پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه ششصد و شصت و یکم درس خارج فقه

طلاق و قسم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

آخرین مسئله در باب طلاق راجع به عده وفات بود. و چون در عده وفات نسخ داریم وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ  روی این حساب ما طبق نص آیه مبارکه میگیم زنی که شوهرش مرده است به هر وجهی از اوجاه باشد چه عقد دائم چه منقطع بوده است چه صغیره بوده است چه یائسه بوده آیه ست مدخول بها بوده است غیر مدخول بها بوده اتس فاصله داشته است نداشته است در هر صورت این چارماهو ده شب عده وفات دارد.

بعد ما یک سیر اجمالی نسبت به آیه میکنیم بعدن راجع به باب ائمان صحبت خواهیم داشت. در قرآن هفده آیه راجع به طلاق هست که هر هفده آیه روایات ما درست بحث کردیم و چون بهرست میخوام عرض کنم هم فهرست شماره آیات و هم فهرست مطالب رو حضور برادران عرض میکنیم در سه سوره که سوره بقره و سوره احزاب و سوره طلاق است که بیشتر آیات در سوره طلاق است آیات طلاق روایات مورد بحث قرار دادیم مفصلن

سوره بقره از آیه دیویستو بیستو شش دویستو بیستو هفت دویستو بیستو هشت دویستو بیستو نه دویستو سی ،‌دویستو سیو یک ،‌دویستو سیو دو ، دویستو سیو شیش دویستو سیو هفت دویستو چهلو یک . در سوره احزاب آیه چلو نه و سوره طلاق آیه یک و دو و چهار ،‌بعد اون جاهایی هم که مربوط بود به یک سال نگه بانی از زن بعد از فوت شوهرش حساب میکنیم اون هم و آیه ای که در أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا این چنین .

حالا سرجمع مطالب و خلاصه و کلاسه مطالبی روایات که بر مبنای استدلال به صریح آیات و یا اطلاق آیات عرض کردیم هر قدر روایات در تمام اینها مختلف است و اقوال و آرا هم مختلف است اینچنینه ، طلاق از احکام خمسه فقط سه حکم بیشتر ندارد یا طلاق حرامست یا واجبست و یا جائز

طلاق مرجوح و راجح ما اصلن نداریم . طلاق در چه صورت واجبست و در چه صورت حرامست و در چه صورت جائز ، جواز طلاق فقط در صورت حرجست حرج ، یعنی مرد با این زن نمیتواند زندگی کند اما نمیتواندی که به عسر نرسیده ضرری در کار نیست و همچنین نمیتواندی که خوف ترک حدودالله تا چه رسد ترک حدودالله در کار نیست.

اما بسیار زحمت دارد با این زن زندگی کند که منهای ضرر و منهای ترک حدودالله است در اینجا رجحان دارد که با این زن صبر کند تا حرج برطرف بشه . اگر هم حرج برطرف نشد حرجی را داشته باشد که یکی از این دوتا بمیرند و از بین بروند اما آیا طلاقش جاعز است مباحست یا راجح است یا مرجوح است طلاقش قطعا راجح نیست و مرجوح هم نیست بلکه مباحه

مباح است که چنین آدمی زن را طلاق بده اما اگر طلاق ندهد بهترست عدم طلاق راجح است طلاق جائزه ها ، طلاق زن در حالی که اسمترار زندگی زناشویی با زن حرجیست این طلاق جائزه اما عدم طلاق راجحست که با این زن با همین وضع حرج استمرار زندگی بدهد و جدیت کند که این حرج برطرف بشه . خب این در صورت حرج که طلاق جائز نیست . اما طلاق حرامست حرامست در صورتی که نه حرجست و نه عسرست و نه خوف از ترک حدودالله است تا چه رسد ترک حدودالله باشد. نه از طرف زن این سه مورد موجودست و نه از طرف مرد.

