پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه دوازدهم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (قرآن و تحریف)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

ظاهرا بر حسب تتبع عمیق و وسیعی که راجع به مطلب عدم تحریف و عدم ظنیت دلالت قرآن داریم و خواهیم داشت ظاهرا در هیچ نوشته ای و هیچ بحثی و هیچ مباحثه ای سابقه به این تفصیل و تحقیق ندارد، ادعا نمی کنم، ملاحظه خواهی. فرمود مرحوم آقای خویی (رض) در کتاب البیان صیانته القرآن عن التحریف نوشته است، مرحوم استاد بزرگوار ما علامه طباطبایی باز همچنین. در الفرقان نیز ما بحث کرده ایم ولکن ما نسبت به هر سه و هر چهار و هر شماری هست نظر داریم.

فعلا که متن بحث ما از باب مقدمه برون مرزی و درون مرزی فقه مقارن دو بحث است که بحث عدم تحریف فصل یک بحث عدم ظنیت و اجمال دلالی قرآن است باید دقیقا بحث کنیم. چون صدمه ای که اسلام ما و حوزه های ما، افکار ما، نوشته های ما، گفته های ما که در مجهولات قدم بر می داریم دیده است، از باب احتمال ظنیت دلالت قرآن است از یک سو و از باب احتمال تحریف قرآن است از سوی دیگر. ادله عدم تحریف چنانکه عرض کردیم ۱۴ دلیل است، بین دلیل عقلی، نقلی، کتابی، سنتی و غیر.

بحث دیروز ما از باب عصمت ربانیه بود. عصمت حضرت حق سبحانه و تعالی که فوق کل عصمت هاست، مطلق است، مرز ندارد، حد ندارد، چه در بعد الوهیت و چه در بعد ربانیت، محور ربانیت رب العالمین بعد تشریع است. البته ربانیت تکوینی هم هست، ربانیت خداوند نسبت به انسان ربانیت رحیمیه است و نسبت به جماد ربانیت رحمانیه است و نسبت به نبات و حیوان بین الرحیمیه و الرحمانیه. چون رحمت رحمانیه و رحمت عامه است که همه موجودات از آن برخوردارند و رحمت رحمیه، رحمتی است که زاید است بر رحمت رحمانیه که مشترک اند همه موجودات در آن رحمت.

بالاترین رحمت تکوینی حق سبحانه و تعالی نسبت به کل مکونات در مثلث زمان، گذشته و فعلیه و آینده بر حسب نصوصی از قرآن ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾ [تین، آیه ۴] بنابراین بالاترین و عالی ترین و ممتازترین رحمت رحیمیه حق سبحانه و تعالی در تکوین، مربوط است به تکوین انسان چه در نشئه روح و چه در نشئه جسم از نظر قابلیت و شأنیت. ولکن رحمت رحیمیه حق سبحانه و تعالی که نیز مانند رحمت رحمانیه دارای درجات و مراتبی است، بالاترین درجات رحمت رحیمیه خاصه حق سبحانه و تعالی نسبت به انسان، وحی است و در وحی هم بالاترین وحی، خالدترین وحی، متبلورترین وحی عبارت است از وحی قرآن.

بنابراین انسان، جامع مجمع رحمتین رحیمیتین هست از نظر تکوین و از نظر تشریع که وحی است. گرچه وحی مراتب دارد، تکوین انسان هم دارای مراتب است. ولکن انسان بما هو انسان ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾ [تین، آیه ۴]. حالا رحمت رحیمیه حق سبحانه و تعالی در بعد تشریع که وحی است و مخصوصا وحی قرآن شریف است، مقتضای رحمت رحیمیه حق به وجه عام و مقتضای رحمت رحیمیه حق در بعد وحی به وجه خاص (صیانته القرآن عن التحریف) است.

مقدماتی که دیروز عرض کردیم که باز لازم است متنبه به اون مقدمات بشه. اصولا وحی خداوند کما اینکه تکوین خداوند بلوغ دارد. همان طوریکه تکوین رب العالمین منازهی ندارد، هیچ قدرتی، هیچ نیرویی هر که باشد و هر چه باشد در برابر عصمت تکوینه حق سبحانه و تعالی قدرت ندارد به احراء و به اولی (06:35) در باب عصمت تشریعی حق قدرت منازهه ندارد. مثلا در سوره الرحمن ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ﴾ [الرحمن: آیات ۱ تا ۳] چرا ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ جلویه؟ آیا ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ جلوتر است از خلقت انسان یا خلقت انسان جلوتر است؟ معلومه خلقت انسان جلوتر است. خلقت انسان، مکلف شدن، بالغ شدن، مکلف شدن قرآن درسته،  پس چرا ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ مقدمه؟ این تقدم تشریفی است.

