جلسه ششصد و چهل و هشتم درس خارج فقه

اجتهاد و تقلید

657

بسم‌ الله ‌الرّحمن ‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

با طلب رحمت از برای کل فقهای شیعه و آخرین فقیه که یادگار فقاهت سنتی بود مرحوم آیت الله عظمی اراکی رضوان الله تعالی علیه و علیهم اجمعین مناسبت است که حوزه­های مبارکات ما چند روزی در باب اجتهاد و تقلید بحث کنند.

ما در باب اجتهاد و تقلید به طور مستدل هم در تبصره الفقهاء و هم در توضیح المسائل نوین و هم مفصل­تر از هر دو در الفرقان بحث کرده­ایم. اما بحث اجتهاد و تقلید و سایر بحث­های حساس مخصوصا بر محور قرآن و در جنجال نظرات و افکار شایسته است که تجدید شود تا تبلورهایی پیدا کند.

این زمان ما یک زمان خاصی است. اخص از سایر زمان­هایی که مراجع تقلید عام از دنیا می­رفتند و بعد مرجعیت منتقل به دیگری یا دیگران می­شد. زیرا مراجعی که از نظر سن بحث نمی­کنیم، از نظر طول مدت اجتهاد و مرجعیت بوده­اند در میان شیعه همیشه متعدد بوده­اند اما این زمان ما یک گونه خاصی است که در فقه سنتی البته بحث می­کنم نه در فقه قرآنی که بحث بعدی است، وضع خاصی است که اون مراجعی که شرایطی در فقه سنتی درشون جمع بود تقریبا یا تحقیقا همگان رخت بربسته­اند و اکنون جنجال افکار و نظرات است در انتقاد تقلید. ما ریشه­ای باید بحث اجتهاد و تقلید و بینهما احتیاط رو بحث کنیم.

سوال: اصولا در احکام الهیه که متوجه به خود مکلفین است و نه وکلایشان و نه دیگران آیا اصل اجتهاد است یا تقلید؟ در وضع عادی خودمان اگر شخصی که واجب الطاعه است به شما امر کرد فلان وقت به منزل من بیایید این معنیش این است که خود شما منزل ایشون رو یاد بگیرید و منزل ایشون بروید یا نه دیگری را به نیابت بفرستید؟ خب قاعده این است که چون امر به شما هست شما باید به منزل او بروید و اگر بلد نیستید سوال کنید. این در جریان­های عادی و معمولی است.

 اوامر الهیه­ای که متوجه به فرد فرد مکلفین است نماز بخوانید، روزه بگیر، حج برو، جهاد برو، امر و نهی کن، چه چیز را بخور و چه چیز را نخور و از این قبیل بایدها و نبایدها، واجبات و محرمات خطابات متوجه به خود مکلفین است. اینطور نیست که خطابات عینی رو داریم بحث می­کنیم نه خطابات کفایی. ما یک واجبات کفاییه داریم و یک واجبات عینیه داریم. بحث ما در واجبات عینیه است نه در واجبات کفاییه. در واجبات کفاییه خطاب به کل امت اسلام است که منبع الکفایه این واجب رو تحقق بدن. وجوب از برای فرد فرد امت اسلام در واجبات کفاییه نیست. اما واجبات عینیه خطاب در این واجبات عینیه متوجه است به فرد فرد و عیون مکلفین. خطابی که متوجه به زید است به عمر کاری نداره به عمر هم همون خطاب هست به بکر هم همون خطاب هست.

وقتی که خداوند فرمود أَقِيمُوا الصَّلاة این أَقِيمُوا الصَّلاة تقسیم می­شود به من و شما و او و افراد دیگری که مکلف هستند همانطوری که امر اقامه صلات به من متوجه است به شما هم به هر عالمی، به هر جاهلی، به هر مکلفی به وجه العام این خطاب­ها متوجه است. اصلا این معنا ندارد که امر وجوب اقامه صلات به من متوجه نباشد به دیگری متوجه باشد که هم خودش امر دارد که خودش نماز بماند و هم نماز مرا، نخیر. چون واجب واجب اعیانی است، واجب عینی است، واجب کفایی نیست بنابراین این واجبات توجه دارند به اعیان اشخاص.

در واجبات شرعیه و محرمات شرعیه چه کفاییه باشند چه عینیه باشند عینیه متوجه به شخص شخص اشخاص است دیگه نیابت و تقلید و دیگری کار مرا انجام بدهد بدون عذر معنا ندارد. اگرم عذر من داشته باشم که خطاب به من متوجه است ولی عذر دارم نیابت دیگری دلیل می­خواد. اگر کسی معذور است از وضو گرفتن تیمم، اگر از هر دو معذور است آیا دیگری به جای او وضو بگیره؟ اگر کسی از روزه گرفتن معذور است، بعدا. اگر بعدا هم نتوانست دیگری به جای او؟

اصولا خطاباتی که متوجه به مکلفین است این فقط بعد اول دارد بعد دوم هم اگر داشته باشد در صورت عسر یا حرج نیازمند به دلیله. من نماز بخوانم، من روزه بگیرم، من حج بروم، من چنین کنم و من چنان کنم. این اوامر متوجه به خود ما اشخاص است. در واجبات عینیه معلوم، حتی در واجبات کفاییه هم چنینه در وجه دوم. اگر چنانچه یک منکری در یک جایی هست و ده نفر صد نفر پنجاه نفر به مقدار کفایت لازم است قیام کنند از برای از بین بردن این منکر، این پنجاه نفر یا بیشتر یا کمتر بر خودشون این وجوب دارد این کار رو انجام بدن. هر کدام از این عددی که …. ترک کند ترک واجب کرده چون واجب مشترک است بین … الکفایه. از این­ها منتقل به بی­کفایت­ها نمیشه.