سه بعد است دیگه حرجست ضررست ترک حدودالله است. این سه بعد نه از طرف مردست نه از طرف زنست نه خوف از طرف مرد دارد نه خوف از طرف زن دارد بلکه بر حسب روایاتی که خواندیم ضواق است اینها،‌مرد هیچ اشکالی راجع به استمرار زندگی با زن ندارد ضواق است میخواد این زن روایات طلاق بده زن دیگر بگیرد در اینجا طلاق حرامست اما واقع میشه

طلاق در عقد دائم حرام و جدا شدن از زن در عقد منقطع حرام هم از طرف زن حرامست هم از طرف مرد زن این حرام را نمیتواند انجام بدهد که اگر زن در حالی که حرجی نیست عسری نیست و ترک حدودالله نیست اگر رفت و خود را طلاق داد این طلاق واقع نمی شود هم حرامست که این کارو بکنه و هم این حرام واقع نمیشه نسبت به زن اینطوره

اما نسبت به مرد این طور نیست که بحث کردیم که مرد حرامست زن را در غیر صورت حرج و عسر و چه طلاق بدهد اما این طلاق واقع می شود بعد در بعضی موارد هم طلاق واجبه ،‌ کجا؟ ‌در اونجایی که …

ما بر حسب عدله بحث کردیم و این بار جر دارد جای خودش و جر ندارد در جای خودش ،‌ما یه فهرست عرض کردیم فهرست احکام طلاق رو امروز عرض میکنیم و بعدن منتقل می شیم به باب 0714

خب این در صورتی که طلاق جائز باشد یا طلاق عرض میشود که حرام باشد اما طلاق واجب در کجا طلاق واجبه ، آیا صرفن اگر عسری در کار بود طلاق واجب می شود خیال میکنیم واجب شده ،‌بالاتر اگر خوف ترک حدودالله یا قطعن ترک حدودالله بود طلاق واجب  می شود گمان میکنه اینطوره ، اینطور نیست از آیات 0752 ما این مطلب روایات کامل استنباط کردیم که اگر زن نشوز دارد تخلف دارد در زندگی زوجیت و این نشوز مخیف است باز جای طلاق نیست. بلکه فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا ۗ  وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ اگر این خوف نشوز بالا رفت به حد شقاق رسید فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا بنابراین اگر چنانچه عسری بود یا بالاتر از عسر خوف ترک حدودالله بود یا بالاتر از خوف ترک حدودالله ترک حدودالله بود در این صورت طلاق واجبست کی ،‌وقتی که مشرب برطرف گردد

واجبست جدیت کنند زن و مرد با هم و همچنین حکمین در مرحله اخیره که این علت وجوب طلاق از بین برود. اگر از بین رفت خب طلاق داده نمیشه ولکن اگر از بین رفت وَإِنْ يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ پس طلاق اینجور نیست که انسان هروقت مرد دلش بخواد طلاق بده تازه در جایی که خوف حدودالله باشد در اونجام باید جدیت کنند که ترد بشد این عسر

مطلب دیگر در طلاق خلع و در طلاق مبارات هم باز همین مطلب اضطراریست کلن در طلاق خلع و مبارات روایاتی داریم و اقوالی داریم که در طلاق خلع که علت ناسازگاری زنست یا نشوز زنست یا هرچه هست زنست در اینجا شما میتوانید از قرآن استفاده کنید که بیشتر معنا ندارد لَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا  در کجاست یا اینکه در که میفرماید که جایز نیست که 1001 حلال نیست که شما … الا ان یخافا … داشته باشند که حدودالله اقامه نشه دراین صورت چیکار کنید مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ میتونید بگید ، مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ  دو بعد داره یک در صورتی که مبارات باشد بعد آنچه را که شما دادین میده

در صورتی که خلع باشد کل ،‌دیگه اضافه بر اونچه شما مرد دادین در طلاق خلع دیگه این مما آتیتموهن نیستش که این مما آتیتموهن است و زیادترست . زیادتر از نظر قرآن مرفوضه بلکه اونچه هست از انچه شما طلاق خلع باشد که کلن  طلاق مبارات باشد که بحث ،‌در طلاق خلع مرد باید بگد من درست است یک میلیون مهر کرده ام و یک میلیون داده ام اما چند میلیون میگیرم تا آزاد کنم حق ندارد روایاتی داریم موضوع داریم مختلفه البته روایات بعضی میگن بله بعضی میگن نه

