بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
چنانکه مکرر حضور برادران عرض شده است بعضی از بحوث مهم اسلامیه که هم از نظر اصل عقیدتی و هم از نظر فرع احکامی، شایان اهمیت درجه اولاست، نه در بحث عقیدتی حوزه ها که نیست و نیست و نه در بحث احکامی حوزه ها جایش به طور کلی خالی ست. از موقعیت دلیل اجماع، دلیل عقل، دلیل اتباع، دلیل شهرت و دلیل ضرورت که ادله برادران شیعی ست و از موقعیت دلیل قیاس، دلیل استحصان، دلیل استصلاح که ادله اضافی برادران سنی ست، در بحث های عقیدتی و در بحث های احکامی، چه در نوشته ها، چه در تالیف ها، چه در سوال و جواب ها و چه در مباحثه ها بحث میشه. اما بحثی که جایش در کل کتاب ها، نوشته ها، گفته ها، تدریس ها، مباحثه ها، سوال ها خالی ست، موقعیت دلالتی قرآن است.
همانطوریکه قرآن جایش بسیار خالی و یا بسیار کم رنگ است در بحوث حوزه ها همانطور هم با اینکه قرآن به عقیده کل مسلمین تاریخ اسلامی دلیل اول است بر کل مدلول ها، از موقعیت اثباتی این دلیل اول، بحثی نمی شود یا بحث شایانی نیست. بله از نظر منفی بر سر زبان ها و بعضی از کتاب ها مانند فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب در موقعیت منفی بحث هست اما در موقعیت مثبت بحث نیست و این مقدمه ای که عرض کردم موجب است که ما در بحوث قرآنی که دلیل اول علی الاطلاق است زیاد دقت کنیم، فکر کنیم، بحث کنیم، تدبیر کنیم، مباحثه کنیم، بنویسیم تا اینکه بالاخره جهت اثباتی قرآن پیدا شود از برای حوزه ها.
مقدمه ای که باید عرض کنم این است که اصولا تهمت زدن به اشخاص یا به چیزها یا به شخصیت ها ولاسیما تهمت بدون دلیل و تهمت با دلیل علیل، این حرام است. مثلا در باب طهارت ها و نجاست ها اصل طهارت است. اگر چیزی مشکوک باشد طهارت و نجاستش، گفتن اینکه نجس است این تهمته و حرام است. شخص مسلمانی که فرض کنید نه ازش عدالت دیده ایم و نه ازش صدق دیده ایم تهمت زدن او به فسق حرام است، حتی اگر فاسق باشد. اگر شخصی فاسق است، نمی دانیم فسقش چیست، می دانیم حتما فاسق است، اما نمی دانیم فسقش چیست، تهمت زدن به او در فسق معین حرام است. تا چه رسد شخص عادلی باشد، تهمت زدن به شخص فاسق در غیر فقه مسلم با شئون شرعی حرام است تا چه رسد شخص عادل.
با اینکه شخص عادل غیر معصوم اشتباه هم می کند، احیانا گناه هم از دستش در میره، بعد توبه میکند، ولکن به حکم عدالت، تهمت زدن به او در دو بعد حرام است. یک بعد اسلام و ظاهر مسلمان بودن اوست و بعد دوم که قوی تر است و تهمت را بدتر می کند عدالت اوست. حالا اگر این شخص معصوم باشد، معصوم به عصمت ربانیه باشد، هرگز خطا و اشتباه عمدا و سهوا از او سر نزند، نسبت ناروا به او دادن، نسبت خلاف عصمت تا چه رسد نسبت خلاف عدالت به او دادن قطعا حرام است.
عصمت ها فرق می کنند، معصوم ها فرق می کنند، درجاتی دارند و مراتبی دارند عصمت ها و معصوم ها. معصوم ها از آدم گرفته تا خاتم النبیین (ص) معصوم اند در سه بعد، در تلقی وحی، القاء وحی و عمل کردن به وحی. بنابراین در هر بعدی از این مثلث مصونیت وحی به اون ها تهمت زده بشود حرام فوری ست. حالا اگر این تهمت به آدم زده بشود تهمت است، اگر به موسی و عیسی تهمت زده بشود تهمت بیشتر است، اگر به خاتم النبیین تهمت زده شود، تهمت بدترین تهمت است.
مرحله بعدی، آیا کتابی که مصوم ترین معصوم هاست، جنبه بشری اصلا ندارد، صرفا جنبه الهی دارد، وحی خالص است، وحی ابدی ست، وحیی ست که دلیل است بر عصمت و رسالت آورنده اش، وحی ای ست که در طول زمان تکلیف از ادله قاطعه مثبته رسالت است، اگر به این کتاب ببینیم، به این کتاب معصوم که فوق العصم است تهمت بزنیم چی میشه؟ قرآن. قرآن معصوم ترین کتاب ها، معصوم ترین اشخاص، معصوم ترین شخصیت هاست چرا؟ برای اینکه کلام خداست. کلام صد در صد خداست.