حالا ما در واجبات عینی که روشن­تر است صحبت می­کنیم. اوامری که در نماز اوامری که کتاب و سنت متوجه به مکلفین شده است و نواهی که متوجه به اون­ها شده است متوجه به خودهای آن­ها شده است. بنابراین اگر من امر به وضو دارم من باید وضو بگیرم نه دیگری، اگر من امر به صلات دارم من باید نماز بخوانم نه دیگری، اگر من حرام است نظر به اجنبیه بکنم از روی شهوت معاذ الله من حرام است نه شما به جای من نگاه نکنید من نگاه می­کنم هرجا بخوام شما به جای من نگاه نکنید. این نیابت­بردار نیست. بعضی از واجبات و محرمات است که اصن نیابت­بردار نیست و بعضیا که نیابت­بردار هست و نیازمند به دلیل است. اگر دلیلی در کار نباشد هنگامی که من به عنوان عسر، به عنوان خطر، به عنوان ضرر وجوب تکلیف بلکه جواز این جریان از من ساقط می­شود دیگه دیگری جای من باشد این محتاج به دلیله چون خطاب به من متوجهه. خطابی که به شخص من متوجه است اگر هم من نتوانم و دیگری بتواند انجام بدهد توانستن دیگری دلیل بر جواز توکیل او نیست چون توکیل نیازمند به دلیله.

این مقدمه رو برای این عرض کردم که اوامر و نواهی الهیه در کتاب و سنت که متوجه است به کل مکلفین علی مراتبهم هر کدام خودهاشون باید اون واجب رو عمل کنند، خودهاشون باید اون حرام رو ترک کنند و این مقدمه داره. در صورتی انسان می­تواند واجبی را انجام بده که بداند این واجب رو، در صورتی باید حرام رو ترک کند که بداند این حرام رو. اگر نداند واجب است چیو عمل کنه؟ اگر نداند حرام است چیو ترک کنه؟

پس توانستن انجام وظایف شرعیه در بعد ایجابیات که واجبات است و در بعد سلبیات که محرمات است این توانستن مشروط به دانستن است. ما دو دانستن داریم: یک دانستن این است که واجباتی و محرماتی در شریعت مقدس اسلام هست مطمئنا همه می­دانند تمام مکلفین چه مسلمان و چه غیر مسلمان، اهل کتاب می­دانند واجباتی از طرف پروردگار متوجه مکلفین هست. حالا در مکلفین مسلمان صحبت می­کنیم. مکلفین مسلمان می­دانند سرجمع تعدادی واجبات در کتاب و سنت هست و تعدادی محرمات در کتاب و سنت هست. اما در کیفیت این تعداد و در اصل این تعداد چه کیفیت و تعداد واجبات و چه کیفیت و تعداد محرمات احیانا اختلاف هست یا احیانا نیست.

سه بعد دارد جریان. این علیکم السلام، این واجباتی رو که ما می­دانیم در اسلام هست کتابا و سنتا و محرماتی که هست این­ها سه بعد دارند. یک قسم از واجبات و محرمات است که مختلف الفیهاست بین الفرق یا بین العلما در هر فرقه­ای. این یک مرحله.

مرحله دوم واجبات و محرماتی است که متفق علیهاست بین کل الفرق یا بین فرقه خودمون. و این دومی هم دو بخش میشه. یک بخش واجبات و محرماتی است که بین کل الفرق الاسلامیه یا بین فرقه شیعه تا اونجا که ما فتاوای علما را اطلاع داریم متفق علیه است اما احتمال اینکه همه خطا کرده باشند هست. کمااینکه نمونه­هایی داریم در باب محرمات رضاعیه تمام فقهای اسلام که فتاواشون در دست هست، تالیف دارند، کتاب دارند، رساله دارند، این­ها البته، بقیه نه. این­ها گفتند که محرمات رضاعیه خیلی بیشتر از دوتاست. این یک ضرورت فقهی است بین کل مسلمان­ها نه صد در صد، در درصدی که کتاب هست. حتی صد در صد بود قبول نمی­کردیم. اگر تمام فقهای اسلام شیعتا و سنتا صف اندر صف می­گفتند می­نوشتند فتوا می­دادند که محرمات رضاعیه بیش از دوتاست ما به ضرورت قرآن که مهمترین ضرورات است رد می­کردیم ولی به اینجا نمی­رسید.

 اطباقات و اجماعاتی که آقایون ادعا دارند یا تحصیل کردند درصد است از آرا، صد در صد نیست. الان که عرض می­شود که وسایل مختلف نشر از نظر صدا و از نظر نوشتن وجود دارد چند در صد از فقها نوشته دارند؟ تا برسد اون هنگامی که و اون هنگامه­هایی که نوشتن بسیار سخت بود، انتقال نوشته به چاپ بسیار سخت بود، درصد افکار فقهای اسلام که به ما رسیده خیلی بره بالا میشه ده درصد. آیا ده درصد ضرورات ایجاد می­کند؟ نه.

