769
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
و صل الله محمد و علی آله الطاهرین
عرض کردیم دیروز حاکمیت در میان مسلمونها سه نوع است و هر سه تلازم با هم نداره بلکه هفت بخش میشه یکی حاکمیت کلی است که ریاست دولت اسلام باشد که رئیس نبی باشد یا امام معصوم باشد یا مجتهد جامع الشرایط باشد یه مرتبه میگیم بله یه مرتبه نه خیر این حاکمیت حاکمیت افتاع است و باب عمومیت دارد در .. افتاع افتاع مقام عصمت باشد و باز هم عمومیت نسبی دارد اگر افتاع افتاع مقام عصمت نباشد مرحله سوم مرحله قضا است که قضا حکم در مجلس خاص است هر سه را لفظ حکم شامله اصولا حکم و حکمت از نظر لغوی ارتباط دادن و پیوند دادنه مثلا راجع به دهان حیوان میگن حکمه الدوا بله افسار حیوان که او را از ازادی در راه رفتن و حرکات حیوانی سلب می کند و حرکاتی که مطابق اختیار راجع به شخص اگر حیوان را به حیوانیت خود واگذار کنند مشی اش رکودش سکونش خواهد بود اما اگر انسانی صاحب اسبی یا حماری شود … پیدا کند در اینجا نیازمند به حکمه و دهانه است این دهانه پیوند میدهد راه و روش حیوان را به او مقصدی که انسان دارد بنابراین حکم از نظر لغوی در مقابل فضل است انفصالهایی که باعث نابه سامانی و شر و اختلاف است اگر به وسیله شایسته ای برطرف شود اون وسیله شایسته حکم است و حکمت است و حاکمیت بنابراین حکم به معنی مطلق لغویش پیوند دادن است پیوند دادنی که اگر این پیوند نباشد گسیختگی و انحراف و آزادی که موجب انحراف است پدید می آورد حالا حکمی که راجع به انسانها است یا احکام فردی است یا احکام اجتماع در مجلس قضا است یا احکام افتاع است یا احکام رهبری و یا به صورت کلی حکمی در افراد است شارع مقدس چند پیوند به انسانهای می زند نخست پیوند فطرت بعد پیوند عقل بعد بر مبنای فطرت و عقل و دقت و تدبر پیوند کتاب و شریعت و عقاید دینی اینها احکام الهی نسبت به افراد و جماعت است ولکن ایا کافی است این حکم ایا حکم نماز و احکام … دزدی نباید کرد احکام بایدها و نبایدها نسبت به افراد کافی است یا نه کافی نیست باید حکم اجتماعی هم در کار باشد ولی این حکم اجتماعی عبارت است از حکم ریاست ریاست اسلام گسیختگیها را بر مبنای شرع از بین ببرد اختلافات را بایدها و نبایدها را عنادها نابه سامانیها را تخلفها را با قدرت حکومت از بین ببرد این مقام اول در بعد جمعی و در بعد شخصی مقام اول حاکمیت در بعد جمعی حاکمیت فرمانده کل قوا و ریئیس دولت اسلام است چه مجتهد باشد چه مجتهد نباشد چه حق قضاوت داشته باشد چه نداشته باشد چه نبی معصوم باشد و چه نباشد صلاحیت ملکیت یعنی اینکه در ایه سوره بقره إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا در حالی که نبی بود نبوت نداشت و لکن شرایط ملکی ملکیت داشت و علم در از نظر باطنی و از نظر روحی و از نظر قدرت جسمی قدرت جسمی و قدرت علمی او داد که صلاحیت حاکمیت داشته باشه در قران شریف حکم به عنوان حرف حق چه به عنوان قاضی بودن چه در مرجع قضا و چه عنوان مفتی بودن نبی بودن معصوم بودن از نظر نبی و چه به عنوان ریاست دولت اسلام و دولت حق به لفظ حکم در قران عناوینی گوناگونی دارد از جمله در سه ایه ایه هفتاد و نه سوره سه و ایه هشتاد و نه سوره شش و ایه شونزده سوره چهل و پنج حکم کتاب و نبوت یا حکم با هم جمع شده اعم و اشمل این ایات اولئک الذین اتیناه کتابا والحکم والنبوت