرهایی که احیانا انجام میشه اصن مردم رو از دین خارج میکند مثل بعضی از نهی از منکرایی که راجع به حجاب بعضی از حزب اللّهیها انجام میدن که واقعا اینا حزب اللّهی نیستند گاو اللّهیاند اونا. کسانی که به غلط برخورد میکنند با زن و بچه مردم، با مردها با زنها بدخلقی میکنند این حرام است. این در مکه که ما بودیم این کسانی که عاملین به معروف و ناهی از منکر بودند میومدند با زدن کتک کردن کتک زدن فحش دادن. یه مرتبه منو دعوت کردند در همون جمعیت امر به معروف و نهی از منکر رفتم گفتم آقایون شما چرا همچین میکنید شما؟ خب شما قبول ندارید که مردم مذاهب مختلفی دارند؟ شما یا به مذهب خودتون اینا رو بیارید با دلیل بعدا اگر تخلف کردند اونارم کتک زدن نداره، شلاق زدن نداره، هل دادن نداره، فحش دادن نداره، این حرفا رو نداره که.
یه موقع من نشسته بودم پشت مقام ابراهیم همون مواقعی که درس میگفتم خب عدهای دور من جمع شدند. بعد یه نفر که اون عرض میشود که رئیس شرطه حرم بود که در سی و چند سال پیش ما رو زندان کرده بود اومد گفت چخ چخ چخ گفتم اخته … انت چخ. دیوانه اومد که یه مشت مسلمون دارن سوال میکنن. آیا مذهبی داری؟ مذهب تو فرق داره این معنا ندارد که. گفت من مدیر شرطهام. گفتم هر غلطی هستی برو کنار. بعد امام مسجد الحرام اومد و تنبیهش کرد. گفتش که این چجور حرف زدنیه؟ مسلمون که …
حالا در این آیه وَ لاتُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ بهترین راه رو اگر بلدید بسم الله. بلد نیستید ول کن. نگفتن که فقط شما با اهل کتاب برخورد کنید. باید بهترین روش را از نظر منطق، از نظر دلیل، برهان، از نظر برخورد، از نظر ترتیب دلیل انسان پیروی کنه.
یا فرض کنید نسبت به مسلمانها ……. مثلا در باب امر به معروف و نهی از منکر که ما چند آیه در این موضوع عرض میشود این موضوع داریم.
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ این یک
ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ
اگر کسی با شما بد است مخالف است چنین است چنان است خب مریضه. مریض رو که نباید زد تو سرش که مریض بیشتر بشه. ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ تا اونجایی که ممکنه. اما اگر شما از خود خواستید دفع کنید بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ که ملایمت کنید مرافقت کنید اون بدتر میشه احسنش بزنید تو گوشش، دیگه احسن ………… آخر الدوا …. مثل جنگی که با اهل کتابه إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ در آیه دارد.
وَ لاتُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا اونجا احسنش جور دیگه میشه. احسن سلبی میشه. اینجا احسن ایجابی است . در اونجا احسن سلبی میشه که آخرین مرحله بعد از بیان که طرف قبول نکرد روی عناد و روی نفهمی و روی چه در اونجا خب برای اینکه جلوی فتنه گرفته بشود باید که با اونها جهاد کرد و عرض میشود که جنگ کرد.
آیات احسن ما زیاد داریم. باز بررسی میکنیم و عرض میکنیم.
حالا این آیه که آیه محوری است که فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ
سوال که یکی از برادران تشریف دارند کردند. خب این استماع اقوال مختلفه که مرحله اولاست بعد اتباع احسن که مرحله ثانیه است این کار همه کس که نیست کار همه کس نیست. اون کسانی که واردند در مطالب و خوب و خوبتر را تمیز میدهند و بررسی میکنند اینا افراد محدودی هستند پس این باید در باب اجتهاد باشه. در باب تقلید نباید باشه.
جواب این است که این هم در باب اجتهاد است در مراتب اربعهش و هم در باب تقلید است در مراتب گوناگون. منتها هر کس به اندازه خودش. استماع القول گاه استماع القول مفصل است در بعد اول اجتهاد یا دوم اجتهاد یا سوم اجتهاد یا چهارم اجتهاد که دیروز عرض کردیم.
بعد اول اجتهاد که اجتهاد مطلقه است بر مبنای کتاب و سنت بدون مراجعه به ادله يَسْتَمِعُونَ اون کسی که استعداد داره که استعدادش دنبال استعداد اینجور مجتهده.
دومش این است که اجتهاد بر مبنای کتاب و سنت با مراجعه به عرض میشود که ادله.