ما تقدم تشریفی در مراحل مثلا ﴿إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾ [الانعام: آیه ۱۴] پیغمبر بزرگوار که امر شده است ﴿أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾ باشد که تسلیم خالص مطلق صددرصد در برابر رب العالمین جلیه و خفیه باشد اولیت زمانی است؟ نخیر اولیت رتبه ای است. رتبه اسلام و ایمان و معرفت رسول الله (ص) بالاترین مراتب است حتی از کروبیین، جبرییل ها، میکائیل ها و دیگر ها مقدم است. خب نتیجه بحث مختصرا اینه در مقدمه که وحی رب العالمین با مراتبی که دارد فعل رب است، کلام حق، وحی حق، فعل حق نیست؟ خلق انسان، خلق حیوان، خلق جماد، خلق موجودات، چه دانی باشند، چه متوسط باشند، چه عالی، فعل رب است و فعل رب بلا منازع است.

همچنین به طریق اولی وحی رب العالمین که از برای تربیت مکلفان است، مکلفان جن و انس و ملائکه و غیر هم است، این وحی باید که خالص و معصوم باشد صادرا، مصدرا، محلا، نازلا ،منزلا در تمام ابعاد باید که حالت عصمت به خود داشته باشد. مثلا وحی تورات بر موسی (ع) این وحی نزولش معصوم است، آورنده اش جبرییل معصوم است، منزلش قلب موسی (ع) معصوم است و این عصمت باید دوام داشته باشد. منتها دوام عصت وحی دارای دو بعده. یک بعد دوام خودی تا اندازه ای، بعد دوم دوام پشتوانه ای.

وحی تورات موسی دوام خودی داشت مادامی که موسی زنده بود، هارون زنده بود، موسی زنده بود، ولکن بعد از وفات هارون قبلا و وفات موسی بعدا، علمایی از علمای یهود و بنی اسراییل تحریف کردند، زیاد کردند، کم کردند اما آیا عصمت ربانیه وحی توراتی که خودیش از بین رفت، پشتوانه دارد یا نه؟ حتما. اگر پشتوانه نداشته باشد یعنی وحی دیگری که بعد از وحی تورات است، وحی بر انبیاء بعد از موسی و هارون (ع) اگر وحی پشتوانه و پشت بند و بلافاصله نباشد، علمای تورات، صالحین علمای تورات که مطلق نیستند، بفهمند چه زیاد شده و چه کم شده، بنابراین باید قدرت مطلقه وحی رب العلمین (ثم ارسلنا رسلنا تترا) قدرت مطلقه وحی رب العلمین پشت بند تحریف تورات قرار بگیرد تا بیانگر تحریفات تورات از نظر نقائص، از زیادات، از تفسیرهای غلط باشد و این مطلب ادامه داشت در طول رسالت بنی اسراییل تا زمان عیسی (ع).

اما فطرت زمان عیسی تا زمان خاتم النبیین (ص) که ۶۰۰ سال بود، در این ۶۰۰ سال وحی نبود، اگر حواریین هم مورد وحی بودند زمانشون منقطع بود. حدود ۶۰۰ سال وحی از طرف خدا بر هیچ کس نازل نشده است. بنابراین اگر تورات محرف است، اگر انجیل محرف است که قطعا هر دو محرف است، پس مکلفان به چه کتابی پناه ببرند؟ عرض می کنیم به خود تورات و ملحقاتش، به خود انجیل و ملحقاتش. ملحقات تورات که کتاب اصل تشریع توراته، امروز کتاب تشریع نیستش که، انجیل کتابی است که بیشتر بیانگر اخلاقیات است و آیات متعدده انجیلیه و توراتیه و قرآنیه داریم که تورات اصل شریعت اولاست به طور مفصل و قرآن اصل شریعت اخری است به طور مفصل و ناسخ. تورات منسوخ در بعضی احکام و قرآن ناسخ در بعضی از احکام.

مومنینی که بخواهند آیات وحی الهی تورات را بیابند چه یهودی باشند و چه مسیحی باشند، یهودی به اصل محور توراتی و مسیحی هم که طبق آیاتی از انجیل مامور است به شریعت تورات، می توانند احکام دست نخورده تورات را به دست بیارند. آنچه اضافه شده است، آنچه کم شده است، می توانند از خود کتاب هایی که از طریق انبیاء، از طریق وحی، بعد از تورات و قبل از انجیل و بعد از تورات نازل شده است، می توانند ولو به صعوبت وحی به دست بیارند. به دست آوردن حجت بالغه الهیه گاه صعوبت دارد، گاه سهولت دارد (و افضل الاعمال أحمزها) اگر صعوبت دارد اجرش بیشتر است، اگر سهولت دارد اجرش کمتر است.