کتاب اوله حکم وسطه و نبوت اخره و این رمزی دارد بعد دیگر ایاتی است که حکم را با علم جمع کرده ایه هفتاد و نه سوره بیست و یک ایه بیست و دو سوره دوازده ایه چهارده سوره چهل و پنج اتیناه حکما و علما که علما باز تبیین می کنیم علما بر سه مبنا بر مبنای علم کتاب بر مبنای علم نبوت یا مادون نبوت کسانی که صلاحیت حاکمیت دارند این دو گونه تالیف تالیف سوم حکما عربیا حکما عربیا قران حکم عربی است یعنی حکم واضح است این حاکمیت در کل ابعادش چه در بعد رهبری کلی یا ریاست دولت اسلام که در بعد افتاع و مرجعیت و چه در بعد حاکمیت در مجلس قضا عربیا است واضح است درش گنگی ابهام و تاریکی وجود ندارد هم از نظر اصل حکم هم از نظر ایضا حکم هیچ مانعی و گیر و داری در کار نیست و از جمله ایات حکما فقط حکما قران حکما که از اسما حکم است که حاکمیت در کل ابعاد دارد ایه بیست و یک سوره شعرا که سوره بیست و سوم فرض کنید راجع یحیی علیه السلام و آتیناه الحکم سبیا در حال صداقت به یحیی حکم دارد این حکم اختصاص به یک مرحله از مراحل سه گانه ندارد از باب شان از باب شانیت از باب شانیت و صلاحیت ربانیه اتیناه لکم سبیا ایتا حکمه ایتا حکم هم در ریاست دولت مومنین است به کلی و هم در افتاع بر مبنای وحی است و هم در مقام قضا است این صلاحیت در انبیا موجود است و مادون انبیا در رسل موجوده اما در غیر انبیا صلح این صلاحیت شانی تقسیم میشه حالا این صلاحیت شانی که در انبیا و رسل و در معصومیت هست منتها یک جهتش اضافه بر شانیت فعلیت دارد قضا قضا مجلس خاصه لزوم ندارد رئیس دولت اسلام باشد لزوم ندارد که مفتی و مرجعیت داشته باشد عزا در مجلس ولو دولت مخالف باشد این صلاحیت تام الاختیارش برای معصومین علیه السلام است اما ریاست دولت اسلام صلاحیت هست فعلیت نوعا ندارد به ریاست های دولت اسلامی و خلافتهای سیاسی را از رسل و ایمه نوعا گرفه است شانیت رسالت افتاع نوعا هست اما مقبول بودنش نوعا در کار نبوده مگر در انبیا مقدار جزیی بنابراین شانیت در هر سه بعد از نظر معصومین هست و فعلیت اگر بگذارند اما از برای غیر معصومین غیر معصومین تقسیم می شوند بعضیا صلاحیت ریاست دولت اسلام را دارند اما ریاست شرایط افتاع ندارند صلاحیت قضا ندارند و بعضیا صلاحیت افتاع و مرجعیت تقلید دارند و صلاحیت ریاست و اداره دولت اسلام را ندارند بعضیا صلاحیت قضا را دارند بر مبنای خاص و لکن صلاحیت ریاست را ندارند پس بعضیا حق صلاحیت دارند بعضیا دو صلاحیت و بعضیا یک صلاحیت حالا راجع ایات بحث می کنیم اولیک الذین اتیناهم الکتاب و الحکم والنبوت حاکمیت در وسطو محوره حساب داره اینطور نیست که اتیناهم الکتاب و الحکم و النبوت حکم بی خود وسط قرار گرفته حکم این حاکمیت در ابعاد سه گانه اش در میان بندگان صالح خدا در میان متدیین مقیم اسلام این حاکمیت دو مبنا دارد یک مبنا کتاب وحی است که برونی است و یک معنا و یک مبنا نبوت است که عصت درونی است درون و برون حاکم باید داری این صلاحیت باشد تا قدرت حاکمیت داشته باشد قدرت حاکمیت ملکیت قدرت حاکمیت قضاوت قدرت حاکمیت افتاع هر سه قدرت در سه مبنا است یک مبنا کتاب وحی است که مبنای برونی است و یک مبنای درونی که قلب … و یک مبنا مبنای عصمت نبوته مقام نبوت که بالاتر است از مقام رسالت و انبیا ظاهر کتاب اند اولئک الذین اتیناهم الکتاب و الحکمه و النبوت این …این انبیا در قران بسیار