حالا در این بعد دوم، بعد اول رو که عرض کردم بعد اول مسائلی که درش اختلاف دارند فقهای فرق یا حتی فقهای هر فرقه­ای با یکدیگر مانند نماز جمعه مانند خیلی از محرمات مانند خیلی از واجبات و خیلی از مستحبات که بعضی واجب می­دانند خیلی از واجبات که بعضی مستحب می­دانند به عکس و محرمات همچنین. این به جای تقلید و اجتهاد.

اما مرحله دوم مرحله دوم واجباتیست که و محرماتیست که ضرورت کل الفرق است منتها درصدش صد در صد نیست. یا در خود فرقه خود ما فقهای شیعه به ضرورت فقهیت شیعیه که باز صد در صد نیست چنین می­گویند. خب اینجا جای اجتهاد و تقلید هست یا نه؟ خب بله اینجا هم هست.

سوم: سومم نمیشه انسان واقعا به جرات بحث کنه و … تعیین کنه. چون ما به ضروریاتی فقهی برخورد کردیم که برخلاف کتاب الله است و قطعا برخلاف اونچه را که خداوند اراده فرموده است در کتاب آقایون فتوا دارن میدن درصد اجمالی یا درصد فرض کنید … .

اما سوم، سوم نمونه­هایی دارد. هفده رکعته بودن نمازهای یومیه این دیگه جای اختلاف نمی­تونه باشه. بلا اختلاف تمام فرق اسلامی قبول دارند و یک نفر حتی غیر مسلمان هم نگفته که هجده­تا یا شونزده­تاست. این از ضروریاتی است که قابل احتمال زیاد و کم نیست و تخلف­آور نیست. بحث ما در ضرورات دسته اول است ضرورات دسته اول که مسلّم گرفتند فقهای فرق یا فقهای بعضی از فرق ولکن جای ایراد هست چون اگر کسی مطالعه صحیح رو قرآن داشته باشد احیانا می­فهمد که این ضرورت این­ها اصلی ندارد یا اصل کتابی بر خلاف اوست. بنابراین در این سه مرحله که در دو مرحله ما باید که اجتهاد کنیم یا تقلید کنیم و یا احتیاط.

 برگردیم. چون کتابات الزامیه، ما در مستحبات و مرجوحات بحثی نداریم، در مباهات بحث نداریم، کتابات الزامیه به وجه العام یا به وجه الخاص در احکام عامه و یا در احکام خاصه این به کل مکلفین متوجه است. و خداوند واجباتی بر ما مقرر کرده، محرماتی را هم بر ما مقرر کرده و طبعا باید بدانیم این واجبات رو و بدانیم محرمات رو.

 و متن دانستن این واجبات و محرمات فقط کتاب و سنت است. دیگه عقل و اجماع شیعه یا به اضافه شهرت یا استصلاح و قیاس و استحسان سنت یا جلسه تشخیص مصلحت بعضی از دیگران این­ها رنگی ندارد. این­ها شاهد بر خلافش زیاده. فقط وحی است که عصمت دارد. نه اجماع شهرت دارد، نه اطباق شهرت دارد، نه ضرورت دسته اول شهرت دارد تا چه رسد قیاس و استحسان و استصلاح و اجماع و عقل و شهرت و این حرف­ها این­ها معصوم نیستند. چون اجماعات مختلف است، قیاس­ها مختلف است، استحسان­ها مختلف است، استصلاح­ها مختلف است، شهرت­ها مختلف است و مختلف است. اگر هم وحدت داشته باشد وحدت صد در صد نیست و اگر هم وحدت صد در صد داشته باشد که نمیشه همچین چیزی. نمیشه تمام علمای اسلام چه اون کسانی که تالیف کردند و چه کسانی که تالیف نکردن بر خلاف کتاب الله فتوا بدن. این نمیشه حالا اگر شد، اگر چنین مطلبی با چند تا … گذاشتن پیش آمد ولکن بر خلاف نص کتاب الله بود البته این قابل قبول نیست.

خب نقطه اولای بحث ما که این مقدمات رو عرض کردیم این بود که تکالیف متوجه به خود مکلفین است چون متوجه به خود مکلفین است خود مکلفین باید بدانند این تکالیف رو نه شما بدانید به من بگید. همانطور که من باید نماز خودمو بخونم نه شما نماز من رو، من باید بدانم این نماز چجوریست، من باید بدانم که این نماز وضعش چیست، اوقات این نماز و خصوصیات و کیفیات و شرایطش رو من باید بدانم.  من باید بدانم چون تکلیف متوجه به خودم است در اصل واجب یا حرام، تکلیف دریافتن هم متوجه خود منه. از دیگری سوال کردن یعنی چه؟ اگر من می­توانم راه بروم چرا عصا دستم بگیرم؟ اگر می­توانم خودم حرف بزنم چرا اشارتا شما حرف بزنید؟ مگه من لالم؟ انسان که می­تواند خودش کاری رو انجام بدهد اصن غلط است به دیگری محول کردن مگر در صورت حرج که وجوب رو از بین ببرد لزوم رو یا در صورت عسر و خطر و ضرر که مطلب دیگری است. این یک مطلب همگانی است و جهان­شمولی است نسبت به کسانی که دارای شعور هستند و حتی مکلف هم عرض می­شود که نباشند.