تا قرآن شریف، قرآن شریف که دارای امتیازاتی ست در بعد وحی رسالتی، امتیاز اول خلود این کتاب است، تورات خلود نداشته، انجیل خلود نداشته، سایر کتب انبیای اولو العزم تا چه رسد غیر اولوالعزم خلود نداشته اما قرآن خلود دارد (الی یوم الدین) مادامیکه مکلفی در جهان هستی هست قرآن حاکمیت احکامی دارد هم عقایدی و هم احکام فرعی بر کل مکلفین عالم وجود، این یک امتیاز. امتیاز دیگر، کل انبیای بزرگوار الهی چه صاحب کتاب و چه غیر صاحب کتاب، چه اولوالعزم و چه غیر اولوالعزم دارای دو بعد بودند. یک بعد کتاب اون هایی که کتاب اصلی دارند یا اینهایی هم که کتاب اصل ندارند تابع کتاب اصلی هستند، یک بعد کتاب وحی است یا بر خودشون نازل شده یا بر نبیّی که ولایت دارد بر این نبی فرع، این بعد اول.

خب، بعد دوم. بعد دوم این است که قرآن هم معجزه است، آیت رسالت است، هم حکم است. اما کتاب هایی که بر انبیاء نازل شده معجزه نیست. عصای موسی و سایر معجزات ۹ گانه یا ۱۵ گانه موسی و همچنین احیاء موسی و اکماح ابرح حضرت عیسی، اینها ادله داله بر نبوت اون حضرت اند نه انجیل، انجیل نه خالص وحی اش دلیل است، نه حالا که محرفه. تورات نه خالص وحی اش دلیل قائم و ثابت است، حتی از نظر لفظی تا چه رسد به جهات دیگرش اما قرآن بر حسب آیاتی که نص است بر این مطلب، قرآن دارای دو بعد است. هم اثبات رسالت رسول است در بالاترین معجزات لفظی و معنوی و علمی و عقلی و فطری و سایر جهات و هم کتاب احکام.

سوم قرآن تبلور احکام سابقه است. احکامی بوده است در تورات یا احیانا در انجیل، در صحف ابراهیم، صحف نوح که تبلور یافته است. چهارم، احکامی که نسخ شده است. پنجم، چون تورات و انجیل و سایر کتب بیانگر هدایت مکلفین اند در بعد خاص زمان و قرآن در کل ابعاد بنابراین قرآن بیانکر کل احتیاجات کل مکلفین است (الی یوم الدین) در هر لغت، هر منطقه، هر وضعی که باشند و ابعاد دیگر هم دارد.

حالا، قرآن که مهم ترین و خالص ترین وحی است، صیانت قرآن عن التحریف که مقتضای عصمت ربانیه رب العالمین است به دو حال ممکن است، یا آنچه را که ما معتقدیم که خود قرآن مصون عن التحریف است نه تحریف به زیاده، نه تحریف به نقیصه، نه تحریف به جابجا شدن کلمات یا الفاظ یا آیات یا حروف یا اینطور یا نه خلافش را داشته باشه، همانطوریکه تورات تحریف شد پشتوانه اش بیانگر تحریف بود. پشتوانه های وحی بعد از تورات بیانگر تحریف بود که حجت خدا در نزولش بالغ بوده است و در استمرارش نیز بالغه باشد قرآن نیست.

اگر قرآن معاذالله محرف بوده باشد در هر بعدی از ابعاد سه گانه که هدایت قرآن آن را تنقیص می کند، قرآن را از بلوغ و بلاغ تا اندازه ای می اندازد، اگر قرآن حریف شده باشد باید پشتوانه وحی داشته باشد. پشتوانه وحی کدامه؟ آیا پشتوانه وحی قرآن، پشتوانه مستمر باید باشه یا نه؟ همانطور که قرآن وحی مستمر است، تکلیف مستمر است، معجزه مستمر است، آیت ربانی مستمره است با فوت پیغمبر و فوت ائمه خود قرآن، آفتاب آمد دلیل آفتاب دلیل است بر ربانی بودن آیاتش که دیروز عرض کردیم ولو پیغمبر و ائمه هم نبودند اما قرآن در میان ما بود، با دقت در قرآن ربانیت آیات این قرآن معلوم بود.