بسیار کمتر … و از خصوصیات انبیا این است که صاحب کتاب اند اما رسول غیر نبی ظاهر کتاب نیستند اما رسلی که انبیا باشند یعنی حالت نبوغ داشته باشند بر انبیا و در رسل حالت نبوغ و اکتفا خاصی در میان داشته باشند این ها دارای عرض می شود که کتاب اند که گفته می شود بعد از سیزده کتاب بیشتر یا کمتر. حالا اولئک الذین این همه که شمردیم موسی و عیسی و ابراهیم و نوح انبیایی که اولوالعزم اند یا غیر اولوالعزم شمردیم اولئک الذین اتیناه کتاب و الحکم دوم والنبوت در محور کتاب قانونا و بر محور نبوت عصمتا اصولا حاکمیت …اگر کسی حاکمیت فاسق باشد با قران نمی تونه حکم کنه اگر کسی حاکم صالح باشد بی قران نمی تواند حکم کند قران از نظر حاکمیت است از نظر قانون الهی و شخصی که میخواد حاکم باشد بالقران یا حاکم باشد تورات و انجیل باید این شخص صلاحیت داشته باشد یا صلاحیت عصمت یا صلاحیت عدالت که مادون عصمت است طبعا عدالت فوقی و عدالت بالا که منتجب و منتقب باشد از برای این سه مقام مخصوصا مقام افتا و مقام قضا اولئک الذین اتیناهم الکتاب و الحکم و النبوت ایات دیگر ایات حکم را قرین با علم قرار بگیره علم دو .. است یک علم عصمت درونی که علم معرفت باشد علم اطلاق بر معرفت و عصمت و عقیده هم شده است در قران شریف چنانکه در ایه ای از ایات قران این مطلب تصدیق شده که حالا ایه یادم نیست یادم میاد در ایه ای ازیات قران تصدیق شده است که انما یخشوالله من تبادله علما همه علما نه خیر علما بالله عرفا بالله مخصوصا در بعد عصمت اینها حالت خشیت پیدا میکنند قلبشون و تمام وجودشون و عقلشون و فطرتشون و همه چیشون خاشع است در نزد حق به تمام معنا طاهر هستند بنابراین نه خیر معصومین حالا این اتیناه حکم حاکمیت در ابعاد دوگانه است علما دو بخش است یک علم کتاب و یک علم معرفت و عصمت یا عدالت که مادون عصمت است این در سه ایه یا اینکه یا یحیی خذ الکتاب قوه و اتینا به حکم القویا حکم مجرد داریم حالا در بین این سه مقام مقام قضا اختصاصاتی دارد که اختصاصات را مقام مجرد ریاست دولت اسلام ندارد بلکه مقام مجرد افتا هم ندارد بله کسی که هر سه مقام را دارد یا هر سه مقام را دارد بحثی نیست ما انفصال مقام رو داریم مثلا کسی رئیس دولت اسلام است نه مفتی است نه قاضی است نه رئیس دولت اسلامی است نه مفتی کسی دولت مفتی است نه قاضی است اینو نفصال میگن مقابل همه اختصاصاتی که قاضی دارد ازجمله اختصاصات قاضی اجتهاد مضاعف است اجتهاد دو مرحله یک اجتهاد عادی است که مثبت تکلیف است احیانا و یک اجتهاد بسیار دقیق و مضاعف چون قاضی مرحله قضا و مرحله حکمش در بین مختاسبین و تخلفات است در امور سیاسی در تخلفات و بین متخاسبین متداعیین باید قویا و دقیقا اجتهاد داشته باشد که حکم زنا چیست حکم لواز چیست حکم سرقت چیست حکم قتل چیست شرایط شهود چیست خصوصیات قویا البته مجتهدین دیگر و مراجع دیگر قاضی نیستند به مرحله قضا و دست نزده اند یا صلاحیت ندارند احیانا و ریاست دولت اسلام ندارند اینها اجتهادشون انچنان اجتهاد قوی در باب قضاوت نیست ولذا باب قضاوت باب جهاد دفاع امر به معروف نهی از منکر در فقه های استدلالی ما ضعیفه نمی گیم اینطور باید باشه ولی هست باید قویا اجتهاد مجتهد مطلق قویا در کل ابعاد فقهی اجتهاد کند چون از دهات رفته بودند از قضاوت دور بودند ولذا ابواب سیایت از باب قضاوت از باب جرایم از باب جهاد