خب پس ما باید خودمون مجتهد باشیم ؟ چرا؟ حالا لفظ اجتهاد یا لفظ استنباط. من که می­دانم خداوند واجباتی بر من مقرر کرده است و محرماتی برای من مقرر کرده است خب من خودم باید بدانم این واجبات چیست من خودم باید بدانم این محرمات چیست تا اونجایی که می­توانم. اگر توانایی دارم که واجبات و محرمات دسته اول به اختلاف و مهمتر واجبات و محرمات دسته دوم که ضرورت درصد است اما احتمال اینکه بر خلاف کتاب باشد هست. چه واجبات و محرمات دسته اول را و چه واجبات و محرمات دسته دوم را من خودم باید بروم از مبنای کتاب و سنت یاد بگیرم.

و یکی از مراحلی که امیرالمومنین صلوات الله علیه برای ما پایه­ریزی کرده است همینه که حواسمون جمع باشه اگرم تقلید می­کنیم از که تقلید می­کنیم. اون روایت مشهوره که إنّ كتابَ اللّه ِ على أربَعةِ أشياءَ: علَى العِبارَةِ و الإشارَةِ و اللَّطائفِ و الحَقائقِ. فالعِبارَةُ للعَوامِّ و الإشارَةُ للخَواصِّ و اللَّطائفُ للأولياءِ و الحقائقُ للأنبياء.

… مکلف مسلمان و غیر مسلمان مطلب دیگری است باید عبارت قرآن را، نه الفاظش رو، باید معانی تحت اللفظی سطحی قرآن را بداند، نداند مسلمان نیست از نظر معرفتی. مسلمان از نظر علمی در پایین درجه پایین­تر درجه بودن این است که معنی تحت اللفظی آیه رو بداند حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ خب بداند. که اگر مرجع تقلیدش به او گفت احل بگد تقلید شما جایز نیست چون تقلید در اسلام کورکورانه نیست. با چشم باز باید تقلید کنیم. اگر کسی دست شما رو گرفت نمی­تونستید راه برید دستتون رو گرفت تو چاه خواست بندازه تو چاه نرید دستشو ول کنید بگید من همینجا می­شینم. با چشم باز تقلید با چشم باز، تقلید کورکورانه نیست.

این پایه­ریزی رو که امیرالمونین کرده­اند و بر مبنای آیاتی از قرآن شریف این شالوده اصلی معرفت علمی اسلامی در ساده­ترین سطح مقرر شده است این جلوگیر از بسیاری از تخلفاتیست که در فتاواست و در نظراته.

اگر شخصی که عامی محض است ولکن می­تواند ترجمه تحت اللفظی قرآن را بداند و اگر نمی­تواند و نمی­داند تقلید در این معنا ندارد. یا خودش زبان عربی بداند و ترجمه کنه یا اینکه اگر زبان عربی نمی­داند بهترین ترجمه رو تقلید کنه بهترین ترجمه رو. بهترین ترجمه­ای که بر مبنای اصالت دلالی قرآنی است نه هوس­ها، نه تحویل­ها، نه تاویل­ها، نه تاویل از نظرات دیگران که متاسفانه اینجا خیلی داریم.

برگردیم. اجتهاد و به طریق صحیح به تاویل درست­تر … در قرآن در مقابل تقلید به تعبیر صحیح­تر … احسن القول که در آیه زمر است این چند مرحله داره.

… یک مرحله اجتهاد اجتهاد خودکفاست. البته مبنای اصلی اجتهاد معلومه. مبنای اصلی اجتهاد چه در بعد مسائل درجه اولی یا در بعد مسائل درجه ثانی که ضرورات غیر صد در صد است که ضرورات … است محور اصلی کتاب و فرعش سنت آنچه موافق با کتاب است و یا مخالف نیست که قطعا وحی است. وَ لاتَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ. خدام که عاجز نیست که، ظالم که نیست که، جاهل نیست که. حکمی را که خداوند داده است توانسته است به مکلفین برساند یا نه؟ نتوانسته که خدا نیست. توانسته است در کتاب و در سنت آنچه در کتاب و سنت قطعیه به ما رسیده است از واجبات و محرمات بیشتر از آن نیست و کمتر از آن هم نیست. دیگه جای احتیاط نسبت به محتمل الوجوب یا محتمل الحرمت در کار عرض می­شود که نیست.

بسیاری از مطالب رو من عرض کردم آقایون توجه کنید ولی … جریان یه مطلب دیگری رو می­خواد ایجاد کنه چون در باب اجتهاد و تقلید یه تبلوراتی رو باید که این روزها داشته باشیم.

خب محور اصلی اجتهاد، محور اصلی اجتهاد صحیح کتاب و سنت است. کتاب به حساب کتاب، قال الله به عنوان قال الله نه کی چه می­گوید. تحلیل بردن بر خلاف ظاهر، بر خلاف نص، شهرت، اجماع، روایت، روایت چه. اینا نخیر، خود کتاب. قال الله چنانکه شما عروه الوثقی رو معنا می­کنید حرّم حرّمت، حرّم قرآن هم حرّم است نه اینکه ….

محور ماده … و محور از برای استدلال مستنبط و مجتهد کتاب است و در حاشیه­اش سنت. این یک شرط. شرط اول.