ولکن این روایات که میگد چرا برا اینکه برا اینکه مما آتیتموهن 1108 تازه مطلب دیگر اگر چنانچه در طلاق خلع یا مبارات که بعض را در مبارات و کل را در خلع شما میتوانید طلاق بدین مسئلتون اگه زن نداره بده چیکار کنه ‌،خوف ترک حدودالله است بالاتر ‌،مثال بالاتر می زنیم که روشن بشه اصلا ادامه زندگی بین این مرد و زن موجب ترک حدودالله است اینجا خوف نیست ها بالاتره موجب ترک حدودالله است که واجباتی را در بعد زوجیت زیر پا می نهند یا واجباتی را در ابعد از بعد زوجیت زیر پا مینهند در این صورت … فَلَا جُنَاحَ  که مما آتیتموهن شامل چیز دیگه ای است .

اگر این زن نداشت بدهد یا فعلان نداشت بدهد ترک حدودالله با استمرار ازدواج بشود یا نه قطعا نه چون دوران امر بین اهم و مهمه . اهم آنست که ترک حدودالله اصلن نباید بشد مهم آنست که اگر مرد مالی که داده بود در مبارات بعضا و در خلع کلان بگیرد اگر چنانچه نتوانست زن بدهدد و نداشت زن بدهد در هر صورت نتونه بده در این صورت آیا باید صبر کرد که حدودالله ترک شود واجبات الهی که در بعد زوجیت ترک شود ولکن برا اینکه این زن نداره که بده اینطور نیست اینجا حاکم شرع واجبست طلاق روایات بگیره حتی عرض کردیم مکرر در بعدی که زن و مرد هردو عاشق همند هردو همدیگرو میخواند عسری نیست حرجی نست اما ارتباط و ادامه زوجیت زنو مرد موجبست که هردو کار حرام انجام بدهند اگر از هم جدا بشوند این کار حرام انجام نمیشه ولکن اگر با هم باشند هردو  کار حرام انجام میدهند زن چنینو چنان میکنند مرد چنین چنان میکنند هردو بی غیرتند هردو راضیند آیا در یان صورتی که هردو همدیگرو میخوان صددرصد و به هیچ وجه نمیخوان جدا بشن در اینجا ترک حدودالله هست یا نیست بله در اینجایی که إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ در اینجا لازم بود طلاق منتها با دادن مقداری یا کل ولکن در اینجا که ترک حدودالله است در بعد زناشویی که اگر زنو مرد با هم همسر نباشند نمیتوتانند کاری انجام بدن بر مبنای همسر بودنست که میخواهندو میتوانند 1354 که حدودالله رو ترک کنند در اینجا حاکم شرع واجبست طلاق بده

حاکم شرع واجبست طلاق بده گرچه اینجا هردو نعرشون بالا بره و فریاد کنه که ما طلاق نمیدیم چرا برا اینکه اتصال ایندو واجب نیست . پیوند این دو وئاجبست نخیر،‌احیانن پیوند واجب نیست یا از موارد واجب که نیست از موارد وجوب پیوند و اتصال پیوند نیست فرض کنید واجب باشه فرض کنید چون به هم زیاد علاقه دارند اتصال این دو واجب ولکن آیا اتصال زنو مرد در استمرار زناشویی واجبترست یا حفظ حدودالله واجبترست چون حفظ حدودالله واجب ترست برای حفظ حدودالله که نمیشود چاره ای در کار نیست مگر اینکه طلاق داده بشه باید حاکم شرع در اینجا طلاق بده

این هم عرض میشود که یک بعد . ابعاد دیگری هم دارد که اختصار ما نمیکنیم و به همین مقدار اکتفا میکنیم. فعلن منتقل میشیم به بحث ایمان،‌چون بعضی از بحوث است که علامه بزرگوار کرده اند و مورد بحث ما نیست راجبه عقیلو جماعو این حرفا مورد بحث ما اصلن نیست و احیتاج بهش ما نداریم اگرم احتیاج داشته باشید موقع ما صحبت کردیم راجع استملاکو این حرفا

راجبه ایمان حالا تذکر الفقها لازم نیست به طور کلی ما عرض میکنیم قرآن شریف داریم یعنی سه تعبیرش اسم داره و سه تعبیرش حرف داره اون سه تعبیر که اسم دارد یمین قسم حرف ، هم یمیمن آیات دارد هم قسم آیات دارد هم حرف آیات دارد.