حالا، قرآن که استمرار دارد در بلاغ الهی، استمرار دارد در هدایت مکلفین، استمرار عصمتش یا در عدم تحریف خودی ست یا اینکه پشتوانه معصوم ابدی که همچون قرآن الی یوم الدین زنده باشد، کدامه؟ ائمه معصومین اند که وفات فرمودند؟ آخرین هم که بیش از هزار سال است غایب است، آیا مسلمون ها و کل مکلفین جهان بدون بلاغ و وحی معصوم مانده اند؟ حتی نسبت به وحی ساده بر آدم و وحی ساده بر ابلیس و وحی های دیگر که مادون وحی قرآن اند، اگر عصمت خودی نداشت، اگر عصمت پشتوانه ای نداشت، حجت الهی بر مردم تمام نبود تا چه رسد وحی قرآنی که قوی ترین، خالص ترین، واضح ترین، متبلورترین و شامل ترین وحی است.

ما در آیات بلاغ که دقت کنیم این بلاغ در سه قسمت است. اولا بحث بلوغ که تمام شد ولی اشاره داریم. شخص مکلف در به جا آوردن تکالیفش به نحو صحیح دارای سه بعد است، دارای سه بعد امین که دو بعدش قطعا، مستمرا معصوم باید باشد و یک بعدش معموم باید باشد. دو بعد معصوم، اولا ماده وحی که تبلیغ می شود به مکلف باید ماده وحی معصوم باشد. اگر خداوند وحی معصوم دست نخورده را به مکلفی که جویا و پویای دریافت وحی است نرساند یا معاذالله خدا ظالم است یا جاهل است یا خائن، اما خدایی که منبع علم است بلا نهایت، منبع امانت است، منبع رحمت است، منبع لطف است، چطور می شود این کتابی را که برای هدایت ظال ها، برای هدایت گمراه ها فرستاده است نتواند یا نداند یا بتواند و بداند و عمدا این قرآن تحریف بشه و خداوند پشتوانه براش قرار نده؟

چون رسالتی بعد از رسالت اسلام و کتاب وحی ای بعد از قرآن نیست، پس پشتوانه مستمر از نظر قرآن معنی ندارد. پشتوانه موقت هم معنی ندارد مخصوصا چون پشتوانه موقت که ائمه (ع) باشند ائمه، ائمه در طول ۲۵۵ سال وجود داشتند، در ۲۶۰ سال یا اضافه کنیم ۷۰ سال غیبت صغری امان زمان را، در این ۳۰۰ سال، ۳۰۰ سال از ۱۴۰۰ و چندین کم، این پشتوانه غیر مستمر بوده اما پشتوانه مستمر لازم است از برای وحی مستمر. یک بعد از مثلث ابعاد عصمت، بعد ماده وحی است. ماده وحی صددرصد مطلق، معصوم، دست نخورده، این یک بعد. یک بعد عصمت بشری در بعد بلوغ، اگر کسی بالغ نباشد قرآن نه او را تبشیر می کند و نه او را انذار می کند و یک بعد مبلغ وحی، چنانکه آیه سوره انعام رو مفصل بحث کردیم ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ﴾ [انعام :ِآیه ۱۹] به در سه بعد ﴿وَمَنْ بَلَغَ﴾ هم در چند بعد.

﴿أُنْذِرَكُمْ نقطه اولی عصمت محمدیه (ص) است و نقطه دوم عصمت معصومین (ع) است و نقطه سوم علمایی که خرویج از کتاب الله باشند (لم استخرجوا من کتاب الله) یعنی امین باشند، اعلم باشند، اتقی باشند، ازهد باشند، اعقل باشند، تالی تلو عصمت باشند آن هم در بعد شوری که خطاشون بسیار بسیار کم و بسیار کمرنگ باشد. این عصمت در سه بعد، یا عصمت ربانی وحی یا عصمت ربانی الهام در ائمه یا عصمت ربانی بشری که قریب و تالی تلو عصمت وحی یا عصمت الهام است.

خب پس این سه بعد که مبلغ باید بالغ باشد، مبلغون الیه باید بالغ باشد، ماده تبلیغ باید بالغ باشد، اگر هر یک از این سه خراب باشد تکلیف در کار نیست. اگر قرآن باشد و فهماننده و رساننده و آورنده قرآن نباشد، فایده نداره. اگر قرآن باشد، پیغمبر باشد، بالغین باشد، قرآن نباشد فایده ندارد. اگر پیغمبر نباشد و قرآن نباشد، بالغ باشد، پس این سه بعد با هم منظم اند. این مثلث تشکیل می دهد هندسه کافیه و فعلیه تکلیف را که واجب است به تکلیف عمل کند. خب معصوم ترین این سه ضلع، معصوم ترین در بلوغ کدام است؟ کتاب، بعد نبی، بعد بالغ.