همانطور که در صدور قرآن از خداوند خطا نیست، در قلب پیغمبر نقش خطا نیست، در تلقی پیغمبر نقش خطا نیست، کم نیست، زیاد نیست، حتی یک نقطه عوضی نیست، در در القاء و تبلیغ پیغمبر خطا نیست، در عمل خود پیغمبر به قرآن خطا نیست، همانطور و بالاتر در خود قرآن که عصمت پیغمبر، وحی پیغمبر، رسالت پیغمبر، تلقی اش، القائش، عملش بر محور قرآن است خطا نیست.
حالا متهمین به اشخاص شخصیت ها فرق می کنند. گاه تهمت می زند به یک نفر که ظاهرش اسلام است ولی باطنش کفره ولی تهمته، گاهی ظاهرش اسلام است و باطنش اسلام است ولی احیانا فسق می کند این تهمت بالاتره. مرحله سوم اگر عادل است و فسق مرتکب نمی شود تهمت بالاتره. اگر معصوم است در درجه دانیه مانند آدم، تهمت بالاتره تا چه رسد به خاتم النبیین که بدترین تهمت ها، وقیح ترین تهمت ها، حرام ترین تهمت ها نسبت به پیغمبر بزرگوار و بالاتر از پیغمبر قرآن است طبق آیات ثقلین و حدیث ثقلین (انی مخلف فیکم ما فی تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا کتاب الله و عترتی یا کتاب الله و سنتی احدهما اکبر اعظم اتم اکمل اطول من الآخر)
در پنج بعد کتاب الله منهای عترت مقدم است بر عترت منهای قرآن. عترت منهای قرآن موخر است از عترت به علاوه قرآن و موخر است از قرآن بلا عترت چنانکه در روز آخر بحث کردیم. حالا، اگر کسی دانسته و یا بدتر اگر کسی نادانسته و یا بدتر دانسته به قرآن تهمت تحریف بزند، تهمت ظنی الدلاله بزند، این بدترین تهمت است، بدترین رضالت است، بدترین جنایت است به ساحت مقدس خدا. اگر کسی به خدا تهمت بی عدالتی، تهمت ظلم، جهالت و تهمت نقصان هایی بزند این بدترین تهمت است. قرآن هم که کلام خداست، نمودار علم خداست، نمودار هادی بودن خداست، نمودار خلود رهبری خداست، اگر کسی به قرآن یا روی نادانی یا بدتر روی دانایی تهمت بزند این بدترین تهمته.
همانطوریکه اگر نسبت به یک کسی نسبت زنا بزنند بدون شهود اربعه، بدون شهود اربعه عاقله، اگر نسبت زنا بدهند به یک زنی یا به یک مردی این حکمش چیه؟ حکمش ۸۰ تازیانه است، تهمت ۸۰ (و الثمانین جلده) بر حسب نص سوره نور.
حالا کسی که متهم به زنا می شود این خودش رکیک میشه، خودش از انزار میفته، خودش حد میخوره مثلا اشتباها، به دیگران کاری نداره، اما اگر ناموس و نوامیس کل انبیاء، کل ادیان، کل کتب که قرآن است، به این ناموس النوامیس تهمت انحراف، تهمت تحریف، تهمت ظنی الدلاله، تهمت چی بزنند، این بدترین تهمت است و موضع ارتداده، ارتداد است. من قضایایی رو براتون نقل می کنم گرچه به احتمال تعطیل برادران تشریف نیاوردند ولکن ضبط میشه. قضایایی رو عرض می کنم با روایت قطعی قطعی قطعی.
ما دو راوی داریم که هر دو راوی از اعلام و مراجع بزرگوار اسلام بودند که هر دو را من درک کردم، بعضیا رو شما درک کردید. راجع به نوشتن کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب که در سوره برائت اوائلش و در سوره انعام اواسطش، این رو در پاورقی من ذکر کردم. مقدمتا اصولا هیچ مسلمانی در طول تاریخ اسلام، شیعه و یا سنی کتابی به عنوان تحریف قرآن ننوشته. بله آرایی هست، احتمالاتی هست، احادیثی هست ولکن کتاب مستقل قطوری را به عنوان فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب احدی نه از علمای سنی، نه از جهال سنی، نه از علمای شیعه، نه از جهال شیعه ننوشته، فقط یه نفر نوشته، صاحب مستدک الوسائل حاجی نوری. چرا نوشته؟
تفسیر چرا رو در تفسیر سوره برائت الفرقان ملاحظه خواهید کرد، چرا نوشته. این علمینِ عالمینِ اعلمین یکیشون مرحوم آقای مرعشی (رض)، یکیشون هم مرحوم صاحب الذریعه آقا بزرگ تهرانی، هر دو رو من زیارت کردم، آقا بزرگ تهرانی رو زیاد، آقای مرعشی رو هم زیاد.