شرط دوم این است که اعلم باشد از دیگران چون احسن قولا هست. اعلم بودن دو بعد داره. یک بعد که کشفش از … بر محور کتاب و سنت اقوای از دیگران باشد. دو: صرفا اکتفا به استعداد … نکنه. فلان عالم از نظر استعداد اقوای از دیگران … ولی استعداد مصرف نکنه فایده­اش چیه؟ میگن … خیلی کم …. بوده ولی اونقدر تکرار کرد کرد کرد که از خیلی از با استعدادها بالاتر رفت. اینجوری نیست که صرف استعداد کافیه. آقا استعداد و فهمش و کشش از دیگران بیشتر است اما کار کم کرده فایده نداره. آقا کار زیاد کرده اما استعدادش کمتره، نخیر. هم استعداد درجه اول و هم کار درجه اول. این دو وقتی که با هم قرین شدند و توام شدند اونوقت اکشف خواهد بود چون اگر استعداد قوی­تر است اما دقت و کوشش و فکر زیاد نیست این اکشف نیست و اگر هم مراجعه زیادتر است و دقت بیشتر است استعداد کمتر است اکشف نیست. جمع بین الامرین اکشف است. استعداد تبلور پیدا کند نه اصل استعداد. استعدادی که بهترین استعداد است اگر تبلور پیدا کند در دقت کردن و مراجعه صحیح به کتاب و سنت این شد اعلم.

شرط سوم: اتقی. اتقی هم دو بعد داره. … باید بحث کنیم. … تقوا اینکه آقا نون جو فقط می­خوره آقا خودشو یه آب می­کشه. به جای دو بار سه بار بهتر نیست؟ آقا حرام نمی­خوره. نه کافی نیست. نه حرام می­خوره نه چه نه چه ولکن در فتوا رودربایستی می­کنه به ملاحظه مقلدین خیلی هم مقلده نماز شبم می­خونه همیشه، به ملاحظه مقلدین نمیگه … این تقواست؟ تقوا تقوای علمی است، تقوای عملی است، تقوای اخلاقی است، تقوای عقیدتی است، تقوای سیاسی است، تقوای در همه مراحل تقواست.

 و تقوایی که در باب مرجع تقلید لازم است در قلمه و در قله تعهد در نقل حکم خدا. اگر در حلال و حرام تعهد کم داره یا نداره اون رنگ زیاد نداره. بله هست. در خوردن حرام، در خوردن شبهه، در چه در چه در چه اگر تقواش کمه یا نداره اون یه مطلب دیگری است باید باشه. اما تقوای محوری همانطوری که اعلمیت محوری بر مبنای کتاب و سنت است با بروز دادن استعداد و کار کردن درست تقوای محوری هم تعهدی که احسنه درست می­کنه و الّا یه آدمی است که خیلی باتقواست از مورچه ماده هم رو می­گیره نگاه نمی­کنه مثلا خیلی باتقواست، خیلی آدم باتقواست سوار ماشینم نمیشه پیاده میره خب این چیکار داره به حکم خدا؟ آخه ارتباط رو باید در نظر گرفت. چون آیه مبارکه زمر که فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ما از احسن اتقی می­خوایم در بیاریم. مگه اینطور نیست؟ ما یه حسن مطلق داریم، احسن مطلق داریم حکم خداست. محکم خدا مطلقه دیگه هیچوقت احسن و حسن و سیئه نداره.

خب احسن در کجا میاد؟ در اونجایی که اختلافه. در اونی کالشمس فی رابعه النهار است، واضح است، بیّن است، شک نیست، ضرورت اصلی و کلی است که در اونجا که يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ می­خواد چیکار؟ بشنود نشنود، ببیند نبیند خب همه می­دانند این مطلبی نیست.

بهترینش را بپذیر در اونجایی است که بین بهتر و به اختلاف باشه. بعضی بهتر می­گویند بعضی به می­گویند بعضی بد می­گویند بعضی بدتر می­گویند. چهار بعده.

درست است احسنه در مقابل حسنه است که بد و بدتر می­کشه کنار. قیاس­ها و استحسان­ها و استحصلاح­ها و شهرت­ها و اجماع­ها و اونایی که مبنای کتاب و سنت می­خواهد تو اون همه سیئه است …. ما در حسن و احسن داریم بحث می­کنیم. حسن و احسن در کجاها هست؟ در اونجایی که مطلب فتوا نظر مورد اختلاف هست بین فقهایی که بر مبنای محوری کتاب و سنت نظر میدن اما اونی که بهتر می­فهمد. بهتر در تحویل دادن فهمش تعهد دارد اینو میگن احسنه. دقت در احسنه بفرمایید.

اصل حکم باید بشه. آیا غیر وحی حکم دارد؟ پذیرش غیر وحی حسن دارد پذیرش غیر معصوم حسن دارد؟ اونی که حسن دارد در محور دینی پذیرش وحیه. وحی است که فقط حسن دارد. غیر وحی تمام قبیحه. أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا

تمام احکام احکام جاهلیت است فقط حکم خداست که حکم صحیحه.

و بینهما اونجایی که اختلافه. یک حکم الله داریم که بیّن است. در برابر حکم الله اگر کسی حکم کند اجماع باشد، شهرت باشد، ضرورت باشد، قیاس باشد، استحسان باشد، استحصلاح باشد، چه باشد چه باشد تمام این­ها جاهلیته. منتها جاهلیت­ها درکاتی دارد. بعضیا صد در صد جاهلیته بعضیا درصد جاهلیته. اونی که حکم الله هست حکم مطلق مربوط به احسن نمیشه گفت، حکم مطلق مربوط است به حکم الله. أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ * … يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ

این اعتراض به کیه؟ اعتراض به کسانی است که بر غیر مبنای کتاب معصوم و بر غیر مبنای حکم الله حکم می­دهند. ولو یقول داشته باشه تا چه برسه عرض می­شود که … داشته باشند. تمام احکام غیر الهی جاهلیته منتها احکام الهیه چند بخشه. یک بخش احکام الهیه ضرورت صد در صد قطعی اصلا خلل ندارد هر چیم در قرآن بگردید غیر این نیست خب این جای اجتهاد نیست و جای تقلید نیست. اما از پایین­تر بینهما بین الامرین.