و اون دیگر که حرفست با طا وا ،‌ این هر شش قسم است . حالا قسم به بحث دارای جهاتیست که باید 1544(در این پاراگراف فایل صوتی پرش زیاد داشت )‌ به هر مقدسی از مقدسات میشود قسم خورد چنانچه که در مجلس معروف است و معموله قسم به قرآن میخورند قسم به قرآن نقشی دارد برا اثبات چیزی نقشی دارد برا نفی چیزی قسم به پیغمبر قسم به امام قسم به قرآن قسم به چیزای دیگر نقشی دارد یا نه این یک بحث قدر مسلم قسمی که مورد حکم شرع 1614 و دو بعدیست یک بعد التزام به چیزی دیگه واجبست واجب تر گردد مستحب است واجب شود حرامست حرام تر گردد

مرجوح است حرام شود. مباحات دیگه نیستش که مباح مورد قسم نیست چون مورد قسم باید رجحان داشته باشه یا رجحان سلب باید داشته باشد و یا رجحان ایجاب داشته باشد این در چه بابه در باب اینکه قسم می خورد خود را الزام کند 1646 واجبست اما واجب تر کند واجب را واجب تر کند یا مستحب را واجب کند.

یا مرجوحات محرمات . مثلا سیگار کشیدن حرام بر مبنای حرمت اما این قسم میخورد که من به خدا قسم سیگار نمیکشم اینجا مضاعف می شود حرمت حرام حرامتر میشه یا مرجوح می شود حرام کاری که مرجوح است به تعبیر معمولی فقه مکروهست قسم میخورد که این کارو ترک کند این کار میشود حرام این یکی بعد از قسم است که الزام مالا یلزم یا سلبن یا ایجابن سلبن حرام حرام تر مرجوح حرام ایجاب واجب واجبتر …1733

جوابشو عرض میکنم تقسیم حالا تقسیم میکنم جوابشو عرض میکنم این تقسیم داره میکنه این یک بعد قسم ،‌ بعد دیگر قسم اثبات یا سلب چیزیست . میخواد اثبات کند که فلان مال مال منست سلب کند که فلان مال مال تو نیست از برای اثبات یا سلب قسم خوردن. در جاییست که راه دیگر ندارد. جایست که شهادتی نیست و دلیل دیگری نیست قسم میخورد برای اثبات مطلبی که طرف قبول ندارد یا سلب مطلبی که طرف سلب رو قبول ندارد اینجا جای قسمه پس دو بعد قسمه قسم دو بعد دارد.

یک مورد از برای التزام به ما یا لایلزم به شرطی که راجع باشد این یک بعده که والله قسم من چنین میکنم چنین میکنم . یه بعد اینست که نخیر اثبات ما لم به دلیل چیزی که دلیلی ندراد شاهد ندارد حس در کار نیست چنین نیست دلیلی ثابت نمیکنه و بین طرفین این اختلافست در اینجا یمین و قسم جای گیر دلیل است البته این هم به یک حساب دلیل است که ما عرض خواهیم کرد اما این سوالی که فرمودین

چطور میشود که خداوند چیزی رو واجب کرده است ما با قسم واجب تر کنیم. بدعته. چیزی را مستحب کرده است ما با قسم واجب کنیم. بدعته. چیزی را حرام کرده است با قسم حرام تر کنیم خدا حرام تر که نکرده بدعت است چیزی رو مرجوح و مکروه کرده است به قول معروف ما با قسم حرام کنیم. جواب از چند بعده