نقل اول، آقای مرعشی می فرمودند که در ضمن یک بحثی که مربوط به این جریان بود، فرمودند علت نوشتن فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب، علت انگلیسی ست. چطور؟ می فرمودند که مرحوم قزلباش سردار کابلی که جامع الدراستین بود، هم عالم دین بود، هم عالم علوم روز بود، ایشون رو مرحوم آقای بروجردی (رض) ازش دعوت کردند بیاد قم که هم به علوم روز آشناست کاملا و هم به علوم قدیمه آشناست، بیاد درس بده. روزهای اول که به قم آمد یک روز آمد منزل ما، منزل آقای مرعشی، آقای مرعشی می فرماید که من سوال کردم از ایشون چرا حاجی نوری استاد شما، چون استاد ایشون بود، استاد شما و استاد بعضی دیگر، چرا قرآن را که کتاب بزرگترین نوامیس اسلام است مفتضح کرده است نزد یهود و نصاری و سنی ها و شیعه ها این کتاب که ناموس النوامیس اسلام است و معصوم ترین کتاب است چرا با نوشتن کتابی مستقل به نام فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب چرا این کار رو کرده؟
اینکه گفتم شروع کرد عرض می شود گریه کردن، گریه کرد، گریه کرد اشک ریخت، کی؟ همون عرض می شود که قزلباش معروف که به دعوت آقای بروجردی قم اومده بود. همون کسی که انجیل برنابا رو تصحیح کرده، حواشی زده و عالم مبرز ذو جهتین، گریه کرد. گفت من تعجب کردم، آقای مرعشی گفت من سوال کردم آقا من که اهانت به شما نکردم چرا گریه می کنید؟ گفت حادثه ای و جریانی بسیار بسیار بد و خطرناک برایم پیش آمده راجع به نوشتن فصل الخطاب که من خدمتتون عرض می کنم. گفت من (15:40) حیدر قلی خان قزلباش بر حسب نقل آقای مرعشی افتاد.
من نجف بودم و در دروس و تحقیقات حدیثی روایتی آقای حسین نوری شرکت داشتم. شرکت داشتم، یه روز دیدم یک سیدی آمد، یک سیدی به نام سید هندی، چهرش سیاه بود تقریبا، شبیه هندی ها بود و فارسی هم حرف می زد، فارسی مخلوط با عرض می شود که لغت اردو و سلام کرد خدمت آقا و نشست شروع کرد گریه کردن زار زد، زار زد، یقه پاره کرد، گریه کرد، آقا فرمودن چته؟ فقیری؟ گفت نخیر شروع کرد گریه کردن با گریه و زاری و ناله و حقه بازی، آقا شما عالم دین هستید نام علی قربونش برم که از قرآن افتاده است چرا نام علی از قرآن افتاده و چرا شما علماء ساکتید؟ شما علمای بزرگ دین، محدثین و و چرا با نام علی که از قرآن بوده است و مکرر بوده است افتاده، خب چرا شما ساکتید؟ آقا سید نوری متغیر شد و ناراحت شد گفت چه کنم؟ گفت من خواهش میکنم، التماس میکنم من و کل دوستان علی بن ابی طالب و کل شیعیان غیرتا خواهش می کنیم که حداقل هر روز یک صفحه راجع به تحریف قرآن، مخصوصا تحریف قرآن در بعد حذف اسم علی و آل علی بنویسید میام میگیرم. خب هر روز می اومد یک صفحه می گرفت. یک صفحه آقای حسین نوری می نوشت می گرفت، می گرفت، می گرفت، می گرفت، می گرفت تا کتاب تموم شد، شد فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب. حیدر قلی خان قزلباش در دنباله صحبت هاش می گفت من یک روز در اون موقع عراق تحت نظر حکومت انگلیس بود. نفی و اثبات ها هم به دستور حکومت انگلیس بود، می گفت من رفتم سفارت انگلستان در بغداد که ویزا بگیرم برا آمدن به ایران، دیدم یکی از مامورین خیلی به نظرم آشناست، خیلی آشناست ولی باور نمی کنم اونی باشد که من دیدم، آشناست، من نظر به او کردم او نظر به من کرد آمد جلو سلام کرد، گفت آقا من رو میشناسی گفتم نه گفت من همون سید هندی هستم که هر روز می آمدم و ورقه ای به نام تحریف کتاب رب الارباب از استاد شما می گرفتم، من همون هستم.