حالا آیات بلاغ در قرآن زیاد است ما فعلا بلاغ مقام ربانیت رو براتون میخوانیم. سوره ۶۵ که سوره طلاق باشد آیه ۳ ﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ﴾ [طلاق: آیه ۳] یبلغ امره نیست، ﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ﴾ امر خدا بالغ است و رساننده اش ابلغ البلوغ دارد و رساندنش بلوغ دارد. امر خدا چه امر تکوین باشد و چه مهم تر از امر تکوین، امر تشریع، خداوند، آیا قرآن امر تشریع خدا هست یا نه از مهمترین اوامر تشریع رب العالمین بلکه مهمترین به طور اطلاق، مهمترین به طور اطلاق، اوامر تشریع رب العالمین امر قرآن است. خدا بالغ امره یعنی خداوند رساننده قرآن است به کی؟ به مکلفین. آیا فقط مکلفین زمان رسول مکلف بودند یا بعد مکلفین زمان ائمه مکلف بودند؟ مکلفین بعد از فوت رسول و ائمه (ع) مکلف نیستند یا خدا بالغ امرش هست و مکلف است و نوحی است فقط در حد کسانی که زمان وحی رسول و زمان الهام ائمه بودند و حال آنکه تکلیف قرآنی، تکلیف عامه است الی یوم الدین.

پس بلوغ امر قرآن در مثلث زمان قطعیت دارد. زمان رسول اولا، زمان ائمه ثانیا، زمان غیاب ائمه (ع) ثالثا الی یوم الدین ﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ﴾ [طلاق: آیه ۳]. حالا، اگر قرآن محرف شده باشد توسط هر کس، به هر جور یا به زیاده یا به نقیصه یا به جابجا شدن آیات که در هر سه بعد نقصان معناست یعنی معنایی که مراد الهی است در کم کردن قرآن ناقص میشه، در زیاد کردن قرآن ناقص میشه، در جابجا کردن آیات ناقص میشه، بنابراین قرآن نابالغ خواهد بود. قرآن بالغ همان قرآنی است که صددرصد وحی است در آیاتش، در ترکیبش، در جاهای آیاتش، این بالغه اما اگر یک بعد یا دو بعد یا سه بعد به نقصان یا زیاده یا تغییر مکان آیات تحریف شده باشد، قرآن بالغ نیست و این تکذیب خداست. ﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ﴾ [طلاق: آیه ۳] امر تشریع قرآنی که مهم ترین امر است فقط زمان رسول به وحی و زمان ائمه به الهام، اما زمان های دیگر که اکثریت دارد الی یوم الدین، احیانا چند صد برابر یا چند هزار برابر است عمر تکلیف مکلفین الی یوم الدین خداوند بلوغ امر ندارد، ﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ  قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾ [طلاق: آیه ۳] این یک آیه.

آیه دیگر ﴿حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ  فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ﴾ [قمر: آیه ۵] سوره قمر که سوره ۵۴ باشد آیه ۵ ﴿حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ  فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ﴾ [قمر: آیه ۵] این قرآن حکمت است. یعنی جدایی های غلط، گسیختگی های غلط، گسیختگی های بر مبنای فطرت، بر مبنای عقل، بر مبنای علم، بر مبنای عقیده، مبنای اخلاق، مبنای عمل، گسیختگی ها را این قرآن بر طرف می کند و وحدت عقیده نیره در بعد اصلی و در بعد فرعی ایجاد می کند. حالا، این قرآن که حکمه بالغه است یا ﴿يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾ [یس: آیات ۱ و ۲] که مو لا درزش نمیره، هر قدر تعمق کنند، تفکر کنند، علما شور کنند، دقت کنند حتی معصومین که دیروز عرض کردم، معصومین منهای وحی، هر قدر دقت کنند، یک نقطه، نیم نقطه در قرآن نمی تونند که غلطی ایجاد کنند.