یک: ضرورت قطعی کتاب و سنت که اجتهاد نداره.

دو. حکم الجاهلیه: از غیر کتاب و سنت یا … انتقاد کردن یا صد در صد از غیر کتاب و سنت یا مسائل انتقادی این هم رفت کنار.

آیه این وسط رو داره بیان می­کنه. فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ کجاست؟ بین الوسط.

احکامی را خداوند مقرر کرده است اختلافی. اختلافی بین کسان نه ناکسان، اختلافی بین کسانی که بر محور کتاب و سنت نظر می­دهند. کسانی که بر محور کتاب و سنت نظر نمی­دهند خارجند از حسن، احسنه که هیچی. از حسن خارجند البته قبیح است حکم الجاهلیه است. کسانی که در محور کتاب و سنت درست و صاف و مستقیم نظر می­کنند و حکم میدن خب نظراتشون مقداری بعضی جاها فرق داره دیگه. اینطور مگه نیست؟ معصوم که نیستند. قرآن معصوم است. در بعد اصلی محوری که مرجع باشد از برای مقلد مجتهد قرآن این معصومه اما کسانی که مراجعه می­کنند این­ها صد در صد که درست نمی­فهمند. چون صد در صد درست نمی­فهمند کسانی که می­خواهند از این­ها تبعیت کنند و خودشون نمی­توانند استنباط کنند از کتاب الله و سنت رسول الله فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ. احسن اینجا کدام است؟ اونی که اکشف است از حکم خدا، اعلم میشه. اونی که اعهد است در بیان حکم خداست احسنه والّا وضوشو سه چهار مرتبه بیشتر بگیره، دائم الوضوست، دائم الغسله، دائم المسله دائم الچنینه فایده نداره. اونی که ارتباط دارد احسنه تقوای در تعهد بیان حکم خداست که … داره بین امرین. اگر یک مجتهدی از نظر علم اعلم است در دو بعد هم استعداد هم کارکرد و در تقوا یک مجتهدی است که تعهدش در بیان حکم خدا به اندازه این نیست اما نماز شب­هایی می­خونه، زیارت­ها رو، دعاها رو، مستحبات رو همه رو انجام میده کدوم مقدمند آقا؟ کدوم باتقواترند؟ اولی. چون تقوایی که به مناسبت موضوع لازم است تقوایی که احسنه درست کند. نماز شب خوندن احسنه در حکم خدا درست نمی­کند. حرام نخوردن یا مشتبه نخوردن احسنه به معنای تعهد در بیان حکم خدا درست نمی­کند.

 اینجا احسنه خاصه. ما فقط از احسنه سه مطلب درمیاریم حداقل.

یک: حکم در نظر مربوط است به کتاب و سنت.

دو: اکشف باید باشد در دو بعد، هم استعداد هم کارکرد.

سه: اعهد باشد. تعهدش قوی­تر باشد.

تعهدش در آنچه را که بهتر دریافت کرده است از دیگران قوی­تر باشد این جایگزین حکم خداست که اگر درصدی به حکم خدا نرسد که خیلی هم سعی می­کنه … اگر درصدی به حکم خدا نرسد این آدم معذوره. این احسنه هست. حسن مطلق حکم خداست. این احسنه در درصد بسیار زیاد نود و پنج شش درصد این احسنه با حسن مطلق تطابق دارد … . یه مقداریش که مقتضای معصوم نبودن است یه مقداری خب مثلا اشتباه کرده.

این بنابراین ما نمی­تونیم بگیم که اعلم باشد و اتقی که اصن … که محورم نیست. فلان کس شاگرداش زیادترند، اقوال بیشتر نقل می­کنه، حافظه­ش زیادتره، اصلا به تقوا کاری ندارند. نوه­ش ماشین ده میلیونی خریده کاری ندارن به اینکه، خودش تو پول خفه شده مرحوم شده با این کاری ندارن اصلا. اصلا به تقوا هیچکاری ندارند. ولی دوبله تقوا محور. یک محور محور اصلی است و محور که در قله مهار تقواست که این حکم خدا را که در دو بعد اعلمیت به دست آورده تقیه نکند نترسد، مقلدام کم میشه، غر می­زنند، اذیت می­کنند، فحش میدن، بالا … ، نه هیچ چیزی مانع از بیان حکم خدا نباشد. تقیه که معنا ندارد مگه در … سنی هستید شما؟ با شیعه­ها تقیه می­کنید؟ و بسیاری از فقها متاسفانه اینجور هستند. یعنی پای بسیاری از فقهای اسلام در طول تاریخ لنگ است بر افعالی که ما از احسنه عرض می­شود که استفاده می­کنیم.

این بحث دیگری هم خواهد داشت. این شالوده بحوثی است که به عنوان تبلور ما می­خوایم عرض کنیم.