انگلیسی، مامور انگلیسی موجب شد که از نادانی، از جهالت، ساده لوحی یک نفر عالم شیعی استفاده کنه و به تعداد صفحات کتاب عرض می شود که تحریف کتاب رب الارباب، این هر روز بیاد که ۵۰۰ صفحه است، ۵۰۰ روز، ۵۰۰ روز، هر روز از بغدا به نجف، از نجف به بغداد، از بغداد به نجف آمد که بر حسب دستور سیاسی ضد اسلامی ضد قرآنی انگلستان این کتاب تدوین شه. بعد این کتاب رو یک نفر به نام شیخ رضای کتاب فروش مسجد شاهی، حالا مسجد امامه، مسجد شاهی این آمده بود نجف زیارت، نمیشناسیدش شما، چون نمیشناسید، اگرم بشناسید میگم چون بعضی غیبت ها واجب است. کسانی که بر هدم اسلام، ویران کرد اسلام و مشبه کردن کردن ناموس اسلام قدم آگاهانه برداشتند، کشتنشون لازمه تا چه رسد غیبتشون.
این شخص مادی پول پرست دنیا پرست رفت خدمت آقای نوری و گفت شما کتاب نوشتید؟ گفت بله بدید من چاپ کنم، کتاب رو گرفت برد تهران چاپ کرد. کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب ربالارباب که چاپ شد، نشد صدای علمای عراق، علمای ایران، شیعه و سنی علیه نویسنده کتاب درآمد که بابا واویلا مفتضح کردید اسلام را این چه کاریه؟ نخست وزیر وقت اتابک بود که در صحن بود. نخست وزیر وقت مطلع شد، دستور داد که این کتاب ها رو هر چه هست در یک اتاقی بگذارند درش رو مهر و موم کنند دیگه پخش نشود. این از یک طرف و از طرفی مرحوم میرزای بزرگ شیرازی دستور داد هرچه از این نسخه است بردارند بریزند به بحر خزر. اون از اون طرف، این از این طرف.
ولکن اتابک کشته شد، نخست وزیر بعد از اصدار این فرمان کشته شد و شیخ رضای کتاب فروش مسجد شاهی سوء استفاده کرد رفت مهر و موم رو باز کرد، کتاب رو پخش کرد، پخش کرد، خب این تاریخ تالیف کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب که یک بعد.
بعد دوم، در عزت هفده ساله از شر شاه علیه لعنت الله بعد از زندان اول مکه که به نجف رفتم، چون کتاب نوشتم هیچی ننوشتم، بیشتر با کتابخانه خصوصی مرحوم صاحب الذریعه آقای شیخ آقا بزرگ تهرانی رفت و آمد داشتم با ماشین از جمله حرفم به ایشون، آقا شما شاگرد آقا حسین نوری بودید استاد شما چرا مفتضح کرد اسلام را؟ چرا به بزرگترین نوامیس اسلام اهانت کرد؟ جواب، جواب صاحب الذریعه این بود که بله ایشون ازش سوال کردند که شما چه دلیلی داشتید در ضمن تحقیقات روایتی، چه دلیلی داشتید که کتابی مستقل به عنوان تحریف کتاب رب الارباب بنویسید؟ جواب، جوابی که حاجی نوری به شاگرد برازنده اش صاحب الذریعه، جواب اینه نقل از ایشون، جواب اینکه من خودم چندان قائل به تحریف قرآن نیستم ولیکن چون روایات منقوله از اهل بیت این ور و اون ور پخش است خواستم جمع کنم، گفتم اینطور جواب داد؟ گفت بله. گفتم خب مثال آیا ناموس قرآن مهم تر است یا ناموس حاجی نوری؟ گفت معلومه خب آیا اگر به حاجی نوری استادتون بگید که فلان بقال می گوید فلان شخص فلان عطار، فلان روز فلان عمار فلان کس فلان کس فلان کس با خانم شما دست به یقه شدند آیا حاجی نوری بر میداره می نویسه؟ آیا غیرت، انسانیت، شرافت، حیوانیت اقتضاء می کند تهمت هایی که به ناموس انسان می زنند و انسان می داند دروغه یا حتی میدوند راسته، میداند دروغه شک دارد بنویسه؟ من اینجور گفتم پرید و گفت نه. گفتم پس بنابراین ایشون که نسبت به ناموس شخصی خودش اینقدر احترام قائله نسبت به ناموس النوامیس کل انبیاء، کل کتب انبیاء، کل کتب وحی اینقدر احترام قائل نیست که از دبستان المذاهب و بستان المذاهب و استان المذاهب و از این مزخرفات رفته جمع کرده. آیا جمع کردنی است اهانت های ضد قرآن؟ تهمت هایی که ضد وحی می شود، ضد خدا می شود، ضد رسالت می شود، ضد قرآن این جمع کردنی ست که در یک کتاب جمع کنند و بنویسند و پخش کنند؟ این هم بحث دوم. بله کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب نسخه اصلی خطی حاجی نوری در(23:38) برای اینکه اصلا ایشون روایات رو نقل کرده ولی احیانا به آیاتی استناد کرده است غلط، آخه به آیه غلط استناد کردن یه وقتی میاد که فرد ناسخه و غلطه واقعا، مثلا مرحوم شیخ الفقهاء المتاخرین، آقای شیخ انصاری (رض) گفت در باب غیبت، در باب غیبت استناد به آیه ای کرده است که در قرآن وجود ندارد.