و دفاع و امر به معروف و نهی از منکر این ابواب اجتهاد درش ضعیف است حتی در بحث کمتر میاد اگرم در بحث بیاد چون مورد حاجت نیست و مورد سوال نبوده است سابقا در طول تاریخ اسلام بنابراین ولکن وضع وضع مجتهد قاضی اینطور است که شخصی که می شود میخواد قاضی باشد و حاکم باشد بین متداعیین و حاکم باشد در تخلفات جنسی و غیر جنسی مالی و جانی و این حرفا این باید اجتهادش قویا نه مانند اجتهاد جواهبی نه مانند اجتهاد مکاسبی نه مانند اجتهاد و دیگر اجتهاد باید قوی باشد این یک موضع امتیاز دوم این است که در موضوعات هم باید اجتهاد باشه زنا چیه؟ لواط چیه؟ حد چی حکمه در حد باید اجتهاد قوی بکند و در کدوم موضوعات موضوعاتو گفتم احکام درست بعضی احکامنند که اجتهاد لازم ندارند ضرورت و بعضی از احکام اجتهاد لازم دارند … خوب موضوعاتم همینطوره موضوعات یعضی از موضوعات اجتهاد موضوعی لازم دارند باب زنا باب لواط باب طهارته باب سرقت باب اجتهاد موضوعی لازم دارد خصوصیات قض خصوصیات زنا چی هست خصوصیات سایر جرایم چی هست خصوصیات اجتهاد به در این موضوعات که موضوعات احکامی است این اختصاص دوم اختصاص سوم و قاضی شرع و حاکم شرع که در تطبیق حکم و موضوع باید .. باشه ممکن است شخصی مجتهد باشد مجتهد در موضوعات نباشد مجتهد در تطبیق حکم و موضوع نباشد و مجتهد در حکمه فقط از طرف مسایل حدیثی حفظ نشده مسایل … من تا زن نباشم نمی توانم درست اجتهاد کنم در مورد حیض حالا بین شوخی و جدی خوب ببینید در صورتی که این شخصی که مجتهد مجتهد است موضوعات قضایی نیست فقط برای احکامه نمی تواند موضوعات قضایی را به دست بیارد و نمی تواند تفکیک کند احکام قضایی رو در مورد قضایی… زنا حدش چیه هدفش چیه شرطش چیه این خصوصیات موضوع زنا حکم زنا این است که یا نهی از منکر است یا حد است یا مقدمه اش . ولکن بعد موضوع زنا بعدموضوع زنا موضوع احکامی است و این موضوع احکامی حدودی دارد و اجتهاد لازم دارد اما شخص مجتهد فتوا می دهد که اگر کسی زنا کرد ولو چهار شاهد ثابت شد چنین و چهار چهار ثابت نشد نهی از منکر اما خصوصیات موضوع زنا رو مجتهد یا نمی داند یا فرض کنید که وظیفه اش نمی داند این وظیفه شخص قاضی است حاکم شرع است که اجتهاد در موضوعات احکامی دعاوی و موضوعات احکامی تخلفات باید داشته باشد این سه چهارم چهارم روایت داریم که من نظر فی حلالنا و حرامنا من نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف شیا من احکامنا فانی جعلته … قاضی است نیست اولا نظر فی حلال نه علم نکته شرط اجتهاد هست … من نظر فی حلال حلالنا نظر کند نه عرف نه اقصر نه اینا نظر اجتهاد باید داشته باشد در تشخیص حلال و حرام در احکام کافیه نه خیر کما اینکه اگر مهندس ساختمان خودش عمل ساختمان را انجام ندهد این هندسه ساختمانی کافی نیست .. علوم هست تا تجدید عمل نباشد این علم درست پیاده نمیشه و بعضی از علوم هستند که اگه … نشن این علم درست پیاده نمیشه حالا از علوم تجربه عملی اگر نشد این کار در … علم قضا است اجتهادش در باب قضا قوی است موضوعات قضا اجتهادش قوی تطبیقشم قوی اما تازه کاره هنوز متداعیینی نیامده است هنوز زمینه دعوا و زمینه حضور حاصل نشده است و عرف شیا من احکامنا باید مقداری از احکامنا قضایانا و عرف شیا من قضایانا من احکامنا از حاکمیتهای ما از قضات های ما مطلع باشد بنابراین این چهار خصوصیت در قاضی شرع هست اما