بعد اول بعد معرفتی و عمقیست بعد دوم بعد فقه فرعیست . بعد فقه فرعی رو مقدمه داره بعد فقه فرعی در قرآن و در سنت قسم واردست از برای همین جریان که اونچه واجبست واجب تر اونچه مستحب است واجب اونچه حرام است حرام تر و اونچه مرجوح است حرام ببینید این از نظر دلیل شرعی

اوفو بالعقودم که از جمله عقود قسم است قسم عقده دیگه بنابراین وفا به این عهد باید کرد این بعد دوم. بعد سوم اصولا اونچه را که خداوند مستحب کرده است اگر حرجی در کار نیست خب واجب میشد این محبوب خداست کاری که محبوب خداست خب چرا این محبوب الزام درش نباشد.

برای مراعات طرفه روایات هم ما زیاد داریم روایات بسیار زیاد داریم که اصولا اگر خداوند ملاحضه حال مردم رو نمیکرد و حرجی ایجاب نمی شد ما واجب داشتیم و حرام و مباح این مستحبو مرجوح ما نداشتیم مستحب از جمله مستحبات نماز شبه نماز شب علم الله که تا آخر عرض میشود که آیه مربوط به 2045

خداوند چرا نماز شب را وجوبش رو از مردم برداشت وجوب نماز شب بر پیغمبر هست ولکن بر مردم برداشت چرا برا اینکه خداوند مراعات کرد که عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ شما احصا نمیکنید اینها رو نمیتونید جهات میدین چیکار میکنید چون نمیتوانید این نمونه است

از این نمونه ها در قرآن شریف ما داریم مثلا راجبه صوم عَلِمَ اللهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ اول در اینکه در اینجا وقتی که افطار میکردند تا سحر دیگه هیچ نباید بخورند نزدیک زن نباید بشن اول اینطور بعد عَلِمَ اللهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وجوب بود ولی وجوب برطرف شد پس حق مطلب اینه که مستحبات مخصوصا مستحبات موکده مستحباتی که خداوند مقرر کرده قاعدتن باید الزام باشد چون به نفع مردمه

متوجه ام،‌این وضع فعلی ولکن این وضع فعلی میگد که اگر بنده ای تقبل کرد حرج و زحمت را و با قسم یا عهد یا نه بر خود واجب کرد خداوند این وجوبو می پذیرد.

میدانم، ببینید متعلق یا به حساب اینکه خدا واجب کرده است در بعد اول بعنوان اولی واجبه یا خدا واجب کرده است بعنوان ثانوی خداوند بعنوان ثانوی واجب کرده است چرا برای اینکه عده وفای به عهدم واجبه . سه این نماز شب را اگر خداوند واجب فرموده است بعنوان وجوب انسان انجام بده حالا که واجب نکرده است ولی مقرر کرده است که اگر شما عهدی کردید با خدا و این عهدم در روایات بسیار زیاد است که عهد قسم یا عهد یا عرض میشود که قسم بخورید یا عهد یا نذر کنید راجح اگر بود متعلق قسم و عهدتون و نذرتون این راجح واجب میشه منتها وجوب به عنوان ثانویست بعنوان ثانوی به عنوان اولی نخواهد بود.

حالا یک بحث در این است که آیا اصولا قسم بالله جایز است کلن. برا غیر اون دو مورد ،‌دو مورد است داشته که قسم بالله لازمه یک مورد قسم بلله راجحه قسم میخورد که فلان واجب را واجب تر کند راجحه ، اما آیا برای اثبات یک کاری و یا نفی یک کاری که نه اثباتش لازمست و نفیش قسم جایزه نخیر از جمله آیاتی که نفی میکند جوازش رو وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ ۗ

خدا رو در معرض یمین قرار ندین کسانی هستند که گرو گر به خدا قسم میخوره حاضر نیست به چیز دیگری قسم بخوره پس به طور کلی حرمت قسم یک حرمت دائمیست و قاعده ایست و  ضابطه ایست مگر در موارد ضرورت . وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ ۗ

البته بحث میکنیم آیات مربوط به قسم است بحث خواهمی کرد خب اصولا قسم در کجاست ، مربوط قسم در جاییست که به جز قسم دلیل در کار نیست دلیل از برای اثبات مطلب در بعد اول عرض میکنیم که  میخواد ثابت کنند که چنین بوده یا ثابت کند چنان نبوده نه از برای الزام