من با یکی از شاگردانشون در نجف در راجع به روش (24:22) بحث کردم که استاد شما به آیه ای در باب غیبت استناد کرده که در قرآن نیست. گفت چی؟ بریم بریم بالا خب گفت اگه بگم که این استاد استدلاله، در باب غیبت ایشون می فرماید که آیا از سنی ها می شود غیبت کرد یا نه؟می فرماید بله چون کافرند، از سنی مکلف می شود غیبت کرد؟ بله چون کافرند، ولکن از طفل صغیر شیعه می شد غیبت کرد؟ نه به دلیل قرآن، می فرماید که (فَأن تخالفوهم فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ) در قرآن نیست، فی الدین در جای دیگر است در سوره توبه است، در سوره توبه ﴿فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ﴾ [توبه:آیه۱۱] درست نقل می کنند خودشون، اگر بت پرستان، مشرکین توبه کردند، موحد شدند در بعد اصلی موحد شدند و در بعد فرعی ﴿أَقَامُوا الصَّلَاه وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ﴾ شیعه باشه، سنی باشه، مگه سنی ها منافقند همه؟
این سه جهت درشون شرط است این سه شرط موجوده تابوا موحدن موحد هستن یا نه؟ البته توحید مراتب دارد. اقامه صلاه می کنند، ایتاء الزکاه می کنند، حالا فاسق اند عقیدت، فاسق اند عملا ولکن کافر نیستند، حتی اگر فاسق اند عقیدتا و فاسق اند عملا یا معذورند یا معذور نیستند ﴿فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ﴾ اخوت فی الدین کل کسانی که موحدند و اقامه نماز می کنند و ایتاء زکات می کنند، اخوت بالدینش ثابته. حالا یه آیه دیگه باید ملاحظه کنیم. ﴿أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ﴾ ﴿لَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا﴾ [حجرات: آیه ۱۲]
سنی برادر شیعه هست یا نه؟ شیعه برادر سنی هست یا نه؟ اگر سنی برادر شیعه نیست در فکر شیعه ها و شیعه هم برادر سنی نیست در فکر سنی ها پس اصلا مسلمان نداریم. خب به نص این دو آیه غیبت کردن از انسان مکلف سنی حرام است مگر در مواردی که تجویز میشه. حالا شیخ انصاری به این آیه استدلال کرد که این آیه در قرآن وجود ندارد (و ان تخالتوهم بالنار) (26:47) اگر مخالفه کردید با قران ﴿فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ﴾
کذالک، مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی صاحب الذریعه نقل کردند از ایشون و این کتاب رو من دادند. در این کتاب نوشته به جای ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیه ۹] که ۹، ۱۰ الی ۱۱ تاکید است بر صیانت قرآن عن التحریف که خداوند نه در توحید، نه در نبودت و نه در هیچ حکم اصلی و فرعی از احکام اینقدر تاکید نکرده و تاکید ۹ یا ۱۰ یا ۱۱ گانه را در حفظ و صیانت قرآن کرده چون قرآن معصوم تر است از پیغمبر و ائمه، این آیه رو ایشون نقل کرده با خط خودش با خط مبارک خودش.
(انا انزلنا الذکر) نزل رو انداخته معنا نداره (انا انزالنا الذکر و انا له لحافظون) که خب ذکر یه منزل داریم، ذکر منزل داریم، تنزیل تدریجی است و انزال دفعی است.
آیه دیگر ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ﴾ [طلاق: آیه ۱۰] ذکر رسوله، رسول منزله. خب چون رسول منزل است و رسالت رسول دفعی ست و قرآن منزل است، تدریجا نازل شده، حاجی نوری در کتاب استدلال میکنه به این دو آیه. یا به قرآن مراجعه نمی کند یا غلط معنا می کند یا بر عکس معنا می کند، به این آیه رسیده که (انا انزالناالذکر) کی گفته ذکر قرآنه؟ ممکنه ذکر رسول باشه چون انزالنا ذکر منزله یا ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ﴾ [طلاق: آیه ۱۰] این دو جواب داره.