در بعضی از قضایا احکام نه قضایا احکام نه احکام رو کلا باید بدانه حالا این در کل بله بله بعضیا .. همینطوره حالا … اینو میخواستم عرض کنم احکام اسلامی رو ایا شخص قاضی که باید مجتهد باشد نظر فی حلالنا حرامنا مجتهد در کل مسایل باید باشد یا نه خیر نظر فی حلالنا نظر فی حلالنا و حرامنا یعنی حلال و حرام کلا یا بعضا در مفهوم قضا یا کلا امر ولکن و عرف شیا من قضایا شیا من احکامنا شیا من قضایانا و شیا من احکامنا دو بحثه شیا من احکامنا احکامی که در مورد استنباط قضا اگر قاضی شرع احکام صوم رو اجتهاد نکرده باشه و نتونه اجتهاد کنه یا قدرت نداره یا … احکام صوم احکام شرع این است که … ولکن در باب حدود و دیات و تعزیرات و احکام قضایی کاملا … این مجتهد مطلق نیست اما چون مجتهد مطلق نیتس نمی توند در باب قضا شرکت کند می توند برای اینکه اون مقداری که لازم است اجتهاد در باب قضا اجتهاد مربوط به قضا است اجتهاد مربوط به قضا لازم است بله اگر اجتهاد ما در بعضی از مثلا در باب امر به معروف نهی از منکر چون در باب امر به معروف نهی از منکر تعزیراتی هست احیانا حدودی هست از اونا مطلع بشه ولکن باب صوم باب حج باب صلات باب حیض باب نفاس باب طهارت باب نجاست این ابواب و لزوم ندارد مجتهد باشد نه بالفعل نه بالشرط بنابراین نظر فی حلالنا و فی حرامنا کل حلال و حرام نیست حلال و حرام مربوط به باب قضا است و عرف شیا و احکامنا یا شیا من قضایانا حالا این چهار شرط در قاضی هست یکی از شرایط شرط اجتهاد اگر شیا باشد نه احکاما اعم است احکام ما صدردرصد احکام ما احکام … احکامی که مربوط به تشیع است نه درست است نه نا درست است معذوره اینکه فرمود احکامنا باز کل احکام نیاز نیست .. بلکه در بعضی از احکام و اینکه مجتهد مطلق باید در کل احکام مجتهد باشه نه خیر احکامنا احکام اسلام است کلا مجتهد وارد میشه احکامی که رسول آورده است و ایمه می دانند تمام احکام را … کتاب نص تمام احکام را بدون کم و زیاد … صددرصد احکام …و سنت را مجتهد مطلق باید بداند … من خطایا شیا من احکامنا بعضا بعضا چیه؟ بعضا یعنی کل احکام قضا را که شیا من احکامنا باید بداند اما قضایانا باید کلا بداند یعنی تمام قضاوتهایی که ایمه کرده است بداند خیر برای تزویره و اشنا باشند با وضع حکم وضع تطبیق حکم در موضوع وضع شهود بنابراین ما سه کلیت داریم یک کلیت معرفت کل احکام اجتهاد دلیل نداریم یک کلیت معرفت کل احکام که مربوط به قضا است یک کلیت معرفت کل قضایی کلیت ندارد شیا من قضایانا خوب حالا شخص قاضی و حاکم شهر این طالیف بالنبی و طالیف به معصوم است کسی که طالیف به نبی و معصوم است بر حسب آیات و روایات بسیاری که یکیم باشد کافی است این فقط منهای عصمت باید باشد منهای عصمت در حد اعلا عدالت در منطقه قضا شخص قاضی باشد باید در حد اعلی عدالت باشد در حد اعلی اجتهاد در مواد قضایی باشد در حد اعلی عرف شیا من قضایانا باشد در حد اعلی تطبیق باشد در کی نبود … نه خیر قاضی کوفه … شریح شریح شریح تقیتا بود شریح امیرالمومنین نتوانست شریح رو … ولذا شرط کرد با شریح هر حکمی بدی باید به نظر من برسه چرا از اونجایی که قدرت داشت مثلا بعضی احکامی که … امیرالمومنین بعضی احکامی که عمر داد خواست نقل کنه صدای .. بلند میشد نمی شد بنابراین با این بازی هم چنانچه بعضی کسانی که اینو آوردن صدای فلانا بلند میشد اگر شما بله فقیه باشه ولی فقیه اینطوری نه اگر فرض کنید از ما سوال کنند فلان مجتهد شرط کنند سوال کنند که ..