خب (سوال) تا اون مقداری که میشه. (سوال) أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ بله (سوال) بله اصولا باید که انسان از اولی الالباب باشه در هر حدی از حدود که …

من از آقایون خواهش می­کنم که خودمم مطالعه می­کنم آنچه را که مفصل در تبصره الفقها نوشتم مطالعه فرمایید. ما حالا به عنوان تبلور داریم حاشیه می­زنیم. به عنوان تبلور بحث می­کنیم. اینی که می­فرمایید اینا همه قابل بحث و تجدید نظر است که ما صحبت نمی­کنیم و حالت تکاملی خواهد داشت. ظاهرتا حالت نقض من پیدا نکردم ولی حالت تکاملی خواهد داشت. مثلا در این جهت دوم اعلمیت، جهت دوم تقوا که جهت محوری است این حرف­ها. ما شالوده­های بحث رو عرض می­کنیم آقایون روش فکر کنید.

خب پس احسنه سه بعد داره. یک بعد محوری ماده اجتهاد یا تقلید یا هرچه کتاب و سنت و بعد دوم اعلم در دو بعد، اتقای در دو بعد. یک تقوای تعهد در بیان حکم خدا و دیگر خب تقوای عملی، تقوای چه. چون تقوا علمی هست، عملی هست، … هست، فکری هست، اخلاقی هست، اقتصادی هست، سیاسی هست، تمام این تقواست.

خب حالا بحث دیگری که به عنوان شالوده عرض می­کنم اجتهاد بر این مبانی و تقلید بر این مبانی این دارای مراحلی است. گاهی اوقات انسان اونقدر قوی است در دریافت حکم خداوند از کتاب و سنت که احتیاجی ندارد کتاب این و اون رو نگاه کند کانه اصن هیچ مجتهدی در عالم نیامده. اصلا نیامده. مراجعه به کتاب الله می­کند و به سنت رسول الله صلوات الله علیه این حکم را به دست میاره. این رو میگن اجتهاد مطلق و خودکفا.

دو: اجتهادی است که اونقدر قوی نیست. باید نظرات دیگران را هم ببینه تا نظر صحیح در نظرش با دقت­هایی که شایسته است در کتاب و سنت می­کند تبلور پیدا می­کنه. و از جمله وصایه امیرالمومنین همینه. مَنِ اِسْتَقْبَلَ وُجُوهَ اَلْآرَاءِ تبین له مَوَاقِعَ اَلْخَطَإِ.  از اینجور تعبیرات.

اگر وجوه، نه همه آراء، اون آراء اصلی مختلف را در هر موضوعی انسان ببیند با توجه عمیق و اصلی به دلیل این بهتر می­تواند خطای دیگران رو بفهمد و بهتر می­تواند صحیح رو صحیح­تر کند به دست بیاره. این مال مجتهدین طبقه دومه که مجتهدی است که خودکفا نیست بلکه با نظر به نظرات دیگران بعضی وقتا با نظر کردن به نظرات غلط، صحیح انسان صحیح­تر میشه. یا نه لقمان را گفتند که ادب از که آموختی؟ گفت از بی ادبان. وقتی ما وارد میشیم در … فلان و فلان و بهمان و بزرگان بر خلاف کتاب الله فتوا دادند ما قوی­تر میشیم و حریص­تر میشیم و دقیق­تر میشیم که در آیات خداوند فکر کنیم تا قشنگ بتوانیم فقه را از دست این بی­حسابگری­ها و عدم توجه­ها بیرون بیاریم. این بعد دوم اجتهاد.

سوم: سوم این است که نه جور اولی است و نه جور دومی است بلکه یک مجتهدی از قبیل اول یا مجتهدی از قبیل دوم بیان می­کند ادله را برای شما. ما در لبنان که بودیم اون کتاب متی نقصر من الصلاه؟ که نوشتیم خب اون رو مردم مطالعه کردند و فهمیدند و اکثرا نماز رو در کل لبنان تمام خوندند و روزه رو گرفتند. این اجتهاد فقهه یعنی خودش نمی­تواند به عنوان خودکفا استدلال کند و نمی­تواند با مراجعه به نظرات دیگران استدلال کند اما اگر براش تبیین کردند بر مبنای کتاب و سنت می­تواند بفهمد. یه مرتبه شما خودتون راه منزل فلانی رو بلدید دیگه سوال چرا بکنید؟ گاه سوال می­کنید … گاه سوالم بکنید نمی­دونید باید دستتون رو بگیرن. ولی دستتون رو گرفت برد می­تونید به خانه برسید. بعضیا رو خب دستشو بگیرن ببرن نمی­تونه راه بره اصلا.