یک جواب خود آیه، ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیه ۹] پس این ذکر رسول نیست چون نزول رسول و نزول وحی در رسول و نبوت رسول در اصل رسالت تاثیر نداره رسول نبود، رسول بود، ولکن قرآن در ظرف ۲۳ سال بر پیغمبر بزرگوار عرض می شود که نازل شد این اولا. ثانیا آیات قبلی ﴿وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ﴾ [حجر: آیه ۶] کیه؟ ﴿وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ لَوْ مَا تَأْتِينَا﴾ تا ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ﴾ [حجر: آیات ۶ تا ۹] کدوم ذکر؟ اعتراض می کنند به پیغمبر ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ﴾ ای پیغمبری که ذکر بر تو نازل شده، پیغمبر خودش بر خودش نازل شده؟ قرآن، ای پیغمبری که ادعای رسالت وحی داری و ذکر بر تو نازل شده است تدریجا، ﴿إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ﴾ بعد خدا در این آیه ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیه ۹]
به حاج آقا تهرانی عرض کردم که خب استاد شما یا به آیه استدلال نکرده یا آیه را غلط ذکر کرده، این چیه؟ گفت کأنَّ فرصت مراجعه کردن به قرآن ندارم، گفتم بله بارک الله، بارک الله، فرصت مراجعه به دبستان المذاهب و استان المذاهب و بستان المذاهب و خرافاتی که یهود و نصاری و مشرکین و ملحدین جعل کردند و نادان های مسلمون جعل کردند، بر ضد عصمت نداشته، اینقدر قرآن مظلوم است، اینقدر قرآن مظلوم است.
امام حسین (ع) (30:35) و شیخ مفید می گوید که (قَدْ غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ کُلَّ جارِحَة إِلاَّ الْمَکارِمَ فِی أَمْن مِنَ الْغِیَر) تیز ها و شمشیرها و وسائل جنگ، بدن امام حسین را قطعه قطعه کرد اما روحش نه (قَدْ غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ کُلَّ جارِحَة إِلاَّ الْمَکارِمَ فِی أَمْن مِنَ الْغِیَرِ) روحش تبلور بیشتری پیدا کرد، حسین حسین تر شد، یزید یزید تر شد. پس جنایتی که در کربلا شد به جسم امام حسین شد، به روحش خواستند جنایت بکنند نشد. اما قتله قرآن چی؟ قتله امام حسین جسم امام حسین رو کشتند، روحش رو نتونستند بکشند. اما کسانی که روح قرآن رو کشتند یا آگاه یا ناخودآگاه که قرآن تحریف شده به زیاده، نقیصه قرآن ظنی الدلاله است، قرآن رنگ ندارد در حوزه های ما، در هیچ علمی از علوم اسلامی این دلیل اول رنگ ندارد، این ها بدتر از قتله امام حسین اند، از یزیدها بدترند، از شمرها بدترند، بدترند، چه آگاه باشند و چه نا آگاه.
برگردیم. اینا مقدمه بود. ما چهارده دلیل بر عدم تحریف قرآن داریم، ولکن این مقدمه رو عرض می کنم. اصولا آیا کسی که ظاهرش ایجاب است، ظاهرش مسلمان است، ظاهرش عادل است، ظاهرش چنین است آیا نفی فقه دلیل میخواد یا اثبات فقه دلیل میخواد؟ نفی فقه دلیل میخواد یا اثبات فقه دلیل میخواد؟ بله برای مقام علیای مرجعیت یا مقام قضاوت دلیل اثباتی میخواد که عادله، ولیکن برای امام جماعت نه برای عادل بودن عادی نه.
بنابراین اصل، اصلی عقلی، اصل کتابی، اصل سنتی، اصل مردمی، اصل انسانی، اصل حیوانی این است که بدون دلیل نسبت بد به کسی یا چیزی زدن غلط است. بنابراین (32:53) بدون هیچ دلیلی میگید تحریف، بدون هیچ دلیلی نه داخلی نه خارجی میگید قرآن ظنی الدلاله است، بدون هیچ دلیلی تهمت زدن بر بزرگترین نوامیس شرایع الهیه، این بزرگترین گناه است. اگر هم دلیل دارند دلیل علیله، دلیل عقلی ندارند، دلیل روایی دارند این روایات تحریف هم با خودش تناقض دارد هم با روایات عدم تحریف، هم با دلیل عقل، دلیل عصمت قرآن، هم دلیل عمومی قرآن، هم دلیل خصوصی آیات قرآن موافقت دارد. بنابراین اصل بر چیست؟ آیا اصل عدم تحریفه یا تحریفه؟ چرا باید راجع به کتاب های دیگه بحث بشه، راجع به کتاب موش و گربه بحث است یا نه؟ راجع به هیچ کتاب زمینی و آسمانی بحث نداره، راجع به تورات و انجیل و قرآن میگد تحریف شده است ولی پشتوانه داشته، پشتوانه داشته ولی قرآن پشتوانه ندارد، قرآن پشتوانه معصومی که زنده باشد الی یوم القیامه و اگر تحریف شده باشد دفع تحریف کند ندارد، اگر قرآن تحریف شده باشد حجت ربانیه اصلیه خالده الهیه در عالم نیست، بنابراین هیچ کس نباید مسلمان باشد چون ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾[اسرا: آیه ۳۶] که اون روز عرض کردم.