در جایی که مالش داره از بین میره عرضش چنینش چنانش داره از بین میره و هیچ دلیلی از برای اثبات اون مطلبی که ثابت است نزد او یا از برای ثلب مطلبی که مطلوب است نزد او هیچ دلیل ندارد چیکار میکند در اینجا آخرین مرحله آخرین دوا است که قسم است دیگه

قسم یه قسم نزد خلق الله داریم یه قسم نزد الله داریم. قسم نزد الله تمام قسم داریم،‌حالا بحث خواهیم کرد بحث داره اما قسمی که خلق الله میخورندن قسم به دلیل نیست ولی قسمیست که با فقدان دلیل کسی که نزد او بسیار محترمست میگد به جان او بالله یا ولله یا تلله یا حرف یا قسم

از کی قبول است کسی که خدارو قبول دارد کسی که خدا را قبول دارد ولو کافر باشد که در آیه مائده ما داریم و یقسمان بالله کسی که خدارا قبول دارد و خدا اشرف از همه موجودات میداند اگر دلیلی از برای اثبات مطلبی ندارد میگد به خدا قسم یعنی چه ، یعنی اگر حرف درست نباشد خدا درسهت یعنی چه ،‌پس این در عمق قسم به دلیلن ماست ولکن دلیل 2539

دلیل معنویست دلیل معرفتیست دلیل شناختیست دلیلی که شاهدی باشد چیزی باشد در کار نیست. پس از که قسم قبولست از کسی که هیچ دلیلی از برای اثبات مطلبی که باید اثبات کنیم یا نفی مطلبی که میخواد نفی کند هیچ دلیلی در کار نیست در اینجا قسم میخوره قسم که بخدا قسم چنین است بخدا قسم چنان است در صورتی مراجعه میکند به این که خدارا قبول داشته باشد اما اگه مسلمانست خدا را قبول نداره مسلمان است همین طور زبانش میگد ،‌اما اگر کافرست و خدارا قبول داره قسم رو قبول میکنیم.

پس قبول قسم به حساب احترام اون مقسام به  است چون مقسام به از همه چیز قسم خورنده بالاتر است از جانش بالاتر است از همه چیز بالاترست اینو میذاره میگد که والله قسم مطلب چنین است که اگر چنین نباشد من خدا را قبول ندارم یا خدا را محترم نمی دانم یا اهمیتی برا خدا قائل نیستم در این صورته

حالا روایاتی هم ما داریم و آیاتی ،‌که لا الحلف الا بالله قسم فقط به الله خورده میشه . در دو مورد صادق است دیگه. در دو مورد قسمی که الزام میکند چیزی رو بر انسان سلبن یا ایجابن یا قسمی که اثبات میکند یا نفی رو اینجا موضوع حکم شرعیست و موضوع حکم شرعی اینجاست که خداوند انسان به خدا فقط قسم بخورد .

به خدا و اسما ثابته الهی اما اگر به صفتی از صفات خدا به رحیم ،‌بله به رحیم هم خداست هم آقا رحیم داریم. اگر به اسما ثابته الهی که اسما دیگری هم میتواند قسم بخورد این قسم ثابته اما اگر قسم بخورد به اسمی که مشترک بین الله اینجا ثبوتن قابل قبول است اثباتن قابل قبول نیست . یعنی ثبوتن به این معناست که گفت به رحیم نظرش الله در اینجا در واقع ثابت میکند اما در معنای اثبات چیزی در میان نیست نه در اثبات یعنی اگه بگد به رحیمه این مال مال منست حکم نمیکند که یان مال مال اوست ولو کان در واقع مال او باشد .