خب ﴿حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ﴾ آیا قرآن حکمه بالغه است فقط از نظر مکلفین زمان معصومین یا حکمه بالغه است کلا؟ ﴿فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ﴾ و همچنین ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ  فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۴۹] سوره ۶ آیه ۱۴۹ و همچین ﴿هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ﴾ [ابراهیم: آیه ۵۲] آیا ناس فقط ناس زمان رسول اند؟ آیه اخیر سوره ۱۴ آیه ۵۲ ﴿هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ وَلِيُنْذَرُوا﴾ [ابراهیم: آیه ۵۲] به این قرآن که بلاغ للناس است یا اینکه یا ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ [اعراف: آیه ۱۵۸] آیا موجودین زمان رسول و ائمه ناس بودند و بقیه نسناس اند؟ ناس نیستند؟ مطلبی در حاشیه یادم اومد. ما در جواب ۱۴ کتابی که استاد اعظم بیروت رییس (30:17) های بیروت که رییس .. شرق اوسط و خاورمیانه است، ۱۴ کتاب بر رد اسلام نوشته بود، ما سه کتاب بر ردش نوشتیم. از جمله ایشون استدلال به آیات میکنه حتی مرحوم آقای (30:30) صاحب کتاب اولش تعجب می کرد که یک نفر عالم بزرک مسیحی به نفع قرآن چرا مینویسه؟ گفتم آقا به نفع قرآن نیست این همه اش آیات قرآن رو استدلال می کنه، استدلال میکنه، ولی یه مرتبه خراب میکنه، یک مرتبه خراب میکنه.

مثلا میاد (القرآن نسخه عربیه من العهدین) قرآن نسخه عربی از تورات و انجیله، اونوقت به آیاتی استدلال می کنه و از جمله حرف هاش این است که قرآن فقط از برای ام القراست، فقط برای عربه، ما که عرب نیستیم مثلا اونا که عرب نیستند چون قرآن فقط از نظر ام القراست، اهل مکه است و عرب اهل مکه است، بنابراین دیگران مامور به این قرآن نیستند. من نوشتم که (یا حداد حدت رایک و عقلک هل قوله سبحانه و تعالی یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا هل انت من الناس ان من النسناس اذا انت من الناس فلتشغلک شریعه الناس اذا انت من النسناس فما بالغ النسناس بشریعه الناس) این عرب قویه، فصیحه و از فصاحت عربی جامعه خیلی قویه، کار کرده با عده ای کار کرده، ولکن به آیه ای استدلال کرده که ضد خودشه.

(صحبت حضار)

بله؟ و من حوله خیال میکنه اطراف مکه، طائف و علی ای ما به نص استدلال می کنیم. در هر صورت، حالا این ﴿هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ﴾ [ابراهیم: آیه ۵۲] مقتضای بلاغ بودن للناس که صادر از مصدر ربوبیت عالیه مستمره تشریعیه رب العالمین است، عدم تحریف قرآن.

بنابراین مغز این مطالب اشکال داره. اگر قرآن تحریف شده باشد حداقل سه فحش رکیک به خداست. فحش رکیک، حداقل، جاهل است، ظالم است، خائن است یا جاهل است که ندانسته است و روی نادانی او تحریف شده، پشتوانه قرار نداده یا عالم است و عاجز است یا عالم است و قادر است و خائن است. بنابراین عقیده به تحریف قرآن که مکلفان را بلا حجت قرار بدهد، اگر قرآن تحریف شده باشد، روایات هم که فوق العاده تحریف، جعل و تقطیع و اختلاق و تقیه و و و فقط ما چندتا روایت متواتر داریم، چهار پنج تا. بقیه روایات اگر سندش هم صحیح باشد متناقض در متن و متناقض در سند، متناقض در هر دو کسانی که متون را جعل کردند، خب سندها رو هم جعل می کنند.

کسی که بخواد متن را مردم قبول کنند می گوید فلان عن فلان عن فلان، همانطوری که خود حدیث عن را جعل می کند خود عن عنات هم جل می کند. بنابراین اگر قرآن محرف است حجت نیست، اگر هم محرف نباشه و ظنی باشه حجت نیست. قرآن یا در دو بعد حجت نیست یا در یک بعد حجت نیست. ائمه هم تشریف ندارند، رسول هم تشریف ندارند، روایات هم که مخلوطه بنابراین هیچ حجت بالغه ای رب العالمین در میان مکلفین کلا ندارد، این بدترین فحشاست به رب العالمین.