خب ما از ۱۴ دلیل یک دلیل بحث کردیم که خدا که معصوم است ربانیتش در بعد اعلای عصمت است مانند الوهیتش، از افعال خاصه خالصه بی شائبه بی اشتباه بی ظلم بی خیانت در بعد اول ودرجه اولی نزول وحی قرآنی است. آیا خدا نتوانسته است قرآن را از تحریف حفظ کند؟ ندانسته است، نتوانسته است، خائن بوده است این بحث رو قبلا کردیم.
بحث دوم، بحث رسالت. آیا وظیفه رسول در بعد رسولی و در بعد رسالتی چیست؟ رسول اسلام خلود دارد الی یوم القیامه، بله. رسول اسلام رسالتش خلود دارد الی یوم الدین و خلود رسالت الی یوم الدین مقتضی دو مطلب است، خلود رسالت رسول اسلام الی یوم الدین مقتضی دو مطلب است حداقل. یک مطلب خلود دلیل قطعی بر رسالت رسول اسلام بعد وفاتشون، وفات ائمه، چه دلیل قطعی بر رسالت رسول؟ یهودیا ندارند چون تورات محرفه، انجیلی ها ندارند چون محرفه. اگر مسلمان ها هم کتابشون مححرف بشه نه رسول هست، نه ائمه هست، نه هیچ دلیل و معجزه زنده ای که دلالت کند بر رسالت و رسالت اسلام، چه دلیل هست؟ دلیل کتاب است در اصل، سنت است در فرع.
حالا این رسالت رسول از بعد رسولی که پیامه و از بعد رسالتی که استدام پیام است و خلود پیام است الی یوم الدین، چنانکه در زمان حیات رسول کتاب و سنت معصومه در دست مکلفین بود، بعد از وفاتشون در زمان ائمه هم کتاب و سنت معصومه باید در دست مسلمانان باشد و در زمان غیبت کبری و بعد از ظهور امام عصر و بعد از وفات ایشون یا شهادت ایشون الی یوم القیامه باید کتاب در بعد اصلی و سنت در بعد فرعی، هر دو به طور معصوم، بدون کم و زیاد باید در میان مردم باشد تا حجت بالغه الهیه ثابت باشد در سه بعد زمان یا در چهار بعد، زمان رسول، زمان ائمه، زمان غیبت، زمان حضور.
حالا از زمان حضور باید که حجت الهیه که ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ [انعام: آیه ۱۴۹] است باید باقی باشد و استمرار داشته باشد تا مردم بتوانند استدلال کنند، این بعد اول. بعد اول حالت استمراری رسالت رسول اسلام استمرار دلیل قطعی یا ادله قطعیه بر رسالت رسوله بعد اول.
خب بعد دوم، بعد دوم احکام احکامی را که رسول آورده است در متن وحی قرآنی بدون و کم زیاد باید در دسترس باشد. اگر قرآن تحریف شده هر دو بعد خرابه، هم بعد اول که بعد دلیل قطعی بر رسالت رسول اسلام تو قرآن است از بین رفت، هم بعد دوم که اگر کم شده یا زیاد شده عرض می شود که جابجا شده، از حجت میفته پس نه حجیت دلیلی بر رسالت است و نه حجیت دلالتی، این نقد رسالت است.
آیا خدا نتوانسته است این قرآن را تخلید کند همانطوری که نازل شده است و و جمع کرده؟ یا رسول تخلید کرده؟ هر دو غلطه و بر حسب حدیث متواتر ثقلین که در ۱۳ قرن مرحوم استادنا الاعظم آقای بروجردی (رض) در کتاب جامع الاحادیث شیعه از القاب نقل کردند تنظیم کردند و ما هم در تفسیر آوردیم. در ۱۳ قرن هر قرنی حداقل ۳۰ شخص یا کمتر یا بیشتر به تواتر و فوق حد تواتر حدیث ثقلین رو نقل کردند این مطلب را تثبیت میکند که پیغمبر با رفتنش نرفت با مردنش نمرد، اگر پیغمبر که دارای دو بعد عصمت است، هر دو بعد عصمت با مردنش مرد یا یک بعد عصمت با مردنش مرد خلود از برای پیغمبر نبود.
پیغمبر دارای دو بعده، یک بعد کتاب، یک بعد یک بعد سنت، حامل وحی کتاب، حامل وحی سنت. هر دو بعد را بر حسب حدیث ثقلین تثبیت کرد. (انی اوشک ان اودعا و اجیب و انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی) کتاب الله خود محمد است در اصل صلوات الله علیه، عترت خود محمد است در فرع، کتاب الله اصل است، عترت فرعه، قرآن اصل است، محمد فرع است، علی فرع است، حسن فرع است، همه فرع اند با دلایلی که اون روز عرض کردیم.