حکم شرعی رو اینجا ثابت نمیکند در مورد اثبات، اما در مورد ثبوت به درد نمیخوره ثبوت چه قسم بخورد چه قسم نخورد یا مال این هست یا مال اون عرض میشود که نیست . حالا ما در بخش های مختلف حرف باید که بحث کنیم. از جمله اختلافی که ما با علامه بزرگوار حلی داریم علامه بزرگوار میفرماید که قسم از برای الزام ایجابیست . وجوب و از برای الزام سلبی که حرم است به این پنج مورد رو شامل میشه واجب را واجب تر مستحب را واجب حرام را حرام تر مرجوح را مکروه را حرام ،‌اینجا حتی مباه را اگر قسم بخورید مباحی رو انجام بدین دیگه واجبه مباح ببینید رجحان طرفین است چون وجود ندارد

چیز که مباح است از برای شرع فلان غذا رو بخورم یا نخورم از نظر شرع مباح است نه رجحان دارد نه مرجوح است از نظر اعتبار شرعی ایشون در تفسیر میفرماید که اگر شما قسم بخورید که این کارو انجام بدید واجب می شود و اگر قسم بخورید انجام ندهید حرام می شود اینجا ما بحث داریم .

حتی ریشه قسم الزام چیه ،‌الزام چیزیست که در نظر صبر رجحان دارد حالا که در نظر شرع رجحان دارد خداوند اضافه دارد این راجح که خدا واجب نکرده است برای مراعات حرج این راجح را واجب کنه . همینطور که اصلا رجحان ندارند چطور هیچ کسی که قسم بخورد یا نظر کند که چنین میکنم

نذر کند که قبلل میقات محرم گردد آقایون چی می فرمایند میگن قبلل میقات اگر انسان نذر کند محرم شود این نذر درسته و حال اینکه این نذر بدعته برا اینکه میقات قبل از احرام حرامه اصلا هیچکسی که نذر کند رمی جمره اقره را روز شونزدهم بکند. نذر کند که در غیر روز عرفات در عرفات قرار بگیرد نذر کند عرض میشود که در غیر حالت احرام سعی سفا مروه کند اینا غلطه دیگه همینطورم نذر اینکه قبلل میقات انسان برد محرم بشد در جده محرم بشود این نذر اصلن باطلست چه نذر باشد چه عهد چه قسم

اگر قسم بکند چیزی که حرام است حلال نمیکنه ،‌قسم بخورد چیزی که مباح است نه رجحان دارد طرف ایجابش و نه طرف سلبش در اینجا قسم چه بعدی خواهد داشت اصولا نذر و قسم و عهد باید متعلقشون راجح باشد .

و رجحان باید دوام داشته باشد مثلا اگر انسان قسم خورد که تا آخر عمر نماز شب بخونه کار خوبیست ولکن اگر به هیچ وضعی شد حالش که نتوانست نماز شب بخونه حتی نمازهای واجب را به زحمت بخواند این قسم محقق است یا نه ،‌نه دیگه .

قسم تا اونجایی که رجحان دارد به امکان دارد نه صرفا رجحان دارد اگر رجحان دارد و امکان دارد . اگر رجحان دارد و امکان ندارد اصلا قسم متحقق نمیشه اما اگر قسم خورد کاری را فعلی را انجام بدهد کاری رو ترک کند و رجحان دارد که فعلی را ترک اما همیشه امکان ندارد چون رجحان با امکان باید همیشه باشه رجحان دارد امکان ندارد اگه امکان ندارد در اینجا قسم متحقق نیست .

یعنی اگر تخلف کند از قسم کفاره ندارد چنانچه تخلف از عهد و تخلف از نذر هم در صورتیست که امکان داشته باشه مثل کسی که مستتیع نیست فعلان مستتیع نیست نذر میکند که روز عرفه امسال کربلا باشه بعدن مستتیع شد . حالا آیا این نذری که کرده است که روز عرفه کربلا باشد این وجوهت رو از بین می برد اتصال رو از بین میرد نخیر چرا برا اینکه این واقعا مستتیع نه شخصی که نمیدانست مستتیعه اما واقعا مستتیع است نذرش غلط بوده عهدش غلط بوده قسمش غلط بوده هرقدر قسم خورده باشد عهد کرده باشد عرض میشود که و نذر کرده باشد چون واقعا مستتیع بوده و واقع استتاعت اینجا ارجحیت دارد و غلبه دارد  و حرام است که روز عرفه در اینجا در کربلا باشد