حالا این اجتهاد دسته سوم اینه که نه خودکفاست در استدلال از کتاب و سنت. این تقسیماتی است که جاهای دیگه نمی­بینید ولی باید این تقسیمات را بکنیم تا برامون مطلب روشن­تر بشه. نه اجتهاد دسته اول است و نه اجتهاد دسته دومه که … نمی­تواند احکام رو با دلیل خودش این اینطور گفته اون اونطور گفته من اینطور میگم نه نمی­تونه ولکن اگر براش شما تبیین کنید و قشنگ تبیین کنید جوری در قلبش منعکس می­شود که این مثل اول و دوم خواهد شد. این اجتهاده. تقلیده؟ یا تقلید اجتهادی است یا اجتهاد تقلیدی. بالاخره این تقلید صرف نیست. این بالاترین مراحل تقلید است اگر تقلید باشه. که اگر برای این آدم تبیین کردید مخصوصا آدمی که بر به حساب فرمایش امیرالمونین که العبارة للعوام اگر شما مجتهد براش تبیین کردید از قرآن و از روایات که نکاح زانیه غیرتائبه حرام است و حرّم و چه و چه این …. خب اگر از یک مرجعی تقلید می­کرد که او رو اعلم و اتقی و افهم می­دانست و به رساله او مراجعه کرد غیر اینه دیگه تقلید اون مجتهد بر او حرام خواهد شد. آقا مجتهد ……. نه مجتهد مطلق نیست …… هر چی می­خواد باشد عمامه، عرقچین، عرض می­شود که …….. هر چه می­خواد باشد. من فهمیدم وقتی من فهمیدم خانه شما اونجاست همه شهر میگن اینجاست بابا اینجاست خودتم … اینجا. اینجا نیام؟ من خودم فهمیدم دیگه. وقتی که با تبیین صحیح، خدا که گنگ بیان نمی­کنه که. کسی هم که تبیین می­کند بیان ربانی رو این صحیح تبیین می­کند طرف قشنگ صد در صد کالشمس فی رابعه النهار فهمید. وقتی که فهمید حالا که فهمید بازم تقلید کنه؟ مگر مبنا این نیستش که انسان لازم است خودش بداند؟ یا خودش بداند در بعد اول یا خودش بداند در بعد دوم یا در بعد سوم. بله؟

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ حالا لا تَعْلَمُونَ هم نه من نمی­دانم؟ چرا سوال کنم؟ و اگرم سوال کنم اون حرفا رو می­زند که قابل قبول نیست. برای اونم این مطلب ترکیز شده و روشن شده و بسیار بیّن شده که خداوند درست حرف می­زنه و روشن حرف می­زنه و بیان للناس … تبیان لکل شیئه.

در این مفاهیم صحیح و اصلی من وارد شدم این اجتهاد مرحله سوم است. و مطلق مطلقه­ها. هر سه مطلقه.

چهارم: چهارم این است که در بعضی مسائل به من تفهیم کند مجتهد الهی می­فهمد در بعضی مسائل نه، خب در اون بعض نه تقلید نمی­کنم اجتهاد می­کنم، در اون بعض دیگر نه.

در اینکه اسمشو رساله بذرایم یا رساله توضیح المسائل نوین استدلاله پذیرفتید قبول کنید، نپذیرفتید خب قبول نکنید. تقلید می­کنید اجتهاد … اجتهاد دسته سوم است یا اجتهاد دسته چهارم است. دسته سوم است برای کسانی که تمام این مسائل رو با دلیلش می­فهمند دیگه تقلید چی بکنند. و برای کسانی که بعض رو می­فهمند. به کلمه الواحده ما یک نفر مقلد نداریم که صد در صد مقلد باشه. غلطه یه نفر مقلد نداریم که صد در صد مقلد باشد حتی در احکام، در موضوعات که مطلب دیگریه.

پس مرحله چهارم اجتهاد این است که در بعضی احکام وقتی مجتهدی که قولش احسن قول است بر مبنای کتاب و سنت درست تبیین کرد براش و ما خیانت کردیم به امت اسلام که … بیان نمی­کنیم. چرا شما فلسفه رو، اسفار رو مسفار رو، عرفان رو خرفان رو از رادیو و تلویزیون و فلان و فلان پخش می­کنید مردم نمی­فهمند، دو مرتبه بشه سه مرتبه بشه مشکله که بیانش نکردید؟ می­خواید مغازتون حفظ بشه؟ مگر شاگردان امام صادق کیا بودند؟ فلان بقال، فلان چقال، فلان حمال، فلان … ، فلان سبزی­فروش، فلان زارع، فلان کارگر. مگه اینا نبودند؟ مگر طلبه­ها از اینا کمترند؟ مگه مردم ما که سواد دارند از اینا کمتر هستند؟ ما چرا احکام رو در انحصار مغازه­های مرجعیت­ها گذاشتیم؟ که اینقد بالا ببریم و اینقد چنین کنیم چنان کنیم که نمی­خوایم بحث کنیم. آخه مردم، مگر خدا بیانش گنگ است؟ خداوند با بهترین بیان در قرآن بیشتر مطالب رو گرفته و اگر کسانی توجه ندارد و نرسیدند خب کسی که توجه دارد و می­رسد باید که او رو درست دقت کند و درست تفهم کند تا برای مردم عرض می­شود که به طریقه صحیح بیان کنه. این مرحله چهارم تقلید.

مرحله پنجم که نداریم ظاهرا. مرحله پنجم که اصلا هیچی رو نمی­تونه با دلیل بفهمه اصلا نداریم ولو خیلی هم خرفت باشه انسان.

بحث سومی که باید فردا به ترتیب عرض خواهم کرد. آیا کسی که استنباط می­کند و اجتهاد می­کند حق دارد در موضوعات نظر بده یا در احکامه فقط؟

جواب: ما یه احکام داریم، یک موضوعات احکامی صرف داریم که حدشو باید شرع بیان کنه و یک موضوعات احکامی مطلق. در احکام هم که اجتهاد است، تقلید است، کیفیت …

در موضوعات احکامی هم اجتهاده. اگر کریت کرد دیگه قبول نداریم. اگر کریت کرد بشه باید این حد کر را از نظر هندسی و از نظر وزنی و فیزیکی بیان کند شرع یا نه؟ …. در این مسائل خب شرط است که آب کرش چقدره؟ خب …