حالا اینکه انی مخلف فیکم، کم کی اند؟ کم کسانی هستند که زمان پیغمبرند، مخلفون نمیخواد، پیغمبر خودش هست، امام جماعت که خودش هست و زنده است و مریض نیست و وقت داره دیگه خلیفه نمیخواد که، پیغمبر مادامی که خودشون تشریف دارند مخلفون نمیخواد که (انی اوشک ان اودعا اجیب) چون در حال مردن هستم، اگر بمیرم، من در جسم میمیرم اما در روح در دو بعد اصلی و فرعی خلیفه میذارم (و انی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی) کتاب الله خلیفه دست نخورده است. ولکن عترتی خلیفه دست خورده ای است که خراب نکرده.
کتاب الله خلیفه دست نخورده است چنانکه کتاب الله اصل رسالت رسول الله بود در زمانش، اصل استمرار رسالت رسول الله است. بعد می فرماید (40:37) الی یوم القیامه پس این خلیفه هم
پیغمبر میگه مخلف فیکم، خلیفه پیغمبر یکیش اصل است در ظاهر و باطن و یکیش اصل است در باطن فرع است در ظاهر. کتاب الله اصل خلیفه اصلی پیغمبر است در ظاهر و باطن، همانکه بر پیغمبر نازل شده و همونیکه به اراده خدایی خدا جمع شده است (ان علی جمع القرآنه تنصروا)
اما خلافت محمدی محمد (ص) (اللهم صلی علی محمد و آل محمد) در علی و حسن و حسین (ع) در یک بعد اصل است، در یک بعد نائب است، در یک بعد از بین رفته است، بدن پیغمبر مرد، بدن پیغمبر بدن علی نیست، بدن حسن نیست. روح پیغمبر، روح پیغمبر و روح علی و روح حسن همش یکی هست بر حسب آنچه از امام زمان (ع) نقل است که (اولنا محمد آخرنا محمد اوسطنا محمد کلنا محمد (ص)) (اللهم صلی علی محمد و آل محمد) روح قدسی پیغمبر بدون کم و زیاد منتقل است به علی، روح قدسی علی بدون کم و زیاد به حسن، به حسین تا امام زمان، بدون کم و زیاد در بعد علم، در بعد تقوا، در بعد عصمت، در بعد طهارت الا اینکه پیغمبر صاحب وحی اصیل است و بقیه صاحب وحی فرعی هستند، الهام.
خب بنابراین ثقلین که (احدهما اکبر اعظم اطهر و اکمل) خب این کتاب الله را که پیغمبر خلیفه گذاشت، خلیفه ایست که مستخلف عنه، هم کتاب الله است، هم کتاب الله در زمان پیغمبر، هم کتاب الله در زمان پیغمبر همون کتابه، ولکن محمد از نظر جسم تبدیل به علی می شود، روح همان روح همان روح محمدی است، علی از نظر جسم تبدیل به محمد می شود روح همان روح علی است، روح واحد است، بنابراین این دو خلیفه.
حالا آیا مقتضای عدالت است تا چه رسد مقتضای رسالت که پیغمبر خلیفه غیر معصوم بذارد؟ پیغمبر که در دو بعد در فوق مراتب عصمت است، در بعد قرآن، عصمت وحی در بعد عصمت وحی اصلی و در بعد سنت عصمت وحی فرعی که عصمت مطلقه دو وحی پیغمبر در کل ابعاد محفوظ است، آیا خلیفه میذارد، قرآن غیر معصوم میذارد؟ شامل غیر معصوم. کم کل مسلمین اند، کم مسلمین زمان پیغمبر نیستند، زمان ائمه نیستند، زمان غیبت فقط نیستند کل مسلمین به وجه عام کم اند، چون کم اند که باید به قرآن عمل کنند، به سنت عمل کنند، نه یک کمی قرآن و سنت دارد عمل میکنه و یک کمی عرض می شود که سرگردان است و متحیر است و نمی تواند عمل کند اینطور که نیست.
بنابراین دلیل دوم قوی ما با اینکه دلیل نیاز نداره، عدم تحریف لازم نداره دلیل تحریف دلیل لازم داره تحریف دلیل ندارد اگر دلیل دارد علیل است و عدم تحریف دلیله، با اینکه عدم تحریف دلیل لازم ندارد ما بر عدم تحریف داریم دلیل میاریم. مثل فرض کنید مثال می زنم اگر در بعد مثال به پیغمبر نسبت جنون بدهند، دلیلی که رفع جنون می کند، دلیل اصلی نیست برای اینکه اصل جنون دلیل میخواد، همونطور بد تر از جنون را نسبت به قرآن که معصوم تر از پیغمبر است نسبت بدهند، عدم تحریف دلیل نمیخواد، تحریف دلیل میخواد ولی مع ذالک ما ادله اعله تحریف را رد می کنیم و ادله عدم تحریف را که ۱۴ دلیل است طبق ۱۴ معصوم عرض می شود که اثبات می کنیم. پس دلیل دوم اینه، پیغمبر خلیفه می نهد تا کار برد این دو خلیفه در.