باب عهد و قسم و نذر هر سه باب در جهاتی مشترکند و در جهاتی مختلف اند. جهات مختلف این است که عهد و نذر قسم از نظر کفاره با هم فرق دارند دوتاش یک جوره یکیش یجوره اما در اون جهاتی که با هم متحدند باید متعلق رجحان داشته باشد اگر متعلق رجحان نداشته باشد نه حالا سوال ممکنست کسی بیاد بگد که علامه مرادشون اینه گفتن اگه متعلق مباح باشد این قسم او رو واجب میکند یا قسم حرام میکند در صورتی که عرفا رجحان داشته باشد .

یه چیزیست که آبگوشت خوردن نه مستحب است نه مرجوحست مکروهه این مباحه اما اگر عرفن به مزاج اینها آبگوشت جورترست تا غذای دیگر در اینجا عرفن چون رجحان دارد از این جهت که ما نذر کنید یا عهد کنید یا قسم که این اولن این فرمایش علامه نیست .

ثانیا رجحان در چه بعدست رجحان عرفیست یا رجحان شرعیست. اونی که رجحان عرفی دارد خداوند اگر مانع نبود واجب میکرد یا نه اونی که رجحان شرعی دارد. این بحثی که از نظر معرفتی اونی که استحباب شرعی دارد که شرع اگر ملاحظه وضع مردم نبود مراجح حرج نبود 3341

اون عنوان ثانویه میشه . ترک مباح حرامه چطور، ترک مباح اگر چنانچه ترک مباح بعنوان نذر باشد حرامه ،‌به عنوان نذر چون ترک ببینید اگه انسان ملتزم به ترک باشد اگر ملتزم به فعل مباح باشد که حالت وجوب پیدا میکند این حرام است وجوب وجوب عملی پیدا کرده  دیگه وجوب عمل اینست که ملتزم باشد انسان که صددرصد این مباح رو انجام بده پس این عمل وجوب داشته و همینطور ملتزم باشد ترک مباح کند حتی اگر ملتزم باشد که ترک کند مکروه را مانند حرام که در سنت عملی اینطوره دیگه اگر رسول الله صلوات الله علیه یکی از سنتهاش سنت عملیست دیگه اگر مکروحی را همیشه پیغمبر بزرگوار ترک کنند و اگر نگویند که این مکروح است چجوری تلقی میشه

تلقی می شود حرامه بنابراین ترک مباح یا فعل مباح اگر به طور عادی باشد مطلبی نیست اما اگر ترک مباح به حساب نذر باشد که شما حرام کردید ،‌ یا فعل مباح اگر واجب کردی در این صورت بدعت است.

مانع عرفی دو بعد دارد یک مانع عرفیست که بعنوان ثانوی حرام میکند مطلبی نیستش که مثلا 3506 خب این واضحه ،‌ حرمت شرعی که نبود که دید که عائشه حبسه قالو قوقا میکنند مدینه رو رو سرشان گذاشتند و پیغمبر حساب کرد حساب کرد که اگر که 3521 خب در اینجا قبل از اینکه خداوند تضمین کند 3529 قبل از تدوین الهی تدوین در کار نبود تضمینی که جلو این دوتا زن رو بگیرد در کار نبود بنابراین در اون موقع واجب بود بر پیغمبر که حرام موضوعی کند این 3542 ولکن بعد که خداوند تضمین کرد برای ماها خداوند تضمین نداره چون وحی نداره بنابراین برای ما چنین نیست اگر یه حلالی رو ما انجام دادیم و این حلال موجب شد که افتضاح شود … انسان واجبست که این حلال را ترک کند چون زیر ترک به حساب اهمه

بعد بقیه مسائل یمین رو انشالله برای فردا اگر زنده موندیم عرض میکنیم.

رجحان رجحی رو رجحان ملزم است رجحان غیر ملزم ،‌اگر رجحان ملزم است که شرعن بعنوان ثانی واجب می شه . حالا این البته قابل بحثه تمام این ها الا بعضیش قابل بحثه .