(صحبت حضار)

بله نخیر از کار نمیفته ثقل اصغر موجوده به چشم ثقل اصغر بدن ثقل اصغر که نیست روحشونه روحشون در روایت امده منتها در روایت، روایات ثقل اصغر را که درصدی از روایات مذکور است از کجا بفهمیم این روایت ثقل اصغره با تطبیق با قرآن (ما وافق القرآن فخذوه ما خالف القرآن) ثقل اکبر موجود ثقل اصغر هم موجود منتها ثقل اکبر موجود است .قرآن غیر محرف ثقل اصغر به فرمایشاتشون و ثقل اصغر که فرمایشاتشون موجوده فرمایشات مخلوط شده قرآن که ثقل اکبر است .مخلوط نیست اما ثقل اصغر مخلوطه چون مادامی که خودشون هست ، خودشون ولی وقتی که وفات فرمودند کلماتشون هزارها حدیث از قول رسول که راس ثقل اصغر است و ائمه (ع) که دنباله ثقل اصغرند هزارها حدیث موجوده ،این ها همه رو قبول کنیم نخیر همه رو رد کنیم نخیر بینابین خذ ما وافق القرآن احادیث اصل آیات اصل که اگر موقعش مناسب باشه.

آیات اصل و آیات اصل که قرآن محور المحاور است در کل زمان ها، هرچه از هرکه نقل شود باید با قرآن تطبیق بشه اگر ملایم با قرآن بود قبول، چون ثقل اصغر که بر خلاف قرآن حرف نمی زنه، اگر مخالف قرآن بود کذب است بر ثقل اصغر. اگر نه موافق بود نه مخالف یا قطعی است یا غیر قطعی. اگر قطعی بود از باب اطیعوالرسول منقول عن الرسول قبول می کنیم. از باب اولی الامر منکم منقول عن الائمه رو قبول می کنیم. بنابراین سند برای ما چندان رنگی در باب استدلال عرض می شد که ندارد. خب این در بعد عصمت رب العالمین.

عصمت رسالتی، در عصمت رسالتی هم آیات بلاغ داریم ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾ که مربوط به خلافت امیرالمومنین (ص) سوره مائده آیه ۶۷ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ  وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ﴾ [مائده: آیه ۶۷] ﴿بَلَّغْتَ﴾، تبلیغ، تبلیغ رسالت مهم رسالت محوری رسول الله قرآن است و بعد سنت، دو بعد دارد. رسالت رسول الله که باید تبلیغ کند و صددرصد سالم و بلا نقیصه و بلا زیاده برساند دو بعد است. بعد اصلی قرآن است و بعد فرعی سنته. خب، پس پیغمبر ماموریت الهیه دارد که رسالت قرآنی رو تبلیغ کند به کل مکلفین و رسالت سنت را تبلیغ کند به کل مکلفین، خب نکرده؟ اگر قرآن محرف باشد پس پیغمبر وفات کرد قرآن را جوری قرار نداد که بلاغ و تبلیغ برای کل مکلفین باشد، پیغمبر که وفات کرد دو بعد داشت و در این دو بعد باید دو خلیفه معین کنه که معین کرد عرض می کنم، این یک.

 دوم ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ  وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا﴾ [احزاب: آیه ۳۹] سوره ۳۳ آیه ۳۹ ﴿أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ﴾ [اعراف: آیه ۶۸] سوره ۷ آیه ۶۴ ﴿لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ﴾ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى﴾ سور جن ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ﴾ [جن: آیات ۲۶ و ۲۷] تا ﴿لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ﴾ [جن: آیه: ۲۸] خدا بداند که رسل رسالات رب را ابلاغ کردند. اگر رسل معصوم اند و خدا عاصم المعصومین است و العطم معصومین است که اگر اینا رو داشته باشد، اگر قرآن تحریف شده و پشتوانه هم ندارد پشتوانه مستدل معصوم ندارد، پس لیعلم نیست، لیعلم ان لم یبلغ، لم یبلغ، لم یطهر.

حالا در تبلیغ رسالت، رسول، از رسول خودمون صحبت می کنیم دارای دو بعده. وقتی یه رسول فوت کند چون رسالت رسول استمرار دارد الی یوم الدین باید دو خلیفه قرار بده یا نه؟ بله، هیچ خلیفه؟ رسالت نمیشه، یک خلیفه؟ رسالت ناقصه، رسول دارای دو بعد است در مقام عصمت وحی که هر دو بعد عصمت وحی را باید که خلیفه قرار بده. یک بعد قرآن و یک بعد سنت. قرآن بعد اصلی ثقل اکبر است و سنت ثقل فرعی که ثقل اصغر است. پس قرآن خودش ثقل اکبر است، رسول خودش بالسنته ثقل اصغر است. بله رسول اصغر است برای اینکه رسول بالقرآن شناخته می شود، رسول بوحی القرآن عارف به وحی است ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ [عنکبوت: آیه ۴۸] بله رسول که مجموع ثقلین است از عهد ثقلین بالاتره، رسول منهای قرآن اصغر است از قرآن، قرآن منهای رسول اکبر است از رسول. ولکن رسولی که قرآن تمام قلبش رو گرفته اکبر است از قرآن فقط، اکبر است از رسول فقط. پس رسول در عصمت بشری و عصمت وحی قبل از قرآن معصومه ولی کوچیکتر از قرآنه. قرآن قبل از و منهای رسالت رسول و منهای دعوت رسول قرآن اکبره، ولکن مجمع الثقلین رسول الله (ص) است. رسول به عنوان رسول من الله و عارف به کتاب الله.

پس رسول دارای دو بعد است و این دو بعد رسالت رسول رو ترکیب کرده. حالا حدیث ثقلین که فوق کل احادیث متواتره اسلامیه است شیعتا و سنتا با پنج تعبیر (انی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی احدهما اکبر احدهما اعظم احدهما اتم احدهما افضل احدهما اطول احدهما اثقل) پنج شش تعبیره (ام الاکبر و الاعظم والاتم والافضل والاطول) کتاب الله و ام الاصغر و بقیه و عترتی عترت کدامه؟ نقطه اولی عترت خود پیغمبره، عترت الرساله است. رسالت یک اصل دارد، یک فرع دارد. اصل رسالت قرآن است ثقل اکبر و فرعش سنت است.

سنت از لحاظ لفظ ،از لحاظ معنا مادون رسالت است منتها زمینه اش مجمع الثقلینه ولذا ما در زیارت جامعه میخونیم (السلام علیک یا اهل بیت النبوه) اهل بیت النبی نیست، اهل بیت محمد نیست، اهل بیت محمد کسانی هستند که فرزندان پیغمبرند، زنان پیغمبرند (ص). ولکن اهل بیت النبی خب مقام عصمت ائمه (ع) رو اینکه اهل بیت نبوت چی؟ بیت نبوه است، یه بیت النبی داریم نبی خارجه بیت نبی و یه اهلبت النبوه، نبوت محمدیه (ص) یک سازمان روحانی عمیق ترین سازمان روحانی وحی است که افرادی داره، فرد اول رسول الله، پس اهلبیت نبوت است رسول الله.

رسول الله خود اولین فرد اهلبیت نبوت است و ۱۳ نفر دیگر افراد دوم اهلبیت نبوت اند. این ۱۴ نور پاک اهل بیت نبوت محمدیه (ص) هستند، منتها فرد اول رسوله. بنابراین (انی تارک فیکم الثقلین) دو ثقل داره پیغمبر، یک ثقل قرآن است یک ثقل سنت است و لذا در روایت ثقلین هم سنتی داره هم عترتی.

در مکه که بودیم یکی سوال می کرد از سنی ها میگفتش که (انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و سنتی) داریم گفتم که سنتی داریم،عترتی هم داریم، ولی سنت همان عترت است، عترت همان سنت، چون ناقل قطعی صددرصد سنت رسول الله عترت اند، سلمان ها نیستند، حتی ابوذرها نیستند، اشتباه دارند. برای اینکه سنت همان عترت است، عترت همان سنت است. سنت متصل به رسول الله سنت محمدیه (ص) هست و سنتی منفصله که ائمه نقل می کنند سنت منفصله عترت است.

بنابراین عترت دارای دو بعده، خب حالا این عترت که دارای دو بعد است سرجمع یک بعده و پیغمبر دارای هر دو مقامه. (انی مخلف فیکم الثقلین) هم کتاب الله را و هم عترت را، منتها پیغمبر در که نمایان است؟ قرآن در کدام کتاب نمایان است؟ در خود قران عوض نشده، پیغمبر در که نمایان است؟ پیغمبر در علی اش، حسنش، حسینش، فاطمه اش، باقرش، صادقش، امام زمانش نمایان است. بنابراین هر دو ثقل موجوده الا اینکه (احدهما اطول من الآخر اثقل من الآخر اتم من الآخر اکمل، من الآخر افصح، من الآخر) قرآن دوام دارد، عترت دوام ندارد این یه روایت، روایات عترت دوام دارد ولی مخلوطه، قرآن دوام دارد ولی مخلوط نیست. بنابراین اگر قرآن محرف باشد، هم عترت از بین رفته است، هم قرآن از بین رفته است. این ثقلین که موجب استمرار رسالت محمدیه (ص) هست با مرگ پیغمبر اکرم و با مرگ ائمه، هر دو ثقل از بین برود یکی را میرانده باشند که تحریف کرده باشند که قرآن باشد.