حرام است صدای خمینی ها بلند میشد البته خمینی … است و عمر نجاستی است مقصود اگر قدرت خیلی بزرگی در کار باشد این قدرت خیلی بزرگ مطلبی بیاره نمیشه کاریش کرد … بر عکس شده است بنابراین شخص قاضی شرع باید که اولی منطقه داشته باشد در منطقه اولیت در هر چهار بعد عرض میشود که شرایط قضا داشته باشد حالا ایاتی که در این باب هست به طور مفصل بحث خواهیم کرد مقادیری که وقت داریم فرمان مبارک امیرالمونین به مالک اشتر در باب تعیین … عرض می شود که کتاب القضا صفحه دویست و نود و یک جلد دوم نوشته فالقاضی مطلقا هو الله فانما یتبع فی قضا فیه راسه بین عباده رسله و خلفائهم او من … اختیارهم او تعیینهم والله یقضی بالحق ولذین … تا بعدش که بحث می کنیم خوب در صفحه دیگه و هنا نختار قضاء …قضا دستورا صامدا اقضی القضا بعض الرسول فلن …. اقضاکم علی فی ما کتب الی متصرف … مالک الاشتر … وقت لحکم برای اینکه مقام قضا باید متعدد باشه بله قضا مرجعیت یکی باشه کافیه و مقام ریاست دولت هم همینطوره یا یکی شرطی یا یکی شهرتی ولکن قضا نمیشود که یک نفر قاضی باشد برای تمام منطقه اسلام حتی برای یک شهر برای اینکه … متعدده و تداعی های یک تداعی و تخلفات یک متخلف وقت لحکم بین الناس افضل … در مصر یا در قاهره که یک شهر مصر است یا در شهر دیگر افضل … مثلا در شهری که دو قاضی لازم دارد یک قاضی سه قاضی چهار قاضی یک یا دو یا سه یا چهار یا چند نفر افضل بر کل افراد باشند در چه بعد در ابعادی که ذکر میشه البته ابعاد اولیه بعد عدالت است علم است این شرط است اجتهاده در باب قضا است عدالت است تصدیق بر موضوع است و عرض می شود که او شیا قضایانا ممن لاتضیق … جریان عادی که در باب قضا حاصل می شود جریان مضیق است ناراحت کننده است خسته کننده است اعصاب داغون می کند این اعصابش را و فکرش و عقلش و اراده اش جوری اهنین و قوی باشد که امور سعده تغییر در رای او نمیدهد اگر تمام کشور بر علیه او رای بدند قوی بمونه اگر تمام کشور موافق او باشند قوی یعنی امور خارجی غیر از امری که در مبنای کتاب الله و سنت رسول الله قاطعا و نظرا و دقتا نظر می دهد هیچ امری از امور خارجی مگر امری که راهنما باشد اگر امری که راهنما باشد عالم و مجتهد و قاضی راهنما اگر راهنما انتخاب قبول بشود قبوله و لکن لاتضیق به …اموری که خارجی است از امر سلب قضاوت او نباشد ولا تنحکه خصوم خصوم داد می زنند فریاد می کنند جیع میزنند حرف می زنند البته خصومن دیگه همون طور که مخاصمت در غیاب قاضی داشتند در حضور قاضی هم مخاصمت دارند ولاتنحک الخصوم این رو محو نکند له نکند داغون نکند متغیرش نکند تغییر حالت ندهد مثل دیوار فرض کنید هر چه داد بزنند بخندند نه اون که بخنده به طرف …اینطوری که داد بزند علیه او نه خیر ولاتنحک الخصوم از او نکاهند دشمنان در داد و فریادها ولایتماضا فی ال… اگر احیانا اشتباهی کرد نگه ثم قاضیا ثم قاضیا حاکم شرعا حکم داد می تواند برگرداند بابا اینو که دادی معلوم نیست غلطه اونی که معلوم نیست غلط است … یعنی امتداد بدهید و ادامه بدهید در ضلت و گمراهی انقدر مرد باشد که خودش .. کند اینقدر مرد نباشد خودشو … کند این عدالت نیست که عدالت علمی عدالت عملی فلا یخصم من ال.. الی الحق اذا عرفه اگر حق را دانست چیزی او را محاصره کند