و مرحله سوم و مرحله چهارم که عرض کردیم و تکرار نمیکنیم تمام مراتبی که اجتهاد است اجتهاد مطلق است اجتهاد غیر مطلق است شما اینها رو استماع کنید نه سماع. سماع که گوش بخوره نه. میگذشتم اونجا میگفتند شنیدم نخیر بروید پیجویی کنید کاوش کنید کوشش کنید و بشنوید که این چه میگوید اون چه میگوید اون چه میگوید در مسائل اختلافی یا در مسائلی که میشود اختلاف بشه که دیروز عرض کردم. ولو ضروری است اما جای این است که این ضرورت درصد نه صد در صد، ضرورت درصد تخلف از مواردی داشته باشد. در اینجا پیجویی کنید. پیجویی بر دو مبنا. یک مبنا خود کتاب و سنت که محور ادله اینهاست. مبنای دوم من … وجوه الآراء عرف مواقع الخطأ به قول امیرالمومنین صلوات الله علیه. خب اینجا بحث حسن و احسن دریافتی به طور تفصیل در بعد اول یا دوم یا غیر اجتهاد یا سوم و چهارم اجتهاد در اینجا اتباع کنید احسن رو. خب این تفصیلش.
اجمال، اجمال این است که من مقلد خب نمیدانم کدام از اینها افقه است، کدام از اینها استعدادش بیشتر است، کوشش، کاوشش، دقتش بیشتر است. حالا تقوا رو میشه فهمید بهتر میشه فهمید. وقتی که نمیدانم اینجا به طریق اجمالی، به طریق اجمالی باید از راههای حجتهای شرعیه به دست بیاریم که این بهتره. مثلا کسی که از پزشکی اصلا آگاهی هیچ ندارد با کسی که مقداری آگاهی دارد فرق داره. کسی که دانشجوی پزشکی است خب این میتواند بر مبنای علم پزشکی تشخیص بدهد که این دکتر بهتر است یا این دکتر. اما کسی که دهاتی است یا حمال است یا بقال است یا عمله است و نمیداند اصلا از پزشکی خبر ندارد فقط با خشت و گل و اینها چیز دارد این خودش نمیتواند به طور تفصیل، ولی میتواند از کسانی که وارد هستند و حرفشون مورد اطمینان است از اونها سوال کنه که کدام پزشک بهتر است چشم بچه من درد میکنه. راهشو بره کمااینکه راهشم میرن مگر کسانی که … هستند و توجه عرض میشود که ندارند.
خب بنابراین چه مجتهد در مراتب گوناگون و چه مقلد در مراتب گوناگون اینطور نیست که ما یه حرفی را که مورد اختلاف است در بعد دینی همینطور بپذیریم. بیشتر گفتند، رادیو گفت، تلویزیون گفت، بی بی سی گفت، نه نه سی گفت، با با سی گفت اینا فایده نداره. این محور شرعی باید باشد و میزان شرعی در کار باشد. اگر میزان شرعی در کار باشد اون هنگام است که انسان حجت الهی … و میپذیرد مطلب رو.
البته سوالاتی ما داریم چنانکه در تبصره الفقهاء ذکر شده . یکی از سوالاتی که جدیدا شده از ما اینه: اگر اتباع احسن مناطه خب فرض کنید بنده مجتهد اما وقتی که قبول دارم فلان آیت الله عظمی از من مجتهدتره چون اجتهاد مراتب داره دیگه بله؟ مگه اجتهاد مراتب نداره؟ کمااینکه تقلید مراتب دارد اجتهاد هم مراتب داره.
حالا سوال: اگر یک شخصی مجتهد است مجتهد مطلق هم هست ولکن از خود اعلم و اتقی سراغ دارد، در اینجا اگر به رای خود عمل کند احسنه نیست چون اون اعلمه، اگر به رای او عمل کند اجتهادش باطله. جواب چیه؟
فکر کنید و تتمه مطلب رو انشاءالله (سوال) خب این کسی که قبول دارد اجتهاد طرف قویتره چیکار کنه؟ (نظر) نشد اجتهاد نشد. تقلیده تقلیده اون تقلیده (نظر) نشد مجتهد مطلق هم هست ببینید یه کسی است که در تمام مسائل اجتهاد داره ولکن قدرت اجتهادش به اندازه آقای بروجردی نیست. ما در فقه سنتی داریم بحث میکنیم یا در فقه کتابی. در فقه کتابی اگر آیت الله علامه عرض میشود که صاحب المیزان ایشون اقوی باشد از ما (نظر) خب اگر من نظر فقهی قرآنی دارم منم مجتهدم ایشونم مجتهد، اگر ایشون رو اقوی بدانم ایشون از ایشون باید تقلید کنم یا ایشون منو اقوی بداند ایشون از من تقلید کنه.
(سوال) یعنی اجتهاد نکنه؟ این جواب نیست نه این اجتهاده. اجتهاد ببینید اجتهاد کرده. اجتهاد کرده و اینطور فهمیده اما میداند که فلانی اعلم از اوست. علامه میداند فلانی اعلمه، من میدانم علامه اعلمه. ما باید اجتهاد رو در این صورت کنار بذاریم و مسائل سوالات دیگری هم هست که آقایون من استدعا میکنم این تبصره الفقهاء رو باب اجتهاد و تقلید رو مطالعه کنید و این بحث یک تبلور کاملی به خودش میگیره بعد از چند سالی که ما این بحث رو نوشتیم و پخش کردیم ولکن الان یه تبلوراتی و یک حاشیههایی و خصوصیاتی باید داشت به حساب زمینه موجود.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد