بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله طاهرین
دنباله بحث طلاق در مبنای آیات سوره مبارکه طلاق ، در جریان ایجابو سلب زناشویی چهار مرحله و چهار جریان مورد بحث است ، بین فرق اسلامیه یا در هر فرقه ای میان خودشون
بحث اول راجع به وجوب یا عدم وجوب شاهدین است در باب نکاح ،چه نکاح داعم باشد و چه نکاح منفصل که طبعن نکاح منقطع را برادران سنی قبول ندارند و در نکاح داعم شرط میدانند اشهاد شاهدین عدلین را که شیعه قبول ندارد چون دلیل از کتاب و سنت در این مطلب نیست و اگرم از ما سوال کنند که طلاق یک جریان سلبیست و نکاح یک جریان ایجابیست و قاعده شهادت در جریان ایجابیست و نه در جریان سلبی پس چرا بر طلاق شاهدین شرطست ولو نص قرآنه ولی از نظر دلیل ،دلیل احساسی، از نظر حکمت و مصلحت اجتماعی چرا در باب سلب نکاح که طلاق است یک امر سلبیست اشهاد لازمست خب نصم لازمست
اما در باب نکاح اشهاد لازم نیست. جواب این مطلب از چند راهاست ، یکی اینکه اونچه معمولست بین مردمان در باب ازدواج دایم اینست که زمینه جوریست که در نکاح داعم گروهی جمعند یا زیاد و یا کم
نوشته هم میشود تثبیت هم میشود و اگر تثبیت نشود این معامله اصلا درست نیست. اما در باب طلاق چنین نیست. کسانی که میخواهند به هم بزنندن زناشویی را یک چنین زمینه ای و یک چنین عادتی در این جریان در کار نیست. چون معامله است این معامله برای اینکه تثبیت بشه أَوفوا بِالعُقودِ در صورتیست که این عقود محرض باشه اگر محرز نباشه و زنی تخلف کرد از واجبات زناشویی یا مردی ممکنست بگه اصلا زن من نیست صحبت خواهیم کرد صحبت نکردیم قبلا که ایا در باب عقد نکاح که داعمشو داریم بحث میکنیم ایا یک سندی فی مام بین باید در کار باشد که این ازدواج محققست یا نه که اگر احدهما انکار کردند به استناد به اون سند این مطلب اثبات بشه مطلبیست که بعدا بحث میکنیم
حالا در باب نکاح معمول چنین است که گروهی کم و یا زیاد هستند بنابراین شهادتو یا حضور در جریان دارند نمیخوایم بگیم شرطه اما متحقق است اگر یک چیزی از نظر حکمت شرطیت دارد متحقق باشد این گفتنش لزوم ندارد وانگهی ما در روایات باب نکاح بسیار زیاد داریم که حضور جماعیت در باب نکاح بسیار 0417 و عرض میکنیم اما در باب طلاق که جریان سلب است از برای سلب نیست اون ایجابه مایک ایجاب داریم یک اعدام داریم یک عدم یکی از اشتبهاهاتی که فلاسفه کردن اینه میگن شرط امر عدمیست
چون شرط امر عدمیست بنابراین این فاعل میخواد میگیم نخیر ما یک امر وجوبی داریم ایجابیست و یک امر اعدامی داریم یک امر عدمی که اصلا نیست عالم اصلا نبود
نبودن عالم از اول اعدام نمیخواد اعدام چیزی میخواد که وجود داشته باشه . اما بعد از این دو مرحله است یک امر وجوبی ایجابیست یک امر وجوبی اعدامیست . امر وجوبی ایجابی خداوند خلق کند انسان رو امر وجوبی اعدامی خداوند حذف کند روح را از بدن این ایجابی هست یا نه ایجاب میکندن اتصال را در اعدام و اماته و ایجاد میکند اتصال را در احیا انسان
آقایون فلاسفه با اینکه اینها استادانا عقلند و سرامدان عقلند اینجا خیلی بی عقلی کردن که امر اعدامی را با امر عدمی خلط کردن و میگن امر عدمی فاعل نمیخواد و امر وجوبی فاعل میخواد و این حرفا حالا یه مرتبست کسی با کسی نکاح نمیکند این زن زن اون مرد بودنش و اون مرد شوهر نبودن به این امر ایجابی نیست امر اعدامیم نیست امر عدمیست عنایت داشته باشید اما بعدن امر ایجابیست که ازدواج بین این دو نفر ایجاد میشه
و بعدنم امر اعدامیست که این ازدواج قطع میشه هردو فاعل میخواد هم امر ایجابیه ازدواج فالع میخواد و هم امر اعدامی طلاق فاعل میخواد پس هردو شاهد میخواد هردو ایجابیه پس هردو شاهد میخواد
شاهد در باب نکاح ما دلیل نقصی نداریم و جریاناتیست که گرچه عرض کردم اما در باب طلاق خب این زن که طلاقش داده اند اگر شهودی در کار نباشد خب این معلوم است که شوهر داشته زنی که شوهر داشته است طلاقش دادن نه زنی که مشکوک ازدواج بوده زنی که ایجاب را فعل کرده است معلوم است که این مرد شوهر این زن است یا این زن زن اون مردست این انفصالش دلیل میخواد اگر چنانچه بدون دلیل این زن ادعا کند که من طلاق گرفتم و مرد هم ادعا کند طلاق دادم و حالی که نه این طلاق گرفته و نه اون طلاق داده طلاق حاصل نشده و اینجا بره شوهر کنه
یا اگر این زن مستمرن زن این مرد باشد ارث هست اگر نباشد ارث نیست ارث نبودن دلیل میخواد ارث بودن دلیل نمیخواد ارث بودن چون زن این مردست اما ارث نداشتن دلیل میخواد باید اعدام بشد این زوجیت اعدام این زوجیت و فسق این زوجیت نیازمند شاهده اگر شهادتی در کار نباشد به چه حسابی این زن ارث ندیم 0737 تمام کارهایی را که این زن بعد از طلاق و بعد از تمام عده میتواند در بعد زناشویی انجام بده این مبنی بر اینست که طلاق حاصل شده باشد به ادعای زن به ادعای مرد به ادعای هردو کافی نیست
حالا سه مرحله بعدی که مرحله اولا اشهاد در باب نکاح است مرحله ثانیه اشهاد در باب طلاقه اشهاد در باب طلاق خب هیچ بعدیش رو سنیا قبول ندارند میگن در باب طلاق اشهاد نیست اما شیعه ها شیعه ها یک بعد را مسلم قبول دارند که وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ به نص آیه مبارکه و روایات هم بر مبنای آیه این مطلب به طور مسلم و اگر در بعضی از روایات شیعه جریان اشهاد را کنار زده اند و یا شرط ندانسته اند یا جعلست یا از باب تقیه است یا در هر صورت چون بر خلاف قرآن است ما قبول نمیکنیم
حالا در این سه مرحله بین فقهای شیعه در یک مرحلش اتفاق است که شاهد اوردن از برای طلاق ، در مرحله دوم اختلاف است که قائل خیلی ما کم داریم باید پیدا کنیم قائل در فقهایی که اثاری از اونها است اون درصد از فقها که اثار و فتاوایی از اونها است ما در میان اونها کم پیدا میکنیم که در باب رجوع هم اشهاد لازمه اما با یه استدلالی
سوم عرض میشود که فَأَمْسِكُوهُنَّ ، فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ آیه دوم ، فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا اشهدو بعد از دو به اضاله یک سه کا بالا ، بالا إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ بعد فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ دو أَوْ فَارِقُوهُنَّ سه و اشهدو در اینجا اشهدو أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ یکیش مسلمست بین کل فقهای شیعه که مربوط به طلاق است دومی مورد اختلاف است بین فقهای شیعه که بسیاری شرط نمیدانند اشهاد در باب رجوع را سومی بین کل شیعه و سنی فقها و مفسرین محدثین ناظرین مفکرین بلا استثنا شر نمیکنند نمیخوام شرط کنم ، بلا استثنا کسی احتمال هم نداده اونقدر ضعیف است این احتمال اونقدر ضعیف است که ما هم که احتمال درست کنیم هرچه فکر کردن که بر این احتمال شاهدی هست شاهد 1037
که مرحله سومه که اشهاد از برای فَارِقُوهُنَّ باشه حالا مطالبی را در اخرین جلسه بحث طلاق عرض کردم حالا دنباله اون مطالب گرچه در بعضی از اونها تکرار کردیم
یک اصولا اشهاد و استشهاد برای دعوا و از برای امر ایجابیست . از برای امر سلبی نیست ولی میتونه باشه . مثلا فرض کنید که فلان کس زن نگرفته است شاهد بیاره؟ مال مردم نخورده است شاهد بیاره؟ فلان کس را نکشته است شاهد بیاره . زنا نکرده استشاهد بیاره بدهکار نیست شاهد بیاره نیست ها اصلا معنا نداره شهادت ،شهادت در این جریان های عدمی در چند مرحله از مراحل هرچه جستجو و دقت کنید اصلا معنا ندارد نه عرفا معنا ندارد نه شرعا معنا ندارد در کل ابواب فقه اسلام اونجا که شهادت است در امور ایجادیست یا ایجاد و یا اعدام ، اما عدم نه ، چون میشه انعدام حاصل بشود بدون اختیار صددرصد من یا اگرم با اختیار من انجام میشه اختیار من صددرصد نیست انعدام حاصل میشه مثل فراغ
فراغی که در اخرین لحظات گذشتن حالت حیض زن در حالت عده این فراغی که حاصل میشه چون این شخص رجوع نکرده است این رجوع نکردن یک بعده و گذشتن زمان عده یک بعد دیگر گذشتن زمان عده نه در اختیار شوهر است نه در اختیار هردو است و نه در اختیار شخص دیگریست
چند بعد از ابعاد است که روش بحث میکنیم ببینید اینجا از نظر عصمت لفظی و عصمت تحلیلی ،اگر احتمال پروپاقرصی که بشود روش اعتماد کرد و اعتنا کرد نسبت به این جریان باشد که اشهدو اضافه بر اونچه به طلاق میخورد به عرض میشود که رجوع هم بخورد به فَارِقُوهُنَّ هم میخورد
بله، اگر چنانچه احتمالی بود در اینجا که پروپاقرص بود و میشد بهش اعتماد کنید در اونجا و اشهدو را قبل از فَارِقُوهُنَّ میاورد قاعده طلاق اینست دیگه کسیم استدلال میکنه اینه و مام استدلال میکنیم اینه ما میگیم اگر یک استثنایی یک فعلی بعد از چند چیز امد قاعدتا به همان چند چیز باید بخوره اما در بعضی موارد هست که به بعضی از این چیزها قطعا نمیخورد در بعضی موارد هست که خوردنش به بعضی از این چیزها خیلی کمرنگ است دلیل نیست دلیل در جاییست که صلاحیت داشته باشند این چند مورد که این قید به اونها بخوره
اگر صلاحیت صددرصد داشته باشند صلاحیت جدیدی داشته باشند صلاحیت بیانی داشته باشند صلاحیت مفهوم و معروف بین کسانی که مراجعه میکنیم داشهت باشند در این صورت است که این قید به تمام جمل قبلی بر میگرده اما اگر هیچ صلاحیت ندارند ممکن نیست یا اگرم صلاحیت دارند به قدری کمرنگ است یک نفر احتمال نداده و اگر ما احتمالدادیم فقط دارای یک احتماله
یک نفر در میان کل مفسرین و کل فقها و کل کسانی که صاحب نظرند در احکام فقهیه اصلا یک نفر احتمال نداده است که این أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ به فَارِقُوهُنَّ هم بخوره بنابراین از سه مرحله این جریان خارجه، مرحله اولا، مرحله اولا که نخیر مفارغت و عدم رجوع مرد به زن در عده رجعیه این هم مانند رجوع شایستگی معمولی از برای اشهاد داشته باشد این یه احتمال، احتمال دارد که نخیر این یه مقداری کمرنگ بینابین احتمال این معنا داشته ، تحمل این معنا و احتمال این معنا که همانطوری که أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ مربوطه به طلاق و مربوط به عرض میشود که امسکوهن است مربوط به فَارِقُوهُنَّ هم باشد
خب اولش که ما دلیل نداریم به جهاتی که عرض کردم و عرض خواهم کرد دوم مگر با احتمال میشود استدلال کرد اگر احتمال بدهید اون احتمال انقدر ضعیف که أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ به فَارِقُوهُنَّ م بخوره چنانکه به قبل میخورد این احتمال دقیقیه مرحله سوم احتمالم نیست ببینید فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ اقامه کنید شهادت لله، این شهادت دو بعد داره یک شهادت حضور برا تلقیست تلقیه طلاق یا تلقی رجوع ، یک حضور برای القا است و شهادت دادن ، الشَّهَادَةَ ، اقیمو خطاب به کیه،این خطاب بعد اولش عبارتست از چه این کسی که طلاق میدهد کسی که طلاق میدهد يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ کسی که طلاق میدهد اشهدو کسی که طلاق میدهد اقیمو حالا اگر کسی که طلاق میدهد اشهدو را انجام داد یعنی شهادت تلقی را اما در شهادت القایی که در مورد اختلاف این شاهدین بیارون و این شاهدین شهادت بدن در اینجا سستی کرد اشهدو از اینجا میگیرد پروبالش حکام شرع را حکام شرع که آگاهی بر این شهادت دارند و اگاهی بر این طلاق دارند ولی نمیدانن شاهدین کیا هستند حکام شرع احضار کنند شاهدین را اگر سستی کرد شخصی که مطلقه
در هر صورت مرحله اولا إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ خود مطلقه است مرحله ثانیه وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ خود مطلقه است مرحله ثالثه وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ هم خود مطلقه است که اقامه شهادت این چند بعد دارد حالا اون عرض میکنم این دو بعد یکی اقامت الشهادت یعنی شاهدین بیارد که طلقی کنند این طلاق را یا این رجوع را ، این طلاق ، در مرحله دوم که نتیجه این حضور شهادتین اینست که اگر اختلافی شد نزد حاکم شرعی احضار کنند شاهدین را خب وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ یک بعد فقط نیست دو بعد فقط نیست سه بعده بعد اول أَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ خود مطلق احضار کند شاهدین را بعد اول، بعد دوم مطلق در باب اختلاف احضار کند شاهدین را بعد سوم اگر شاهدین را خواستند شاهدین اقامه کنند شهادتی را که تلقی کردند القاعن لله
بعد بعدی اگر مطلق و اگر شاهدین سستی کردند و احتمام نکردند برای شرع مدارانی که حاکم شرعند اقیمو احضار کنند شاهدین را که شاهدین شهادت خود را بدهند پس این شهادت در بعد تلقیه در بعد اقا دو در هردوبعد تلقیو القا محور اول و وظیفه اول بر عهده مطلق است و محور دوم بر عهده شاهدین است و محور سوم بر عهده حکام شرعه
سرجمع در این سه بعد باید این شهادت اقامه لله بشه ،هم در بعد حضور که تلقی این طلاق یا چه هست و هم در عرض میشود که در بعد القا،حالا اقیمو الشهادت لله نه مطلق نه شاهدین نه حاکم شرع نمیتوانن اقامه شهادت تلقی فَارِقُوهُنَّ بکنند ، یه نکته ، ببینید قبل از آنات اخیره عده که آقایون میفرماند آنات اخیره عده که عرض میشود که آنات اخیره طهر ثالث است و در حیض سوم از اون لحظه ای که حیض میشود نوعا میگویند که این عده تمام شد 1914 آقایون نوعا اینطور میگن از آیه نمیشه فهمید و روایتش هم چنین استو و ثلاثه غروب یعنی سه تا طهر سه حیض نه،سه تا طهر دو حیض دارد بنابراین طهر سوم که تمام شد طهر اول طهر غیر مواقعه است و طهر دوم که میگذرد و طهر سوم که گذشت میگد آن اول حیض سوم امکان ازدواج دارد
ما اینطور نمیگیم ما میگیم اون لحظات آخر حیض سوم این در عده است حالا سوال، این شخصی که میخواد رجوع کند فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ ، فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ بلغن اجلهن طهر اولست ،حیض اولست؟ طهر حیض دومست ؟طهر سومست ؟نه بلغن اواخر حیض سومست ،بلغن دیگه ینی به مشارفش دیگه نزدیک اون ساعات و اون عرض میشود که ایام نمیتونیم بگیم اون ساعات آخر عده است
ساعات آخر عده یعنی اون ساعات مثلا فرض کنید که این عدش فرض کنید که حیضش چل روزه طهرش چقدره ،این مرتبه اگر مرتب است امروز این زن باید حیضش تمام بشه قبل از ظهر تمام میشه بعد از ظهر تمام میشه فلان ساعت تمام میشه پس سوال این ساعات اخر عده ساعات اخر حیضه آیا در ساعات آخر حیض أَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ رجوعش چجوری میشه آقایون رجوع عمل جنسی میشه ،عمل جنسی که حرامه عمل جنسی که حرامه حتی نسبت به اون حرفیم که آقایون میزنن درست نیست اگر اینا میگن که آنات آخر طهر سوم امسکوهنست در آنات آخر رجوع کنند خیلی خب بسم الله اشکال زحمت طهرت آنات آخر رجوع عمل جنسی اما وقتی که بین شد که این عده تمام شده یعنی آن اول حیض سوم،از آن اول حیض سوم که رجوع به معنای مقاربت که معنی ندارد پس در هر دو رای رجوع به معنای مقاربت در اینجا هیچ معنا ندارد پس این فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ امساک چار مرحله داره
رجوع چار مرحله دارد با شرایطش مرحله اول تصمیم برگشتن ولی مدل تصمیم برگشتن مدل میخواد لفظ میخواد یک دوجور عمل میخواد عمل اول جوری با این زن رفتار کند که زنشه این میشه زن در فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ چه کرد عمل دوم عمل جنسیست عمل جنسی در فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ حرامه دیگه
فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ ینی اون ساعات آخر حیض سوم در حیض اصلا رجوع به معنای عمل جنسی این حرامست . بنابراین این رفت کنار ،چه خواهد بود سه مرحله خواهد بود یا نیت فقط که مظهر ندارد نیتی که مظهر دارد که با لفظ بگوید که چنان کردم مرحله سوم جوری با زن عمل کند بوسیدنی دست زدین چه کردنی غیر از عمل جنسی که این دلیل باشد که رجوع کرده این مراحل مراحل اثباتیست مراحل اثباطی نیت کردن و مظهر داشتن نیت از نظر لفظ و مظهر داشتن دوم از نظر عمل غیر جنسی اینها قابل شهادت هست .
نیت بدون مظهر نه ها قابل شهادت هست که بشنوند که ایشون گفت رجوع کردم یا بشنوند که گفت من الان رجوع میکنم یا قبلا رجوع کردم یا ببینند یا بشنوند که دست زد به این زن اما در فَارِقُوهُنَّ چیه ؟ فَارِقُوهُنَّ اولا عمل ایجابی و ایجادی نیست عملیه که صددرصد در اختیار مرد نیست. این مرد هیچ متوجه نیست خوابه وقت تمام شد فَارِقُوهُنَّ .
بعله در بعضی موارد که قشنگ سانتی مترو میلیمترو چی بزنه که معلوم بشد در فلان ثانیه این زن تمام شد و رفت نرفت سراغش فَارِقُوهُنَّ نمیشه، این فَارِقُوهُنَّ که فراغی که نه به اختیار زنست خروج از عده خروج از عده که نه به اختیار زنست و نه به اختیار مردست و به طریق اولا نه به اختیار هردو این عمل مرد نیست عمل فقط یک عمل داره مرد مرد میتواند رجوع کنه و در اینجا دو تا حدیث داریم یا رجوع کردن در فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ یا رجوع نکردن ببینید توجه کنید یا رجوع …
آخه نمیشه همچین چیزی شما لوب مطلبو توجه کنید این فَارِقُوهُنَّ که این ما سه تا داریم یا دوتا،ببینید بگید سه تاست یکی امسکوهن یکی فَارِقُوهُنَّ یکی هیچکدام ، هیچکدوم نداریم ببینید یا رفته است یا نرفته است یا رجوع کرده است یا رجوع نکرده است رجوع کرده است امسکوهن به معروفه فَارِقُوهُنَّ رجوع نکرده است
رجوع نکرده است شاهد میاد . این عمل سلبی اولا شهادت برای عمل سلبی نه در عرفیات و نه در شرعیات اصلا نمیشه و اگرم بشه اگرم بشود شاهد برا عمل سلبی بیارند این شرحی نیست ثانیا در اینجا نمیشود برای جریان فَارِقُوهُنَّ چون این مرد وقتی که رجوع نکرد امساک به معروف نکرد به طور اتوماتیکی در لحظات آخر مفارغت حاصل میشه با خروج زن از عده زن که از عده خارج شد به اختیار خود او نیست و به اطلاعشم نیست به اختیار مرد نیست و اطلاعشم نیست
پس برای فَارِقُوهُنَّ شاهد آوردن پس این مفارغت و ایجابی که این عرض میشود که انفصال است و نه فسخ، فسخ طلاق است طلاق فسخه ،رجوع این عمل عرض میشود که ایجابیست اما برای انفصال و جدایی زن از مرد که در اون بلغن عجلهن وقت تمام میشد این نه عمل مردست و نه عمل زنست و جریان منفیست و جریان مثبت نیست جریان ایجابی نیست جریان اعدامیم نیست بلکه انعدام است
این انعدام اتصال زوجیتی که شیعن ما بود در کار این دیگه اصلا جای شهادت نیست . احتمال شهادت در اینجا اصلا در کار نیست.
آخه مراجعه که دلیل میخواد اگر شوهر مراجعه کرده است دلیل میخواد اگر مراجعه نکرده است نه که دلیل نمیخواد ، اگر مراجعه کرده است مثلا زن میگه مراجعه کرده خب دلیل بر مراجعه چیه آیا زوی عدلین شد یا نه اگر زوی عدلین در کار بود بر این شرحی نیست ولی مراجعه نکردی که این …
ببینید وقت عامه در فلان وقت این حیض سوم منقطع شد با انقطاع حیض انفراق حاصل شد ینی این شاهد ،معنی نداره شاهد اخه تحقق نمیتونه پیدا کنه ینی باید کسانی اون دم در باشند ببیند کی خون بند میاد نمیشود که یا زن خبر بده
زن چجور خبر بده که خون بند میاد چجور بگه خون بند میاد یک چیزی که ااصلا منکره واقعا وانگهی حجج ربانیه حجج بالغه است این چه حجت بالغه نابالغیست که در نابالغشم نابالغه اصلا زمینه هرچه انسان فکر کند دقت کنکد خودشو بکشد در احتمالات و عرض میشود که نمیشه ،
رجوع ،ببیند طلاق که داد صددرصد جدا نشد ،صبر کنید صبر کنید طلاق که داد صددرصد جدا نشد که اتصال یعنی چه،خب اگر بخواد این اتصالی که هست به صددرصد برسه این یه عمل ایجابیست یا نه آقا جان با طلاق پنجاه درصد جدا شد پنجاه درصد زنشه فلذا 2722 ارث بر هست چه هست چه هست این یعنی برزخ بین معلیک نه زن اوست صددرصد نه جداست از او صددرصد و لذا با صرف رجوع میتواند استمرار زوجیت بده حالا در اینجا ، همانطور که خود طلاق جدا کردن این شاهد میخواد رجوع کردن که برگدد و تسلیم کند اون پنجاه درصد که از بین رفته اون پنجاه درصد رو ایجاد کند این محتاج است به شاهد
اما انفصال و انعدام که نه در اختیار زنست و نه اختیار مردست و نه هیچکدوم شاهد زمینه نداره وانگهی یکی از حرفهایی که این حرف حالا کلن راحت میشه به طور کلی اینه که مگر نباید دلالات قرآن بر احکام به عنوان حجت بالغه باشد این چه حجت بالغه ایست که در نابالغم نابالغ است که اینقدر انسان بخواهد زور بزنه اصرار کنه که چجوری شاهد در این جریان بیارد آخه این مرد چطور شاهد بیاره که من رجوع نکردم در چه در کجا خوندن چه چنین شد نه زن میداند نه مرد میداند
و ما هرچه فکر میکنیم و هرچه دقت میکنیم نمیتونیم حتی زمینه خیلی کمرنگی از برای اشتهاد نسبت به فَارِقُوهُنَّ پیدا کنیم.
ببینید مرد از زن جدا شد که زن هم جدا میشه اما این جدایی در اختیار مردو زنست نه در موقعی که انقطاع زن انقطاع زن یک دقیقه است یه دقیقه بعد نیم ساعت قبل نمیدونه این اتوماتیکیه
حالا عرض میکنم ، اینو میخواستم عرض کنم ، حالا ، حالا عرض میکنم، نه ببینید یه مردیست هک میخواد رجوع کند اگر میخناد رجوع کند به معروفه رجوع معروف چیه ؟ 2913 حالا عرض میکنم رجوع معروف چیه ایجابش و هم سلبش معروف باشه
رجوع معروف چیه همونی که در سوره بقره در آیه بقره دارد که عرض میشود که وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ في ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً چند آیه است ،سه چار آیه است .
إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً معروفنه ، ان ارادو اضرارا منکره، إِنْ أَرادُوا اضرار منکرست ، ان لم یریدو اصلاحا و لا اضرار نه منکرست نه معروف بلکه در اینجا منکره چرا ؟برای اینکه شرط است بر حسب آیه بقره که وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ في ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً و ربط معروفم حساب داره
ببینید گاه اوقات مرد به حساب خودش برگشت میکند به این معنا به زن که میخواد اصلاح کند زن ینی اصلاح نیست تو اصلاحش کردی زن میبیند اصلاحه برای مرد این اصلاح نیست . هردو خیال میکنند اصلاحه درواقع اصلاح نیست. ولذا نفرمود که فَأَمْسِكُوهُنَّ باصلاح نخیر به معروف،معروف این اخصه از اصلاحه ،در باب امر به معروف و نهی از منکرم همینطوره امر به معروف چرا امر به واجب نشد ممکنست عامر واجب بدونه نه مامور واجب ندونه ، مامور واجب بدونه عامر نه مامورو عامر هردو واجب بدانند شرع واجب ندانه اشتباه کردن
معروف ینی در عرف متشرعه مطلب مسلم است اختلافی نیست. اونچه واجبست و بر مبنای شریعت و نظر صحیح شریعت این درست است اینجور انجام بشه و الا به نظر راجع معروف خوبه به نظر عرض میشود که زن منکره،به نظر اون منکرست به نظر این معروفه یا چنین نخیر ، و امسکوهن این در بعد ایجادی او فَارِقُوهُنَّ این ،این مرد از دو حال خارج میشه یا میخواد به این زن رجوع کنه خب درست رجوع کنه نه این که رجوع کند اضرار کنه نه این که رجوع کند اصلاح نکنه معروف اینست که اگر میخواد رجوع کنه شرط داره فقط رجوع به این نیست که لفظی بگوید عملی انجام دهد نخیر این لفظو این نیتو این عمل بر مبنای اصلاحین باید باشد
اصلاحنم باید به معروف، حالا اگر تصمیم نداره این آقا تصمیم ندارد رجوع کند حق دارد مادامیکه زن در عست اذیتش کنه،اذیت کند این زن را در عده چون هنوز ارتباطه اذیت کند کاری کند که نشود این زن ازدواج کند کاری کند که این طرفو اونطرف دنبال این زن نرن از نظر مالی از نظر حالی از نظر خانه از نظر چه اضرار کند وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا کی؟در عده ، در عده در هر دو صورت چه میخواد رجوع کند چه میخواد رجوع نکند در هر دو صورت این باید که وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ در آیات بعد ،باید معاشرت به معروف مادامیکه این زن مربوط به شماست چه مخواد رجوع کنید و چه نمیخواید رجوع کنید باید که به معروفن با او برخورد کنید و این به طریق اولا در باب عرض میشود که قبل از طلاق و خود نکاح است.
فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ امسکوهن که به اختیار شماست صددرصد با شرط اصلاح فَارِقُوهُنَّ که اختیاری دست شماست قبل اینکه عده قطعا تمام بشه این دیگه به طور کلی منصرف بشید …
سه بعده، سه بعده، فَارِقُوهُنَّ ینی شما تصمیم دارید که اصلا این زن مراجعه نکنید یا بر مبنای این شرطی که شرطست که اضرار نمیخواد به او اضرار کنید یا نخیر 3256 نمیخوای به این زن برگشت کنید فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ چهار، این آقایون روش فکر کنید .
منکم کیه؟ منکم شیعه ها هستند فقط سنی ها هستند فقط یا هردو.
پس اگر یه نفر مردش نمیخواست زنش طلاق بده دوتا شاهد عادل سنی بیاره چطوره آقایون نمونه هم داریم ، نمونه داریم ما به زودیشو نفرمودین ، ینی یواش یواش 3327 مگر در باب شهادتو احدکم شَهَادَهُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّهِ اثْنَانِ در اون آیه مائده أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَیْرِکُمْ دو نفر شاهد لازمست برا اینکه وصیت القا میشه اینها عرض میشود که وصیت رو شهود بدن حاضر بشن
خب اگر از شما مسلمان هاست بسم الله أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَیْرِکُمْ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ که اشاره است فقط 3404 سوره مائه این آیه را مفصل ما بحث کردیم ینی دو نفر شاهد عادله یهودی در تحبس مسیحی در مسیحیت اون دوتا شاهدم عدل حساب میشن ، روی این حساب در اینجا که وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ منکم ،خب این قید میزنه که زوی عدلین از غیر مسلمان نباشه ولی در مسلمان ها باید که شیعه باشند مگه قرآن برای شیعه نازل شده مگه کتاب برا شیعست نخیر اونی که به سوره مائده استشهاد کردن برای اینکه مطلب نزدیک بشه به فکر ما ،اگر ذَوَيْ عَدْلٍ آخران من غیرکم در جایی که ذَوَيْ عَدْلٍ منکم نباشه مسلمان نباشه خب در اینجا شخصی که سنی هست و واقعا عادله در تسنن عادله عرق نمیخوره شراب نمیخوره زنا نمیکنه تارک صلات نیست تارکو صوم نیست چه نیست چه نیست و اینها قصور دارند خیلیاشون من دیدم در عرض میشود که صلات تراویهه مسجدول حرام که شخصی که نماز میخوند قش کرد در حین دعا
این کشکی قش کرد دو نفر شیعه مثلا چارتا شیعه مثلا دیده قش کرد که شیعه ها ایرو ببینید قش کرده این حرفا نیست ما خیلی بی انصافی میکنیم ببینید یه سوزن به خودمون بزنیم جوالدوز به دیگران ،خب این اعتقادش اینه حالا قاصره یا هرچه هست یا مقصر،ما مقصر نداریم ، این یه جوریست که ارتباطش با خدا جوری در صلات تراویه بدعت است 3530 اونقدر دعا کرد قش کرد افتاد امام رو عوض کردن
خب این عادل نیست،خب این جا وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ اولن خطابات قرآن فقط به شیعه نیست به کل مسلمان هاست و شما خودشم میگه شیعه بیارین سنی بیارید البته مادامیکه شیعه است این شیعه مادامیکه شیعه هست اینجا دیگه نوبت به سنی نخواهد رسید وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ و از سه چهار جای آیات مقدس قرآن این شرط را که آقایون شرط نمیدانند ما شرط میکنیم که در رجوع اصلاح شود.
و یه مطلب اینجا استفاده میشه که در این طلاق رجعی که داده شده طلاق رجعیه دیگه طلاق رجعیست دیگه ، طلاق رجعی دو جوره یک طلاق رجعی بیشرط یک طلاق رجعی با شرط طلاق رجعی بی شرط یعنی این آدم بدون اینکه این زن موافق باشد میتوند با قید اصلاح رجوع کند این بی شرط طلاق رجعیه با شرط خلع مباراته در خلع مبارات اگر زن رجعت الی ما بذلت مرد میتونه رجوع کنه ،پس طلاق رجعیه با شرطه حالا اینم داخلشه ، این باین کلی نه
حالا در صورتی که طلاق رجعیه بی شرط است که بدون خاصت زن مرد میتوند با خیلی اطلاق رجوع کند ، خب اصلاح چی؟ پس 3659 با اصلاح رجوع کنه افساد چیه ،ینی مردست که افساد کرده است زندگی را که طلاق داده است. چون اگر زنست که افساد داده است که طلاق یافته است طلاق خلعه، اگر هردو است إِلَّا أَنْ يَخافا أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ که هردو است اگر مردست که طلاق رجعیه 3720 عرض میشود که بدون قید است پس این افسادی باید کرده باشد .
از اینجا استفاده میکنیم که اگر مرد افسادی نکرده است و افسادی نمیکند اینطور نیست که اگر میل داشت زن رو طلاق بده طلاق بده خیر ،اضافه بر اینکه عقد نکاح عقد لازمست چنانکه ما قبلا بحث کردیم عقد نکاح عقد لازم است و رضایت طرفین در طلاق شرطست الا در جایی که یا از طرف زن یا مرد یا هردو خوف اینکه حدودالله زیر پا بره قرار بگیره
پس اگر افسادی در کار بود از طرف مرد و طلاق رجعی داد و لذا همه مهرو باید بده، اگر شما خانه ای اجاره کردید و شرایط اجاره درست است بعد نخواستید یک سال بمونید خواستید برید باید اجاره رو بدید اما اگر صاحب خانه از شما خواست که برید شما موافقت کردید دیگه اجارو رو نباید بدید مردی که زنی رو گرفته در صورتی که از طرف زن مطلبی نیست و مرد یک جهاتی دارد که میخواد با این زن زندگینکند اینجا فرایند طلاق رجعی اونجاییست که دخول شده باشه در اینجا خب چرا این مرد همه مهرو باید بده همه مهرو بده مگر اینکه گیری از طرف زن هم باشد از طرف مرد هم در این بین باشه یا گیر فقط از طرف زن است یا نه از چه هست معاذلله قابل زندگی نیست که در اینجا خلع است که تمام مهرو میتونه بگیره اما اگر گیر از طرف مردست پس افساد از طرف مرده افسادی که از نظر مالی از نظر حالی شده مرد کرده در اینجا شرطه اسقاط است و شرط عرض میشود که امسکوهن به معروفه این مطلبو ثابت میکنه که باید تمام مهرو مرد بده چرا ؟ برای اینکه تقصیر خودشه تقصیر خودش است که طلاق داده خب چرا تمام مهرو عرض میشود که نده ، و شرط است و این شرط متاسفانه در فتاوا نیست و در اعمال هم متاسفانه نیست که این بایست که وقتی بر میگردد اون فسادی را که ایجاد کرده است مبدل به اصلاح کنه نه فسادو ببره کنار نه فقط فساد بره کنار نه اصلاح نه فساد نخیر، اون فساد بره کنار و اصلاح همانطوری که بر مبنای صلاحیت زوجیت ابتدای عقد بود همونطورم استمرار عقد که با رجوع حاصل میشه باید بشه و وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ پس فتوا دهنده ای که و تقلید کننده ای که شرط نمیکند اصلاح را بلکه در صورت اضرار افسادم میگد رجوع درسته این 3956 اگر بگیم اینها بالاتر از موعظه اند نخیر
تمام این خصوصیات برای کسی که 4007 تقوای فتوایی تقوای علمی تقوای عملی در کل مراحل