در برگشت به حق این رفیقمه این برادرمه این استادمه این شاگردمه این سهم امام میده اینا نه خیر هیچیز او را محاصره نکند لبخند نزد از رجوع به حق اذا عرف ولاتحلف نفسه علی طمع طمع مالی طمع مقامی طمع مالی هیچ طمعی از اطماع بر نفس او اشراف پیدا نخواهد بلکه نفع است بر اشراف بر کل ابواب دیگر تمام طمع ها و تمام نظرها که در این طمع ها و نظرها ممکن است غلط داده شود تمام … ولایکتفی بعدنا فهمن و افسارهم که عرض کردم در اجتهاد در حکم قضا و در موضوع قضا و در تطبیق قضا عادی فکر نکند بلکه اقصی قویا فکر کند چرا برای اینکه جان مردم مال مردم عز مردم احترام مردم اگر کسی اب کر را کریت شرط بداند یا شرط ندارند این کاری نمیشه اما اگر کسی غلط حکم به اعدام کسی بدهد حکم به حبس حکم به رجم جان مردم مال مردم ناموس مردم ولکن شخص مفتی هر چی میخواد فتوا بده مطلبی نیست ولو غلط کنه ولیکن غلط اون قدر نابسامانی به بار نمیاره ولی اینجا قضیه عمله اون قضیه علمه چنین حکم این قضیه عمله عملا میخواد جان مردم حرز مردم به خطر بیوفته بنابراین ولایکتفی بعدنا فهم دون اقصا اقصا اون عالی ترین فهم را عالیترین فهم نه فردی است بله شوری است … مشاور کسانی که خودشون در فن قضاوت واردند صاحب نظر هستند با اونا مشورت کند و اقفهم … در شبهات باید که ایتا باشد اگر شبهه ای در موضوع یا در حکم یا در تصدیق درکار بود وقفه کند ادعا می کنند فلانی فلان کس رو با تیر زده کشته چون حمله کرده … اون برادر عزیز میگه که محکوم کردند به قصاص غلط کردند محکوم کردند برای اینکه رفته .. کنه ادعا میکنه فرض کنید حالا قبول نداشتید … این ادم کش نیست که ادم فاضل نویسنده معلم این بیاد بگه که با بیل میخواست سر من بزنه من برای اینکه بترسونمش تیر هوایی زدم خورد بهش خوب این شبهه است حداقل شبهه است حداقل شبهه است … و اخذهم … اقضش به حجج اخذ قوی باشد درست است مجتهدین عالی و مفتیان عادی اخذ حجج می کنند ولکن اخذ به حجج در باب قضا باید قوی تر باشد و اقلهم و اقلهم تبرما به مراجعت الحج مراجعه هی میاد میره میاد میره میگه خسته نشه چون اگر خسته بشود از مراجعه احد صاحبان دعوا این خستگی ممکن است حق را از بین ببرد این کسی که زیاد مراجعه می کند احیانا ممکن است حق با او باشد اونی که کم مراجعه می کند حق با او نباشد چون احیانا ممکن است حق با شخصی که زیاد مراجعه می کند زیاد مراجعه می کند وقت و بی وقت و میاد زنگ میزند میاد منزل تلفن می کند چه می کند اینا خسته نشید تبرم و عصبانیت براتون حاصل نشه ولایستمیله …واولئک قلیل اقرا بزرگداشت باریکلا شما افضل قضاتی شما اعلم علما هستید فلان این قولش نزنه خوب این شرایطی در قاضی است و ارکان اربعه قضا که ما عرض کردیم در این ها با … وجود داره ثم اکسر تعاو…ایا قاضی که معین شد کافی است که با این شرایط قضاوت کند نه خیر اکسر تعاود قضایک تو که رییس دولت اسلام هستی استاندار مصر هستی و شرایط قضا و شرایط اجتهاد و شرایط حاکمیت در تو جمع تر است از دیگران تو باید زیر نظر بگیری قضا بر همه اینها رو باید زیر نظر بگیری اضافه بر فکر صحیح و اضافه بر شروع او قضاوت … قاضی رو امیرالمومنین نتونست نقضش کنه …. خلفای قبلی ..کرده بودند فرمود که حکم ولکن مراجعم می کنیم و زیر نظر من باید حکم بدی ثم اکسر تعاو قضایک و .. له بالفضل ما یضیع.
اللهم اشرح صدورنا به نور علم القران العظیم